جمعه، آبان ۱۹، ۱۳۸۵

بیژنپورآبادی
01.11.06

بدخشی

استثناء تاریخ تفکرملی ماست


( 1 )

مقام بدخشی در چشم انداز تفکرملی

همیشه یاد محمد طاهربدخشی نخستین روشنفکر دوران مابعد مشروطیت و اصولا کاشف واژه سیاسی " ستم ملی " و" بانی اندیشه ی طرح مساله ملی و ملیگرایی" درمبارزات سیا سی- آزادی بخش مردم افغانستان است.
به پیشواز( هشتم عقرب ) زاد روزوزاد مرگ نخستین بینشمند مبتکروبانی مبارزه علیه " ستم ملی " زنده نام محمد طاهر بدخشی، پایه گذاراندیشه ملیگرایی و مبارزات ضد استبدادی وانواع ستم درافغانستان.

بیست وهفت سال پیش از امروز، کابل بدست پلید ترین حیوان درنده ی عالم ( امین فاشیست ) رهبر باند تروریست جناح خلق حزب دموکراتیک اداره میشد، که در پی کودتای نظامی شب هنگام هفتم ثور 1357 خورشیدی قدرت سیاسی را ازمحمد داودخان ( قومی ترین چهره ی فرزندان یحیی ) تصاحب نمود.
سخن ازمحمدطاهربدخشی بنیاد گذار " محفل انتظار" است. نخستین اندیشه ورز و فعال سیاسی برای دگرگون سازی افغانستان باز مانده درفراموشخانه ی خاموش تاریخ مشرق زمین. بلی او از سرزمینی برخاست که درآن چندین شگفتی تاریخ ازفرهنگ وفضیلت شرق؛ نیز برخاسته اند. اواز بدخشان برخاست و دردل ایرانزمین نشست، او همان دانه درشتی است که بقول مولانای بلخ در زمین فروکاشته شد و چه جوانه زد و چندین هزاربدخشی درکشتزارمبارزه با ستم ملی و نابرابری اجتماعی وسیاسی از آن رویید

کدام دانه فروریخت درزمین که نرست
چرا به دانه ی انسانت این گمان باشد

بدخشی درکناربحرالدین باعث وسایر جوانان بیداروآگاه، داعیه ی نفی هرگونه ستم و ناروایی عبدالرحمانی درافغانستان را که ریشه درمناسبات خشین قبیله ای داشت درمتن حاکمیت قبیله ای با صدای بلند فریاد نمود و پنجهزارهمرزم خود را دراین راه قربانی هدف ساخت.

بدخشی و مولوی نامهایی اند که با نامهایی چون حفیظ، قربان، رشید، روستا، حکیم و...گره خورده اند
آری بدخشان همان زادگاه فریدون پدرتاریخ اساطیرفردوسی بزرگ، بدخشان جایگاه ظهور نخستین پیامبر توحیدی درمعانی و باطن؛ سوشیانت ( آشورزردهشت بزرگ )، بدخشان پایگاه تشکیل نخستین جمعیت ایرانی تبار با قلمرو " ایرانویچ " همان ایران ویجه یا مبدأ و مطلع ایران است. بدخشان مخرج زبان فارسی – دری و چندین زبان مستقل دیگربدخشانی ( شغنانی، وخی، منجانی، دروازی، اشکاشمی، زیباکی، پامیری، ونجی، واخانی، کوفی خواهانی، یا رکندی، قرغزی، فرغانه ای و ... ) است.
بدخشان ستون تسخیر ناپذیربرای سپاهیان متجاوز اسکندروعرب دریکهزار سال متفاوت ازهم است، بدخشان پناهگاه آوارگان بزرگ تاریخ در دوران مهاجمان بزرگ است، بدخشان خوابگاه فلیسوف بزرگ و پایه گذارفرقه مذهبی اسماعلیان حضرت حکیم ناصر خسرواست.
بدخشان زادگاه چندین بدخشی فرزانه و نامدارومنجمله محمد طاهر بدخشی ازآن میان بوده و بدخشان آری دژمقاومت وپاسدارحرمت پاگیزگی وتسخیر و تسلیم ناپذیرعلیه بیگانگان ( حتی آخرین آنها یعنی همین طالبان پاکستان ) بود وهست !
نسبت داشتن به بدخشان یک امتیازاگر نیست، مسلماً یک افتخاراست. بدخشان یعنی تمثیل فزیکی سر از تنه؛ در اندام هندوکش است. بدخشان جایگاه مغز و تفکرهندو کش است. ازهمین رهگذر است که در آن سرزمین ارزشها و فضیلتها ی دوست داشتنی کم نبوده اند، نیستند و نخواهند بود. بدیهی است که پدیدارهای نا سود مند و نا هنجار نیز میتواند ومیتوانسته است مو جود باشد!
بدخشان را بدخشیهای بزرگی ازجمله، شاعران بلند آوازه، دانشمندان و فلاسفه، روحانیان نو اندیش، زنان نامدار، روشنفکران تیز هوش و فعالان سیاسی زنده نام کرده اند. در یک سخن از دفینه های زیرخاکی اش مانند ( لعل و لاجورد، یاقوت و ... ) که بگذریم، بدخشان را با هیچیک ازمردم نشین های دیگرایرانـزمین، و همین افغانستان نوین نمیتوان برابر گذاری نمود.
این از باب مباهات بدخشان بود، اکنون به اصل رویکرد ( شخصیت محمد طاهر بدخشی ) روشنفکر واقعی دوران احزاب سیاسی، درتداوم مبارزات آزادیخواهانه سه نسل ازمشروطه خواهان دوران مدرنیسم این سرزمین؛ برمیگردم.
بدخشی را پیش از آنکه یکتن ازموسسان حزب دموکراتیک خلق بنامیم، سزاوار است که او را بانی تفکرملی درجنبش ضد استبدادی، بعنوان استمرار جنبش آزادی بخش ملی دوران مشروطیت و پیشکسوت اندیشه ی بزرگ مقاومت ملی دوران پسین نیز بشناسیم. اگراو اندیشه ی مقاومت را در برابریخواهی و عدالت ملی منشور نمود، اگرجا وید نام مولانا بحرالدین باعث نواندیش عرصه ی دین و سیاست، دست اندیشه های بدخشی را گرفت وبه جامعه ی دین باوردر میان مردم فروکاشت، اگرشهید سید عبدالمجید کلکانی مشهوربه مجید آغا؛ فراتراز یک انقلابی افسانوی دست دردست مولانا باعث و عبدالحفیظ آهنگر پور داد و بدخشی را درکوهستان زمین براندیشه های رها یی باوران و سپس سا زمان آزادی بخش مردم افغانستان ( ساما ) ریشه بخشید و سر انجام دیدیم که ستاره دیگری درآسمان ایمان وشجاعت، رستم دیگری دربازی روزگار قامت کشید و مقاومت و آنهمه اندیشه های بدخشی را بی هیچ کم و کاستی در راه تحقق عدالت و حضور بی تردید همه اقوام و تبارمردمی در این سرزمین با توانایی بی نظیر به میز عمل برد. این پسین پهلوان سرزمین که لقب قهرمان ملی را نیز از آن خود کرد زنده نام احمدشاه مسعود ( ره ) است. بازهم بدخشی درکانون اندیشه و فراست ملی بر بام آزادگی نامش بلند است. روان این چهار ابر مرد تاریخ سر زمین آبایی ما ( ایرانزمین ) همیشه شاد باد.

براساس پرسشهایی که از دهها فعال سیاسی و فرهنگی دهه ی پنجاه خورشیدی مانند: میرغلام محمد غبار، عبدالرحمان محمودی، محمد صدیق فرهنگ، محمد آصف آهنگ، محمد علی زهما، خان عبدالغفار خان، کریم نزیهی جلوه، صدیق روحی، اسماعیل مبلیغ، عبدالحی حبیبی، آدم خان جاجی، استاد خلیلی، سرورجویا، براتعلی تاج، سیدمحمد دهقان کشمی، دهقان کابلی، مولانا خال محمد خسته، استاد موسی توانا، نورمحمد تره کی، مولانا سلیم طغرا، استاد ربانی، ببرک کارمل، سلطانعلی کشتمند، دستگیرپنجشیری، عطامحمد شیرزی، دکترعبدالاحمد جاوید، مولانا باعث، سید عبدالمجید کلکانی، استاد واصف باختری، رهنورد زریاب، دکترروان فرهادی، شرعی جوزجانی، جمشید شعله، عبدالهادی کریم، محمد نبی عظیمی و... به مرورزمان انجام شده است ایشان محمد طاهر بدخشی را فعالترین روشنفکر تیزبین و آگاه درحوزه ی اندیشه هم در سازماندهی امور وهم در طرح تیوریک مسایل دوران احزاب سیاسی در دودهه ی پنجاه و شصت خورشیدی دانسته اند.
این سنجش و پرسش توسط روان شاد خلیل جان رستاقی از فرزانگان حوزه هنر و ا دب و فعالان تفکرملی صورت گرفته است. من شخصاً از زبان آن فقید فهیم این نامها را نقل کرده ام. رستاقی خود از حوزه ی اندیشه های ملی و باورهای مردم پسند، ملیگرایی و روش مبارزه علیه استبداد و ستم ملی را درسی سال زندگی سیاسی اش پیروی و تجربه نمود. او از نزدیکترین کسان اهل مشورت با شهید بدخشی بود. مرحوم رستاقی در نزد خویش برخی یاد داشتهای نفیس ومنحصر بفرد را درباب تاریخ سیاسی دوران احزاب و انفاذ اندیشه های ملی که شاد روان بدخشی داعیه دارآن بود نگهداشته بود.
با این وجود پیروان و ارادتمندان بدخشی دریک بی توجهی حیرت انگیز، برای نشر و پخش اندیشه و دیدگاهها، نامه ها و مقالات و نگاشته ها، بیانیه هاو سخنرانیها و پژوهشهای مکتوب و نا نوشته ی ایشان، درمعرفی بزرگترین روشنفکراندیشه گر و پایه گذارمکتب ملیگرایی که درکسوت یک اندیشمند و جامعه شناس سیاسی ظهورنمود، غفلت وناعاقبت اندیشی کرده اند. اگرادعایی موجود باشد که استبداد حاکمیت قبیله باورو تحول گریز؛ چنین فرصت و امکانی را سلب کرده بود، تنها یک بهانه و یا شاید توجیه نا کارآیی ما باشد نه چیزی بیشتر.

من از زبان استاد عبدالعلی مزاری پر نفوذ ترین شخصیت سیاسی جامعه ی مصتضعفین وزحمتکشان هزاره سال 1372 که در کمیته ی فرهنگی حزب وحدت سخنرانی داشت؛ شنیدم که گفت: " شهید طاهربدخشی ودوستان فداکارایشان، حق بسیاری برمادارند، آنها برای تثبیت اهداف ما که عبارت ازعدالت و مشارکت است احساس خوبی نشان داده اند، من داعیه ی آنها برای مبارزه با ستمگران را همچون داعیه ی خویش میدانم، روان آن مرد با استعداد و فداکارشاد باشد".
برخلاف سایر پان ایرانیستها نگرش تاریخی بدخشی نسبت به اقوام ترک تبا ر، هم در کشور ما و هم درمنطقه بسیار درک محتوایی است. به نظر بدخشی که خود نیز سهمی از آن تبار دارد، ترک تباران نقش کمتر از ایران تباران در تقویت و گسترش قابلیتهای فرهنگی حوزه ی آسیا نداشته اند. بدخشی داعیه ی دفاع از حقوق اقوام ترک تباردرکشور را درراس اهداف ملی خود قرارداده است.

درجنبش مشروطه خواهی، بهترین ویا شاید دقیقترین گام مهم سیاسی آن دوران دلبستگی یافتن یک جمعیت تحول طلب وطرفداراصلاحات ساختاری درحاکمیت و ریشه بخشیدن به خواستهای ترقی خواهانه مردم در پرتو استقلال و آزادی بود. این داعیه بروشنی مطرح شد ولی بدلیل مشکلات اصولی و ابهامات بینشی در روشهای عملی با دهها مشکل روبرو شد. بروز مشکلات و ظهور اختلافات معنای ارزشی در طرح جمعیت مشروطه خواهان را تنزیل نمی دهد، این حوادث برنامه های سیاسی نسل تجدد خواه آغازقرن بیستم میلادی درکشورما را کند و کورساخت، اما ماهیت اندیشه روشنفکرانه درآن نسل را استمرار بخشید.
باید توجه داشت باشیم که، کارنسلهای پیش وبعد ازمشروطه تا آغاز دهه پنجاه ( 1345 خ ) درزمینه های مذهبی، سیاسی، اجتماعی و... جریان تأسی شده یی بود که از دوران مدرن اروپا در سرزمین ما سمت وسو می یافت. واقعاً خیزش و جوششی در درون جامعه برای نرمش دادن انقطاب و انقلاب میخواست در میان اندیشه گرایان پا بگیرد، اما ریشه های استبداد طایفه سالاران و نفوذ چندین جبهه یی نیروهای انگلیس بدلیل پادشاهان وابسته و نا بکار؛ دمار از روزگارتحول طلبان و ترقی خواهان کشید و همان بود که اندیشه و برنامه های مشروطه ( اصلاحات ) در چنگ سلطنت باقی ماند.
اینکه مشروطه قربانی طوفان برگریزان خزان سیاست شد، اینکه دها قهرمان ملی و فرماندار مقاومت برای استقلال یکجا با سپاه و لشکر و جمعیت تابعه بذر خاک شدند واینکه قبیله از روی نعش خونین آنان گذ شت و داعیه ی استبداد ودشمنی علیه اکثریت مطلق جامعه را درفش داری کرد و باز اینکه به جعلیات و هویت سازیهای ناجایزوغیرواقعی پرداخت؛ ازافسون نامه های پسین سیا ست در کاخ دسیسه و حیلت جانشینان عبدالرحمن و نادرخان است.
ما بروشنی دریافته ایم که جنبش مشروطه خواهی تمام هم وغمش اندکی نرمش دادن خشونت حاکمیت و آماده نمودنش برای برخی اصلاحات درساختارهمان پادشاهی باز مانده ازمیراث ستمگران وابسته به سنتهای قبیله وعادات تک تباران بود. این نیز روشن است که مشارکت شاه درتحول از همان سنتهای نیاکان تفاوت بسیاراند ک دارد. بهرروی مشروطه خواهی همین بود و داعیه اش در چهاربست پادشاهی با اندکی تحول گرایی در یک تراژدی غم انگیزپایان یافت.
مشروطه خواهی ازحوزه قدرت سیاسی متأ ثربود وبا همین ویژگی در همان دوران خویش بصورت یک داعیه مطرح شد وسپس در یک دگرگونسازی سلطان سلطنت قربانی بسیار گرفت و لی در خط تداوم زمان جریان نیافت. لابد میتوانیم ادعا کنیم که شخصیتهای مهم فکری تولید نکرد و تنها پاسخی بود برای برنامه های اصلاح و تغیرحکومت وقت.

فراموش نکنیم که ظهور سید جمال الدین درحوزه ی انسجام امت اسلامی، ظهورمحمودطرزی در ژورنالیسم، مطبوعات وپیوند با تحولات منطقه و جامعه عثمانی، ظهورمحمد ولیخان آگاه در مدیریت، مردمداری، سیاست و اساس دپلماسی مدرن، ظهورامان الله خاندر مشروطیت سلطنت، نقش پروفیسورغلام محمد میمنگی درهنرنقاشی، ظهورصلاح الدین سلجوقی ونویسندگان پس از دوران مشروطیت ( عبدالهادی داوی، میر غلام محمدغبار، میر محمد صدیق فرهنگ، استاد خلیل الله خلیلی، عبدالحی حبیبی و... ) خود از تبعات جنبش مشروطه خواهان میتوانند بود.

اما در دوران احزاب سیاسی:
دو رود خانه یی که از سرچشمه های نظری جامعه ی اروپا آب میگرفت و درنهرمشترک باوری محافل آسیا میریخت، یکی تبعات مدرنیته اروپایی بود که جامعه ی ما برای آرزوهای پیشرفت علمی و دست یابی به ابزارترقی و تحول کام تشنه و نیاز مند آن بود. دوم آنکه رود خروشان اندیشه های کارل مارکس وانگلس دردفاع از طبقات پایین جامعه با متن و روان تشدد در براندازی حاکمیتهای فیودالی- بورژوازی که عامل ستمگری بودند، به نحوی آیدآل ستمکشان افغانستان و برخی جوامع شرقی شد. لذا دوران احزاب نیزمانند دوران مشروطیت از استقلال اندیشه محروم ماند. بدیهی است که تقلید هرچند که با هنرمندی وعاملانه انجام شود؛ باز درزمینه هایی ناکام وخام با قی میماند. تقلید در سیاست یا به استبداد می انجامد، یابه وابستگی ویا به بحران فراگیردر همه بخشهای جامعه. بقول حافظ:
زاهد ازکوچه رندان به سلامت بگذر تا خرابت نکند صحبت رندانی چند
اما زنده یاد طاهربدخشی بعنوان یک روشنفکرخلاق وآگاه درنسل خویش ازچند ویژگی شگفت انگیزی برخوردار بود که همین ویژگیها او را ازسطح به عمق میبرند و از اعماق جامعه سنتی به درون واقعیتهای روزگار رهنمون میشوند:
نفوذ و جاذبه او در نسل پیش از خودش ( غبار، محمودی، فرهنگ و... ) تا آنجا بود که در خانه ی او جمع می آمدند تا توضیحات او را درمسایل فرهنگ، تاریخ و سیاست، اندیشه وجامعه شناسی با دقت و شور وصف انگیز بشنوند.
روحانیون و اهالی معرفت، وکلا و نمایندگان مردم به بدخشی دلبستگی رمز آمیزی داشتند. همان گونه فیودالها، زمینداران و به اصطلاح انقلابیون ملاکان و حتی بوژوازادگان نیز با وجود نسبت یافتن بدخشی با روان عمومی انقلابی در کشور، او را بصورت شورانگیزی تایید می نمودند. همین جا باید گفت: بدخشی یک روشنفکرنمای ناشی و بی ریشه به گذ شته نیست، بدخشی برای توانایی و دانایی خود هم ازسنت و سرگذشت این سرزمین وهم فلسفه و مکاتب جدید و از همه مهمتر بخاطرفهم بلند جامعه باوری اش در پویه ی زمان ایستاده است.
بدخشی پیش از آنکه رهبر و متفکرتاریخ باورباشد، یک روشنفکر اندیشه آفرین و مولف واقعی نظریه ی ملیگرایی و میانه روجامعه ی سنتی ماست. ازهمان باوراست که بدخشی امروز نیزغیر ازسازمانها وگروههای نسبت یافته به او( سازا وسفزا ) هزاران مرید ومقلد دارد. بقول زنده یاد خالد ترجمان یکی ازمردم شناسان دهه ی ششم سده ی کنونی ونسل دوران ما که میگفت: " ماهنوزبدخشی اندیشه پرداز را کشف نکرده ایم. فهم شفاف اندیشه های بدخشی به دلیل انحماک مابه دگمهای تقلیدی و اندیشه های عاریتی - انقلابی میسرنشده اند.
اول باید بدخشی را در تفکر انسانی او یافت وسپس به تفکرانقلابی خود نسبت داد. درغیراین صورت دانش و باورعلمی او به اندیشه های ما رکسیستی التقاط نمی پذیرند". ترجمان که خود از دانشمندان افغانستان شناس بود، بدخشی را گاندی افغانستان، مصدق افغانستان و شیخ شامل افغانستان میخواند. خالد ترجمان باورداشت که: " هیچیک ازمردان دوران مشروطه خواهی که درسالهای پس از سپری شدن دهه ی دموکراسی و احزاب قد برافراشتند؛ بسان محمد طاهر بدخشی دردل زحمتکشان افغانستان جای نگرفتند". سخن ترجمان فقید درمورد شأن و نسبت عقلانی بدخشی با سایر مبارزان دوران تسلط اندیشه های انقلابی ( 1340 تا 1360 خ ) در آنست که گفت: " بدخشی با یاران و همفکران نسل خود وبا رهبران و رهروان نسل خود چندین منزل فاصله داشت".

پس بدخشی که بود ؟
بدخشی یعنی شاه فرد قصیده ی بلند بدخشان، نام ورجاوند فرزند ارادتمند کوهستان، پاسداراندیشه های نسبت یافته درجلگه های باورزحمتکشان، پایه گذارتفکرملی و برابری خواهی بسود مردم محروم و ستمکشیده ما وبدخشی مبتکرروش خاص سیاسی بگونه ی سنتی- مدرن درفرهنگ استبدادی حاکمیت های تمامیت خواه و ضدمردمی طایفه مدارافغانستان بود.
کسی که نخستین انشای جمعیت دموکراتیک دراجلاس موسسان را خود قلمزن بود، درمیان همان چند تن از مهمترین شخصیتهای معروف به پایه گذاران حزب نوین، جوانترازهمه و صاحب اندیشه تراز دیگران بود. آنانی که زنده اند و ازهماوردان او هستند، میدانند که بدخشی با وجود آنکه 72 درصد اعضای مجلس موسسان از نظر ترکیب قومی به نفع او نبودند، اما او دریک تفاوت اندک 2 نفری با نورمحمد تره کی و تفاوت (1 نفری ) با ببرک کارمل سومین مقام بیشترین رای را که بالترتیب ( 27 . 26 و 25 را ی ) بود بخود اختصاص داد.

به ابتکار بدخشی آدمخان جاجی رییس اجلاس گنگره موسس و شرعی جوزجانی معاون ایشان برگزیده شدند. بدخشی در این مجلس برای اجرای تعارفات ازمنشی اول و دوم برگزیده در خواست نمود، تا دیدگاه های خویش نسبت به مهمترین خطوط نظری آینده ی حزب را بیان بدارند. درجریان همین گزارش بود که نخستین جرقه های اختلاف در شناخت دشمنان خارجی برسرمسایل نا وابستگی وابراز شعارمبارزه علیه امپریالیسم جهانی و استعمار، میان منشیان آینده و برخی اعضای مهم دیگر خود نمایی کرد. بهراحوال دلگرمی مبارزان نو اندیش سیاسی جناح چپ، که اینک صاحب یک تشکیلات فشرده و متمرکزسازمانی شده بودند، موجبات شوق و رغبت آنها را فراهم کرده بود.
کوشش کرده ام دردوسه پاراگراف زیست نامه کوتاه بدخشی را منباب آگاهی و شناخت خواننده این نامه، بدون ذکرکرونولوژیک حوادث وسیرروزگاراز کودکی تا دوران شهادت؛ یاد آورشوم. من خود قرارگذاشته ام که زندگی نامه، کارنامه، تحول اندیشه واصول و مبانی باورها واهداف آن سرورشهید را در" تاریخ تحول اندیشه های ملیگرایی" و " شناسنامه ی ستم ملی درافغانستان" بنویسم. پس نیازی نیست که اکنون سخن را گستردگی بیشترببخشیم.

ما بدخشی را اینگونه میشناسیم:

محمد طاهربدخشی درهشتم ماه عقرب 1312 خورشیدی دریک خانواده ترکی- تاجیکی درگذر میر شکاران یکی ازتوابع شهر فیض آباد مرکزبدخشان بدنیا آمد. پدرش محمد ذاکرخان ازسرشناسان بدخشان ومرد صاحب اعتباری بود. خانواده ذاکرخان ( مردان و زنان ) اهل خوانش و دانش بودند.
براساس یادداشتهای بازمانده ازخانواده و اشارات شخص بدخشی، نخستین آموزگارش در فراگرفتن اصول مقدمات ( الفبا ی فارسی ازقاعده بغدادی، قرآن ودعاییه ها، دیوان حافظ و بیدل وکتاب مثنوی شریف ) بی بی رابعه عمه ی بزرگوارش بوده است. رابعه ازمنوران امهات المومنین و زنان شاعر وسخنوربدخشان است که با سیده مخفی بدخشی شاعربزرگ بدخشان ( یادگاراحفاد میریاربیگ ولی ) مصاحبت وهمسخنی داشته است. بدخشی پس از چند سال کودکی به کوشش اطرافیان پابه مدرسه مذهبی نهاد، و درس اصول و مقدمات را در سطح بالاتری فرا گرفت و چندی بعد به کابل پایتخت آمد.
زندگی در کابل و فراهمی مقدمات دانش مذهبی زمینه شد تا با مدرسان و استادان این عرصه آشنا شود. با حمایت وهدایت ادیب صاحب نام مرحوم دهقان کابلی و با گذشت دوران کوتاه؛ وارد مکتب سیستم جدیده شد و با موفقیت مراحل آغازین ومتوسط و دبیرستان را پایان دا و وارد دانشگاه کابل در رشته ی اقتصاد و حقوق گردید. ازاین دانشکده پایان نامه گرفت و درهمین دوران بود که یکی از فعالان جنبش دانشجویی ( اتحادیه محصلان کابل ) شد.
همین جا بیک مورد استثنایی اشاره میکنم: برخی یادداشتهای زنده یاد بدخشی و نامه های ایشان به دوستان وهمفکران او درسالهای چهل شمسی و پیشتراز آن نشان میدهند که، او نه تنها پایه گذارمحفل انتظار یا همان سازمان زحمتکشان در سالهای 1347 خ است، بلکه درایام دوام تحصیل درکابل و مصاحبتهای سودمند او با شخصیتهای نیک نامی چون، دکترعبدالرحمن محمودی، میرغلام محمد غبار، محمد صدیق فرهنگ، استاد خلیلی، براتعلی تاج و بقیه بیدارگران نسل مشروطه خواه، طی سفری به بدخشان در زمینه تشکیل یک نهاد سازمانی و جریان ملی تحت نام " جمعیت آباد خواهان میهن" * اقدام نمود.
این جمعیت که تحت رهبری عبدالروف خان ضیا زاده با نام مستعار وحید روشنفکر و با مشارکت فعال کسانی چون: محمدهاشم واسوخت، عبدالنظیرهباب، عبدالغفور سوزن، حاج شمس الدین یفتلی، داکتر احمدقلی، ضیا حافظی، انجینر زیدالله و... فعالیتش را آغازنمود، باید درسالهای 1340 خورشیدی و یا پیش از آن ایجاد شده باشد. درنامه های جداگانه ماهیت و شرایط فکری وفعالیت این جمعیت را که میتواند نخستین سازمان سیاسی با اندیشه ی ملی – مردمی در شمال افغانستان تلقی گردد، مفصلتربه شناسایی خواهم پرداخت.
با توجه به سرگذشت نا خوانده این نهاد سیاسی در بدخشان که از یادداشتهای واقعه نگاران بدور مانده است، میتوان فهمید که بدخشی پیش از سن سی سالگی تشکیل سازمان مستقل ملی را تجربه نموده است، عضویت فعال او درهمین جمعیت آباد خواهان میهن دلیلی براین ادعاست. یکی از طرحهای بدخشی درمجالس مشورتی برای ایجاد سازمان روشنفکری و دموکراتیک آغاز دهه ی پنجاه خورشیدی، همین نام " جمعیت دموکراتیک میهن " بوده است. البته آقای غبار و برخی میانه روان دیگر با این طرح موافقت داشته اند. اما کمبود نام حزب و مردم یا خلق در پیشوند و پسوند نام آن نهاد سیاسی مورد نظر، تنها مانعی بوده است که انقلابیون چپ تند رو را دربرنمی گرفته است.
بدخشی دوبارازدواج نمود وجمعاً شش فرزند دارد. خانم جمیله بدخشی همسرشهید بدخشی و مادر چهارفرزند اوست که خود از درس آموختگان دانشگاهی جامعه ی هزاره ( خواهرآقای سلطانعلی کشتمند ) صدراعظم سابق افغانستان است. شهید بایقرا بدخشی ( همکلاس این قلم ) و پسربزرگ زنده یاد محمدطاهربدخشی بود، که درسال 1357 خ از خوابگاه دانشجویان پل تخنیک دستگیر و در زندان پل چرخی زندانی و سپس اعدام شد.
درطرحهای شادروان بدخشی برای نام سازمان سیاسی آینده، در مذاکرات گروه تدارک برگزاری گنگره موسس ( 1343-2 هش ) ده نام پیشنهاد شده است. درهیچیک ازاین نامها؛ خلق و دموکراتیک افغانستان مندرج نبوده اند، چون یکی از مواد آجندای بدخشی برای حل مشکل سیاسی جامعه؛ نام افغانستان وعدم موضوعیت و مشکل مشروعیت آن بوده است. مثلاً یکی از نامها " نهضت ملی خراسان " و دیگری " جمعیت زحمتکشان میهن " پیشنهاد گردیده است. معلوم است که با این نامها توافق نشده و کمبود برخی واژگان مطنطن ومفاهیم کارگری و سوسیالیستی ازماهیت آنها کم مینموده است. اما درسال 1343 با واژگان خلق، دموکراتیک و افغانستان بدلیل اکثریت داشتن هواداران این ترکیبات و اصطلاحات به تصویب آن تمکین نموده است.
بدخشی خود مینویسد: " من درنشست مورخ 20 میزان 1342هش با بزرگان تخارستان و ترکستان درمنزل میرصاحب غلام محمدخان غبار، ده نام برای جمعیت و یا محفل آینده روشنفکران کشورپیشنهاد کردم، اگرچه این نامها با نامهای مطرح شده ازسوی نورمحمدخان تره کی ورفیقان دیگرآنها مورد قبول نیستند، اما من و میرصاحب وجناب محمودی صاحب برای ایجاد جمعیت ملی که بتواند برای افکارمختلف جامعه کارآیی، حوصله و طاقت نشان دهد تلاش میکنیم".
از یادداشتهای میرصاحب ولیجان

بدخشی در تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان جزو شش تن ازکسانی بود، که بیشترین نقشهای مهم سیاسی و گردانندگی را برعهده داشتند. او همچنان در گروه چهار نفری حلقه مرکزی دارای طرحهای جداگانه یی بود. ازسال 1342 تا سال 1335 درگروه موسسان با قیماند، اما بزودی در پی یک اختلاف اصولی با سیستم نظری حزب دموکراتیک خلق، از عضویت آن جمعیت استعفا داد و در سال 1347 به تشکیل محفل انتظار پرداخت.
ازسال 1347 تا 1357 پنج بار زندانی شد، او درهمان بارپنجم بود که از زندان برنگشت و با بهترین یاران وهمرزمانش درچاه تعصبات امین فاشیست بتاریخ هشتم عقرب 1358 روز چهارم عید قربان جانش را هدیه ی آزادی و اندیشه ی ملیگرایی نمود. روانش همیشه شاد وراهش همواره سبز و پر روهرو باد.

اعضای کنگره اول 1343 خورشیدی کابل

بدخشی پیش از آنکه درپی استقرار نظام کودتا قربانی خصم فاشیسم امینی شود، جامعه ی سنتی و آینده ی این سرزمین را چنین تالیف وتعریف کرده است: " ما ازحقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم درپرتو یک قانون اساسی مورد تایید آنها، حمایت وآنرا پیشاهنگی خواهیم نمود. پیشاهنگ نه کارگران و دهقانان، بلکه روحانیان ونخبگان، روشنفکران و مبارزان جامعه بعنوان یگ نسل آگاه سیاسی خواهند بود". او همچنان این موارد را از مفردات مبارزات ضد استبدادی و ضد تمامیت خواهی قومی درکشوراعلام نمود، مفردات ذیر جملات بدخشی نیستند، اما کلمات و مفاهیم دقیقاً منبعث از منشورملی محفل انتظار است:
" 1- فدرالیسم نظام سیاسی آینده ی ماست.
2- استقلال اندیشه و نا وابستگی سیاست ماست.
3- تمکین به دین اسلام بحیث دین مردم فرهنگ ماست.
4- مبارزه علیه هرگونه ستم ملی و طبقاتی منشورویژه ی ماست.
5- کوشش در راه ایجاد جبهه ی متحد ملی شعار ماست.
6- طرح و حل مساله ملی عمده ترین شعار ما از مسایل مهم سیاسی جامعه است.
7- آزادی بیان، حرمت انسان، دفاع از زنان و حمایت جوانان چهارگوهردراندیشه ما هستند.
8- تفاهم وانعطاف با نیروهای مستقل مردمی وملی ازاصول مهم مبارزاتی ماست.
9- نام واقعی سرزمین ما ایران و خراسان است، آریانا و افغانستان مفاهیم انحرافی و تردید آمیزی هستند.
10- زبان فارسی دری هویت ماست، مبارزه برای حفظ پاگیزگی آن از اهداف فرهنگی ماست".
بیژنپورآبادی

شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۵



اکادمیسین دستگیر پنجشیری
هر قطره ء آموی خروشان وطن
هرصخره ء سالنگ وبدخشان وطن
ازصلح وثبات وسرکشی قصه کند
بشنو سخن عاشق دامان وطن
"فروغ هستی "
یا دی
از هفتاد سومین سالروز روانشاد محمد طاهر بد خشی



هشتم عقرب 1312 خورشیدی روز تولد زنده یاد محمد طاهر بدخشی
وتصادفا روز هشتم ماه عقرب 1358 خورشیدی روز شهادت این آزاده مرد وطن است . تاجاییکه از دستنویسها زنده نام محمد طاهربدخشی ، نوشته های دا نشمندان اکادمی علوم جمهوری مستفل تاجکستان ودوستان نزدیک ایشان در یاد نامه ء محمد طاهر بدخشی خوانده ام ؛ مادر محمد طاهر بدخشی دختر افسقال (سپیدمو ) لطف ا لله "لطفی" ازخانان محلی تاجیک وپدرش وکیل ذاکر نبیره ء مرزا عزیز " مغل بیگی " بوده است.
پدر کلان مادری او موءرخ ،دارای کتابهای تاریخی خراسان قرون وسطا و با فیودالهای خود ی وبیگانه آشتی ناپذیر بوده است .
هرچند پدر م . ط بدخشی زمیندار میانه حال ومتنفذ روشن بین محلی بود ه است ولی بدلیل ظلم وستمیکه از محمد گل خان مهمند ودیگر والیان ومقامات بلند پایه هیأت حاکمه ء دوران استبداد بویژه درجریان مبارزات دوره ء هفتمم شورای ملی دیده بود گرایش و شعور ضداستبدادی درژرفای ذهن ود ماغش بازتاب روشن داشته است.
م.طاهر بدخشی درچنین بستر اجتماعی ، فرهنگی وملی در روز دوشنبه 8 عقرب 1312 خورشیدی ، درشهر کوچک فیض آباد مرکز بدخشان چشم بجهان گشود وپر ورش یافت.
درشش ساله گی اورا به مدرسه ء مذهبی خر قه ء شریف فرستادند .چهار سال دران مدرسه درس خواند و آموزشهای ضروری دینی ومذهبی را آموخت.
درسال 23 13 خورشیدی نصاب تعلیمی بزبان فارسی دری وزبان مادری او تغییر کرد وبیدرنگ ازمدرسه به مکتب رفت در دوره ء ابتداییه گرداننده گی اخبار دیواری "ارشاد " را بعهده گرفت . درکنفرانسهای ادبی مکتب اشتراک فعال کرد هنر خطابه رادر همان نوجوانی مشق نمود . در دوره ء تعلیمات متوسط همکار قلمی روزنامهء بدخشان شد به پیروی از حکیم ولوالجی موألف " کان بدخشان " وشاه عبد لله یمگی بدخشی موألف "ارمغان بدخشا ن" این دو شهید راه آزادی وترقی ، به نگارش ترجمه ء احوال وزنده گینامهء سخنوران وشاعران بدخشان وتخارستان علاقه گرفت و بقول خودش آنرا" بشکل رشید یاسمی وسعید نفیسی نوشت " درصنف هشتم رساله ء مستقل تذکره شعرای " لعل بدخشان " را تألیف کرد و در مطبعه ء بدخشان به انتشارآن تو فیق یافت. درصنف نهم دروز استقلال مقاله ء " استقلال چیست و.و. " وشعر رزمی :
" زنده گی آخر سراید بنده گی در کارنیست " ابوالقاسم لاهوتی را خواند ازسوی سردار جمعه گل خان والی بدخشان بجای تشویق با شلاق دوزبانه " تأدیب !!"گردید وتصمیم به اخراج او گرفته شد ولی بوساطت روانشاد عبیدلله صافی قاضی مرافعه معاف گردید از صنف نهم فارغ شد پس از تلاشهای فراوان به لیسه ء حبیبیه راه یافت. دردورهء لیسه نیز کنفرانسهارا رهبری کرد درسال 1336 خورشیدی شامل دانشکده ء حقوق دانشگاه کابل شد. یکسال پس شعبه اقتصاد از دانشکده ء حقوق جداگردید و م. ط بدخشی دررشته اقتصاد تحصیل کرد از دانشکده ء اقتصاد لیسانس گرفت . درآن هنگام محمد صدیق فرهنگ مشاور پلان وزارت معادن وصنایع بود واتفاقا م.ط بدخشی بحیث عضو شعبه پلان مقررگردید. درنتیجه تبادل نظر ونشست وبرخا ست با محمد صدیق فرهنگ فرآیند (پروسهء ) رشد فکری بدخشی شتاب وسمت وسوی نوین یافت و به این شیوه پس از سال 1340 خورشیدی به اصول جهان بینی علمی و واندیشه های پیشرو زمان خو یش روی آورد .
پس از سپری نمودن دوره مکتب ضابطان احتیاط ودوره ء مکلفیت عسکری در شعبه ریسرچ (تحقیق -پژوهش ) دانشگاه کابل بحیث عضو کارکرد.
خلاصه م .ط. بدخشی شخصیت چندین بعدی بوده اند.
درکودکی ( تا 18 سالگی ) به آموزشهای مذهبی ومطالعه ء شعر وادب تاریخ جغرافیه پرداخت وبقرار روایت خودش 1500 کتاب ورساله ء خوب وخراب آنزمان را در دوران کودکی نوجوانی وجوانی بدست آورد ، عاریت گرفت ودربدخشان مطالعه کرد ولی این آثار با هوده وبیهوده اورا بگفته ء خودش " از تخصص سودمند بدور ماند ". بطور کلی معلومات ابتدایی مذهبی ، شعور روشنفکرانه ء فضل وهنر میرزا زاده گی ،آگاهی سنتی تاریخی ومحلی از ستم ملی ، معلومات ادبی معاصر از صدرالدین عینی ،ابولقاسم لاهوتی شاعران تا جیک ،عارف قزوینی ، میرزا زاده عشقی وآثار علامه اقبال لاهوری ،
کسب معلومات فلسفی از راه مطالعه کتب چاپ ایران ومطالعه ء ادب کلاسیک فارسی بوِ یژه : مطالعه مثنوی مولانا ی بلخی ،اشعار بیدل ، کلیات سعدی خواجه حافظ شیرازی شاهنامه ء فردوسی همه وهمه در تکامل ورشد شخصیت چندین بعدی م.ط بدخشی نقش فعال وخلاق داشته است. از ین معلومات موجز میتوان چنین نتیجه گیری کرد که : زنده یاد بدخشی ازهمان کودکی ، نوجوانی ،جوانی ونیمه سالی درجست وجوی حقیقت منزل میزد ازشکست وقربانی نمی هراسید شجاعانه گام می نهاد ، راهها ی نیل به حقیقت را تجربه میکرد، درجوانی شوق نویسنده گی پیداکرد و یکرشته مقالات ادبی تاریخی واجتماعی نوشت .
شوق سیاست اورا به جوش و جنبش آورد . در تشکیل هسته ء مرکزی سازمان " آبادی خواهان میهن " اشتراک کرد .این سازمان درسال 1330 زیر تأ ثیر مشروطه خواهان دوره ء هفتم شورای ملی به فعالیت اغاز کرد ولی به علت سیطره ء اختنا ق پراگنده شد.
درساحه ء ادبیات وتاریخ به نویسنده گی پرداخت.
در سیاست گام دیگری نهاد در تشکیل سازمان ضیایی شعبه ء آنسوی کوهپایه های هندوکش اشتراک کرد این سازمان از جوانان وآگاهان ولایات چهارگانه ء شمالشرق تشکیل یافته بود این سازمان در شرایط اختناق سردار محمد داوءود ،هیچگونه پیشرفتی نتوانست.
م.ط.بدخشی پس از 1340 خورشیدی به آگاهی وشعور روشنفکرانه ء جهانی واندیشه های مترقیی نوین ،از راه مطالعه ء علوم وفلسفه ء مترقی وبرقراری روابط با جوانان دست یافت ودر سالهای آخرین زنده گی پر بار خویش با احساس ضرورت مبرم توقف نویسنده گی ، به نشر تبلیغ ترویج شفاهی افکار سیاسی پیرامون ستم ملی طبقاتی اصول جهان بینی علمی سوسیالزم علمی وهمبستگی بین المللی کارگران وزحمتکشان جهان آغاز کرد.
م.ط. بدخشی پس از 1342 سیاست را به مفهوم واقعی آن آغاز نهاد در 18 سنبله 1342 خورشیدی در نخستین کمیته سر پرست وکمسیون تدارک کنگره اول جمعیت دموکرانیک خلق فعالانه اشتراک کرد در ترکیب این کمسیون هفت تن از نماینده گان آگاه همه نسلها ورزمنده گان پیشگام همان برهه ء تاریخ گردآمده بود.
کهسال ترین عضو کمیته ء تدارک کنگره ء موءسس جمعیت دموکراتیک خلق میر غلام محمد غبار فقید موءرخ ومشروطه خواه ثابتقدم نزدیک به هفتاد سال عمر وجوان ترین آن م. ط بدخشی با سی سال عمر بوده اند.
زنده یاد م.ط بدخشی عضو فعال کمسیون کنگره ء موسس ( کنگرهء اول )
سخنگو وگرداننده کنگره ء اول ، یکی از بنیادگذاران مبتکر وجوان جمعیت یکی از هفت عضو اصلی کمیته مرکزی منتخب کنگره ء اول مسوءول شعبه تشکیلات جمعیت ، عضو کمسیون تدوین مرامنامه وعضو کمسیون اساسنامه ء جمعیت دموکراتیک خلق ، مسوءول رهبری وگرداننده ء تظاهر خیابانی سوم عقرب 1343 شهر کابل ،تظاهر خیابانی 1345 دفاع از فرکسیون پارلمانی جمعیت دموکراتیک خلق و اعتصابات دانشجویان دانشگاه کابل وسرانجام رهبر با استعداد سازا بود.
م .ط بدخشی درنتیجه حضور نفوذ وارتقای شتابنده ء حفیظ الله امین در مقام کمیته ء فرکسیون خلق وشناختی که از گرایشهای عظمت طلبانه ملی اوداشت راه خودرا با فرکسیون خلق جداکرد و " محفل انتظار " را ساخت ودر سال 1347 خورشیدی این محفل بنام سا زمان زحمتکشان انقلابی ( سازا ) وبرهبری م.ط بدخشی به طور عمده به مبارزه اجتماعی وملی بی سر وصدا آغاز نهاد. در دوران دولت بیروکراتیک نظامی سردار محمد داوءود با بشیر بغلانی واسحاق کاوه بزندان افتاد و با منطق قوی درمحاکم دفاع کرد وپس از هژده ماه حبس رها شدند .
شهید محمد طاهر بدخشی به گوهر معارف اسلامی به فرهنگ وتاریخ مبارزات ملی واجتماعی به سنن پسندیده وو یژه گیهای زند ه گانی ملی وروانی مردم خویش آشنایی وآگاهی گسترده داشت.
م.ط بدخشی با تحلیل مشخص ازوضع مشخص جامعه منطقه وجهان زمینه تشکل دهقانان بی زمین کم زمین پیشه وران معلمان محصلان تحصیلکرده گان وروشنفکران ملکی ونظامی متنفذین روشن بین ملی وعالمان صیقل شده ء دینی ومذهبی را فراهم کرد . محمد طاهر بدخشی شیوه ها وقطبهای مخالف ومختلف مبارزه مسالمت آمیز وقهر آمیز را تجربه نمود اوبا استعمار کهنه نو استبداد داخلی استکبار جهانی وبا ظلم ملی واجتماعی آشتی ناپذیر بود
شهید م.ط بدخشی علیرغم تبلیغات کینه توزانه ء نژاد پرستان وسیطره جویان تباری زحمتکشان انقلابی تمامی اقلیتهای ملی ومذهبی ساکن کشور را بدون تبعیض وامتیاز رنگ جنس زبان وشغل ومحل سکونت نیروهای اساسی محرکه انقلاب دموکراتیک –ملی ارزیابی میکرد اوبه حق به این باور بود که فرزندان اقلیتهای ملی ومذهبی تحقیر شده، اقشار ولایه های تحت ستمهای گونا گون ملی واجتماعی وتبعیض مقدم بر فرزندان آسوده حالان به آگاهی انقلابی وسنگر های گرم وسرد مبارزات آزادیبخش اجتماعی وملی روی می آورند.
م. ط بدخشی درمرحله کار زنده گی ومبارزه عادلانه ء ملی واجتماعی خود ،برای نخستین با ردر تاریخ سیاسی افغانستان " مسأله ملی" را مطرح وپیشنهاد کرد که "دریک کشور کثیر الملة به هیچوجه ، نباید عظمت طلبی سیاسی شیوع یابد. هریک از گروههای قومی واقلیتهای ملی ومذهبی حق دارد از تاریخ فرهنگ وزبان دین مذهب وسنن پرافتخار ملی خود پاسداری نماید ودرگستره وطن واحد وتجزیه ناپذیر خود از حق خود مختاری برخوردار شود.
م.ط بدخشی با شناخت ژرف این ضرورت تاریخی ، استقرار نظام دولتی فدرال وراه روشن واساسی حل " مسأله ء ملی " را پیشنهاد کرد ولی همانگونه که محترم محبوب لله کوشانی یکی از ادامه دهنده گان پیشگام راه ورسم ونام ونشان م. ط بدخشی درمحفل باشکوه بیست ساله گی شهادت ا و با صراحت و بانگ رسا بیان کرد ند " نیروهای راستی وچپی وسیطره جویان ملی همه یکدل ویک زبان اورا "به اتهام تجزیه طلب ، ناسیو نالست ، سکتاریست ، تنگنظر ..وو " تهدید تعقیب وبا هزاران تن از همرزمان وهمزنجیران وفرزند جوانش گرفتار زندانی وبفرمان حفیظ لله امین بدون محاکمه به شهادت رسید وازحق زنده گی آزاد ومبارزه آگاهانه ء ملی واجتماعی در 8 عقرب خورشیدی 1358 درست 46 سال پس از تولدش محروم شد. بهر حال گذشت زمان صحت پیشبینی م. ط بدخشی را نشان داد . افغانستان درسال 1992 م سوگمندانه توسط رهبران هفت تنظیم بنیاد گرای به هفت اقلیم قومی پراگنده و توسط نظامیگران پاکستان ویران شد. تفرقه ء ملی استثناء طلبی ملی خصومت ملی وستم ملی بیش ازپیش تشدید یافت.
امارت اسلامی طالبان ودولت اسلامی کنونی نیز ازهمان قماش دولتهای تک قومی وتمرکزهای بوده اند ومیباشند که درنتیجه ء سازش ملاعمر با القاعده ونظامیگران پاکستان و فرستاده گان " جامعه جهانی” با رهبران تنظیمهای بنیادگرای اسلامی در افغانستان بی سقف ودر استقرا ریافته و بر سرنوشت ملیونها انسان ستمدیده این "زمین سوخته " امرونهی کرده اند ودرحال حاضر نیز حکومت میکنند.
نتیجه
از یاد آوری این رویدادهای تلخ تاریخ به این نتیجه روشن میتوان دست یافت که ازمیان تمامی رهبران سیاسی دهه ء دموکراسی تا امروز م.ط بدخشی یگانه رهبر سیاسی بود که با شناخت ژرف از تاریخ ومو قعیت سیاسی افغانستان منطقه وجهان "مسأله ملی " را شجاعانه بجا وبهنگام مطرح کرد.
م.ط بدخشی به این باور بود که بدون تأمین برابری حقوق سیاسی فرهنگی واقتصادی میان گروههای قومی واقلیتها ی ملی ومذهبی افغانستان جامعه ء بلادیده ءما از ستم اجتماعی ملی ونابرابری حقوقی نجات ورهایی نمی یابند فرآیند رشد مستقل ملی ووحدت ملی کشور کثیر لملة ما کند و عمر رنجهای مردم برابر حقوق ما دراز ودراز تر میشود.
م .ط بدخشی رشد مستقل ملی وناوابسته گی به این یا آن ابر قدرت را منطبق به منافع وروان ملی مردم افغانستان می پنداشت وبه این باور بود که گرایشهای دنباله روانه ، احزاب سیاسی احزاب ودولتها را به افزار ها وبرده گان بی اراده ووسایل اجرای اهداف سترا تیژیک ابر قدرتها مبدل میکند. دولتهای نماینده رنجبران گنجبران امارت طالبان پا کستانی ودولت انتخابی اسلامی صحت پیشبینی های تاریخی م.ط بدخشی را به اثبات رسا نید. نا گفته پیداست که سیاست دنباله روانه حاکمیتهای چپی، تنظیمی، طالبی ودولت اسلامی ، استقلال کامل سیاسی واقتصادی مارا بخطر مواجه ساخت ونقب گذاری کرد درنتیجه پالیسی دنباله روانه وو ابسته گی درکشورما انقلاب ضد انقلاب ، بنیادگرایی واپسگرایی و اقتصاد بازار آزاد وپایگاههای نظامی صادر شد و حاکمیتهای وابسته افغانستان به ببازیچه منافع سیاسی قدرتهای بزرگ مبدل گردید.
بنا برین درحال حاضر اصول همزیستی مسالمت آمیز صلح دوستی همکاری بین دولتها ی دارای نظامات مختلف اجتماعی واقتصادی سیاست عدم انسلاک بیطرفی مثبت وفعال وعدم دخالت ومداخله درا مور یکدیگر یگانه سیاست اصولیی میباشد که با منافع ملل ومردمان افغانستان منطقه وجهان سازگاری دارد و آزادی حاکمیت ملی وتمامیت ارضی کشور مار ا تضمین میکند.
م.ط بدخشی با دوربینی وپیشبینی شگرفی طرح تشکیل جبهه متحدملی –دموکراتیک ونقش تعیین کننده و آگاهانه ء توده ها در دیگر گونیهای اجتماعی ونبرد عدلانه ء ملی علیه دخالت ومداخله میراثخواران استعمار را به پیش کشید ودر راه رهایی زحمتکشان میهن سروجان شیرین خودرا قربان کرد . زنده نام م.ط بدخشی وهزاران همرزم وهمزنجیر بدخشی هرچند در راه رشد مستقل ملی نا وابسته گی وبرابری حقوق اقتصادی سیاسی وفرهنگی زحمتکشان انقلابی افغانستان سر وجانهای شیرین خودرا باخته اند ولی امریکه بخاطر آن مبارزه میکردند به مقیاس ملی منطقه وجهان روز تاروز درخشش بهتر، غنای بیشتر ودرونمایه فعالتر کسب میکند. صحت این پیشبینی های بدخشی را رویدادهای سه دهه اخیر بوضوح کامل آشکار ساخت که سلاطین، شاهان وامیران کور مغزبه مقصد جاودانه ساختن تاج وتخت و قدرت سیاسی برای خاندانهای طفیلی خود وبهره کشی توده های مردم وزحمتکشان کشور، فرزندان مردم را در جهل گذرا وتاریکی قرون وسطایی نگهمیداشته اند. اوضاع آشفتهء کنونی درپکتیا ، پکتیکا، کنر وهیلمند ودر هردو سوی مرز استعماری سردار دیورند وامیر عبدلرحمان نیز میراث همین سنتهای منسوخ وریشه دار دوران استبدا دسیاه قرون وسطایی واستعمار بریتانیای کبیر است که بدبختانه دربرابر معارف نوین دانش وتکنالوژی عصر و اندیشه های پیشرو آزادی دموکراسی ترقی صلح وعدالت اجتماعی ملی ونوسازی زیر بنا وروبنای جامعه بلادیده وعقب نگهداشته کنونی ما سخت جانی نشان میدهد وبرای نیل به قدرت ازهمه وسایل از جمله از خودکشی وبیگانه پروری ویرانی مکاتب مدارس مراکز صحی و بیمارستانها و حتا از معامله ء ننگین با جرنیلها ی پنجابی تمامی میراثخواران سیاه روی استعمار بریتا نیای کهن والقاعده علیه صلح وثبات میهن ما دریغ نمیکنند.
بیک سخن پراگنده گی سیاسی سازمانی رهبری قبیله یی قومی اجتماعی مذهبی منطقه یی ومحلی ودخالت ومداخله جرنیلهای کهنه کار پاکستان وطاعون بنیادگرایی وواپسگرایی منطقه بیش از هرزمانی ضرورت جبهه ءمتحد ملی دموکراتیک را در دستور روز قرار داده است. فرایند جبهه ء متحدملی بویژه پس از دخالت و مداخله های آشکار طالبان القاعده وتروريزم بین لمللی و اعتراف نظامیگران پاکستان به این جنایات سازمانیافته ، هم در احزاب سیاسی لاییک مردمی ودموکراتیک وهم در میان تنظیمها ی میانه رو احزاب ملی ومردمی وسازمانها ی فرهنگی واجتماعی آ هنگ شتابنده می یابد وپایه های سیاسی اجتماعی میهنی ومردمی جنبش مقاومت مردم روز تاروز نیرومند تر وتقویت میشود.
م.ط بدخشی هم به دنباله روی نیروهای چپ وهم با بنیادگرایی و واپسگرایی قشری نا ساز گار بود واین گرایشهای تند روانه وکند روانه را بزیان رشد شتابناک وقانو نمند جامعه ارزیابی میکرد.
درفرجام همانگونه که استاد واصف باختری باهمه فصاحت، بلاغت ، نغزی، ودلاویزی از زنده نام م.ط بدخشی وازین گوهر ناب وگمگشته ء مردم میهن بادریغ ودرد استخوانسوزی توصیف پر از شگفتی کرده اند م.ط بدخشی واقعا :-
" گنج باد آورد ،سپهدار ، یل گردنفراز ،پیام آور بلوغ عشق ،درد آشنا ، شاه بیت دفتر شهادت وسوز سینه ء دیوان هستی و مرد " بود . با اغتنام ازین فرصت چند بیتی را بشما نقل میکنم که درشب 11جدی 1370 خورشیدی با الهام از حماسه ء ناتمام م.ط بدخشی ، این شهید راه رهایی وبرابری حقوقی زحمتکشان وظلم دیده گان میهن ، درسلول مجرد بلاک اول زندان پس ازشنیدن حکم اعدام خود از سوی بیدادگاه دکتر نجیب سروده ام .

لعل بدخش
من عاشق ستیزه ء امواج سرکشم مشتاق رزم وزنده گیی شاد ودلکشم
سوهان عمر مستبدان زمانه ام آه درون سینه ء خلق ستمکشم
افتاده ام به دامن هندوکش کبیر "لعل بدخش " وگوهر نایاب وبیغشم
از خصم آشکار ندارم امید وبیم لیکن زدوستان دوپهلو مشوشم
ظلم زمان اراده ء من خم نه میکند پولاد آبدیده ام و درکشاکشم
باشد نبرد مردم من شعر هستییم
فرزند آب وخاکم و دریای آتشم
" ناله ء نیلاب "
باعرض حرمت
اکادمیسین دستگیر پنجشیری
ایا لت واشنگتن – امریکا


مدارک :
1 ) : ظهور وزوال حزب دموکراتیک خلق ؛ از ص 147 - ص158
2 ) : یادنامه ء محمد طاهر بدخشی بیست سال پس از شهادتش
3) : نالهء نیلاب گزینه ء شعر
4) : فروغ هستی رباعیات پنجشیری