سه‌شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۴

دکتور جمال سينا دليری


نقش استقلال
درحفظ وماندگاری هویت ملی

بـدون هیـچ شـک وتردیدی، هویـت ملی واستقلال واقعی دریـک جامعه، دوروی یک سکه ای اند که درما ندگاری وبازتاب چهرهء راستین یک ملت نقش اساسی وتعین کنـند ه را با زی نمود ه وحفظ وماندگاری هویت ملی درتداوم تاریـخ،نیزدرگـرو پـیوند متناسب هویت واستقلال است.
به بیان دیگر، فلسفهء وجـودی هستی ومانـدگاری هویـت راستین ملی درجغرافیای معیـن سـیاسـی مـادامـی فـعلیـت یـافــته وبـه زمـانـه هـا پـیوستــه اسـت کــه جامـــعهء مزبورازاستقلال واقعی درهمه ابعاد آن بهره مند گردیده باشد.
برای درک بهتـراهمـیت پیـوند هویـت واستـقلال وارزش اسـاسـی این دومقولهء مهم جـامـعه شناسـی درشـکل گیـری حیـات اجـتماعی دریک قلمـروویژه، ناگزیریم بگونهء اجمال به بررسی این دومقوله وتقدیرتاریخی آن درسرزمین آریانا ویا ایران قدیم وفرهنگی بپردازیم.
مسلماً برای فهم هویت ملی، شناخت ملت ازمنظرسیاسی وتاریخی یک امرضروری ولازمی پنداشته میشود، که این پدیده در ذات خود درگرو فهم عمیق هویت تاریخی، دینی وفرهنگی نیز میباشد. درباورشرقی- باوجود رایج گردیدن مقولات ومفاهیم هویت ملی وغیره که وابسته به اواخیر سدهء نزده میباشد- ریشهء هویت وملت را دردل دین وفرهنگ جستجو مینمایند، که ازتاریخ به مراتب دیرینه ای برخوردار میباشد.
اما این مسأله ازدید دانشمندان علوم سیاسی اروپایی فراتر ازسدهء هجده نبوده وآنرا پدیدهء زادهء انقلاب صنعتی وتسلط بورژوازی ملی وایجاد دولت- ملت های جدید میدانند. اندیشهء شکل گیری مقوله هایی ازگونهء وحدت ملی، منافع ومصالح ملی، ارادهء ملی، اقتداروحاکمیت ملی، فرهنگ ملی، تاریخ ملی، خصایل ومشخصات ملی وزنجیرهء گسترده ای ازین مقولات ومفاهم که ریشه درنفس مقولهء هویت ملی دارند، ازدید نظریه پردازان غربی، برمیگردد به دهه های پسین سدهء هجده واوایل سدهء نزده، که درحقیقت امربستر زایش وظهورآن اروپا بوده وثمره ونتیجهء انقلاب صنعتی ورویداد های ناشی ازآنست، که به حاکمیت بلا منازع بورژوازی ملی انجامید.
پیروزی انقلاب صنعتی، تسلط بورژوازی ملی، نه تنها باعث دگرگونی های نوین درعرصه های مختلف زندگی اجتماعی گردید، که درعین زمان مایهء شکل گیری وپیدایش اندیشه های جدید گردید، که می بایست قرائت ویژه ای درزمینه های زندگی مادی ومعنوی ازمنظرسیاسی میداشتند.

زدایش فاصله ها بین مراکزشهروروستاها، تأمین روابط انتقالاتی ورفع موانع وسنتهای دست وپاگیراجتماعی، که بیشتر ازپیش سبب فشردگی هرچه بیشتر کتله های اجتماعی درحوزه های مشخص ومعین جغرافیای- سیاسی گردید، ازیکسو وازجانب دیگرشکل گیری وپیدایش دولت- ملت های جدید بمثابهء عمده ترین پیامد انقلاب صنعتی وحاکمیت بورژوازی ملی، مایهء باروری وگسترش بیشتراندیشه های جانبدار ملت، هویت ملی وسایر مفاهیمی ازین دست گردیده وآنرا درمحوربینش دانشمندان علوم سیاسی وجامعه شناسی قرار داد. زیرا سرنخ سایرمقولات دیگردرخود مقولهء ملت نهفته بوده وبدون تعریف ملت نمی توان به تعریف اساسی هویت ملی وهویتهای دیگرفرهنگی وتاریخی پرداخت.
به سخن دیگر، پیدایش نظامهای سیاسی- اجتماعی نوین با ساختاراقتصادی ویژه وقانونمند، نیازمند تعریف ویژه ای ازملت- وسایرمؤلفه های دیگریکه دریکه سازی ویگانگی ساختاراجتماعی عمل مینمود- بود.
ازینرو، متکای بینش تحلیلگران سیاسی را مفاهیمی تشکیل میداد که نقش یگانه گر در ساختارملت داشتند. مانند: زبان، فرهنگ، تاریخ، نژاد، سرزمین مشترک، "حافظهء جمعی" ویا " عواطف ودرد مشترک تاریخی".
البته، درتعریف ملت و مؤلفه های سازندهء آن دیدگاه های مختلفی وجود دارد، که عمده ترین تصنیف بندی ازدیدگاهای مزبورپیرامون ملت و مؤلفه های مربوطه، اینها میتوانند باشند:
ملت درتعریف امروزی ومعادل سازی که برابربا نیشن انگلیسی وبرخاسته ازریشهء لاتینی نسیو،است، بیانگرخون ونسب مشترک است.
- برخی ازرشته های علوم سیاسی بجای مقولهء ملت، به اقتدارسیاسی وجامعهء مدنی می اندیشند.
- فلاسفه، تاریخ مشترک ویگانگی فرهنگی را عامل وحدت ملی وسنگ بینای شکل گیری ملت میدانند.
- جانبداران جغرافیایی- سیاسی، جغرافیا وسرزمین مشترک را اساس تشکل ملت میدانند.
- برخی جامعه شناسان وروان شناسان " آگاهی جمعی" را معیارتشکل ملت قرار میدهند.
- عدهء دیگری ازاندیشه ورزان امورسیاسی وجامعه شناسی، درجنب مشترکات بالا درد ورنج مشترک وعواطف جمعی را نیزدر امرتشکل ملت دخیل دانسته، آنرا جزیی ازمؤلفه ها میپندارند.
ازمیان این مؤلفه ها، برخی زبان مشترک، دین مشترک وسرزمین مشترک را مهمترین شاخصهء تعریف ملت میدانند، ولی بخش عمدهء دانشمندان امورسیاسی، زبان، فرهنگ وسرزمین مشترک را اساس وملاک تشکل ملت پذیرفته اند.
لیکن، برخی ازدانشمندان معاصرهردو اصل بالا را نه پذیرفته، بدین باوراند که اصل زبان، فرهنگ، تاریخ، دین ونژاد مشترک، ویژهء اقوام است نه از ملتها. زیرا درتاریخ چنین ملتی که اصول یگانه گربالارا درخود نهفته داشته باشد، به جزدربرخی کشورهای بسیارکوچک، هرگزسراغ نداریم. بناءً ازدید این تحلیلگران سیاسی، " ملتها مجموعه های انسانی ای هستند که درقلمروجغرافیایی معین درزیرفرمانفرمایی یا حاکمیت یک دولت به سر میبرند. به همین دلیل، سه مفهوم کشور، ملت، دولت میتوانند به جای یکدیگربه کارروند." ازهمین سبب باوردارند که: « ملتهای مدرن پدید آمده ازدل فرایند " ملت سازی" دردوران مدرن اند، نه پدیده های ازلی تاریخی. هویت یکپارچهء جمعی را درمیان قومیتها باید جست. قومها اغلب دارای زبان ومذهب وحافظهء جمعی یگانه وچه بسا نژاد واحد اند. اما ملتها معمولاً ترکیبی ازقومیتها هستند».
اما برخی ازبینش وران امورسیاسی وجامعه شناسی، درشرایط کنونی نیزبدین باورهستند که پیش ازانقلاب صنعتی دراروپا، همچنان پیش ازتسلط حاکمیت بورژوازی ملی وایجاد دولت- ملت های مدرن هم ما مجموعه های انسانی ای را سراغ داریم، که ازگذشته های بسیار دور تاریخ، اصلها ومؤلفه های یگانه گرملت را درخود داشته اند ومیتوانند مظهروتجلیگاه ملت یگانه باشند. بگونهء مثال بدین باور اند که با فرارسیدن مدنیت اوستایی ومسکن گزین شدن آریایی ها- که شاخصهء مهم مدنیت اوستایی شهرنشینی ویکتا پرستی را میدانند- تشکل ملت بمیان آمده است که این نمونه را تا فروپاشی سرزمین خراسان بزرگ وتسلط حاکمیتهای استبدادی قبیلوی صائب میدانند. بگونهء مثال دردوران آریایی ها، چون سرزمین مشترک(آریانا)، دین مشترک( زردشتی) وزبان مشتر( آریایی یا اریک) وجود داشته است. بناءً میتوان ملت آریایی گفت. همچنان درعصرخراسان بزرگ، سرزمین مشترک( خراسان)، دین مشترک( اسلام) وزبان مشترک( فارسی- دری) وجود داشته، لذا میتواند مظهربیان ملت خراسانی باشد.
پس آنانیکه ملت وهویت ملی را پدیدهء منحصربه سدهء هجده نمیدانند وهویت را درامتداد تاریخ وشاخصهء تمایزملتهای کوناگون میدانند، بدین باوراند که: هویت عبارت است ازحقیقت شی یا شخص ویا چگونه بودن شی ویا شخص که مبتنی بر صفات جوهری باشد. صفاتی که سازنده شخصیت حقیقی یک فرد یا خانواده، قوم ویا ملت است. درحقیقت صفت وشخصیتی که اساسی ترین وجه تمایزافراد، خانواده ها، اقوام وملتها پنداشته میشود، که این امرمسلماً نتیجهء تأثیرات متقابل فرد وجامعهء ویژه میتواند باشد.
وازینجاست که هویتهای فردی، جمعی ویاقومی وملی بوجود می آید.
پس هویت ملی درحقیقت امـر، مجـموعهءارزشـهای متعالـی است کـه یـک مـلت درطـی رونـد تاریـخ وجودی خویـش دریـک جغرافیای معین ومشخص ازخود بودیعه گذاشته است، که حضوروبودن آن ملت را درتاریخ معرفی واثبات مینماید.
بعبـارت دیگر، هویـت ملـی بیان چـهرهء راستین یک ملت است، که چگونه بودن، چـگونه زیستن وچـگونه ماندن آن ملـت را درقلمروویژه ودایرهء معین تاریخی معرفی وبـیان مـیدارد. وبرمبـنای همـین ویژگـی هـای بـودن، زیستن ومانـدن اسـت که ملـــتها ازهمدیگرمتمایزمیگردند.
اما، تنــها دلایلـی که برشمردیم به تنـهایی برای توجیه هویت ملی در پیویهء تاریخ کافــی نیست. زیــرا تمام ملل د نیا بگــونه ای بودند وزیستند وماندند، ولـی ازمیان این مجــموعــه، صرفـاً مللــی حضـورتـاریــخی خــویـش را تسـجـیل نــمودنــد، کـــه بـا ابــتکاروخلاقیت آغازنموده وبا میراث گذاشتن عالی ترین ارزشهای مدنی وفرهنـگی ماندگاری خویش را بیمه نمودند.
لــذا، ارزشــهای ملــی ای که درشکل گــیری هویت ملی یک ملــت درطول زمان وجــودی آن اثرگــذار بــوده وبگونه ای درثبات، تشخص ومانـدگاری هویـت ملی نقش خویش را بجای گــذاشته اند، مهمترین آن عبارت اند از: ارزشهای تاریخی، فرهنگی، د ینی، زبانی، مدنی، سیاسی، اسطورهء وگاهی هم شخصیتهای شاخص ملی، که بی هیچ تردیدی مفصلهای بزرگ تاریخ را تشکیل میدهند.
اما درمیان این مؤلــفه ها و ارزشهای نامبرده آنچه که مهمترازهمه درتعین هویـت ملــی میتواند نقش اساســی وتعین کننده ای را ایـفا نماید، همانا" فرهنگ ملی"،"زبان ملی" و"تاریــخ ملی" میباشد. زیــرا هویــت ملی بدون فرهنگ مـلی وفرهنگ ملی، بدون زبان ملی، وزبان ملی، بدون تاریخ ملی، هرگز نمیتواند تفسیر وبازبینی گردد.
فــرهنـگ ملــی، کـه درحقـیقـت نُـماد شخصیت یــک ملـت اسـت، تجـــسم عـینـی خـویـش را مرهــون زبان ملی پـنداشته، بوسـیلهء آن معرفـی گـردیده، درپویهء تاریخ، بگونهء مدونات ویژهء آن زبان، هویـت معینی بخود کسب مینماید.ازینجاست که زبا ن ملی، حیثیت شناسنامهء یک ملت را بخود گـرفته یک ملت را ازگمنامی تاریخی نجات میبخشد، که تاریـخ آریانای بزرگ ودربُعد زمانیِ دیگری خـراسان زمین، بهترین نماد وگــواه راستین این مدعا دربرابرمداخـلات متکرری است که بساازکشورها را درکـام خود فروبُرده چیزی جزاسم ازخود برجای نگذاشتند. اما درین سرزمین مداخله گـران به انـحای مخـتلف مضمهل گـردیده، زبان وفرهـنگ خویش را به نـفع زبان وفرهنـگ بومی خـراسانـی ازدسـت دادند.
بدیـن مبـنابـوده است که نیـاکان بزرگ وخردمـند ما، برای رهایـی ازگمنامی وبـی هویـتی درروند تاریـخ، بیش ازهرعنصری به عنصرفرهنــگ وزبان، بـهای بـزرگـی بخشیده، درین راستا ازهیچگونه فداکاری، فروگذاشت نه نموده اند.
ولـی نه هرفرهنگ ، چون مفهوم فرهنگ درقلمروآریانای بزرگ، برخلاف جوامع امریکایـی واروپایـی - که برای اولـین باردرقـرن هـجده بیشترمورد توجـه وبررســی قـرارگـرفت- ازژرفــای بیشتروگذشـتهء تاریــخی دور ودرازی، برخورداربوده است. فرهنـگی که درمحوربینش خردمـندان وآفرینش گـران ما قـرارداشـته، درحقیقت امــر، فرهنــگ خلاق وهدفداربوده است. زیرا عامل عمدهء محرک اینگونه فرهنگ، واقعات مستمرطبیعت وابـعاد اصیل انسانـی، وهدف آن آرمانهای نسبی است که آدمی را برای دسترسی به قلهء شامخ اصالت زندگی، به تکاپو وجنبش وامیدارد.
یکی ازویژگی هایی که فرهنگ حوزهء آریانای بزرگ را بافرهنگ غربی متمایز میسازد، مایه گـرفـتن ازروح بـرتـروروان متـعالــی انـسان اسـت، یعـنی اتـکا برپـایهء معنویت است، که این امردرغرب بیشترناشی ازجنبه های مادی زندگی میباشد.
پیش کسوتان دانش وخرد ما، سده ها پیش به اهمیت فرهنــگ توجـه بزرگی مبذول داشته، نه تنـها حیات ومانـدگاری یک ملت را وابسته به خلاقیتهای فرهنگی میدانستند، کـه روان سالـم وشـکوفای آنرا درگـروفرهنـگ می پـنداشتند. چنانکه فردوسـی بزرگ دراثـرجـاودان خویـش که هرواژهء آن با ژرف اندیـشی هرچه بیشتربـیان گــردیده است، این مهم را بگونهء ذیل به تصویرمی کشد:
... دلت دارزنده به فرهنگ وهوش به بـد درجـهان تـا توانـی مکوش
کسی کَـش بُـوَد مایـه وسنـگ آن دهــد کـودکان را بـه فـرهنگیـان
زفـرهنـگ وازدانـش آمــوختــن سِـزَد گـردلــش بایــد افــروختــن
چنـین داد پاســخ بــد و رهنــمون کـه فرهنـگ بـاشد زگـوهـرفزون
کـه فـرهنــگ آرایـش جــان بــُوَد زگــوهـرسـخن گفــتن آسـان بـود
گهربی هنرزاروخواراست وسست به فـرهنـگ باشد روان تـندرست...
آری! جستجوی رستـگاری انـسان درمعـنویـت متعالـی، اززمـرهء مـظاهـری اند که درتشکل فرهنگ ملی ما نقش اساسی وتعین کننده داشته ویگانه روش تشخص فرهنگ ملی ما نسبت به سایرفرهنگها درپهنهء هستی نیزدرهمین رمزنهفته است.
مـؤلـفهء د یگری که هویـت ملـی د رآن شـکل میـگیرد،وبـمرورایام نضج وقـوام پـیدا مینمایـد، هـما نا تاریـخ ملـی اسـت.انـسان ایـن مـوجـود پـر راز و رمـزوآفــریدهء بـر تر، موجـودی است که هم بگذشـته مینگرد و آنرا مـورد بررسـی وپـژوهش قرار داده ازآن بهره مـند میگردد وهـم به آیـنده نگریسته درفکرچاره بینی فردای خویش است، که این گذشـته نگری وآینده بینی،یکی ازویژگیهای منحصربه فرد انسان میباشد. زیرا انسان مادامـی به آیـندهء خود باورمـند وبدورازاضطراب میتواند باشـد، که ازگذشـتهء خویش شناخـت علمـی ومنطقـی داشـته باشد. گــذ شتهء او، تـکیه گاه امروزوفردایـش پنـداشته میشود. درک وشناخـت این روند پرفراز وفرود با همهء خلاقیتهای ماندگارش رسالـت علمی است که به آن تاریخ میتوان نام نهاد.
بـناءً بررسـی ایـن آفرینشها، خلاقیـتها وارزشـهای مانـدگارانـسانی دررونـد تـکامـل اجـتماعی دریک جـغرافـیای ویـژه( که گاهــی حـدود آن دچاردگرگونی گردیده)، بـنام تاریـخ ملـی نامـیده میشود. لذا تاریخ ملی هرملتی، یکی ازشاخصه هـای بارزآن ملــت با ملتهای دیگراست.
بدین مبنا، تاریخ ملـی، که همانا درک وشناخـت آفریـنش هـا وارزشهای گرانقدریک ملت درروند زمان ودرحدود مـرزهــای نسبتاً مشـخص است، مبیین زبان و فــرهنـگ غنامند ملی ودرکلیت آن، هویت ملی میباشد.
واما، بحث کنونی ما پیرامون اهمیت استــقلال درحفظ وماندگاری هویت ملی است. اسـتقلال که درحــقیقـت دارای معانــی وتـعابیرگــوناگــون بـوده وبمعنی « بـرداشــتن، برآمدن، ازفرازی نظاره کردن، اندک شمردن، آزادی داشـتن وبـدون مـداخــلهء کسـی کارخود را اداره کردن» (دکترمحمـد معین) نیزبیان گـردیده اسـت، بدون هـیچ تردیدی مظهرراستین حفظ هویت است.
تجربه تاریخی مبیین وموئید این حقیقت درخشان است که هرطـایفه وقوم وملتی که ازاســتقلال وآزادی عمل برخـوردارنبوده، راه زوال درپیش گـرفته آرام آرام ازصحنه هستی بیرون گـردیده، جزخاطـرات سینه به سینه ویاد دهانی چیزد یگری ازخود بجای نگـذاشـته است واگرچیزی هـم باقـی مانده است، درحقـیقـت چـهره ای است کـه بـاذات وریـشهء اصلی خود هـیچ پیونـدی ندارد.
مسلماً اگراسـتـقلال سیاسی به بیمهء اسـتقلال وآزادی فرهنگی وهویت ملی نینجامد، هرگزمبیین مفهوم راستین استقلال بوده نمیتواند.
با انـدک تأمل برروند تاریـخی وسرنوشـت دردناک بـعدی که گـریبان گـیرحـوزهء تاریخی آریا نا ی بزرگ دربُعد زمانی ایکه خراسان نامیده میشد، گـردید وفـلات آریانا ازهـجوم بادیه نشینان عـرب درامان نمانده ومادامیکه عربیت وبرتری جـویی قبیله یـی جانشین اســلامیت راستین گردیده، استـــقلال سیاسـی ما درهـم پیچیده شـد، با گـذاشـتن مهرسکوت برزبان خراسانیان ونابود سازی آثاروارزشـهای گران سنگ فرهنگی ما، متأ سـفانه اقـتدارمعـنوی، فرهنگی وهویتی مارا درکلیت آن، دچارسرنوشت دردناکـی ساختند. اما بـه همت فرزنـدان راستین خراسـان زمین به ویـژه دوران پـرافتخاریعقوب لـیث صفاری وخلف صدیق او سامانیان، پرچـم آستـقلال وآزادی برافـراشـته شـده، بار دیگرنه تـنها ازگمنامـی رهایـی یافتیم، که با آفـرینش ارزشـهای نویـن علمی وفرهنگـی سهم بزرگـی را درفـرهنگ جـهانـی نصیب گردیدیم. هـرچند درقـلمروجـدیـدیـکه بعداً منجربه هویــت نوینی بـنام افــغانستان گـردیـد، درعـصرحـاکمیت احـمـدخـان درانــی مـوسـوم به احمـد شـاه بابا، خـراسـان شرقی ازاقـتدار سیـاسـی بزرگـی برخـوردار گردیده، به قلمروخویـش تا کرانه های بحرهند افزود. اماتفکرزراندوزی وکسب غنایم درپوشش وبهانه های مذهبی چنان بالاگرفت که نه تنها ارزشهای معنوی وفرهنگی- که همیشه بیمه کنندهء هویت وماندگاری ما درتاریخ بوده- بدست فراموشی سپرده شد که ازخراسانیان که مظهرفرهنگ ومدنیت بودند، یک چهرهء خشن وتجاوزگربرجای گذاشت. ولی بادریغ که ازروزگاربعد ازاحمدشاه بابا چنان دچارافول سیاسی، اجتماعی وفرهنگی گردیدیم که تـا کـنون، افغانستان در نتیجه ی دسـایـس ومــداخــلات ملــی وبـین المللـی گسترده، هـرگـزفـرصت انـدیـشهء احـیای اقـتدارسـیاسـی، فرهنگی وملی خویش را پیدا نه نمود ودریــن فــرصت گــذرا، اگــرافـتخاری داشـتیم، به باورمـن هـمان دوران کـوتاه مـدت اعلیحضرت امـان الله خـان غــازی بـوده است. زیـرا درهمـین مـرحـله ای ازتـاریـــخ کشورمان است که به همـت وطــن پـرسـتان وروشـنفکران ملـی، بنیاد یک دولـت ملی گذاشته شده، استــقلال سیاسـی افغانستان بدست آمده ما صاحب اقـتداروعـزت راسـتین خویـش بودیم. با انـدوه فـراوان بایـد اذعان نمود که با فروپاشی نظـام امانـی، تاهـنوز، نه تنـها نتوانـسته ایـم کـه خـودرا وجایگاه خودرا دردایرهء تمدن وفـــرهـنگ جـهانــی دریابـیم، کـه با گـذشـت زمان بیشترازپیـش سیرقهـقرایـی پیموده، به بیگانگـی خویش ازهـمد یگرافــزوده ایـم.
وحال برهمهء اهل خرد واصحاب رأی وسیاست نیک معلوم است که افغانستان درحساسترین مرحله ای ازتاریخ سیاسی خویش قرارداشته با اند کترین فروگذاشت، نه تنها استقلال سیاسی ای که همین حالا مورد سؤال جدی اهل دانش حقوق وعلوم سیاسی قراردارد وجود نخواهد داشت، که هویت ملی وتاریخی ما که ضمانت ماندگاری ما درتاریخ بوده است درمعرض نابودی خواهد بود. زیرا دلایل متعددی را میتوان بگونهء شاهد عنوان نمود که موقعیت وجایگاه تاریخی ما نسبت بگذشتهایی که درعین موضع مشابه ( ازنظرمداخلات خارجی) قرارداشتیم به مراتب حساس، درد ناک وخطرآفرین است
با یک نگاه تند وشتابان به پس منظروسیرتاریخی رویدادهای دلخراش وجانکاهی که دشمنان این مرزوبوم بر این مردم خرد دوست وفرهنگ پرورتحمیل نموده اند، به وضاحت دیده میشود، که این میهن اگردربرهه های ویژهء زمانی، چه درهیئت کنونی وچه درچارچوب مرزهای معین خراسان بزرگ، مورد تهاجم وتجاوز تجاوزگران رنگارنگ قرار گرفته، عوامل مهم وبیمه کننده ای وجود داشته است، که این سرزمین را ازگمنامی تاریخی رهایی بخشیده است.
ازدید نگارنده، درمیان عوامل متعددی که مایهء ماندگاری ملی ما درجغرافیایی چندگانه گردیده است، مهمترین وکلیدی ترین آن زبان علمی، فرهنگ پرباروباورهای دینی وتاریخی این سرزمین اهورایی بوده است. استعماریون وتجاوزگران بی آزرم، بادریافتهایی که ازین اصلهای اساسی ماندگاری ملی مردم ما داشته اند، همیشه آماج تهاجم شان دردوران اشغالگری، زدایش همین ارزشها وعوامل ماندگاری بوده است. بگونهء مثال، وقتی قبایل بادیه نشین عرب با سؤ استفاده ازدین گرایی مردمان این مرزوبوم- که اولین پیام آوران دین توحیدی بودند- مرزهای خراسان بزرگ را درنوردیده وارد این سرزمین شدند، نخستین خیانتی را که مرتکب گردیدند- ضمن کشتاربیرحمانه خراسانیان به بهانه های مختلف- همانا نابودی میراثهای گرانسنگ فرهنگی بود.
داستان کتاب سوزیها ونابودی هرآنچه که به زبان فارسی باستان نگاشته شده بود، تا تخریب آثارارزشمند فرهنگی وتاریخی که نُماد هویت راستین این مردم بود وبیرون راندن زبان فارسی ازدفترودیوان خراسانیان، وجلوگیری قطعی ازنگارش به رسم الخط وزبان فارسی؛ اززمرهء عملکرد سیاهی است که اعراب قبیله سالاردرزیر پوشش اسلام ( که هیچگونه پیوندی با اسلام نداشت) برای نابودی هویت این مردم وتداوم وماندگاری خویش، ازخود برجای گذاشتند. اما درفرجام جزشرم ساری تاریخی چیزی باقی نماندند.
همینگونه نیروهای ویرانگر چنگیزومُغُل ومنغیت وانگلیس وروس وپاکستانی، اولین برنامه ای را که درین کشوردرروزگارپیشینیان ودوران ما بکارگرفتند، زبان زدایی، کتاب سوزی ونابودی آثارارزشمند فرهنگی وتاریخی بود.
تجربهء ناکام وبی اساسی زیرپوشش تربیت انسان نوین، ایجاد فرهنگ مترقی کارگری، ترویج آموزش وگسترش زبان روسی بمثابهء زبان انسان وفرهنگ نوین ازطریق مراکزفراگیرآموزشی وبطوررایگان، سرازیرشدن کتب ورسالات ومجله هایی که دیگرارزش وماهیت خودرا درزادگاه خویش ازدست داده بودند، بحیث آثار نوین علمی ومترقی؛ همه اززمرهء ترفند هایی بود که با شیوهء کاردیگران درماهیت امرتفاوتی نداشت. منتها بگونهء جدید وباظاهرفریبنده ترازگذشته.
هم چنان، باردیگربدنبال تجربهء بیهوده وشکست خوردهء روسی، استعماریون قدیم وجدید ( انگلیس،ایالات متحدهء امریکا، عربستان سعودی، پاکستان وسایرهمپالکی های منطقوی شان باحمایت مالی کمپنی های فراملتی نفتی) دریک برنامهء هماهنگ وزیرپوشش مذهب آنهم با کهنه ترین شیوه ای که تاریخ کمترچنین روشی را بیاد دارد؛ همان اصلهای اساسی را مورد یورش قرارداده، ضمن به آتش کشیدن آثارعلمی وتاریخی به بهانهء اینکه درکجاها چاپ شده اند، تاریخی ترین آثارفرهنگی وتمدنی مارا مورد تهام قرارداده، یا ازکشوربیرون کشیده به یغما بردند ویا به بهانهء ضد دینی بودن منفجرساختند.
البته، درمحورنگرش همهء این متجاوزین یک حقیقت پنهان است. یعنی زدایش هرآنچه که در ماندگاری هویت وفرهنگ ما یاری میرساند. چون صریحاً درطی تجاوزهای مکررخویش دریافتند که تا این فرهنگ وزبان وشناخت ملی وتاریخی است، ترفند های آنان کاری واقع نشده، این همه جان کنی وسرمایه گذاریهای سرسام آورشان به هدر خواهد رفت.
درین برههء حساس تاریخی نیزملت افغانستان بازدربرابر همان سناریووهمان بازیگران وهمان برنامه های دیروزی قراردارد. فقط زمان وچهره ها تعویض گردیده است. این بارنیزاز همان زاویه وارد گردیده اند. اما خطری که درین مقطع تاریخی مردم وملت مارا تهدید میکند به باورنگارنده دارای عوامل چند گانه است که درینجا به اهم آن میپردازیم.

1- یکی ازدلایل اساسی ای که درگذشته به عنصرمقاومت خراسانیان ودرهیئت نوین یعنی مردم افغانستان می افزود وآنان را دربرابر دشمانان خارجی تشجیع مینمود، در حقیقت باورهای دینی مردم ما بود. درگذشته دین بومی ودرسده های بعدی آیین مقدس اسلامی بمثابهء یک ابزارنیرومند مقاومت دربرابرتعدیات بیگانگان عمل مینمود. چون عنصراساسی دین بویژه دین اسلام وطن پرستی ودفاع ازحریم پاک میهن است در برابر متجاوزین، زیرهرپوششی که باشند. اما با دریغ وحسرت درین دهه های پسین، تکه داران دروغین دین وآیین مردم ما درزیرنام دین جانایات، آدم کشی، چوروچپاول وارزش زدایی های هولناکی را سبب گردیدند، که به باوردینی مردم صدمه وارد نموده، آنان را دریک بلاتکلیفی محض قرارداده اند.
وقتی مردم شریف ومتدین افغانستان می بینند که حضرات رهبران اسلامی وجهادی با پسوند های طویل وعریض شیخ الحدیث وحجت دین ودنیا، درپذیرایی سفرای کشورهایی که بطورمستقیم درتخریب بنیادهای مادی ومعنوی کشوربه خون خفتهء ما دست داشتند، یکی ازدیگرپیشی میگیرد وآنانرا درخانهء های شخصی خویش پذیرایی مینمایند؛ چه تصوری جزوسیله قرار دادن دین برای سؤ استفاده میتواند درذهن مردم ایجاد گردد وچه انگیزهء دیگری درجلوگیری ازچپاول دارایی های فرهنگی، تاریخی ومادی افغانستان- که همین اکنون آشاکارا به آنسوی اقیانوس انتقال مییابد- درمردم باقی خواهد ماند؟
وقتی دین را مدعیان ومتولیان دینی علناً به باد اهانت میگیرند، آیا مردم جزسکوت دردناک چه راه دیگری خواهند داشت؟

2- همینگونه تجربهء تلخ ودردناک ارزش زدایی، کشتارهای جمعی وبیگانه گرایی درپوشش اندیشهء خدمتگذاری، تأمین رفاهیت دنیوی، ترقی اجتماعی وایجاد وساختار یک نظام دمکراتیک وروشنفکرانه(!)، ازروشنفکرجزمعنی ویرانگری وخراب کاری درذهن مردم چیزدیگری تداعی نگردیده، دریک انتخاب عمومی وبیخطر، بازهم به امید اینکه شاید انتخاب یک ویرا نگردینی نزد خدا افضیلت بیشترازیک ویرانگرغیر دینی داشته باشد، ترجیح میدهند که رأی خویش را درصندوق کسی بگذارند که جز جفا هیچ چیزدیگری را برای مردم به ارمغان نیاورده است. این به هیچوجه به معنی تأیید کسی که باگذاشتن رأی خود سرنوشت مقدرخویش را رقم میزند، نیست. بلکه ابراز ناخوشنودی وبیزاری ازکسی است که به بهانهء اعماریک جامعهء آیده آل، حد اقل همان آلونک محقری هم که داشت، ازاو گرفت.
دریک جمله چنین میتوان استنباط نمود که بحران اعتماد نسبت به روشنفکرازدردناک ترین عنصری است که درجامعهء افغانستان فراگیرگردیده، مردم به دیدهء شک وتردید به روشنفکرمینگرند. لذا روشنفکران که عمده ترین رسالت شان دردوران گسست وبحران، یافتن راه حل ورهایی مردم ازبحران وگذاربه یک مرحلهء ثبات وامنیت عادالانه وصلح پایداراست؛ بنابرتسلط روحیهء شک وتردید نسبت به روشنفکران، آنها نمیتوانند کارایی خود را درین زمینه به انجام برسانند.
3- عنصرملی ووطن پرستی ازجملهء کاری ترین عنصرمقاومت دربرابر دشمنان ومتجاوزین است، که این امر نقش کارا وتعین کنندهء خویش را همیشه درکشورما به نمایش گذاشته است. خاصتاً پیروزی جنگ سوم مردم افغانستان دربرابر امپراطوری انگلیس وکسب استقلال نتیجه ومحصول قطعی تفکرواندیشهء ملی است. ولی امروز ملت افغانستان وبویژه توده های محروم وخاموش با سادگی معصومانه بدون اینکه لب به شکوه بگشایند، با چشمان سرخویش میبینند که منادیان تفکرملی( البته روی سخنم به هیچوجه متوجه آنانیکه پیروباورهای خود عمل میکنند ومی اندیشند، نمیباشد) یا سکوت مرگبارپیشه نموده، چشمان خویش را بروی آنچه که پیرامون شان میگذرد بسته اند ویا پیرومعاملات پیشین ووسوسهء قدرت، که به خصلت ویژهء رهبران ومسؤلین این طیف نگرش مبدل گردیده است، به امید واهی رسیدن به آستان کذایی قدرت، صد وهشتاد درجه تغیرجهت داده برای زدایش راه های طویل وعریض گذشتهء خود پیمانها ومیثاقهای دیگری را با مخالفین آشتی ناپذیرشان( که ازدید دیروزی این آقایون هژمونیست ودربسا موارد فاشیست پنداشته میشدند) امضا نمودند. وهمینگونه طیف مقابل که خودرا وارث بی چون وچرای این آب وخاک وازداعیه داران تفکرملی (که درعمل هیچگاهی نتوانستند ازدایرهء تفکرقومی وحتی دربسا موارد تفکرقبیلوی بیرون شوند) می پنداشتند، درپیشاپیش لشکرفاتح چنان مغروراز بادهء بیگانه گرایی گردیده اند، که هیچ جایی برای امید مردم خسته وجنگ زده باقی نمیگذارند.
همچنان بجای گذارازنگرشهای قومی وقبیلوی، به نگرش فراگیرملی که ضامن اساسی منافع ومصالح میهن درکلیت آن بوده وعمده ترین عنصرمقاومت دربرابرهرگونه تعدیات بیرونی میتواند باشد، وهمینگونه بجای پذیرش اصل شهروندی وقبول اینکه افغانستان بی هیچ امتیازی به همه شهروندان آن متعلق بوده واصل برتری را برمبنای شایستگی بگذاریم تا بتوانیم ازین شبهای دشوارخونین بگذریم، هنوزهم درپی تسجیل تابعیت ومتبوعیت بسربرده فاصله های "خودی ونخودی" میکشیم. بلی، محوری که همیشه دشمن روی آن سرمایه گذاری نموده، ازین زاویه وارد گردیده و مارا همیشه درهم میکوبد.

4- دربسا موارد سنت بمثابهء عنصرمقاومت توانسته است که کارایی خویش را به نمایش بگذارد ودرتقویت عناصردفاعی ومقاومت ممد ومفید واقع گردد. اما، متأسفانه بحران خونین افغانستان که طی دهه های اخیردرهمه عرصه ها اثرات منفی خویش را گذاشته است، مایهء ازهم گسیختگی درهمه زمینه ها ومنجمله فروپاشی سنت مقاومت نیزگردیده است.
درجنب عواملی که برشمردیم دلایل دیگری ازگونهء فروپاشی نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، آموزش وپرورش، بحران روانی ناشی ازصدمات فراگیروجبران ناپذیرجنگ طولانی داخلی، پذیرش فرهنگهای گوناگون ومتضاد ناشی ازمهاجرتهای اجباری درسراسرجهان وآنهم فرهنگ بیمارومنفعل، پیرواین فروپاشی ها، باروری حس بی مسؤلیتی وندانم کاری بجای وظیفه شناسی، تبدیل اصل رشوه ستانی- که عامل عمدهء انحراف سیرطبیعی روند اموراجتماعی میباشد- به یک روند پذیرفته شده ازسوی مقامات مسؤل به بهانهء عدم پرداخت حقوق کافی مرفوع کنندهء سطح نیازمندی زندگی روزمره، گسترش فساد اخلاقی ناشی ازفقردرازمدت ودرکلیت تسلط فراگیر بحران هویت وارزش زدایی؛ اززمرهء موارد مهمی اند که برروان عمومی جامعهء افغانستان وبخصوص عوامل وعناصرمثبت وفعال، سایهء منفی خویش را گسرانیده وجامعه را بطورکل بسوی انفعال وتسلیم طلبی سمت وسو میبخشد.
همچنان، ترویج هرزه گری وآزادیهای لجام گسیخته ومنفی بجای ارزش گرایی وآزادی های مثبت وسازنده درزیرپوشش دمکراسی وجامعهء مدنی ومسخ چهرهء راستین واژه ها ومقولات پذیرفته شدهء جهانی که هرکدام حمل کنندهء بارمثبت ونماد حقیقی ترقی وپیشرفت اجتماعی هستند، ارایهء تعاریف غلط، مغشوش کننده وزنند برای مردم ازمفاهیم علمی وده ها تبعات منفی دیگری که هرکدام به نحوی، بنیاد های ارزشمداری را تخریب ودگرگون مینماید، بگونه های مختلف درجامعهء افغانستان آگاهانه ویا عقده مندانه پخش میگردد، که اینها همه درذات خود خطرسازبوده، درضمن تخریب عنصرمقاومت ملی، خود بخود زمینه را برای پیاده نمودن اهداف سؤونامقدس پشت پرده که برمحورهویت زدایی میچرخد، مساعد میگرداند.
ازینرو، رسالت روشنفکران ومیهن پرستان راستین ملت افغانستان بیش ازپیش عمده ومهم جلوه نموده، ازهمهء هوش ورزان، خبرگان واهل خرد ورأی میطلبد که با درک وقبول هرچه بیشترمسؤلیت خویش دربرابر مردم، میهن وتاریخ؛ ازهرآنچه که درذهن وتوان خویش دارند( که حقیقتاً توان آنان بالاترازهر نیروی دیگراست) کارگرفته، ضمن افشای دسایس خطرناک پشت پرده؛ عنصرآزادی، استقلال، هویت، تاریخ وفرهنگ ملی خویش را که ضامن ماندگاری همیشگی ماست، پاس داشته، درجهت درخشش هرچه بیشترآن همت بگمارند. زیرا اساسی ترین عنصرشاخصهء انسان ازسایرپدیده های هستی همانا" آگاهی ازآزادی است". وتجارب غنامند تاریخ درسیر روند قانونمند خویش مؤید همین حقیقت آزمون شده است که موجودیت واقعی یک جامعه وتداوم آبرومند وسرافرازانهء آن درپویهء تاریخ همیش درگروداشتن آستقلال، هویت ملی، فرهنگ ملی وتاریخ ملی است. ومعنی فلسفهء زندگی انسانی هم به مفهوم راستینش درهمین حقایق درخشان نهفته خواهد بود.
پـس استـقلال سیاسـی وهویت ملـی اززمرهء مـقولات مهم جامـعه شناسی هستند که قطـعاً لازم وملـزوم یکدیگر بـوده واین یکـی بدون آن د یگری نمیتواند بازتا ب دهندهء مـفهـوم راستین خـود باشـد. وازیـن منظـراسـت کـه اهمـیت اســــتقلال بـیــشترازپیــش
متبارزگردیده، نقش خویش را درحفظ وماندگاری هویت ملی به انجام میرساند.


********

سه‌شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۴

م. سلطانپور


افغانستان !
انقلاب ديگری در راه است

(گزارش کوتاهی از يک سفر)

به جای مقدمه

تابستان امسال در فاصیله ی تعطیلات مرسوم دلم باز هوای وطن کرد، تا از گرمی آفتاب وطن و آسمان صاف وروشنايی پُر مِهر آن لذت ببرم. برای بار دوم بود که بعد سقوط سلطه امارت طالبان بوطن برميگشتم.
بار اول قريب دونيم سال قبل بود، که وطن وبالخصوص شهر کابل را کاملآ ويران شده يافتم و صادقانه از تهء دل ، بر خرابه های دهمزنگ، کارتهء چهار، کوتهء سنگی، افشار، جادهء ميوند، شاشهيد وکارتهء نو و بر قبرستانهای سوراخ، سوراخ و مرمی خوردهءشهدای صالحين، تپهء شهدا، و قبرستان سخی که بخاطر اتحاف دعا بر مزار اعضای خانواده و دوستان رفته بودم، گريستم و اشک ريختم.
اينبار به اميد ديگری بوطن رفته بودم و توقع داشتم که شايد با در نظرداشت آن همه کمکها و صدقات بين المللی، به چهرهء ديگری از شهر کابل مواجه شوم و شايد هم کمی گردو غبار دودهه جنگ از روی اين شهر دوست داشتنی ام روفته و شسته شده باشد. ولی متآسفانه بمجرد نشستن طيارهء آريانا بزمين، همه اميدهای من به يآس تبديل گرديد. از وضع ابترهمين ميدان هوايی کابل برداشت کردم که کدام تغيير جدی يی در چهرهء شهر ماتمزدهء کابل رخ نداده است.

در جستجوی بازسازی
بعد از ديدن بستگان نزدیک و دوستان مقيم در مکروريان ، فردای همان روز بديد و گشت در شهر رفتم. واقعآ برايم باورنکردنی بود. خرابه های کابل هنوزهم دست نخورده بجای خود باقی اند.صرف چند تعمير بلند منزل درخوشحال خان مينه، شهرنو، تايمنی و پروژهء وزيرآباد قد بر افراشته اند. اين تعميرهای بلند منزل نيز يا هوتل، رستوران و ياسالونهای عروسی اند وياهم دفاتر تجارتی و هيچ تآثيری در رفع مشکل بی سرپناهی و زندگی روزمره مردم کابل ندارند.
مالکان اين بلند منزلهای مفشن اکثرآ آز قوماندانهای ارشد قبلی جهادی و يا اعضای ارشد حکومت فعلی برگشته از غرب یا گردانندگان اصلی ( ان، جی، اوها ) به شمول برادران حامد کرزی اند. مردم کابل برحق اين اشخاص را مافيای مواد مخدر واداره مينامند.
اگر از همين چند تعمير بلند منزل و ازدهام بيحد ترافيک بگذريم، کدام تغيير قابل توجه در سيمای شهر و زندگی مردم آن رونما نگرديده است. يعنی از بازسازی در کابل درکی نيست . نه تنها ساختمانهای تخريب شده بازسازی نشده اند بلکه سرکهای شهر نيز به همان حالت ابتر قبلی خود اند. فکر بکنيد که، در سالهای اخير حکومت دکتور نجيب الله راکت های کوری که مخالفين حکومت وقت بکابل پرتاب کرده بودند، ودراثر آن حفره های بزرگی در جاده ها ايجاد شده بود، همان کنده ها با گذشت هرسال عميقتر شده، هنوزهم بجای خود باقيست وطی تقريبآ پانزده سال کسی پيدا نشده تا يک لاری جغل در آن بريزد، تا کمی هموارتر گردد و تردد موترها در آن آسانتر. بازسازی کشور را را از روی همين مثال ميتوان به قضاوت گرفت.
کابل شهريکه گنجايش صرف يک مليون نفوس را دارد ولی در آن فعلآ بيش از چهار مليون آدم زندکی ميکند و دوسوم آن نيز هنوز هم خرابه است؛ در وضع کنونی آن شايد کثيف ترين شهر در جهان باشد.
باوجود آنکه کابل را خلاف تصور يافتم، هنوزهم فکر ميکردم شايد، به اصطلاح دوستان امريکايی افغانستان و حکومت ساخته و پرداخته آنها توجه خود را به ولايات و محلات معطوف کرده باشند، چون محلات مستحق کمک بيشتر اند.
بخود ميانديشيدم که شايد اين چند مليارد دالر کمکهای بين المللی در بازسازی ولايات مصرف شده باشد. با همين فکر سفری نمودم به برخی از ولايات کشور. از کابل به پروان و از آنجا به پلخمری و قندز و تالقان ، باز بسمت سمنگان و مزار شريف. درتمام این مساحت به جز رويه کشی سرک بغلان کندز و کندز تالقان که در حال ساختمان بود، چيز چشمگيری از نشانه های باز سازی را نديدم.
در ولايات فارياب و بدخشان اصلا از بازسازی خبری هم نيست. رويه کشی و ترميم شاه راه های ذکرشده نيز بگونهء بسيار بی کيفيت پيش برده ميشود. من که کم و بيش ازين مسلک بنابر تحصيلات قبلی خود ميدانم، فکر ميکنم از دو تا چهار سال آينده اين شاه راه ها نه به ترميم بلکه به بازسازی مجدد نياز خواهند داشت. اگرچه من بسمت کندهار سفر نکردم ولی بقول شاهدان عينی سرک کابل- قندهار که يک سال قبل به اصطلاح ترميم شده بود، همين اکنون به ترميم مجدد و اساسی نياز دارد.
در چهرهء ماتمزده و ويران شدهء شهر تاريخی جلال آباد نيز نشانه يی از بازسازی ديده نميشود. ناديده و ناگفته پيداست که در مناطق مرکزی،جنوب، جنوب غرب و غرب کشور نيز وضع بهمين منوال است. اگر در هرات تغييرات و ساختمانهايی ديده ميشود، نه ثمرهء کار حکومت مؤقت و کمکهای بين المللی، بلکه نتيجهء کوششها و توجهات شخصی مقامات رهبری این ولایت در دوران ولايت اسماعيل خان بوده است. اين حقيقت را عام مردم هرات ميدانند و ميگويند، خدا اجرشان بدهد!
سوال اساسی در آن است که، اين همه کمکها و صدقات مليارد دالری دوستان دونر و منابع جامعهء بين المللی در کجا مصرف شده اند ؟
از همه کسانيکه ایشان را ملاقات نمودم و پرسيدم، چه روشنفکران و چه عوام، يک جواب بسيار کوتاه ولی منطقی و قناعت بخش دريافت نمودم." بخش بزرگی ازين پولها دوباره بحسابهای بانکی مافيای قدرت و اداره که همين اکنون برکشور حکومت ميکند، منتقل ميگردد." ولی آنچه را که من تا اکنون نيز برايش جواب قناعت بخش نيافته ام اين است که چرا کشورها و مؤسسات بين المللی کمک دهنده از حکومت افغانستان نميپرسند که آين همه پولهای گزاف را در کجا مصرف نموده است؟ و آيا قدرتمندان مؤسسات بين المللی و کشورهای کمک دهنده نيز درين سوء استفادهء بزرگ پولی شريک اند؟

دموکراسی يا انارشی؟
از روی تبليغات رسمی دولت افغانستان و وسايل اطلاعات جمعی بين المللی بخصوص راديوهای پرشنوندهء بی بی سی و صدای امريکا هر شنوندهء بيرونی چنين برداشت ميکند که در افغانستان يک رژيم معتقد به دموکراسی حکومت ميکند و کشور در مسير انکشاف و ترقی اجتماعی سير ميکند. ولی بمجرديکه يک بينندهء بيطرف وارد افغانستان ميشود، احساس ميکند که همه اين تبليغات دروغهای شاخداری بيش نيستند.
اگر معنی دموکراسی همين باشد که صدها روزنامه و اخبار در کشوريکه بيش از هشتادوپنج فيصد نفوس آن بيسواد اند و اين نشرات نيز بصورت طبيعی خوانندگان زيادی ندارند، چاپ گردد و يا اينکه مردم نظريات خودرا در رابطه به اين همه نابسامانی ها ابراز بدارند وحتی از دست اين چپاولگران داخلی و خارجی همه روزه فرياد بکشند، ولی گوشی وجود نداشته باشد که آنرا بشنود؛ در آنصورت افغانستان واقعآ مرکز دموکراسی است.
ولی اگر دموکراسی معنايش حکومت مردم، با انتخاب مستقیم ایشان و گوش فرادادن آن به مشکلات مردم و در يک کلام خدمت بمردم باشد مسلمآ از آن مدینه ی فاضله در افغانستان درکی نيست. نه اين حکومت را مردم افغانستان تعيين کرده اند و نه آنرا تغيير داده ميتوانند ، نه صلاحيت بازپرسی از آنرا دارند و نه اين حکومت نيز هيچ مکلفيتی در خود مي بيند تا به فرياد مردم گوش فرا دهد.
حکومت فعلی کشور به حرف آنانی توجه دارد که اين حکومت را ساخته اند يعنی شرکتهای بزرگ چند ملیتی وشرکاء توانمندی چون آقايون بوش و بلير. شايد برای برخی از هموطنان اين حرفهای من بدبينانه و غير واقعی جلوه کند و بگويند که اين آقا زمان پاتک سالاری و طالبانی را از ياد برده است. چنين نيست. حقيقت اينست که طالبان نمايندگان کدام نظام حتی بدوی يک ونيم هزار سال پيش هم نبودند، آنها نه تنها هيچ ادعايی از دموکراسی و حقوق بشر نداشتند، بلکه انکار وتردید قطعی آن ارزشهارا مينمودند. از آنها توقع بیشتر از آنچه کردند نبود. ولی رژيم کنونی بر عکس توسط داعيه داران دموکراسی جهانی بر افغانستان تحميل گرديده است و خود راداعيه دار دموکراسی ميداند. آنچه در این میان معنی پیدا میکند، اینست که حکومتهای پروژه ای که شکار اهداف سودجویانه و غارتگرانه ی شرکتها وشرکا هستند، یا به افراط های دین دیوانگی میکنند و یا به تفریط های دموکراسی بانگ میکشند. کما اینکه دموکراسی شلوغ بازار بی نظمی و بحران سا لاری نیست.
در افغانستان کنونی نه دموکراسی بلکه يکنوع انارشيزم حکومتی مسلط است. آناتنيکه در مراکز قدرت يا نزديک به مراکز قدرت اند، هرکاری بخواهند انجام داده ميتوانند، بدون آنکه کسی يا ارگانی حق بازپرسی از انها را داشته باشد. ومردم نيز حق دارند بگويند، بنويسند و فرياد بزنند؛ ولی کسی وجود ندارد که آنرا بشنود. درهمين انتخابات پارلمانی که از آغاز تشکيل کميسيون مشترک تدوير انتخابات، تا تصویب قانون اتنخابات، پروسه و شکل انتخابات و تا شمارش آرا، همه احزاب سياسی کشور و کانديداتوران برای نمايندگی مردم طی گردهم آيیها، نوشته ها، اعلاميه ها، اعتراضات و حتی تظاهرات خيابانی با آن مخالفت خود را ابراز داشتند، ولی حکومت اصلا چيزی را نشنيد و در بی صدایی مطلق کار دلخواه خود را کرد.

اقتصاد بازار آزاد يا حراج مالکيتهای عامه و دولتی؟
متاسفانه در کشور ما همه چيز به افراطی ترين شکل آن وارد ميشود. شايد ما ملت افراطی باشيم، چون ميگويند "هر ملت سزاوار نظامی است که برآن حکومت ميراند". مونارشی افراطی، ديکتاتوری فردی و خانوادگی افراطی، جمهوری دموکراتيک (سمت گيری سوسياليستی) افراطی، اسلام افراطی، سنتراليزم افراطی ، محل گرايی افراطی، اقتصاد متمرکزدولتی افراطی، و امروز نيز تحت بهانهء دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد (مارکيت اکونومی)، حراج افراطی مالکيتهای عامه و دولتی .
در کشور طی همين چندسال حکومت به اصطلاح دموکرات ، همه مالکيتهای دولتی و عامه تحت بهانهء رشد سکتور خصوصی و اينکه باز سازی اين مؤسسات توليدی وابسته به دولت درشرايط کنونی از امکانات دولت خارج است، به اشخاص انفرادی به فروش رسانيده شده اند و يا هم در حال بفروش رسيدن هستند. جالبتر اين است که آين خريداران نيز همه وابسته به مراکز قدرت اند، که با استفاده از امکانات دولتی، مالکيتهای عامه و دولتی را در بدل قيمت ناچيزی به اصطلاح خريداری مينمايند که اين خود کلاه برداری بزرگی است که در تاريخ کشور سابقه ندارد.
شايد بزودی شاهد آن باشيم که همه فابريکات دولتی، موسسات بزرگ توليدی، خدماتی، ترانسپورتی و تحصيلی و فارمهای زراعتی به شمول زمينها ، چراگاه ها، جنگلات و حتی معادن و ذخاير آب کشور نيز شخصی شوند و تمام سرنوشت کشور در دست اين قشر بسيار کوچک بيروکرات- قاچاقبر- مليونر وابسته به همين باند مافيای موادمخدرو ادارهء دولتی بيافتد.
باورکردنی نيست که اکنون در افغانستان اين شاروالی ها نيستند که پروژه های مسکونی را سازماندهی و اداره و برای مردم نمرات زمين جهت اعمار منازل رهايشی توزيع ميکنند، بلکه اين افراد اند که به چنين کاری دست ميزنند. يعنی يک ساحه بزرگ زمينهای دولتی رابه قيمت بسيار ناچيز ميخرند ( بهتر است بگوئيم، غصب ميکنند) و بعدآ آنرا بنام فلان پروژه به مردم به قيمتهای بسيار گزاف و آنهم به دالر بفروش ميرسانند. اين افراد همه يا از رهبران و قومندانان معظم جهادی اند و يا از اعضا و رهبری حکومت و يا از وابسته گان ايشان. در فروش املاک دولتی ذات ملوکانه اعليحضرت محمد ظاهرشاه و خانوادهء سلطنتی پيشتاز اند. چون درينمورد در نوشتهء قبلی تحت عنوان"بابای ملت!" توضيح داده بودم، ديگر چيزی نميگويم.
در پروژهء شخصی سازی ملکيتهای عامه و دولتی نه حسن نيتی مبنی برفعال سازی پروژه های غير فعال دولتی توسط متشبثين خصوصی نهفته است ونه هم استدلال منطقی يی وجود دارد مبنی بر اينکه در شرايط کشور ما شايد سکتور خصوصی اقتصاد بتواند نقش اساسی تر را در بازسازی ، عمران و انکشاف متداوم کشور نسبت به سکتور دولتی اقتصاد بازی کند. اساسآ تجربهء خصوصی سازی افراطی در کشور های عقب مانده و روبه انکشاف هرگز نتيجهء مطلوب نداشته است، حتی در همين کشورهای پشرفتهء سرمايداری بخصوص در کشورهای سکندناوی و فرانسه و تقريبا در تمام اروپا سکتور خصوصی و سکتور دولتی اقتصاد هردو در کنار هم و موازی با هم فعال اند. منتهی در جايی يکی نقش بيشتر دارد و در جايی ديگری.
شايد برای زمامداران ما اگر روحيهء حس مسئوليت ووطن دوستی ميداشتند بهتر ميبود تا درين مورد تجربهء موفق کشور های در حال انکشاف و بالخصوص کشور همسايه هندوستان و تجربهء ناموفق کشورهای باقيمانده از اتحاد شوروی سابق را در خصوصی سازی بيرويه در نظر ميگرفتند. ولی از قراريکه ديده ميشود برای اوليای امور ما مهم اين نيست که کدام پروگرام و پاليسی برای وطن مفيد است. مهم اين است که چه عملکردی و به کدام پيمانه سود را وارد جيبهای شخصی شان ميسازد.

مواد مخدر و فحشا
زرع، توليد،پروسس، ترانسپورت و قاچاق مواد مخدر از يکسو يکی از جدی ترين پرابیمهای کنونی کشور است و از جانبی هم سود آور ترين مدرک. شايد همين اکنون بيش از هشتاد فيصد عايدات ناخالص کشور از همين مدرک باشد. باوجود آنه از مدرک کشت کوکنار کمترين مفاد را دهقانان کشور ميبرند، ولی باوجود آنهم در سطح زندگی دهقانان در محلات کشور تآثير زيادی نموده است. قراريکه بهمگان هويدا است، در شرايط کنونی کشور که منابع آبياری عنعنوی از قبيل جويها،کاريزها و بندهای آبگردان از بين رفته اند، بصورت طبيعی کشت خشخاش برای دهقانان هم آسانتر است، هم به آب کمتر ضرورت دارد وهم بازدهی آن از سبزيجات و حبوبات بيشتر است.
کشت مواد مخدر به پيمانه وسيع يکی از پاليسيهای کشور های غرب بالخصوص امريکا در زمان جهاد برضد اتحاد شوروی و حکومت دست نشاندهء وقت بود. با پيروزی مجاهدين (بخصوص در جنوب کشور) بشتر شد ، با تسلط طالبان ترويج و گسترش وسيعتر يافت و با لشکر کشی امريکا و ايجاد حکومت دست نشاندهء ان به اوج خود رسيد. تا آنجا که افغانستان چندين سال است که در رآس جدول توليد کنندگان ترياک و هروئين در جهان قرار دارد. باوجو آنکه حکومت افغانستان وزارت مخصوصی بنام وزارت مبارزه با مواد مخدر را نيز ايجاد کرده است ، ولی قراريکه معلوم است، موفقيتی درين راه ندارد.
باوجود آنکه در تبليغات دولتی اعلان گرديده که طی سال جاری کشت خشخاش حدود بيست فيصد کاهش يافته، ولی حقيقت اينست که کشت خشخاش که در گذشته در برخی ولايات کشور و ان هم در مناطق محدودی ازان ولايات معمول بود، طی دو سه سال اخير همه گير شده و تقريبا در تمام ولايات و مناطق کشور رواج پيدا کرده است. طی چند سال اخير دولت به اقدامات شکلی و نمايشی از قبيل تخريب نمايشی برخی مزارع خشخاش و سوختاندن چند کيلو ترياک ضبط شده از هزاران کيلو مواد مخدر، دست زده است که چنين اقدامات نمايشی هيچ تآثيری در پايين آمدن کشت کوکنار ندارد. بخاطر مبازرهء اساسی با کشت کوکنار و مواد مخدر بايد هم زمينه هاو لازمه های کشت آنرا سد کرد و هم زمينه های تجارت و قاچاق آنرا.
يعنی بايد اولآ بزندگی دهقانان توجه صورت گيرد و آب کافی، تخم بزری، وسايل زراعتی و حتی کشت جايگزين که تا يک فيصدی معينی سود حاصله از کشت خشخاش راجواب گو باشد، در اختيار دهقانان گذاشته شود، تا دهقانان داوطلبانه از کشت آن اجتناب وزرند و ثانيا بايد جلو پروسس، تجارت و قاچاق آن قويا گرفته شود. قراريکه ديده ميشود نه حکومت آقای کرزی درين رابطه مصمم است و نه امريکائيها و نيروهای نظامی ايشان در افغانستان.
چرا دولت درين رابطه مصمم نيست؟ بنظر من اساسی ترين دليل آن اينست که اکثر کادرهای ارشد رهبری دولت چه در مرکز و بخصوص در محلات وابسته به مافيای مواد مخدر بوده ودرين تجارت مرگ ذينفع اند واين به همان ضربالمثل وطنی " گرگ را به چوپانی" توظيف کردن شبيه است. تا زمانيکه اين افراد که ادارهء ارگانهای محلی کشور را در اختيار دارند و اکثرآ از تفنگ سالاران قبلی اند و رابطهء تنگاتنگ با مراکز قدرت در مرکز کشورنيز ايجاد کرده اند و افراديکه با مافيای بين المللی مواد مخدر ارتباط دارند، از مراکز قدرت در کشور سلب صلاحيت و حتی بيرون رانده نشوند، مبارزه با مواد مخدر شوخی سياسی يی بيش نخواهد بود.
امريکائيها نيز در مبارزه با مواد مخدر چندان جدی نيستند. بنظر من درينمورد چند دليل وجود دارد:
- رهبری نيروهای امريکا در افغانستان و حتی رهبری کاخ سفيد شايد به اين فکر باشند که مواد مخدر مؤلدهء افغانستان بيشتر در بازارهای اروپايی بمصرف ميرسد و اين جوانان و در مجموع جامعهء اروپا است که قربانی مواد مخدر توليد شده در افغانستان ميگردند، نه جامعه و جوانان ايالات متحدهء امريکا. لذا امريکائيها مبارزه با توليد و قاچاق مواد مخدر راطور اعلان ناشده وظيفهء قوتهای اروپايی مستقر در افغانستان ميشمارند.
- اکثر ترياک سالاران محلی با نيروهای امريکايی روابط تنگاتنگ دارند. اين ترياک سالاران محلی در مورد قرارگاه ها و شبکه های محلی القاعده به امريکائيان اطلاعات ميدهند و امريکائيان نيز در بدل آن به کار آنان يعنی کشت و تجارت ترياک مزاحمتی ايجاد نميکنند.
- قرار معلوم برخی از افسران ارشد امريکايی نيز در قاچاق مواد مخدر سهيم اند. قرار گفتهء برخی آگاهان در داخل کشور بيشترين فروش هيروئين در مناطق نزديک به ميدانهای هوايی بگرام و شيندند صورت ميگيرد. معنای اين خبر آنست که اين نظاميان امريکايی اند که يک بخش عظيم مواد مخدر را از طريق هوا به بيرون از افغانستان انتقال ميدهند.
آنچه از همه بيشتر برای هر افغان مايهء تشويش خواهد اين حقيقت است که طی سالهای اخير بر ميزان مصرف مواد مخدر درداخل کشور همه ساله افزايش بعمل ميآيد و اين مسئله نيز خيلی طبيعی است، زيرا کشوريکه اقتصادش ترياکی باشد، مسلمآ و در نهايت امر مردمش نيز ترياکی خواهند شد.
فحشا نيز در مرکز و شهرهای بزرگ کشور روبه افزايش است. بصورت طبيعی وقتيکه توليد و مصرف مواد مخدر بصورت سرسام آور رشد و ترويج مي يابد، بايد همزاد ان فحشا نيز مروج گردد. علاوه بر مواد مخدر، موجوديت نيروهای خارجی در کشور و چشم پوشی حکومت فعلی از عملکردهای غير اخلاقی ايشان نيز در ترويج فحشا نقش اساسی دارد. همين اکنون شهرنو کابل، هوتلها و رستورانهای آنجا به مرکز روسپيهای چينايی، تايلندی و...تبديل گرديده است.
فحشا در آينده به يکی از جدی ترين مشکلات کشور تبديل خواهد شد. تجربهء کشورهای جنوبشرق آسيا که نظاميان خارجی بخصوص امريکائيان در انجاها مستقر اند از قبيل کوريای جنوبی، تايلند، فليپين و غيره گويای اين حقيقت تلخ است.
شايد دوستان امريکايی دولت افغانستان!همان تجربهء جنگ ترياک در چين را امروز در کشور ما تکرار ميکنند، با این تفاوت که در آن زمان استعمار از ترياکی ساختن مرم چين سود ميبرد، ولی اکنون مافيای سرمايه هم از تريکی ساختن مردم ما و هم از توليد و تجارت آن سود ميبرد.
بهر صورت اگر مسايل بهمين منوال دوام کند، در آيندهء نزديک افغانستان به مرکز تروريزم، مافيای مواد مخدرو سلاح و فحشاء مانند برخی از کشورهای امريکای جنوبی تبديل خواهد شد، کما اینکه نشانه های آن در سراسر افغانستان همين اکنون داد میزند.

رشوه ستانی و فساد اداری
رشوت و فساد اداری از گذشته های دور در نظامهای دولتی افغانستان کم يا بيش وجود داشت ولی در هرصورت اخذ رشوه از مردم و سوء استفاده از قدرت و مالکيتهای دولتی عمل قبيحی محسوب ميشد. کسانيکه از مدرک رشوه ستانی صاحب مال و منال شده بودند، نزد جامعه بی اعتبارو بدنام بودند وهمه بطرف ايشان بديدهء تحقير مينگريستند. ولی حالا متآسفانه در جامعهء افغانستان همه چيز بشمول اخلاق اجتماعی تغيير کرده است. حالا رشوه ستانی نه ننگ، بلکه افتخار نيز هست. هيچ کاری بشمول تصديق اقامت در خانهء شخصی خود يا مقرر شدن منحيث مامور پايين رتبه بدون پرداخت رشوه عملی نيست. جالب اينست که حتی کسیکه با شما معرفت قبلی نيز دارد از شما به همان سادگی رشوت ميخواهد که کسی قرض خود را از کس ديگری بخواهد.
در ادارات دولتی رشوه اختلاس، سوء استفاده از صلاحيت رسمی و مالکيتهای دولتی به اوج خود رسيده است. هر وظيفهء دولتی بقول مشهور دارای"سرقلفی" است . يعنی اگرکسی بخواهد در موسسات دولتی چه نظامی و چه ملکی مقررگردد بايد مبلغی را برای آمر ذيصلاح آن اداره بپردازد و اين مبلغ معين و ثابت است که نظر به بست واهميت اقتصادی آن از پنچصد دالر تا پنجصدهزار دالر امريکايی در نوسان است.
اگر کسی بخواهد چه منحيث مامور پايين رتبه و چه در بستهای بالای دولتی(نظامی و ملکی) مقرر گردد، بايد سرقلفی معينه را بپردازد.
چنين است نتيجهء پروگرام خلع سلاح، ملکی سازی و رفورم اداری در کشور و ره آورد دموکراسی وارداتی امريکايی .

نظاميان امريکايی و ذهنيت عامهء مردم افغانستان
نظاميان امريکايی تحت بهانهء مبارزه با بنيادگرايی، تروريزم و مواد مخدر و بالخصوص نابودی طالبان و القاعده وارد افغانستان شدند. قبلآ گفتيم که ايشان در مبارزه برعليه کشت و قاچاق مواد مخدر نه مصمم هستند و نه موفقيتی داشته اند. در مبارزه با تروريستان القاعده و طالبان نيز کار ايشان با کدام موفقيت چشمگيری همراه نبوده است. هنوز بعد از چهار سال از بن لادن رهبر سازمان تروريستی القاعده و ملا عمر رهبر طالبان خبر و درکی نيست. اگر چند تنی از رهبران ارشد طالبان دستگير گرديدند؛ انها نيز با پادرميانی حکام پاکستان و تيم تماميت خواه و عظمت طلبان قومی مسلط بر حکومت کابل آزاد گرديدند. امريکائيان بعوض آنکه کار را با تروريستان القاعده و شاخهء افغانی آن يعنی طالبان يکسره کنند، در جستجوی طالبان ميانه رو هستند، که اين مسئله نه تنها در آينده بلکه همين اکنون پس لگد محکمی را حواله به نيروهای امريکايی کرده است.
نيروهای امريکايی منحيث نيروهای اشغالگر خود را مکلف به مراعات قوانين، ارزشها و سنتهای مردم افغانستان نميدانند. در اکثر عملياتهای بي رويه و نامؤجهء ايشان در مناطق جنوب و جنوب شرق کشور، اين مردم عادی کشورما اند که قربانی ميشوند. ايشان به تلاشی خانه های مردم و حتی تجاوز به مردان و زنان کشور ميپردازند. در تمام پايگاه های خود بخصوص در بگرام و شيندند محابس مخصوص بخود را ساخته اند و بدون اجازهء دولت افغانستان اتباع کشور را زندانی و شکنجهء جسمی و ناموسی مينمايند. چنين اعمالی و به اين پيمانه نه در زمان تجاوز انگليس و نه در زمان تجاوز و اشغال روسها صورت نگرفته بود. قرار قول آگاهان سياسی و مردم عام کشور، در زندانهای امريکائيان در افغانستان همه روزه اعمال شنيع تر از زندان ابوغريب در عراق رخ ميدهد؛ ولی از آنجائيکه فاش کردن چنين اعمال در فرهنگ ما ننگ پنداشته ميشود، کسی لب به سخن نميگشايد و حقايق تلخ ناگفته ميمانند. صرف سال گذسته يک افسر پليس که در زندان امريکائيها بود برخی حقايق را فاش کرد.
کار تا به انجا کشيده است که در ميان مردم کشور، کار کردن در مؤسسات ملکی و نظامی امريکايی، حتی منحيث ترجمان، چه برای زنان و چه برای مردان ننگ و معيار بداخلاقی و فحشا شمرده ميشود و ميگويند که امريکائيان حتی بر مردان بالای هفتاد سال نيز تجاوز ميکنند. حتی کسانيکه در زندانهای امريکائيها زندانی نيز بوده اند از ترس بدنامی جرئت نميکنند بگويند که انها زندانی امريکائيان بوده اند.
من در هر سفريکه بولايات کشور داشتم از دريوران موترها و مردم عامه جالب ترين چيزی را که شنيدم اين بود که ميگفتند:" خدا پدر روسها را بيامرزد، آنها با ما مردانه ميجنگيدند، ولی هرگز به تلاشی خانه ها و بی ناموسی دست نزدند." اگر اين گفته صد درصد هم صادق نباشد، بخشی از حقيقت در آن نهفته است يعنی نفرت مردم نسبت به امريکائيها در ظرف دوسه سال تا بدانجا رسيده است که نسبت به روسها طی يک ونيم دهه رسيده بود يا نرسيده بود.
اگر امريکائيان در پاليسيهای خود در افغانستان تغييراتی وارد نياورند، مسلمآ عاقبت کار ايشان بد تر از روسها خواهد بود. دير يا زود به شکست ننگين تر از روسها مواجه و مجبور به بيرون کشيدن نيروهای خود از افغانستان خواهند شد. حالا که خروج نيروهای بين المللی در چنين وضعی بنفع صلح و ثبات در افغانستان و منطقه نيست، بحث ديگری است؛ که اينجا جای مناسب برای بحث بر آن نيست.

چه کسانی بر افغانستان حکومت ميکنند؟
از روی تبليغات رسمی بخصوص زمانيکه آدم در بيرون از کشور باشد، فکر ميکند که در افغانستان مبارزه برضد تروريزم، مافيای مواد مخدر و بنيادگرايی بشدت پيش برده ميشود و واقعآ حکومت افغانستان و متحدين بين المللی آن مصروف نبرد فيصله کن با مثلث ترور ترياک و تعصب اند. بصورت طبيعی زمانيکه از مبارزه برعليه ترويزم، مواد مخدر و بنيادگرايی سخن گفته ميشود، در ذهن هر شنونده سازمانهايی چون القاعده، طالبان و حزب اسلامی و شخصيتهايی چون، بن لادن، ملاعمر و حکمتيار تداعی ميگردد. وطبيعی به چنين نتيجه ميرسيم که امريکا و حکومت آقای کرزی در نبرد روياروی و فيصله کن با طالبان و حزب اسلامی قرار دارند.
ولی زمانيکه مسئله از نزديک و در داخل کشور مورد ديد و دقت قرار گيرد، حقيقت قضيه بگونهء ديگری بازتاب ميکند.
اينکه اکثريت مطلق اعضای کابينه و بشمول شخص رئيس جمهور از مشاوران، سخنگويان، مبلغين و متحدين رژيم طالبان بوده اند و در زمان مقاومت، بنفع طالبان و برعليه جبههء متحد و نيروهای مقاومت تبليغ ميکردند، اظهر من الشمس است. ولی جالب تر از همه اين است که اکثريت کادرهای رهبری کننده در محلات و ولايات کشور نيز از قومندانان ويا هواخواهان طالبان و يا از قومندانان وکادرهای ارشد رهبری حزب اسلامی حکمتيار اند. بطور مثال تقريبآ تمام واليان مناطق شمال و شمال شرق کشور يعنی واليان ولايات بدخشان، تخار، کندز، بغلان، سمنگان، ميمنه و پروان همه از جمله کادرهای ارشد رهبری حزب اسلامی حکمتيار اند. اخيرآ مردم ولايت بغلان به اعتصابات و تظاهرات بخاطر سبکدوشی آقای جمعه خان همدرد والی ولايت بغلان دست زدند.
حکومت مرکزی بعوض آنکه دست اين آدم بيسواد، نابکار، تفنگ سالار و بنيادگرای حرفه يی را از کار بگيرد، او را دوباره منحيث والی ولايت جوزجان توظيف مينمايد، تا رهبری آن ولايت نيز بدست حزب اسلامی سپرده شود. در جنوب و جنوب شرق کشور نيز وضع چيزی بهتر ازين نيست. بصورت طبيعی ماداميکه واليان از کادرهای حزب اسلامی يا هواداران طالبان اند، طبعآ ولسوالان و علاقه داران نيزبايد يا وابسطه و يا خوشبينان حزب اسلامی و طالبان باشند تا از طرف والی مربوطه به ايشان اعتماد گردد و منحيث ولسوال و علاقدار توظيف گردند.
حالا قصاوت را به خوانندگان محترم ميگذاريم تا حکم کنند که بر افغانستان چه کسانی حکوکت ميکنند:؟
دموکراتان و يا مافيای مواد مخدر و اداره، بنيادگرايان،چپاولگران و جنگ سالاران حرفه يی!

دست آوردهای حکومت
تا اينجا همه از نقايص گزارش گرديد، ظالمانه خواهد بوداگر کمی هم از دست آوردها نيز نگوئيم:
با همه نقايصی که در تدوير دو لوجرکه، متن قانون اساسی، وجود دارد وباهمه جعل کاريها، رنگ و نيرنگهائيکه در انتخابات رياست جمهوری و انتخابات پارالمانی صورت گرفت؛ تدوير موفقانه دو لويه جرگه، تصويب قانون اساسی کشور، انتخاب رئيس جمهور و انتخاب نمايندگان برای پارلمان کشور از جمله دست آوردهای بزرگ و تاريخی حکومت و متحدين بين المللی آن اند. با همه نقاصی که قبلآ عرض شد، آزادی بيان بيشتر و بهتر از رژيمهای قبلی است.
وضع امنيتی کشور بهبود قابل توجهی يافته است. وضع امنيتی مناطق شمال، شمالشرق، غرب کشور، مناطق مرکزی کشور به شمول کابل، پروان و کاپيسا قابل اطمينان است و در وضع امنيتی ولايات ميدان، ننگرهار و لغمان نيز بهبود آمده است. يعنی وضع امنيتی در تمام کشور به استثنای ولايات و مناطق همجوار با پاکستان بهترگرديده است. در همه ولايات کشور مردم با اطمينان بيشتر ازسالهای حاکميت طالبان به کسب وکار خويش مشغول اند. ولی مهمتر از اينها اين است برای مليونها کودک افغانستان بخصوص برای دختران کشور با همه پرابلمها و نقايصی که درين راستا موجود است،بعد از يکونيم دهه زمينه آن مساعد گرديده است تا به مکتب بروند و از نعمت سواد و دانش بهره مند گردند.
نتيجه يی که بايد گرفت:
افغانستان بکجا ميرود؟ آيا اين رژيم قابل اعتمادو اصلاح است؟
از قراين چنين برميآيد که در افغانستان، رژيم کنونی و امريکائيان نه بفکر بازسازی کشور اند و نه در راه ايجاد يک حکومت دموکراتيک و انتخابی با رآی و ارادهء آزاد مردم تلاش مينمايند. همين اکنون تمام اهرمهای سياسی و اقتصادی کشور در انحصار يک گروپ معين از عناصر متعصب، تماميت خواه قومی و قبيله گرا، بنيادگرا، جنک سالار، مافيای مواد مخدر و مافيای اداری قرار گرفته است. تآمين صلح سراسری، بازسازی اقتصادی و دموکراسی، نه بنفع حاکميت اين ادارهء مافيايی است و نه بنفع حضور دايمی نيروهای نظامی امريکا درافغانستان ، چون با تامين صلح سراسری در کشور و نابودی مافيای مواد مخدر و تروريزم، دلايل حضور طولانی امريکا در منطقه و افغانستان منتفی و گليم اين ادارهء مافيايی نيز جمع ميگردد.
متآسفانه در مدت تسلط حاکميت کنونی اختلافات قومی و منطقوی نيز در کشور نه تنها کاهش نيافته، بلکه با عملکردها و تصويب قوانين قوم و تبارگرايانه، هر روز بيشتر از پيش قوت ميگيرد. يکی از مظاهر مشخص آن همين تصويب سرود ملی بزبان پشتو در قانون اساسی کشور است که در جريان لويه جرگهء قانون اساسی ملت را دوپارچه ساخت. در گذشته گاهی سرود ملی بفارسی بوده و گاهی هم بزبان پشتو ولی هرگز به واکنشی هم مواجه نشده بود و در هيچ يکی از قوانين اساسی گذشته نيز قيد و حکم نشده بود که سرود ملی کشور به چه زبانی باشد.
يکی ديگر از مسايل جنجال برانگيز مسئلهء خلع سلاح کامل کشور است. باوجود آنکه همه ميدانيم که بدون خلع سلاح کامل و سرتاسری هرگز صلح و ثبات بر کشور برنميگردد، ولی زمانيکه در يک گوشهء کشور اقدام به خلع سلاح مردم ميگردد و در گوشهء ديگر آن تازه مليشای مسلح قومی ايجاد ميگردد و سياست"يک بام و دو هوا" بکار گرفته ميشود؛ نه تنها به خلع سلاح کامل کشور نميرسيم، بلکه با در نظرداشت انقطابهای موجود قومی و منطقوی، مردم بيشتر از پيش خود را مسلح ميسازند.
من شخصآ به سيستم شکنی اعتقاد ندارم و تا کنون معتقد بودم که باوجود همه نقايصی که رژيم کنونی کشور دارد، بازهم امکان آن موجود است که به اصلاح آن پرداخت. تجربه نشان داده است که سيستم شکنی و تعويض رژيمها در کشور ما هميشه فاجعه بار آورده است. ما عادتآ نه به اصلاح سيستمها و رژيمها، بلکه به شکستاندن سيستمها خو گرفته ايم و در جاگزينی سيستم ادارهء نو با سيستم ادارهء کهنه نيز هرگز موفق نبوده ايم. ولی اينبار چنين مينمايد که يک ادارهء مافيايی بر تارو پود کشور ريشه دوانيده است و بزودی يک قشر ملياردر از مافيای ترياک، تفنگ، ترور و تعصب بر سرنوشت کشور مسلط خواهد شد و بهيچ وجه حاظر به ترک موقعيت و گذشتن از منافع باد آورده و چاپيدن کشور نيست و اين سيستم به هيچ وجه قابل ترميم و اصلاح نيز نيست لذا بخاطر رهايی ازين طاعون خطرناک راه ديگری جز سرنگونی قهری چنين رژيمی باقی نميماند.
اين رژيم مافيايی که هرروز چنگالهای خود رابر نظام سياسی، اقتصادی و اجتماعی کشور محکمتر ميسازد، به هيچ وجه قابل اصلاح نيست. اصلاح اين رژيم ديگر نه از توان آقای کرزی است و نه ازتوان بوش و بلير بالفرضی اگر ايشان اقدام به اصلاحات و ريفورم در سيستم ادارهء کشور نمايند.
موجوديت چنين رژيم مافيايی نه تنها بنفع مردم افغانستان نيست، بلکه صلح و ثبات در منطقه را نيز بخطر مواجه خواهد ساخت. لذا به اسقاط چنين رژيمی نياز است و برای اسقاط آن به انقلاب ديگری ضرورت است تا طومار اين ادارهء مافيايی را درهم پيچد و اعضای اين شبکهء مافيايی ( شايد ازسه صد تا يکهزار نفر اعضای اين باند مافيايی در سراسر کشورباشند) را به دادگاه های ملی و بين الملل بکشاند، محاکمه نمايد و مالکيتها و ثروتهائيرا که اين تيم جنايت کاران حرفوی به قيمت عرق، خون و آبروی ملت جمع کرده اند، ضبط نموده و دوباره به صاحبان اصلی آن يعنی ملت افغانستان برگرداند.
کاسهء صبر ملت لبريز خواهد شد، دير يا زود به اقدام اساسی دست خواهد زد. راه ديگری برای مداوای اين غدهء سرطانی، جزجراحی و دور انداختن آن از بدنهء ملت و کشور وجود ندارد.
فقط به انقلاب ديگری نياز است!
نه انقلاب سبز، نه انقلاب سرخ، بلکه يک انقلاب ملی و داد خواهانه!
عقرب سال 1384
آدرس نويسنده:
msultanpoor@hotmail.com
م.سلطانپور

«بـابـای ملـت!»

لـقـبِ کبير بَـر مردِ حقير

آيا زمان آن نرسيده است که اين لقب به صاحب اصلی اش برگردانيده شود؟
( پيشنهادی برای بحث و تبادل نظر)

سَر سخن:

امسال برای بار دوم بعد از سقوط رژيم طالبان برايم امکان ميسر شد تا به وطن برگردم و از محبت خانواده و دوستان ، از آسمان نيلگون و آفتاب داغ وطن فيض برم.
بسيار توقع داشتم که چهرهء شهر دوست داشتنی و عزيز خود کابل ماتمزده را اينبار دگرگونه تماشا کنم، شهری که بازسازی شده و غبار ماتم چند دهه از رويش شسته شده باشد. اِين خوشبينی من از آنجا ناشی ميشد که همه روزه از طريق وسايل اطلاعات جمعی جهانی از کمکهای چندين مليارد دالری کشورهای جهان ميشنيدم. ولی بمجرديکه پايم بر زمين کابل خورد روياهايم به ياس تبديل شد. وقتا که از مناطق گونه گون کابل ديدن کردم، دريافتم که کابل هنوز هم همان شهر ويرانه و ماتم زده ايست که چند سال قبل ديده بودم، صرف اينجا و آنجا چند تعمير بلند منزل قد بر افراشته اند که همه متعلق به "جهاد سالاران" ديروزی و "دموکراسی سالاران!" امروزی اند. بازهم خانهء پدر اين آدمها آباد که بر عکس خانوادهء سلطنتی که دارايی های غير منقول خود به فروش ميرسانند و پول آنرا به بانکهای خارج انتقال ميدهند، به آبادانی دست ميزنند. هرچه باشد باز هم اين تعميرها زيبايی و سرمايه ئ شهر کابل اند. ازين که بگذريم هيج نشانی يی از باز سازی در شهر ديده نميشود، نميدانم اين مليونها دالر کمک بين المللی در کجاها مصرف شده اند. درين مورد و موارد ديگر من چشم ديدهای خود را در گزارش مفصل تر ديگری انشاءالله در آيندهء نزديک خواهم نوشت.
آنچه برای هر افغان بر گشته از بيرون خيلی جالب است، مسئله موجوديت روزنامه ها و جرايد متعدد دولتی، شخصی و انجيويی ، راديوهای تقريبآبيست وچهارساعته فعال خارجی و موجوديت نشرات چند شبکهء تلويزيونی غير دولتی در کنار تلويزيون دولتی ويا به اصطلاح تلويزيون ملی افغانستان است. در نشرات تلويزيون دولتی مانند هميشه، بيشتر به اخبار رسمی، فعاليتهای ارگانها ی دولتی، کارکردها و ملاقات های شخصيت های حکومتی پرداخته ميشود.برای من جالب تر از همه اين مسئله بود که، در نشرات اين تلويزيون در رآس اخبار نه ملاقاتهای رئيس جمهور، بلکه ملاقاتها و فعاليتهای محمد ظاهر، شاه مخلوع و "بابای ملت!"گزارش ميشد. از روی نشرات تلويزيون دولتی افغانستان هربينندهء به چنين نتيجه ميرسد که اين لقب نه يک لقب اعزازی بلکه عاليترين مقام دولتی بايد باشد. ظاهرشاه القاب اعزازی اعطا ميکند نشان و مدالهای افتخاری ميبخشد و رؤسای هيئات دپلوماتيک را به ملاقاتهای تعارفی و تقديم اعتماد نامه ها وبرای وداع هنگام ختم وظيفه، طی تشريفات خاص ميپذيرد و...؛ که همه اين وظايف از مسئوليت های شخص اول هر نظام دولتی است.

چگونه اين لقب به ظاهر شاه بخشيده شد؟
آيا اين لقب بزرگ با شخصيت ظاهر شاه همخوانی دارد؟

در تاريخ افغانستان ما صرف دوبار به اين لقب بر ميخوريم. يک بار برای احمد شاه درانی که بنام" احمدشاه بابا" ملقب شده و بار دوم برای استاد عبدالعلی مزاری که در جامعهء هزارهء کشور "بابه مزاری" لقب گرفته است. در هردو بار اين لقب نه از حانب کدام لويه جرگه و يا حکومات بلکه از جانب مردم و هوا خواهان شان به ايشان بخشيده شد. اين لقب را ايشان نه در زمان حيات شان بلکه بعد از مرگ يا شهادت خود نصيب شدند. باز ايشان را هيچ کس بنام بابا يا بابهء ملت خطاب نميکند،بلکه صرف ميگويند : "احمدشاه بابا" يا "بابه مزاری". اين القاب بيشتر بخاطر احترام به کارنامه های ايشان از طرف دوستان وهواخواهان شان بدانها تفويض گرديده است وهيچ نوع صبغهء رسمی ، دولتی و ملی نيز ندارد. بنظر من هردوی ايشان سزاوار چنين لقبی نيز هستند.
احمد شاه درانی بانی افغانستان کنونی است. او با مهارت توانست قبايل گونه گون افغان را متحد سازد و کانفدريشن اين قبايل را بسازد، دامنه حکومت خود را از ساحهء قبايل پشتون به سرتاسر خراسان گسترش دهد وامپراطوری بزرگی به وسعت امپراطوری سلطان محمود غزنوی را دوباره ايجاد کند که دامنه اش تا نيم قارهء هند ميرسيد. حالا که امپراطوری او با قتل وغارت سرزمينهای بيگانه و غير مسلمان بخصوص هندوها يکجا بود، نه مورد تائيد من است و نه مورد توجه اين مقال.
عبدالعلی مزاری نيز يکی از مبارزين و مجاهدين نامدار کشور و بخصوص جامعهء هزاره افغانستان است که شعار عدالت ملی و مذهبی را بلند کرد و درين راه تا پای جان پيشرفت.

اما ظاهر خان، نادر خان، هاشم خان و در مجموع خانوادهء سلطان محمد خان چه شاهکاری انجام داده اند که ظاهرشاه بدين لقب بزرگ مفتخر ميگردد؟

به شهادت تاريخ سلطان محمد خان جد ظاهر خان اولين کسی است که پشاور و مناطق پشتونخوا آنطرف سرحد کنونی را به سکها سپرد و زمينهء جدايی بخش بزرگی از کشور را مساعد ساخت. نادر خان که در ديره دون و تحت نظارت و تربيهء انگليسها بزرگ شده بود با رهنمايی انگليس واستفاده از روحانيون کمپنی هند شرقی برای سرنگونی حکومت شاه امان الله خان توطئه چينی کرد و بعد ازسقوط حکومت امير امان الله باخدعه و نيرنگ و بعنوان آنکه ميخواهد تاج و تخت را به وارث اصلی اش( امير امان الله) باز گرداند وارد مناطق قبايلی شد، ولی زمانيکه کابل را بعد از نيرنگها و مهر کردن به قرآن فتح کرد، تخت تاج را خودغصب نمود.
نادر خان و برادرانش چون هاشم خان ، شاه ولی خان ، شاه محمود خان و ديگران شان سمبول مزدوری به بيگانگان وعا مل خشونت علیه اقوام ، قتل عام آنها، دروغ گويی، خساست، نامردی، نمک ناشناسی، عهد شکنی، نفاق عمومی و بيدادگری و ديکتاتور منشی در کشور اند.
ظاهر خان باوجوديکه مانند احفاد خود قصاب نبود ولی بيکارگی، خوشگذرانی، زنبارگی و بی ابتکاری از خصايل اويند. او در حدود چهل سال حکومت خود سنگی را بالای سنگ نگذاشت. اگر دورهء بنام دههء دموکراسی در کشور شهرت يافت، نه از ابتکار و طينت دموکراسی خواهانهء او، بلکه ناشی از خواست زمان بود و حتی اين خود ظاهر خان بود که باعدم توشيح قوانين و مقررات مشروطه بر دموکراسی نوپا در کشور پشت پا زد و زمينهء کودتاها، ديکتاتوری های بعدی و حتی اشغال کشور را مهيا ساخت. اگر درين مقطع زمان چند شاهراه ويا فارم زراعتی و فابريکهء کوچکِ در کشور تاسيس شد، ابتکار آن بدست سردار محمد داود خان بود وافتخار آن نيز (باهمه خودخواهی،ديکتاتور مشربی و روان قبيله گرايانه اش) به شهيد محمد داود خان ميرسد.
در زمان جهاد، ظاهر خان و طرفدارانش نه تنها در جهاد شرکت نکردند، بلکه حتی يک يالله و خير هم نگفتند.
در زمان مقاومت و اشغال کشور توسط مليشای پاکستان و طالبان، ظاهرخان نه تنها به نيروهای مقاومت نپيوست بلکه ازين اجيران پاکستان والقاعده حمايت کرد و فتح مزارشريف توسط طالبان را برايشان مبارک گفت و بدينطريق خود را در جنايات ايشان شريک ساخت.
بعد از آنکه طالبان اين فزند نا مشروع" بل- بينظير" * از والد خود اطاعت نکرد و امريکا بعد از حوادث يازدهم سپتامبر مجبور شد تا هيولايی را که بدست خود ساخته بود، از سر راه بردارد، باز سروکلهء ظاهر خان مثل کرگسی بر فضای مردگان وجان باختگان مقاومت، بعد از حدود سه دهه خواب راحت در لانه اش در روم، ظاهر گرديد. تا باز بر گردهء ملت سوار گردد و سلطنت خانوادگی از دست رفته را که انگليسها به پدرش بخشيده بودند، او آنرا دوباره توسط امريکائيها به چنگ آرد، ولی غافل از انکه حريف جوانتر و کارآتری در کمين بود.
در کانفرانس بن آقای کرزی منحيث رئيس ادارهء انتقالی توسط يار همتبارش آقای خليلزاد بر کشور تحميل ميگردد واو نيز بخاطر آنکه خاطر ولينعمت خانوادگی خود راپاس داشته باشد، لقب بزرگ"بابای ملت" رابه مرد حقيريکه از سلامت روانی نيز برخوردار نيست، از کيسهء ملت هاتم بخشی ميکند.


واما ظاهرخان و خانواده اش امروز در کابل مصروف چه کاری هستند؟

ظاهر خان، اولاده و اقاربش که اکنون از برگشت کشور به نظام سلطنتی به اصطلاح ميراث خانوادگی خود نا اميد شده اند، دفتر معاملات باز کرده اند و قرار معلومات موثق در شهر کابل بفروش ده ها منزل رهايشی واز جمله قصرهای نمبر هفت و هشت دست زده اند.
در کابل آوازه بود که مقر رياست شورای وزيران ومقر رياست امنيت دولتی سابق که در زمان صدارت سلطانعلی کشتمند و حکومت دوکتور نجيب الله ساخته شده بودند، چون اين تعميرها در محوطه صدارت اند و اين محوطه را ظاهرخان زمين و مالکيت شخصی خود ميداند، به مقامات دولتی و از جمله به کرزی گفته است که بايد يا اين قصرها را در بدل قيمت ناچيزی به اختيار خانوادء سلطنتی قرار بدهند(تا انرا دوباره به قيمت گزاف بفروشند) و يا تعميرهای خود را تخريب نموده و زمين آنرا که به شاه مربوط است به او مسترد نمايند. همچنان اين آوازه نيز گرم بود که شاه ميخواهد قصر رياست جمهوری ( ارگ شاهی قبلی) را نيز بالای دولت ( کرزی) بفروش برسانند. در حاليکه به همه هويدا است که اين قصر نه در زمان ظاهرو نه در زمان پدرش بلکه در زمان عبدالرحمن خان و شاهان قبلی آباد گرديده است.
قرار گفتهء يک کا رشناس امور ملکیتها در شاروالی (شهرداری) کابل که منحيث انجنير کار ميکند، بيش از دوسوم زمينهائ شهر و اطراف کابل و تعميرهای شهر نو کایل به خانوادهء سلطنتی و اقارب ايشان مربوط اند. خانوادهء نادر خان و وابستگان ايشان علاوه برآنکه بهترين زمين های مردم و زمينهای وقفی و دولتی را در زمان زمامداری خود در کابل و ولايات کشور جبرآ غصب و غيرقانونی بنام خود قباله نموده اند.
هکذا نادر خان ، بعد از کودتا و دسیسه های سیاه در غصب تاج و تخت، تمام مالکيت ( سرای ، زمین دارایی ، جایداد و ساختمانهای شخصی ) خانواده شاه امان الله خان ، تمام دوستان، بزرگان و وابستگان دستگاه دولت مترقی ایشان و بالخصوص ملکيتهای خانواده ی چرخی و شاه محمد وليخان دروازی و ديگران را که مالکان انها را قبلا اعدام نموده بود، غصب تصاحب و بنام خود و اعضای خانواده خود قباله کرده بود .
حالا ظاهرشاه و اقاربش قسمت اعظم اين زمينها را طی دوسال اخير يا بفروش رسانيده و يا در حال بفروش رسانيدن آنهاست و پول آنرا به حسابهای خود در بانکهای خارج ميفرستد،. زمينهای اطراف قصر دارالامان، چهل ستون، چندالبايی پغمان، چاردهی ، کاريز مير و... از همين جمله اند.
نميدانم حکومت فعلی افغانستان و شخص آقای کرزی درين معاملهء کلان پولی شريک اند و يا اينکه حق السکوت کنفرانس بن را به ظاهر خان ميپردازند. در غير آن هر آدم عادی وعامی هم ميداند که اين عملکرد خانوادهء ظاهرخان هم عمل غير قانونی است و هم عمل غير شرعی. بنا بر چند دليل سادهء ذيل:
اولآ اينکه مالکيت خانوادهء سلطنتی در 1357 بعد از کودتای ثور توسط شورای انقلابی رژيم آنوقت مصادره و دولتی اعلان گرديدند. اگر ساير اتباع کشور که در زمان رژيم کودتايی و اشغال کشور توسط نیروهای شوروی ، وهم در حکومتهای مجاهدين و طالبان به خاطر حفظ جان خود به خارج مهاجرت نموده بودند و اينک بعد از سقوط رژيم طالبان دوباره بوطن برميگردند و ملکيت خود را تصاحب مينمايند؛ مسلماً آنها قانونآ چنين حقی را دارند. چون در رژيمهای قبل از حکومت فعلی ،ايشان سلب مالکيت نشده بودند و يا به عباره ديگر ملکيتهای ايشان به اساس کدام فرمان خاص يا مصوبه ی حکومتهای وقت، ضبط نشده و مصادره و دولتی نگرديده بود.
ملکيتهای اين کتگوری افراد بخاطر آنکه توسط افراد ديگری تصاحب نگردند، به اصطلاح انزمان "تحت تامين دولت" قرار گرفته بودند. بصورت طبيعی هر زمانيکه بوطن برميگردند حق دارند تا ملکيت خود را تسليم شوند ويا آنرا چون مالک واقعی تصاحب نمايند. اين در حاليست که ملکيتهای خانوادهء شاهی مطابق به فرمان و فيصلهء شورای انقلابی ( بالاترين مرجع دولتی و تصميم گيری آنوقت) مصادره و ملی( مالکيت دولت) اعلان گرديده اند. حالا اين فيصله و فرمان عادلانه بوده يانه مسئلهء ديگريست که درينجا مورد بحث مانيست. اگر قرار باشد که اين مالکيتها دوباره به خانوادهء شاهی برگردانيده شوند لازم است تا مرجع مماثل در دولت فعلی طی يک فرمان يا مصوبهء خود فرمان حکومتهای قبلی را ملغا قرار داده و فيصلهء استرداد دوبارهء اين ملکيها را به خاندان شاهی صادر نمايد. چنين ارگان مماثل و صاحب صلاحيت فقط شورای ملی کشور ميتواند باشد و بس، که هنوز تشکيل نگرديده است. لذا حکم استرداد دوبارهء ملکيهتای خانواده ظاهرشاه، به ایشان توسط هرشخص و يا مقامی که صورت گرفته باشد، غيرقانونی ویک معامله آشکار است.
ثانيا اين مسئله نيز از نقطه نظر حقوقی و شرعی قابل دقت است که، اکثريت مطلق ملکيتهای خاتوادهء نادر خان مالکيت ساير اتتاع کشور اند ، که در زمان پادشاهی نادر خان و برادران و سپس در دوران پسرش ظاهرخان به زور غصب شده اند. همه مورخين کشور درين امر متفق القول اند که: زمانيکه نادر خان کابل را با حيله و نيرنگ فتح کرد، جايی برای بودباش خود و مليشيای همرکابش در کابل نداشت و مدت دو هفته و تا انتقال به ارگ را در خانهء يک دوست قبايلی خود سپری نمود. پس سوال درينجاست که اين همه ملکيتهای بيشمار را اولادهء نادرخان از کجا کرده اند؟ مسلمآ زمين و ملکيت مردم بیچاره وبیدفاع ویا جایداد های دولتی را غصب نموده و بعدا بنام خود و اعضای خانوادهء خود قباله کرده اند، که خود خلافِ است صريح و جداً قابل بررسی وباز نگری مجدد.
بايد يک محکمهء با صلاحيت تشکيل و درين مورد غور نموده و اين ملکيتهای غصب شده توسط خانوادهء نادرخان ویا موارد مشابه دیگر را علت شناسی نموده در صورت اثبات واستناد، دوباره به مالکان اصلی شان برگرداند. چون هم از نگاه قانونی و هم از لحاظ شرعی پادشاه، رئيس جمهور يا خليفه اسلام اين حق را ندارد تا ملکيت اتباع و يا دولت را غصب و بنام خود و اقارب خود قباله کند ، به شخص ديگری ببخشد ومالکان اصلی را خلع مالکیت نماید. چنين است اوصاف خانوادهء سلطنتی و شرح ملکیت نیاکان وپدران و شخص محمد ظاهرخان ، دوامدار ترین پادشاه کشور.
آيا مرد حقيری با اين اوصاف، شايستگی لقب بزرگ"بابای ملت" را دارد؟ به نظر من هرگز نه!
و آيا زمان آن نيست تا اين لقب به مرديکه واقعآ شايستگی آنرا دارد بر گردانيده شود؟

اگر قرار باشد لقب " بابای ملت" به يکی از شاهان و يا حاکمان حال و گذشتهء کشور اعطا گردد؛ درآن صورت به نظر من شاه امان الله خان بيشتر از همه اين حق و شايستگی را بنابر دلايل ذيل داشته است :
1- باوجود آنکه امان الله خان از پدر عياش و فحاش و پدرکلان جبار و آدمخوار بدنيا آمده بود، ولی تحت تآثير و تربيهء مشروطه خواهان که برخی از انها در دربار حبيب الله و عبدالرحمن حضور داشتند، به مشروطه خواهی روی آورد و به يکی از مدافعين و بنيان گذاران مشروطيت ودموکراسی خواهی در کشور مبدل گرديد.
2- او يگانه پادشاه و يا حاکم آزاده از تبار محمد زایی در تاريخ معاصر کشور است که به بيگانگان تعلق نداشت. او همچو يک شخصيت ملی همراه با ساير دوستان، مشاوران و هم قطا رانش بخاطر سربلندی کشور و استقلال سياسی آن مبارزه و تلاش نمود، تا به کسب استقلال سیاسی کشور وترک اطاعت بیگانه ها نايل گرديد.
3- او بانی استقلال و آزادی کشور است.
4- او اولين شاه افغانستان بود که نظام و مناسبات بردگی را در کشور رسمآ ملغا قرار داد.
5- او بانی قانون گزاری در کشور است. چون اولين نظام نامهء دولتی در زمان وی بتصويب رسيد.
6- او اولين شاه کشور بود که به کثرت گرايی مذهبی و عقيدتی اعتقاد داشت و اقداماتی معین وروشن ( هرچند ناکام) درین زمينه انجام داد و اجرای مناسک دينی برای همه اتباع کشور را آزاد اعلان کرد.
7- او اولين زمامدار کشور بود که در راه تساوی حقوق زنان با مردان کشور گامهای عملی برداشت.
8- حکومت شاه امان الله خان اولين حکومت در تارخ معاصر کشور بود که در آن تعصب قومی و قبيلوی بسیار کم و به نسبت همان دوره میتوان گفت جود نداشت. به سخن ديگر در حکومت امير امان الله خان نمايندگان اکثر اقوام کشور در رده های بالايی و رهبری حضور داشتند که ميتوان آنرا نوعی ازحکومت مشارکت قومی خواند.
9- نه خود امان الله خان ونه اولادهء وی هيچ نوع محکوميت و يا مجرميت و حتی بدنامی خاصی در برابر مردم و تاريخ افغانستان ندارند.
با اين مقايسه ی گذرا ميان شخصيت و عملکرد دو شاه،( باوجود همه کمبودهاييکه بصورت طبيعی در شخصيت امان الله خان نيز وجود داشت و از جمله ناعقبت انديشی و شتابناکی در کارها، درک نادرست از شرايط انزمان کشور، تقليد کورکورانه از کشور های اروپايیِ، وضع ماليات کمر شکن بر مردم و...) با آنهم امان الله خان شايسته ترين، دموکرات ترين، غير وابسطه و ملی ترين زعیم بود . او با احساس و خوشنام ترين شاه کشور بود. من بخود حق ميدهم تا شاه امان الله خان را منحيث" بابای ملت افغانستان" خطاب واحترام کنم، نه ظاهر خان را.
آيا زمان آن نيست که روشنفکران و منورين کشور برعکس آقای کرزی و حکومت دست نشانده ی امريکا، لقب بزرگ " بابای ملت افغانستان" را به بانی استقلال کشور شاه امان الله خان تفويض کنند؟ اگر در رسميات ممکن نباشد ، در نوشته ها و مقالات خويش این اقدام را مرعی بدارند، تا نسل آينده کشور بدانند که مادران و پدران روشن ضمير ايشان در زمانش مخالفت خود را با اعطای لقب بابای ملت به مردک کوچکی چون ظاهر شاه ابراز نموده اند.

وســــــــــــــــــــــلام


م. سـلـطـانـــــپــــور
ميزان سال 1384
اکتبر سال 2005

*- منظور از بل کلنگتون و بينظير بوتو است.

آدرس ايميلی نويسنده:
msultanpoor@hotmail.com

م. سلطانپور
يک رنـــــــــــگ
و هـــــــزار
نــــــــيـــــــــــــــرنــــــــــگ
!
رنگ،دموکراسی وارداتی آمريکايی رابيرنگ ساخت

* يک نگاه گذرا به انتخابات رياست جمهوری افغانستان وپيامدهای احتمالی آن*
انتخابات رياست جمهوری آرام، آرام به پايان رسيد وطوريکه پيش بينی می شد ، نتايج آن با نتايج انتخابات رياست جمهوری آيالات متحدهء امريکا يکجا اعلان شد.
درين انتخابات چند مسئله قابل توجه بود:
- پروسهء انتخاباتA
1- نفس انتخابات منحيث يک پديدهء دموکراتيک و شرکت وسيع مردم درآن
2- کثرت کانديدها و وابستگی ايشان به اقوام، مذاهب ولايه های مختلف اجتماعی کشور
3- انتخابات چگونه برگذار شد؟
- کميسيون مستقل! مشترک تدوير انتخابات
- مبارزات انتخاباتی با امکانات نابرابر
- موضع گيری"جنگ سالاران"، بنيادگرايان وترياک سالاران
- نقش کشورهای خارجی و نمايندگان آنهاو سهم برخی از روشنفکران و رسانه های دروغ پراگنی بين المللی در پروسهء انتخابات
4- چه نيرنگی در رنگ تقلبی نهفته بود؟
- اغوا، تقلب، فريب وجعلکاری تا سطح رسوايی در پروسهء انتخابات
5- چه کسانی دموکراسی انتخاباتی راتهديد کردند؟ "جنگسالاران" داخلی يا دموکراتان امريکايی!
6- برگزاری امن انتخابات ونقش طالبان
5- واکنش کانديدان رياست جمهوری(رقبای آقای کرزی)
- انتخابات و پيآمدهای آن B
7- نتايج اتنخابات :
- برندگان اصلی انتخابات
- نقش برخی شخصيتهاو آيندهء آنها
8- انتخابات و تشديد انقطابات قومی و محلی
9- پيامدها و عملکرد احتمالی حکومت دور سوم آقای کرزی و عواقب آن
- ائتلاف نه، مشارکت آری! يعنی چه؟
10- درسهائيکه بايد ازين انتخابات آموخت.
- پروسهء انتخاباتA
الف- انتخابات منحيث يک پديدهء جديد و دموکراتيک درحيات سياسی کشور: در طول قرنها تاريخ کشور هميشه شاهان و رهبران کشور يا از طريق جنگ و کودتاهای نظامی ، کورکردنها، با بالشت خفه کردنها، ترورهای علنی يا مخفی وساير اشکال توطئه های سياسی ويا از طريق جرگه های سران قبايل و شوراهای نامنهاد اهل حل و عقد ويا در بهترين حالت آن از طريق ميراث قومی و خانوادگی به قدرت رسيده اند.
اين اولين باری است که مردم افغانستان از حق طبيعی خود برای انتخاب زعيم کشور بهره ميگيرند، بپای صندوقهای رآی ميروند و همه باشندگان واجد شرايط کشور بدون در نظر داشت تعلقيت خانوادگی، قومی ، مذهبی و جنسی از حق مساوی(يک نفر، يک رآی) رآی دهی برخوردار ميگردند. مسلمآ اين روز( باهمه تقلبها وجعلکاريهای واضح و پنهانيکه ازآغاز پروسهء انتخابات تا ختم آن صورت گرفت، که اين مسئله را بعدآ بررسی خواهيم کرد.) منحيث يک روز تاريخی و سرآغازفصل نوينی در تاريخ سياسی- اجتماعی کشور ثبت خواهد شد. اگر از ساير مسيل بگذريم تدوير اين انتخابات چند مسئله بسيار مهم را تآئيد، تثبيت و نهادينه کرد:
1 ـ نظام جمهوری با رای مردم(بخصوص که شاه سابق محمد ظاهرشاه نيز رای خود را در صندوق ريخت وبا اين طريق از ادعا بر تداوم نظام شاهی صرفنظر کرد.)عملآ تائيد و تثبيت گرديد و نظام شاهی و تفکرات به اصطلاح شاهی مشروطه را که برخی حلقات معين خانوادگی، قبيله يی و عظمتطلبان قومی سپر تبليغاتی ساخته بودند، به تاريخ سپرده شد.
2– با انتخاب رئيس جمهور از طريق رای مستقيم و سری مردم، عنعنهء عقب مانده، بدوی و قبيلوی انتخاب زعيم کشوراز طريق جرگهء سران قبايل يا لويه جرگه(مجلس کبير ) وسنت غيرملی و نا مآنوس شورای اهل عقد وحل برای هميشه پايان يافت؛ که اين دو قدم بهترين و بزرگترين قدمها در راه دموکراتيزه ساختن جامعه- کشور اند.
3- برعکس قضاوت های نادرست اذهان عامهء جهان بيرون از افغانستان وحکم مغرضانهء برخی از روشنفکر نماهای تماميت خواه کشور که مردم افغانستان را عقب مانده قلمداد ميکردند واستدلال بيهوده داشتند که از آنجائيکه افغانستان يک کشور عقب مانده و قّبيلوی است و اکثريت مردم آن بيسواد اند، لذا مقولاتی از قبيل حقوق بشر، انتخابات آزاد، حق شهروندی، خود اراديتهای محلی، جمهوری، نظام پارالمانی، فدراليزم ودر نهايت دموکراسی مقولات لوکس و وارداتی اند و قابليت تطبيق و تحقق را ندارند. شرکت مليونی مردم، مربوط به همه اقوام کشور، بخصوص شرکت وسيع زنان کشور در روز رآی دهی سيلی محکمی بود بر روی همه آنانيکه بخاطرحفظ منافع فردی و گروپی خود مردم افغانستان را بدوی، عقب مانده، قبيله گرا، بنيادگراوضد دموکراسی معرفی نموده بودند. مردم افغانستان با شرکت چشمگير خود در انتخابات به جهانيان نشان دادند که در سطح بلند فهم ودرک سياسی( حتی بلند تر از اکثرکشورهای منطقه و جهان) قرار دارند، هم حاضر اند و هم توانايی آنرا دارند که سرنوشت خود را بدست خود رقم بزنند.
ب- کثرت کانديدها وپايان تفکرميراثی بودن( خانوادگی، قومی و قبيلوی) زعامت کشور : در گذشته در کشور چنين ذهنيت مسلط بود که رهبر کشور بايد از خانوادهء يحيی خان و يااز قبيلهء محمدزايی وياکم از کم مربوط به قوم پشتون باشد. اينکه قوم (مليت پشتون) يکی از اقوام بزرگ و پرافتخار کشور است، هم امروز وهم فردا نخبگان آن قوم حق دارند در اثر يک انتخابات آزاد و دموکراتيک زمام رهبری کشور را بدست گيرند، من درآن شک و ترديدی ندارم؛ ولی اينکه رهبری کشور ميراث آن قوم باشد، مسلمآ برای هيچ عنصر روشن بين کشور بدون تعلقيت قومی و مذهبی موصوف قابل پذيرش نخواهد بود و از جمله برای من نيز .
درين انتخابات کانديدان متعلق به اقوام مختلف کشور وبالخصوص به چهار قوم بزرگ کشور يعنی ازبکها، پشتونها، تاجکها و هزاره هااشتراک داشتند. کذا ترکيب کانديدها بگونهء متنوع بود که در آن از روشنفکران چپ تا راست گرايان افراطی، روشنفکران ميانه رود ومعتدل دينی و سکولار، تا مدافعين سرسخت و سينه چاک نظام شاهی و عظمت طلبان قومی به شمول عناصر وابسته به سازمانهای استخباراتی کشورهای بزرگ و منطقه را ميتوان يافت . شرکت خانم مبارز و مصمم کشور محترمه دکتورس مسعوده جلال درين انتخابات نه تنها بر زيبايی و تنوع کانديداتوران افزود، بلکه خود بيانگر اين حقيقت است که با همه تلاش نيروهای عقبگرا و متحجر، ملاها و طالبان عربی و ديوبندی وتعذيراتيکه بر زنان کشور از جانب رهبران بنيادگرا و وهابی جهادی و طالبان وضع گرديده بود وعملآ بيش از دو دهه از رشد طبيعی زنان و دختران افغان آگاهانه جلوگيری گرديد، زنان افغان در سطح بلند شعور و آگاهی سياسی-اجتماعی قرار دارند و حاضر اند و جرئت و توان آنرا نيزدارند که نتنها خانواده بلکه کشور خود را نيز رهبری و اداره کنند.
- شرکت اقای الحاج حاجی محمد محقق مربوط به قوم هزاره و آقايون جنرال عبدالرشيد دوستم واستاد عبدالستار سيرت مربوط به قوم ازبک کشور نمايانگر اين حقيقت است که اقوام محکوم و محروم کشور اکنون به سطح بالای آگاهی سياسی و خود آگاهی ملی رسيده اند و خود را برادر مساوی الحقوق با دو قوم بزرگتر کشور ( تاجکها و پشتونها) ميدانند و به چيزی کمتر از داشتن صلاحيت و مسئوليت مشترک در وطن مشترک قناعت نخواهند کرد. اين آن مسئله ايست که حتی در گذشته کمتر کسانی بدان باور داشتند که افرادی از اقوام ازبک و هزارهء کشور جرئت کنند تا ادعای زعامت و رهبری کشور رانمايند. اگر از سده های پيشين بگذريم ، طی دونيم قرن اخير وبالخصوص در جغرافيهء کنونی کشور هميشه نمايندگان قوم برادر پشتون( به استثنای مقاطع کوتاه حکومت امير حبيب الله کلکانی و حکومت استاد برها ن الدين ربانی) در حاکميت و رهبری اداره دولتی قرار داشته اند. اين انتخابات معادلهء نامعادل برادر بزرگ و برادران کوچک، مليت(قوم) بزرگ و اقوام اقليت، قوم حکومت کننده و اقوام حکومت شونده، مليت حاکم و مليتهای محکوم را برهم زد ؛ که بدين طريق ميتواند سرآغاز عملی شکست تفکرات عظمت طلبانه، قوم گرايانه، برتری خواهانه و تبارگرايانه و مبنای خوبی برای عبور از مرحلهء قومی در حاکميت و ادارهء کشور حساب شود و زمينه ساز برای دموکراسی، جامعهء مدنی و رسيدن به حق شهروندی گردد.
- شرکت روشنفکران قدمهء دوم جهادی چون آقايون محمد يونس قانونی، حاجی محمد محقق، احمدشاه احمدزی، عبدالحفيظ منصور، سيد اسحق گيلانی با وجود آنکه رهبران تنظيمهای مربوطهء قبلی شان از کانديداتوری آقای کرزی حمايت نمودند نمايانگر اين حقيقت است که ديگر زمان رهبران سنتی وبنيادگرای جهادی به صورت خاص و مرحلهء جهاد و فتوا به طورعام در حال به پايان رسيدن است و نسل جديدی ازروشنفکران ميانه رودينی وارد معرکهء مبارزه مسالمت آميز سياسی ميگردند.
- شرکت روشنفکران غيرجهادی چون آقايون عبدالطيف پدرام، مير محمد محفوظ ندايی و ديگران بيانگر اين حقيقت است که روشنفکران دارای سمت گيری چپ کشور نيز بعد از بيش از يک دهه سرگيچگی دوباره وارد عرصهء سياسی کشور ميگردند و اين نويدی برای سرآغاز ختم انحصار قدرت و سياست بدست بنيادگرايان طالبی و جهادی است. شرکت خانم مسعوده جلال نيز ضربهء محکم ديگری درين راستا است.
ج- انتخابات چگونه برگزار شد؟
پروسهء انتخابات را بايد در چند مرحله يعنی مرحلهءآمادگی برای انتخابات ، جريان انتخابات يا پروسهء رای دهی و پروسهء شمارش آرا مورد دقت و بررسی قرار داد.
متآسفانه به همان پيمانهء که نفس انتخابات يک عمل دموکراتيک بود، پروسهء عملی آن از آغاز تا انجام ناسالم و غير دموکراتيک پيش برده شد واز آغاز معلوم بود و حالا بهمگان واضح گرديد که حکومت کرزی و حاميان خارجی وی که رهبری پروسهء انتخابات را يک جانبه در دست داشتند پلان تدابيری وسيعی را از قبل طرح و تدوين نموده بودند که در آن تدابيری از قبيل وعده چوکی و مقام در آينده، تطميع، تهديد، جابجايی اشخاص طرفدار اقای کرزی در رهبری ولايات، محلات، قطعات نظامی و پوليس به شمول کابينه، تزوير و تقلب گسترده دربرگذاری انتخابات و شمارش آرا در نظر داشته اند، تا بتوانند راه را برای پيروزی آقای کرزی صاف نمايند.
- کميسيون مستقل: پروسهء انتخابات با برپايی کميسيون به اصطلاح مستقل مشترک انتخابات آغاز گرديد. درين کميسيون که جمعی از افغانها و نمايندگان ملل متحد جمع شده بودند، همه ايشان از طرفداران آقای کرزی بودند. نمايندگان افغان اين کميسيون مستقيمآ ازطريق حکومت موقت و شخص آقای کرزی انتخاب گرديده بودند واعضای خارجی اين کميسيون نيز با مشوره ورآی مستقيم آقای خليلزاد سفير و نمايندهءخاص آقای بوش. در حاليکه اصولآ و منطقآ اعضای اين کميسيون بايد از طريق توافق جمعی احزاب، همه کانديدان مقام رياست جمهوری، حکومت مؤقت و ملل متحد تعيين ميگرديدند. همه انتقادات و واويلاهای 17 تن کانديدان رياست جمهوری مبنی بر جانبداری اعضای اين کميسيون از کرزی وتقاضا های پيهم اين کانديدان برای تعيين کميسون جديد و واقعآ مستقل و بيطرف، جايی را نگرفت. چيزی که درين کميسيون واقعآ غايب بود"مستقل"بودن و بيطرف بودن آن بود.
- پروسهء ثبت نام رای دهندگان: کميسيون تدوير انتخابات و نماينگی ملل متحد( يونما) چندی قبل ازبرگذاری انتخابات اعلام نمودند که بيش از ده ونيم مليون نفر واجدان شرايط رآی دهی را ثبت نام نموده اند. اين مسئله که در شرايط نا مساعد امنيتی و سياسی- اجتماعی افغانستان ايشان توانسته باشند در چنين مدت کوتاهی چنين کتلهء عظيمی را ثبت نام نمايند، بنظر اکثر آگاهان سياسی داخلی و خارجی مشکوک و سوال برانگير جلوه ميکند. گذشته از آن رقم اعلان شده نمايانگر آنست که بايد بيشتر ازتمام اتباع کشور که واجد شرايط رآی دهی بوده اند ثبت نام شده باشند زيرا مطابق به ارقام رسمی سال1381 ا دارهء احصائيهء مرکزی افغانستان، نفوس کشور( 21.791000 ) نفر تخمين گرديده است که از جمله(1.5) مليون آنرا کوچيها تشکيل ميدهند(♣). همچمنان مطابق به بررسی امريکائيها در جولای سال 2004 نفوس کشور(28.513677) نفر تخمين گرديده است، که از جمله44،7% ميان يکروزه تا14ساله قرار دارند، 52،9% در سنين 15 تا 64 سالگی قرار دارند و 2،4% بالاتر از65 سال عمر بايد داشته باشند(♣♣). حالا اگر ماخد اعظم فيصدی واجدان شرايط رآی دهی را 45% کل نفوس کشور بپذيريم و رشد سالانهء5% را نيز در نظر بگيريم، مطابق به احصائيهء رسمی کشور بايد(9،904009) نفر از اتباع کشور واجد شرايط رآی دهی باشند. اين در حاليست که در هيچ کشور دنيا حتی در پيشرفته ترين و آرام تريت کشور امکان ثبت نام تمام واجدان شرايط رآی دهی ميسر نيست. در شرايط کشور ما کاملآ واضح است نه بيشتر از 80% مردان و نه بيشتر از 50% زنان ثبت نام کرده اند. هرگاه اگر واقعيتهای کشور را در نظر بگيريم بايد 6437605 تن بصورت اعظمی برای رای دادن ثبت نام کنند. معلوم نيست که اين کميسيون محترم مستقل!انتخابات بيش از 4،5 مليون کارت اضافی را برای چه کسانی توزيع کرده اند. حتی اگر بپذيريم که تمام افراد واجد شرايط رآی دهی نيز ثبت نام کرده باشند، بازهم اين کميسين محترم 1،5 مليون کارت را اضافه تر از نفوس واجد شرايط رآی دهی افغانستان توزيع کرده اند. اگر معيار را بر تخمين سازمان امنيتی امريکا نيز قرار بدهيم بازهم کمسيون مستقل قرضدار باقی ميماند. ازينجا کاملآ واضح ميگردد که آب از آغاز گل آلود است و تقلب کاری طی يک پلان منظم از آغاز کار در نظر بوده است. سوال درينجاست که اين کارتهای اضافی توزيع شده در صندوق انتخاباتی چه کسی ريخته شده اند؟
- مبارزات انتخاباتی آزاد باامکانات نابـرابــر: يکی از مشخصات بالنسبه نيکوی اين انتخابات آن بود که همه کانديدان از امکانات نسبی دسترسی به وسايل اطلاعات جمعی در داخل کشور برخوردار بودند و تعذيراتی بر گردهم آييها و ملاقاتهای ايشان بامردم در مرکز و محلات کشور وضع نشد و حرفهای شان نيز با کمترين سانسور از طريق وسايل اطلاعات جمعی کشور و خبررسانيهای بين المللی پخش و نشر گرديد. ولی واضحا آقای کرزی باوجود ادعاهايش که کمترين کمپاين اتنخاباتی نموده است، بيشترين تبليغات را نمود واز بيشترين امکانات درين زمينه برخوردار بود و ازين امکانات سود برد. آقای کرزی باوجود انکه خودش بخاطر حفظ جان خود نميتوانست در مجالس و گردهماييهای مردم در مرکز اشتراک کند و امکانات سفرو حضور در جرگه های مردم در ولايات را با باديگاردهای امريکائی اش نيزنداشت وحتی جرئت نکرد تا برسم عنعنهء دموکراسيهای انتخاباتی حتی برای يکبارهم حاظر شود تا در يک بحث آزاد انتخاباتی با کانديدهای ديگر روبروگردد؛ ولی با سوء استفاده از امکانات دولتی تدابيری را اتخاذ کرد و از امکانات گستردهء برخوردار بود که در ذيل برخی از آنها را نام ميبريم:
- تغيير و تبديل واليان و قومندانان صاحب نفوذ محلات و توظيف طرفداران خود بجای انها.
- ايجاد شگاف در ميان نيروهای جزب وحدت اسلامی ، شورای نظار و جمعيت اسلامی بابرطرف کردن آقای محقق وکنارزدن مارشال فهيم از پست معاونيت ونامنهاد کردن آقايون خليلی و احمد ضيا مسعود.
- ايجاد کميسيون به اصطلاح مستقل انتخابات از طرفداران خود.
- تطميع برخی از روشنفکرنماها با دادن وعده داشتن مقامات دولتی در حکومت آينده و استفاده از آنها در گروپهای تبليغاتی انتخاباتی خود بخصوص در شمال، غرب و شرق کشور. که درينجالازم نميدانم از آنها نام ببرم. اين عناصر که اکثرآ از مبارزه با جنگسالاری، دموکراسی و داشتن يک حکومت با ثبات ملی حرف ميزنند، فراموش ميکنند که يک حکومت وابسته و مزدور نه قادر به مبارزه با پديدهء شوم تفنگ سالاری و جنگ سالاران است، نه دموکراسی آورده ميتواند و نه هم ميتواند حاکميت ملی کشور را تمثيل کند. اين مبلغين اجاره شده که رهبری شان گردانندگان سرويس های خبری دری و پشتوی بی بی سی اند، مشترکآ با داريکتورهای خود راديوی بی بی سی، صدای امريکا وبرخی راديوهای ديگر خارجی را اجاره کرده اند، در طول مدت حاکميت دولت مؤقت و انتقالی و خاصتا در دورهء آمادگی برای انتخابات به نفع تيم امريکايی(آقای کرزی وشرکا) منظمآ تبليغ نمودند. حتی در روز برگذاری انتخابات نيز ايشان از طريق بی بی سی صدای خود را بنفع کرزی و امريکاييها و برضد مخالفين کرزی بلند کردند و کوشيدند تا برروی همه جعلکاريها وتخلفات تيم امريکايی حکومت کابل پرده بگذارند وبرعکس ساير کانديدهای رياست جمهوری را که مجبور به اعتراض شده بودند به عدم احترام به رآی مردم و تخريب کاری در پروسه ء انتخابات محکوم ميکردند. شايد بنظر اين آقايون دانشمند! جعل رای مردم احترام به آراء مردم و بهترين نمونهء دموکراسی باشد.
- دعوت از رؤسای قبايل به کابل و اعطای دعوتها و هدايا به ايشان از بودجهء دولتی. تآثير اين مسئله تا آنجا بود که برخی از رؤسای قبايل مردم خود را تهديد کردند که اگر به کرزی رآی ندهند، خانه های شانرا به آتش ميکشند و مال و دارايی شان را تاراج ميکنند.
- افتتاح پروژه های نمايشی در عرفهء انتخابات.
- کسب حمايت گستردهء رهبران جهادی، جنگسالاران محلی و عظمت طلبان قومی بعد از انجام مذاکرات و معاملات پنهانی وپشت پرده با انها .
- دست رسی نامحدود به همه وسايل اطلاعات جمعی داخلی ووسايل تبليغاتی غرب بخصوص راديوهای بی بی سی و صدای امريکا و تبليغات بلاوقفهء سرويسهای دری و پشتوی اين دو راديو به نفع آقای کرزی.
- حمايت کامل کشورهای غربی و اعطای القاب و جوايز افتخاری ونامعمول به آقای کرزی در پيشاپيش انتخابات. درين راستا بايد نقش اساسی تبليغاتی و سياسی آقای خليلزاد(♣♣♣) نمايندهء بوش در کابل را نيز اضافه کرد.
همهء اين امکانات در حاليست که برخی از کانديدها حتی امکانات پولی سفر به ولايات و يا اعزام نمايندگان خود به اطراف کشور را نداشتند، چه رسد به مصارف عظيم تبليغات انتخاباتی.
د- بنيادگرايان اسلامی،عظمت طلبان قومی وتفنگسالاران محلی دريک صف: پُر واضح است که امريکائيها تحت بهانهء مبارزه با طالبان و بنيادگرايی بر افغانستان هجوم آوردند و به آرزوی ديرنه ء خود مبنی بر تسخير افغانستان( بعد از شکست بريتانيای کبير در افغانستان ومنقطه) دست يافتند. طی يکسال اخير شعار اساسی آقای کرزی مبارزه بر ضد جنگسالاری وبنيادگرايان افراطی بوده است. ولی ما متآسفانه در طول دورهء اول و دوم حکومت آقای کرزی و بالخصوص درعرفهء اتنخابات شاهد عملکردهای صد درصد مخالف به اين پاليسی بوديم که در ذيل به برخی ازآنها اشاره ميکنيم:
- آقای کرزی وتيم مربوطه اش مذاکرات پشت پرده را با رهبران بنيادگرا و معلوم الحال جهادی به پيش بردند که بعد از توافقات با اين رهبران بنيادگرا وسنتی ازقبيل:سياف، ربانی، محمدی، گيلانی، مجددی،شيخ آصف محسنی و خليلی همه يکدست از کانديداتوری آقای کرزی حمايت کردند.
- مذاکرات پنهان با نيروهای حزب اسلامی حکمتيار و طالبان تحت بهانهء دروغين" طالبان ميانه رو" پيش برده شد که در نتيجه اکثريت مطلق کادرهای رهبری حزب اسلامی به استثنای شخص گلب الدين حکمتيار بطور دسته جمعی و علنی واکثريت مطلق رهبران طالبان( به اشتثنای ملا محمد عمر) بطور نيمه علنی حمايت خود را از کرزی اعلام داشتند و در يک صف قرار گرفتند. بشمول نمايندگان برجستهء جزب اسلامی و طالبان که در بيرون از کشور وبخصوص ان بخشی از انها که در غرب زندگی داشتند، همه يا طور گروپی و يا طور انفرادی از کانديداتوری آقای کرزی ابراز حمايت علنی نمودند.
- اکثريت قريب به اتفاق سازمانها وتشکيلاتی که دارای مايه های تفکرات عظمت طلبانه وبرتری خواهانهء قومی بودند وبخش عظيم ايشان با مشوره و هدايت آی اُس آی پاکستان در آن کشور ايجاد گرديده و درين اواخر وارد کشور و ثبت وراجستر قانونی نيز گرديده بودند و در پسوند و يا پيشوند نام هريکی از آنها کلمات"ملی" ويا " دموکراسی" ديده ميشود ولی در حقيقت اکثريت مطلق شان سازمانهای وابسطه به حلقات خارجی و غير ملی اند و به دموکراسی نيز اعتقاد چندانی ندارند، حمايت علنی خود را از کرزی اعلام داشتند ؛ بشمول حزب معروف ناسيوناليسی و عظمت طلب افغان ملت.
- اکثريت مطلق جنگسالاران محلی ، برخی از رهبران قبايل که در کار کشت و قاجاق مواد مخدر دست باز دارند بشمول تفنگسالاران محلی از شمال تا جنوب همه يکدست از آقای کرزی حمايت نمودند. شايد برای آقای کرزی و تيم مربوطه اش که با اين افراد و سازمانهای در بلا ذکر شده در تماس اند، صرف مخالفين آقای کرزی يعنی آقايون محقق، دوستم، اسماعيل خان، فهيم و قانونی جنگسالار و بنيادگرا باشند و ديگران همه دموکراتها!
- شاه مخلوع محمد ظاهرشاه با وجود آنکه خودش از کرزی حمايت علنی نکرد ولی غير مستقيم او را بهترين کانديد برای مقام رهبری کشور خواندو اين موضع گيری شاه را داماد و پسر عمويش جنرال عبدالولی طور رسمی و علنی اعلان کرد.
سوال اينجاست که: آيا حکومتی آينده که با چنين ترکيبی تشکيل خواهد شد، ميتواند بر ضد تفنگسالاران ، ترياک سالاران و افراطيون مبارزه کند؟ ويک حکومت ملی باشد؟
هـ - رنگ يا نيرنگ؟
از فريب کاری تا رسوايی: در روز انتخابات و روزهای بعد از آن فريب کاری، جعل کاری و تقلب به اوج خود رسيد و تا سرحد رسوايی بالا رفت. چند ساعتی از شروع انتخابات نگذشته بود که خبر رنگ تقلبی يا پاک شدن رنگ انگشتان رآی دهندگان در سرخط اخبار وسايل اطلاعات جمعی قرار گرفت. اين مسئله برای اکثر ناظرين مسايل افغانستان از يکسو جالب و از جانبی هم غير قابل باور بود. بياد داريم که حتی سه دهه قبل در جريان انتخابات پارالمانی، با امکانات محدود آنزمان چنين اتفاقاتی رخ نداد ورنگ انگشتان رآی دهندگان حتی تا يک هفته هم پاک نميشد. چگونه ممکن است در انتخابات کنونی که بيش از يکسال است حکومت انتقالی افغانستان، سازمان ملل متحد و ساير سازمانهای معتبر بين المللی با امکانات وسيع مالی، تخنيک مدرن و پرسونل مجرب، برای برگذاری آن امادگی ميگيرند، چنين اشتباهی رخ دهد؟ واقعيت اين است که جناح برسر قدرت حکومت فعلی با همکاری و مشورهء سفير امريکا در کابل ودر همکاری تنگاتنگ با کميسيون مستقل تدوير انتخابات چنين نيرنگ را سازمان دادند تا توجه اذهان عامه، آژانسها خبررسانی وخاصتآ توجه کانديدان مقام رياست جمهوری رابه مسئلهء کوچک تقلب در نوعيت رنگ مورد استفاده در جريان رآی گيری جلب کنند تا متوجه فريب کاريها، جعلکاری وتقلب گسترده و سازمان داده شدهء انها نگردند و چنين نيز شد(♣♣♣♣). درين انتخابات امريکائيها و وابستگان افغان شان هم کوزه بودند،هم کوزه گر، هم کوزه فروش وهم خريدار کوزه ، انها هم نظارتگر پروسهء رآیدهی بودند وهم پروسهء تآمين امنيت، انتقال و جابجايی صندوقهای مملو از برگه های رآی و هم مسئول شمارش آرا. همه اين اختيارات و اجرای امور در دست آنها بود و بدست ايشان صورت گرفت. گذشته از ارعاب، تهديد، تخويف وتطميع تقلبات اشکاری صورت گرفت که در ذيل بخشی از آنها را صرف نام ميبريم، چون بحث مفصل در همه اين موارد از حوصلهء اين مقاله بيرون است:
- توزيع برگه های اضافی رآی برای اشخاص مورد نظرکميسيون ، در برخی موارد حتی تا صد ورق رآی.
- ناوقت شروع کردن رآی دهی و پيش از وقت بستن حوضه های رآی دهی در انعده حوضه هائيکه مسئولين امور آگاهی داشتند که مردم اکثرآ به کانديدان مخالف رآی ميدهند.
- اخراج نمايندگان نظارت کنندهء کانديدان مخالف از برخی حوضه ها.
- اجازه ندادن نمايندگان کانديدان مخالف در جريان محافظت صندوقهای رآی و انتقال آنها به مراکز شمارش آرء به بهانه کمبود جای و امکانات لوژيستيکی.
- شکستاندن قفلها، باز نمودن صندوقها، کشيدن رآی های حقيقی مردم از صندوقها و جابجاکردن کتلوی صدها هزار رای جعلی به نفع کانديد مشخص.
- سوء استفاده از بيسوادی برخی رآی دهندگان ونشانی کردن رای ايشان به نفع کانديد معينه.
- حذف کردن ويا قيچی کردن نام برخی از کانديدها از ورقه های رآی دهی در برخی از حوضه ها.
- توزيع ورقه های راِی دهی به اتباع خارجی .
- تشويق مردم در جريان رآی دهی به دادن رآی به نفع کانديد مورد نظر.
از همه اينها که بگذريم رسواترين نوع تقلب آنست که در برخی ولايات کشور تعداد ورقه های رآی که در صندوقها ريخته شده است بيشتر از نفوس واجد رای دهی در آن محلات است. درينجا ما نه به تقلب در برگه های رای دهی بلکه به تقلب در تعداد انسانها مواجه هستيم که اين مسئله بالاتر از تقلب و جعلکاری است و آنراميتوان صرف رسوايی سياسی خواند که در برخی ولايات کشور فيصدی رآیهای داده شده دوبرابر واجدان شرايط رآی دهی است.
در بالا زيرعنوان ثبت نام رای دهندگان نشان داديم که تعداد اوراق راِی دهی بمراتب بيشتر از نفوس واجد رای دهی کشور است. حالا با استفاده از ارقام رسمی سال 1381 احصائيهء مرکزی کشور و نتايج شمارش آرای انتخابات کنونی را پيگيری ميکنيم. ما تعداد افراد واجد شرايط رآی دهی را 45% مجموع نفوس هر ولايت ميپذيريم اين در حاليست که در کشوريکه اوسط عمر درآن پايانتر از 20 سال است مجموع افراد بالا از 18 سال حتی 40% نفوس را هم تشکيل داده نميتواند وباز فرض ميکنيم که مردم کشور با يک فيصدی بسيار بلند يعنی 65 تا 70 فيصد در پروسهء رای دهی اشتراک نموده باشند يعنی ميان 75 تا 80 فيصد مردان و 55 تا 60 فيصد زنان کشور. اين در حالی است که از قبل ميدانيم که حتی در کشورهای دموکرات و پيشرفتهء دنيا نيز چنين فيصدی بالای اشتراک مردم در پروسهء رآی دهی کمترعملی بوده است. با درنظرداشت مسايل فوق لطفآ به جدول ذيل توجه کنيد:

فيصدی اشتراک مردم در انتخابات به مقايسهء کُل نفوس ولايت
تــفـــــاوت ميان رآی دهندگان حقيقی وکارتها های رآی در صندوقها
تعداد حقيقی افراديکه بايد رآی بدهند. %65 واجدان شرايط رايدهی
مجموع آرا ريخته شده در صندوقهای انتخابات
تعداد افراد واجد شرايط رای دهی 45%نفوس ولايـت
مجموع نفوس ولايت
ولايت
19,26%
331078-*
969345
638267
1491300
3.314000
کابل
50,86%
255492+**
345735
601227
531900
1.182000
هرات
35,28%
53421+**
259155
312576
398700
886000
قندهار
44,70%
134270+**
254182
388453
391050
869000
بلخ
41,17%
129858+**
318532
448391
490050
1.089000
ننگرهار
37,68%
29998+**
104130
134128
160200
356000
باميان
33,78%
32410+**
209137
241547
321750
715000
بدخشان
24,51%
53341+**
124605
177946

726000
پروان وپنجشير
64,64%
146851+**
121387
268238
186750
415000
پکتيا
65,88%
128955+**
102960
231915
158400
352000
پکتيکا
72,05%
128399+**
87750
216149
135000
300000
خوست
26,23%
8811-*
85410
76599
131400
292000
لوگر
36,02%
42425+**
183397
225823
282150
627000
ارزگان ودايکندی
39,65%
45864+**
128992
174856
198450
441000
جوزجان
29,46%
1636+**
228735
230371
351900
782000
فارياب
38,46
31132+**
98865
129997
152100
338000
فراه
33,02%
12102+**
93892
105994
144450
321000
کنرها
30,27%
29391+**
79852
82626
122850
273000
لغمان
39,24%
74931+**
219375
294306
337500
750000
تخار
34,63%
44137+**
239850
283987
369000
820000
قندز
39,47%
76174+**
217912
294086
335250
745000
هلمند
49,61%
189522+**
272317
461839
418950
931000
غزنی
58,43%
+**87837
880425
175880
135450
301000
بادغيس
28,92%
-*2491
217912
215421
335250
745000
بغلان
11,97%
44591-*
75465
30874
116100
258000
زابل
30,84%
7462+**
136890
144352
210600
468000
سرپل
30,92%
6316+**
110565
116881
170100
378000
سمنگان
43,17%
67507+**
141862
209369
218250
485000
غور
27,63%
5839-*
105300
99461
162000
360000
کاپيسا
42,10%
14392+**
32760
47152
50400
112000
نورستان
26,42%
4219-*
43582
39363
67050
149000
نيمروز
30,91%
6852+**
120802
127654
185850
413000
وردک

در اسناد منتشرهء کمسيون مشترک مستقل تنظيم انتخابات تعداد آرای مهاجرين افغان در پاکستان(577776) تن و تعداد آرای مهاجرين افغان در ايران(240413) تن نشان داده شده است. هکذا مجموعهء آرای ريخته شده در صندوقهای رای(8.128940) رآی ثبت گرديده که از جمله 4.443029 رای يعنی 55،4% آرآ به اقای کرزی تعلق ميگيرد.
با اندکی توجه به جدول فوق به مسايلی بر ميخوريم که برای هيچ آدم عاقلی قابل باور نيست. درين جدول ولاياتيکه با (-*) نشانی شده اند تعداد رآی دهندگان از تعداد واجدان شرايط رای دهی کمتر است. ولاياتيکه با علامهء(+**) نشانی شده اند، ولاياتی اند که در آنجاها بيشتر از تعداد واجدان شرايط رای دهی در صندوقها رآی انداخته شده است. فيصديهائيکه با رنگ سرخ نشانی شده ان ولاياتی اند که در انها راِی داده شده بسيار کمتر از واجدان شرايط رای دهی با در نظرداشت وضع خوب امنيتی درآن ولايات است. فيصديهائيکه با رنگ سبز نشانی شده اند ولاياتي اند که در انها تعداد اوراق رآی ريخته شده در صندوقها بيشتر از واجدان شرايط رآی دهی است. در برخی ولايات تعداد برگه های رای شمارشدهء صندوقهای رآی دهی دوبرار(200%) نفوس واجد شرايط رآی دهی آن ولايت است. در برخی از ولايات کشور ازجمله هرات، پکتيا، پکتيکا، خوست، غزنی وبادغيس تعداد بسيار بيشتر از واجدان شرايط رای دهی است و کاملآ غيرمنطقی جلوه ميکند. مثلآ اگر بپذيريم که مردم در سه ولايت جنوبی کشور بين 64 تا 72 فيصد ودر ولايت بادغيس بيشتر از 58% رای داده اند، اين بدان معنی خواهد بود درين ولايات يا جوانان و کودکان زير سنين يکروزه تا 18 ساله وجود ندارند و يا آنکه رؤسای قبايل بعوض اطفال خود نيز رآی داده اند. چون در هيچ حالتی ممکن نيست که واجدان شرايط رآی دهی در ولايات کشور ما بيشتر از45 تا 50 فيصد نفوس ولايت مربوطه باشند. آخر احصائيه علم است نه جادوگری!. چنين برخوردی نه تنها تقلب بلکه رسوايی است و اهانت بزرگی است در حق مردم اين ولايات، چون با اينکار مردم ان ولايات در سطح کشور فريب کار و متقلب معرفی ميگردند. درحاليکه مردم بيچاره و فقير آين ولايات ازين دسيسهء حکومتگران در کابل اصلآ اطلاعی ندارند و ازين مسئله سودی هم نميبرند.
يک رسوايی ديگر درآنجاست که مطابق اين جدول فيصدی رآی دهندگان در مناطق آرام کشور بمراتب پائينتر از مناطقی است درآنجاها جنگ جريان دارد وعملا آن مناطق در کنترل طالبان و نيروهای بنيادگرا قرار دارند. چگونه ممکن است که مردم در خوست 72% ودر کابل مرکز سياسی ،علمی، فرهنگی و روشنفکری کشور 19% در پروسهء انتخابات شرکت کنند؟ آيا وضع امنيتی کابل و زابل همشکل است که در يکی19% و ديگری 11% مردم در پروسهء رآی دهی شرکت ميکنند. آيا مردم کابل دارای آگاهی پائين تر سياسی نسبت به ساير ولايات کشور اند؟ آيا وضع امنيتی در پروان، کاپيسا، بغلان، سمنگان، سرپل، فارياب و جوزجان بدتر از هلمند ، بادغيس، غور، غزنی و پکتيکا است که مردم نتوانستند با فيصدی بالاتر در انتخابات شرکت کنند؟ حقيقت صريح اينست که در جاهائيکه کميسون تدوير انتخابات امکانات تقلب بيشتر را داشته اند، صندوقها را با رای تقلبی پُر کرده اند ودر جاهائيکه امکانات آنرا نداشته اند رای مردم را چپاول نموده و از صندوقها بيرون ريخته اند. اين مسئله بالخصوص در مورد کابل، پروان، کاپيسا، بغلان و فارياب کاملآ صادق است.
از جدول فوق معلوم ميشود که در مجموع ولايات کشور حدود (1،9) مليون رای تقلبی در صندوقها بنفع آقای کرزی ريخته شده است اگر تقلبات در پاکستان و ايران راحد اقل 50% قبول کنيم حدود بيش از دونيم مليون رآی جعلی بنفع آقای کرزی وارد صندوقها شده است. اگر اين رآیهای تقلبی را از مجمع رای آقای کرزی منفی کنيم، مجموع رآی موصوف کمتر از بيست فيصد و يا معادل رآی آقای قانونی ميگردد.
يکی ديگر از مسايل خنده آور تعداد رآی ها در پاکستان است. از پاکستان که قرار احصاديه ها در سال جاری تعداد مهاحرين افغان حتی کمتر از مهاجرين افغان در ايران شده است(577776) رای در صندوقها ريخته ميشود و از کابل چهارمليونی به تعداد (638267) رای. اگر اين حقيقت باشد پس بايد بپذيريم که پايتخت افغانستان نه شهرکابل بلکه شهر پشاور است!
خلاصه بايد گفت که: درين اتنخابات اشکال مختلف جعلکاری و تقلب به اجرا در امد. صندوقها از رای اصلی مردم خالی شد و بجای آن بسته های رای تقلبی در صندوقها ريخته شد. رای مردم چپاول و غارت شد، برروی دموکراسی انتخاباتی تُف انداخته شد و نتيجتآ دموکراسی وارداتی امريکايی در افغانستان مسخره شد و رنگ باخت.
و- چه کسانی دموکراسی انتخاباتی راتهديد کردند؟ "جنگسالاران" داخلی يا دموکراتان امريکايی؟
قبل از برگذاری انتخابات تشويش همه ناظرين داخلی و بين المللی متوجه اين مسئله بود که "جنگسالاران" و تفنگداران محلی در پروسهء انتخابات مداخله خواهند کرد و نتايج آنرا به نفع خود و يا کانديدان مورد نظر خود با استفاده از امکانات محلی و بزور تفنگ و مليشای خود تغيير خواهند داد. ولی حقايق انتخابات عکس اين مسئله را به اثبات رسانيد. اين جنگسالاران" و قومندانان محلی نبودند که مردم را تهديد کردند ويا رآی مردم را جعل کردند، بلکه برعکس اين آقايون تکنوکرات و دموکرات برگشته از غرب و امريکا بودند که دموکراسی را به سيلی زدند و با جعل رای مردم اهانت بزرگی را هم در حق اصول بنيادين دموکراسی و هم در حق مردم افغانستان روا داشتند. قابل توجه است که از روی تنايچ انتخابات چنين معلوم ميشود که در مناطقی که به اصطلاح حکومت کابل"جنکسالاران" تسلط دارند مثلآ در پنجشير، تخار، بلخ، باميان، شرغان، فارياب، دايکندی، پروان، کاپيسا، سرپل و...انتخابات با بهترين ودموکراتيک ترين شکل آن در سطح کشور برگذار گرديده است و در روز انتخابات هيچ رسانهء همگانی و هيچ مقام ملی و بين المللی از مداخلهء"جنکسالاران" اطلاعی نداد. برعکس بيشترين انواع تقلب و دغلکاری در مناطق تحت ادارهء حکومت مرکزی و توسط نمايندگان همين آقايدن تکنوکرات و دموکرات صورت گرفت.
ز- برگذای امن انتخابات و نقش طالبان: با همه تهديدهای قبلی طالبان و نيروهای وابسته به حزب اسلامی حکمتيار انتخابات در فضای واقعآ امن برگذار گرديد. اگر از يکی دو حادثهء کوچک بگذريم در سرتاسر کشور کدام حادثهء جدی رخ نداد که باعث برهم خوردن جريان رآی دهی گردد. يک جانب مسئله درين رابطه اين است که نيروهای امنيتی کشور تدابير خوب و کارآ برای تامين امنيت انتخابات اتخاذ کرده بودند که تلاش و تدابير انها قابل ستايش و تقدير است ولی جانب ديگر مسئله که خيلی شک برانگيز است اينست که ايا طالبان ونيروهای مخالف حکومت واقعآ انقدر ضعيف بودند که نتوانستد حتی درقرآ دوردست وبخصوص درمناطق پايگاهی شان ازقبيل زابل، هلمند، برخی ولسواليهای ولايت قندهار، ارزگان، پکتيکاو...نيز نتوانند کوچکترين حادثهء اخلال گرانه را سازماندهی کنند؟ برخی ناظرين سياسی داخلی و خارجی امور افغانستان را عقيده براين است که اين مسئله ناشی از ضعف يا عدم موجوديت طالبان نيست بلکه حکايت از معاملهء پشت پرده ميان مقامات امنيتی پاکستانی، حلقات معين در حکومت کابل که از قبل حامي و مدافع طالبان بوده اند و همين اکنون نيز با آنها روابط تنگاتنگ دارند و مقامات نظامی و امنيتی امريکا که در اصل خالق و ولينعمت طالبان بودند وتا اکنون نيز روابط دوستانهء پشت پردهء انها پابرجاست، ميباشد. در غير آن هيچ عقل سليم باور نميکند که طالبانيکه هرروز حادثه ميافرينند، گروگان ميگيرند و در جنگ روياروی با نيروهای امنيتی داخلی و خارجی قرار دارند، در روز اتنخابات نتوانند کوچکترين حادثه ايجاد کنند. ويا اينکه نيروهای امنيتی کشور يکباره و معجزه آسا انقدر نيرومند شدند که راه همه پلانها و توطئه های دشمن را بستند. ولله اعلم!
ح- واکنش کانديدان مقام رياست جمهوری: هفده تن کانديدان که از طيف وسيعی از اقوام، مناطق، اقشار و افکار جامعه برخواسته بودند، از اولين روزها رقابتهای انتخاباتی خود را مواجه باحريفی يافتند که از جانب قدرتمند ترين سازمانهای امنيتی منطقه و جهان و ثروتمندترين وپرنفوذترين کشورها و رهبران جهان قدرت و سرمايه حمايت ميگرديد. اين کانديدان که هرکدام دارای خاستگاه، اعتقادات، برنامه ها و منافع خود بودند، صرف بر سر مسئلهء استعفای آقای کرزی از رآس ادارهء حکومت انتقالی اتفاق داشتند. ايشان با تشکيل" شورای هماهنگی کانديدان" وطی اعلاميه هايی بارها خواستار استعفای آقای کرزی از مقامش، انحلال و ياايجاد تغييرات در ترکيب کميسيون مستقل تدوير انتخابات، بتعويق انداختن زمان انتخابات و دعوت از آقای کرزی در مباحثات رودر روی انتخاباتی شدند وکرزی را متهم به سوء استفاده از امکانات و قدرت دولتی نمودند و تهديد نمودند که اگر خواسته های ايشان برآورده نشود انتخابات را تحريم خواهند کرد. ولی از آغاز معلوم بود که نه تهديدهای آنها جايی را خواهد گرفت و نه امکان آنرا دارند که تصميم واحدی اتخاذ کنند. انها نتوانستند از ميان خود کانديد واحدی را برگزينند و وارد کارزار مبارزهء مشترک با آقای کرزی گردند. شايد ايشان بدان دلبسته بودند که رآی ها را تقسيم کنند تا انتخابات را بدور دوم بکشانند، ولی شايد اين را حساب نکرده بودند که مرجعی موجود نيست که بازدوصدمليون دالر برای تدوير دوردوم انتخابات بپردازد و انانيکه برای افغانستان رئيس جمهور تعيين ميکنند قبلآ تصميم خود را گرفته اند واز صندوقهای خالی هم که باشد رئيس جمهور دلخواه خود را بيرون ميکشند مسئله را بدور دوم نميکشانند. اين را نيز بايد اضافه کرد که يکتعداد ازين کانديدها در تفاهم با تيم خليلزاد- کرزی بخاطر گرم کردن بازار انتخابات دارد صحنه شده بودند و برخی نيز دير وارد کارزار اتنخابات شدند. درين راستا بايد تهديدها و چانه زنی های آقای خليلزاد با کانديدان مطرح که دارای خواستگاه قومی و جهادی بودند و نقش چون هميشه منفی رهبران سنتی و بنيادگرای جهادی را نيز نبايد از ياد نبرد.
در روز اتنخابات(19 ميزان) چند ساعتی نگذشته بود که خبر رنگ تقلبی بيرون برآمد و شورای هماهنگی کانديدها در يک جلسهء اضطراری اعلاميهء را توسط آقای عبدالستار سيرت اعلام نمودند و خواستار توقف پروسهء رآی دهی ، تعويق آن و حتی تحريم انتخابات شدند. ولی اين ديگر خيلی ديربود و به "خينهء بعد از عيد" ميماند. معلوم است که اين کانديدان محترم از آغاز متوجه پلان گستردهء حريف برای به کرسی نشاندن کانديد مورد نظرش نبودند و به يکی از کوچکترين و پيش پا افتاده ترين تقلبها در جمع ده ها تقلب اساسی چنگ زدند و آنرا بسيارمهم جلوه دادند. حالا به همگان معلوم شده است مسئلهء رنگ تقلبی ترفند و نيرنگی بيش نبوده است. جالب تر از همه آنکه در همان روز انتخابات و روزهای بعد از آن همه وسايل ارتباطات جمعی وطنی و بين المللی را بگونهء سازماندهی کردند که بايد بار ملامتی بگردن کانديدان مخالف انداخته شود وهمه يکصدا تبليغ کردند که کانديدان مخالف به شرکت وسيع مردم در انتخابات و انتخاب و ارادهء مردم کشور احترام نگذاشته اند. در حاليکه اين تيم خليلزاد- کرزی بود که شرکت وسيع وارادهء همگانی مردم افغانستان را ارزش ندادند ، رای و ارادهء مردم را جعل کردند و بيحرمتی بزرگ و تاريخی را در حق مردميکه تشنهء صلح و دموکراسی هستند روا داشتند.
واقعيت اينست که کانديدان مخالف که همه از قبل بر شکست خود واقف بودند، با اشتراک خود درين انتخابات، به پروسهء انتخابات و انتخاب دور سوم آقای کرزی مشروعيت بخشيدند.
- انتخابات و پيآمدهای آن B
و- نتايج اتنخابات : مطابق جدول اعلان شده از طرف کميسيون تدوير انتخابات نتايج انتخابات قرار ذيل است:

نتايج اوليه


قبل از ظهر
٨:٥٢
ساعت
١٣٨٣
ميزان
١٣
آخرين معلومات درج شده
-
مجموع آراى تخمين شده حساب گرديده است
٪١٠٠٫٠

%
آرأ
احزاب سياسى
کانديد
٪٥٥٫٤
٤٤٤٣٠٢٩
مستقل
حامد کرزى
٪١٦٫٣
١٣٠٦٥٠٣
حزب نهضت ملی افغانستان
محمد يونس قانونی
٪١١٫٧
٩٣٥٣٢٥
مستقل
حاجي محمد محقق
٪١٠٫٠
٨٠٤٨٦١
مستقل
عبدالرشيد دوستم
٪١٫٤
١١٠١٦٠
حزب کنگره ملی افغانستان
عبدالٌطيف پدرام
٪١٫١
٩١٤١٥
مستقل
مسعوده جلال
٪١٫٠
٨٠٠٨١
نهضت همبستگی ملی افغانستان
سيد اسحاق گیلانی
٪٠٫٨
٦٠١٩٩
مستقل
احمدشاه احمدزى
٪٠٫٤
٣٠٢٠١
مستقل
عبدالستار سيرت
٪٠٫٣
٢٦٢٢٤
مستقل
همايون شاه آصفی
٪٠٫٣
٢٤٢٣٢
حزب استقلال افغانستان
غلام فاروق نجرابی
٪٠٫٣
٢٤٠٥٧
مستقل
سيد عبدالهادی دبير
٪٠٫٢
١٩٧٢٨
مستقل
عبدالحفيظ منصور
٪٠٫٢
١٨٠٨٢
مستقل
عبدالهادی خليل زى
٪٠٫٢
١٦٠٥٤
مستقل
مير محمد محفوظ ندايی
٪٠٫٢
١٤٢٤٢
مستقل
محمد ابراهيم رشيد
٪٠٫١
١١٧٧٠
مستقل
وکيل منگل
٪٠٫١
٨٣٧٣
مستقل
عبدالحسيب آرين
٪١٠٠٫٠
٨٠٢٤٥٣٦

اوراق رأى دهى قانونى

١٠٤٤٠٤

** اوراق رأى دهى غير قانونى

٨١٢٨٩٤٠

مجموع اوراق رأى دهى
مجموع آراى تخمين شده مساويست به مجموع آراى محلات رأى گيرى که مواصلت نموده جمع آراى محلاتى که تاهنوز نرسيده است *
رأی های غیر قانونی ٪١٫٣ فیصد مجموع رأی ها را
تشکیل میدهد **

از روی اين جدول معلوم ميشود که محترم حامد کرزی ريس حکومت انتقالی(54,4%) آراء را نصيب شده اند.محترم محمد يونس قانونی بنمايندگی از حزب نهضت ملی افغانستان (16,3%)، محترم حاجی محمد محقق (11,7%)، محترم عبدالرشيد دوستم (10,0%)، محترم عبدالطيف پدرام بنمايندگی از حزب کنگرهء ملی افغانستان(1,4%)، محترمه خانم دکتورس مسعوده جلال(1,1%)، محترم سيد اسحاق گيلانی بنمايندگی از حزب نهضت همبستگی ملی افغانستان(1,0%) وساير کانديدان کمتر از يک فيصد رآی آورده اند.
اقای کرزی در (21) ولايت بشمول ايران و پاکستان در مقام اول، در(8) ولايت در مقام دوم، در (2) ولايت در مقام سوم و در(3) ولايت يعنی ولايات سمنگان، سرپل و پنجشير در مقام چهارم قرار دارند . لطفآ به جدول ذيل توجه فرمائيد:
فيصدی رای آقای کرزی به اساس ولايات

ولايت آرا فيصدی آرا موقعيت در ميان کانديدان

ارزگان 46702 76,5% مقام اول
بادغيس 105262 60,7% مقام اول
باميان 11826 8,9% " سوم
بدخشان 71486 30,1% " دوم
بغلان 73041 34,6 % " دوم
بلخ 114460 29,8% " اول
پروان 32959 25,8% " سوم
پکتيا 221574 95,9 % " اول
پکتيکا 236446 88,4% " اول
پنجشير 367 0,8% " چهارم
تخار 68181 23,8% " دوم
جوزجان 21412 12,2% " دوم
خوست 207718 96,3% " اول
دايکندي 21394 13,1% " دوم
زابل 26022 85,8% " اول
سرپل 17727 12,4% " چهارم
سمنگان 8600 7,4% " چهارم
غزني 238371 52,0% " اول
غور 57279 27,8% " دوم
90557 74,7% " اول
کابل 332868 53,0% " اول
کاپيسا 36425 37,0% " دوم
کندز 125962 45,6% " اول
کندهار 281025 91,0% " اول
کنر 100075 94,9% " اول
لغمان 72048 88,0% " اول
لوگر 65524 86,5% " اول
ننگرهار 422468 95,0% " اول
نورستان 27024 57,7% " اول
نيمروز 34654 89,1% " اول
هرات 342477 57,8% " اول
هلمند 262940 90,2% " اول
وردک 76537 60,8 % " اول
خارج ازکشور:
- ايران 104996 44,4% مقام اول
- پاکستان 456664 80,2% مقام اول

حالا نتايج اين جداول را مختصرآ به بررسی ميگيريم:
از روی اين جدول چنين معلوم ميشود که آقای کرزی در مناطق جنوب، شرق و جنوب غرب کشور از 80 تا96% آرا را نصيب شده است. ثبت چنين فيصدی بلند آرا در ميان هژده کانديد، بنفع يک کانديد معين بسيار غير واقعی، دور از
منطق و حتی مسخره معلوم ميشود. آقای کرزی که در دوران حکومت خود نتوانست يکبارهم به اين مناطق سفر و بازديد کند ويکی دوباری هم که تصميم اتخاذ کرد مورد سوء قصد قرار گرفت؛چگونه به يکبارگی چنين محبوب القلوب شد که بيش از (96%) مردم بوی رای دادند؟ چگونه ممکن است مردم مناطق مشرقی و جنوبی با در نظرداشت مخالفتهای قبيلوی ايکه طی چند قرن ميان ابداليها و غلجايیها موجود بوده، بنمايندگان قبيلهء خود يعنی آقايون احمدزی و منگل رآی ندهند و به کرزی رآی دهند؟ ويا مردم مشرقی به آقای گيلانی که خانواده اش طی سالهای متمادی پيروپيشوای مردم بوده اند و خودش نيز طی سالهای جهاد و بعد از آن درآن مناطق حضور داشته، کار و فعاليت سياسی نموده است، رای ندهند و همه راي های خود را در صندوق کرزی صاحب بريزند؟؟ آيا آقای کرزی نامدار تر وبا اعتبارتراز آقايون احمدزی و گيلانی در مناطق جنوبی و مشرقی کشور است؟
در حاليکه مردم اين مناطق بيشتر از هر منطقهء ديگرکشور پابند ارزشهای قبيلوی، مذهبی و سنتی اند. گذشته از آن آقايون احمدزی و گيلانی از شخصيتهای مشهور دوران جهاد درآن مناطق اند و مردم با آنها از قبل معرفت دارند(♣5) از( 0,2 %) تا( 6,1%) ارا را نصيب شوند و آقای کرزی بيش از(96%) آرا را. اين مسئله باور نکردنی و غير منطقی جلوه ميکند. همچنان در مناطق قندهار ، ارزگان و هلمند نيز در مقابل آقای کرزی، آقای همايون آصفی از وابستگان خانوادهء سلطنتی، قندهاری الاصل و محمدزايی قرار دارد. آقای اصفی در قندهار، هلمند، زابل و ارزگان از ( 0,2%) تا ( 1,2%) آرا را نصيب ميشود وآقای کرزی الی( 91%) آرا را. حالا سوال درينجاست که اين آقای کرزی محبوب القلوب مردم که بيش از(96%) آراء اين مناطق را با خود دارد، چگونه نميتواند در ميان مردم خود برود و چرا گروپهای محدود مخالف وی که کمتر از يک فيصد اند کنترل آن مناطق را در دست دارند؟ چرا جنگ برضد حکومت کرزی بيش ازهر جای ديگری در همين مناطق شعله ور است؟ منطقی آنست که اگر کسی 30 تا 50 فيصد آراء را در يک منطقه داشته باشد؛ ان منطقه ميتواند منطقهء پايگاهی اش محسوب گردد. ميبينيم که در ولايات جوزجان، فارياب و سرپل که آقای دوستم از(47,7%) تا (78%) آرا را باخود دارد، مناطق پايگاهی وی محسوب ميشوند و يا مناطق باميان و دايکندی که آقای محقق بالترتيب ( 76%) و( 84% ) فيصد آرا را باخود دارد و يا در پنجشير که آقای قانونی ( 95%) آرا را با خود دارند، مناطق پايگاهی ايشان محسوب ميشوند و هيچ نيروی داخلی ديگری از طالب تا غير طالب يارای رقابت با ايشان را درين مناطق ندارد. در حاليکه آقای کرزی در دو سفر نمايشی خود به قندهار ويک سفر انتخاباتی خود به پکتيا با وجود همه تدابير شديد امنيتی مورد سوء قصد و حملات راکتی قرار ميگيرد.
همچنان مطابق اين جدول آقای کرزی از هرات، فراه، بادغيس، نيمروز، بلخ، کندز، تخار، بدخشان، پروان کاپيسا و کابل از (24%) تا (61%) آراء راکسب کرده است. معلوم نيست که چه کسانی، چگونه و با چه انگيزه برای وی رای داده باشند؟ چون درين مناطق همان انگيزهء تبليغاتی و دروغين حمايت قومی نيز بنفع آقای کرزی وجود ندارد. همان طوريکه آرای آقای کرزی در شرق و جنوب کشور نا موجه است، در غرب و شمال کشور نيز ناموجه و تقلبی بنظر ميرسد. چگونه ميتوان قبول کرد که شخصيکه در تمام کشور10نفر افغان را پيدا کرده نميتواند يا به ده تن افغان اعتماد کرده نميتواند تا محافظتش کنند وبرای امنيت خود سربازان امريکايی را استخدام ميکند، بدين پيمانه از اعتماد مردم برخوردار باشد و رآی بياورد؟
اگر يک رآی گيری واقعآ منصفانه ميبود، شايد آرای آقای کرزی چيزی معادل آرای آقای آرين ميبود، نه بيشتر از آن. در کودکی از افسانه گويان شنيده بودم که" زمانيکه شاه ميمرد و از او ورثهء ديگری نميماند، مردم در يک محل جمع ميگرديدند و باز شاهی ر ا به پرواز در مياوردند؛ اين باز بر سر يا شانهء هرکسی که مينشست، پادشاه ميشد و باری اين باز بر سر يک کله پز نشست و پادشاه شد." بر تخت نشستن آقای کرزی را درين سه بار بهيچگونهء ديگری نميتوان تفسير کرد، جز آنکه پذيرفت که از طالع بلندش "باز شاهی!" بر سرش نشسته است.
کميسيون نامستقل تدارک و تدوير انتخابات با داشتن پلان از قبل تصويب شده نتايج انتخابات را بسيار زيرکانه و ماهرانه رقم زده اند و کوشيده اند تا با در نظرداشت ترکيب قومی و مذهبی کشور آقای کرزی را در مناطق پشتون نشين و مناطقيکه از انجاها کانديداتور محلی وجود نداشته است، در صدر جدول و در ساير مناطق در رده های دوم و سوم قرار داده اند، تا جعل کاری شان حقيقت جلوه کند.
ز- برندگان انتخابات: حقيقت مسلم اينست که برندهء اصلی اين انتخابات مردم رنج کشيده و مصيبت ديدهء افغانستان اند که سالها جنگ خانمانسوز و بيهوده قدرت طلبان داخلی را تحمل کرده اند و حدود يک قرن است که جفای مداخلات بيگانگان را ميکشند ولی هميشه استوار و پايدار چون کوه هندوکش در مقابل هر تجاوز و تجاوزگر ميايستند و اينبار در اولين انتخابات برای تعيين زعامت کشور با شرکت بينظير خود ثابت کردند که هم دلير مردان و شير زنان ميدان نبرد و پيکار اند و هم شکيبا زنان و مردان صحنهء صلح، سياست و انتخابات. ايشان با اين اقدام خود هم سياستگران داخلی و هم تجاوزگران بيگانه را به حيرت انداختند و تثبيت نمودند که حاکميت بر کشور حق بلا منازع مردم کشور است. و اما باز هم در ميان کانديداتوران:
- آقای حامد کرزی : او متولد ولايت قندهار است و گفته ميشود که درهند تا درجهء ليسانس تحصيل نموده است. او در گذشته از جملهء مجاهدين جبههء نجات اسلامی مربوط به آقای پروفيسور مجددی بوده است. در ابتدای حکومت اسلامی بحيث معاون سوم وزارت امور خارجه توظيف گرديد و اما در زمان جنگهای تنظيمی و راکت پرانيهای گلب الدين حکمتيار وظيفه و کابل را ترک گفت و دوباره به پشاور رفت. در ايجاد جنبش طالبان با استخبارات امريکا و پاکستان همکاری کرد و از جملهء مشاورين ارشد طالبان بود. بعدآ منحيث سفير غير رسمی طالبان به امريکا سفر کرد و روابط طالبان را با مقامات امريکايی تامين مينمود. بعدا در خدمت شرکت نفتی يونيکال درآمد. منحيث مشاور اين شرکت با آقای خليلزاد که او از قبل مشاور اين شرکت بود، اَشنا و مشترکا کار با یونيکال و طالبان راپيش بردند. بعد از حادثهء تروريستی و خونين يازدهم سپتامبر و تغيير سياست امريکا در رابطه به طالبان قرار بران بود تا قومندان عبدالحق يکی از سرگروپان حزب اسلامی مولوی خالص( قومندان امنيهء کابل در اولين روزهای حکومت اسلامی) را بقدرت برسانند. موصوف در اولين روزهای ورودش بکشور توسط طالبان دستگير و اعدام گرديد. ازين ببعد است که طالع آقای کرزی گُل ميکند و تا امروز و احراز مقام رياست جمهوری کشور رسانيده ميشود.
از روی نتايج اعلان شدهء انتخابات او در صدر جدول قرار دارد و برندهء انتخابات است و برای پنج سال آينده رئيس جمهور کشور خواهد بود. ولی حقيقت قضيه اين است که او بازندهء اصلی اين انتخابات است و در تاريخ کشور نامش در لست سياه شاهان ، اميران و رهبران دروغين کشور که در پيشاپيش نيروهای اجنبی وارد کشور گرديدند و حاکميت ملی کشور را بخاطر کسب قدرت کذايی و مؤقتی معامله کردند، ثبت خواهد گرديد. اين مهاجمين امريکايی خواهند بود که از انتخاب وی به اين مقام سود خواهند برد و کشورما را به پايگاه هميشگی نظامی و مرکزتجاوزگريهای خود در منطقه تبديل خواهند کرد. ولی آقای کرزی از پنج سال حکومت آيندهء خود سودی نخواهد برد و از چهارديواری ارگ و محاصرهء سربازان امريکايی بيرون برآمده نخواهد توانست و اگر جرئت کند و باری از ارگ بيرون شود ودر ميان مردم با باديگاردهای امريکائی اش برود به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که قبلآ در قندهار و پکتيا گرديده بود، چون اين کاملآ ثابت شده است که مردم افغانستان اگر مجبور شوند هر مشقتی را تحمل خواهند کرد ولی هرگز لکهء ننگ مزدوری بيگانگان را نخواهند پذيزفت..
کرزی در پنج سال آينده زنداني يی بيش نخواهد بود.
- آقای محمد يونس قانونی : درين انتخابات آقای قانونی (16,3%) آراء را بدست آورده اند و درمقام دوم قرار دارند. موصوف درهفت ولايت( ولايات پنجشير، پروان، کاپيسا، بغلان، بدخشان، سمنگان و غور) در مقام اول قرار دارد.
آقای قانونی که در پنجشيربدنيا آمده وقرار معلوم تحصيلات خود را در دانشکدهء شرعيات تا درجهء ليسانس اکمال نموده است؛از شخصيتهای مشهور جبههء مقاومت ضد طالبان و از ياران ديرين شهيد احمدشاه مسعود رهبر مقاومت ملی عليه طالبان- القاعده و مليشای پاکستانی است. او از طيف روشنفکران ميانه رو دينی و جهاداست. موصوف انسان متواضع و حليم وصاحب نظر و استدلال بوده و سخن ور خوبی نيز هست. شايد از جمله نقايص جدی وی عدم قاطعيت در تصميم گيريها وکمتر دلير بودن وی باشد. او در زمان حکومت اسلامی رياست امور سياسی اردو و بعضآ سرپرستی وزارت دفاع و بعدآ بحيث وزير داخله ايفای وظيفه کرد. او دو کانفرانس روشنفکران مهاجر کشور را( يکی در زمان حيات مسعود و ديگری بعد از شهادت مسعود) در لندن در سالهای قبل داير و رهبری کرد و در اکثر مذاکرات بنمايندگی از حکومت اسلامی شرکت کرد.
در مذاکرات بن هيئت جبههء متحد را رهبری ميکرد، درين مذاکرات او واقعآ از خود ضعف نشان داد و نتوانست از موضع قوی ايکه جبههء متحد در آنزمان برخوردار بود بهره برداری درست ( اگر ضعف قانونی در کنفرانس بن نميبود شايد کشور امروز زعيم مناسبتر و شايسته تری ميداشت) کند و بيشتر بمنافع قومی- منطقوی و گروپی خود لغزيد و يادر اثر يک معامله و يا شايدهم درک نادرست از حقايق پشت پرده و نديدن آينده، يک حکومت شناخته شدهء بين المللی را به سه کرسی مؤقتی( وزارت دفاع، داخله و خارجه) برای خود و دوستان پنجشيری- شورای نظاری اش معامله کرد. با آين برخورد وی عملآ ساير همپيمانان جبههء متحد در تقابل با شورای نظار و جمعيت اسلامی قرار گرفتند و کذا به بی باوریيها، مخالفتها و مخاصمتها را درون خود جمعيت نيز دامن زد. در جريان لويه جرگهء اضطراری وی قاطعانه از کرزی حمايت کرد و به اميد انتساب شدنش منحيث صدراعظم کشور، داوطلبانه و طی يک صحبت وژست سياسی از مقام خود منحيث وزير داخله استعفا داد. ولی قراريکه بعدآ معلوم شد، فريب حريف را خورده بود ومقام صدارت اصلآ از سيستم حذف گرديد و بعد از چانه بازيهای زياد در پست وزير معارف تقرر حاصل کرد.
او درزمان تدارک مسودهء قانون اساسی از مدافعين سرسخت سيستم جمهوری رياستی با مرجع قدرت دوگانه( رئيس جمهور و صدراعظم- مشابه به سيستم فرانسه) بود ولی در جريان لويه جرگهء قانون اساسی باوجود آنکه کتلهء عظيمی از روشنفکران جهادی و غيرجهادی از سيستم پارالمانی حمايت ميکردند و جبههء مخالف را بنام "جبههء عدالت" در مقابل تيم کرزی ساختند، آقای قانونی موضع گيری صريح نکرد و در اوج مبارزات در لويه جرگه به بهانهء سفر رسمی به ايران خود را از کارزار مبارزات در لويه جرگه کناره ساخت.
او تا آخرين روزهای تدوير اتنخابات از کرزی و شرکايش تحت عنوان"منافع ملی" و "حکومت وحدت ملی" دفاع کرد، ولی زمانيکه کرزی به هدايت امريکا تصميم گرفت آقای مارشال فهيم را از مقام معاونيت در حکومت بعدی اش کنار زند، به يکبارگی وغير مترقبه آقای قانونی وارد عرصهء مبارزات انتخاباتی شد. جالب اينجاست که هم آقای قانونی خود را بمقام رياست جمهوری بنمايندگی از حزب جديدالتآسيس" نهضت ملی" کانديد نمود و هم آقای احمد ضيا مسعود برادر شهيد احمد شاه مسعود و داماد استاد برهان الدين ربانی که از رهبران آن نهضت بشمار ميرود، معاونيت کرزی را پذيرفت و آقای احمد ولی مسعود رئيس اين حزب نيز در آخرين دقايق به جمع ساير رهبران جهادی پيوست و از کانديداتوری آقای کرزی حمايت کرد (♣6). اين مسئله در آينده مسلمآ عوارض خود را خواهد داشت و احتمال آن وجود دارد که يا بايدآقای قانونی از ادعاهای خود بگذرد و يا آن حزب را ترک گفته و دست به ساختن سازمان سياسی جديدی بزند.
آقای قانونی با وجود آنکه دير واردکارزار انتخاباتی شد، ولی توانست نتايج خوبی را در انتخابات بدست آرد؛ باوجود آنکه بنظر اکثر ناظرين سياسی بيشترين تقلب و مفقودی آرا در مناطقی صورت گرفته است که احتمال بردن رآی بيشتر توسط آقای قانونی متصور بود. بهر صورت آقای قانونی را که يکی از شخصيتهای نيکنام جهادی است، ميتوان يکی از برندگان اين انتخابات شمار کرد و شايد در آينده بتواند نقش بهتری ايفا کند، به شرط آنکه از بی تصميمی، دودلی و عدم قاطعيت که از مشخصات وی در سالهای اخير بوده اند، گذر کند وباز پايش نه لنگد!
- آقای الحاج حاجی محمد محقق : آقای محقق زادهء هزاره جات واز قوم برادر هزارهء کشور است. موصوف دارای تحصيلات رسمی نيست ولی مرد بافهم، متهور و مصمم است.او يکی از رهبران سابق حزب وحدت اسلامی افغانستان تحت رهبری شهيد عبدالعلی مزاری و از فرماندهان ارشد جبههء متحد ضد طالبان بود. در حکومت متواری استاد ربانی مدتی سمت وزير امور داخله را داشت و بعد از کنفرانس بن در حکومات مؤقت و انتقالی مقام وزارت پلانگذاری را در اختيار داشت. چند ماه قبل از انتخابات با تيم آقای کرزی کنار آمده نتوانست و از سمت خود سبکدوش گرديد. او درين انتخابات منحيث کانديد مستقل شرکت کرد و با وجود تقلبات صريح در پروسهء رآیدهی درمراکز نفوذ وی (935325) رای يعنی(11,7%) آراء را بدست آورد و در مقام سوم در لست کانديدها قرار گرفت.او در ولايات هزاره نشين کشور باميان و دايکندی در مقام اول قرار گرفت. (♣7)
نفس اين مسئله که آقای محقق جرئت کرد خود را برای احراز مقام رياست جمهوری کشور کانديد نمايد، عمل متهورانه و بينظير در تاريخ سياسی معاصر کشور است. او با اين حرکت خود به ميراثی بودن و قومی بودن زعامت کشور خط بطلان کشيد و نشان داد که هزاره ها نيز اتباع مساوی الحقوق کشور اند که بذات خود موفقيت بسيار بزرگی است. در تاريخ بسيار ديده شده که يک عمل ويا يک شعار متهورانه سرنوشت شخصيتها را تعيين کرده است. همچنانيکه يک شعار متهورانهء شهيد مزاری او رابرای هميشه رهبر هزاره ساخت، اين عملکرد محقق نيز ميتواند چنين نتيجهء را بار آرد. کذا او در جمع کانديدان صاحب مدونترين برنامه بود.
او را ميتوان يکی از برندگان اصلی اين انتخابات شمرد. اگر بدينگونه پيش رود احتمال آن وجود دارد که در آينده به دست آوردهای بيشتری نايل آيد.
- آقای جنرال عبدالرشيد دوستم: آقای دوستم متولد ولايت شبرغان و از قوم برادر ازبک است. او درين انتخابات با کسب(804861) يا(10%) آرا، جای سوم را در ردهء کانديدان احراز کرد. او که در اغاز کارگر شرکت نفت و گاز شبرغان بود و صرف از تعليمات مکتب ابتدائيه برخوردار است، در زمان رژيم کارمل به نيروهای امنيتی جذب گرديد و بعدآ با استعداد و شايستگی ايکه از خود نشان داد تا رتبهء تورن جنرالی و در زمان حکوم اسلامی بنا بفرمان پروفيسور مجددی برتبهء دگر جنرالی نايل شد.
دوستم در زمان حاکميت دکتور نجيب الله با وی در مخالفت افتيد و يکجا با شهيد جنرال مومن و سيد منصور نادری برعليه حکومت وقت در شمال کشور قيام نمود و در سقوط رژيم آنوقت و پيروزی حکومت اسلامی نقش اساسی بازی کرد و بعدا جنبش ملی- اسلامی را تآسيس کرد که تا اکنون در رآس آن قرار دارد. او بارها با مسعود، حکمتيار، مزاری و ديگران ائتلاف کرد وباز در ضديت قرار گرفت. در زمان حکومت اسلامی طالبان مزار شريف را در اثر معامله با جنرال عبدالملک و ديگران دوبار از تصرف جنرال دوستم خارج نمودند. او درهربار به ازبکستان و از آنجا به ترکيه رفت.
بعد از حادثهء يازدهم سپتامبر و هجوم سربازان امريکايی به افغانستان، او در پيشاپيش نيروهای امريکايی در حمله به طالبان و شکست آنها پيشگام شد. بعد از تسلط تيم آقای کرزی برکابل بعنوان"جنگسالار"هميشه مورد توجه و سرزنش بوده است. او که با در نظرداشت انقطابات قومی کنونی کشور در ميان قوم خويش(ازبکها و ترکمنها) نفوذ قابل توجهی دارد، در شمال کشور اکثريت رآی ازبکها و ترکمنها را بدست آورد. او در سه ولايت جورجان، فارياب و تخار در مقام اول قرار دارد. سوال درينجاست که آيا حکومت آينده از لحاظ حقوقی اين حق را خواهد داشت تا موصوف را که مطابق ارقام رسمی نشر شده از حدود يک مليون اتباع کشور نمايندگی ميکند بازهم جنگسالار بنامد؟ آيا چنگ سالار ناميدن دوستم، محقق و قانونی بمعنای جنگسالار ناميدن حدود نيم نفوس کشور نيست؟
بنظر من آقای دوستم يکی از برندگان اصلی اين انتخابات است. او تثبيت کرد که به زور تفنگ در مناطق پايگاهی خود حکومت نميکند، بلکه مردمش واقعآ در پهلويش ايستاده اند با وجود سابقهء قبلی اش و باوجود آنکه از طرح اولی اش مبنی بر نظام فدرالی ظريفانه عقب نشينی کرد.
او با کانديداتوری خود نتنها مردم برادر ازبک را وارد صحنهء حقيقی سياسی کشور ساخت، بلکه کلمات تبليغاتی "جنگ سالار"، "مليشه ها" و"بقايای رژيم کمونيستی" را نيز بی اعتبار کرد.(♣8)
اينکه ايندهء او بکجا خواهد انجاميد، به درايت، موضع گيری و هوشياری خودش مربوط است که همين موضع خود را حفظ ميکند يا باز هم در اثر يک معاملهء ديگری تغيير جهت ميدهد.
- آقای عبدالطيف پدرام : در جدول انتخابات آقای پدرام باکسب(110160) رآی يا(1,4%) آرا جای پنجم را گرفته است. او خود را به نمايندگی از حزب "کنگرهء ملی افغانستان" کانديد نموده بود. او جوانی است خوش سيما، آراسته، خوشکلام ، سخنور، صاحب قلم ومتهور.
آقای پدرام در ولسوالی درواز ولايت بدخشان تولد شده و قرار معلوم جوانترين کانديد مقام رياست جمهوری کشور اند. اويکی از جمله نويسندگان، شاعران و مفسرين سياسی جوان کشور محسوب ميشود. او صاحب چندين مجموعهء شعری چاپ شده وده ها مقالهء ادبی، فلسفی و سياسی ميباشد. او که در حال کنونی يکی از جمله مهاجرين سياسی در پاريس است، چند سال قبل موفق به دريافت جايزهء بين المللی(هميت- هلمن) در ميان نويسندگان جوان جهان گرديد. اودرحال کنونی مصروف امادگی برای دفاع از تزس دکتورای خود در دانشگاه سوربون پاريس در فلسفه(اسلام شناسی) است. موصوف دارای سمتگيری و سابقهء چپ بوده و قرار معلوم از نوجوانی به سياست روی آورده و از چمله شاگردان و پيروان شهيد محمد طاهر بدخشی است. بر اساس قول برخی از نزديکانش بعد ازدوپارچه شدن سازمان بدخشی( محفل انتظار) به هيچ يکی از دو گروپ ان نپيوسته و فعاليت مستقلانه داشته است.
پدرام در نوامبر سال 2001همراه با جمعی از جوانان همفکرش مقيم کشورهای اروپايی طی يک گردهمآيی نسبتآ بزرگِ در شهر انتورپن بلجيم "حرکت بسوی کنگرهء ملی افغانستان" و بعدآ"کنگرهء ملی افغانستان" را پيريزی کرد وفعلآ رهبری شورای انسجام آن حزب را بعهده دارد.
پدرام در زمان حاکميت ترکی- امين به ايران فرار کرد و بعد از سقوط امين دوباره بوطن برگشت و ازين ببعد به فعاليتهای ژورناليستی و فرهنگی روی آورد وتا حد معاون روزنامهء"حقيقت انقلاب ثور" بالا رفت. در زمان مرحوم دکتور نجيب الله کابل را ترک گفت وبه جبههء مقاومت تحت فرماندهی شهيد احمدشاه مسعود در پنچشير پيوست و مسئوليت امور فرهنگی شورای نظار را بعهده گرفت. بعدآ ازآنجا به ايران رفت و بالاخره سرنوشتش به فرانسه رسيد.
آقای پدرام را بايد يکی از برندگان اصلی اين انتخابات بشمار آورد؛ زيرا بعد از تسلط حکومات جهادی و بخصوص رژيم قرون وسطايی طالبان يآس و سرپيچه گی عميقی در ميان همه روشنفکران کشور بالخصوص آنانيکه پيشينهء
چپ دموکراتيک داشتند، مستولی گرديده بود. آقای پدرام که شايد درين اقدامش کسب شهرت نيزبرايش مطرح بوده باشد، گام بلند و متهورانهء برداشت و از اولين کانديداتورانی بود که در مقابل کرزی ايستاد. در جريان کمپاين انتخاباتی متهورانه قضايا ومسايلی را مطرح و بيان کرد که تا حال با اين صراحت گفته نشده بود؛ از قبيل تساوی کامل حقوق زنان با مردان، مسئلهء ناتمام وحدت ملی و تشکيل ملت واحد در کشور، مسئلهء زبان رسمی و زبانهای ملی کشور، مسئلهء پايان قانونمند حضورنيروهای نظامی ايالات متحده در افغانستان، مسئلهء پايان به مخالفتها ميان افغانستان و پاکستان بر سر خط ديورند و حل کامل اين قضيه از طريق مراجعه به آرای مردم و يا نمايندگان انتخابی مردم، حل مسئلهء ملی با تحقق سيستم ادارهء فدرالی، آوردن تغييرات اساسی در قانون اساسی و تثبيت نظام جمهوری پارلمانی در آينده از طريق مبارزات مسالمت آميزو با رای مردم و مسايل غوغابر انگيز ديگری از قبيل حق طلاق و قابل بحث بودن تآمين عدالت در تعدد زوجات در شرايط افغانستان و غيره....
آقای پدرام از آغاز ورودش به کابل و شروع کمپاين انتخاباتی مورد حسادت و حملات رهبران سنتی و بنيادگرای جهادی قرارگرفت و مسئله تا آنجايی رسيد که آقای سياف يکی از بنيادگراترين رهبران جهادی طی اعلاميه ای او را مرتد و بيدين خواند و آقای شينواری رئيس ستره محکمه(ديوان عالی) افغانستان که يکی از چهره های مشهور بنيادگرا است،او را متهم به نقض ارزشهای اسلامی کرد وطی فيصله و نامهء رسمی از مقامات کشور خواست تا کانديداتوری پدرام را باطل نموده واو را به محاکمهء قضايی بکشانند.(♣9)
با اينهمه تهديدات و سنگ اندازيها در راه او، پدرام توانست در مدت کوتاه سه، چهار ماهه فعاليت سياسی علنی در داخل کشور طيف وسيعی از جوانان و روشنفکران کشور را بدور خود و حزبش کنگرهء ملی افغانستان جمع نمايد. اگر از چهار نفر اول آقايون کرزی، قانونی، محقق و دوستم که هرکدام با تفاوتهايی دارای سابقهءقدرت سياسی، پشتيبانی خارجی، خاستگاه معين قومی و امکانات وسيع مالی برخوردار اند، بگذريم؛ آقای پدرام در جمع(14) کانديد باقيمانده در مقام اول قرار دارد.
معلوم است که برای آقای پدرام غير از روشنفکران ( آنهم روشنفکرانيکه دارای موضع گيری دموکراتيک و عدالت خواهانه هستند) کشور، نه تفنگسالاران رآی داده اند و نه بنيادگرايان و نه رؤسای قبايل و َمِلکان و خوانين محلی و نه هم مردم عادی به امر اين خوانين و رؤسای قبايل مربوطهء شان. همه کسانيکه برای آقای پدرام رآی داده اند آگاهانه برای او، برنامه و حزبش رآی داده اند. با درک اين مسئله بايد پذيرفت که در شرايط کنونی کشور مااين کار و دست اورد کوچکی نيست و برای يک حزب تازه تآسيس داشتن (110160) عضو وهواخواه و کم يا بيش از همه ولايات کشور ميتواند پيروزی بزرگی بشمار آيد.
من بدون هيچ گونه حُب و بُغضی بخود حق ميدهم تا اين پيروزی را به آقای لطيف پدرام و حزب مربوطه اش (کنگرهء ملی افغانستان) تبريک بگويم و او را يکی از برندگان اصلی واساسی اين انتخابات حساب کنم.
- خانم مسعوده جلال: دکتورس مسعوده جلال با کسب(91415) رای يا (1,1%) آرا در مقام ششم قرار دارند. او متولد ولايت کاپيسا و بدخشانی الاصل است. تحصيلات عالی خود را در دانشکده طب دانشگاه کابل به پايان رسانيده است وفعلا کارمند مؤسسات ملل متحد در کابل است.ا و يک خانم خوش سيما، خوشکلام ، صميمی وبا اراده است.
موصوف يگانه کانديد زن در قطار هژده کانديداتوران مقام رياست جمهوری کشور بود. او نتنها اولين شخصيتی بود که با کانديد کردن خود در لويه جرگهء اضطراری در برابر کرزی قرار گرفت، بلکه در تاريخ کشور اولين زنی است که خود را برای زعامت کشور کانديد ميکند. خانم جلال سابقهء سياسی ندارد و قراريکه ديده ميشود به سنتها و ارزش های ملی و دينی کشور احترام و پايبندی عميق دارد. همسر خانم جلال آقای پروفيسور فيض الله جلال استاد دانشکدهء حقوق و علوم سياسی دانشگاه کابل و از فعالين سياسی دارای موضعگيری چپ در گذشته بوده است.
خانم جلال با کانديداتوری متهورانهء خود بمقام رياست جمهوری کشور ضابطه های خشک قبيلوی و مرد سالارانهء جامعهء افغانی را به چالش گرفت ودر جريان کمپاين انتخاباتی نيز با تدبير و تآمل و با موفقيت به بهترين صورت چهرهء واقعی زن متمدن و معاصر افغان را به نمايش گذاشت. گذشته از اينکه نفس کانديد شدن خانم جلال موفقيت بزرگی برای خودش وجامعهء زنان افغانستان است؛آوردن بيش از نودهزار رآی در جامعهء سنتی، قبيلوی و مرد سالار افغانستان که بيش از يکونيم دهه حاکميت بنيادگرايان جهادی و طالبانی را گذشتانده موفقيت بزرگی است.
او را با اطمينان ميتوان در رديف برندگان اصلی وواقعی اين انتخابات قرار داد.
- اقای سيد اسحق گيلانی : ايشان درين انتخابات خود را بنمايندگی ازحزب نهضت همبستگی ملی افغانستان کانديد نمود و با کسب (80081) رآی يا(1%) مجموع آرا در رديف هفتم جدول انتخابات قرار گرفتند. او متولد کابل و از مردمان شرق کشور و دارای تحصيلات عالی ميباشد وآدم خوشسيما، صميمی و خوشکلام است. موصوف به خانوادهء روحانی "گيلانی"ها مربوط است که بيشتر در مناطق شرقی و جنوبی کشور مريدان،پيروان و نفوذ دارند. آقای گيلانی يک روشنفکر دينی با نظريات معتدل و مدرن است. او در زمان جهاد در جبههء نجات اسلامی تحت رهبری پير سيد احمد گيلانی جهاد نمود و در سالهای اخير فعاليتهای گستردهء در پاکستان بنفع جامعهء مدنی انجام داد و سرانجام نهضت همبستگی ملی افغانستان را تآسيس کرد. با در نظرداشت نفوذ معنوی خانوادهء موصوف و نظريات معتدل خود وی، او را قادر ميساخت تا بحيث يک شخصيت ملی و اسلامی ميانه رو درخشش خوبی در آينده داشته باشد، ولی موصوف در آخرين دقايق ازکانديداتوری آقای کرزی حمايت کرد و بدينوسيله شخصيت بعدی خود وآيندهء سازمان مربوطه اش را به سوال جدی مواجه کرد. او که ميتوانست در صف برندگان اصلی اين انتخابات باشد، با چرخش خود بجانب کرزی به صف بازندگان پيوست.
از جمله ساير کانديدان آقای عبدالحفيظ منصور با وجود آنکه باکسب(0,2%) آرا در مقام سيزدهم قرار دارد ولی شخصيت قابل توجه است. او از روشنفکران جهادی مربوط جمعيت اسلامی و از باشندگان ولايت پنچشير است و شخصی است صاحبنظر، مستدل، متدين و متهور. کانديداتوری مستقلانهء او بمقام رياست جمهوری چالش بزرگی در برابر رهبری رهبران سنتی جهاد است . او در تمام دوران جهاد و بعد از آن از چهره های منتقد و صريح الکلام جهادی بوده است. اوکه ازرهبران قدمهء دوم و جوان مجاهدين بحساب ميرود، در جريان لويه جرگهء قانون اساسی با موضع گيری صريح و قاطعش بنفع نظام پارلمانی در مخالفت با تيم تماميت خواهان قرار گرفت و در جريان اين لويه جرگه توانست بخش عظيمی از نمايندگان لويه جرگه را بدور خود جمع کند که برخی از آنها بعدتر جبههء عدالت ملی را ساختند. در ين انتخابات مطابق نتايج اعلان شدهأ رسمی(19728) تن بوی رای داده اند که مسلمآ اکثريت مطلق رآی دهندگان وی را روشنفکران صاحب نظر جهادی تشکيل ميدهند که مسلمآ چنين کتلهء افراد مجاهد و صاحب فکر نيروی کمی نيست.اوهمين اکنون سردبير جريدهء پيام مجاهد است.
درين انتخابات توقع ميرفت تا آقايون احمدشاه احمدزی، عبدالستار سيرت و همايونشاه آصفی ريکارد خوبی داشته باشند، به نتايج چندانی دست نيافتند. اقای احمدزی باهمه سوابق جهادی و مصارف عظيم تبليغاتی اش در جريان انتخابات (0,8%) آرا را بدست آورد وآقای سيرت وزير عدليه زمان شاه، سخنگو ونمايندهء محمد ظاهرشاه و آقای آصفی از نزديکان خانوادهء شاه صرف توانستند(0,4%) و(0,3%) آرا را نصيب شوند. اين شايد بدان معنا باشد که نه وابستگی به بنيادگرايی اسلامی ان چسپش ديروزی را در جامعهء امروزی افغانستان دارد و نه شاه و خانوادهء شاهی آن نفوذ قبلی را در کشور.
ح - موضع گيری برخی ديگراز شخصيتهای مؤثر:
- رهبران جهادی: همه رهبران جهادی آقايون سياف، ربانی، مجددی، گيلانی، محسنی، محمدی و خليلی يکدست از کانديداتوری آقای کرزی حمايت کردند. بنظر اکثر آگاهان سياسی حمايت ايشان از آقای کرزی نه بخاطر رضائيت انها از عملکردهای دو دورهء حکومت کرزی و نه ناشی از اعتماد ايشان در آينده بدان حکومت است. باوجود آنکه همه ايشان معاملات پشت پرده را با تيم کرزی پيش بردند و وعده هايی نيز دريافت کردند، ولی هيچ يکی ازين رهبران اعتماد به تحقق آن وعده ها ندارند و قدر مسلم اينست که اگر آقای کرزی بخواهد يک گام هم بنفع صلح و دموکراسی در کشور بردارد، بصورت طبعی و قطعی مخالف منافع رهبران سنتی جهادی خواهد بود. ولی دليل اساسی ايکه انها از کرزی حمايت نمودند در چند نکته نهفته است:
- جلوگيری از نفوذ چهره های غير جهادی.
- بی اعتبار ساختن روشنفکران و رهبران نسل نو مجاهدين که رهبری انها را به چالش گرفته اند و ديگر حاظر به پذيرش رهبری اين رهبران سنتی و بنيادگرا نيستند.
- وابستگی قبلی و فعلی ايشان به سازمانهای امنيتی پاکستان، کشورهای منطقه و ايلات متحدهء امريکا.
- داشتن مالکيتهای بزرگ غيرمنقول در داخل کشور و دارايیهای سرشار پولی در بانکهای پاکستان، کشورهای خليج، اروپا و ايالات متحده. اگر آنها خلاف ميل پاکستان و ايالات متحده عمل کنند همه اين امکانات مالی و پولی از دستشان خواهد رفت؛ لذا توان هيچ نوع مخالفتی با پاليسيهای ايالات متحدهء امريکا را ندارند.
در جمع رهبران جهادی نقش اساسی در حمايت از کرزی و سياستهای امريکا در افغانستان را آقای پروفيسور سياف که بنيادگراترين شخص در جمع رهبران جهادی است، داشت.
چون بحث بر سر نقش شخصيتهای جهادی است بيمورد نخواهد بود تا در مورد دو شخصيت مهم ديگر جهادی آقايون مارشال محمد قسيم فهيم و سترجنرال اسماعيل خان نيز کمی مکث کنيم.
- مارشال محمد قسيم فهيم : آقای مارشال فهيم فارغ التحصيل ليسهء ابوحنيفهء کابل وزادء پنچشير است.او از ياران سابقه دار شهيد احمدشاه مسعود و يکی از رهبران عمدهء جبههء مقاومت ضد طالبان است. او که در جريان جهاد در شورای نظار مسئوليت امور اطلاعاتی وامنيتی آن شورا را بعهده داشت بعد از پيروزی مجاهدين نيز همين وظيفه را ( وزير امنيت حکومت اسلامی) پيش برد. بعد از شهادت مسعود عملآ رهبری نظامی جبههء مقاومت را بعهده داشت. بعد از سقوط طالبان و تسلط مجدد حکومت استاد ربانی بر کابل بکمک نيروهای امريکايی، آقای فهيم مقام وزارت دفاع را که قبلآ مقام بلا منازع برای مسعود بود اشغال کرد و در همين مقام بعد از کنفرانس بن، حکومت مؤقت و انتقالی و تا اکنون باقی ماند. بعدا مقام معاون رئيس جمهور ورتبهء مارشالی نيز از طرف حکومت مؤقت بوی اعطا گرديد. او که هم در کنفرانس بن(طورغير مستقيم)، هم در لويه جرگهء اضطراری، هم در لويه جرگه(مجلس کبير) قانون اساسی وحتی تا چند روزقبل از کانديداتوری آقای کرزی برياست جمهوری ازهواخواهان و طرفداران جدی کرزی بود ودر طول اين مدت کرزی توانست با استفاده از نفوذ و امکانات وی اکثر مخالفين خود و اعضای جبههء متحد قبلی را يا خلع سلاح کند و يا به بهانهء"جنگ سالاران" آنها را زير فشار قرار دهد، در نهايت به سرنگونی خودش تمام شد. واين مسئله نزد اکثر ناظرين قضايای افغانستان از قبل معلوم بود زيرا نزد امريکائيها "جنگسالار" اساسی و نزد تيم کرزی حريف اصلی همين اقای مارشال فهيم بود. آقايون کرزی و خليلزاد بعد از تضعيف نيروهای احتمالا طرفدار و يا متحدين آقای فهيم درغرب شمال و مرکز در يک تصميم گيری غيرمترقبه او را کنار زدند و برای حکومت آيندهء خويش اگاهانه مهرهء ضعيفتری چون آقای احمد ضياء مسعود را بمقام معاونيت بعدی رئيس جمهور پيش کشيدند. با اين تصميم گيری که برخی ناظرين آن را" متهورانه" خواندند، از يکسو از شر مارشال فهيم همچو يک حريف قويتر خود را رها ساختند و با نامزدی آقای احمد ضياء هم از تشنجات احتمالی جلوگيری کردند و هم در ميان نيروهای شورای نظار يا بقول برخی ناظرين"پنجشيريها" تفرقه و سوء تفاهمات را ايجاد کردند. ازين ببعد است که آقای فهيم متوجه اشتباهات و خوشباوریيهای خود در رابطه به تيم کرزی ميگردد و آقای قانونی را تشويق و وارد ميدان ميسازد ولی اين ديگربه"شيپور بعد از جنگ" ميماند.
آقای فهيم که ميراث شهيد مسعودرا باخود داشت نتوانست ازين ميراث خوب استفاده کند، بعوض انکه در فکر ادامهء درست ارمانهای مسعود باشد، به جمع کردن ما ومنال، تعمير سازی و زراندوزی پناه برد، هم خود وهم ياران قبلی خود را در نزد مردم عامهء کشور بخصوص کابليان بی اعتبار ساخت. ميگويند او گذشته از آنکه زمين و دارائيهای غيرمنقول مردم را غصب کرده است، همين اکنون مالک دهها تعمير بلند منزل در کابل و کمندی با بيش از(50) اسب بزکشی در ستديوم ورزشی کابل است. شايد اين اسبها مربوط به قطعهء سواره نظام اردو باشند، ولی قضاوت عامهء مردم چيز ديگريست. چنان مينمايد که آقای مارشال فهيم از مرحلهء"دگرگونی" گذشته و حالادر انتظار"سرنگونی" است. نه امکان مقاومت نظامی را دارد و صلاحيت رقابت سياسی را. شايد با اسپان بزکشی و سوارکاران خود سفر "هندوستان" را در پيش گيرد!
- آقای جنرال اسماعيلخان : اسماعيل خان که بيشتر به لقب تورن اسمعيلخان مشهوراست، زادهء ولسوالی شيندند (سبزوار) ولايت هرات است. او تحصيلات عالی خود را در دانشگاه نظامی کابل( د کابل حربی پوهنتون) به پايان رسانيده است و الی زمان مرحوم داودخان تا رتبهء تورن ارتقا کرد. به همين لحاظ هنوز هم بنام تورن اسماعيلخان ياد ميشود .
او که در نوجوانی دارای سمت گيری چپ بود، بعدها در جريان جهاد به جمعيت اسلامی افغانستان تحت رهبری پروفيسور برهان الدين ربانی پيوست و رهبری مناطق غربی و جنوب غربی مجاهدين مربوط به جمعيت اسلامی را بعهده داشت و بنام امير حوزهء جنوب غرب مشهور شد.
او در قيام (24) حوت سال (1357) هرات در زمان ترکی- امين نقش اساسی و رهبری کننده داشت و از همين تاريخ ببعد به جبهه و جهاد پيوست وتا اکنون ادامه ميدهد. او بعد از مسعود و ذبيح الله يکی از چهره های رمانتيک دوران جهاد و مقاومت است. بعد از پيروزی انقلاب!اسلامی موصوف به يکبارگی برتبهء تورن جنرالی و بعدآ برتبهء ستر جنرالی نايل آمد و منحيث والی و قومندان فرقهء نظامی هرات اداره و کنترل هرات و ولايات زون جنوب غربی کشور چون فراه، بادغيس، غور و نيمروز را در اختيار داشت.
هرات چون دروازهء خراسان قبلی وافغانستان کنونی هميشه برای جهان کشايان و مهاجمين مورد توچه بوده است. چه برای اعراب، چه برای مغولان، چه برای قاچاريان ايران، چه برای امپراتوريهای روس و انگليس وچه برای شوروی ديروزی وهمين اکنون هم برای پاکستان و نيروهای مهاجم امريکايی. زمانيکه طالبان" با پلان انگليسی، رهبری امريکايی، سرمايهء سعودی و سازماندهی پاکستانی" به صحنه اورده شدند و در اولين اقدام خويش قندهار را بتصرف خويش درآوردند، هدف بعدی انها تصرف هرات بود که در کنترِل اسماعيل خان قرار داشت. آنها با پشتيبانی آتش توپچی پاکستان و شرکت وسيع مليشيای پاکستان به هرات حمله ور شدند و آنرا برق آسا اشغال نمودند و اسماعيل خان با جمعی از يارانش به مشهد در ايران متواری شد. او بعدآ بکابل و از آنجا به شمال کشور رفت و با همکاری و کمک جنرال دوستم نيروهای پراگندهء خود را در فارياب وبادغيس تنظيم نمود تا از آن طريق بتواند جبههء جديد ضد طالبان را در غرب کشور باز نمايد. در همين زمان است که طالبان با استفاده از تضادهای درونی جنبش ملی اسلامی و در تبانی و معامله با جنرال عبدالملک برادر رسول پهلوان فارياب و بعدآ شبرغان و مزارشريف را تسخير کردند. جنرال ملک اسماعيلخان را با جمعی از وفادارانش به طالبان تسليم داد. اسماعيلخان زندانی از فارياب بزندان قندهار انتقال شد، ولی بعدآ از طريق راديوهای بين المللی شنيديم که از زندان طالبان در قندهار فرار نموده وبه مناطق پايگا هی اش در اطراف هرات و غورات برگشته است. ولی تا هنوز حقيقت اين معما هويدا نشده است که او چگونه توانست از زندان مرکزی طالبان فرار کند. ايا او در بين طالبان نفوذ و امکانات داشت وهواخواهانش در جامهء طالبان او را فرار دادند؟ ايا در بدل پول آزاد شد؟ ويا معامله و تفاهمی ميان او و طالبان در کار بوده است؟ اينها سوالاتی اند که بايد جناب اسماعيلخان حتی برای حفظ آبرو و شخصيت خودش هم که باشد، قبل از وداع ازين جهان فانی چواب بگويد.
اسماعيل خان بعد فرار از زندان طالبان دوباره به جبههء مخالف طالبان پيوست و در مناطق غربی و جنوب غربی کشور جبههء نبرد برعليه طالبان را گرم ساخت.
او يکی از رهبران ارشد مقاومت و جبههء متحد ضد طالبان بشمار ميرود.
با هجوم نيروهای امريکايی به افغانستان تحت نام مبارزه با بنياد گرايی، القاعده و طالبان، او در اولين روزهای جنگ عليه طالبان مناطق پايگاهی قبلی خود را از تصرف طالبان بيرون کشيد و بر مقامهای قبلی خود دوباره تکيه زد.
بعد از تسلط تيم کرزی برکابل، اسماعيلخان و دوستم بيش ازهر شخصيت ديگری مورد توجه و سرزنش تيم کرزی بشمول مارشال فهيم بوده اند. کرزی و امريکائيها او رامنحيث عنصر قدرتمند ولی ياغی و نا مطمئن و متحد با ايران تلقی ميکردند و برای مارشال فهيم منحيث يک حريف قوی در داخل حاکميت، کشور و بخصوص در ميان کادرهای جمعيت اسلامی مطرح بود.
انها مشترکآ کوشيدند تا در قدم اول ادارهء قول اردوی نظامی هرات را از اختيار وی بيرون کنند. بعدآ قومندانهای قدمهء دوم او را برعليه وی تحريک ، تمويل و تسليح نمودند و برعليه او توطئه چيدند تا انجا که طی يک توطئه و سوء قصد پسرش صادق وزير هوانوردی ملکی کشته شد ولی خودش جان بسلامت برد. باوجود انکه شکلآ حکومت مرکزی از اسماعيلخان حمايت و دلجويی کرد و تا انجا که آقای کرزی همسر خود محترمه زينب کرزی را به عزاداری به هرات فرستاد، ولی به توطئه های خويش عليه اسماعيلخان ادامه دادند.
حکومت کرزی- خليلزاد قبل از آنکه اسماعيلخان را از مقامش منحيث والی هرات در عرفهء انتخابات رياست جمهوری برطرف کنند، کوشيدند تا آخرين ضربهء کاری را براو وارد آورند . آنها شخصی را بنام قومندان امان الله يکی از قومندانان قبلی طالبان که فعلا نيز با آنها رابطه دارد راتحريک، تمويل و تسليح نموده و به جنگ با اسماعيل خان فرستادند. در يک حملهء برق آسا و باور نکردنی قومندان امان الله ميدان هوايی شيندند (♣10)را از تصرف قوتهای اسماعيل خان بيرون کشيدند و معجزه اسا بطرف هرات پيشروی کرد.
بعدآ اسماعيلخان خسته از نگاه روانی( بعد از قتل پسر جوانش) و تضعيف شده از نگاه نظامی ر ا در عرفهء انتخابات رياست جمهوری بدون هيچ دغدغهء از مقامش منحيث والی هرات نيز به بهانهء ارتقا بمقام وزير معادن و صنايع ( که اسماعيلخان اين مقام تفتتی و موقتی را هم نپذيرفت و خانه نشينی را بر آن ترجيح داد. ) بر طرف نمودند و راه را برای تقلب رآی مردم در هرات نيز هموار ساختند.
بهر صورت اسماعيل خان يکی از خوشنام ترين رهبران دوران جهاد است. مناطق تحت کنترل او هم در زمان حکومت اسلامی و هم در زمان حکومت مؤقت و انتقالی آرام ترين مناطق بوده اند و بيش از هر جای ديگری در کشور درين مناطق نظم و اداره دولتی ديده ميشد. او به بازساری و عمران مجدد هرات و مناطق تحت اداره اش توجه مينمود. با وجود آنکه حکومت مرکزی از کمکهای چند مليارد دالری سهمی به هرات و مناطق تحت کنتل اسماعيلخان نداد، ولی هرات يگانه منطقه ايست که طی سالهای اخير در آن نشانه هايی از عمران و بازساری ديده ميشود در حاليکه در کابل و ساير مناطق تحت کنتل اداره مؤقت با وجود دريافت بيش از دونيم مليارد دالر کمکهای جهان اصلآ نشانه و خبری از بازسازی نيست.
موفقيتهای اسماعيلخان در هرات و محبوبيت اش در ميان مردم حوزهء غرب و جنوب غرب هميشه مورد حسادت حکومتگران کابل چه در زمان استاد ربانی و چه در زمان حکومت حامد کرزی بوده است.
اسماعيلخان هم در منطقهء خود وهم در ساير مناطق کشور در ميان مردم و روشنفکران ميانه رو جهادی و غير جهادی از محبوبيت قابل توجهی برخوردار است.
او مرد متدين، حليم، درويش مشرب، بي تکلُف، سازمانده خوب و نظامی يی حرفهء است.
آيندهد او بيشتر به موضع گيريهای بعدی خودش و سير حوادث بستگی دارد.
ط – انتخابات و انقطابهای قومی- منطقوی
افغانستان کشوريست کثيرالقومی و کثيرالمذهبی که درآن بيش از(20) قوم خورد وبزرگ ومربوط به چند مذهب زندگی ميکنند. يکی از مشخصات تقريبآ استثنايی کشور ما اينست که کشور ما سرزمين اقليتهای قومی است. از يکسو بدنهء اصلی اکثريت اقوام ساکن کشور در بيرون از مرزهای جغرافيايی آن سکومت دارند و از جانبی هم هيچ يکی از اقوام ساکن کشور اکثريت نفوس کشور (بالاتر از50%) را نمی سازد. يکی از اساسی ترين عوامل عظمت طلبيهای قومی از يکسوو تن ندادن و سرکشيهای قومی از سوی ديگر از همينجا و نبود احصائيهء دقيق از نفوس و اقوام کشور ناشی ميشود.
مخالفتهای قومی، قبيلوی و خانوادگی در کشور ريشه و پيشينهء دراز دارد. اگر از گذشته های دور بگذريم، بعد پايان حکومت تيمورشاه و شروع مخالفتهای برادران شاه زمان باوی آغاز ميگردد. بعدها اين کشمکشها از ميان خانواده ها به سطح قبايل و از آنطريق تا سطح اقوام و مناطق کشور کشانيده ميشود. حکومت گران کشور بخاطر منافع شخصی و حفط تخت و تاج کوشيدند تا از خانواده ها شروع تا قبايل و اقوام را بهم اندازند يا اينکه بخاطر سرکوب قبايل ديگر قّيلهء خود را مسلح و حاکم سازند وبرای سرکوب اقوام ديگر به قوم معينی امتياز قايل شوند وآن قوم را برعليه ساير اقوام کشور تحريک کنند و در ميان مردم افغانستان تخم نفاق، بدبينی و تعصب را بکارند. ازين نفاق وشقاقها نه مردم عادی مربوط به قبيلهء شاه سود ميبردند و نه قومی که شاهان و حکومتگران بدان مربوط بودند؛ بلکه اين حلقات حکومت کننده و درباريان و اجيران ايشان بودند که ازين مخالفتها و عداوتها سود ميبردند.
اين پديدهء شوم در زمان حکومت عبدالرحمن خان شدت بيشتر کسب ميکند و بعدآ اين ميراث ننگين در زمان حکومت نادرخان و هاشم خان،الی حکومت کودتای ثور وحاکميت حفيظالله امين ادامه پيدا ميکند، در زمان حاکميت نتظيمهای جهادی فراگير ميگردد و در زمان حکومت وحشت طالبان به اوج خود و تا سرحد قـتل عامها، نسل کشيها، تالان های قومی وسياست"زمين سوخته"، ميرسد.
با سقوط طالبان و استقرار حکومت مؤقت که در زير سايهء قوتهای بين المللی بخصوص امريکا و اروپا يا به اصطلاح جهان دموکراسی ايجاد گرديد، توقع آن ميرفت تا اين پديدهء شوم ريشه کن گردد. ولی متآسفانه تا آنجا که ديده ميشود چنين نشد و نميشود وباز مار برتریخواهی، تفوق طلبی و نفاق اينبار سر از گريبان دموکراسی بيرون ميکشد. از همه عملکردها و تصميمات چند سال اخير حکومت انتقالی ومؤقت بوی تعصب و برتری خواهی ميآيد يعنی حدود سه سال حکومت مؤقت تحت سرپرستی اروپا و امريکا انقطابهای قومی و منطقوی در کشور را تضعيف نکرد،بلکه شدت بيشتر بخشيد. چون مسئلهء مورد بحث ما بر پيشينه ها، زمينه ها، علل و عوامل اين انقطاباها نيست، لذا به همين اکتفا ميکنيم.
واما جريان انتخابات درين رابطه چه چيزهاييرا بنمايش گذاشت: درين انتخابات چهار کانديد اساسی که هريکی پيشينه در جنگ و جهاد داشتند و کم وبيش از پشتيبانی و حمايت دول خارجی نيز برخوردار بودند، با پول باد آورده ووافر در کيسه کوشيدند تا با کارت قومی وارد ميدان شوند. نتايج انتخابات با همه دغليها، تقلبات و نيرنگها در آن، باز هم نشان ميدهد که کشور هم از نگاه قومی و مذهبی و هم از نگاه منطقوی شديدآ منقطب گرديده است. حامد کرزی بنمايندگی از قوم پشتون در مناطق پشتون نشين کشور الی(97%) آراء را ميآورد و کانديدان غير پشتون از( صفر الی3%) آراء را در مناطق پشتون نشين نصيب ميشوند. اين در حاليست که عملآ همه روزه اين مناطق در حال جنگ با حکومت کرزی و نيروهای امريکايی اند. بيش از (90%) مردم ازبک در شمال کشور به کانديد قوم خويش جنرال عبدالرشيد دوستم رآی ميدهند و بيش از (80%) مردم مناطق مرکزی کشور ومردمان مربوط به قوم هزاره وشيعهء کشور به کانديد قومی خود آقای محقق رآی ميدهند. همچنان در مناطق کوهستانی تاجيک نشين که خصوصيات قومی نسبت به تاجيکهای شهر نشين قويتر است مثلآ در پنجشير، کاپيسا، پروان، سمنگان، بغلالن،بدخشان و غور با فيصدی ميان (38%) الی(95%)( درپنجشير) به اقای قانونی رآی ميدهند. از روی همين نتايج رآی گيری چنين معلوم ميشود که قوم گرايی درميان پشتونها قويتر است و ازبکها، هزاره ها و تاجيکها بالترتيب در رده های بعدی قرار ميگيرند. همچنان هريکی ازين کانديدان از ميراث جنگهای تنظيمی در گذشته و بعضآ همين اکنون نيز سود برده اند. مثلا آقای کرزی از مناطقی رآی ميآورد که درانجاها در گذشته و بعضآ همين اکنون نيروهای طالبان و حزب اسلامی مسلط اند مثلآ ولايات پکتيا، پکتيکا، خوست،کنرها، زابل، قندهار، هلمند، ارزگان، کندز و غيره و آقای قانونی از مناطقی که در گذشته ساحهء نفوذ سياسی شورای نظار و جمعيت اسلامی بوده است.هکذا آقای دوستم از مناطقی که تحت تسلط جنبش ملی- اسلامی( تحت رهبری خودش) و آقای محقق نيز مناطق پايگاهی قبلی حزب وحدت اسلامی . درين ميان رآی مردمان شهر نشين کشور يا تقسيم يامفقود شده است که صريح ترين وواضح ترين آن مفقودی بيش از نيم رای شهريان کابل است. در ميان اقوام بيشتر رآی تاجيکهای شهر نشين و قسمآ هم از هزاره های شهر نشين به نفع آقای کرزی تقسيم يا مفقود گرديده است. رآی اقوام کوچکتر چون نورستانيها و بلوچها با يک فيصدی بالا در صندوق آقای کرزی ريخته شده اشت.
يکی از کوششهای حکومات گذشته اين بود تا نشان بدهند که پشتونها قوم اکثريت هستند و حدود 60 تا 70 فيصد نفوس کشور را ميسازند.
منحيث نمونه توجه فرمائيد به جدول ذيل که از سايت " دهـيواد پانه" کاپی شده است:
The ethnic composition of afghanistan in different sources


د هيواد پاڼه - د سيمې د لوی عالم، څيړونکي، شاعر، ژبپوه او تاريخپوه استاد اکاډميسن پوهاند عبدالشکور رشاد څخه ډيره مننه کوی چې دا لست يې د نشر لپاره را وليږه
Source
Author
Publication
Ethnic Groups
Pashton
Tajik
Hazara
Uzbek
Baluch
Turkm
Aimaq
pashae
The ethnic composition of Afghanistan
A six year survey and research
WAK – 1999 Norway
62.73
12.4
9
6

2.69
2.68

Afghanistan
Max Clumborg
1960
60
30
3
3




Fundamentalism reborn? Afghanistan and the taleban
William Maley
London 1998
62.73
12.4
9
6

2.69
2.68

The world geoethnology
Academic research M. Mahjub F. Yawari
5th – Ed, 1987 Iran
60
20
5
5




The world population
Prof. C. I. Brok
1981 u.s.s.r
52.8
18.6
8.6
8.6

2
3

Afghanistan
Prof. M. Ali
1955 Kabul
60
20






The National language of Afghanistan
Prof. Aslanov
1964 u.s.s.r
60







Afghanistan Federation system?
M. Enam
2000 Pakistan
62
12
9
6




Afghan Mellat journal
Issu 42-43
1995 Pakistan
50
21
8
8




History & establishment of Afghanistan
Abdullah Ahmad Almir
1980 London – Qattar
58.7
28.7
2.7
8

2


Ibid
Abdul Azim Walyan
1987 Iran
70
13






Sukhan Journal
Ali Akbar Jafaryan

50
20






Afghanistan
Louis Dupree
1973 U.S.A
46
25
6
7




Afghanistan
World Almanac
1997 U.S.A
38
25
19
6




The world Large Languages
McKenzei
1987 Europe
55~65







Afghanistan
Anthony Hyman

45
23
10
8
0.6
2
5
6

copyright © www.hewad.com

يکی از دلايلی که حکومات افغانستان هرگز نکوشيدند تا احصائيهء دقيق کشور را تثبيت کنند در همين مسئله نهفته است. با احصائيه های خيالی و تخمينی و با اضافه کردن گاهی سه مليون، گاهی دونيم مليون و در احصائيه گيری تخمينی سال 1381 احصائيهء مرکزی حکومت مؤقت(1,5) مليون نفوس کوچيهای کشور(♣11) جزئی از همين پروژه است، تا ازين طريق حاکميت را حق طبيعی و قانونی قوم اکثريت جلوه دهند. در گذشته و حتی در همين حکومت انتقالی نيز يکی از پيشنهادات عالمانه و "وحدت طلبانهء" گروپ تماميت خواه، عظمت طلب و تبارگرا بخصوص آقای" جلالی" وزير داخلهء اين بود که در سند هويت ( تذکرهء تابعيت) بايد تنها افغان نوشته شود. از هويتهای قومی مردم افغانستان يعنی ازبک، بلوچ، پشتون، پشه يی، تاجيک، ترکمن ،نورستانی، هزاره و غيره صرفنظر گردد. اگر چندی که اين مسئله و طرح جديدی نيست و حتی در زمان مرحوم داودخان و در زمان امين نيز مطرح گرديده بود، ولی بجايی نرسيد. نيت طراحان اين مسئله کاملآ واضح است؛ اين مسئله نه به بخاطر امر شريفانهء"وحدت و همبستگی ملی" بلکه بخاطر هويت زدايی و انحلال هويت قومی ديگران در هويت يک قوم معين است. اينکه ما همه باشندگان کشوری بنام افغانستان و افغانستانی هستيم وتابعيت و يآ "مليت" افغانستانی يا افغان داريم، من درآن شکی ندارم. ولی ما هريکی دارای هويت قومی خود هستيم. حذف هويتهای قومی و مذهبی باشندگان کشور نه تـنها باعث وحدت و همبستگی ملی نميگردد، بلکه باعث ايجاد" تنفرملی" وانقطاب بيشتر قومی نيز ميگردد. کلمهء افغان باوجود آنکه ريشه در اقوام پشتون دارد، ولی بمرور زمان تاجايی به هويت همه مردمان افغانستان تبديل شده است، ولی متآسفانه همين نظريه پردازان " قوم برتر" وعظمت طلبان قومی اند که درهمه نوشته ها، مقالات و کُـتب خويش ميان افغان و پشتون علامهء مساوی ميگذارند. وقتيکه خود آنهااستدلال ميکنند که افغان يعنی پشتون، پس از يک ازبک يا تاجيک و يا هزاره چرا توقع داشته باشند که خود را افغان بنامد؟ نيت حقيقی اين آقايون را ازين شعار کذايی"وحدت ملی" با کمی تعمق از روی نوشته ها و استدلال هايشان ميتوان بسادگی دريافت.
اصل مسئله اينجاست که آيا ميشود يک ازبک يا بلوچ يا تاجيک يا هزاره را صرف با نوشتن کلمهء افغان فاقد هويت قومی و تعلقيت به قوم مربوطه اش ساخت؟ چنين مسئله يی نه تنها ممکن نيست و باعث وحدت ملی نميگردد بلکه باعث ايجاد عقده و تنفر ملی نيز ميگردد و باز در کجای دنيا ديده شده است که هويت اتنيکی يا قومی و يا هويت مذهبی و دينی کسی را از سند هويتش بزدايند. مگر آيا درا سناد هويت اتباع هند و روسيهء فدراتيف برای همه مينوسند روس يا هندو؟ ويا اينکه در پهلوی تابعيت شان که تبعهء روسيه ويا هندوستان است، در ستون قوميت ومذهب شان مينويسند: روس، تاتار، بنگالی،کشميری ويا مسلمان، هندو، سک، مسيحی وغيره. وحدت ملی کشور ما را نه داشتن هويتهای قومی و مذهبی گونگون بلکه عظمت طلبی و برتری خواهی قومی زيان رسانيده است و ميرساند. باز برميگرديم به انتخابات:
حتی در همين انتخابات باهمه جعلکاريها ونيرنگها گروپ عظمت طلبان حاکم بر کابل قادر نشدند تا تثبيت کنند که اکثريت نفوس کشور را پشتونها تشکيل ميدهند. مثلآ اگر رای مناطق پشتون نشين کشور راکه بيش از(95%) ان در صندوق آقای کرزی ريخته شده است،حساب کنيم و فرض کنيم که تمام رآی دهندگان آقای کرزی در پاکستان پشتون بوده اند وآنرا نيز جمع کنيم بازهم مجموع آرای آقای کرزی( 30,4%) مجموع آراء ميشود و متباقی(25%) رآی خود را آقای کرزی از مناطقی آورده است که در آنجاها از(1 تا 20%) نفوس آن ولايات را پشتونها ميسازند.( البته همين فيصدی کم ويا بيش در مناطق پشتون نشين کشور نيز صادق است يعنِی در مناطق پشتون نشين کشور نيز يک فيصدی معين را غير پشتونها تشکيل ميدهند.) مثلآ آ قای کرزی از کابل (53,0%) از هرات(57,8%) از بلخ( 29,8%) و از بدخشان(30,1%) آرا را ميارند در حاليکه بهمگان معلوم است که در بدخشان پشتونها کمتر از نيم فيصد نفوس ولايت را ميسازند، در بلخ کمتر از (5%) و در هرات و کابل شايد حدود (10 تا20%) نفوس اين ولايات را تشکيل دهند. ولی حتی اگر بپذيريم که پشتونها (80%) نفوس کشور هم باشند، بازهم اين مسئله نميتواند دليلی برای کنار زدن ساير اقوام کشور ازحاکميت وادارهء کشور باشد؛ زيرا جوهر دموکراسی در دفاع از حقوق اقليتها نهفته است نه در تآمين حاکميت بالاجبار اکثريتها. وحدت ملی صرف در اثر ا تحاد آکاهانه و داوطلبانه و اشتراک قانونمند و عادلانهء همه اقوام کشور در اداره، حاکميت و نظام و تآميـن حق شهروندی به همه مردم کشور بدون دادن امتيازی به اين قوم يا آن قوم و تثبيت اين حقوق در قوانين کشور تآمين ميگردد؛ نه با اعمال فشار و زور و هويت زدايی قومی .
بهر صورت اين انتخابات نشان داد که جامعهء افغانستان هم از نگاه قومی، هم از نگاه منطقوی و مذهبی منقطب گرديده و مردم محل ترجيح ميدهند تا بنمايندهء قوم و منطقهء خود باوجود آنکه از گذشتهء وی نيز چندان خاطرهء خوشی هم نداشته باشند، رآی بدهند نه بنمايندهء قوم ديگری و اين مسئله ناشی از پاليسیهای نادرست قومی حکومات گذشته،جنگهای ويرانگر ميان گروهی و قومی ، تالا نها و قتل عامهای قومی در گذشته و موضع گيری نادرست و قوم گرايانهء گروپ فعلی حاکم بر مرکز کشور است. البته درينجا بايد قيد کرد که انقطاب قومی صرف ميان پشتونها و ساير مليتها نيست بلکه ميان ساير اقوام بخصوص ميان ازبکها، تاجيکها وهزاره ها نيزچنين انقطابی وجود دارد.
متآسفانه اين انتخابات نه تنها اين نوع تنشها را کمتر نساخت، بلکه از عمق به سطح آورد، عريان ساخت و تشديد کرد.
ی- پيآمدها و چالشهای حکومت دور سوم آقای کرزی:
متآسفانه آنچنانيکه از آقای کرزی توقع ميرفت تا منحيث يک چهرهء فراقومی وملی عمل کند؛ بخصوص آنکه موصوف نماينده و دست نشاندهء امريکا بود و از حمايت بين المللی و دنيای غرب(جهان مشهور به مهد دموکراسی) نيز برخوردار بود. ولی متآ سفانه عملکرد دو دورهءحکومت وی نشان داد که او نه از خود جرئت عمل داشته و نه پاليسی مشخص ملی(اگر از پوشيدن کلاه، چپن، پتو وچپلی وطنی او بگذريم). تصميم گيريهای او نه به ارادهء خودش بلکه به ارادهء تيم عظمت طلبان قومی و گروه "بـيـروت" يعنی آقايون خليلزاد، اشرف غنی و احدی بوده است.
همه شاهد هستيم که هنوز نتايج قطعی انتخابات رسمآ اعلان نشده بود که برخی تيوريسنهای عظمت طلب و معتقد به قوم و نژاد برتر که در پيشوند نام اکثر شان القاب دکتور و استاد دانشگاه نيز ضميمه است، از طريق راديوهای بين المللی دم از اکثريت بودن پشتونها از روی نتايج انتخابات زدند و استدلال ميکردند که " مليت بزرگ بايد رسالت خود را در راه تآمين حاکميت بردارد و ميتواند برای ساير اقوام نيز حق قايل شود" که اين خود زنگ خطری است که از روزهای اول بعد از اتنخابات به صدا در ميآيد و هر انسان آگاه افغانستان را متوجه سياستهای متعصبانه ونيمه فاشيستی زمان عبدالرحمن، هاشم ، حفيظالله امين و طالبان و مانفيست " دوهمه سقاوی" ميسازد.
يکی از احتمالات قوی اينست که آقای کرزی بازهم چون گذشته در خدمت تيم تماميت خواهان و عظمتطلبان قومی درآيد، در اينصورت او بايد پاليسی قبلی خود را ادامه بدهد با" جنگ سالاران" طالبان و حزب اسلامی در جنوب وشرق کشور يا علنی يا مخفی معامله کند، مليشای جديد قومی ايجاد کند و ازين طريق به تسليح جنوب و شرق کشور بپردازد، در پروسهء بازسازی از کمکهای بين المللی به مناطقيکه از آنجاها رآی کمتر آورده است سهم ندهد و بدينوسيله از مردم اين ولايات ومحلات انتقام کشی کند. در مقابل تحت نام ملکی سازی به خلع سلاح يکجانبهء مناطق غرب، مرکزی و شمال کشور بپردازد. مسلمآ چنين پاليسی تبعيضی دير يا زود به واکنش مواجه خواهد شد و ثبات نسبی کنونی نيز برهم خواهد خورد.
احتمال دوم آنست که آقای کرزی وبخصوص مشاورين امريکائی اش با خصوصيات کنونی افغانستان و وضعيت حقيقی سياسی- اجتماعی کشور بلديت بيشتر پيدا کرده باشند و در دور سوم حکومت کرزی منطقی تر عمل کنند. از سياست يک بام ودو هوا (يعنی تسليح جنوب و خلع سلاح شمال، حمايت از طالبان و تفنگسالاران حزب اسلامی تحت بهانهء ميانه روها وبرعکس زير فشار قراردادن متحدين خود بنام جنگسالاران در مرکز ، شمال وغرب کشوربگذرند- منطقی آنست که تمام کشور طور متوازن و بدون جانبداری به صورت کل خلع سلاح گردد.) بگذرند. با در نظر داشت تجارب انتخابات در ترکيب حکومت آينده تناسب قومی، مذهبی و منطقوی کشور را در نظر داشته و با در نظرداشت اصل شايستگی از ميان همه اقوام و مناطق کشور شايسته ترين روشنفکران و متخصصان را برای احراز مقامات در کابينهء جديد انتخاب نمايند وبدينطريق پايه های يک حکومت وسيع البنياد ، ملی، کارآ و متخصص را پيريزی کنند. اين يگانه راهی است که ميتواند کشور را بسوی"وحدت ملی" و رفع انقطابات و تشنجات فعلی رهنمون گردد. در غير آن اگر همين سياست رسمی دو دور گذشتهء آقای کرزی دوباره مورد تطبيق و عمل قرار گيرد، مسلمآ در آينده منتظر انقطابات بيشتر و حتی جنگهای خانمانسوز بيشتر داخلی بايد بود که مسئوليت آن در قدم اول بدوش امريکائيها و در قدم بعدی بدوش آقای کرزی و تيم مربوطه اش خواهد بود.
ائتلاف نه ، مشارکت آری!
يکی از شعارهای تبليغاتی آقای کرزی در جريان انتخابات رد حکومت ائتلافی بود. او ائتلاف با هر گروهی را رد کرد و ميگفت که يک حکومت مقتدر و يکدست ميسازد که در آن مشارکت همه اقوام کشور تمثيل گردد. او بار همه خطاها و عدم موفقيت دو دور حکومت خويش را ناشی از ائتلافی و مصلحتی بودن آن که به قول خودش در جريان کنفرانس بن بر وی تحميل گرديده( معلوم نيست که در بن حکومت ائتلافی بر وی تحميل شده بود ويا شخص وی بر حکومت ائتلافی) بود، ميداند.
ائتلاف يک عمل سياسی و معقول است که معمولآ ميان احزاب و سازمانهای سياسی برای بدست آوردن اکثريت در پارلمانها وتشکيل کابينه انجام ميپذيرد و در ذات خود نه عمل منفی بلکه عمل مثبت نيز هست. در شرايطی که در يک کشور هيچ حزب يا نيروی سياسی نتواند اکثريت رآی و حمايت مردم را با خود داشته باشد، راهی جز ائتلاف نيروهای سياسی دارای وجوه مشترک سياسی و عقيدتی نميماند. حکومت آقای کرزی نه يک حکومت ائتلافی بلکه يک حکومت تحميلی و مصلحتی بوده است. آقای کرزی نه در گذشته و نه درحال حاظر حزبی ندارند و تشکيل کابينهء مصلحتی فعلي شان با تنظيمهای جهادی و غير جهادی که در گذشته در صحنهء نظامی کشور حضور داشته اند، معنای دقيق ائتلاف را نميرساند. در ائتلافها سازمانها با حقوق مساوی با در نظرداشت تعداد آرائ شان و طور علنی داخل همکاری و کار مشترک ميشوند. آنچه تا اکنون در کشور ما رخ داده نه ائتلاف بلکه چانه بازيها و معاملات پنهان ميان افراد بوده است.
اکنون آقای کرزی از"مشارکت" يا "مشارکت ملی" حرف ميزنند. درين مسئله ميتواند دو نوع نيت نهفته باشد:
ميتواند يک نيت صادقانه باشد. ايشان وتيم شان تصميم گرفته باشند تا در حکومت آينده نمايندگی عادلانهء همه اقوام، مناطق و مذاهب کشور رادر نظر گرفته و يک حکومت کارآ، متخصص، بين القومی و ملی را بسازند.
نيت دوم ميتواند اين باشد که ايشان با اين طريق ميخواهند خود را از شر شخصيتها، تنظيمها و احزاب قدرتمند فعلی کشور که متآسفانه همه بر پايهء قومی استوار اند ( مثلآ جمعيت اسلامی، شورای نظار، جنبش ملی اسلامی،حزب وحدت اسلامی و جريان انتخابات نيز نشان داد که مردم بنمايندگان اين احزاب رآی دادند. چه ما بخواهيم چه نخواهيم مردم ازبک کلآ به دوستم رئيس جنبش ملی اسلامی رای داده اند، اکثريت مطلق مردم هزاره به محقق و بخش عظيمی از تاجيکها به آقای قانونی رآی داده اند.) خلاص کنند وبه عوض نمايندگان اين تنظيمها، نه شخصيت های مستقل، وطندوست و کارآمد ساير اقوام را، بلکه افراد نمايشی ،
گوش بفرمان و نوکر را به نمايندگی از ازبکها،بلوچها، تاجيکها ، ترکمنها ، نورستانيها و هزاره ها درپست های کم اهميت و نمايشی توظيف نمايد ونامش را بگذارد"مشارکت ملی" يا حکومت فراگير و بين القومی .
اين همان تجربه ايست که آنرا در تمام رژيمهای قبلی از زمان عبالرحمن خان تا هاشم خان تا حفيظالله امين وطالبان شاهد بوديم که چند تن از وابستگان دربار را طور نمايشی در مقامات کم اهميت دولتی نصب ميکردند. چنين پاليسی يی مسلمآ راه گشای پرابلمهای کنونی قومی کشور نخواهد بود و صرف ميتوان آنرا نيرنگ ديگری از هزار نيرنگ شمرد.
البته بحث بالا بمعنی آن نيست که آقايون دوستم، قانونی و محقق نمايندگان واقعی اقوام ازبک، تاجيک و هزارهء کشور اند، ولی مردم در شرايط جنگی و منقطب کنونی کشور امکان انتخاب بهتری را ندارند.
مردم کشور در اتنخابات وسيعآ شرکت نمودند نه بخاطر آنکه از حکومت سه سالهء کرزی راضی بودند وميخواستند با رآی خود بدان تداوم ومشروعيت ببخشند و همچنان نه بخاطر آنکه آنها آقآيون دوستم، محقق و قانونی را نمايندگان واقعی خود مي پنداشتند. مردم افغانستان بخاطر آن بپای صندوقهای رای رفتند تا اولآ از حق مشروع خود استفاده کنند، ثانيآ به حکومت فعلی و حاميان بين المللی آن و همه مردم جهان بفهمانند که آنها ملت عقب مانده و بدوی نيستند، ارزش انتخابات و دموکراسی را به خوبی درک ميکنند و تعيين حکومت ودر مجموع حاکميت در کشور حق طبيعی انهاست و ثالثآ بخاطر آنکه از جنگ، تفنگ و تفنگسالاران بجان آمده اند و بيزار اند و رابعآ مردم بخاطر آن وسيعآ در انتخابات شرکت کردند تا حضور قومی و مذهبی خود را در کشور مشترک وواحدشان تثبيت کنند. همه اقوام کشور بخصوص ازبکها و هزاره ها نشان دادند که درينکشور نيروی کافی دارند وحق دارند تا در حاکميت و ادارهء کشور سهم متناسب و شايستهء خود را داشته باشند.
فکر ميکنم منظور از رد حکومت ائتلافی و حکومت "مشارکت ملی" نزد آقای کرزی همين احتمال دوم باشد که ادامهء نيرنگ بازيهاست و عاقبت بهتر از دو دور قبلی شان نخواهد داشت.
منتظر ميمانيم تا ببينيم که آقای کرزی اينبار به تشکيل چگونه کابينهء دست ميزند و بعدآ در رابطه به حل معضلات انباشته شدهء اجتماعی کشور چه پاليسی و پروگرامی را در پيش خواهد گرفت.
ک- پرابلمها و چالشهای دور سوم حکومت آقای کرزی
در پنج سال آينده حکومت آقای کرزی به چالشهای بزرگی مواجه خواهد بود که من درينجا به برخی از عمده ترين آنها مختصرآ تماس ميگيرم:
- پروسهء خلع سلاح و مبارزه با تفنگ سالاران: در طول حاکميت سه سالهء حکومت مؤقت و انتقالی با همه هياهو و غوغايی که در زمينهء خلع سلاح براه انداخته بودند، موفقيت چندانی نداشتند. بگذريم ازينکه توانستند چندهزار ميل سلاح خفيف و ثقيل کهنه را که استهلاک شده بودند واز نيروی آتش برخوردار نبودند، توانستند در بدل پول خريداری يا جمع آوری کنند و يا اينکه در برخی نقاط کشور توانستند چند"جنگسالار" ياغی و غير خودی را به "جنگسالارهای خودی" و مؤقتآ مطيع تعويض کنند؛ ديگر کدام موفقيتی نداشته اند. اگر در آينده نيز اين پاليسی دوگانه يعنی يک طرف را خلع سلاح کردن و طرف ديگر را از نو مسلح ساختن ادامه يابد، نبايد نتيجهء بهتری در سالهای آينده از پروسهء خلع سلاح انتظار داشت.
من کاملآ باور دارم و متيقين هستم که خلع سلاح کامل کشور در حدود صلاحيت اين حکومت نيست. در کشوريکه مليونها سلاح خفيفه وجود دارد و جنگها نيز توسط همين نوع سلاح پيش برده ميشوند و مردم هم به حکومت و نمايندگان محلی آن اعتماد ندارند( اين مسئله يعنی عدم اعتماد مردم به حاکميت فعلی از روی نتايج انتخابات باوجود همه جعلکاريها در آن کاملآ هويداست) چگونه ممکن است به خلع سلاح نسبتآ کامل دست يافت؟
مردم وقتی سلاح خود را داوطلبانه جمع آوری و ديپو خواهند کرد که ديگر ترس از تاراج و تالان شدن چه توسط نيروهای حکومتی و چه توسط نمايندگان ساير اقوام غير خودی مطمئن شوند و حکومت مرکزی وحاکمان محلی را خود با اختيار و ارادهء خود انتخاب کنند و به اين حاکمان خود اعتماد و باور داشته باشند.
- مسئلهء مبارزه با بنيادگرايی و تروريزم: امريکائيها بر بنياد بهانهء مبارزه با بنيادگرايان و تروريستان القاعده و طالبان بر افغانستان هجوم آوردند. ولی درين سه سالی که گذشت( بگذريم ازينکه حکومت طالبان به رژيم فعلی تعويض شد) درينمورد توفيق چندانی نداشتند. هنوز هم طالبان والقاعده در بخشهای اعظم جنوب و شرق کشور فعال اند،هنوز آنها در مناطق سرحدی ميان افغانستان و پاکستان مراکز نيرومند و پايگاهی خود را دارند؛ نه ملا عمر، نه بن لادن ونه هيچ کس ديگری از رهبران ارشد طالبان و القاعده دستگير ومحاکمه نشده اند. اگر برخی از آنها دستگير هم شدند، در اثر معاملات پنهانی رها گرديدند.
اين عدم موفقيت ناشی از آن نيست که امريکا و حکومت کرزی توان مبارزهء جدی و فيصله کن با طالبان و القاعده را ندارند.
بلکه دليل آن در مسايل و حقايق ذيل نهفته است:
1- امريکا علاقمند يکسره شده مسئلهء طالبان و القاعده نيست، چون درين صورت دليلی برای حضور نظامی دوامدارش در افغانستان و منطقه باقی نميماند.
2- پاکستان بازی دوگانه را پيش ميبرد، از يکسو با امريکا بخاطر کسب امتيازات پولی بيشتر سر ميجنباند و از سوی ديگر هنوز هم با طالبان روابط نزديک و دوستانه دارد، ايشان را تمويل و تسليح ميکند و در خاک خود بخصوص در صوبه سرحد جای داده است وعلاقمند است تا باز يکبار ديگر سياست قبلی خود را از طريق " طالبان ميانه رو" تکرار و يک رژيم کاملآ وابسطه بخود را در افغانستان مسلط سازد و يا اقلآ طالبان را شامل حکومت نموده و وزنهء متحدين خود را در حکومت آيندهء کابل سنگين تر سازد.
3- کادر ارشد رهبری حکومت فعلی افغانستان بشمول آقای کرزی(♣12) از مشاورين، حاميان و برخی هم از اعضای رهبری طالبان در گذشته اند. هم از نگاه قومی وهم از نگاه فکری هيئت رهبری حکومت کابل علاقمند مبارزهء جدی با طالبان نيستند و به ذرايع گونگون کوشش دارند تا اينبار طالبان را از نام دموکراسی و به بهانهء "طالبان ميانه رو" وارد عرصهء سياست و ادارهء کشور سازند. بعلاوهء اينکه رهبران بنيادگرای جهادی نيز درين مسئله دخيل وعلاقمند اند و حکومت رادرين امر تشويق ميکنند، چون اين رهبران بنيادگرای سنتی چه از نقطه نظر فکری و چه از لحاظ وابستگی به استخبارات پاکستان با طالبان تفاوت چندانی ندارند.
حالا که حقايق چنين است، لدا نبايد توقع معجزهء را در سالهای آينده در زمينهء مبارزه با تروريزم و بنيادگرايی داشت.
حکومتی که ستون فقرات آنرا نمايندگان طالبان ،احزاب بنيادگرای جهادی وعظمتطلبان قومی ميسازند؛ چگونه خواهد توانست برضد طالابان، القاعده، بنيادگرايان و تروريستان که اکثر آنها اعضای همين تنظيمهای بنيادگرا در گذشته بوده اند ويا در حال حاضر هم هستند، مبارزه کند؟
- مبارزه با کشت کوکنار، ترياک سالاران و مافيای مواد مخدر و ترانسپورت : در جهان کنونی سه منبع بزرگ درامد برای سرمايداران بزرگ جهان مورد توجه است: 1- منابع نفتی 2- فروش سلاح 3- تجارت مواد مخدره
کشت کوکنار در گذشته های قبل از کودتای ثور بسيار مروج نبود، صرف در برخی ولايات کشور آنهم به پيمانهء بسيار کم زرع ميگرديد. در زمان جنگ سرد و تتشديد جنگ عليه قوای شوروی در افغانستان در مناطق سرحدی کشور با پاکستان با تشويق مشاورين امنيتی سی آی ای و آی اس آی کشت ترياک به پيمانهء وسيعتری مروج شد واين سازمانهای امنيتی از مدرک همين مواد توليد شده( ترياک و مرکبات آن) مصارف جنگ عليه شوروی و حکومت دست نشاندهء آنرا تمويل ميکردند. بعد از پيروزی مجاهدين کشت ترياک در مناطق سرحدی کشور که عملآ در کنترل تنظيمهای اسلامی وابسته به پاکستان ومخالف حکومت اسلامی در کابل بودند، رونق بيشتر يافت. با بوجود آمدن طالبان و تسلط آنها بر کابل و اکثر مناطق کشور کشت کوکنار رونق چشمگير يافت و افغانستان به بزرگترين مؤلد ترياک و هيروئين در جهان تبديل شد. در سال(1999) افغانستان حدود (4500) تن ترياک توليد کرد که در تاريخ سابقه نداشت. در اثر فشار جامعهء جهانی طالبان در سالهای اخير حکومت خود تعذيراتی برعليه کشت خشخاش وضع کردند که توليد آن تا بيش از (25%) در يکسال پائين آمد ولی اکثر آگاهان را درآنزمان عقيده برآن بود که طالبان فرمان منع کشت کوکنار را درآن سال بخاطر آن صادر نموده بودند که در ذخاير خود مقدار وافر ترياک و هيروئين ذخيره داشتند وتوليد بيشتر ارزش آنرا پائين مياورد ونتيجتآ نفعی از آن به خزانهء طالبان و قاچاقچيان مواد مخدر وارد نميشد.
با هجوم ارتش امريکا و سقوط طالبان و ايجاد حکومت مؤقت و انتقالی کشت خشخاش، توليد ترياک و پروسس هيروئين نه تـنها کمتر نشد بلکه سير صعودی را پيمود. درسال 2003 افغانستان با توليد (3600) تن ترياک سه چهارم يا(75%) ترياک و مواد مخدر تمام جهان را توليد کرد وقرار احصائيه های سازمان ملل متحد در سال (2004) توليد ترياک در افغانستان افزايش رقم بيش از ده فيصد را نشان ميدهه که براين اساس افغانستان امسال(87%) ترياک جهان را توليد کرده است و باتوليد مقدار بيش از(4200) تن ترياک بعد از سال(1999) بالاترين سطح توليد ترياک را نشان ميدهد. مطابق پيشگوئيها در سال اينده اين رقم افزايش بيشتر خواهد يافت.(♣12)
دليل اصلی افزايش کشت خشخاش ، توليد و پروسس مواد مخدر درآن نيست که امريکا و غرب و حکومت افغانستان امکانات مبارزهء جدی و ريشه کن کردن اين پديدهء شوم را ندارند؛ بلکه بنظر من دلايل ذيل درين پروژهء غيراخلاقی و غير انسانی دخيل اند:
1- سازمانهای امنيتی پاکستان و امريکا مروج اصلی اين پروژه از آغاز تا اکنون اند.
2- توليد وقاچاق مواد مخدر سالانه حدود(150) مليارد دالر به قاچاقچيان، تاجران و مؤسسات ترانسپورتی مافيای بين المللی عايد بار ميارد. اکثر سرمايداران بزرگ جهان و اشخاص قدرتمند و ثروتمند دنيای سرمايداری در رآس سازمانهای مافيايی قرار دارند. آنانيکه بخاطرعايد سالانهء کمتر از(20) مليارد دالراز مدرک نفت کشوری را اشغال ميکنند وآنرا بخاک وخون ميکشانند، آيا ممکن خواهد بود تا ازين سود کلان(150) مليارد دالری صرفنظر کنند؟
3- اکثريت مطلق کادر رهبری سياسی و نظامی( مرکزی و محلی) حکومت افغانستان در قاچاق مواد مخدر دست دارند. اخيرآ راديوهای بين المللی از دست داشتن يکی از وابستگان آقای کرزی در قندهار در قاچاق مواد مخدر خبر دادند. هکذا تمام تفنگسالاران محلی در سراسر کشور در توليد وقاچاق ترياک و مواد مخدر دست دارند و از آن سود ميبرند.
4- قرار گزارشات برخی منابع آگاه نظاميان ارشد امريکايی ودپلوماتهای ارشد آن کشور نيز درين تجارت سياه ذينفع اند و دست دارند. انچنانيکه در زمان حضور نيروهای شوروی در افغانستان افسران ارشد ودپلوماتهای عاليرتبهء ايشان در فروش سلاح به مخالفين و قاچاق مواد تاريخی ، انتيک و قيمت بهای افغانستان دست داشتند.
5- طالبان والقاعده از کشت و قاچاق مواد مخدر سود ميبرند ومصارف خود را از اين طريق تمويل ميکنند و بدينوسيله تمويل ايشان از شانهء اقتصاد پاکستان برداشته ميشود. بهمين لحاظ دولت پاکستان بخصوص سازمان امنيتی آن در ترويج و تشويق مردم به کشت کوکنار در مناطق هم مرز با پاکستان که مناطق پايگاهی طالبان و القاعده بشمار ميرود، نقش اساسی دارد.
6- درين تجارت بزرگ برخی حلقات مافيايی و شخصيتهای قدرتمند سياسی و نظامی کشورهای آسيای ميانه نيز ذينفع اند.
7- اکثر سران قبايل و ملکان محلات در سراسر کشور به ترياک سالاران تبديل شده اند و روابط تنگاتنگ با مقامات ارشد دولتی محلی ومرکزی دارند.
8- البته اين مسئله را نيز بايد متذکر شد که دهقانان کشور نيز متمايل به کشت آن اند زيراعايد انها نيز ازين مدرک بمراتب بيشتر از کشت حبوبات ، غله جات و سبزيجات معمول در کشور است بهمين خاطرباحفظ غير شرعی بودن ورسکهای ديگری را که در قبال دارد به کشت کوکنار وسيعآ مبادرت ميورزند. ولی عايد دهقانان کشور چيزی معادل (0،1%) پولی است که به جيب سرمايداران و مافيای بين المللی ميريزد. دهقانان کشور ازين(150) مليارد دالر صرف حدود(150) مليون دالر را نصيب ميشوند.
با در نظرداشت مسايل فوق چنين معلوم ميشود که حکومت آينده نيز درين زمينه چندان دست آورد موفقيت آميزی نخواهد داشت.
بنظر من بنيادگرايی،تروريزم و قاچاق مواد مخدر همه وابسته يه يک زنجير اند ونميشود يکی را بدون ديگری مطالعه کرد ويا برضد يکی مبارزه کرد وديگری را رشد داد. جنگ و تروريزم در افغانستان با توليد وقاچاق مواد مخدر گره خورده است.
مبارزهء قطعی برعليه توليد وقاچاق مواد مخدر صرف از توان يک حکومت مقتدر ملی وغير وابسته به حلقات مافيايی و سود خواران بين المللی است. يک حکومت غير ملی،غير مشروع و وابسته به بيگانگان، حلقات بنيادگرا و مافيايی نه در پنج سال آينده بلکه در (50) سال آينده نيز قدرت و توانايی حل چنين مشکل بزرگ را نخواهد داشت. لذا من به اين زوديها انتظار ختم جنگ و نا امنيها در کشور را ندارم چون جنگ داخلی معلول همين سه علت اساسی يعنی بنيادگرايی، تروريزم و ترياک سالاری است وحکومت فعلی و حاميان بين المللی شان چندان علاقمندی جدی در مبارزه با مواد مخدر از خود نشان نميدهند.
- روابط با همسايگان : يکی از چلنجهای اساسی برای حکومت آينده تآمين مناسبات خوب آن با کشورهای همسايه خواهد بود.
از گذشته های دور بدينسو ما با همسايهء شمالی خود( اتحاد شوروی سابق) اختلاف ارضی نداشته ايم . باوجود آنکه بخشی از خاک افغانستان را از مرو گرفته تا پنجده وروشان و تنگهء ذولفقار بزور نظامی اشغال واز خاک افغانستان جدا کردند وهمچنان با تحميل خط استعماری پامير از طرف امپراطوريهای انگليس و روس بدنهء بزرگی ازخاک کشور به روسها بخشيده شد؛ ولی بنابر دلايل معينی اين مسئله هرگز از طرف حکومات افغانستان بالا نشد؛ وکسی تا امروز واکنشی هم نشان نميدهد. توقع ميرود که با جمهوريتهای تازه به استقلال رسيدهء آسيای ميانه نيز نه برسر اين اين مناطق غصب شده ونه برسر استفاده از آب آمو دريا و تغيير هر سالهء بستر آن بنفع جمهوريهای آسيای ميانه نيز اختلافاتی بروز نکند. ولی با ايران و پاکستان برسر آب هلمند ومناطق صوبهء سرحد يا مناطق آنطرف خط تحميلی و استعماری ديورند هميشه مشکلات و اختلافات موجود بوده است. يک بخش عمدهء پرابلمهای کنونی کشور ناشی از مداخلات همسايگان در امور داخلی ما بخصوص مداخلات عريان پاکستان و انتقام گيری آن کشور از مردم افغانستان طی سه دههء اخير بوده است.
اين بسيار مهم خواهد بود که حکومت آينده با در نظرداشت منافع ملی کشور چگونه سياستی را در رابطه به حل اين پرابلمهای بزرگ تاريخی- ارضی اتخاذ ميکند تا هم منافع افغانستان صدمه نبيند وهم روابط با اين دوکشور همسايه بهبود يابد. ولی اگر قرار باشد افغانستان به پايگاه نظامی امريکا برای مداخله در امور داخلی کشورهای همسايهء ما و منطقه تبديل گردد؛ درآنصورت ما نيز روی آرامی را نخواهيم ديد.
- تتشکيل اردوی ملی و دفاع ار از استقلال و حاکميت ملی : طی سه سال حضور نظامی آيالات متحدهء امريکا در افغانستان هميشه از تشکيل "اردوی ملی" سخن رانده ميشود ولی هنوز از آن آنچنانيکه لازم است درک و خبری نيست. قرار پلانهای رسمآ اعلان شده طی ده سال آينده افغانستان صاحب اردوی (75) هزار نفری و قرار اخرين گفته های سخنگوی وزارت دفاع اردوی(150) هزار نفری خواهد شد. اين در حاليست که که اکثريت مطلق افسران تحصيل کرده و مسلکی اردو بعد از پيروزی مجاهدين از اردو رانده شدند وآنانيکه کم وبيش باقی مانده بودند بشمول آن مجاهدينيکه درين مدت در اردو تجربه و مهارت نظامی کسب کرده بودند طی يکسال گذشته به بهانهء ملکی سازی يا از اردو رانده شدند ويا به تـقاعد سوق داده شدند. تازه امريکائيها جوانان ما را زير تربيهء نظامی ميگيرند تا اردوی مطابق به ذوق خود را برای افغانستان بسازند؛ واين پروسه نيز بايد سالها را دربر گيرد.
بنظر ميرسد که ايجاد" اردوی ملی!" يک مسئلهء تبليغاتی و گمراه کنندهء بيش نيست. درکجای دنيا ديده شده است که يک کشور اشغالگر برای کشور اشغال شده ارتش بسازد وحتی اگر بسازد هم، اين اردو چگونه ميتواند"ملی" باشد؟ اين از يکسو، از جانب ديگر پاکستان که به آرزوی ديرينهء خود نايل آمد و اردوی صد سالهء افغانستان را تارومار کرد، اجازه نخواهد داد تا دوباره افغانستان صاحب اردوی قوِی جديد گردد، آنهم در شرايطی که پاکستان اساسی ترين و مطمئن ترين متحد ايالات متحده در منطقه است.
ايجاد ارتش ملی مانند همه ساختارهای ديگر ملی و دفاع از استقلال، حاکميت ملی و تماميت ارضی کشور در حدود صلاحيت و امکانات يک حکومت وابسته و غير ملی نيست. فقط يک حکومت مستقل، ملی و غيروابسته ميتواند اردوی ملی بسازد واز استقلال، حاکميت ملی و تماميت ارضی کشور دفاع کند.
ل- نقش نيروهای بين المللی در پروسهء انتخابات و تامين صلح در کشور
درين شکی نيست که سقوط رژيم بنيادگرا و قرون وسطايی طالبان و القاعده در اثر همکاری جامعهء بين المللی بخصوص حضور نيروهای نظامی ايالات متحده ميسر شد. ولی اين صرف يک بخش حقيقت است. بخش ديگر حقيقت اينست که طالبان و القاعده را همين سازمانهای امنيتی بين المللی و منطقه و بخصوص سازمان امنيت ايالات متحده در مقطع معينی بخاطر تحقق پلانها و منافع خود ايجاد، تربيت و تسليح نمودند. اگر حمايت امريکا، انگليس، پاکستان وحلقات وهابی عربی و سعودی نميبود؛ نه طالبان بوجود ميآمدند و نه القاعده. از جانب ديگر اگر حمايت مالی، تسليحاتی و پشت جبههء قوی طالبان در پاکستان نميبود مسلمآ آنها نميتوانستند بعد از شکستهای پيهم و مرگبارشان درشمال کشور، بدنامی ورسوايی شان در سطح بين المللی وتنفر روز افزون مردم افغانستان ازانها،مقاومت کنند. دير يا زود شکست ميخوردند و نابود ميشدند.
مسلمآ مردم افغانستان از جامعهء بين المللی و ايالات متحدهء امريکا که کشور رااز شر حکومتوحشت طالبان وتروريستان القاعده رهايی بخشيدند و همين اکنون نيز جلو تفنگ سالاران داخلی و بيداگريهای آنان و جنگهای ويرانگر تنظيمی را گرفته اند، متشکر خواهند بود، ولی اين بمعنی آن نيست که حاکميت ملی و استقلال سياسی کشور در گرو امريکا بخاطر نقش اساس اش در سقوط طالبان گذاشته شود. امريکائيها بخاطر مبارزه با تروريزم، شبکهء القاعده و سرنگونی رژيم طالبان وارد افغانستان شدند و مردم افغانستان نيز فقط همين مجوزه را به آنها داده اند، نه آنکه کشور را به پايگاه نظامی خود تبديل کنند و رژيم و سيستم دلخواه و حکومت دست نشاندهء خود را بر افغانستان تحميل نمايند.
اين مسئله که موجوديت قوتهای بين المللی باعث ثبات نسبی در کشور شده است و از جنگهای ميان تنظيمی تا جايی جلوگيری کرده اند حقيقت دارد و اين مسئله نيز که اگر قبل از پروسهء خلع سلاح کامل و ايجاد يک نظام دموکراتيک و مسلط، نيروهای بين المللی از افغانستان خارج گردند، باز ما شاهد جنگهای ويرانگر تنظيمی خواهيم بود وگروه های بنيادگرا و طالبان شايد دوباره بر کشور مسلط شوند؛ ولی همه اين دلايل دال بر ان نيست که انها حاکمان کامل اختيار افغانستان باشند واستقلال و هويت سياسی و ملی افغانستان را مورد تهديد قرار دهند.
نقش جامعهء بين المللی و سازمانهای مربوط به ملل متحد در جريان انتخابات( هم در ثبت نام واجدان شرايط رای دهی و هم در جريان رآی دهی و شمارش آرا وهم در تآمين امنيت حوزه های رآی دهی ) قابل تقدير است . اگر امکانات مالی و لوژيستيکی جامعهء جهانی و ملل متحد نميبود مسلمآ اين انتخابات تحقـق نمي يافت. جامعه جهانی درين انتخابات بيش از(200) مليون دالر مصرف کرد. تامين چنين مبلغ هنگفتی هرکز از توان اقتصادی افغانستان نبود. ولی مداخلات بيجای ايشان در پروسه رآی دهی و شمارش آراء ثواب و گناه آنها را معادل ساخت.
ما در گذشته به بيطرفی و خيرانديشی سازمانهای بين المللی و بخصوص ملل متحد بسيار معتقد بوديم ولی جريان اين انتخابات نشان دادکه اين سازمانها بيطرف نيستند. درجريان اين انتخابات تـثبـيت شد که انها پيام آوران خوبی برای تامين دموکراسی در جامعهء جنگ زده و ويران شدهءافغانستان نبودند و جانبدارانه عمل کردند. برخی ازين سازمانها از جمله اتحاديهء اروپا خود را از جريان کار نظارت بر پروسهء انتخابات به بهانه های نامؤجه کنار کشيدند و سازمانهای مربوط به ملل متحد از جمله يونما ، آی او ايم و کميسيون مشترک همه يکجانبه و جانبدارانه عمل کردند حتی کميتهء مخصوص سه نفری بررسی شکايات که بعد از شکايات فراوان کانديداتوران تشکيل شد وده ها نقض و تخطی را هم تآئيد نمود ولی ناعادلانه نتايج اين انتخابات را قابل اعتبار اعلان کرد که اين مسئله باعث بی باوری مردم افغانستان به بيطرفی ملل متحد و کاهش آبرو و اعتبارآن در جامعهء افغانستان گرديد.
حالا به همه افغانها واضح شده است که سازمان ملل متحد چيزی بيشتر از يک وسيله در دست ايالات متحدهء امريکا نبوده است.
ی- درسهای اتنخابات
اين انتخابات که ثمره و دست آورد بزرگ مبارزات و مجاهدت های طولانی مبارزان و مجاهدان واقعی کشور است؛ بنظر من درسهای ذيل را بهمگان آموخت:
- مردم افغانستان در سطح بلند رشد فکری و سياسی رسيده اند که ميتوانند سرنوشت خود را خود رقم زنند.
- حاکميت حق بلا منازع مردمان کشور است، مردم افغانستان با اشتراک وسيع خود در اين انتخابات بر اين امر صحه گذاشتند و اعلام نمودند که هيچ کشور و يا ملت بيگانه نميتواند سرنوشت کشور ويا ملت ديگری را برای هميشه تعيين کند.
- دموکراسی کالای وارداتی نيست و بدون موجوديت استقلال سياسی در هيچ کشوری اصول دموکراسی قابل تطبيق نيست.
- سازمانهای بين المللی متآسفانه وسايلی بوده اند در دست امريکا ونميشود سرنوشت ملتها را بدست اين سازمانها اعتماد کرد. در انتخابات پارلمانی کشور نبايد به داوری اين سازمانها باور داشت و تن داد.
- سردمداران دروغين دموکراسی، دموکراسی را وسيلهء ساخته اند برایفريب و غارتگريهای بيشتر شان در کشورهای عقب نگه داشته شدهء جهان سوم.
- غرب سالاران همانقدر برای پروسهء دموکراتيزه کردن خطرناک اند که تفنگسالاران.
- انتخابات انقطابهای قومی و منطقوی را بيشتر از پيش هويدا ساخت و از عمق به سطح آورد و زنگ خطر را برای روشنفکران و عناصر ملی و دموکرات که به وحدت واقعی ملی کشور علاقمند اند، بصدا آورد و از انها خواست تا به تلاشهای خود درين راستا شدت بيشتر بخشند تا وحدت ملی کشور بيشتر ازين صدمه نبيند.
- اگر حکومت آينده بخواهد تحت نام دموکراسی بسمت عظمت طلبی و ناسيوناليزم قومی گرايش پيدا کند، وضع کشور بيشتر از پيش متشنج خواهد شد و جنگ ويرانگر داخلی از سر گرفته خواهد شد.
يارب چنين مباد!
نتيجه گيری کوتاه :
هنوز برای رسيدن به دموکراسی و ساختن جامعهء دموکراتيک راه دور و درازی در پيش است.
نيروهای اصيل ملی و معتقد به دموکراسی يعنی مبارزين و مجاهدين واقعی کشور هنوز پراگنده اند ونتوانسته اند صفوف خود را فشرده سازند و رسالت خود را ادا کنند.
اين انتخابات باهمه نواقص آن گامی بود به پيش و در راه دموکراتيزه ساختن جامعهء افغانستان.
روشنفکران و نيروهای معتقد به دموکراسی نبايد نيروی خود را قسمی که در گذشته معمول بوده به شکستاندن نظام بلکه در جهت بهبود و تغيير قانونمند و دموکراتيک نظام ورسيدن به دموکراسی واقعی منسجم سازند؛ از امکانات موجود بين المللی و جو مساعد سياسی کشور برای دموکراتيره ساختن هرچه بيشتر جامعه و بالخصوص پارلمان آيندهء کشور استفاده نمايند. تا اگر خدا بخواهد وملت اراده کند، جامعه را بسوی دموکراسی واقعی، تآمين حق شهروندی، عدالت ملی و اجتماعی و کشور را بسوی استقلاليت سياسی و سربلندی در قطار ساير ملل آزاد جهان رهنمون شوند. بــه اميــــد چنـيــن روزی!

پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــايــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان
يـــــــــــــــــاهـــــــــــــــــــو!
پينوشتها:
-(♣)- مراجعه شود به:
http://www.odci.gov/cia/publications/factbook/geos/af.html
(♣♣)- مراجعه شود به:
http://www.aims.org.af/cso/dataSets/documents/population

(♣♣♣)- اقای زلمی خليلزاد از اوايل جنوری 2002منحيث سفيرکبير ايالات متحدهء امريکا و نمايندهء فوقالعادهء جورج بوش در افغانستان توظيف است. اقای خليلزاد در سال 1330هـ ش در شهر مزار شريف متولد گرديده است. قرار اظهار بعضی از موی سفيدان شهر مزارشريف نسبـيت خانوادگی موصوف به خانوادهء محمد گل خان مهمند نائب الحکومهء شمال در زمان حکومت محمد هاشم خان ميرسد. احتمالآ اقای خليلزاد بايد از برادرزادگان( نواسهء برادر) محمدگلخان مهمند باشند. او تحصيلات متوسطه و ليسه را در کابل و ليسانس خود را از پوهنتون( دانشگاه) امريکائی بيروت بدست آورده است. بعدا به اروپا و امريکا رفته و در سال سال 1979 دکتورای خود را از دانشگاه شيکاگو بدست آورد. ازدواج نموده ودارای دو فرزند بنامهای الکساندر ومکسيميليان است. خانمش (شريل نبارد) نام دارد و قرار معلوم از يهوديان اطريشی تبار امريکا است.او در گذشته از مشاوران شرکت يونيکال و يکی از سازماندگان و مدافعين جنبش طالبان بود. آشنايی و روابط دوستانهء خليلزاد با کرزی به همکاری مشترک شان با شرکت نفتی يونيکال وجنبش طالبان برميگردد.همچنان دوستی و آشنايی مشترک آقای خليلزاد با آقايون انورالحق احدی واشرف غنی احمدزی به تحصيلات شان در دانشگاه ( پوهنتون) امريکايی بيروت وداشتن روابط مشترک سياسی به يکی از سازمانهای قوم گرا وعظمت طلب سياسی کشور ميرسد. اين گروپ قوم گرا که همين اکنون بر کشور حکم ميراند و آقای خليلزاد در رآس انها قرار دارد و آقای کرزی نيز به آن پيوسته است از قبل در ميان حلقات سياسی کشور بنام گروه "بـيـروت" مشهور اند. در سالهای حاکميت طالبان همهء ايشان و جمع ديگری که همين اکنون نيز در کابینهء حکومت انتقالی قرار دارند، در دفاع و خدمت طالبان قرار داشتند. فعلآ همين تيم سياسی است تحت رهبری آقای خليلزاد برسرنوشت افغانستان حاکم اند وهرچه بخواهند انجام ميدهند.
آقای خليلزاد حاکم اصلی کشور است و تمام تصاميم نظامی، سياسی ، اقتصادی و اداری کشور از طرف وی اتخاذ ميگردد و کرزی چيزی جزبازيچهء در دست وی نيست. او بود که در کانفرانس بن کرزی را انتصاب و بر مجلس بن به عوض عبدالستار سيرت نمايندهء ظاهرشاه تحميل کرد. او در اثر يک معامله با رهبران بنيادگرای جهادی کرزی را در لويه جرگهء اضطراری دوباره برتخت نشاند و در لويه جرگهء قانون اساسی نظام دلخواه رياستی و تيپ فلوريدايي خود را با همه مخالفتهای اکثريت نمايندگان کشور تحميل کرد. همين آقای خليلزاد بودند که طی يکسال اخير تمام مذاکرات بامخالفين کرزی از قبيل محقق، دوستم، قانونی، اسماعيلخان و ديگران را پيشبرد. اودر طول مدت مبارزات انتخاباتی فعالترين عنصر به نفع آقای کرزی بود، از هرات تا مزار و از شبرغان تا ننگرهار، از قندز تا قندهار سفر کرد و به نفع کرزی کمپاين نمود و به اين هم قناعت ننموده به مردم افغانستان اولتيماتوم صادر کرد که متوجه باشند تا "رهبر نا مساعد انتخاب نکنند" و رای خود را به شخص مورد نظر آقای خليلزاد وکانديد امريکايی بدهند و بالاخره با تهديد، تطميع، تقلب وجعلکاریهکاری بيمانند آقای کرزی را برای بار سوم برتخت نشاند.
از عملکردهای آقای خليل زاد چنين بر ميايد که موصوف بيشتر در فکر تحقق منافع قبيلوی خود وبه کرسی نشاندن پلانها و آرمانهای احفاد و گذشتگان خود است تا تامين و دفاع منافع کنونی و استراتيژيک امريکا در افغانستان و منطقه . حالا بهمگان واضح شده است که خليلزاد بيشتر بمثابه يک عنصر قبيله گرای افغانی عمل ميکند تا يک عنصر متمدن ، معتقد به دموکراسی و نمايندهء رسمی ايالات متحدهء امريکا.
(♣♣♣♣)- قرار گزارشات برخی منابع آگاه و خبری منابع امريکايی برای اجرای پلانشدهء تقلبات اتنخاباتی قراردادی را به ارزش 25مليون دالر باسران دفترمشترک تنظيم اتنخابات که ر ئيس دارلانشاء اين دفتر در راس انها قرار دارد، قبلآ عقد نموده بودند

(♣5)- اقای احمد زی تحصيلات عالی خود را در رشته انجنيری درايالات متحدهء امريکا بپايان رسانيده وبا
يک خانم سياهپوست امريکايی ازدواج نموده است. در دوران جهاد در اغاز سمت معاون پروفيسور برهان الدين ربانی را در جمعيت اسلامی داشت. بعد از آزادی استاد سياف از زندان دوران امين و مهاجرت موصوف به پاکستان و تشکيل اتحاد اسلامی افغانستان تحت رهبری خويش ، اقای انجنير احمد شاه احمدزی به اتحاد اسلامی پيوست و به سمت معاونيت اقای سياف نايل امد. او يکی از روشنفکران بنيادگرای جهادی محسوب ميشود. موصوف در حکومت اسلامی زمانی وزارت داخله و زمانی معاونيت و سرپرستی صدارت آن حکومت را عهده دار بوده است. قراريکه از جريان کارش معلوم ميشود او باوجود آنکه از لحاظ فکری و عقيدتی بنيادگرا و متعصب است ولی از لحاظ قومی و ملی تعصب ندارد.
(♣6) – درين انتخابات هردو برادران شهيد احمدشاه مسعود از آقای کرزی حمايت نمودند. يکی منحيث معاون وی در حکومت آينده و ديگری منحيث رئيس حزب جديدالتآسيس" نهضت ملی افغانستان". علی الرغم اين حمايت ايشان آقای کرزی از ولايت پنجشير(367) رآی و يا (0,8%) ارا را نصيب شد. اين بدان معناست که يا انها نفوذ کافی در ميان منطقهء خود ندارند ويا تصميم نادرست گرفته اند و مردم پنچشيرچنين کردند تا برايشان بفهمانند که با تصميم انها موافق نيستند و تنهابا داشتن پسوند و پيشوند احمد و مسعود نميتوان "شاه مسعود" و "آمر صاحب" شد. ازين تصميم گيريها بيشترين زيان را حزب جديدالتآسيس" نهضت ملی" خواهد ديد وموجوديتش در نطفه مورد تهديد قرار خواهد گرفت.
(♣7)- دريکسال اخير که آقای محقق رابطهء حسنهء با تيم کرزی نداشت، روابط آقای خليلی رهبر حزب وحدت و برخی ديگر از رهبران ارشد آن حزب همچو آقای کاظمی و ديگران به جناح کرزی خيلی دوستانه انکشاف کرد وتا انجا که آقای کرزی محترم خليلی را بمعاونيت خود برای حکومت آينده برگزيد. اين مسئله و مخالفتهای ديگر داخل ان حزب باعث آن شد که آقای محقق از آن حزب جدا و دست به تآسيس حزی وحدت اسلامی مردم افغانستان بزند. با وجود حمايت آقای خليلی و يارانش از کانديداتوری کرزی،آقای کرزی از مناطق هزاره نشين کشور رای قابل توجهء اورده نتوانست مثلآ از باميان(8,9%) و از دايکندی(13,1%). اين ميتواند بمعنای پايان نفوذ آقای خليلی و يارانش در مناطق هزاره نشين کشور حساب گردد.
( ♣8)- در گذشته حاکمان زمان بر جامعهء افغانستان چنين تلقين و در اذهان القاح کرده بودند که شايد خداوند از ازل هزاره را برای جواليگری و ازبک را برای نفرخدمتی آفريده باشد.
يک خاطره شخصی: بياد دارم که اگر درابتدای پيروزی انقلاب اسلامی! دلسوزی و تدبير شهيد مسعود و موجوديت نيروهای جنرال دوستم درکابل نميبود( باوجود آنکه ميدانم و ديدم که بعدها اين قوتها به هوچی گری و چپاول نيز دست زدند) بخش عظيمی از روشنفکران ، باسوادان و مامورين دولتی توسط بنيادگرايان اسلامی قفل عام ميشدند.
(♣9)- اين مسئله با واکنش جمع کثيری ازروشنفکران کشور و روشنفکران جهان قرار گرفت. روشفکران کشور طی گردهمآييها و نشر مضامين و مقالات در مطبوعات کشور و سايتهای انترنيتی فتوای آقای سياف و اعلاميهء آقای شينواری را محکوم کردند وبيش از (250) تن از نويسندگان، شاعران، هنرمندان و جهره های سياسی دموکرات از بيش از (20) کشور جهان کميتهء را بنام "کميتهء دفاع از لطيف پدرام " را تشکيل دادند و يادداشتهايی به مراجع بين المللی دفاع از حقوق بشرفرستادند. جهت اطلاع خوانندگان محترم يکی ازين نامه را که به امضای تعداد از روشنفکران جهان رسيده و قبلآ به نشر رسيده ضميمه مينمايم.
(♣10)- امريکائيها از آغاز علاقمند به تصرف ميدان هوايی شيندند و تبديل آن به پايگاه نظامی هوايی خود بودند، تا از آن طريق بتوانند کتترل مرزهای زمينی و هوايی افغانستان با ايران را در دست خويش داشته باشند. اکثر ناظرين مسايل افغانستان را عقيده بر اين است که مخالفت امريکائيها با اسماعيل خان بيشتر بر سر نسپردن کنترل ميدان هوايی شيندند به امريکائيها و اجازه ندادن استقرار قوتهای زمينی ايشان در مرزهای کشور با ايران بوده است

(♣11) - دراحصائيه های تخمينی و مغرضانهء گونه گون کشور تا اکنون نفوس کوچيهای کشوراز چهار مليون تا يکونيم مليون تن در نوسان بوده است. در سرشماری تخمينی سال(1358) در زمان ترکی نفوس کوچيهای کشور به امر حفيظالله امين (2,7) مليون نشان داده ميشود. در احصائيهء سال(1381) در زمان همين حکومت مؤقت انتقالی نفوس کوچيها (1,5) مليون تخمين شده است.
هميشه کوشش برين است تا وانمود شود که همه کوچيها پشتون تبار اند؛ در حاليکه چنين نيست. کوچيها کلآ بشغـل مالداری مشغول اند و دليل اساسی کوچی بودن شان نيز در وابستگی شان به پيشهء مالداری است که مجبور هستند در ايام سردی بمناطق گرم سير بروند و در ايام تابستان و گرمی به مناطق سرد سير و کوهستانی کشور که دارای چراگاه ها اند، کوچ کنند. اکثريت کوچيهای کشور مربوط به قوم پشتون هستند ؛ ولی در ميان کوچيها مردمان مالدار عرب، ترکمن وبلوچ نيز شامل هستند.
از گذشته های دور مسئلهء کوچيها و استفادهء ايشان از چراگاه های مناطق هزاره جات يکی از پرابلمهای جدی اجتماعی در کشور بوده است. در جريان تابستان و موعد رشد و حاصلدهی محصولات زراعتی، اين کوچيها که از حمايت حکام وقت نيز برخوردار بودند وارد مناطق کوهستانی هزاره جات ميشدند. ورود اين کوچیها اکثرآ باعث تخريب مزارع مردمان هزارهء بومی ميگرديد واين مسئله بارها باعث برخوردهای خونين کوچيها بامردم هزاره وسرکوب هزاره ها توسط ژاندارم و پوليس دولتی در حمايت از کوچيها گرديده است.
آن چيزيکه در مورد کوچيها قابل توجه است احصائيه های نادرست و مغرضانه درينمورد ميباشد. اگرهمين احصائيهء سال1381 را مدار اعتبار قرار بدهيم واگر حد متوسط هر خانوادهء کوچی را(6) نفر( حد متوسط ميان4 تا 8 تن) فرض کنيم، بايد در کشور (250000) خانوادهء کوچی وجود داشته باشد. حالا تخمين ميکنيم که هر خانوادهء کوچی از شتر وقاطر تا اسپ وخر تا گاو وبز وگوسفند در مجموع (100) رآس مواشی داشته باشد؛( چون کمتر از آن يعنی مثلآ داشتن کمتر از (50) گوسفند اولآ به تحمل رنج کوچ کردن نمي ارزد و ثانيآ عايد محصولات آن تکافوی مصارف يک خانوادهء شش نفری را در سال نميکند .) بدين حساب کوچيهای کشور بايد مالک بيست وپنج مليون مواشی باشند. 250*100=25000000
اينرا نيز ميدانيم که ساحات علفچر کوچی ها عبارت است از مناطق مرتفع، کوهستانی و سرد سيرکشور يعنی مناطق کنرها، نورستان، هزاره جات( مناطق کوهستانی غزنی، باميان ودايکندی)، پنجشير و مناطق اطراف پروان و کاپيسا،مناطق کوهستانی و مرتفع ولايات سمنگان، بغلان، وتخار( درهء صوف ، اندراب، بورکه، خوست وفرنگ، اشکمش، فرخار، ورسج) واکثر مناطق ولايت بدخشان. اين ساحه با ذکر نامها بسيار وسيع معلوم ميشود، ولی در حقيقت چنين نيست ويک ساحهء باريک کوهستانی است. حالا قياس کنيد که اين ساحه گنجايش(25) مليون مواشی و (1,5) مليون انسان را( غير از نفوس اصلی و مواشی خود مردم بومی آن مناطق که درين مناطق نيز اکثر مردم کم وبيش صاحب مواشی اند و مالدار حساب ميشوند) دارد؟
باز اگر بپذيريم که در افغانستان صرف کوچيها (25) مليون مواشی داشته باشند، بايد در سراسر کشور حد اقل نيم اين رقم مواشی مربوط به مردم غير کوچی نيز باشد؛ يعنی بدين حساب بايد در افغانستان سی وهفت ونيم مليون(37,500000) مواشی موجود باشد.
25,000000+12,500000=37,500000
اگر چنين ميبود بايد افغانستان در توليد گوشت و لبنيات در جهان در مقام اول( حتی بالا تر از دنمارک و هالند) قرار ميداشت
وبرای تمام کشورهای منطقه لبنيات و گوشت صادر ميکرد. اين در حاليست که ما همه ساله گاو، گاوميش و گوشت از پاکستان، ايران و ساير کشورهای جهان بخاطر رفع احتياجات خود وارد ميکنيم.
حقيقت اينست که تمام حکومات گذشته از هاشم خان تا حفيظالله خان وتا ملاعمرخان و همين اکنون نيز از وجود کوچيها و تعداد نفوس آنها سوءاستفادهء تبليغاتی ميکنند؛ ولی به سرنوشت وزندگی غم انگيز آنها کمترين توجه نمی نمايند. کوچيهای افغانستان که اکثريت شان از قوم پشتون وبرخی از انها از اقوام عرب، ترکمن و بلوچ کشور اند (يک بخش کوچک آنها را اتباع پاکستان و ايران نيز تشکيل ميدهد )از عقب نگه داشته ترين و مظلوم ترين مردم افغانستان اند. آنها از سواد، علم ودانش و زندگی متمدن و شهری دور نگه داشته شده اند و چون طايفهء جتها هميشه برای ادامهء زندگی و مصارف آن در سفر و سرگردان اند. انهائيکه از نام کوچيها و بنام نمايندگی از آنها استفادهء تبليغاتی مينمايند، اگاهانه آنها را از علم و دانش، زندگی شهری و داشتن سرپناه و زندگی ثابت محروم کرده اند و در حقيقت دشمنان اصلی مردم کوچي اند.
(♣ 12 )- درين رابطه توجه بفرمئيد به مصاحبهء يک افغانستان شناس پروفيسور البرت ستاهيل استاد دانشگاه مونشن که با راديوی هالند انجام داده و بتاريخ29 ميزان1383در سايت آريايی نشر شده است:
طالبان پل پای کرزی را تعقیب می کنند
رادیوی هالند : موفقیت انتخابات در افغانستان از لحاظ امنیتی این پرسش را به میدان کشیده است که نیروی طالبان به مصرف رسیده است. این درحالیست که آنها تهدید به برهم زدن انتخابات نموده بودند. به نظر پروفیسور آلبرت ستاهیل از دانشگاه مونشن که دوباره به قدرت رسیدن رئیس جمهور کرزی نشان می دهد که او در میان طالبان از نفوذ زیاد برخور دار است.
« یکی از عوامل نفوذ کرزی در میان طالبان این است که در شرق افغانستان معمولاً طالبان با نیرو های آمریکا در جنگ اند. در حالیکه در قندهار طالبان در درون مقامات محلی قدرت را در دست دارند. حتا برخی این طالبان در دانشگاه کابل نیز فعال اند.»
پرسش : لطفاً توضیح بدهید چگونه طالبان می توانند شامل حکومت باشند. در حالیکه آنها توسط آمریکا سرنگون ساخته شدند؟
« آقای کرزی خودش ازين گروه است. او صرف اتکا به اين گروه می تواند حکومت کند.»
پرسش: « بناً شما می خواهید بگویید که طالبان میانه رو وجود دارند که برغم اینکه آمریکاییها با آنها می جنگند با کرزی همکاری می نمایند؟
« ببینید من نگفتم که آنها میانه رو هستند. آنها تا هنوز هم همان طالبان سابق اند. من برخی آنها را می شناسم. فراموش نباید کرد که کرزی هم زمانی از جمله طالبان بود که در وزارت خارجه آنها کار می کرد. بناً روابط کرزی با طالبان کاملاً روشن است. بدون شک طالبان بدون کرزی نمی توانند در حکومت نفوذ کنند.»
آیا این حقیقت دارد که طالبان مشکل جمع آوری نیروهای جنگی بر علیه دولت دارند، زیرا خود آنها در درون دولت حضور دارند؟
« البته این یک بخشی حقیقت است. اما بخشی دیگر حقیقت بسیار دلچسپ تر است. فراموش نباید کرد که قندهار، هلمند که مناطق سکونت اصلی طالبان اند بسیار شهرت به تولید تریاک و هیروئین دارند. میان طالبان، مواد مخدر و دولت روابط تنگا تنگ وجود دارد. زیرا هر دو طرف ،هم گروههای وابسته به دولت ازین مناطق و هم طالبان به پول ضرورت دارند. بدون کمک دولت در جنوب نمی توان تریاک زرع و هیروئین تولید کرد. این یک مبارزه درونی در افغانستان است که تا حال غرب به راز آن پی نبرده است.
سوال : اگر رئیس جمهور کرزی از راه تفاهم میان گروه های مختلف افغانستان به شمول طالبان دولت تشکیل بدهد، آیا او قادر به این کار خواهد بود؟ مطمئناً طالبان اعتراض خواهند کرد؟
در حال حاظر طوریکه عرض کردم انحصار دولت در دست تبارطالبان است. به نظر من حکومت نه در حال حاضر بلکه در آینده به مشکلاتی مواجه خواهند بود. فکر می شود در ظرف دو الی سه سال آینده مقاومت ها توسط مردم علیه آنها آغاز خواهد شد.
(♣13) – بخاطر کسب معلومات بيشتر مراجعه کنيد به گزارش ملل متحد در سايت:
United Nations Office on Drugs and Crimes
http://www.unodc.org




آدرس ايميلی:
msultanpoor@hotmail.com
ضميمه:
يادداشت کميتهء دفاع از لطيف پدرام
با امضای بيش از 250تن از نويسندگان، دانشمندان،شعرا و هنرمندان بيش از 20 کشور جهان
October 5, 200
Excellency,
Madam/Sir,
Please find enclosed a petition launched in Europe/ France and signed by 250 democratic-minded personalities from more than twenty nationalities: politicians, artists, writers, academics, human rights organisations and activists... concerned by the democratic process and the respect of human rights in Afghanistan including especially the recent threats against one of the presidential candidates M. Abdol Latif Pedram.
Thank you for your attention.
Respectfully,
Committe to Defend Latif Pedram
E-mail contact: defendelatifpedram@hotmail.com
Address: C/O N. Barrière
10, Rue Ingénieur Robert Keller
75015, Paris
France
(Enclosed Petition in English/french and list of signatures)
PETITION IN ENGLISH
DEFEND DEMOCRACY AND PLURALISMIN THE PRESIDENTIAL ELECTIONS IN AFGHANISTANThreats against the democratic candidate Latif Pedram!According to broadcasts by the BBC and Bakhtar News Agency on September 1, 2004, the Supreme Court of Afghanistan (Setare Mahkame) in a letter to Afghanistan's Head of Government, Electoral Commission, UNAMA, various ministeries and to the Attorney General, has asked that the democratic candidate Latif PEDEAM, writer and poet unjustly accused of being an "infidel" be barred from the list of presidential candidates and all electoral activities.Under the pretext of PEDRAM's position in favor of women's rights, which the Supreme Court has qualified as "blasphemous", they have consequently requested that a judicial investigation of these charges be opened.This very serious development leaves us stupified. We are convinced that these at best doubtful accusations are in fact heavy blows to the unfolding of a free and democratic Afghanistan during this current period of violence and war. Democracy is the only way to bring an end to the years of suffering and injustice inflicted upon its population. Efforts to eliminate this democratic cadidate call to mind the methods used by the Taliban, and ring alarm as to the future of this long suffering country.We are very also concerned about threats from various sources to the life of Latif PEDRAM as well as by the Supreme Court's request that he be put under investigation.We call upon all men and women of good faith as well as the authorities of Afghanistan to defend the human rights of all their citizens so that the hopes of millions of people in Afghanistan and all humanity for the construction of a free, developed and democratic Afghanistan not be undermined as it takes its first steps.September 8, 2004Email address for signatures:Defendelatifpedram@hotmail.com
PETITION IN FRENCH
DEFENDRE LA DEMOCRATIE ET LE PLURALISME AUX ELECTIONS PRESIDENTIELLES EN AFGHANISTAN
LA VIE DU CANDIDAT DEMOCRATE LATIF PEDRAM EST MENACEE
Selon les informations diffusées le 1er septembre 2004 par l?Agence d?informations Bakhtar et la radio BBC, la Cour Suprême de l?Afghanistan (Setare Mahkame) dans une lettre adressée au chef du gouvernement d?Afghanistan, à la commission électorale, au bureau de l?UNAMA, aux divers ministères ainsi qu?au procureur général, demande que le candidat démocrate Latif PEDRAM, écrivain, poète, accusé injustement de " mécréant ", soit exclu de la liste des candidats présidentiels et que lui soit interdit toute activité électorale.
Prétextant les prises de position du candidat PEDRAM en faveur du droit des femmes, que la Cour Suprême considère comme blasphématoires, celle-ci demande qu?une enquête judiciaire soit ouverte à son encontre.
Nous avons appris cette grave nouvelle avec stupéfaction. Nous sommes convaincus que ces prétextes douteux portent des coups durs à la naissance d?un Afghanistan libre et démocratique dans l?actuel climat de violence et de guerre. L?instauration de la démocratie est la seule voie pour mettre fin à des années de souffrance et d?injustice pour les populations de ce pays. Les tentatives pour éliminer ce candidat démocrate nous rappellent les méthodes utilisées par les talibans, tirent la sonnette d?alarme quant à l?avenir de ce pays meurtri.
Nous sommes inquiets face aux menaces de sources diverses, qui pèsent sur la vie de Latif PEDRAM, alors que la cour Suprême demande qu?il soit poursuivi par la justice.
Nous appelons les hommes et les femmes éclairés de ce pays à une grande vigilance et les autorités de l?Afghanistan au respect des droits humains de tous leurs citoyens et citoyennes, que les espoirs de millions de personnes en Afghanistan et de toute l?humanité, pour la construction d?un Afghanistan libre, développé et démocratique ne soient anéantis dès leurs premiers pas .
Le 8 septembre 2004
Adresse mail de retour des signatures
Defendelatifpedram@hotmail.com
SIGNATURES
NOM/FAMILY NAME
PRENOM/NAME
QUALITE/OCCUPATION
PAYS/COUNTRY
BARRIERE
Nicole
POETE
France
BEKRI
TAHAR
POETE
TUNISIE/tUNISIA
BENARD
Loïc
conférencier
France
Berthon
Marie Noëlle
doctorante sciences sociales
France
BLAVIN
Jean-François
poète
France
BLAVIN
Pierre
retraité
France
CALMUS
MARIE-CLAIRE
POETE
France
CAYCI
Üzeyir Lokman
POETE
France
CAZE
Gérard
Etre Humain "
France
CHENU
Lydia
chanteuse
France
Coenegrachts
Maurice
MD, MoHM advisor at Policy and Planning MoH Afghanistan
BelgiUM
DEBIEN-MERY
Marie-thérèse
Etre Humain
France
Di Franco Palacios -
Alberto

Lima, Pérou
djalali(M. sahar)
mohammad
POETE
France
DURAND
Nicole
Illustratrice
France
EBEUNDIS
Cerisette
Comédienne
France
ELGHARBI
JALEL
universitaire
TUNISIE
EGGER
GABRIELLE
POETE
France
FADAVI
FARID
ARTISTE
France
FATH
Jacques
Secrétaire de la Commission
des Relations internationales du PCF
France
Ghane
Shahriar
photographe
France
HAULOT
Alexis
photojournaliste
BELGIQUE/BELGIUM
HAUTEMAISON
Coryne
POETE
France
Henderson
Carlos
poete
Perou
Javdan
Hamidreza
COMEDIEN
France
KLEIN
MARC
PHOTOGRAPHE
France
LABIB
JEAN
PRODUCTEUR
France
Lainé
Xavier
poète
France
LELOUP
GHISLAINE
POETE
France
MARCE
Moïse
OUVRIER POLYVALENT
France
MARCIE
Christiane
secrétaire générale du "Réseau Paix, Solidarité Droits pour les femmes afghanes
France
MERCUTIO
Claude
comédien
France
MOISON
Martine

France
MORERA
JEAN -CLAUDE
CADRE
France
NEKAKAA
DJAMEL
JOURNALISTE -CARICATURISTE
ALGERIE
OUMHANI
Cécile
écrivain et universitaire
France
PAIVANDI
Saeed
Maître de Conférences, directeur du département sciences de l'éducation, université Paris 8
France
PESSANO
SONIA
POETE
Italie
R. Ennaafa

Maître de Conférences, université paris 8
France
R. Fashahi

Maître de Conférences, Philosophe, Université Paris 8
France
RIVIERE
Martine
POETE
France
ROBILLARD
CHANTAL
Poete
France
ROYAI
Yadollah
Poete
France
SCHWARTZ
YVES
PROFESSEUR DE PHILOSOPHIE, Universite de provence, MEMBRE DE l?INSTITUT UNIVERSITAIRE DE FRANCE
France
TANCELIN
Philippe
poète, Professeur des universités
France
TARANTIK
Yves
poete
France
TEODORO
Lucia
Poete
France
TROUGNOU
Gérard
poète
France
VETTRAINO-SOULARD
MARIE CLAUDE
PROFESSEUR DE SOCIOLOGIE
France
AGHIAN
Serco
citoyen d'une planète étrange
Paris ? France
BORVO
Nicole
SENATRICE
France
DENIS
Arielle
Co-présidente du Mouvement de la paix
France
GAUTHIER
Danièle
maire adjoint à pontault combault 77
France
LEFORT
Jean-Claude
Député, Groupe communiste et républicain. Membre de la Commission des Affaires étrangères
France
MASSON
DOMINIQUE
CINEASTE
France
REY
JEAN-JACQUES
POETE-ECRIVAIN
France
YURT
YAKUP
TRADUCTEUR
BELGIQUE/BELGIUM
ZEMOR
MICHELE

France
ZINS
Max-Jean
chercheur au CNRS. Membre du CERI (Centre d'étude et de recherches internationales)
France
GUNTHER
Georges
Responsable d?association d?éducation populaire
France
KAMPS
Laurence
ENSEIGNANTE
BELGIQUE/BELGIUM
BRICLET
Xavier
EMPLOYE
BELGIQUE/BELGIUM
Forestier
Sylvie
rédactrice de la revue Migraphonies
France
Navaï
Patrick
poète et directeur de la revue Migraphonies
France
HAGHSHENAS
Torab
enseignant
France
BAZARGAN
Pouran
enseignante
France
DUMAS
CATHERINE
PROFESSSEUR D?UNIVERSITE
FRANCE
Guesdon
Marie-Geneviève
Conservatrice de bibliothèque
FRANCE
PAKDAMAN
Nasser
Universitaire. Ecrivain
FRANCE
CARRIER
MICHELINE
EDITRICE WEB
CANADA
SHUKUROV
RUSTAM
HISTORIEN
RUSSIE
TERRADE
ODETTE
SENATRICEdu Val de Marne Présidente du Réseau Paix Solidarité, Droits pour les Femmes Afghanes
FRANCE
ABADIE
MIREILLE

FRANCE
BERTRAND
CLAUDINE
POETE
QUEBEC
boulin
robert-hugues
poete
france
ripert sarrut
marthe
poete
france
kahn
elie
poete
france
dinerstein
serge
poete
france
blondel
pierre
poete
france
sajat
thierry
poete
france
martin
audrey
secretaire
france
BASHKIM
SHEHU
ECRIVAIN ALBANIE
ESPAGNE
MENARD
ROBERT
SECRETAIRE GENERAL REPORTERS SANS FRONTIERES
FRANCE
Farhoudi
Vida
Poète
France
DOREMUS
Brigitte
Assistante de Direction
France
GHANE
Maryam
Etudiante
France
VERTOMMEN
Nadia
SECRETAIRE
BELGIQUE/BELGIUM
WILLIQUET
Vinciane
traductrice
BELGIQUE/BELGIUM
SCHREPFER
Gérard
Conseiller municipal de Levallois-Perret
FRANCE
teodoro
lucia
employee ,Poète
France
paul
elisabeth
chercheur
BELGIQUE/BELGIUM
salaun
mikael
doctorant en sociologie
france
Cohen
Laurence
membre del'éxecutif national du Parti Communiste Français et responsable de la Commission Droits des femmes-féminisme
France
De Ridder
Cécile
journaliste
BELGIQUE/BELGIUM
Martens
Roland
journaliste
BELGIQUE/BELGIUM
SANCHEZ MEJIAS
ROLANDO

ESPAGNE
Kian-Thiébaut
Azadeh
politologue, universitaire
Paris, FRANCE
SAUNDERS
ROGELIO
POETA
CUBA
Boullosa
Carmen
ecrivaine, poete,
Mexico
Dr . Safar
Abdulloh

Tajikistan/
Kazakhstan
STRIJCKMANS
Frédéric
CONSULTANT
BELGIQUE/BELGIUM
REIFF
Fabienne
coordinatrice activités vacances
BELGIQUE/BELGIUM
Dés
Mihály
Director de la revista Lateral, Barcelona
ESPAGNE
CLAVILIER
PIERRE
EDITEUR
FRANCE
Marqués de Armas
Pedro
poeta cubano
becado del Parlamento Internacional de Escritores.
CUBA
STRUTHERS
MARIE
humanitaire
ROYAUME UNI GB
Probst Solomon,
Barbara
ecrivaine,
New York USA
HORTAL
PIERRE ALAIN
Retraite
France
Platier
JeanMichel
editeur
France
Ferron
Jean-Jacques
Peintre
France
Chaillou
Laetita
animatrice
France
Morin
Marianne
enseignante
france
Metais
Odile
enseignante
france
Hortal
jacques
Retraité
france
Mansion
Catherine
enseignante
france
Allaire
Annette
enseignante
france
Pionner
Michele
Aide-soignante
france
Naxigaxio
Danièle
etudiante
italie
Lubican
jacques
retraité
france
Lubican
A-M
retraitée
france
Langlais
Serge
retraité
france
Lubican
jacques
retraité
france
KALFAYAN
PHILIPPE
SECRETAIRE GENERAL DE FIDH
FRANCE
BREILLAT-KADRI
ANNE
COMEDIENNE
FRANCE
GIUSTI

BERNARD
ECRIVAIN, POETE, EDITEUR, DIRECTEUR DES REVUES CHEMINS DE TRAVERSE, VENDéMIAIRE, President de l'association l'ours blanc
france
Wouters
Adriana


Lory
Pierre
directeur d'Etudes a l'EPHE, Sorbonne
FRANCE
SEBBAG
SARAH
RETRAITEE
FRANCE
BUISSON
CLAUDETTE
RETRAITEE
FRANCE
CROTTI
ALICE
RETRAITEE
FRANCE
LE ROUX
MICHELINE
RETRAITEE
FRANCE
JACQUET
MICHEL
COMPTABLE
FRANCE
DIHAOURAGA
ELIANE
RETRAITEE
FRANCE
BODENEIMER
MARIE-ODILE
RETRAITEE
France
JACOBSON
DANIELLE
RETRAITEE
FRANCE
BATZIK
NADEIGE
SECRETAIRE
FRANCE
DE COURTENAY
MARIE-JOSEE
CHARGEE D?ETUDES
FRANCE
CONTE
JOEL
JOURNALISTE
FRANCE
CHIEUX
EVELYNE
PILOTE INTERNET
FRANCE
MAZET
GERARD
AGENT SNCF
FRANCE
LOCOGE
LOUIS
CONTROLEUR DE GESTION
FRANCE
LOCOGE
CATHERINE
ETUDIANTE
FRANCE
PELLOIS
GERARD
EMPLOYE
FRANCE
VIEU-CHARIER
CATHERINE
ELUE COMMUNISTE
FRANCE
LAPUSZANSKA
LUCIE
RETRAITEE
FRANCE
VERMEZRSEN
ALAIN
BIBLIOTHECAIRE
FRANCE
BOUILLET
FRANCINE
RETRAITEE
FRANCE
BESSAC
PATRICE
ELU COMMUNISTE
FRANCE
SENEZ
SERGE
LIBRAIRE
FRANCE
COTTEY
MARTINE
ADMINISTRATRICE
FRANCE
SERGHINI
MARIE-JOSEE
MILITANT
FRANCE
MALBERG
HENRI
ELU COMMUNISTE
FRANCE
CONCINA
ANNICK
ENSEIGNANTE
FRANCE
PELLOIS
BRIGITTE
SECRETAIRE
FRANCE
SALVAYRE
MONIQUE
PROFESSEUR
FRANCE
HIPPOLYTE
DOMI NIQUE
ENSEIGNANT
FRANCE
MALFROY
ROGER
MILITANT PC
FRANCE
CICCODILA
A
JOURNALISTE
FRANCE
BUISSON
PAULETTE
RETRAITEE
FRANCE
TISSOT
M-HELENE
SALARIEE
FRANCE
MANFREDI
OLIVIER
SALARIE
FRANCE
Sharipova
Muborak
Sociologist
Tajikistan
Sobirova
Sabohat
humanitarian activist
Tajikistan
Sharipova
Muhabbat
Editor
Tajikistan
Zukhruitdinova
Vasila
Student
Tajikistan
Sharipov
Orzumurod
Film Produsser
Tajikistan
Zukhritdinova
Asila
Student
Tajikistan
safa
issa
Ecrivain
iran
Ziyoev
Umed
Group Procurement & Logistic Manager Assistant
Tajikistan
Bhattacharya,
Asoke
Professor, Jadavpur UniversityCalcutta
,India
DIALLO
Mariama Djélo
PSychologue
France
Carron
Stephanie -
directeur de production -
France
VAHABI,
Mehrdad
Maître de conférences à l'Université Paris 8, dept d'Economie-Gestion
FRANCE
VUILLERMOZ
Jean
Conseiller de Paris
Président du Groupe communiste au Conseil de Paris
FRANCE
REY
Jean-Jacques
poète- écrivain
France
MEZURET
Jean-Michel
directeur de cinéma
France
MARGATE

Catherine
Maire de Malakoff
Conseillère générale des Hauts de Sein e
FRANCE
COSTA
ISABELLE
AUTEUR-PAROLIERE
FRANCE
BARI
DOMINIQUE
JOURNALISTE
FRANCE
NEJMI
HASSAN
poète marocain (président de l'Union des Ecrivains Marocains)
Maroc
FRASER
SANFORD
POETE
USA
SEIMENDI
GISELE
SECRETAIRE DE REDACTION UNIVERSITAIRE UNIVERSITE DE PROVENCE
FRANCE
NDIAYE
DAOUDA
POETE
SENEGAL
STARASELSKI
VALERE
ECRIVAIN
FRANCE
LAZARO
CATHERINE
BIBLIOTHECAIRE
FRANCE
HADDAD
HUBERT
ECRIVAIN
FRANCE
TURQUIN
MAGALI
POETE
FRANCE
AMOZ
CLAUDE
ECRIVAIN
FRANCE
BOURRE
JEAN-PAUL
ECRIVAIN
FRANCE
CHORT
SILVIA
POETE
ARGENTINE
LINA
ZERON
POETE
MEXIQUE
GILLES
BONA
POETE
FRANCE
PASCAL
DEUZELS
ARCHITECTE
BELGIQUE/BELGIUM
DAYAN HERZEBRUNE
SONIA
SOCIOLOGUE
FRANCE
DUHIN
ALEXANDRINE
1001 NUITS
FRANCE
BELGACEM
ZOUBIDA
RESPO NSABLE ADMINISTRATIVE
LUXEMBOURG
EDDE
DOMINIQUE
ECRIVAIN
FRANCE
DEQUEKER
ANNIE
UNIVERSIRAIRE SOCIOLOGIE DES REPRESENTATIONS POLITIQUES REVUE TUMULTES
FRANCE
YAPAR
MINE
ECONOMIST
NETHERLANDS
BENNETT
JOHN M
POETE BIBLIOTHECAIRE
USA
MAMERE
NOEL
DEPUTE MAIRE VERT DE BEGLE
FRANCE
LAHIDJI
ABDEL KARIM
FIDH PRESIDENT DE LA LIGUE POUR LA DEFENSE DES DROITS DE L HOMME EN IRAN
IRAN :FRANCE
DANSE
BERITH
THEATRE DIRECTOR
HOLLANDE
JACCAUD MECENES
KAMILA

FRANCE
JACCAUD MECENES
PIERRE

FRANCE
TAHON
Marie-Blanche
ProfeSseure, Université d'Ottawa
Canada
LOWIT
Valérie
Technicienne de recherche Université Paris 7
France
Kessler

Paul
Directeur honoraire au CNRSFrance
FRANCE
Mendès-France

Mireille
Juriste
FRANCE
El-Khatib
Naji
Sociologue
FRANCE
OUSSEDIK.
Fatma
Sociologue
Algérie/ALGERIA
OSSWALD
ANDRE
RETRAITE
FRANCE
du Bois
Julia
sculptor
France
Crompton
Silvia
Publishing
UK
Mercer
Jeremy
journalist
France
de Robillard
Julie
art restoration
France
Al Atassi
Abdel Hamid
Intellectuel Syrien vivant à Paris
Syrie
Maugars
Elizabeth
Militante féministe
France
Foyle
Janet
Lawyer
Canada
Benslama,
Fethi
psychanalyste

Simon
jeannette

france
Sharipov
Orzumurod
film director
Tajikistan
Zaripova
Zarafshon
student of Russian university of Patris Lumumba in Moscow
Russia
DEZELLUS
Françoise
Are FJKD
FRance
vignault
chloe
etudiante
canada
Bertrand
Claire
traductrice
France
RULLO
Bruno
Poeta, fotografo
ITALIA
GANGA
Frederic
POETE
FRANCE
Mnouchkine
Ariane Mnouchkine et le Théâtre du Soleil.
AriAne
compagnie de theatre
France