سه‌شنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۸

م. سلطانپور

افغانستان؛

!انقلاب فرا ميرسد؟

درست حدود پنج سال پيش من مقالهء تحت عنوان " افغانستان! انقلاب ديگری در راه است" نوشته بودم. مقالهء مذکور مورد توجه جدی روشنفکران قرار گرفت و اقبال چاپ در اکثر تارنمای افغانستانی و حتی ایرانی و برخی نشرات مطبوع کشوررا يافت.
از آنزمان تا اکنون با آنکه تغييرات جدی يی در وضع بین المللی بوجود آمده، بحران اقتصادی جامعه سرمایداری را از ريشه لرزاند و برای اولين بارنماينده اقليت سياه پوست رئيس جمهور بزرگترين قدرت جهانی انتخاب گرديد، ولی وضع کشور ما بهتر نشد، بلکه در ابعاد گونه گون رو به خرابی بيشتر نهاده است.
حالا که در عرفهء دور دوم انتخابات رياست جمهوری قرار داريم، فکر ميشود که با شکست نيروهای عقبگرا، جنگ افروز و انحصار طلب و مافيای قدرت و مواد مخدر در افغانستان و پيروزی نيروهای تغيير و تجدد طلب و معتقد به تقسيم قدرت در کشور، آن انقلاب در حال فرارسيدن باشد؛ چون نه حکومتگران کنونی قادر به حکومت کردن اند و نه مردم حاضر به اطاعت از ايشان.
همين اکنون همه کانديدان رياست جمهوری و حتی احزاب، نيروها و شخصيتهای اجتماعی و سياسی کشور به سمت دو خط کشانيده ميشوند. اين نيروها يا بايد از کانديدايی که به تغيير نظام و شکل اداره کشور و مرکز زدايی مطلق اعتقاد دارند و درين راه تلاش ميکنند، حمايت نمايند و يا از کانديدايی که به حفظ نظام و سيستم اداره موجود و مرکز گرايی مطلق تلاش دارند، حمايت کنند.
هرقدر به تاريخ انتخابات نزديک تر ميشويم اين صف بنديها صريح تر ميشود.
شايد در ميان کانديدان شخصيتهايی نيز وجود داشته باشند که به تغييرات راديکال تری بينديشند، ولی در وضع کنونی اقبال چندانی برای پيروزی ندارند. لذا اينان نيز ناگزير اند در نهايت امر در يکی ازين دو صف قرار گيرند.
اگر نيروهای معتقد به "تغيير" برنده انتخابات گردند که احتمال پيروزی ايشان با در نظر داشت وضع داخلی کشور و فضای جهانی خيلی زياد است؛ اين خود يک تغيير جدی و نهايتآ يک انقلاب مسالمت آميز و دادخواهانه با رآی مردم خواهد بود. ولی اگر بنابر سوء استفاده از قدرت حکومتی و حمايت مافيای افغانی و بين المللی و يا هر عامل ديگری به دزدی رآی مردم بپردازند، نظام و نظام سالاران کنونی خود را در قدرت دوباره ابقا کنند، طبعا به مقاومت جدی صف مقابل و مردم افغانستان و اذهان عامه بين المللی مواجه خواهند شد که خود باز سرآغاز تغيير و انقلاب ديگری خواهد بود؛ ولی اين بار نه مسالمت آميز بلکه قهری و خونين.
يارب چنين مباد!
********

در ذيل متن مقالهء " افغانستان! انقلاب ديگری در راه است" را جهت مطالعه علاقمندان و دوستان بدون هيچ تغيير و تصرفی دوباره به نشر ميرسانيم.

م. سلطانپور
26 سرطان ( تير) سال 1388
17 جولای سال 2009


*************
م.سلطانپور

افغانستان: انقلاب ديگری در راه است 

(گزارش کوتاهی از يک سفر)

به جای مقدمه
تابستان امسال در فاصله ی تعطیلات مرسوم دلم باز هوای وطن کرد، تا از گرمی آفتاب وطن و آسمان صاف وروشنايی پُر مِهر آن لذت ببرم. برای بار دوم بود که بعد سقوط سلطه امارت طالبان بوطن برميگشتم. بار اول قريب دونيم سال قبل بود، که وطن وبالخصوص شهر کابل را کاملآ ويران شده يافتم و صادقانه از ته دل ، بر خرابه های دهمزنگ، کارتهء چهار، کوتهء سنگی، افشار، جادهء ميوند، شاشهيد وکارتهء نو و بر قبرستانهای سوراخ، سوراخ و مرمی خوردهء شهدای صالحين، تپهء شهدا، و قبرستان سخی که بخاطر اتحاف دعا بر مزار اعضای خانواده و دوستان رفته بودم، گريستم و اشک ريختم.اينبار به اميد ديگری بوطن رفته بودم و توقع داشتم که شايد با در نظرداشت آن همه کمکها و صدقات بين المللی، به چهرهء ديگری از شهر کابل مواجه شوم و شايد هم کمی گردو غبار دودهه جنگ از روی اين شهر دوست داشتنی ام روفته و شسته شده باشد. ولی متآسفانه بمجرد نشستن طيارهء آريانا بزمين، همه اميدهای من به يآس تبديل گرديد. از وضع ابترهمين ميدان هوايی کابل برداشت کردم که کدام تغيير جدی يی در چهرهء شهر ماتمزدهء کابل رخ نداده است.
در جستجوی بازسازی
بعد از ديدن بستگان نزدیک و دوستان مقيم در مکروريان ، فردای همان روز بديد و گشت در شهر رفتم. واقعا برايم باورنکردنی بود. خرابه های کابل هنوزهم دست نخورده بجای خود باقی اند. صرف چند تعمير بلند منزل درخوشحال خان مينه، شهرنو، تايمنی و پروژهء وزيرآباد قد بر افراشته اند. اين تعميرهای بلند منزل نيز يا هوتل، رستوران و يا سالونهای عروسی اند ويا هم دفاتر تجارتی و هيچ تاثيری در رفع مشکل بی سرپناهی و زندگی روزمره مردم کابل ندارند. مالکان اين بلند منزلهای مفشن اکثرا از قوماندانهای ارشد قبلی جهادی و يا اعضای ارشد حکومت فعلی برگشته از غرب یا گردانندگان اصلی (ان، جی، اوها) به شمول برادران حامد کرزی اند. مردم کابل برحق اين اشخاص را مافيای مواد مخدر واداره مينامند.اگر از همين چند تعمير بلند منزل و ازدحام بيحد ترافيک بگذريم، کدام تغيير قابل توجه در سيمای شهر و زندگی مردم آن رونما نگرديده است. يعنی از بازسازی در کابل درکی نيست. نه تنها ساختمانهای تخريب شده بازسازی نشده اند بلکه سرکهای شهر نيز به همان حالت ابتر قبلی خود اند. فکر بکنيد که، در سالهای اخير حکومت دکتور نجيب الله راکت های کوری که مخالفين حکومت وقت به کابل پرتاب کرده بودند، ودراثر آن حفره های بزرگی در جاده ها ايجاد شده بود، همان کنده ها با گذشت هرسال عميقتر شده، هنوزهم بجای خود باقيست و طی تقريبا پانزده سال کسی پيدا نشده تا يک لاری جغل در آن بريزد، تا کمی هموارتر گردد و تردد موترها در آن آسانتر. بازسازی کشور را را از روی همين مثال ميتوان به قضاوت گرفت. کابل شهريکه گنجايش صرف يک مليون نفوس را دارد ولی در آن فعلآ بيش از چهار مليون آدم زندکی ميکند و دوسوم آن نيز هنوز هم خرابه است؛ در وضع کنونی آن شايد کثيف ترين شهر در جهان باشد.باوجود آنکه کابل را خلاف تصور يافتم، هنوزهم فکر ميکردم شايد، به اصطلاح دوستان امريکايی افغانستان و حکومت ساخته و پرداخته آنها توجه خود را به ولايات و محلات معطوف کرده باشند، چون محلات مستحق کمک بيشتر اند. بخود ميانديشيدم که شايد اين چند مليارد دالر کمکهای بين المللی در بازسازی ولايات مصرف شده باشد. با همين فکر سفری نمودم به برخی از ولايات کشور. از کابل به پروان و از آنجا به پلخمری و قندز و تالقان ، باز بسمت سمنگان و مزار شريف. درتمام این مساحت به جز رويه کشی سرک بغلان کندز و کندز تالقان که در حال ساختمان بود، چيز چشمگيری از نشانه های باز سازی را نديدم. در ولايات فارياب و بدخشان اصلا از بازسازی خبری هم نيست. رويه کشی و ترميم شاه راه های ذکرشده نيز بگونهء بسيار بی کيفيت پيش برده ميشود. من که کم و بيش ازين مسلک بنابر تحصيلات قبلی خود ميدانم، فکر ميکنم از دو تا چهار سال آينده اين شاه راه ها نه به ترميم بلکه به بازسازی مجدد نياز خواهند داشت. اگرچه من بسمت کندهار سفر نکردم ولی بقول شاهدان عينی سرک کابل- قندهار که يک سال قبل به اصطلاح ترميم شده بود، همين اکنون به ترميم مجدد و اساسی نياز دارد.در چهرهء ماتمزده و ويران شدهء شهر تاريخی جلال آباد نيز نشانه يی از بازسازی ديده نميشود. ناديده و ناگفته پيداست که در مناطق مرکزی، جنوب، جنوب غرب و غرب کشور نيز وضع بهمين منوال است. اگر در هرات تغييرات و ساختمانهايی ديده ميشود، نه ثمرهء کار حکومت مؤقت و کمکهای بين المللی، بلکه نتيجهء کوششها و توجهات شخصی مقامات رهبری این ولایت در دوران ولايت اسماعيل خان بوده است. اين حقيقت را عام مردم هرات ميدانند و ميگويند، خدا اجرشان بدهد!سوال اساسی در آن است که، اين همه کمکها و صدقات مليارد دالری دوستان دونر و منابع جامعهء بين المللی در کجا مصرف شده اند؟ از همه کسانيکه ایشان را ملاقات نمودم و پرسيدم، چه روشنفکران و چه عوام، يک جواب بسيار کوتاه ولی منطقی و قناعت بخش دريافت نمودم."بخش بزرگی ازين پولها دوباره بحسابهای بانکی مافيای قدرت و اداره که همين اکنون برکشور حکومت ميکند، منتقل ميگردد." ولی آنچه را که من تا اکنون نيز برايش جواب قناعت بخش نيافته ام اين است که چرا کشورها و مؤسسات بين المللی کمک دهنده از حکومت افغانستان نميپرسند که آين همه پولهای گزاف را در کجا مصرف نموده است؟ و آيا قدرتمندان مؤسسات بين المللی و کشورهای کمک دهنده نيز درين سوء استفادهء بزرگ پولی شريک اند؟
دموکراسی يا انارشی؟
از روی تبليغات رسمی دولت افغانستان و وسايل اطلاعات جمعی بين المللی بخصوص راديوهای پرشنوندهء بی بی سی و صدای امريکا هر شنوندهء بيرونی چنين برداشت ميکند که در افغانستان يک رژيم معتقد به دموکراسی حکومت ميکند و کشور در مسير انکشاف و ترقی اجتماعی سير ميکند. ولی بمجرديکه يک بينندهء بيطرف وارد افغانستان ميشود، احساس ميکند که همه اين تبليغات دروغهای شاخداری بيش نيستند. اگر معنی دموکراسی همين باشد که صدها روزنامه و اخبار در کشوريکه بيش از هشتادوپنج فيصد نفوس آن بيسواد اند و اين نشرات نيز بصورت طبيعی خوانندگان زيادی ندارند، چاپ گردد و يا اينکه مردم نظريات خودرا در رابطه به اين همه نابسامانی ها ابراز بدارند وحتی از دست اين چپاولگران داخلی و خارجی همه روزه فرياد بکشند، ولی گوشی وجود نداشته باشد که آنرا بشنود؛ در آنصورت افغانستان واقعآ مرکز دموکراسی است. ولی اگر دموکراسی معنايش حکومت مردم، با انتخاب مستقیم ایشان و گوش فرادادن آن به مشکلات مردم و در يک کلام خدمت بمردم باشد مسلمآ از آن مدینه ی فاضله در افغانستان درکی نيست. نه اين حکومت را مردم افغانستان تعيين کرده اند و نه آنرا تغيير داده ميتوانند ، نه صلاحيت بازپرسی از آنرا دارند و نه اين حکومت نيز هيچ مکلفيتی در خود مي بيند تا به فرياد مردم گوش فرا دهد. حکومت فعلی کشور به حرف آنانی توجه دارد که اين حکومت را ساخته اند يعنی شرکتهای بزرگ چند ملیتی وشرکاء توانمندی چون آقايون بوش و بلير. شايد برای برخی از هموطنان اين حرفهای من بدبينانه و غير واقعی جلوه کند و بگويند که اين آقا زمان پاتک سالاری و طالبانی را از ياد برده است. چنين نيست. حقيقت اينست که طالبان نمايندگان کدام نظام حتی بدوی يک ونيم هزار سال پيش هم نبودند، آنها نه تنها هيچ ادعايی از دموکراسی و حقوق بشر نداشتند، بلکه انکار وتردید قطعی آن ارزشها را مينمودند. از آنها توقع بیشتر از آنچه کردند نبود. ولی رژيم کنونی بر عکس توسط داعيه داران دموکراسی جهانی بر افغانستان تحميل گرديده است و خود را داعيه دار دموکراسی ميداند. آنچه در این میان معنی پیدا میکند، اینست که حکومتهای پروژه ای که شکار اهداف سودجویانه و غارتگرانه ی شرکتها وشرکا هستند، یا به افراط های دین دیوانگی میکنند و یا به تفریط های دموکراسی بانگ میکشند. کما اینکه دموکراسی شلوغ بازار بی نظمی و بحران سا لاری نیست. در افغانستان کنونی نه دموکراسی بلکه يکنوع انارشيزم حکومتی مسلط است. آنانيکه در مراکز قدرت يا نزديک به مراکز قدرت اند، هرکاری بخواهند انجام داده ميتوانند، بدون آنکه کسی يا ارگانی حق بازپرسی از انها را داشته باشد. ومردم نيز حق دارند بگويند، بنويسند و فرياد بزنند؛ ولی کسی وجود ندارد که آنرا بشنود. درهمين انتخابات پارلمانی که از آغاز تشکيل کميسيون مشترک تدوير انتخابات، تا تصویب قانون اتنخابات، پروسه و شکل انتخابات و تا شمارش آرا، همه احزاب سياسی کشور و کانديداتوران برای نمايندگی مردم طی گردهم آيیها، نوشته ها، اعلاميه ها، اعتراضات و حتی تظاهرات خيابانی با آن مخالفت خود را ابراز داشتند، ولی حکومت اصلا چيزی را نشنيد و در بی صدایی مطلق کار دلخواه خود را کرد.
اقتصاد بازار آزاد يا حراج مالکيتهای عامه و دولتی؟
متاسفانه در کشور ما همه چيز به افراطی ترين شکل آن وارد ميشود. شايد ما ملت افراطی باشيم، چون ميگويند "هر ملت سزاوار نظامی است که برآن حکومت ميراند". مونارشی افراطی، ديکتاتوری فردی و خانوادگی افراطی، جمهوری دموکراتيک (سمت گيری سوسياليستی) افراطی، اسلام افراطی، سنتراليزم افراطی ، محل گرايی افراطی، اقتصاد متمرکز دولتی افراطی، و امروز نيز تحت بهانهء دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد (مارکيت اکونومی)، حراج افراطی مالکيتهای عامه و دولتی .در کشور طی همين چندسال حکومت به اصطلاح دموکرات ، همه مالکيتهای دولتی و عامه تحت بهانهء رشد سکتور خصوصی و اينکه باز سازی اين مؤسسات توليدی وابسته به دولت در شرايط کنونی از امکانات دولت خارج است، به اشخاص انفرادی به فروش رسانيده شده اند و يا هم در حال بفروش رسيدن هستند. جالبتر اين است که آين خريداران نيز همه وابسته به مراکز قدرت اند، که با استفاده از امکانات دولتی، مالکيتهای عامه و دولتی را در بدل قيمت ناچيزی به اصطلاح خريداری مينمايند که اين خود کلاه برداری بزرگی است که در تاريخ کشور سابقه ندارد. شايد بزودی شاهد آن باشيم که همه فابريکات دولتی، موسسات بزرگ توليدی، خدماتی، ترانسپورتی و تحصيلی و فارمهای زراعتی به شمول زمينها ، چراگاه ها، جنگلات و حتی معادن و ذخاير آب کشور نيز شخصی شوند و تمام سرنوشت کشور در دست اين قشر بسيار کوچک بيروکرات- قاچاقبر- مليونر وابسته به همين باند مافيای موادمخدرو ادارهء دولتی بيافتد. باورکردنی نيست که اکنون در افغانستان اين شاروالی ها نيستند که پروژه های مسکونی را سازماندهی و اداره و برای مردم نمرات زمين جهت اعمار منازل رهايشی توزيع ميکنند، بلکه اين افراد اند که به چنين کاری دست ميزنند. يعنی يک ساحه بزرگ زمينهای دولتی رابه قيمت بسيار ناچيز ميخرند ( بهتر است بگوئيم، غصب ميکنند) و بعدآ آنرا بنام فلان پروژه به مردم به قيمتهای بسيار گزاف و آنهم به دالر بفروش ميرسانند. اين افراد همه يا از رهبران و قومندانان معظم جهادی اند و يا از اعضا و رهبری حکومت و يا از وابسته گان ايشان. در فروش املاک دولتی ذات ملوکانه اعليحضرت محمد ظاهرشاه و خانوادهء سلطنتی پيشتاز اند. چون درينمورد در نوشتهء قبلی تحت عنوان"بابای ملت!" توضيح داده بودم، ديگر چيزی نميگويم.در پروژهء شخصی سازی ملکيتهای عامه و دولتی نه حسن نيتی مبنی برفعال سازی پروژه های غير فعال دولتی توسط متشبثين خصوصی نهفته است ونه هم استدلال منطقی يی وجود دارد مبنی بر اينکه در شرايط کشور ما شايد سکتور خصوصی اقتصاد بتواند نقش اساسی تر را در بازسازی ، عمران و انکشاف متداوم کشور نسبت به سکتور دولتی اقتصاد بازی کند. اساسآ تجربهء خصوصی سازی افراطی در کشور های عقب مانده و روبه انکشاف هرگز نتيجهء مطلوب نداشته است، حتی در همين کشورهای پشرفتهء سرمايداری بخصوص در کشورهای سکندناوی و فرانسه و تقريبا در تمام اروپا سکتور خصوصی و سکتور دولتی اقتصاد هردو در کنار هم و موازی با هم فعال اند. منتهی در جايی يکی نقش بيشتر دارد و در جايی ديگری. شايد برای زمامداران ما اگر روحيهء حس مسئوليت ووطن دوستی ميداشتند بهتر ميبود تا درين مورد تجربهء موفق کشور های در حال انکشاف و بالخصوص کشور همسايه هندوستان و تجربهء ناموفق کشورهای باقيمانده از اتحاد شوروی سابق را در خصوصی سازی بيرويه در نظر ميگرفتند. ولی از قراريکه ديده ميشود برای اوليای امور ما مهم اين نيست که کدام پروگرام و پاليسی برای وطن مفيد است. مهم اين است که چه عملکردی و به کدام پيمانه سود را وارد جيبهای شخصی شان ميسازد.
مواد مخدر و فحشا
زرع، توليد، پروسس، ترانسپورت و قاچاق مواد مخدر از يکسو يکی از جدی ترين پرابلمهای کنونی کشور است و از جانبی هم سود آور ترين مدرک. شايد همين اکنون بيش از هشتاد فيصد عايدات ناخالص کشور از همين مدرک باشد. با وجود آنکه از مدرک کشت کوکنار کمترين مفاد را دهقانان کشور ميبرند، ولی با وجود آنهم در سطح زندگی دهقانان در محلات کشور تآثير زيادی نموده است. قراريکه بهمگان هويدا است، در شرايط کنونی کشور که منابع آبياری عنعنوی از قبيل جويها، کاريزها و بندهای آبگردان از بين رفته اند، به صورت طبيعی کشت خشخاش برای دهقانان هم آسانتر است، هم به آب کمتر ضرورت دارد وهم بازدهی آن از سبزيجات و حبوبات بيشتر است. کشت مواد مخدر به پيمانه وسيع يکی از پاليسيهای کشور های غرب بالخصوص امريکا در زمان جهاد برضد اتحاد شوروی و حکومت دست نشاندهء وقت بود. با پيروزی مجاهدين (به خصوص در جنوب کشور) بیشتر شد ، با تسلط طالبان ترويج و گسترش وسيعتر يافت و با لشکر کشی امريکا و ايجاد حکومت دست نشاندهء ان به اوج خود رسيد. تا آنجا که افغانستان چندين سال است که در رآس جدول توليد کنندگان ترياک و هروئين در جهان قرار دارد. با وجود آنکه حکومت افغانستان وزارت مخصوصی به نام وزارت مبارزه با مواد مخدر را نيز ايجاد کرده است ، ولی قراريکه معلوم است، موفقيتی درين راه ندارد.با وجود آنکه در تبليغات دولتی اعلان گرديده که طی سال جاری کشت خشخاش حدود بيست فيصد کاهش يافته، ولی حقيقت اينست که کشت خشخاش که در گذشته در برخی ولايات کشور و ان هم در مناطق محدودی ازان ولايات معمول بود، طی دو سه سال اخير همه گير شده و تقريبا در تمام ولايات و مناطق کشور رواج پيدا کرده است. طی چند سال اخير دولت به اقدامات شکلی و نمايشی از قبيل تخريب نمايشی برخی مزارع خشخاش و سوختاندن چند کيلو ترياک ضبط شده از هزاران کيلو مواد مخدر، دست زده است که چنين اقدامات نمايشی هيچ تآثيری در پايين آمدن کشت کوکنار ندارد. به خاطر مبازرهء اساسی با کشت کوکنار و مواد مخدر بايد هم زمينه ها و لازمه های کشت آنرا سد کرد و هم زمينه های تجارت و قاچاق آنرا.يعنی بايد اولآ بزندگی دهقانان توجه صورت گيرد و آب کافی، تخم بذری، وسايل زراعتی و حتی کشت جايگزين که تا يک فيصدی معينی سود حاصله از کشت خشخاش را جواب گو باشد، در اختيار دهقانان گذاشته شود، تا دهقانان داوطلبانه از کشت آن اجتناب وزرند و ثانيا بايد جلو پروسس، تجارت و قاچاق آن قويا گرفته شود. قراريکه ديده ميشود نه حکومت آقای کرزی درين رابطه مصمم است و نه امريکائيها و نيروهای نظامی ايشان در افغانستان.چرا دولت درين رابطه مصمم نيست؟ بنظر من اساسی ترين دليل آن اينست که اکثر کادرهای ارشد رهبری دولت چه در مرکز و به خصوص در محلات وابسته به مافيای مواد مخدر بوده ودرين تجارت مرگ ذينفع اند واين به همان ضرب المثل وطنی " گرگ را به چوپانی" توظيف کردن شبيه است. تا زمانيکه اين افراد که ادارهء ارگانهای محلی کشور را در اختيار دارند و اکثرآ از تفنگ سالاران قبلی اند و رابطهء تنگاتنگ با مراکز قدرت در مرکز کشورنيز ايجاد کرده اند و افراديکه با مافيای بين المللی مواد مخدر ارتباط دارند، از مراکز قدرت در کشور سلب صلاحيت و حتی بيرون رانده نشوند، مبارزه با مواد مخدر شوخی سياسی يی بيش نخواهد بود.امريکائيها نيز در مبارزه با مواد مخدر چندان جدی نيستند. بنظر من درينمورد چند دليل وجود دارد:- رهبری نيروهای امريکا در افغانستان و حتی رهبری کاخ سفيد شايد به اين فکر باشند که مواد مخدر مؤلدهء افغانستان بيشتر در بازارهای اروپايی بمصرف ميرسد و اين جوانان و در مجموع جامعهء اروپا است که قربانی مواد مخدر توليد شده در افغانستان ميگردند، نه جامعه و جوانان ايالات متحدهء امريکا. لذا امريکائيها مبارزه با توليد و قاچاق مواد مخدر را طور اعلان ناشده وظيفهء قوتهای اروپايی مستقر در افغانستان ميشمارند.- اکثر ترياک سالاران محلی با نيروهای امريکايی روابط تنگاتنگ دارند. اين ترياک سالاران محلی در مورد قرارگاه ها و شبکه های محلی القاعده به امريکائيان اطلاعات ميدهند و امريکائيان نيز در بدل آن به کار آنان يعنی کشت و تجارت ترياک مزاحمتی ايجاد نميکنند.- قرار معلوم برخی از افسران ارشد امريکايی نيز در قاچاق مواد مخدر سهيم اند. قرار گفتهء برخی آگاهان در داخل کشور بيشترين فروش هيروئين در مناطق نزديک به ميدانهای هوايی بگرام و شيندند صورت ميگيرد. معنای اين خبر آنست که اين نظاميان امريکايی اند که يک بخش عظيم مواد مخدر را از طريق هوا به بيرون از افغانستان انتقال ميدهند.آنچه از همه بيشتر برای هر افغان مايهء تشويش خواهد اين حقيقت است که طی سالهای اخير بر ميزان مصرف مواد مخدر درداخل کشور همه ساله افزايش بعمل ميآيد و اين مسئله نيز خيلی طبيعی است، زيرا کشوريکه اقتصادش ترياکی باشد، مسلمآ و در نهايت امر مردمش نيز ترياکی خواهند شد.فحشا نيز در مرکز و شهرهای بزرگ کشور روبه افزايش است. بصورت طبيعی وقتيکه توليد و مصرف مواد مخدر بصورت سرسام آور رشد و ترويج مي يابد، بايد همزاد ان فحشا نيز مروج گردد. علاوه بر مواد مخدر، موجوديت نيروهای خارجی در کشور و چشم پوشی حکومت فعلی از عملکردهای غير اخلاقی ايشان نيز در ترويج فحشا نقش اساسی دارد. همين اکنون شهرنو کابل، هوتلها و رستورانهای آنجا به مرکز روسپيهای چينايی، تايلندی و...تبديل گرديده است.فحشا در آينده به يکی از جدی ترين مشکلات کشور تبديل خواهد شد. تجربهء کشورهای جنوبشرق آسيا که نظاميان خارجی بخصوص امريکائيان در انجاها مستقر اند از قبيل کوريای جنوبی، تايلند، فليپين و غيره گويای اين حقيقت تلخ است.شايد دوستان امريکايی دولت افغانستان!همان تجربهء جنگ ترياک در چين را امروز در کشور ما تکرار ميکنند، با این تفاوت که در آن زمان استعمار از ترياکی ساختن مرم چين سود ميبرد، ولی اکنون مافيای سرمايه هم از تريکی ساختن مردم ما و هم از توليد و تجارت آن سود ميبرد.بهر صورت اگر مسايل بهمين منوال دوام کند، در آيندهء نزديک افغانستان به مرکز تروريزم، مافيای مواد مخدرو سلاح و فحشاء مانند برخی از کشورهای امريکای جنوبی تبديل خواهد شد، کما اینکه نشانه های آن در سراسر افغانستان همين اکنون داد میزند. رشوه ستانی و فساد اداریرشوت و فساد اداری از گذشته های دور در نظامهای دولتی افغانستان کم يا بيش وجود داشت ولی در هرصورت اخذ رشوه از مردم و سوء استفاده از قدرت و مالکيتهای دولتی عمل قبيحی محسوب ميشد. کسانيکه از مدرک رشوه ستانی صاحب مال و منال شده بودند، نزد جامعه بی اعتبارو بدنام بودند وهمه بطرف ايشان بديدهء تحقير مينگريستند. ولی حالا متآسفانه در جامعهء افغانستان همه چيز بشمول اخلاق اجتماعی تغيير کرده است. حالا رشوه ستانی نه ننگ، بلکه افتخار نيز هست. هيچ کاری بشمول تصديق اقامت در خانهء شخصی خود يا مقرر شدن منحيث مامور پايين رتبه بدون پرداخت رشوه عملی نيست. جالب اينست که حتی کسیکه با شما معرفت قبلی نيز دارد از شما به همان سادگی رشوت ميخواهد که کسی قرض خود را از کس ديگری بخواهد.در ادارات دولتی رشوه اختلاس، سوء استفاده از صلاحيت رسمی و مالکيتهای دولتی به اوج خود رسيده است. هر وظيفهء دولتی بقول مشهور دارای"سرقلفی" است . يعنی اگرکسی بخواهد در موسسات دولتی چه نظامی و چه ملکی مقررگردد بايد مبلغی را برای آمر ذيصلاح آن اداره بپردازد و اين مبلغ معين و ثابت است که نظر به بست واهميت اقتصادی آن از پنچصد دالر تا پنجصدهزار دالر امريکايی در نوسان است. اگر کسی بخواهد چه منحيث مامور پايين رتبه و چه در بستهای بالای دولتی(نظامی و ملکی) مقرر گردد، بايد سرقلفی معينه را بپردازد.چنين است نتيجهء پروگرام خلع سلاح، ملکی سازی و رفورم اداری در کشور و ره آورد دموکراسی وارداتی امريکايی. نظاميان امريکايی و ذهنيت عامهء مردم افغانستاننظاميان امريکايی تحت بهانهء مبارزه با بنيادگرايی، تروريزم و مواد مخدر و بالخصوص نابودی طالبان و القاعده وارد افغانستان شدند. قبلآ گفتيم که ايشان در مبارزه برعليه کشت و قاچاق مواد مخدر نه مصمم هستند و نه موفقيتی داشته اند. در مبارزه با تروريستان القاعده و طالبان نيز کار ايشان با کدام موفقيت چشمگيری همراه نبوده است. هنوز بعد از چهار سال از بن لادن رهبر سازمان تروريستی القاعده و ملا عمر رهبر طالبان خبر و درکی نيست. اگر چند تنی از رهبران ارشد طالبان دستگير گرديدند؛ انها نيز با پادرميانی حکام پاکستان و تيم تماميت خواه و عظمت طلبان قومی مسلط بر حکومت کابل آزاد گرديدند. امريکائيان به عوض آنکه کار را با تروريستان القاعده و شاخهء افغانی آن يعنی طالبان يکسره کنند، در جستجوی طالبان ميانه رو هستند، که اين مسئله نه تنها در آينده بلکه همين اکنون پس لگد محکمی را حواله به نيروهای امريکايی کرده است.نيروهای امريکايی منحيث نيروهای اشغالگر خود را مکلف به مراعات قوانين، ارزشها و سنتهای مردم افغانستان نميدانند. در اکثر عملياتهای بي رويه و نامؤجهء ايشان در مناطق جنوب و جنوب شرق کشور، اين مردم عادی کشورما اند که قربانی ميشوند. ايشان به تلاشی خانه های مردم و حتی تجاوز به مردان و زنان کشور ميپردازند. در تمام پايگاه های خود بخصوص در بگرام و شيندند محابس مخصوص بخود را ساخته اند و بدون اجازهء دولت افغانستان اتباع کشور را زندانی و شکنجهء جسمی و ناموسی مينمايند. چنين اعمالی و به اين پيمانه نه در زمان تجاوز انگليس و نه در زمان تجاوز و اشغال روسها صورت نگرفته بود. قرار قول آگاهان سياسی و مردم عام کشور، در زندانهای امريکائيان در افغانستان همه روزه اعمال شنيع تر از زندان ابوغريب در عراق رخ ميدهد؛ ولی از آنجائيکه فاش کردن چنين اعمال در فرهنگ ما ننگ پنداشته ميشود، کسی لب به سخن نميگشايد و حقايق تلخ ناگفته ميمانند. صرف سال گذسته يک افسر پليس که در زندان امريکائيها بود برخی حقايق را فاش کرد.کار تا به انجا کشيده است که در ميان مردم کشور، کار کردن در مؤسسات ملکی و نظامی امريکايی، حتی منحيث ترجمان، چه برای زنان و چه برای مردان ننگ و معيار بداخلاقی و فحشا شمرده ميشود و ميگويند که امريکائيان حتی بر مردان بالای هفتاد سال نيز تجاوز ميکنند. حتی کسانيکه در زندانهای امريکائيها زندانی نيز بوده اند از ترس بدنامی جرئت نميکنند بگويند که انها زندانی امريکائيان بوده اند.من در هر سفريکه بولايات کشور داشتم از دريوران موترها و مردم عامه جالب ترين چيزی را که شنيدم اين بود که ميگفتند:" خدا پدر روسها را بيامرزد، آنها با ما مردانه ميجنگيدند، ولی هرگز به تلاشی خانه ها و بی ناموسی دست نزدند." اگر اين گفته صد درصد هم صادق نباشد، بخشی از حقيقت در آن نهفته است يعنی نفرت مردم نسبت به امريکائيها در ظرف دوسه سال تا بدانجا رسيده است که نسبت به روسها طی يک ونيم دهه رسيده بود يا نرسيده بود.اگر امريکائيان در پاليسيهای خود در افغانستان تغييراتی وارد نياورند، مسلمآ عاقبت کار ايشان بد تر از روسها خواهد بود. دير يا زود به شکست ننگين تر از روسها مواجه و مجبور به بيرون کشيدن نيروهای خود از افغانستان خواهند شد. حالا که خروج نيروهای بين المللی در چنين وضعی بنفع صلح و ثبات در افغانستان و منطقه نيست، بحث ديگری است؛ که اينجا جای مناسب برای بحث بر آن نيست.
چه کسانی بر افغانستان حکومت ميکنند؟
از روی تبليغات رسمی بخصوص زمانيکه آدم در بيرون از کشور باشد، فکر ميکند که در افغانستان مبارزه برضد تروريزم، مافيای مواد مخدر و بنيادگرايی بشدت پيش برده ميشود و واقعآ حکومت افغانستان و متحدين بين المللی آن مصروف نبرد فيصله کن با مثلث ترور ترياک و تعصب اند. بصورت طبيعی زمانيکه از مبارزه برعليه ترويزم، مواد مخدر و بنيادگرايی سخن گفته ميشود، در ذهن هر شنونده سازمانهايی چون القاعده، طالبان و حزب اسلامی و شخصيتهايی چون، بن لادن، ملاعمر و حکمتيار تداعی ميگردد. وطبيعی به چنين نتيجه ميرسيم که امريکا و حکومت آقای کرزی در نبرد روياروی و فيصله کن با طالبان و حزب اسلامی قرار دارند.ولی زمانيکه مسئله از نزديک و در داخل کشور مورد ديد و دقت قرار گيرد، حقيقت قضيه بگونهء ديگری بازتاب ميکند.اينکه اکثريت مطلق اعضای کابينه و بشمول شخص رئيس جمهور از مشاوران، سخنگويان، مبلغين و متحدين رژيم طالبان بوده اند و در زمان مقاومت، بنفع طالبان و برعليه جبههء متحد و نيروهای مقاومت تبليغ ميکردند، اظهر من الشمس است. ولی جالب تر از همه اين است که اکثريت کادرهای رهبری کننده در محلات و ولايات کشور نيز از قومندانان ويا هواخواهان طالبان و يا از قومندانان وکادرهای ارشد رهبری حزب اسلامی حکمتيار اند. بطور مثال تقريبآ تمام واليان مناطق شمال و شمال شرق کشور يعنی واليان ولايات بدخشان، تخار، کندز، بغلان، سمنگان، ميمنه و پروان همه از جمله کادرهای ارشد رهبری حزب اسلامی حکمتيار اند. اخيرآ مردم ولايت بغلان به اعتصابات و تظاهرات بخاطر سبکدوشی آقای جمعه خان همدرد والی ولايت بغلان دست زدند. حکومت مرکزی بعوض آنکه دست اين آدم بيسواد، نابکار، تفنگ سالار و بنيادگرای حرفه يی را از کار بگيرد، او را دوباره منحيث والی ولايت جوزجان توظيف مينمايد، تا رهبری آن ولايت نيز بدست حزب اسلامی سپرده شود. در جنوب و جنوب شرق کشور نيز وضع چيزی بهتر ازين نيست. بصورت طبيعی ماداميکه واليان از کادرهای حزب اسلامی يا هواداران طالبان اند، طبعآ ولسوالان و علاقه داران نيزبايد يا وابسطه و يا خوشبينان حزب اسلامی و طالبان باشند تا از طرف والی مربوطه به ايشان اعتماد گردد و منحيث ولسوال و علاقدار توظيف گردند.حالا قصاوت را به خوانندگان محترم ميگذاريم تا حکم کنند که بر افغانستان چه کسانی حکوکت ميکنند:؟دموکراتان و يا مافيای مواد مخدر و اداره، بنيادگرايان،چپاولگران و جنگ سالاران حرفه يی! دست آوردهای حکومتتا اينجا همه از نقايص گزارش گرديد، ظالمانه خواهد بوداگر کمی هم از دست آوردها نيز نگوئيم:با همه نقايصی که در تدوير دو لوجرکه، متن قانون اساسی، وجود دارد وباهمه جعل کاريها، رنگ و نيرنگهائيکه در انتخابات رياست جمهوری و انتخابات پارالمانی صورت گرفت؛ تدوير موفقانه دو لويه جرگه، تصويب قانون اساسی کشور، انتخاب رئيس جمهور و انتخاب نمايندگان برای پارلمان کشور از جمله دست آوردهای بزرگ و تاريخی حکومت و متحدين بين المللی آن اند. با همه نقاصی که قبلآ عرض شد، آزادی بيان بيشتر و بهتر از رژيمهای قبلی است. وضع امنيتی کشور بهبود قابل توجهی يافته است. وضع امنيتی مناطق شمال، شمالشرق، غرب کشور، مناطق مرکزی کشور به شمول کابل، پروان و کاپيسا قابل اطمينان است و در وضع امنيتی ولايات ميدان، ننگرهار و لغمان نيز بهبود آمده است. يعنی وضع امنيتی در تمام کشور به استثنای ولايات و مناطق همجوار با پاکستان بهترگرديده است. در همه ولايات کشور مردم با اطمينان بيشتر ازسالهای حاکميت طالبان به کسب وکار خويش مشغول اند. ولی مهمتر از اينها اين است برای مليونها کودک افغانستان بخصوص برای دختران کشور با همه پرابلمها و نقايصی که درين راستا موجود است،بعد از يکونيم دهه زمينه آن مساعد گرديده است تا به مکتب بروند و از نعمت سواد و دانش بهره مند گردند.نتيجه يی که بايد گرفت: افغانستان بکجا ميرود؟ آيا اين رژيم قابل اعتمادو اصلاح است؟از قراين چنين برميآيد که در افغانستان، رژيم کنونی و امريکائيان نه بفکر بازسازی کشور اند و نه در راه ايجاد يک حکومت دموکراتيک و انتخابی با رآی و ارادهء آزاد مردم تلاش مينمايند. همين اکنون تمام اهرمهای سياسی و اقتصادی کشور در انحصار يک گروپ معين از عناصر متعصب، تماميت خواه قومی و قبيله گرا، بنيادگرا، جنک سالار، مافيای مواد مخدر و مافيای اداری قرار گرفته است. تآمين صلح سراسری، بازسازی اقتصادی و دموکراسی، نه بنفع حاکميت اين ادارهء مافيايی است و نه بنفع حضور دايمی نيروهای نظامی امريکا درافغانستان ، چون با تامين صلح سراسری در کشور و نابودی مافيای مواد مخدر و تروريزم، دلايل حضور طولانی امريکا در منطقه و افغانستان منتفی و گليم اين ادارهء مافيايی نيز جمع ميگردد.متآسفانه در مدت تسلط حاکميت کنونی اختلافات قومی و منطقوی نيز در کشور نه تنها کاهش نيافته، بلکه با عملکردها و تصويب قوانين قوم و تبارگرايانه، هر روز بيشتر از پيش قوت ميگيرد. يکی از مظاهر مشخص آن همين تصويب سرود ملی بزبان پشتو در قانون اساسی کشور است که در جريان لويه جرگهء قانون اساسی ملت را دوپارچه ساخت. در گذشته گاهی سرود ملی بفارسی بوده و گاهی هم بزبان پشتو ولی هرگز به واکنشی هم مواجه نشده بود و در هيچ يکی از قوانين اساسی گذشته نيز قيد و حکم نشده بود که سرود ملی کشور به چه زبانی باشد. يکی ديگر از مسايل جنجال برانگيز مسئلهء خلع سلاح کامل کشور است. باوجود آنکه همه ميدانيم که بدون خلع سلاح کامل و سرتاسری هرگز صلح و ثبات بر کشور برنميگردد، ولی زمانيکه در يک گوشهء کشور اقدام به خلع سلاح مردم ميگردد و در گوشهء ديگر آن تازه مليشای مسلح قومی ايجاد ميگردد و سياست"يک بام و دو هوا" بکار گرفته ميشود؛ نه تنها به خلع سلاح کامل کشور نميرسيم، بلکه با در نظرداشت انقطابهای موجود قومی و منطقوی، مردم بيشتر از پيش خود را مسلح ميسازند.من شخصآ به سيستم شکنی اعتقاد ندارم و تا کنون معتقد بودم که باوجود همه نقايصی که رژيم کنونی کشور دارد، بازهم امکان آن موجود است که به اصلاح آن پرداخت. تجربه نشان داده است که سيستم شکنی و تعويض رژيمها در کشور ما هميشه فاجعه بار آورده است. ما عادتآ نه به اصلاح سيستمها و رژيمها، بلکه به شکستاندن سيستمها خو گرفته ايم و در جاگزينی سيستم ادارهء نو با سيستم ادارهء کهنه نيز هرگز موفق نبوده ايم. ولی اينبار چنين مينمايد که يک ادارهء مافيايی بر تارو پود کشور ريشه دوانيده است و بزودی يک قشر ملياردر از مافيای ترياک، تفنگ، ترور و تعصب بر سرنوشت کشور مسلط خواهد شد و بهيچ وجه حاظر به ترک موقعيت و گذشتن از منافع باد آورده و چاپيدن کشور نيست و اين سيستم به هيچ وجه قابل ترميم و اصلاح نيز نيست لذا بخاطر رهايی ازين طاعون خطرناک راه ديگری جز سرنگونی قهری چنين رژيمی باقی نميماند.اين رژيم مافيايی که هرروز چنگالهای خود رابر نظام سياسی، اقتصادی و اجتماعی کشور محکمتر ميسازد، به هيچ وجه قابل اصلاح نيست. اصلاح اين رژيم ديگر نه از توان آقای کرزی است و نه ازتوان بوش و بلير بالفرضی اگر ايشان اقدام به اصلاحات و ريفورم در سيستم ادارهء کشور نمايند.موجوديت چنين رژيم مافيايی نه تنها بنفع مردم افغانستان نيست، بلکه صلح و ثبات در منطقه را نيز بخطر مواجه خواهد ساخت. لذا به اسقاط چنين رژيمی نياز است و برای اسقاط آن به انقلاب ديگری ضرورت است تا طومار اين ادارهء مافيايی را درهم پيچد و اعضای اين شبکهء مافيايی ( شايد از سه صد تا يک هزار نفر اعضای اين باند مافيايی در سراسر کشورباشند) را به دادگاه های ملی و بين المللی بکشاند، محاکمه نمايد و مالکيتها و ثروتهائيرا که اين تيم جنايت کاران حرفوی به قيمت عرق، خون و آبروی ملت جمع کرده اند، ضبط نموده و دوباره به صاحبان اصلی آن يعنی ملت افغانستان برگرداند.کاسهء صبر ملت لبريز خواهد شد، دير يا زود به اقدام اساسی دست خواهد زد. راه ديگری برای مداوای اين غدهء سرطانی، جزجراحی و دور انداختن آن از بدنهء ملت و کشور وجود ندارد.
فقط به انقلاب ديگری نياز است!نه انقلاب سبز، نه انقلاب سرخ، بلکه يک انقلاب ملی و داد خواهانه!


عقرب سال 1384آدرس نويسنده:msultanpoor@hotmail.com

شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۸



م.سلطانپور


انتخـابـات ريـاســت جمـهــــوری
و
گمانه زنی کانديد امريکايی

(آيا مردم افغانستان باز به کرزی اعتماد خواهند کرد؟)
(آيا کرزی مورد حمايت اروپا و امريکا اسـت؟)
بخش دوم


ب- در بعد خارجی

- کرزی و ايالات متحدهء امريکا:

کرزی و ادارهء تحت رهبری اش مخلوق جورج دبليو بوش و نمايندهء خاص وی دکتور خليلزاد است. ولی بعد از پيروزی دموکراتها در انتخابات رياست جمهوری امريکا و روی کار آمدن بارک اوباما و تيم مربوطه اش گرمی بازار کرزی رو به کاهش نهاد.
اوباما و تيم انتخاباتی اش در زمان مبارزات و تبليغات انتخاباتی با صراحت کامل موضعگيری ديگری غير از موضع گيری جمهوريخواهان و شخص بوش در رابطه به مسايل افغانستان و حکومت کرزی داشتند. اوباما برعکس جورج بوش افغانستان و مبارزه با تروريزم را در صدر پروگرامهای سياسی و بين المللی خود قرار داد. موصوف همزمان با آنکه برحق مردم افغانستان به داشتن يک ادارهء سالم و پاسخگوتاکيد ميکرد،متعهد گرديد تا به افغانستان سربازان بيشتر بفرستد وافراطيون وابسته به القاعده و طالبان را تا لانه هايشان در مناطق مرزی در خاک پاکستان نيز تعقب کند. تيم انتخاباتی دموکراتها بشمول جوبايدن، هلاری کلينتون و شخص اوباما بارها در جريان کمپاين انتخاباتی حکومت افغانستان تحت اداره کرزی را ناکارآمد و فاسد خواندند و وعده سپردند که مردم افغانستان را در بازسازی کشور و ايجاد يک اداره سالم، ملی و کارآ کمک خواهند کرد.

شگاف عميق ميان ادرهء اوبا ما و حکومت کرزی بعد از بازدید اوباما در جريان مبارزات انتخاباتی اش از افغانستان و ديدارش با کرزی و بعدا طی بازديد معاونش جو بايدن از کابل و ملاقاتش با کرزی، کاملآ نمايان گرديد و اين تنش ميان اداره اوباما و کرزی باگذشت هرروز گسترش بيشتر يافت و حتی تا سرحد برخوردهای لفظی و واردکردن اتهام به همديگر گسترش يافت.

بارک اوباما بعد از انتخاب منحيث رئيس جمهور ايالات متحده در اولين سخنرانی رسمی اش همزمان با اينکه از مبارزه قاطع با تروريزم بين المللی و نابودی لانه های بنيادگرايی و تروريزم در افغانستان و منطقه سخن گفت، بطور واضح و صريح پيامی برای دولتهائيکه دچار فساد هستند و کارآيی و شايستگی رهبری کشور خود را ندارند، فرستاد. مسلمآ روح اين پيام قبل از هر کشور ديگری متوجه افغانستان و تيم رهبری آن بود.
(**)
همچمان به قول بی بی سی بتاريخ شانزدهم جنوری سال روان وزارت دفاع امريکا طی گزارشی دولت افغانستان را ضعيف ترين و فاسد ترين دولت در جهان خوانده است. در گزارش فوق چنين ميخوانيم :" افغانستان دارای يک دولت فاسد و فاقد رهبری است...ايجاد يک دولت با رهبری قوی در افغانستان، چيزی نيست که نيروهای نظامی امريکا به افغانستان به ارمغان بياورند...." (***)
خانم کلينتون وزير امور خارجه اداره اوباما در اولين سخنرانی خود در کانگره امريکا حين اخذ رآی اعتماد حکومت افغانستان را به شديد ترين لحن مورد حمله قرار داد و آنرا " دولت مواد مخدر" خواند.

کرزی، اتحاديه اروپا و پيمان ناتو:

بعد از موضع گيريهای صريح مقامات امريکايی مبنی برفساد و ناکار آمدی حکومت کرزی، تقريبآ رهبری همه کشورهای اتحاديه اروپا و مطبوعات اين کشورها از ايتاليا وهسپانيا در جنوب و آلمان وفرانسه وهالند در مرکز و کشورهای سکنديناوی در شمال اروپا همه يکصدا حکومت آقای کرزی را فاسد وناکار آمد خواندند و برضرورت تغيير رهبری و پاليسيهای شان در افغانستان تاکيد کردند. به استثنای برخی حلقات معين در حکومت انگليس که بقول برخی آگاهان منافع مشترک در توليد ترياک درهلمند و قاچاق مواد مخدر با کرزی و برادرانش دارند.

پيمان ناتو که بخش عظيم مسئوليت جنگ با بنيادگرايان القاعده و طالبان را بدوش ميکشد نيز به اين روند پيوست. یاب د هوپ شفر، دبیر کل پیمان ناتو در مصاحبه يی چنين گفت: " فساد و بی کفایتی دولت افغانستان به همان اندازه وجود شورشیان، در بی ثباتی مزمن این کشور نقش دارد ". او در ادمه چنين ميگويد: " ... مقامات افغانستان باید انتخاب های سیاسی مشکلی بکنند" و اضافه می کند که "افغان ها دولتی می خواهند که شایستگی وفاداری و اعتماد آنان را داشته باشد...." به قول خبرنگار بی بی سی پيامی که دبير کل ناتو به دولت افغانستان ميفرستد خيلی صريح و روشن است. " معنی اين پيام اينست که مشکل اصلی قدرت بيش از حد طالبان نيست بلکه خوب اداره نکردن کشور است." *****

چرا تبليغات غرب و امريکا برعليه ادارهء کرزی فروکش کرد؟
بعد از موضع گيری علنی، صريح و رسمی آدارهء اوباما، پيمان ناتو وبرخی کشورهای اروپايی و نشر مضامين و مقالات درين راستا از جانب ژورناليستان و پژوهشگران غربی، کرزی طور جنون آميز به مخالفت با ايشان و به اصطلاح بدفاع از خود پرداخت. درين مقطع است که کرزی آن شخص گمنام و نا مستحقی که توسط نيروهای امريکايی به قدرت رسانيده شد و تا اکنون هم توسط ايشان محافظت ميگردد، يک شبه به يک ناسيوناليست دوآتشهء افغان تبديل ميگردد و حتی از اشغال کشور توسط نيروهای خارجی حرف ميزند. کرزی که در طول سالهای متمادی رياست اش در مورد رنجهای بی انتهای مردم افغانستان از اثر بمباردمانهای کور نيروهای امريکايی و خارجی، کشته شدن هزاران زن و کودک، پير و جوان کشور، از زندانی ، شکنجه شدن و اهانت به کرامت انسانی هزاران هموطن بيگناه خود در زندانهای امريکايی و تجاوز خارجيان برحريم خانه و خانواده های افغان و بی احترامی به ارزشهای اخلاقی ، دينی و ملی کشور از طرف اين نيروهای اشغالگر هرگز لامی از کلام بيرون نياورد، يک و يک باره به يک شخصيت ملی، يک انقلابی آتشين و ضد اشغالگری تبديل ميگردد و شعارهای تند ملی سرميدهد،ازاستقلال کشور و منافع ملی حرف ميزند، نيروهای امريکايی و خارجی را انتقاد ميکند و حتی آنانرا اشغالگر مينامد و اخطار ميدهد که به اقداماتی جدی تری هم دست خواهد زد.
کار حتی بدانجا کشيد که کرزی خود را بدامن روسها مياندازد و به ميد ويدوف ريس جمهور روسيه پيام ميفرستد و از روسيه کمک نظامی ميخواهد واز ميدويدوف رئيس جمهور روسيه نيز پيام جوابيه و امتنانيه ميگيرد. در پيام ميدويدوف چنين ميخوانيم: "... با شما موافقم که تداوم همکاری ها در بخش نهاد های دفاعی موجب همکاری های موثر مشترک میان کشورهای ما می گردد و در امر تامین امنیت در منطقه موثرخواهد بود."
رئیس جمهوری روسیه در پایان این نامه از آقای کرزی خواسته است، که قبل از هر نوع همکاری باید زمینه های همکاری میان افغانستان و روسیه مشخص شود آنهم به نحوی که به گفته آقای مدودف" منافع متقابل طرفین را تامین کند."

کرزی که به جنون قدرت مبتلا گرديده همه اين کار ها را بخاطر آن انجام ميدهد که به امريکا و بخصوص بارک اوباما بفهماند که اگر بيشتر مورد بی مهری قرار گيرد به دشمن امريکا تبديل خواهد شد ودست بدامن کشورهای مخالف امریکا بخصوص روسيه و ايران خواهد انداخت. ولی غافل از آنکه زمين و فضای افغانستان در اختيار امريکائيهاست و خودش نيز بدون محافظين امريکايی يک روز هم در افغانستان بوده نخواهد توانست.
برای مردم و روشنفکران افغانستان از قبل معلوم بود که کرزی منحيث يک شخص بی اعتقاد و معامله گر بخاطر حفظ قدرت و مقام به هر توطئه، دسيسه سازی، ائتلاف، اتحاد و هر چيز ديگری و با هر کسی تن ميدهد، ولی برای غربیها بيشتر به عنوان يک شخص دموکرات مطرح بود ويا بهتر است گفته شسود که اين غربی ها بودند که برای کرزی عبا و قبای دموکراسی تراشيدند. برای اولين بار است که متحدين غربی وی نيز پی ميبرند که اين مَردَک جنون قدرت دارد وحاظر است بخاطر حفظ قدرت و مقام به هر معامله و توطئه يی تن دردهد.
در چنين حالتی است که ادارهء اوباما و متحدين غربی آن مجبور ميشوند تا روش نرمتری را در پيش گيرند. انتقاد از ناکار آمد کرزی را کاهش داده وبرعکس از حکومت افغانستان و تلويحا از کرزی حمايت ميکنند. کرزی را به اروپا جهت اشتراک در کانفرانسهای بين المللی دعوت ميکنند و امريکا نيز نشست مشترک روسای جمهور پاکستان و افغانستان باحضور داشت بارک اوباما را تنظيم مينمايد تا مشترکآ به ا صطلاح در مورد استراتيژی جديد برای مبارزه باتروريزم، القاعده و طالبان تصميم بگيرند و حتی اداره کاخ سفيد ابقای غيرقانونی کرزی در قدرت الی ختم نتايج انتخابات را نيز مورد تاييد قرار ميدهد.
ولی آنانيکه به سياست و دپلوماسی سروکار دارند، خوب ميدانند که همه اين صحنه سازيها فقط دفع الوقت است تاموعد انتخابات در افغانستان فرابرسد و کرزی اين مجنون قدرت را از راه قانونی و با نمايش دموکراسی از سرراه خود بردارند.
ناسيوناليزم حامد کرزی دقيقآ به ناسيوناليزم حفيظ الله امين ميماندکه به خاطر حفظ قدرت شخصی اش به قتل رهبر و معلم خود دست ميزند، از کعبهء خود ( اتحاد شوروی) روی برميتنابد و تا انجا پيش ميرود که قرار اطلاعات خبری آنزمان بر روی سفير اتحاد شوروی با سيلی ميکوبد و در جستجوی متحدين از کمپ مخالف اتحاد شوروی وقت بخصوص ايالات متحده و پاکستان بر میخيزد ولی روسها موقع بيشتربه او نميدهند و با تهاجم و کودتای نظامی او را از سر راه خود برميدارند. از عکس العملهای اخير کرزی چنين بر ميآيد که او نيز حاضر است هر کسی و هر چيزی را بخاطر منافعش و حفظ قدرت قربان کند و به هر ماجرجویی ممکن دست بزند. ولی امريکائيها و ادارهء اوباما نه آن امکانات روسها را دارند که کرزی را با عمل نظامی و کودتا از سر راه خود بردارند ونه شرايط بگونه است که باوی چنان برخورد کنند که با ضياالحق رئيس جمهور اسبق پاکستان نمودند. فقط يک راه باقی ميماند و آن اينکه از وی حمايت نکنند و طی يک زمينه سازی به اصطلاح دموکراتيک کرزی را خلع قدرت نمايند.
اخيرآ بارک اوبا ما بمناسبت آغاز پروسهء انتخابات افغانستان پيامی را صادر نمود و در آن با صراحت تاکيد کرد که ايالات متحده امريکا در جريان انتخابات افغانستان از هيچ کانديدی حمايت نميکند، اين در حاليست که سفير امريکا در کابل و مشاور امنيتی اوباما نيز در هنگام بازديدش از افغانستان بر اين مسئله تاکيد داشتند. اين که امريکا از هيچ کانديدی حمايت نميکند قابل بحث و دقت بيشتر است و اين مسئله را بايد بعد از ختم انتخابات مورد بررسی قرار داد، ولی روح همهء اين پيامها را اين مسئله ميسازد که مقامات ايالات متحده ميخواهند بطور غير مستقيم به مردم افغانستان بگويند که از ادارهء کرزی به تنگ آمده اند و به هيج وجه از کرزی و تيم ترياک سالاران و " جنگ سالاران" دفاع نميکنند. (*****)
همين کافیيست که ايالات متحده از کرزی دفاع نکند و يا در بهترين حالت اجازه دهند تا انتخابات شفاف و بدون دزدی رای مردم و تقلب کاری صورت گيرد که در چنين حالتی حتی اگر معجزه هم صورت گيرد کرزی برنده انتخابات نخواهد شد.

ادارهء کاخ سفيد ازکرزی حمايت نميکند؛ چرا؟

دلايل و قرينه های فروانی وجود دارد که اوباما و تيم وی نبايد از کرزی حمايت کنند:
- اولا يکی از شعارهای اوباما در جريان کمپاين انتخاباتی تغيير روش امريکا در رابطه به عراق و افغانستان بود. او به مردم امريکا وعده داده بود که بزودی ممکن زمينه های بيرون کشيدن نيروهای امريکايی را از عراق فراهم خواهد ساخت و به افغانستان توجه و کمک بيشتر خواهد نمود تا از شر مافيای اداره و قدرت و مواد مخدر رهايی يابند و افغانستان با داشتن يک ادارهء سالم و متعهد بتواند سرپای خود بايستند. حالا ادارهء تحت رهبری اوباما نميتواند بخاطر حفظ کرزی و گروپ مافيايی اش وعده های انتخاباتی خود را نقض کند وبدين طريق به اعتبار خود نزد مردم امريکا و جهان صدمه وارد کند. مسلما اوباما و تيم کاری اش آرزو دارند تا در دور بعدی انتخابات ايلات متحده نيز برنده باشند؛ اگر حالا به وعده هائيکه برای مردم امريکا چه در بعد سياست داخلی و چه در گسترهء سياست خارجی داده بودند، عمل نکنند، طبعا در دور بعدی مردم امريکا بوی رآی نخواهند داد و او حزبش بازنده خواهند بود.
- ثانيآ اينکه اوباما نخواهد خواست تا با حمايت از رژيم مشهور به فساد کرزی آبروی خود را منحيث اولين رئيس جمهور سياه پوست ايالات متحد امريکا و وسيلتآ آبروی همه سياپوستان جهان را بريزد.
- سوم اينکه کشورهای متحد امريکا در نبرد با تروريزم و القاعده بخصوص اتحاديه اروپا وپيمان ناتو از کرزی و رژيم فاسد وی حمايت نميکنند، اگر کاخ سفيد اقداماتی مبنی بر حمايت تيم کرزی نمايد، مسلمآ به مخالفت اتحاديه اروپا و پيمان ناتو و ساير متحدين بين المللی خويش مواجه خواهد شد و اين مسئله ای نيست که اوباما بدان کم بها بدهد.
- و چهارم اينکه کشورهای همسايه و ذينفوذ در قضايای افغانستان چون : هند، چين، ايران و روسيه ( باوجود مراجعات مکرر کرزی به انها) و حتی کشورهای اسيای ميانه و حتی حکومت کنونی پاکستان برهبری زرداری نيز بر انتخاب مجدد کرزی بنابر سياستهای حمايت گرانهء وی از طالبان که بنام شاخهء افغانی القاعده مشهوراند، راضی نخواهند بود و ايالات متحده نميتواند نظر اين کشورها را ناديده گيرد.
و در فرجام اينکه امريکا مجبور است با بنيادگرايی،تروريزم، ترياک سالاری در وجود طالبان و القاعده در افغانستان و منطقه مبارزه کند. موجوديت تيم کرزی که هم با طالبان و ساير بنيادگرايان رابطهء تنگاتنگ دارد وهم در کشت و قاجاق مواد مخدر تيم مافيايی وی وبردرانش نقش اساسی دارند، مانعی است در راه مبارزه قاطع با بنيادگرايی و مافيای مواد مخدر. لذا امريکا آلترنتيف ديگری جز پشت کردن با تيم کرزی و برادران ندارد.
با در نظرداشت دلايل فوق کرزی بصورت قطع کانديد مورد حمايت غرب و ايالات متحده امريکا نيست. اگرچه رهبران و دیپلوماتهای امريکا و شخص اوباما تاکيد دارند که از هيچ کانديدی در اتنخابات افغانستان حمايت نميکنند ولی تجربه نشان داده که کشورهای بزرگ و اشغالگر در نهايت ميخواهند تيم مورد اعتماد خود را در کشورهای وابسطه بخود در قدرت داشته باشند و اين نيز با در نظرداشت اوضاع افغانستان خيلی مسلم است که حمايت امريکا از هر کانديدی در پيروزی وی نقش قاطع دارد؛ چون اين امريکا است که بر زمين و هوای افغانستان حکومت ميکند. بنابر همين دليل است که هريکی از از کانديدان به اصطلاح مطرح کوشش دارند تا قبل از ديگران خود را نزديک و دوست امريکا جابزنند؛ حتی ما شاهد بوديم که قبل از تثبيت تاريخ انتخابان برخی از کانديدان احتمالی و مطرح به امريکا سفر نمودند و تا انجائيکه برای شان مقدور بود با مقامات امريکايی ملاقات نمودند تا حمايت ايشان را جلب کنند. برخی ازين کانديدها چون نتوانستند وعده قاطع از مقامات ذيصلاح امريکايی بدست بياورند، شايد به همين خاطر خود را از پروسهء انتخابات بيرون کشيده باشند.

نتيجه گيری: کرزی نه از حمايت بين المللی برخوردار است و نه از وجهه ی ملی. تيم کرزی يک تيم مافيای است و بايد يا از طريق انتخابات و يا ازطريق زور از قدرت پائين کشيده شود در غیر ان هم برای افغانستان و هم برای جهان خطر جدی اند.
- روشنفکران اقوام ازبک،تاجيک و هزاره و ساير مليتهای کشور مسئوليت اخلاقی دارند تا با قلم و قدم خويش برعليه گروپ مافيايی کرزی وهمه معامله گران ايکه بخاطر بقای کرزی صف بسته اند، بايستند.
- روشنفکران پشتون نيز مسئوليت دارند تا صدای اعتراض خود را بر ضد باند مافيايی کرزی و شرکا قويا بلند کنند.
و بالاخره اينکه:
کرزی و تيم مافيایی وی نه از حمايت مردم افغنستان برخوردارند و نه از حمايت امريکا و جامعهء بين المللی و هيچ زمينه يی برای کسب قدرت مجددايشان جز حمايت مافيای مواد مخدر در داخل و خارج ار کشور سراغ نميشود. هرگاه اگر حلقات معين بين المللی بخصوص ادارهء کنونی کاخ سفید بنا برهردليلی بخواهند کرزی و مثلث مافيايی ترياک، ترور وتعصب را بر مردم افغانستان دوباره تحميل کنند، فقط يک راه برای ايشان باقی ميماند يعنی" دزدی آرای مردم" که در آنصورت بايد تجربه اخير انتخابات ايران را بخاطر بسپارند و منتظر قيام مردمی و سقوط قهری این حکومت توسط مردم باشند و اماده پذيرش شکست خود درين بازی بزرگ منطقوی و بين المللی.

يــــــــــــا هــــــــــــــــــــــو

م. سلطانپور
اول سرطان ( تير) سال 1388 خورشيدی
21جون سال2009 ميلادی
آدرس ايميلی نويسنده:
msultanpoor@hotmail.com

پينوشتها:
**- مرجع شود به اولين بيانيهء اوباما بعد از انتخابَ منحيث رئيس جمهور ايالات متحده امريکا منتشره در سايت صدای امريکا و در سایت بی بی سی در لينک ذيل:
http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2009/01/090124_v_obama_speech_afghanistan.shtml

*** - سايت بی بی سی مورخ 18 جنوری سال 2009:
"سخنگوی رئیس جمهوری افغانستان گزارش وزارت دفاع آمریکا را که در آن دولت افغانستان ضعیف ترین دولت در جهان خوانده شده، رد کرده است.
در این گزارش که روز گذشته منتشر شد گفته شده که افغانستان دارای یک "دولت فاسد و فاقد رهبری" است.
همزمان با انتشار این گزارش مایک مولن، رئیس ستاد فرماندهی ارتش آمریکا گفته است که در حال حاضر افغانستان به یک "حکومت بهتر" بیشتر نیاز دارد تا نیروهای اضافی آمریکا.
دریاسالار مایک مولن گفته است که ایجاد یک دولت بهتر با رهبری قوی در افغانستان، چیزی نیست که نیروهای نظامی آمریکا برای مردم افغانستان به ارمغان بیاورند.
در گزارشی که از سوی وزارت دفاع آمریکا منتشر شده نیز تاکید شده که افغانستان دارای "ضعیف ترین دولت در جهان" است.
اما همایون حمیدزاده، سخنگوی رئیس جمهوری افغانستان این بخش از گزارش وزارت دفاع آمریکا را به شدت رد کرد.
آقای حمیدزاده در گفتگو با خبرنگاران در کابل گفت: "ما می پذیریم که یک دولت در حال بازسازی، جوان و در حال رشد هستیم، ولی این را به هیچ وجه نمی پذیریم که یک دولت ضعیف داریم. "
او افزود: "ما قدم های بزرگی را به طرف دموکراسی، نظام مردمی و آوردن صلح و ثبات، ترقی و آبادی کشور خود برداشته ایم و این قدم ها ثابت بوده و به موفقیت می انجامد."
در هفته های اخیر حکومت به رهبری حامد کرزی به گونه ای گسترده با انتقادهای تند رهبران غربی روبرو بوده است.
آقای کرزی هفت سال پیش به حمایت غرب با ویژه آمریکا رهبری کشوری را به دست گرفت که شاهد سه دهه جنگ و هرج و مرج های سیاسی بود.
اما حالا باگذشت چند سال و در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، به نظر می رسد که حمایت سیاسی غرب از رئیس جمهور کرزی به شدت کمرنگ شده است."
****- مصاحبه دبير کل تاتو منتشره در سايت بی بی سی.

بیانیه رئیس جمهور براک اوباما به مناسبت آغاز انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان ***** -
منتشره در صدای امريکا
17/06/2009

"من مردم افغانستان را به مناسبت آغاز رسمی مبارزه انتخاباتی شان، تبریک میگویم.
بتاریخ بیستم ماه اگست امسال، مردم افغانستان رئیس جمهور جدید خود را انتخاب خواهند کرد تا کشور شان را رهبری کند و همچنان شورا های ولایتی را ا نتخاب میکنند تا از آنها به صورت محلی نمایندگی نمایند.
کاندید موفق ریاست جمهوری یک اجندای کامل و توقعات زیاد خواهد داشت. موسسات افغانستان باید خدمات بهتری را به مردم انجام دهند. باید حسابدهی کامل و شفافیت وجود داشته باشد تا افغان ها دیده بتوانند که پول شان به کجا به مصرف میرسد.

رزمندگانی که حاضر اند اسلحه به زمین گذارند و صلح را در آغوش گیرند باید مجددا داخل جامعه شوند. و افغانستان برای ترویج و انکشاف امنیت و فرصت ها در منطقه باید با همه همسایگان خود همکاری کند.
برای این همه مساعی، رئیس جمهور آینده افغانستان در ایالات متحده امریکا یک شریک خواهد داشت.
هر ملت بشیوه خود دیموکراسی را رشد میدهد که بر عننعات خود مردم آن پایه گذاری شده باشد. ایالات متحده با کدام کاندید خاص ریاست جمهوری و یا شورای ولایتی نه حمایت و نه مخالف میکند.
روی همین ملحوظ ما با مقامات موظف در انتخابات و ملل متحد همکاری میکنیم تا افغان ها را کمک نمائیم که از یک عملیه انتخابات موثق، مطمئن و همه شمول بر خورد دار شوند، که در آن همه کاندید ها به رسانه ها دسترسی مناسب داشته باشند و ازادانه مبارزه کرده بتواند و بروز انتخابات از صداقت رای دهی مطمئن و راحت باشند.
ایالات متحده در جستجوی یک مشارکت دوامدار با مردم افغانستان است نه با کدام رهبر بخصوص افغان ها. هدف این مشارکت آنست تا رئیس جمهور جدیدالاانتخاب و سایر مقامات، حکومت داری خوب، امنیت، عدالت و فرصت های اقتصادی را برای همه افغان ها فراهم سازد.
آن آینده ایست که افغان ها سزاوار آن اند، و آن اینده ایست که ما، همراه با کاندید های موفق و مردمی که آنها را انتخاب میکنند، کوشش داریم به آن دست یابیم."



م.سلطانپور
بخش يکم

انتخـابـات ريـاســت جمـهــــوری
و
گمانه زنی کانديد امريکايی

(آيا مردم افغانستان باز به کرزی اعتماد خواهند کرد؟)
(آيا کرزی مورد حمايت اروپا و امريکاسـت؟)


همه ميدانيم که تا نهادينه شدن دموکراسی در افغانستان راه دور و درازی در پيش است و آنچه تا اکنون بنام دموکراسی انجام شده چيزی جز فريب اذهان عامه نبوده است.حقيقت سرسخت و انکار ناپذير اين است که ما هرگز حکومت ملی - انتخابی نداشته ايم وهميشه اين بيگانگان و مهاجمين بوده اند که برما حاکم گماشته اند و برای ما حکومت ساخته اند.
اينبار نيز خارجيها ( بصورت خاصتر امريکائيها) برای ما حکومت ميسازند و احتمالآ کرزی را برای بار پنجم* اگر به صلاح شان باشد و يا هم شخص ديگری را حاکم افغانستان خواهند ساخت.
ولی نبايد از انصاف گذشت که همين به اصطلاح انتخابات "ساختگی" نيز وديعه ايست که در تاريخ کشور سابقه زيادی ندارد. هرچه نباشد بخاطر تمثيل دموکراسی و شرم از اذهان عامه هم که باشد، مردم را به پای صندوقهای انتخابات ميکشانند و آنان نيز رای خود را در صندوق کانديدی که برای شان گفته شده است و يا هم خود برگزيده اند ميريزند. چنين گزينشی در بدترين حالت آن نيز بهتر از نظامها و حکومتهای قبيله يی، کودتایی و ايدئولوژيک است.
دموکراسی يک پروسه اجتماعی است که نميشود آنرا از بيرون وارد کرد و هم نميتواند يک شبه نهادينه گردد و انتخابات کاملآ دموکراتيک را نيز در کشوريکه در آن دموکراسی وجود ندارد نبايد توقع داشت؛ ولی مسلم است که اگرهمين پروسه دوام کند، طی هر دور انتخابات، روند انتخابات نيز شفاف تر و دموکراتيک تر خواهد شد. ولی اين مسئله را نيز نبايد از نظر دور داشت که در نهايت امر مردم مالکان اصلی کشور خويش اند واگر ملتی اراده کند هيچ نيروی بيگانه و اشغالگر تاب مقاومت در مقابل مليون ها انسان مصمم را ندارد.

حتی در وضعيت کنونی کشور ما نيز که کشورامکانات دفاع از خود را ندارد و عملا توسط نيروهای مسلح کشورهای پیمان ناتو و در راس ايالات متحده اداره ميشود، اگر نيرويی پيداشود که حمايت کتلوی مردم را باخود داشته باشد و مردم عملآ و علنآ از نمايندهء آن نيروی سياسی حمايت کنند و به او رای دهند، کشورهای حاظر در صحنهء سياسی افغانستان ديگر چاره يی نخواهند داشت جز آنکه ازچنين رستاخيز ملی و صلح آميز حمايت کنند و يا آنکه به قتل عام مردم بپردازند که احتمال دومی در وضعيت کنونی جهان و دسترسی همگانی به وسايل اطلاعات جمعی امر ناممکن بنظر ميرسد و حتی اگر ماجراجويان بين المللی دست به چنين اقدام جنايتکارانه داراز کنند، عاقبتش يک انقلاب ملی، ازاديبخش و دادخواهانه و طرد نيروهای زورگوی و اشغالگر خواهد بود.

متاسفانه اين طرز بينش که اين فقط خارجيها هستند که حکومت ميسازند در ميان اقشار مختلف جامعه افغانستان رسوخ نموده و مورد پذيرش و منبعث از واقعيتهای موجود سياسی کشور نيز هست. با درنظر داشت همين مسئله است که اکثر کانديدان کوشش دارند تا مستقيم يا غير مستقيم خود را کانديد مورد تآئيد و حمايت اروپا وبخصوص ايالات متحده امريکا جا بزنند.

*******
با نزديک شدن دور دوم انتخابات رياست جمهوری وبخصوص بعد از کانديد شدن دوبارهء آقای کرزی و گزينش مارشال فهيم و استاد خليلی منحيث معاونان وی نه تنها حلقات مربوط به کرزی بلکه حتی برخی از قلم بدستان کشور که بسيار علاقمندی و وابستگی به نظام مافيایی کرزی ندارند نيز يا از روی خوشباوری واعتقاد و يا از روی منفعت و مصلحت های شخصی اين گمانه زنی را که آقای کرزی برای اين دور انتخابات نيز کانديد مورد نظر ایالات متحده و اتحادیه اروپا و و طبعآ برنده انتخابات سالجاری افعانستان نيزهست تبليغ ميکنند.
حالا بيائيد اين مسئله را کمی کالبد شگافی کنيم تا به حقيقت مسئله نزديک شويم که آيا آقای کرزی اين بار نيز برنده انتخابات خواهد بود يا خير؟

الف - در بعد داخلی

1- تـیوری بی بديل بودن کرزی: اين مسئله از جانب طرفداران کرزی زياد تبليغ ميشود که در کشور( شايد سی و پنج مليونی) ما افغانستان شخصيت ديگری بديل آقای کرزی پيدا نميشود. اين در حاليست که همگان ميدانند که در تاريخ افغانستان رئيس دولت خلق الساعه، گمنام و بی تجربه مثل آقای کرزی کمتر يا اصلا ديده نشده است. تمام تجربهء کاری و اداری آقای کرزی قبل از رياست جمهوری اش را صرف سه ماه ماموريت در وزارت امور خارجه در زمان رياست دولت آقای مجددی تشکيل ميداد و عملا هيچ نوع تجربه اداری، حزبی،سياسی، دپلوماتيک و حتی اربابی در ميان قوم خود را نيز نداشت. شايد در سطح آقای کرزی در افغانستان اقلا بيش از صدهزار نفر وجود داشته باشد. در حاليکه همين اکنون در ميان کانديدان رياست جمهوری چهره های فراوانی وجود دارند که هم از درجه تحصيلات بالتر از کرزی حتی تا سطح دکتورا برخوردارند وهم از تجارب وسيع کار سياسی ( مبارزه و جهاد) وهم از تجارب عملی در اداره و سياست کشور تا سطوح ولايت، سفارت، وزارت،عضويت در پارالمان و حتی معاونيت پارلمان و معاونيت صدارت وکار در سازمانهای بين المللی تجربهء کاری دارند. آيا هيچ يکی ازاين شخصيتها نميتوانند بديلی برای آقای کرزی باشند؟


2- تیوری وحدت ملی در موجودیت ادارهء کرزی:

در افغانستان همه از وحدت ملی حرف ميزنند، بخصوص آنانيکه اصلا به وحدت ملی اعتقاد و اعتنایی ندارند. اينگونه يی ها وحدت ملی را در بهترین حالت آن در نابودی هويتهای قومی اقوام مختلف ساکن افغانستان و ادغام ايشان در هويت قوم حاکم ميدانند.
در تاريخ کشور بدترن و ننگين ترين قتل عامها وجينوسايدهای قومی و زمین سوزیها را از امیرعبدالرحمان گرفته تامحمد هاشم، محمد گل مومند، امين و طالبان در زير پوشش همين شعار کذايی "وحدت ملی" انجام داده اند. افغانستان کشور اقليتهای قومی است که هيچ يک از انتيکهای ساکن افغانستان بيش از پنجاه فيصد نفوس کشور را نميسازند؛ طبعآ در چنين کشوری وحدت ملی خصوصيات و بغرنجيهای مربوط به خود را دارد. وحدت ملی صرف با تغييرتذکره تابعيت و درج کلمهء افغان به همه باشندگان کشور تآمين نمی گردد. وحدت ملی زمانی ممکن است که مردم افغانستان بر سرنوشت خود حاکم باشند و تمام اقشار و اقوام افغانستان در حاکميت و ادارهء کشور سهم عادلانه، شايسته و قانونمند خود را داشته باشند. اين سهم گيری نه سمبوليک بلکه بايد مطابق به ظابطه ها و اصول وضع شده و قانونی کشور باشد. در کشوريکه حتی همين اکنون نيز وابستگی به قوم يا مذهب معينی عملآ جرم پنداشته ميشود، در کشوريکه سخن گفتن بزبان مادری جرم است، در کشورکه کتاب را ميسوزند يا به دريا ميريزند چگونه ميتوان از وحدت ملی سخن گفت؟ در کشوريکه در نظامنامهء دموکراسی وارداتی آن نا نوشته تسجيل شده است که بايد رئيس جمهور از قوم پشتون باشد، معاون اولش از قوم تاجيک و معاون دومش نيز از قوم هزاره چگونه ميتوان از دموکراسی، حق شهروندی و وحدت ملی سخن گفت. مگر ساير اقوام افغانستان ازين سرزمين نيستند؟
در طول تاريخ افغانستان شايد کمتر حکومتی را سراغ داشته باشيم که به وحدت ملی به اندازهء حکومت
آقای کرزی صدمه زده باشد. ادارهء مافيايی کرزی با تصويب قانون اساسی ناقص و تصويب سرود ملی قومی عملا اولين گام را در راه متزلزل ساختن بيشتر وحدت ملی کشور برداشت و بعدآ نيز به ترور شخصيتی شخصيتهای ساير اقوام کشور پرداخت. همين اکنون بيش از هشتاد فيصد کادر رهبری ادارهء کرزی وابسته به يک قوم است که در تاريخ صدسال پسين کشور (به استثنای دورهء طالبان) سابقه ندارد.
وحدت ملی زمانی مسجل ميگردد که رهبران کشور نه بنابر تعلقيت شان به اين يا آن قوم يا قبيله بلکه بنابر شايستگيهای فردی و يا پروگرام سياسی شان انتخاب گردند.
خلاصه انکه با تعويض حکومت مافيايی کرزی وحدت ملی کشور آنطوريکه تماميت خواهان قومی و اعضای ادارهء مافيايی کرزی تبليغ ميکنند نه تنها تضعيف نخواهد شد بلکه زمينه های بهتر زيست باهمی اقوام مختلف افغانستان در يک نظام پارالمانی و انتخابی مساعد خواهد گرديد.

3 معاونيت آقايون مارشال فهيم و استاد خلیلی
و فرضيهء احتمالی حمايت اقوام تاجيک و هزاره از کرزی:

آقای فهيم در دوره های اداره انتقالی و موقت نيز سمت معاونيت آقای کرزی را داشتند ولی بنابر اختلافاتیکه ميان ایشان خلق شد در دور اول انتخابات رياست جمهوری آقای کرزی از فهيم روی برتافت و احمد ضيا مسعود برادر شهيد احمد شاه مسعود را منحيث معاون اول خود برگزيد. در پيروزی آقای کرزی در دور اول انتخابات نه مخالفت آقای فهيم نقشی داشت و نه معاونيت آقای احمد ضيا مسعود. بلکه شرايط مساعد بين المللی و جو مساعد داخلی باعث پيروزی وی شد، البته نبايد تقلب کاريها در شمارش آرا به نفع وی را نيز از ياد ببريم.
اگر به نتايج آرا در انتخابات قبلی نظر اندازيم ميبينيم که آقای کرزی کمترين رآی ( کمتر از يک فيصد آرا) را از ولايت پنجشير آورد باوجوديکه احمد ضيا مسعود را معاون خود انتخاب کرده بود و پنجشير نيز مرکز پايگاهی مجاهدين وابسته به شورای نظار محسوب ميشد. همجنان آقای کرزی از مناطق فارياب، سرپل، شبرغان، باميان و ساير مناطق ازبک و هزاره نشين نيز رای چندانی نياورد. مردم اين مناطق بطور طبيعی به کانديدان محلی و وابسته به قوم خود چون آقایون محمد يونس قانونی، عبدالرشيد دوستم و محمد محقق رای دادند. برعکس آقای کرزی رای بلندی( از 25 تا 61% آرا) از ولايات کابل، پروان، کاپيسا، بغلان، کندز، تخار،بدخشان، بلخ، هرات، بادغيس،غور، نيمروز، فراه و ساير مناطق تاجيک نشين( و نوعآ مناطق پايگاهی جمعيت اسلامی در زمان جهاد و در راس آن استاد برهان الدين ربانی و برخی احزاب و سازمانهای ديگر با سمت گيری چپ) رای آوردند. معنای اين حرف اين است که در پيروزی دور قبلی آقای کرزی علاوه بر فضای مساعد سياسی کشور و حمايت کامل بين المللی، نقش جمعيت اسلامی و شخص استاد ربانی تعيين کننده بود تا موافقت يا مخالفت احمد ضيا مسعود يا قسيم فهيم. اگر ديروز آقای فهيم در مخالفت با کرزی کاری را از پيش نبرد، امروز نيز در موافقت و حمايت از کرزی کاری را از پيش برده نخواهد توانست؛ بخصوص آنکه درين مدت بعد از انتخابات اول تا اکنون به نظر برخی ناظران مسايل افغانستان هم در جامعهء روشنفکری افغانستان منحيث شخص استفاده جو، پول پرست و وابسته به مافيای مواد مخدر مشهور گرديده وقرار معلوم به يکی از بزرگترين سرمايداران کشور نيز تبديل شده است و در جامعهء بين المللی نيز کرزی و شرکايش او را منحيث جنگ سالار و مخالف دموکراسی و حقوق بشر معرفی کرده اند، که مخالفت اخير نمايندهء ملل متحد در کابل و واکنش تند مطبوعات غرب بعد از انتصا ب وی از جانب کرزی به معاونيت اول رياست جمهوری ناشی ازهمين جو سياسی تبليغاتی بين المللی است.
بدين حساب کرزی از انتخاب محترم قسيم فهيم بردی نخواهد داشت ولی برعکس آقای فهيم آخرين امکانات و حد اقل اعتبار محلی اي راکه در محل خود داشت نيزبا حمايت از کرزی که جفاهای فراوانی در حق همه مردم افغانستان بخصوص مردم پنجشيرو شمال کشور انجام داده، از دست خواهد داد.
سرنوشت و موقف آقای خليلی نيز بهتر از مارشال فهيم نيست. خليلی در طی مدت طولانی ايکه در مقام معاونيت رياست جمهوری بود، فقط حيثيت يک مهرهء نمايشی را داشت تا کرزی و تيم برتری خواهان قومی به دنيا بگويند که در حاکميت ايشان هزاره ها نيز سهمی دارند. او(خليلی) درين مدت نتوانست کمترين خدمتی به جامعه هزاره انجام دهد. کاه گِل کردن سرک ها در باميان گويا و نمادی از خدمات و اتوريتهء آقای خليلی در ميان مردمش است. امروز جامعه هزاره که در تاريخ کشور برای اولين بار شير زنانی را منحيث والی (استاندار) و شهردار(شاروال) خود ميپذيرند و از ايشان صادقانه و با فرهنگ بلند حمايت و اطاعت ميکنند، خوشبختانه به اين سطح آگاهی سياسی رسيده اند که بدانندموجوديت سمبوليک چند فرد خودفروخته نميتواند حضور عادلانه ايشان را در رهبری، اداره و حاکميت کشور تامين نمايد. مردم تغيير اساسی در نظام و سيستم ادارهء در کشور را ميخواهند نه بيجايی و جابجايی افراد معين را.
" خانه از داربست ويران است خواجه در فکر نقش ايوان است"


4- تيوری دولت و نظام سازی، بازسازی کشور و مبارزه با مواد مخدر:


اگر منظور از دولت و نظام سازی آنچنانيکه طرفداران آقای کرزی تبليغ ميکنند اين باشد که جامعه جهانی چند تنی را از بيرون وارد کشور کند و آنها را حاکم بر سرنوشت کشور گرداند؛ اگر اين مورد نظر باشد، چنين درامه ی از کنفرانس بن تا اکنون بايد تکميل شده باشد. در حقيقت حکومت مافيايی و تيم غارتگران کنونی نتيجهء چنين نظام و دولت سازی وارداتی است. حقيقت انکار ناپذير اين است که در درازای تاريخ افغانستان چنين اجماع بين المللی مبنی برحمايت افغانستان وجود نداشته است؛ همزمان با آنکه ده ها کشور جهان در تامين امنيت و بازسازی کشور سهم گرفته اند، به ملياردها دالر نيز درين مدت به افغانستان کمک شده است.
ولی قراريکه ديده ميشود مسير آب به ريگزار است و نتيجهء آن نامعلوم. ملياردها دالر کمکهای بين المللی نه تنها وضع اقتصادی کشور را بهبود نبخشيد بلکه داشته های قبلی کشور نير به غارت رفت، امنيت تامين نشد و کشت کوکنار نه تنها متوقف نگرديد بلکه گراف توليد آن سير صعودی را پيمود و افغانستان به بزرگترين مولد و صادرکننده مواد مخدر درجهان تبديل گرديد.
نتيجه آنست که در وجود تيم چپاول گران به رهبری کرزی و برادران نه تنها کمکهای بين المللی غارت گرديد بلکه تمام موسسات بزرگ توليدی و فابريکات دولتی که از حکومات گذشته بميراث مانده بود نیز هراج و غارت گرديد؛ افغانستان به مرکز جهانی مواد مخدر، تروريزم، قاچاق و قاچاقچيان مبدل گرديد. چنين است چهره اصلی بازسازی و دولت سازی در تحت رهبری يک ادارهء مافيايی. با اين حاکميت نه دولت و نظام سازی ممکن است، نه مبارزه با کشت و قاچاق مواد مخدر نتيجه خواهد داد ونه کشور بازسازی خواهد شد.

5- فرضیهء حمايت احدی، جلالی و خليلزاد از کرزی:

طرفداران کرزی و همه تماميت خواهان و عظمت طلبان قبيلوی چنين تبليغ دارند که چون احدی،جلالی و خليلزاد بنفع کرزی خود را از پروسهء انتخابات کنار کشيده اند؛ لذا چانس پيروزی کرزی نه تنها بيشتر بلکه حتمی شده است.
درين رابطه بايد گفت که کرزی، خليلزاد، احدی و جلالی هرگز رقيب همديگر نه، بلکه هميشه عضو يک تيم بوده اند. همه ميدانيم اين خليلزاد بود که در کنفرانس بن يک انسان گمنام و بی تجربه چون کرزی را منحيث رئيس اداره موقت افغانستان بر کنفرانس تحميل کرد و بعدا نيز آقايون احدی و جلالی از اعضای ارشد کابينه کرزی بودندو گذشته از آن اين آقايون و تفکرات سياسی حزب افغان ملت بوده است که تا اکنون برحکومت کرزی سايه سنگين داشته است. سقوط کرزی نيز دقيقآ از آنزمان آغاز گرديد که به تطبيق پاليسی های عظمت طلبانه و قبيله گرايانهء احدی، خليلزاد و جلالی تن در داد. گذشته از آن مسلم است که اگر قرار ميبود آقايون احدی و جلالی امکان پيروزی خود را در انتخابات مي ديدند، هرگز ازين پروسه خود را کنار نميکشيدند. معلوم است ايشان ازچنين امکانی برخوردار نيستند و نخواستند تابعيت امريکايی خود را بخطر اندازند. شايد ايشان برای حفظ مقاماتيکه در گذشته و تا حال داشته اند با کرزی به معاملهء معينی رسيده باشند که مسلمآ عملی نخواهد بود.
اين اشخاص در پيروزی کرزی نه تنها نقش مثبت نميتوانند داشته باشند، بلکه حتی نقش منفی و به زيان کرزی خواهند داشت، چون در کشور به عنوان عناصر وابسه به حلقات خارجی،شوونيست، قبیله گراو مخالف اشتراک عادلانه همه اقوام کشور در اداره و سياست کشور شهرت دارند. حزب افغان ملت در بين برخی حلقات روشنفکری کشور حتی بنام "افغان نازی" نير شهرت يافته است.

6- فرضیهء صدارت خليلزاد و بقای کرزی:

درين شکی نيست که سيستم رياستی موجود در کشور ناکار آمد و غير معمول است. اين برای اولين بار است که در کشور چوکی صدارت حذف ميگردد. در گذشته اگر شاه بود يا رئيس جمهور يا رئيس شورای انقلابی يا هرنام ديگری، صدراعظم منحيث قوت اجرائيوی وجود داشت. يعنی حکومت و بخش اجرائيه وی توسط صدر اعظم و دولت ( قوای سه گانه) توسط رئيس دولت اداره و رهبری ميگرديد. سيستم کنونی را همين شوونيست های قبيله گرا و در راس ايشان خليلزاد نماينده با صلاحيت جورج بوش رئيس جمهور وقت ايلات متحد ه امريکا بر لويه جرگه قانون اساسی تحميل نمودند. از قراين چنين بر ميآيد که حالا مقامات امريکايی و اروپايی نيز به اين نتيجه رسيده اند که سيستم رياستی افغانستان که کاپی سيستم امريکا با حذف فدرالی بودن آنست در افغانستان کارا نيست و شايد تصميم داشته باشند سيستم صدارتی را دوباره احيا کنند.
ولی چرا تيم وابسته به کرزی يکروزخليلزاد را برای اين مقام تبليغ ميکنند، روز بعد جلالی را و روز ديگر حکمتيار را؟ ايشان ميخواهند ازين مسئله بخصوص که چنين تغيير در سيستم ادارهء کشور احتمالآ مورد تاييد اداره اوباما نيز هست، منحيث شعار تبليغاتی- انتخاباتی بسازند و خاصتا با بميان کشيدن نام خليلـزاد به اين مقام.
ولی اکثر آگاهان سياسی را عقیده بر آنست خليلزاد هيچ شانسی برای رهبری افغانستان چه منحيث رئيس جمهور و يا چه منحيث صدراعظم ندارد.بخاطر آنکه:
- خليزاد ديگر تبعه افغانستان نيست و همه مقامات حکومتی و ستره محکمه افغانستان ميدانند که موصوف بخاطر احراز پست سفارت امريکا در کابل مطابق قواعد بين المللی و عرف دپلوماتيک مجبور بود از تابعيت افغانی خود صرف نظر کند و او اين کار را طی درخواست کتبی بمقام رياست جمهوری افغانستان انجام داده است.
- توظيف خليلزاد در مقامات رهبری کشور بمعنی سپردن رهبری کشوربدست يک امريکايی است که در عمل هم مورد مخالفت کشورهای منطقه وهم مخالفت مردم و سياسيون افغانستان قرار خواهد گرفت.
- خليلزاد منحيث شخصيت توطئه گر، قبيله گرا و شوونيست در ميان حلقات روشنفکری افغانستان مشهور است.
- خليلزاد را همگان به عنوان حامی و ايجادگر طالبان ميشناسند.
- خليلزاد منحيث يک ناسيوناليست افراطی پشتون برای مقامات پاکستانی غير قابل تحمل است.
- جمهوری اسلامی ايران خليلزاد را هم بخاطر تابعيت امريکايی اش و هم بدليل وابستگی خانوادگی يهودی اش به چشم دشمن ميبيند.
بصورت طبيعی ساير کشور های همسايه افغانستان از آسياس ميانه گرفته تا روسيه و چين نيز حسن نيت نسبت به اين شخصيت امريکايی افغان تبار ندارند.
با در نظرداشت دلايل فوق هرگز منطقی جلوه نميکند که ادارهء اوباما چنين شخصی را منحيث رئيس دولت يا حکومت بر افغانستان تحميل نمايند.
لذا حمايت خليلـزاد از کزری چيزی را تغيير نميدهد و انتخاب وی در مقام صدارت از جانب کرزی نيز نه عملی است، نه ممکن و نه منطقی. تيم انتخاباتی کرزی صرف ميخواهند از نام وی استفادهء تبليغاتی کنند، در حاليکه خود نيز ميدانند که با تغيير اداره کاخ سفيد در امريکا از جمهوریخواهان به دموکراتها و انتخاب بارک اوباما منحيث رئيس جمهور آيالات متحده، خليلزاد ديگر آن موقف و تاثير قبلی خود را بصورت قطع در تصاميم رهبری ايالات متحده ندارد.
شايد بتوان گفت درين نيرنگ بازی خليلزاد با همه هوشياری هايش فريب کرزی را خورده باشد.

7- فرضيهء حمايت دوستم و محقق و پيروزی کرزی:

محمد محقق و جنرال عبدالرشيد دوستم طی پنج سال اخير حکومت کرزی نه تنها از منتقدین این حکومت بلکه از مخالفین سرسخت آن بشمار میرفتند. در دور اول انتخابات ریاست جمهوری نیز ایشان خود را در مقابل آقای کرزی انتخاب نموده بودند و بالترتيب جای سوم و چهارم را نيز در انتخابابت احراز کردند. البته باید اين را نيز ياد آور شد که رآی ايشان بيشتر بر مبنای همبستگی قومی و تباری بود تا بر مبنای شایستگی های فردی و يا پروگرام سياسی ايشان.
مخالفت ها نيز زمانی بيشتر اوج گرفت که کرزی محقق را از مقامش منحيث وزير پلان سبک دوش کرد و دوستم رانيز ازمنطقهء پايگاهی اش در شمال به بهانهء اعطای مقام درستيزوال قوای مسلح به کابل فراخواند و بعدآ نيز به بهانهء شکايت اکبربای خانه وی را محاصره و عملآ طی حدود يک سال در خانه شخصی اش در کابل منحيث زندانی نگاه داشته شد. ولی حالا باز قرار معلوم وعده و وعيدهای غير عملی يی برای ايشان داده شده تا حمايت شان در جريان انتخابات بنفع کرزی جلب گردد و به زعم خودشان رآی مردم هزاره و ازبک نيز در صندوق آقای کرزی ريخته شود.
البته بايد تاکيد کرد که موضع گيری آقايون محقق و دوستم از حامد کرزی نه صادقانه و بر اساس کدام پروگرام سياسی است ونه ديرپـا. شايد اين دو نيز در تحت همين فضای تبليغاتی حاکم که کرزی کانديد غرب و امريکا است و طبعآ برندء انتخابات نيز هست،با وی به معامله برای کسب مقام برای خود و نزديکان خود تن در داده باشند ورنه در پروگرام سیاسی احزاب ايشان با سياستها و پروگرامهای کرزی از زمين تا آسمان فاصله وجود دارد.
اولين نشانه های اين معامله در ابقای دوستم در مقام نمايشی قبلی اش ودر مصاحبه اخير آقای محقق تجلی نمود.
ولی پُر واضح است که هم کرزی محاسبه را نادرست انجام داده وهم دوستم و محقق. کرزی بخاطر آن درين محاسبه به اشتباه رفته است که او امروز را با ديروز عوضی گرفته است و بفکر آنست که مردم هزاره و ازبک شايد به امر و هدايت دوستم و محقق بصورت کتلوی بوی رای دهند؛ در حاليکه اکنون مردم مناطق ازبک و هزاره نشين بخصوص متنفذين و روشنفکران آنها از سه دوره حاکميت باند کرزی و شرکا تجارب کافی دارند و ديگر فريب وعده های توخالی او را نميخورند. انها به مقامهای تشريفاتی و سمبوليک نه، بلکه به تغيير نظام و موقف عادلانه و قانونمند اقوام خويش در نظام و حاکميت ميانديشند. که اين مسئله را در اعلاميه ها و مقالات و نوشته های مجامع و سازمانهای روشنفکری، روشنفکران و شخصيتهای مطرح جامعهء هزاره و ازبک افغانستان بخوبی و ووضاحت کامل ميتوان مشاهده کرد.اگر هزاره ها و ازبکها همه چيزرا فراموش کرده باشند؛ اقلآ قـتـل عام ظالمانهء مردم جوزجان توسط جمعه همدرد والی و نماينده خاص کرزی و وابسته به حزی اسلامی حکمتيار، و قتل عام و اهانت به هزاره ها توسط کوچيان مسلح ووابسته به حکومت کرزی را که هنوز خون مردم بيگناه شبرغان و بهسود خشک نشده است و پيش روی چشمان شان قرار دارد فراموش نخواهند کرد.
بياد ميآوريم که در جريان انتخاب رئيس مجلس نمايندگان( (ولسی جرگه) نيزآقای محقق طی يک معامله نا عاقبت انديشانه جانب استاد سياف راگرفت ولی نمايندگان هزاره برخلاف موضع گيری آقاِی محقق يکدست همه به رقيب آقای سياف يعنی آقای محمد یونس قانونی رای دادند. اگر چنين نميبود آقای قانونی نميتوانست اکثريت آرا را کسب نمايد. بدين حساب خيلی واضح است که مردم ازبک و هزاره به امر و فرمان دوستم و محقق به قاتلان فرزندان شان رای نخواهند داد.
راستش من در مورد استاد محقق از قبل بنابر عملکردهای قبلی اش به اين فکر بودم و انتظار داشتم که شايد باز موضع مخالف متحدينش در جبهه ملی را اتخاذ کند و به جانب کرزی بلغزد، ولی از جنرال دوستم چنين انتظاری برده نميشد چون از يکطرف هنوز چند روزی از توطئه های کرزی برعليه اش نگذشته بود و از جانبی هم تلخ و شيرين روزگار را بسيار ديده بود واين متحد کنونی اش را بارها امتحان کرده بود.
دوستم و محقق نيز شايد محاسبه را بر مبنای حمايت بين المللی از کرزی نموده اند و قرار معلوم محاسبه ايشان نيز نادرست است چون کرزی نه مورد حمايهء اتحاديه اروپا است و نه مورد حمايت ادارهء اوباما. من اين مسئله را در بخش پايانی اين نوشته بررسی خواهم کرد.

8- تـيوری تقسیم قدرت با طالبان و حکمتیار:

آقای کرزی و حلقهء پاليسی سازانش طی سه دور حاکميت خود جهت بيرون راندن نيروهای وابسته به جبهه متحد سابق از نيروهای وابسته به طالبان و حزب اسلامی حکمتيار استفاده اعظم تبليغاتی و عملی بردند.
البته کرزی و تيم مربوطه پروسه تفاهم با طالبان و حکمتيار را تحت بهانهء تآمين امنيت، ختم جنگ و مصالحه ملی انجام ميدادند ولی نيت اصلی شان هميشه چيز ديگری بود؛ در جلب و جذب نيروهای حزب اسلامی، پيروزيهايی داشتند و تا همين اکنون قراريکه ديده ميشود بخش اعظم وزرا و مقامات ارشد حکومتی بخصوص واليان ولايات مربوط به حزب اسلامی آقای حکمتيار اند. ولی در رابطه به طالبان باوجود تلاشها و تقلاهای فراوان تيم تماميت خواهان قومی و وابستگی قبلی خود آقای کرزی به طالبان، کرزی توفيق چندانی نداشت و صرف موفق شد تا چند طالب " نيکتايی دار" را درپست های دولتی بگمارد ولی بدنه اصلی طالبان در موضع اصلی خودباقی ماند.
مسلمآ در جريان انتخابات کنونی نيز کرزی تلاش دارد تا طرفداری طالبان و حکمتيار را باخود داشته باشد و شايد با شخص حکمتيار به توافقات و معاملات پنهانی هم رسيده باشند. ولی بنظر اکثر آگاهان سياسی طالبان با در نظرداشت مخالفت شان با موجوديت نيروهای امريکايی و معاونان انتصابی آقای کرزی، به کرزی رای نخواهند داد؛ مگر نيروهای آقای حکمتيار کماکان در خدمت آقای کرزی خواهند بود. ولی حزب اسلامی حکمتيار در ميان مردم آن نفوذ و اعتبار لازم را ندارد تا تاثير بزرگی در سرنوشت آراء و انتخابات داشته باشد.
9- فرضيه قومی شدن انتخابات و رآی پشتونها به کرزی:

درين شکی نيست که افغانستان طی بيش از نيم قرن بينظمی و جنگهای داخلی منقطب گرديده و جای ارزشهای بزرگ ملی و وطنی را معيارها و منافع کوچک قبيلوی، قومی و تباری گرفته است.
باوجود آنکه کرزی و تيم مربوطه اش بسيار کوشيدند تا مسايل را بيش از پيش قومی و تباری بسازند و بدين طريق حمايت اقوام و قبايل پشتون را بدست آرند، ولی درين راستا نيز دستآورد چندانی نداشتند. اگر از چند صحنه سازی مضحک و گريه های فلمی آقای کرزی بگذريم، او هيچ گامی برای صلح و آبادی در مناطق پشتون نشين نيز نبرداشته است. در واقعيت امر اين مردم مناطق پشتون نشين کشور بودند که در طول حاکميت کرزی توسط نيروهای بيگانه مورد بمباردمانهای هوايی قرار گرفتند و از خانه و کاشانه خويش آواره گرديدند؛ ولی کرزی درين راستا هيچ نوع تدبيری را روی دست نگرفت. زيرا برای وی بيش از هر چيز ديگری باقی ماندن در قدرت مطرح است تا سرنوشت مردم افغانستان و حتی قوم و منطقه مربوطهء خودش. واکنشها و انتقادات اخير کرزی از بمباردمانها نيروهای خارجی نيز نزد همه مردم افغانستان چيزی جز شعارهای تبليغاتی- انتخاباتی و "خينهء بعد از عيد" تلقی نميگردد. با اين همه جفا کاريها در حق مردم پشتون کرزی نبايد از ايشان رای اعتماد توقع داشته باشد. حتی اگر قرار باشد که اقوام پشتون افغانستان در روند انتخابات کنونی قومی برخورد کنند، درآنصورت نيز به کانديدان پشتون تبار ديگری چون داکتر حبیب منگل، داکتر اشرف غنی احمدزی، امين ارسلا و يا کانديدان پشتون تبار ديگری رآی خواهند داد نه به کرزی.

10- همه "جنگ سالاران"، "بنيادگرايان" و برتری خواهان قومی دريک صف:

يکی از شعارهای تبليغاتی آقای کرزی و شرکايش طی چند سال اخير مبارزه برضد " جنگ سالاران" بود. حتی همين اصطلاح توسط تيم کرزی و حاميان خارجی شان وارد ادبيات سياسی کشور گرديد. انها تحت همين نام و با حمايت حلقات معين خارجی توانستند اکثرين شحصيتهای مربوط به جبهه مقاومت ضد طالبان ديروزی را از حکومت کنار بزنند. لبهء اصلی اين تبليغات نيز بصورت طبيعی بيشتر متوجه جنرال دوستم ، مارشال فهيم و محقق بود. ولی اکنون ديده ميشود که اين "جنگ سالاران" ديروزی و حزب افغان ملت که منحيث يک حزب افراطی شوونيست، برتری خواه و قبيله گرا شناخته ميشود بشمول حلقات متحجر و متعصبی از حزب اسلامی حکمتيار، گيلانی و مجددی ( مسلما سياف نيز دير يا زود به اين ائتلاف خواهد پيوست) همه باز در يک صف قرار گرفته اند که اين ائتلاف در ذهن هرکسی متآسفانه همان ائتلاف ديروزی " شورای هماهنگی" را زنده ميسازد. اين ائتلاف همين اکنون در ميان اکثر حلقات روشنفکری افغانستان بنام " شورای بدآهنگی" مشهور شده است.
مسلم است که اين اتحاد نه بنابر ضرورت و احساس مسنوليت ملی و نه بربنیاد نزديکی مواضع فکری ائتلاف کنندگان بلکه بنابر روان معمله گرانه برسر تقسیم قدرت و استشارات حلقات معين خارجی صورت گرفته است. اگر ديروز آن " شورای هماهنگی" به پيروزی نرسيد، امروز نیز اين "شورای بد آهنگی" ناکام خواهد شد. از کجا معلوم که سناريو سازان بين المللی خواسته باشند آگاهانه همه اين اشخاص و نيروها را در يک صف قرار بدهند و خود برای شکست شان نيز تلاش کنند، تا با شکست ايشان در انتخابات برای هميشه از شر همهء شان يک و يکباره بی غم شوند.... ولله اعلم

پـــــــــــــــــايـــــــــــــــان قسمت اول
ادامه دارد....

يــــــــــــــــــــــــــــــــآهــــــــــــــــــــــــــو



پی نوشتها:
*- کرزی تا حال برای چهاردوره رئيس دولت بوده است: رئيس دوره موقت، رئيس دوره انتقالی، رئيس جمهور انتخابی دورهء اول و رئيس مصلحتی از اول جوزا سال جاری تا تعيين رئيس جمهور جديد. اگر اين بار نيز انتخاب يا انتصاب شود دور پنجم رياستش خواهد بود.

م.سلطانپور
اول سرطان سال 1388

آدرس ايميلی نويسنده:
msultanpoor@hotmail.com