سه‌شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۰


نوشته شده توسط دکترصاحبنظر مرادی
 ازاحمـــدشـــاه ابـــدالی تــاعبــدالــرحمـــان خـــاندکترصاحبنظر مرادیاحمد خان ابدالی هنوز در سن (10-12) ساله گی بودکه با بزرگان خود در اردوی نادرشاه افشار پرورده می شد، ودوشادوش مامایش عبدالغنی خان الکوزی رشد می کرد. براساس تشریحات تاریخ سلطانی، نادرشاه افشار درسال 1150 هـ ق قندهار را بدست آورد "ایالت آنجا را به عبدالغنی خان الکوزی حاکم ابدالی که سالها طریق اخلاص ورزی وخدمت سگالی بود -
از قرار تعهد با حکومت زمینداوروگرمسیرات مرحمت نمود، ومذکور الوس ابدالی را که حسب الحکم نادرافشار درحدود نیشاپور وسایر ولایات خراسان بودند، خواسته به قندهارآورد واطراف ونواحی آن را از قرار تقسیم برادرانه فی مابین ایشان تقسیم نمود..."([1]) نادرپس ازبدست گرفتن سکوی قدرت، حملات پارسیان به خراسان راازسرگرفت، تاکه قوماندان احمدخان ابدالی با ابتکار و هوشیاری بی بی صاحبه، خانم افغانی نادرشاه مهرسلطنتی والماس کوه نورراباسایر اموال قیمتی ازدربارنادر تصرف وبارسیدن به قندهاراستقلال خراسان رادرمحوریت این شهراعلان نمود.
مرگ نادر افشار خراسانی در سال1747 منجر به بروز تحولات تازه سیاسی وقبض وبسط جغرافیایی درقلمرو ایران وخراسان بزرگ وبدنبال آن درهند وماوراالنهر گردید. کریم خان زند حکومت فارس رادر محوریت شیراز به وجود آورد، آزادخان دولت آذربایجان را اساس گذاشت، واحمدخان ابدالی ثم درانی رئیس قبیله غلجی که بروایت فیض محمد کاتب وعبدالحی حبیبی نیاکانش ازاهل ملتان بودند وخوددرآنجا تولد گردیده بود([2]) حکومت افغان ها متشکل ازچند قبیله پشتون رادر قندهار اساس گذاشت. از آن به بعدحاکمیت سیاسی خراسان درمحوریت قندهار درقبضه قبایلی چند مثل بارکزایی ها، سدوزایی ها ومحمد زایی هابا مناسبات ناسازگاری قبایل افغان دربرابرهم قرار گرفت؛ که روند شکل گیری وتوسعه نظام قبیله ای آنهارابه تصاحب کشوری که بعدها به اسم "افغانستان" مسمی شد، مساعد نمود. تاکنون سندی وجودندارد که احمدشاه واعقابش تاعصرامیرعبدالرحمن خان، نام افغانستان رابرقلمروسیاسی خودگذاشته باشد. منشی محمود الحسینی مولف "تاریخ احمدشاهی" که درطول سال ها بااحمد شاه درسفروحضرزیسته درکتاب خوداز"افغانستان" نامی نبرده وازاو به نام پادشاه خراسان یادکرده است.
کتاب "عبرت نامه" تالیف علی الدین ازصابرشاه کابلی روایت کرده است که "شهنوازخان حکمران لاهورازصابرشاه پرسید: برادرم احمدشاه چه حال دارد؟ صابرشاه درجواب گفت: گستاخی مکن، اوپادشاه ولایت خراسان است وتوفقط صوبه دار پادشاه هندوستان."([3]) واین نام به سلسله امرای سدوزایی وبارکزایی تاعهدسلطنت امیرمحمد افضل خان پدرعبدالرحمن خان ادامه یافت ومحمد افضل خان هم درمهرسلطنتی خودچنین حک نمود:
قشون مشرق ومغرب بهم موصل شد امیرملک خراسان محمد افضل شد
احمد شاه ابدالی بافراخواندن کنسرواسیونی متشکل ازاقوام و قبایل پشتون اساس گذار حکومت قبیله ای بربخشی از خراسان بزرگ گردید. احمد خان درفکرآن شد تابا شمولیت قبیله زعفرانلو[از]ترکان ساکن ایران درقبیله درانی، به وسعت طرفداران خود بیفزاید([4]) وبه تعدادزیادی ازقزلباشان راکه افراد زیردست احمدخان درسپاه نادربودند، به کشورخود دعوت کرد که به عنوان گارد مخصوص ازسلطنت درانی حفاظت ونگه بانی می نمودند.([5])
اولیوروا افغانستان شناس فرانسوی واقعیت های جامعه قبیله ای افغان ها راچنین دریافته است:"یکی ازمسایل جالبی که در استخدام وگماریدن سران عشایر وقبایل پشتون در زعامت های محلی آنها به کار گرفته می شد، با راه اندازی "جرگه" ها بحیث سنت قبیلوی افغان ها بوده است. کسانی که از دور با واقعیت این جرگه ها آشنایی ندارند، از فحوای تبلیغات دولت ها چنین می پندارند که شاید "لویه جرگه" ها با پیروی از اصل دموکراتیک مشارکت مردم در انتخاب زعامت دولتی شان که در دنیای معاصر امروز معمول گردیده است، می باشد. در حالی که برعکس، این جمع آمدها که "جرگه عالی" نام گرفته اند، در واقع یک سنت عقب افتاده محلی قبایل درنمایش به خاطر جلب حمایت سران قبیله ها ازفیصله های پادشاهان و نوعی سازش باج گیرانه بین سران(مشران قبایل)اقوام پشتون است، که درطول سال هاوسده های متمادی به صورت عنعنه قبیله ای و محلی از انتصاب ارباب قریه یا خان قوم به کار گرفته می شد. ([6])
احمدخان فرزند زمان خان رئیس قبیله ابدالی هم برای کسب رضائیت وجاری نمودن اقتدارسیاسی خود دربرابر رقبایش درسال1747درقندهار از شیوه تدویر این نوع "جرگه"ها استفاده نمود، وبه فیصله آن صبغه قانونی وملی بخشید. احمد خان برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود لازم بودتا، تمثیل حمایت چند پیر وروحانی را به هر طریقی جلب می کرد. ازین رو صابر شاه فرزند استاد لایخوارمشهور به کابلی را که در مزار شیرسرخ قندهار سکنی داشت، درجرگه قندهارفراخواندوبا نصب نمودن خوشه گندم برکلاه احمدشاه، حکومت اورابرمردم قندهار تبریک گفت. و"به استصواب آرای بزرگان طوایف ابدالی خصوصاً حاجی جمال خان بارکزایی که به قوت ومکنت از همه برتری داشت، کلاه سروری بر سر نهاد ودرین حال صابر شاه نام فقیری گیاه سبزی را به عمامه اش نصب کرده گفت: این جیفه تست وتو پادشاه دورانی."([7]) به قول غبار: "درحالی که خودش(احمد شاه) خالی از تعصبات قبیلوی ودینی نبود...اوبه مجرد گرفتن عنوان "دُرِدُران" از طرف صابر شاه کابلی، فوراً این لقب را بشکل دردران درقالب قبیلوی درآورد ومجموع قبایل ابدالی را "دُورانی- دُرانی" نام نهاد." پس از آن ازین گونه پیرهارادر گزینش های فرمایشی شاهان وامرای پشتون برکرسی سلطنت افغانستان فراوان می توان ملاحظه نمود.
احمد خان با توجه به مناسبات جامعه قبیله ای وضع مقراراتی رارویدست گرفت، که چنگیزهم بحیث یکی ازرهبران مقتدر قبایل مغول آن راترتیب نمودو "یاسا" نامید، وبرای رهنمود سران قبایل مربوط خویش همچو اساسنامه دینی، سیاسی، ونظامی به کارگرفت. ازتدوین مقررات نامبرده به خوبی برمی آید که احمد خان به فقه وشریعت سرتاسری اسلام اکتفا نکرده برای تنظیم نظام قبیلوی خویش به وضع مقررات ویژه قبیلوی نیازمندی احساس نموده است. "یاسای" او شامل مواردذیل بودند:
1- منع بریدن گوش وبینی؛(ملاعمرهم منع بریدن سریاگردن زدن راپس ازجنجال های که برانگیخت، درفرامین بعدی خود صادرکرد)
2- منع ازدواج دختران افغان(پشتون) بابیگانه گان؛ "درحالی که جوانان پشتون می توانند بادختران غیرپشتون ازدواج کنند.)
3- منع میراث شرعی دخترازمال پدر؛( این فقره تازمان عبدالرحمن خان ادامه یافت واو آن را باطل اعلام نمودوامان الله خان برالغای آن تاکید داشت)
4- زن شوهرمرده رابرادرو[یا]اقوام نزدیک شوهرمجبورند عقد کنند؛(این رسم باوجودتبلیغات فراوان دست اندرکاران حقوق بشر، هنوزدرجامعه پشتون هاعمل کننده است)
5- اگرشوهرراوارث نباشد، زن مکلف است درخانه شوهر متوفایش نشسته ازمال شوهر اخراجات و کفایت (کفالت) مقرر دارند؛
6- هرگاه زن درخانه شوهروفات کند، پدروبرادرش حق ندارند ازشوهرحق المهرمطالبه کنند؛
7- طلاق زن پس ازنکاح ممنوع است؛(حتی رعایت اصول فقه اسلامی درآن جای ندارد)
8- هنگام سلام وبارعام، کسی حق ندارد جهت احترام سرفرود آورد؛ بلکه احترام وسلام، باید بادست برسرگذاشتن صورت بگیرد؛
9- علما وفقرایی که درخدمت دولت نباشند به حضورپذیرفته شوند؛
10- درهرشب جمعه باعلمای معتبرطعام صرف شود؛
11- هرروزجمعه، امراء وشهزاده گان مکلف اند نمازجمعه بگذارند؛([8])
قسمی که درین یاسای دیده می شود، احمد شاه به سه مورد توجه خاص مبذول داشته است: محدودیت برای جنس زن، موضوعات مذهبی وتشریفات مربوط به آداب کشورداری، شدت عمل نکردن دربرابرجنایت کاران یعنی منع مثله نمودن آنها. براساس نوشته عبدالکریم بخاری "بعد ازینکه "صدو" اکثراً "سدو" آمده حاکم قبیله ابدالی گشت، سران ابدالی تعهد سپردندکه "ازجماعه صدو هیچ کس به نکاح دختر نگیرد"([9]) وهمین موضوع باعث شد تاجلو اختلاط وامتزاج وروابط اجتماعی قبایل بااقوام همسایه گرفته شود؛ تااصالت قبیله ای وخاندانی افرادآن محفوظ بماند. مورخان متاخر این محدودیت ها راکه درنظام فقهی وشرعی مجازشمرده نمی شود، چنین توجیه وتعبیرکرده اند که منع ازدواج زن بیوه باافرادغیرافراد خانواده شوهر متوفایش، بخاطری مورد تاکید قرارگرفته که به قول فوفلزایی "دودمان ها همیشه محافظ ننگ وناموس وحامی سیاست واجتماع خویش باشند."([10]) حالانکه زن بیوه ازنظر شریعت اسلام وتمام موازین حقوقی پیشرفته انسانی، آزادبوده وخود می تواند بنابرمیل وآرزویش باهرکه لازم بداند ازدواج کند، ولی نظام قبیلوی که ازاختلاط وامتزاج افرادش باافراد بیرون ازقبیله درهراس است، جلو این امرراباتدوین مقرره "یاسا"یی می گیرد، تا به حفظ واستمرارش صحه واطمینان گذاشته باشد. موضوع دیگربازهم به جنس زن تعلق می گیرد ودریاسای احمد شاه ابدالی برای آن محدودیتی به میان آمده، که آن طلاق دادن زن است. قبایل نباید به زنان شان اجازه دهند که ازحق گرفتن ومطالبه طلاق برخوردارباشند، ونه هم مردی حق دارد زن خودراطلاق دهد. زیرا این امربه بی ننگی وپستی همت خاندان شوهر توجیه می شود. این محدودیت نیزصرفاً به خاطر همان حفظ نظام قبیله ای وعدم اختلاط وامتزاج افرادقبایل وتوجه آنان به همان شرایط تحمیلی قبیله ای وضع شده بود؛ ازین جاست که دریاسای احمد شاهی برین امرتاکید شده وحتی الوسع به حقوق زنان، افسارزده شده که نتیجه آن حفظ واستمرار نظام مردسالاری بوده است.
آنچه با تاسیس سلسله درانی پدیدار شد، موضعی است خود مختار ومعیین برای قدرت واین قدرت یا دولت مایملکی است، که به موجب آن ضوابطی برای تصاحب آن به رقابت بر می خیزند. دولت احمدشاه باگزینش نخستین چهره های مربوط به کانفدراسیونی ازقبایل پشتون نشان داد که این دولت صرف مال موروثی قبایل پشتون بوده می تواند ودیگران رادرآن حق دخالتی نیست. ترکیب نخستین اشخاص دولت احمدشاه ابدالی عبارت بودنداز:
- بیگی خان بالقب شاه ولی خان ازقوم پوپلزایی- کشیک چی باشی(تفتیش)
- عبدالله خان بالقب شاه پسندخان- ازقبیله پوپلزایی- دیوان بیگی(اموردربار)
- حاجی نواب خان الکوزایی- صاحب جمع صندوق خانه(مالیات وبرعائیدات)
- برخوردارخان اچکزایی- قابوچی باشی
- محبت خان بلوچ - ضبط بیگی
- جعفرخان پوپلزایی- قللرآقاسی.([11])
احمد شاه ازملت گرسنه درقلمروسیاسی خویش غیرازاهل وتبارخودش به صورت مستقیم وغیر مستقیم مالیات می ستاند وآن را درمصارف جنگی خود درتصرف هندوخراسان خرچ می کرد. اگراین مصارف کمر شکن برای احداث سرک ها، شفاخانه ها، مکاتب، استخراج معادن ودر مجموع برای عمران وانکشاف وطن به کارگرفته می شد، امروز مابحیث یکی از فقیر ترین کشورهادرپهنه جهان نمی بودیم، ودست طلب مان بسوی خارجی ها دراز نمی بود. چه جایی که اعقاب او نتوانستند مناطق بدست آورده اوراکه برایش خون های بسیار ریخته شده وپرهزینه بود حفظ کنند، و این همه رابراثر جاه طلبی های سرداران وامرای نالایق وخانه جنگی های متواترقبایل ناسازگار وهم ستیز ازدست داده اند.
درهر حال پادشاه متعلق به قبیله خاصی است(تا سال1818 از طایفه "سدوزایی" وتا سال 1878از طایفه "بارکزایی" وبعداً محمد زایی) بابرقراری پیوندهای زناشویی میان قبیله ای است، که تعیین کننده حلقه مراقبت ها وزدوبندهایی که پای قبایل غیر درانی را به بازی قدرت می کشاند، واین امر عموماً به واسطه مادران مدعی سلطنت برای پسران شان تحقق می یابد. پست های میان خانواده ها وقبایل درانی تقسیم شده اند، انتخاب چه از طریق توافق(جرگه بزرگ) وچه با کشیدن اسلحه بروی هم دیگر، انجام می شود. این جنگ ها غالباً جنبه سمبولیک دارند ونظر باینکه همه مدعیان(قدرت) درانی هستند، تصمیم گیری توسط قبایل پشتون غیر درانی انجام می شود."([12])
احمد خان به ارزش سیاسی ازدواج های خانواده گی ازقبایل دیگر آگاه بود، وبا عقد دختر سلطان کورگانی(گوهرنساء) ودختر شاهرخ شاه ازدودمان نادرشاه افشار برای فرزندش تیمورشاه، براستحکام موقف خاندانیش افزود.([13])
اقدامات تیمور شاه(1773-1793) برای تهیه وتدارک نیرو- غرض ادامه اقتدارش(به شمول تصمیم انتقال پایتخت ازقندهار به کابل واتکاء برقطعات نظامی وماموران قزلباش) باعث بروز ناخوشنودی میان بعضی ازسران قبایل پشتون شد که به شورش وطغیان آنها برضد شاه منتهی گردید. به هرحال، بامرگ تیمورشاه اوضاع برای تمرکزگرایی دولت وتقویت قوای لشکری نامساعدترگردید. چون تیمورشاه26 فرزند ازده همسری که تعلق به قبایل گوناگون داشتند، بجاگذاشت؛ درحالیکه هیچ کسی رابرای جانشینی نامزد نکرده بود.([14])
بامساعی تیمور شاه که خود دربرابرکشمکش های سران قبایل وعشایرپشتون محلی قندهار قرارگرفته بود، به منظور دستیابی به زمینه های دولت سازی وتوسعه قلمرو حاکمیت وکنترول آنها و به غرض حصول مالیات ازشمال وشرق، شهرکابل را درسال 1118 هجری بحیث پایتخت دولت خود برگزید. دیری نگذشت که شهزاده گان جاه طلب سدوزایی وبارکزایی اوضاع کشور رادرغبارغم واندوه فروبردند، واستبداد سیاه ملوک الطوایفی قبایل فضای سیاسی خراسان رافراگرفت. کشمکش ها بین فرزندان تیمورشاه به منظورحفظ قدرت بیش ازپیش باعث تضعیف منابع بشری یعنی نیروی سربازدرحفظ مناطق مفتوحه جدشان درسرزمین هند وهمزمان کاهش منابع پولی که ازین مناطق بدست می آمد، گردید.
تلاش های شاه زمان(1793-1801 ) برای تامین مایحتاج دولت وجاری نگه داشتن باج ومالیات ازولایات شرقی به نتیجه دلخواه نه انجامید. وی با استفاده از تحت الحمایگی کمپنی شرق الهند، قلمرو هندی دولت ابدالی را درشرق رود سند درقبضه خود گرفت، ودر سال1799 رنجیت سنگه حاکم وزیر آباد پنجاب رابه حکومت کل پنجاب برگزید. اما براثرموانع مشترکی که ازسوی کارگزاران انگلیسی ودولت قاجاری ایران دربرابرش ایجاد می گردید، هرگزفکرلشکرکشی به سرزمین های جدید رامطرح نکرد. این ضعف ها درسال1800 باکشته شدن سردار پاینده خان رهبرقبیله بارکزایی توسط شاه زمان بسوی افول مسیرگرفت؛ زیرا، اتحاد میان دوقبیله مقتدرسدوزایی وبارکزایی- هردومربوط به تیره درانی- برهم می خورد.([15])
کشته شدن پاینده خان بدست شاه زمان، فرزندان اوراکه 21 تن واز9مادربودند به میدان انتقام کشانید، ودیگررویای شاه زمان به خاطرحصول غنایم ازهند مجال تحقق نیافت، وانگلیس هاهم به خاطرتحقق بخشیدن به امیال خود، آتش برافروخته نفاق رادربین سرداران سدوزایی وبارکزایی بنزین می افشاندند، که این حالت نزدیک به چهاردهه ادامه یافت. درسال1808 شاه زمان کوروازقدرت خلع گردید. درین زمان برادر تنی او شاه شجاع والی پشاور بود وتوانست بابرانداختن اقتدار شاه محمود، ووسیله کوچکی دردست بازی گران بازی های بزرگ درمنطقه وتشدید بحران سیاسی واجتماعی درکشوربوده باشد.
شاه شجاع(1804- 1809 ) درسال1811 توسط عطامحمد والی کشمیرمحبوس گردید، وتوسط وزیر فتح خان دست بسته به رنجیت سنگه تسلیم داده شد وتا1815 دراسارت ماند، ودر سال1816 فراراً به لودهیانه هند رفت. در1818 که برادران بارکزایی با قتل وزیر فتح خان برضد شاه محمود قیام نمودند؛ سردارمحمد عظیم خان برادر فتح خان که والی کشمیر بود توسط نامه ای شاه شجاع رادعوت به قبول پادشاهی خود نمود، اما دوره کوتاهی بود، زیرا سردارمحمد عظیم خان با اینکه از کشمیر وارد پشاور شد، علی رغم تعهدات قبلی اش قوای شاه شجاع رادرهم کوبید وشاه شجاع شکست خورده به لودهیانه برگشت. مقاومت های گسترده وسرسخت مردم خراسان(افغانستان) زیرلوای جهاد قوای درحال عقب نشینی انگلیس رابامصیبت های مدهشی کشانید، تادرنتیجه شاه شجاع درهمین درگیری ها کشته شد ودوست محمدخان درسال1842 مجدداًبرتخت نشست.
ضرورت دفاع ازقدرت سیاسی درجنگ های که دشمن بااسلحه بالنسبه پیشرفته ای مجهزشده بود، ونبود این اسلحه دردست سرداران افغانستان وکمبود منابع مالی بخاطرخریداری این اسلحه، امرای افغانستان رابه پیوستن درمحوریت سیاسی انگلیس ها تشویق می کرد تابه وابسته گی آن ها درآیند. این امرپیوسته وبخصوص پس ازامیردوست محمدخان درواگذاری قدرت به پسرش شیرعلی خان بیشتر محسوس بود. کمک های یارانه ای پولی وتسلیحاتی انگلیس برای دوست محمد خان وامیرشیرعلی خان نقش مهمی درحفظ قدرت آنها ودرنهایت بهم پیوستن جزیره های کوچک قدرت درحول و حوش حاکمیت شان ودرتحت انقیاددرآوردن آنهابی تاثیر نبوده است. بروزاین حالت درشرایط حدت مسابقه پیشقدمی (بازی بزرگ) بین روسیه تزاری وانگلیس درمنطقه، حاکمیت چند مرحله ای بارکزایی رادردایره اهداف انگلیس ها محصور نمود.
درین روند جنگ آزادی خواهانه اول(1839 تا1842) با انگلیس ها به مدت سه سال مشتعل گردید، که امیر دوست محمد خان مظهرچنین اشغالی است.([16]) میراث دیگرادامه این جنگ ها دراوایل قرن نوزدهم ازدست دادن سرمایه عظیم ایالات شرقی درپنجاب، سند وکشمیر(چترال)بود، که درهمین حال حکومات محلی ودومانی دربدخشان، قطغن، بلخ وهزاره جات بدست خانواده های محلی اداره می شدند.
حکومت قاجاری ایران که همواره برخاک خراسان ادعای ملکیت می کردند، درحال جنگ برای اشغال هرات بودند. سیکهه ها وبقایای دولت کورگانی بربخشی ازمناطق شرقی حاکمیت داشتند، ودرحوالی پشاوردرجنگ بودند. روس های تزاری وانگلیس ها هرکدام دراستقامت خویش چنین درگیری ها راتشویق ومورد حمایت خودوانمودمی کردند. ادامه این وضعیت جزبااعلام یک قیام گسترده درقلمرو مسلمانان منطقه به نام جهاد نمی توانست برطرف گردد.
درسال1827سیداحمد بریلوی رهبرقیام مسمانان هند، به خاطر هم آهنگی باسرداران بارکزایی درجهاد علیه سیکهه ها وارد افغانستان گردید؛ اما قیام آنها تا1834 بیشتردوام نیاورد. زمانیکه سیکهه هابه خاطر سرکوب نمودن قیام مردم پشاور باین شهرحملات خودراآغاز کردند، سرداردوست محمد خان(1834-1839) حاکم کابل بود، ومی خواست دربرابرسیکهه ها بیایستد. براساس حکایتی که پرده ازین قصد اوبخاطر مقابله با سیکهه ها برمی دارد؛ علماومجاهدین کابل به سردار لقب "امیر المومنین" راکه ضرورت جهاد است، وجهاد بدون "امیر"مشروعیت ندارد به او بخشیدند، واین لقب مبدای اقداماتی گردید که بارکزایی ها اورابحیث امیر افغانستان وانمود کنند، نه امیرجهاد ونه شاه افغانستان.
پس ازین دوست محمد خان توانست تاحدودی حمایت مردم رابه طرفداری ازخود جلب کند. درمرحله اول درگیری های او(1839-42) که باپیشروی روس ها درآسیای میانه مصادفت داشت، انگلیس درواکنش باین حرکت روس ها تصمیم گرفت تایک شهزاده سدوزایی(شاه شجاع) رابرتخت کابل بنشاند تا ازاودربرابر دوست محمد خان استفاده نماید.
پس ازمرگ امیر دوست محمد خان فرزندش امیر شیرعلی خان(1863-1879) حاکمیت بالنسبه مقتدری رابه وجود آورد ودردوره اوپاره ای ازرخدادهای فرهنگی چهره نمایی کردند. طی دهه(1860-70)باپیشرفت روس ها درآسیای میانه زمینه های درگیری جنگ دوم افغان وانگلیس(1878-1880)مساعد گردید، وانگلیس پس ازنخستین رویارویی بامجاهدین ملی عقب نشست؛ اما امورسیاسی مربوط به افغانستان رادراختیارخودداشت، تا زمینه برگشت امیرعبدالرحمان خان رافراهم سازد. امیرشیرعلی خان زمانی که مطالبات خود درمورد بلوچستان وقلات رااز سوی انگلیس ها نامیسردید، به روسیه تزاری متمسک گردید. این حرکت اوموجب تحریک درحمله دوم انگلیس هادرسال1879 به افغانستان گردید ودرنتیجه معاهده گندمک باپسرش امیر محمد یعقوب خان بخش های خارج از"سرحد اداری" مثل کورم، خیبر، سیالکوت وپشین راضمیمه خود سازد.
جنگ دوم باتجاوز انگیس از نوامبر1878تااگست1880، توام بامبارزات مردم افغانستان دربرابرسوقیات انگلیس دردسامبر1879وبا راه اندازی جنگ میوند درسال1880تاحضور امیر عبدالرحمان خان به کرسی سلطنت کابل ادامه یافت.



[1] - رک مقاله اکادمیسین عبدالاحمد جاوید، مجمعه مقالات سیمینار دوصدمین سال وفات میافقیرالله جلال آبادی، چاپ گستتنراکادمی علوم افغانستان، دلو1359،ص3
[2] - رک به سراج التواریخ فیض محمد کاتب وعبدالحی حبیبی تاریخ افغانستان
[3] - میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر،ج1،ص115
[4] - مقاله متذکره اکادمیسین جاوید،ص3
[5] Government and society in Afghanistan- Regim of Amir Abdulrahman-byHasan Kawun Kakar cop. Univesity of Texas 1070USA p-158
[6] - اولیوروا، اسلام ونوگرایی سیاسی در افغانستان، ترجمه ابوالحسن سروقد، سال1369،ص31
[7] - فیض محمد کاتب هزاره، سراج التواریخ،ج1،موسیسه تحقیقات وانتشارات بلخ،سال1372،ص12
[8] -رک تاریخ سلطانی،ص147 وتاریخ وقایع وسوانح افغانستان، تالیف علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، چاپ سال1273 هـ ق، تهران،صص36- 37
[9] - میرعبدالکریم ابن میر اسماعیل بخارایی، تاریخ وحکایات واحوال حکمرانان افغان وکابل وبخاراوخیوه وخوقند، تالیف سال1246 هـ ق، چاپ موسیو شار، ص6
[10] - عزیزالدین وکیلی فوفلزایی، تیمورشاه درانی،، سال1346، چاپ دوم، انجمن تاریخ،ج1،ص53
[11] - میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر،ص111
[12] -غلزاییها در سال1880 به نفع عبدالرحمن خان وعلیه پسر عمویش ایوب خان رای دادند وپشتونهای مشرق در سال1929 به نفع نادر خان وعلیه امان الله خان وجبیب الله کلکانی. علاقمندان تاریخ ومناسبات اجتماعی ورشد اقتصادی جامعه افغانها میتوانند این مسایل را درکتب ومنابع ذیل جستجو ومطالعه نمایند:
"مجمل تاریخ بعد نادریه"، اثرمحمد امین گلستانی مربوط به تاریخ افغانها در نیمه قرن هجدهم/ "تاریخ افاغنه"، تالیف نعمت الله درسال1610 که به وقایع مقدم از قرن هفدهم تعلق دارد/ "آیین اکبری"، اثر ابوالفضل علامی تالیف سال1725 درمورد یورشهای نادرشاه به افغانستان/ "جهانگشای نادری"، تالیف میرزامحمد مهدی، مربوط به وقایع دوران نادر شاه افشار/ "تاریخ میر عبدالکریم بخارایی"(متوفای1810) که در سفر شاه محمود به بخارا همرکاب وی بوده است/ "تاریخ سلطانی"، اثر سلطان محمدپسر موسی خان درانی/ کتاب "حقیقت بینا وعروج فرقه سیکها"، تالیف آنرا به تیمور شاه در سال1783 نسبت میدهند/ "پانی پت"، اثر قاضی راجه در سال1761، مربوط به حوادث درگیریهای این دوره/ "حیات افغانی"، اثرمحمد حیات خان افغان درسال1867 شامل مجموعه قوانین عرفی وزیریها بنام "وزیری نرخ"/ "قوانین عرفی افغانها"، اثرتاپر مامور انگلیسی/ "روابط انگلیسها با قبایل آزاد"، اثرآتچیسون که بدستور استعمارگران انگلیسی تالیف شده است/ فلیپ یفیریموف واسقف خریسانف روسی که مربوط به "یادداشتهای نظامی افغانستان" درآخر قرن هجدهم است/ "حیات اجتماعی افغانها" توسط ر. استیل سیاح انگلیسی/ کروشینسکی لهستانی، "استیلای افغانها در ایران" تالیف سال1722 / یادداشتهای فرستر انگلیسی که در سال1783 از پشاور-کابل- قندهار وهرات به روسیه سفر نموده است/ "رشد فیودالیزم درجامعه افغانها"، تالیف ایگورمیخاییلویچ ریسنر بزبان روسی/ واخیراً کتاب "تاریخ تحلیلی افغانستان"، اثردانشمند وسیاستگر افغانستان عبدالحمید محتاط که با استفاده از تحقیقات وپژوهشهای مبسوط علمی محقیقان جهان، منطقه ومولفین افغان، در مورد حیات اجتماعی، اقتصادی وتاریخی افغانها(پشتونها) بچاپ رسیده است.
[13] - برای ازدیاد معلومات به تیمور شاه درانی، نوشته عزیزالدین وکیلی فوفلزایی، کابل1343،ج1،ص32 مراجعه کنید
[14] - دکترمحمد نظیف شهرانی، افغانستان ازتاسیس تاامروز، ضمیمه چگونگی استیلای نظام قبیله سالاری،ص153
[15] - دکترمحمد نظیف شهرانی، ص153
[16] - عبدالغفورآرزو، چگونگی هویت ملی،ص27

 

!joomlacomment 4.0 Copyright (C) 2009 Compojoom.com . All rights reserved."

 




نوشته شده توسط دکتر صاحبنظر مرادی
سه شنبه ، 22 آذر 1390 ، 13:05
ازشگفتی های تاریخی خراسان بزرگ، یکی هم ورود تدریجی "قبیله" های پشتون دراساس مناسبات تنگاتنگ عشیره ای وقبیلوی وره یافتن آنها به سلطه سیاسی درتاریخ معاصرآن درقرن هجدهم میلادی می باشد. آنسان که منابع تاریخی اذعان می دارند، حضوراجتماعی، فرهنگی وتاریخی این قبایل درمیان ده ها قوم وقبیله دیگردرسرزمین خراسان بزرگ پیش ازقرنهای چهاردهم وشانزدهم به قول ادرسی مورخ عرب کم رنگ جلوه می کند.
براساس رخداد های اجتماعی وتاریخی برای اولین بار حاکمیت آن ها درین جغرافیا درپی رقابت های منطقوی دولت های همسایه وپایان اقتدار نادرافشار خراسانی شکل گرفت. با توجه به ناهم خوانی های تاریخی درزمینه تکامل اجتماعی درموجودیت نظام قبیلوی مسلط درمیان ایشان، با دستیابی به اقتداردولتی درقندهاردرسال1747 درپی حملات احمدشاه ابدالی موسس اقتداردودمانی آن ها درپهنای هندوخراسان، دست به قبضه نمودن حاکمیت های سیاسی محلی واحمال قدرت برمسکونان وطوایف هم جوار که سال ها وسده قبل ازآنها از مرحله مناسبات زنده گی قبیله ای گذشته اند؛ زدندوباقرارگرفتن درمسند قدرت وبه کارگیری خصایل وسلیقه های قبیلوی بن بست هاوچالش های اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی رابروی اقوام همزیست وهم جوارشان مسبب گردیدند.
باین تشکیل کشوری بنام "افغانستان" با یک نوع حاکمیت ستیزه گرانه جنگ سالار قبیلوی وانارشیسم ناشی ازمجموعه تضاد های قبیلوی ودومانی سلاطین وسرداران( سدوزایی ها، بارکزایی ها ومحمد زایی ها)پا به صحنه قدرت وتاریخ گذاشته است. نه برپایه تکامل تاریخی ودست آوردهاو کارکردفرهنگی که غالباً دودمان های دیگردولت سازرا به صحنه تاریخ آورده است.
پروفیسورمورگنسترن درموردمنشای قبایل افغان نوشته است: "پکتوکی"( اولین بارتوسط هرودوت بکاررفته) یکی ازیازده قبیله آریایی بود که ازجنوب دشت های آسیای میانه حرکت کرده، سلسله هندوکش راعبور ودردامنه های کوه های سلیمان جایگزین شدند. طبق اسناد تاریخی که خود مورخین افغان(پشتون) ارائه کرده اند، افغان ها ابتداء در نواحی غورکنونی وغرب آن ساکن شده وبعداً به نواحی جنوب رفته اند، زیرا : "چون این طایفه از صدمه قتل وغارت بخت النصر بابلی کلدانی از ممالک شام وبیت المقدس جلای وطن گردیده وبه جبال غور([1]) رسیده ودر جوارمردم غور که از نسل ضحاک تازی بوده اند، سکونت اختیار کرده اند...به مرور ایام فرقه غوری حلیفی وبرادری افاغنه اختیار نموده نیکی وبدی ترویج ازدواج وغیره با افاغنه گشته معروف به افاغنه شدند..."([2])
مورخین اسرائیلی عقیده دارند: حضرت موسی(ع)حین خروج ازمصربادوازده قبیله ازبنی اسرائیل خارج شده ودرفلسطین مسکن گزین شدند که این دوازده قبیله بنی اسرائیل بنام های(بنیامن، روبین، لاوی، یهودا، جاد، اشیر، زبولون، ساعر، یوسف، نفتالی، دان وشمعون)یادمی گردیدند، وازین جمله دوقبیله آنها(بنیامن ویهودا)درجنوب فلسطین جابجا شده که یهودیان امروزی ازنسل آنها می باشند، ولی متباقی ده قبیله دیگردرشمال فلسطین جابجاگردیدند که بعداً ازآنجابه مناطق دیگرمهاجرشدند وبنام قبایل گمشده یهودی مسمی گردیدند.([3])
باوردیگرآنست که"افغان" ازلفظ "افاغنه" یا"افغنه" که ازدودمان بنی اسرائیل می باشد گرفته شده است. مونت استوارت الفنستون درزمینه مینویسد: "براساس این عقیده آنان ازدودمان افغان، پسرارمیاIrmia یابرکیاBerkia [برخیا] پسرسائولSaul پادشاه بنی اسرائیل اند، وهمه تاریخ های این ملت ازمیثاق های یهود، ازابراهیم تاروزگاراسارت آغازمی گردد."([4]) درکتاب مقدس تورات ازشاوول(سائول)منحیث اولین پادشاه یهودی درسرزمین فلسطین نام برده شده است.
درکتاب نژادنامه افغان نیزباکمی تفاوت می خوانیم: "وراقم مخزن افغانی این طایفه راازاولاد "افغنه" نام پسرارمیا، پسرآرمیاسپه دارقشون حضرت سلیمان(ع)برسبیل خود تراشی ثبت ومقام گزیدن شان راپس ازاستیلای بخت النصربربیت المقدس وانتشاربنی اسرائیل ازآنجا درکوه غور وفیروزکوه وجبال خراسان، مرتسم وازاولادقیس ابن عیص که یکی ازآنهاست، ذکرکرده است.([5])
درکتاب "مخزن افغانی" که درقرن هفدهم تالیف گردیده است، آمده که "جد اعلی پشتون ها شخصی بنام "افغانه" بوده که درعهد داود نبی(ع)میزیست. افغانه درهنگام پراگنده گی ونسل کشی یهودیان، بااولاده خود به جبال غور پناه برده، درآنجا اقامت گزید. پس ازاعلام دین مبین اسلام، رئیس این طایفه که "قیس" نام داشت، دین جدیدراپذیرفت ودرراه نشروتبلیغ آن به جهادپرداخت. قیس زمانی که به مدینه رفت توسط خالدبن ولید سردارمعروف عرب که بااو وابستگی قومی داشت، به حضورپیامبربزرگ اسلام(ص)مشرف گردید. حضرت پیغمبر(ص)نام اورابه "عبدالرشید" تبدیل نمود وبه علت خدماتش درراه اسلام اورابه "پتهان" که به موجب این روایت درمعنی تیرچوب زیرین کشتی می باشد، ملقب ساخت."([6]) امادراین که "پختون" و"پتهان"همان "پشتون" است، تردیدی وجودندارد. مجموع قبایل "پختون" و"پختانه" خودراازریشه "پتهان" می دانند. کتب تاریخی چون "افغانستان درپنج قرن اخیر"و"تاریخ تحلیلی افغانستان" باین مسئله اشاره دارند که "پتهان" یکی ازبرادران گمشده یکی از قبیله های یهودی بوده است. این نام درمنابع اولیه اسلامی چون حدودالعالم، آثارابوریحان بیرونی، فردوسی، بیهقی، منهاج السراج جوزجانی، تاریخ نامه هرات وغیره به "افغان" و"اوغان" درآمده ودرشناخت آن تفصیلاتی وجوددارد مبنی برینکه، افغان نام یکی ازپسران سلمه(ساول)یهودی الاصل بوده است.([7])
البته بی نیازازاثبات خواهدبود که منظورازکلمه "افغان" همین "پشتون" است که افغان شناسان هردونام رامترادف خوانده اند. هانی شاکرپژوهشگرعرب دررساله" افغانستان" (بیروت1975) و محمود شاکر درمورد افغان فکر مشابه ای دارد، اما به عوض نام داود پیغمبر درهم پیوندی ریشه ای این قوم، نام یعقوب پیغمبررابه کاربرده است: "منظورازکلمه "افغانستان" سرزمین مردم افغان است، وواژه "افغان" مطابق آنچه که معروف شده ومردم نسل اندرنسل به نقل آن عادت کرده اند، منسوب به نام شخصی است که "افغانا" نام داشت. اوکه نواده بنیامن فرزند یعقوب علیه السلام بوده است، همراه باچهل تن ازفرزندان خویش، درروزگاری که فشاروغم هابربنی اسرائیل چیره شده بود به سمت شرق هجرت کرد، ودرمنطقه شرقی سرزمین فارس متوطن شد، وساکنین فعلی این سرزمین ادعادارند که نسل همان بنیامن هستند وافسانه ها وروایات واساطیرشان نیزموئید این گفته است."([8])
عتبی مورخ عرب درتاریخ یمنیی "افغانه" رامعرب نام "اوغان" می شمارد، گفته می شود که افغانه یا اوغانه درجنگ های نسل کشی بخت النصربابرادران خودازاسرائیل فرارکرده دردامنه کوه های که بنام قبیله او "سلمه"، "سائول" وبعداً "سلیمان" معروف گردیده، زنده گی بدوی وکوه نشینی رااختیارکرد.
درمورد منشاء قومی پشتون هانظریه دیگری هم وجوددارد که زیاد به میان گذاشته نشده است. "درحالیکه تبارشناسان پشتون ها راحاصل آمیزش چندین گروه قومی ازنژادهای هندو- اروپایی درطول تاریخ می دانند، آنان نسب شان رابه قیس، یکی ازاصحاب حضرت محمد(ص)پیامبراسلام می رسانند وبدین ترتیب خودراازنژادسامی تلقی می کنند..."([9]) به گواهی اسناد تاریخی حضرت پیامبراسلام(ص)نام قیس را به عبدالرشید برگرداند، وازآن پس به قیس عبدالرشید مشهورگردید. تاجائیکه معلومست کلمه افغان باراول درسده ششم میلادی توسط منجم هندی "ورهه مهیره" درکتاب بهارت "سیمتها" ذکرشده است."([10])
دردوره اسلامی کتاب "حدودالعالم من المشرق الی المغرب" ازقومی بنام افغان نام برده ومحل زندگی آنان رادرضمن برشمردن شهرهای هندوستان درشهر"سول" که برگرفته ازهمان "سائول" است، معین نموده است. منورسکی درتثبیت محل "سول" درحدودالعالم، نخست به حواله بیرونی درقانون مسعودی آورده است که درجاده گردیزتاملتان، پس ازگردیزفرمل یاپرمل واقع است؛ این ناحیه بنام مردم تاجیک که درآن زنده گی می کنند، شهرت یافته است ودرکنارجاده ایکه ازغزنین به بنو یعنی منطقه سندمی رود، واقع شده است. فرمل نگهر(به تحریربابر"نغر")بنووسرزمین افغانان درجنوب کابل واقع اند.([11]) نظربه تعریفی که حدودالعالم ازخراسان شرقی دارد، پشاوروتوابع آن درین حدودشامل است: "ناحیتی است که شرق وی هندوستان است، وجنوب وی بیابان سند وبیابان کرمان وشمال وی حدودغرجستان وگوزگان وتخارستان"([12]) تاریخ یمینی هم ضمن محاربات سلطان محمود ازافغانان ومحل سکونت آنان دراطراف کوه های سلیمان درهند نام برده است. ابوریحان درکتاب "تحقیق ماللهند" نوشته است: "قبایل افغان درکوه های غرب هندوستان به سرمی بردند وتابه حدودرودخانه سندمیرسند."([13]) کوه های سلیمان درمحل "سول" به دوشاخه شرقی وغربی تقسیم می شود، سول شاخه غربی آنست که درزمان حاضر قبیله وزیردرآنجا سکونت دارند. مولف تاریخ نامه هرات سیفی هروی(قرن هشتم هجری)سرزمین میان سرحدقندهار فعلی تارودسندراافغانستان خوانده است.([14]) اما بیشترین محقیقین نخستین کانون ظهوروشناسایی پشتون ها راکوه های سلیمان درشمال غربی پاکستان کنونی درمرکزیت "شهرمستنگ" ارائه نموده اند. مناطق شمال کوه سلیمان شامل نواحی اطراف پشاوردرین نام گذاری(افغانستان) شامل نیست. چنانکه منابع خبرمی دهندافغانان دراواسط قرن پانزدهم باین مناطق دست یافته اند. در یادداشت های منابع فوق نام گذاری افغانستان رسمی نبوده ودراسنادتاریخی وجغرافیایی عصرمغول های کورگانی هندچون "آئین اکبری" که توضیحاتی پیرامون قلمرو سیاسی آنها وجوددارد، چنین اسمی به ملاحظه نمی رسد؛ درتاریخ فرشته نام افغانستان رااززبان مردم کابل وخلج به جای کوهستان، که همانا محل زیست افغانان درکوه های سلیمان باشد به کارگرفته است.([15]) به قول تاریخ سلطانی افغان ها برای اولین بار به اجازه شاهرخ میرزا(ازامرای تیموری) دراطراف قندهارساکن شدند.([16])
برخی ازمنابع وشخصیت ها چون سید جمال الدین عقیده برآن دارند که "افغان" یک کلمه فارسی است که معنی "ناله وزاری" رامی رساند. مردمان فارس آن هاراافغان نامیده اند، وعلتش رااین میدانند که دراثنای اسیرشدن بدست بخت النصرناله وفریاد می نمودند، ناله وفریادرادرفارسی (افغان)گویند...گوینده گان عوام زبان فارسی آن هارا(اوغان) خطاب می نمایند...مردم هندوستان آن هارا(پتهان)می نامند. بخشی ازقبایل افغانی که درقندهارزیست می کنند، خودرا(پشتون)و(پشتان)مینامند."([17])
کلمات "پشتو"و"پشتون" که افغان ها برزبان وقوم خود اطلاق می نمایند تاسده هفدهم تنها درمحاوره زبانی بین مردم معمول بودودرآثارکتبی به نظرنرسیده است.. همچنان کلمه "پتهان" که غالباًشکل هندی کلمه پشتانه جمع پشتون می باشدودرنیم قاره هند مروج است، نیزدرآثارمکتوب گذشته دیده نشده وبه جای آن همان کلمه "افغان" به کاررفته است. هرچند بعضی ازمورخین کلمه افغان را عنوان پشتون های غربی دانسته اند، که درحدود هرات وقندهارسکونت دارند، وکلمه پشتون رادرمورد قبایل مناطق کوهستانی سرحدمیان افغانستان وپاکستان به کاربرده اند، که به نظرآگاهان چنین تقسیم بندی بنیاد علمی ندارد. زیرااززمان وارد شدن زبان پشتو به مرحله کتابت وخط کلمه افغان وپشتون درآثارنویسنده گان وشاعران این قوم درترادف هم به کاررفته اند. که فارسی زبانان تاهنوز کلمه افغان رادرمورد ایشان استفاده می کنند.
درتاریخ هرات "افغان ها" آخرین دسته مهاجرین کتلوی قومی به خراسان هستند. متون فارسی دوره اول اسلامی حضورآنان رادرحواشی شرقی افغانستان کنونی معلومات داده اند. بقول تاریخ نامه هرات تاآغاز دهه سوم قرن هشتم(723هـ ق)افغان ها ازساحه افغانستان تاریخی به جانب خراسان یعنی افغانستان کنونی گسترش نیافته بودند.([18])
سیفی هروی شهرها، محلات وقلاع ذیل رادرمحدوده افغانستان برشمرده است: مستنگ(پایتخت افغانستان)کهیرا، دوکی، ساجی، تیری، یاتیرا، خاسک، جاول[درابن]محل اقامت قومی "سورنا"[سروانی یاستریانی]کنکان ونهران(درهفتاد فرسخی جنوب دوکی [قاضی گهار- واقع درغرب کوه های سلیمان مهتریاکوه سیاه تشکیل کننده دیوارغربی رودسند]([19])
منابع عربی پشتون هارا"سلیمانی" می خوانند که وجه تسمیه آن مسلماًً ازمحل سکونت اول این قوم درکوه های سلیمان منشاء می گیرد. نظریه سلیمانی بودن افغان ها که درقدیم ترین تواریخ مانند "تاریخ خان جهان" یا "مخزن افغانی" تالیف خواجه نعمت الله هروی بن خواجه حبیب الله(سال تالیف1018 هـ.ق.)درج است ودربین اقوام افغان طرفداران زیادی دارد. هم احمدشاه وهم زمان شاه خودراسلیمانی خوانده اندو زمان شاه درنامه ای به سلطان ترکیه پس ازنام خود کلمه "سلیمانی" راآورده وازامیرشیرعلی خان تاامرای بعدی باین عقیده پای بند بوده اند. "ازوقایع تاریخی چیزی که جالب توجه سرداراحمد شاه خان وزیردربارافغانستان درحجازگردیده بود، یکی عمارت "حاجی خانه افغان" بود، یعنی کتیبه ای که درحاجی خانه قدیم معروف به(رباط سلیمانی)واقع درمکه معظمه بوده است وآن یادی ازکارنامه های شان دارپادشاه معروف افغانستان احمدشاه درانی می دهد."([20]) این رباط به امرشاهنشاه درانی دربلده مقدسه معلی اعمارگردیده ودرآن چه درانی وغیردرانی هرافغانی که وارد گردد، بدون کرایه حتی یوم الحشرساکن شده میتواند. ودرآن دوتن درانی نورزایی به نام های حاجی محراب دیندارخان درانی نورزایی وحاجی عبدالکریم خان درانی بارکزایی به خدمت توظیف شده اند.
جریان ازبین رفتن نظام کمون اولیه افغان ها وتشکل طبقات هم ستیز جامعه فیودالی از قرون(13-14)م. بدین سو به گونه آشکار تبارزکرده، که نابرابری جدی ناشی ازین انکشافات نزد قبایل جداگانه پشتون از ویژه گی های روند مذکور است.
گسترش وجابجایی افغان ها درشرق افغانستان کنونی باحوادث دوره مغول وامیرتیمور پیوند می یابند، باین که مغول هابه تسخیرهندوستان نپرداخته اند، اما تاجناح راست رودسند وپنجاب غربی پیش رفتند وبه جنگ باهندوها پرداختند. این مناطق درطول قرون سیزدهم وابتدای قرن چهاردهم به میدان نبردهای طولانی میان فرمان روایان مغول وسلاطین دهلی مبدل گشته بود.([21]) به اثررخداهای استیلاگرانه فوق به منطقه بنیاد تمدن زراعتی دچارضعف وناتوانی گردید ودیگرنه توانست آبادی شهرها، رونق اقتصاد وتجارت رابه شیوه گذشته متوفرسازد. زمین های لامزروع به تصرف قبایل خانه بدوش ومالداروکوچی پشتون درآمد، آنها بااجازه یابی اجازه مالکان اصلی این زمین ها که اساساًتاجیکان بودند دست به تصرف بردند.
ایگورمیخائیلویچ ریسنرمی نویسد: "زمین های هموارتخلیه شده درقرون13-17 که اهالی بومی یعنی تاجیکان آنرادردامنه های شمال غربی کوه های سلیمان واقوام مختلف هندی درقسمت جنوب شرقی همین جبال کاملاً یاقسماً ترک نمودند به تدریج توسط افاغنه اشغال شدند.([22])
بررسی های حوادث خراسان می رسانند که مهاجرت های گسترده ترپشتون ها ازدامنه های کوه سلیمان مقارن به هجوم مغولان ولشکرکشی های امیرتیموربه جانب خراسان بیشترگردیده است. این واقعیت حکایت ازآن داردکه دراثرغارت گری وکشتارسپاه مغول اکثردهقانان وزمین داران خراسان به مثابه ستون فقرات جامعه ومشتغلین امورکشاورزی ازبین رفته اند ومناطق مسکونی وجایدادهای زراعتی ایشان بروی سکنه جدید خالی گردیده است. پشتون ها ازین زمین های خشکیده وبایرشده درابتداء بحیث چراگاه وبعدتربه شکل زمین های زراعتی ومسکونی خود استفاده کرده ودرآن ها متوطن شده اند.
پس ازنوشته های سیفی هروی در"تاریخ نامه هرات" نام پشتون ها بیشتردرآثارمورخان بعدی دیده شده، مخصوصاً زمانی که این طایفه ازکوه های سلیمان ونواحی آن کوچ های دسته جمعی رابه طرف هند وخراسان آغازکرده اند، ودرقسمت های جنوب خراسان وشمال شرق بلوچستان جابجا شده اند.
سلطان محمد بارکزایی در"تاریخ سلطانی" جابه جاشدن ابدالی هارادرمنازل هموارقندهار مربوط به قرن پانزدهم میلادی دانسته ونوشته است: "ابدالی ها پس ازگرفتن این ولایت برسرتقسیم زمین(ویش)جنجال ودعواکردند، تااین که عمرنام رابه پیشوایی خودانتخاب نمودند واختیارتوزیع زمین به خانواده هارابه اوتفویض نمودند. درجنگ های که بین صفویان ایران وکورگانیان هند برسرتصرف قندهارجریان یافت، ملک سدوخان پوپلزایی کلانتر شهر قندهار(1622)جانب هندوها راگرفت وباتسلط دوباره صفوی ها (1649) بر قندهار ملک سدو خان وقومش به هندپناه بردند وازسوی اورنگزیب درملتان برای شان جایگیر(زمین)داده شد. پنجاه سال بعد دولت خان ابدالی ازاخلاف ملک سدوخان به دست گرگین والی صفوی قندهارکشته شد وبخش اعظم ابدالیان رابه صحرای کرمان درایران تبعید نمود. درجنگ های خسروخان برادرزاده گرگین، عبدالله خان سدوزایی که نیزازنواسه های ملک سدوبود- ازملتان بازگشت ودرفراه به قوای ایرانی پیوست تابرضد میرویس خان بجنگد، اماباشکست ارتش ایران به هرات فرارکرد ورهبری ابدالی هاراعهده دارگردید.
پس ازآزادی قندهارتوسط قوای میرویس خان، هرات بدست ابدالی ها افتاد وهواخواهان ایران راازهرات اخراج نموده وافغان های بادیه نشین وکوچی اطراف سبزوار(شیندند) راصاحب ملک وماوای آنان ساختند. به قول بابرتاقرن شانزدهم طوایف افغان درمناطق جنوب شرق مستولی نبوده اند، چون سرزمین آنان بطورمجزاازنواحی تاجیک نشین، فرملی نشین وترک نشین معرفی شده است. راورتی ننگرهاررا بحیث یکی ازشش ناحیه یاسرزمینی که تاجیک ها درشمال سفید کوه(سپین غر)زیست دارند توصیف نموده وگفته است که درنه دره ننگرهار15 هزارخانواده تاجیک زنده گی دارند وشغل شان زمین داری است. درآنجاها تاجیک ها وجمعیت قلیلی ازافغان ها بودوباش دارند.([23])
فیض محمد کاتب هزاره درمعرفی فرقه ترکلانی ازطوایف افغان درباجورنوشته است:"...وپنج هزارنفرقوم صافی وسی وهفت هزاروپنج صد ازقوم تاجیک وپنج هزارازقوم شینوار ومجموع چهل وهفت هزاروپنج صد نفردرهردوکنارنهرباجاورمقام ومقردارند ودراطاعت انگلیس روز افتراق قومی بسرمی برند."([24]) به همین ترتیب فرقه بنوچی یابانوزایی راکه ازافاغنه گرانی هستند وشامل چندقبیله(پک، غرض زایی، منداخیل، وهسیبک)بوده که بافرقه های مروت، عیسی خیل، تاجیک، وزیری جمعاً295372 نفرنفوس رادردوکناررودتوچی تشکیل میدهند، نام می برد. حال پس ازگذشت چهارصدسال ازین نوشته بابر ترکیب قبیلوی درولایات ماورای سرحد افغانستان کنونی تغیرنیافته، امابه نفوذ اجتماعی یکی ازکلان ترین اقوام این ساحه یعنی تاجیک ها بحیث قوم عمده متوطن درین سرزمین ها(درماورای سرحد) پایان داده شده است.
جنگ های درازمدت تیموریان هندباصفویان ایران خودیکی دیگرازعوامل گسترش طوایف افغان درقلمرو خراسان شرقی وتملک قندهاربود. تیموریان ازافرادجنگ جوی اجیرافغان درجنگهای شان استفاده می کردند، وتعدادی ازخانواده قبایل ابدالی بااستفاده ازین موقعیت دراطراف شهرقندهارجابجا شدند، باینکه قندهارازمرکز سلطنت دهلی فاصله زیادی داشت، ازین سبب قندهاربیشتردرحوزه اقتدار صفویان ایران قرارگرفت، وصفویان درتقویت حالت وموقعیت اجتماعی واقتصادی افغان ها کمک بسزایی کرده اند. میرزابابردرسده شانزدهم زبان افغانی(پشتو)راازجمله زبان های می شماردکه درولایت کابل رواج داشت. همان طوری که ادریسی وعتبی ازمورخین عرب ورود پشتون هارابه هرات درقرن شانزدهم وبه کابل درقرن چهاردهم تائید نموده است.([25])
نخستین حرکت های اجتماعی وسیاسی که پس ازروستانشینی وجابجایی قبایل پشتون درجنوب خراسان صورت گرفت، توسط شخص روحانی بنام بایزد موسوم به "پیرروشان" بود. پیرروشان که مادرش ازشهرجالندهرپنجاب بود، درآنجا تولدیافت واین خانواده بایورش های کورگانیان بخصوص شخص بابربه هند به کانگرم مهاجرت کردند، اما بایزد مجدداً به هندبازگشت وخودمشکلات فراوان زنده گی راتجربه کرد. بایزددراصل خودش ازلحاظ قومی پشتون نبود، وبه قوم اورمری(برکی) تعلق داشت که ازسکنه محلی خراسان بودند، ودرکنارتاجیک ها وپشتون های مسکون عمدتاً درجنوب کشوربسرمی بردند وزبان مستقل گویشی خودراداشتند. این قوم تدریجاً زبان محلی خودرازدست داده وبیشتردرمیان جمعیت تاجیکان منحل گردیدند.
درجنبش روشانیان، زبان وادب پشتودرکنارادبیات پربارفارسی تحت شرایط معینی به تشکل ورشدخود آغازکرد،که نمونه آنرامی توان درتالیفات بایزد روشان وملادرویزه جلال آبادی مطالعه نمود. دردنباله این روند مکتب نظمی خوشحال خان ختک، حمید مومند، رحمن بابا، عبدالقادرخان ختک، کاظم خان شیدابه شعروادب پشتوواردشدند. گویند بایزد روشان ازنخستین کسانی بود که برای نگارش خط درزبان پشتو دست به ساختارالفبازد. کتاب "خیرالبیان" که عمدتاً به زبان پشتو نگاشته شده ازنخستین کتب درین زبان دانسته شده است، که پیرروشان درآن اهداف خودرابرشمرده است. آثاردیگربایزد روشان کتاب های چون "صراط المستقیم" به زبان فارسی وعربی، "مقصودالمومنین" به زبان عربی، "فخرالطالبین" به زبان فارسی دری وعربی و"حالنامه" به زبان فارسی دری می باشد.([26]) ازین روشایسته است که بایزد روشان راموسیس کتابت وادبیات درزبان پشتو خواند.
پیرروشان باورود به هند باخانواده مغولان هند وحکومت های محلی آنها به مخالفت برخاست، هرچند حرکت انقلابی پیرروشان منجربه کوتاه ساختن دست مغولان ازخراسان نگردید، اما ازاو بحیث یکی ازمبارزین جنبش های خراسان نام برده می شود. ادامه جنبش سیاسی بایزدروشان درمبارزه علیه مغولان هند، به عناصرتازه دم پشتون به رهبری حاجی میرویس خان هوتکی غلجایی انجامید، که منجربه استقلال قندهاروتصرف اصفهان وبرخی ازمناطق ایران(فارس) توسط سلسله هوتکیان افغان شد.
تاریخ "حافظ رحمت خانی" ملتانی که ازرهبران روهیله(لقبی که مردمان شمال هند به پتهان ها داده اند) ملتان بود، توسط پیرمعظم شاه تالیف گردیده وازنسخه قدیمی بنام "تواریخ افغانیه" که به زبان های فارسی وپشتو درآمیخته ودر سال 1766تکمیل گردیده، نوشته است: "یوسف زایی هادراول به نشکی، وغوریابه خیلها خصوصاً عشیره خلیل درترنگ و...سکونت داشتند، پس ازآنکه میرزاالغ بیک درکابل 700 نفرازملکان آنهارادرخیانت به قتل رسانید، آنها بسوی پشاوروکوهات کوچیدند...یوسف زایی هامناطق مذکورراازدهقان ها(دهگان ها- تاجیک ها) گرفتند و رئیس دهقان ها نزد کفارپناه برد."([27])
درگزارش مونت استوارت الفنستون آمده است که "دربین یوسف زایی هاتعدادفقیران یاهمسایه گان، نسبت به تعدادپشتون هابیشتراست. اینان مرکب اندازسواتی ها که پیش ازآمدن پشتون هادرآنجاسکونت داشتند. دهگانان، هندکی ها، کشمیری ها، هندوهاوحتی اعضای قبایل پشتون."([28])
درکتاب "تاریخ مرصع" تالیف افضل خان ختک ازمهاجرت قبایل ازکوه سلیمان به قندهاردرعصرشاهرخ والغ بیک وازآنجا به کابل وپشاوروجانشین شدن شان درینجاها بحث نموده ومی نگارد که مومندها وافریدی هابعدترازیوسف زایی ها(درعصربابر)درشمال پشاور جا به جا شدند. ازقرن پانزدهم به بعد قبایل پشتون دراطراف قندهارجاگزین شدند، ازآن جمله غلجائیان درشمال شهردرقسمت غزنی وعشایرابدالی درجنوب وغرب شهرسکونت اختیار نمودند؛ درحالی که هردوبه وادی حاصل خیزارغنداب نظردوخته بودند.([29])
به هرحال، قیام میرویس خان هوتکی در سال1709 در قندهار که به حمایت جناحی در حکومت صفوی در اصفهان، وحصول فتوای جهاد برضد گرگین خان حاکم آذری صفوی ایران درقندهار در هنگام سفر حج میرویس خان از سوی علمای حجاز، وهمکاری متنفذین اقوام( پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک وبلوچ)([30]) بر علیه مظالم گرگین صورت گرفت، وحکومت محلی قندهارازگرگین خان حاکم صفوی سلب گردید. هرچنددر راس این حکومت در دوام سی وشش سال درچارچوب یک امارت محلی منزوی که با کشمکش ها وسوقیات نظامی حکام ایران وکورگانی های مغول تبارهندی درگیر بودند، به تعداد پنج تن از سران قبایل پشتون(میرویس خان1121-1130، میرعبدالله1130-1131، شاه محمود1131-1137، شاه اشرف1137-1142 وشاه حسین1142-1151)هجری قمری، به عنوان رئیس قبیله خود حکومت کردند، اما به دلیل اختلافات شدیدبا قبایل ابدالی(غلزایی ودرانی) وقرار گرفتن سران آنها درخدمت حکام صفوی ایران وکورگانی هند، نتوانست ساحه نفوذ خودرا گسترش دهد وعنوان "دولت قندهار" را کمایی کند، ودر دوام همچو حالتی باحمله سنگین نادر افشار درسال1738 ساقط گردید.
درسال1735/1148 نادرافشارخراسانی فرزند امام قلی سلطنت ایران رادر خراسان(مشهد) احراز نمود، وبساط اقتدار هوتکیان افغان را از ایران برچید، وحکمرانی ابدالیان بر هرات رابرانداخت. نادرشاه شهر "نادر آباد" درجنوب قندهاررا بناء نهاد وشهر قدیم قندهار راتصرف ومنهدم نمود. موصوف در سال1737/1150 مناطق شمالی خراسان راتاجنوب دریای آمو از بدخشان تابلخ ومیمنه به تصرف خود در آورد.([31] )
اینکه جریده مشعل دموکراسی نوشته یکی ازاعضای رهبری افغان ملت رابه چاپ رسانید که درآن ادعا شده بود: که گویا "زبان دری رانادرافشار به زوربه مردم افغانستان تحمیل کرد."([32]) ازکم اطلاعی نویسنده مقاله گواهی میدهد. برعکس، برطبق شواهد تاریخی اززمان نادرافشاربود که شهر قندهاربه منطقه پشتون نشین مبدل گردید، وآن به ترتیبی بود که اهالی فارسی زبان قندهار(اعم ازهزاره، قزلباش وتاجیک) علی رغم تجانس های زبانی ومذهبی که بانادرافشار داشتند، دربرابرش مقاومت کردند. نادرپس ازاستیلابرقندهار، آنان راکوچ داد وپشتون هاراجانشین آنان ساخت...بخشی ازپشتون ها(قبیله الکوزایی به رهبری عبدالغنی خان خال یا (ماما) احمد شاه ابدالی)بانادرعلیه حاکمیت هوتکی همکاری کرد، نادردرازای خدمت عبدالغنی خان زمین های بسیاری رابه اوداد. علاوتاً نادر او را نایب الحکومه قندهارمقررنمود.
نادرشاه پس ازاشغال قندهارزمین های واحه قندهاررا-که تاجیکان درآن ساکن بودند- ملک دولت اعلان نمودوبین جنگ جویان افغانی (منظورابدالیان)که درسپاه اوخدمت میکردند، به عنوان تیول تقسیم نمود. تعدادزمینی که درسال 1738م. در قندهار از کشاورزان تاجیک ساکن آن دیارگرفته شدوبه جنگ جویان افغان واگذارگردید شش هزارقلبه بود.([33]) پس ازنادر، طبق اعتراف آقای انورالحق احدی، احمد شاه ابدالی اراضی قندهار رابین عشایر درانی تقسیم نمود ومالیات اراضی خشکابه رادرقندهار ونواحی مجاور آن برای درانی ها تخفیف داد، درحالیکه مالیات مذکوربرای دهقانان غیرپشتون افزودگردید ووظیفه جمع آوری آن را به خانان درانی سپرد و"شاه(نادر)افغان ها رامی فرستاد تادرهمه جا مبالغ شاه گفته راازمردم بگیرند. نادر آنان رابه هوس غنایم جنگی علیه مردم خودشان به کارمی گرفت، وآنان رابدین وسیله به شرکت درمبارزه به نفع خویش وامیداشت. این امربه خانان موقع داد تا به تدریج املاک دهقانان غیرافغان راتملک کنند. این اشراف قبایل- باغارت مردم شمال غربی هندوستان وافغانستان وآسیای میانه- ثروتمند شدند.([34]) ودرامراداره مملکت نیزبه قبایل افغانی توجه گشت، بدین معنی که نادرشاه افشار، اشراف نظامی قبایل افغان رابه مقام حکومت ایالات نیزمنصوب میکرد؛([35]) ملک های که به قلمرو دولت درانی ها شامل می گردیدند عمدتاً به سه دسته تقسیم می گردیدند:
- به دسته اول ولایاتی شامل می شدند که مستقیماً ازطرف شاه به واسطه حاکمان اداره می شدند وشاه درین ولایات مطلق العنان بود وساکنان آن ازمردمان غیرافغان بودند وشامل ولایات ذیل بودند: قندهار، هرات، فراه، غزنی، کابل، بامیان، غوربند، بلخ، میمنه، جلال آباد، پشاور، دیره غازی خان، دیره اسماعیل خان، شکارپور، کشمیر، ملتان، لاهوروسرهند.
- دسته دوم شامل: خراسان، سیستان، بلوچستان، سند، بهاولپور وغیره که والیان ایشان احمدشاه را به صفت حاکم اعلی اعتراف می کردند واز طرف نایب الحکومه ها مستقلانه اداره می شدند. آنها یک مقدار انداز (مالیه) می دادند ودرهنگام لشکر کشی های شاه یک قطعه عسکر سوار راعزام می کردند.
- دسته سوم به ایالات قبایل افغان تعلق می گرفت که ازجانب خان های آنهااداره می گردیدند وقانون آنها عرف قبیلوی بود وبه حکومت مرکزی تبعیت شفاهی(زبانی) داشتند، اماکاملاً خودمختاربودند وازامورقبایل غیرافغان نیزسرپرستی می نمودند.([36]) عزیزالدین وکیلی فوفلزایی این صلاحیت سران قبایل افغان راتائید نموده و معافیت مالیه راشامل حال تمام افغان ها (پشتون ها) می داند.([37])
به عقیده مورخان، نادرافشار دارای سیاست منحصربه خویش بود "همیشه ضابطه ودستوراو چنین بود که درمیان هرایل وطایفه ای که همیشه بزرگ وصاحب اسم واعتبارمی بوده اند، درنظرهای بی وقع وبی قرب ومنزلت داشته، مردم بی پا وسر وبی نام ونشان رابه میان کار آورده شاخص ومعتبرسازد که همیشه بزرگی خودرا ازدولت او دانسته سرازربقه خدمت وفرمان برداری نه پیچد.([38])
با حق بساز وسرزکمندقضا مپیچ تدبیرکی موافق تقدیر آمده
درتاریخ سلطانی می خوانیم: "نادرشاه، خانی ایل ابدالی را به عبدالغنی خان الکوزی که مرد هوشیار واخلاص کیش بود، داد...واکثرروسای ابدالی رابروی بخشیده وسان دیده، به سرکرده گی اوملازم خودکرد، وعبدالغنی خان مذکور شش سال کامل درخدمت نادرشاه درکمال اخلاص شعاری بسر برد ودراکثرمحاربات جان فشانی هاکرده فتح به نام اوختم شد...چنانچه درداغستان قیام ضد نادرشاه افشاررا، همین ابدالیان بسرکردگی عبدالغنی خان خواباندند. و"خزینه ودفینه" سرخای خان لکزی داغستانی درسال1346 هـ ق به دست عبدالغنی خان افتاد وجمله رابغیر تعرض به خدمت نادرشاه رسانیده به تشریفات مناسب باجمعی ازاقربای خود سرفرازگردید.([39]) درادامه همین جانفشانی سرداران افغان به شاهنشاه ایران بود که ابدالیان سپاه "عثمانلو" راشکست داده وقیام برضد نادرشاه رادربغداد فرونشاندند. براثرهمین خدمات بود که ابدالیان قول وقرار نادررا درحمایت ازخویش دراستیلای قندهاربدست آوردند.
باین حال، پیدایش اولین حکومت فیودالی قبیلوی افغان ها با شکل گیری حکومت "ختک ها" درقرن شانزدهم به وقوع پیوسته است، که قلمرو اندکی داشت ونتوانست به مرکزیت سیاسی قبایل افغان مبدل شود. به قول ریسنردولت عمده فیودالی افغان ها(درانی ها)دوقرن بعدتر از "ختک ها" ویک دهه پس از "هوتکی ها"، در اواسط قرن هجدهم توسط احمد شاه درانی یکتن ازفرماندهان لشکرنادرشاه افشارخراسانی در1747 پدید آمد، وقلمرو حکومت خودرا نه تنهابه مناطق مسکونی افغان ها، بلکه به سرزمین های اقوام همسایه نیز گسترش داد.([40])
درمنابع تاریخی هرجا که نام "افغان" به ملاحظه میرسد، مراد پشتون هاست، هنوزدرمیان اقوام کشور، کلمه افغان به قوم پشتون افغانستان اطلاق می گردد، نه همه باشنده گان کشور. این موضوع راسده هاقبل پیش ازنام گذاری افغانستان، خوشحال خان ختک باصراحت بیان نموده است:
دافغان په ننگ می وتلله توره ننگیالی دزمانی خوشحال ختک یم

[1] - این ادعا بر اساس بازیافت بعضی از سنگ نبشته ها از گورهای قدیم غور صورت گرفته، که نشان میدهداجساد مرده گان این گورها یهودی بوده اند، اما مورخان دیگرنظر غوری بودن افغانها را قبول ندارند وخاستگاه این قوم را درمنطقه، در کوههای سلیمان میدانند.
[2] - شیر محمد خان ابراهیم زی، تواریخ خورشید جهان، چاپ پاکستان1311 ه.ق.
[3] - دکتررسول رهین، آغاز حکمروایی افغانان درخراسان، تارنمای خاوران2010
[4] - مونت استوارت الفنستون، افغانان(گزارش سلطنت کابل، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد1379،ص160 - احمد رشید، طالبان، مترجم اسدالله شفایی وصادق باقری، انتشارات دانش هستی1379،
[5] - فیض محمد کاتب هزاره، نژاد نامه افغان، نشرموسیسه مطبوعاتی اسماعلیان،قم،ص46
[6] - ازینکه درهجاوحروف زبان عربی حرف پ وجودندارد وبجای آن ازحرف ب استفاده صورت میگیرد، ازین لحاظ درواقعیت داشتن این روایت میتوان تردید نمود.
[7] - حسیب الله افضل، تارنمای خاوران2010
[8] - محمودشاکر، افغانستان، تاریخ، سرزمین، مردم،ص25به نقل ازبحران هویت درافغانستان تالیف دیدارعلی مشرقی،ص87
[9] - احمد رشید، طالبان، مترجم اسدالله شفایی وصادق باقری، انتشارات دانش هستی1379، صص31و32 همچنان برای معلومات بیشترمراجعه شود به تاریخ تحلیلی افغانستان، تالیف عبدالحمید محتاط.
[10] - میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر،ص24
[11] - حدودالعالم، چاپ1372 بامقدمه منورسکی،ص211
[12] - حدودالعالم من المشرق الی المغرب ازمولف گمنام، ترجمه میرحسین شاه بامقدمه مینورسکی وتعلیقات مریم میراحمدی وغلامرضاورهرام،ص211وهمچنان ص317
[13] - ابوریحان البیرونی، تحقیق ماللهند، ترجمه زاخاو1910،صص21، 109و208
[14] - میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر،صص24-25
[15] - محمد قاسم فرشته، تاریخ فرشته، چاپ لکنهو1323 هـ ق،ص17
[16] - سلطان محمد بارکزایی، تاریخ سلطانی،چاپ بمبئی، به نقل ازافغانستان درپنج قرن اخیر،ج1،ص41
[17] - بشیراحمد انصاری، به نقل ازسیدجمال الدین افغانی، ماکیستیم واینجاکجاست؟سایت انترنیتهای خاوران، آریایی وگردراه1386
[18] - سیفی هروی، تاریخنامه هرات،ص250 (ملک شمس الحق والدین لشکربه افغانستان برد وازافغانستان درربیع الاول سنه مذکورعنان عزیمت بطرف بکرکشید وازآنجا به تگین آبادآمده وازراه خیساربه اسفزار به هرات بازگشت.
[19] - ایگورمیخائیلویچ ریستر، نظام فیودالی افغانها،ص116
[20] -اخبار شمس النهار، به نقل ازمجله کابل، ش2،س2،،1311/1932
[21] - بنویاسرحدافغانی ما،ص14، س. س. توریون به نقل ازتاریخ تحلیلی افغانستان تالیف عبدالحمید محتاط،ص158
[22] -ایگورمیخائیلویچ ریسنر، مجله آمو،ش2،3،4، سال1380 رشد فیودالیسم وتشکیل دولت افغانها
[23] - راورتی، یادداشتها درباره افغانستان وبلوچستان، به نقل ازتاریخ تحلیلی افغانستان،ص145
[24] - فیض محمد کاتب، نژادنامه افغان،ص70
[25] - صاحبنظرمرادی، کابل درگذرگاه تاریخ، ص60 ونجیب مایل هروی، تاریخ وزبان درافغانستان،ص20.
[26] - عبدالحمید محتاط، تاریخ تحلیلی افغانستان،صص 349-350
[27] - میرمحمدصدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر، ج1،ص41
[28] - الفنستون، گزارش راجع به سلطنت کابل، چاپ کراچی،ج2،ص27
[29] - میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر،ج1،ص64
[30] - قاضی عطاءالله، دپشتنو تاریخ،ج1، ص55
[31] - عبدالحی حبیبی، تاریخ مختصر افغانستان،ص254
[32] - جریده مشعل دموکراسی سال1382
[33] - ارونو، دولت نادرشاه افشار-اشرافیان ومحقیقان شوروی به نقل ازدکترجلال الدین صدیقی، چگونگی نظام قبیله سالاری،ص18
[34] - همان اثر،ص291
[35] - همان اثر، ص112
[36] - پروفیسوردکترحقنظرنظروف، مقام تاجیکان درتاریخ افغانستان،صص55-56
[37] - دره الزمان، ص226
[38] - دکتر جلال الدین صدیقی، چگونگی استیلای نظام قبیلوی،ص20
[39] - سلطان محمد درانی، تاریخ سلطانی،صص118-119
[40] - ایگور میخایلویچ ریسنر، رشد فیودالیسم وتشکل دولت افغانها، مجله علمی- تحقیقی آمو، سال دوم،ش2،3و4،ص85

Bottom of Form
!joomlacomment 4.0 Copyright (C) 2009 Compojoom.com . All rights reserved."



یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۹۰

پس منظـــر تــاریخی "قبیـــــله"مقـــــــالات - تاریخــــــی

        
 نوشته شده توسط دکترصاحبنظر مرادی سه شنبه ، 8 آذر 1390 ، 16:31 قبیله (عشیره) از قدیم ترین نهاد ساختاری درسازمان اجتماعی بشریت بوده وبه جماعتی ازمردم اطلاق میگردد که دارای نسب مشترک، پیوندهای خویشاوندی، خونی وزنده گی نزدیک وباهمی اند. جامعه شناسی تاریخی کشف نموده است که "ابتدایی ترین نظام اجتماعی که تاریخ بیاد دارد، نظام قبیله ای وعشیره ای است؛ واین سازمان قبیله مرکب ازافراد همخون بوده که درابتداء مشترکاًباهم کارمیکردند، وبه اجاق وخوابگاه واحدی تعلق داشتند که مادرنگهبان او بود." این ساختارخاصه مردم بدوی دراعماق قرون گذشته وزندگی مربوط به چادرنشینان وصحرانوردان میباشد، وتا اندازه ای شامل گروههای نیمه صحرانشین ودهات نشین(کوچی) نیز میگردد. "قبیله برای ایجاد نظم درامورمربوطه، چون شکار، ساختمان ومناسک مذهبی که رنگ ابتدایی داشت، سرکرده ای رابرای مدت لازم برمیگزید، وچون کارپایان مییافت، مقام سرکرده نیز منسوخ میشد، ولی قدرت درنتیجه اعمال قهر، زمانی بوجود آمد که افراد قبیله دریک واحد اجتماعی نسبتاً سازمان یافته، گرد آمده- ومقام مسئول که کارش حفظ همبستگی جامعه قبیلوی وحل اختلافات وجلوگیری ازتصادمات درونی آن بود- تنها پس ازپیدایش خانواده پدرسالاری معنای واقعی خودرابدست آورد. "([1]) انسان بدوی زمانیکه اسکان گزین میشود بازهم قبیله است که تا مدتهای درازی اوراسازمان میدهد. اگر بدویت درغیاب قبیله مفهومی ندارد ولی قبیله میتواند درده وشهر بدوراز صحرا بزنده گی خویش ادامه دهد. ([2]) بدویت که مرحله بدیهی از زنده گی اجتماعی کوچکترانسانهاست، با قبیله که ساختار اولیه اجتماع میباشد مفهوم گردیه است. قبیله وبدویت دومفهوم مترادف اند، وعبارت از سلوک ویژه ایست که حالات ذهنی واخلاقی بخصوصی رادرافراد بدوی بوجود آورده است وازآن عنصرمخالف به تمدن، تجدد وتدین را بارآورده است. قبیله پدیده منجمد وازمنظرتحول پذیری هنوزعقیم وناکارآمد است. همه اقوام وملتهای متمدن امروزی پیشینه قبیلوی داشته ودرمسیرتحولات اجتماعی درمراحل تاریخی ازآن گذاروبه مراحل بعدی وتکامل اجتماعی ارتقا نموده اند.درجامعه بدوی وقبیلوی عربستان دردهه نخست قرن هفتم میلادی با وجود ساختار مسلط قبیله ای، دین اسلام بحیث یک رویداد ضروری وبنیادی تاریخ بشریت توسط پیامبربزرگ اسلام(ص) درمکه ومدینه یعنی در"شهر" و"قریه" وفارغ ازمخالفت قبیله وبدویت به هسته گذاری ونضج گیری پرداخت. چنانچه درسوره یوسف، آیه109 آمده است: وماارسلنا من قبلک الا رجالاً نوحی الیهم من اهل القری افلم یسیروا فی الارض فینظرواکیف کان عاقبه الذین من قبلهم ولدارالآخره خیرللذین اتقوا افلاتعقلون. یعنی: وما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانی از اهل آبادیها که به آنها وحی میکردیم! آیا(مخالفان دعوت تو) درزمین سیر نکردند، تاببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چه شد؟وسرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است!آیا فکر نمیکنید؟! امام ابن کثیر درتفسیر این آیه میگوید: از لحاظ اینکه غلظت وخشکی طبع از ویژه گی های اخلاق بدویست، خدواند رسولی از میان آنها برنگزید وپیامبران همه از اهل شهرها وآبادیها بودند. همینطور درآیه های 93سوره "الانعام" ودرآیه59 سوره "قصص" ودرآیه 97سوره"توبه"وسوره های "احزاب"، "فتح" وآیه 14 سوره"حجرات" درمورد فضیلت اهالی شهر وقریه(مسکون) نسبت به صحرانشینان(قبایل بدوی) سخن رفته است. از نظر قرآن، انسان بدوی همانطوری که درکفر ورزی اش بدتر از انسان اسکان گزین وشهریست، درایمانش نیز ضعیفتراز مومن اسکان یافته وشهری خوانده شده است. قرآن بدوی راهم درایمان وهم درکفر درمرحله پایینترقرار میدهد. ([3]) قرآنکریم ازبدویت بعنوان بیماری جامعه بشری حرف زده وآنراپدیده مرکب ازجهل وضعف ایمان، نفاق، منفعت طلبی، ساده لوحی وخشک معاملگی میداند، وبا روش زندگی بدوی وتقالید واعراف قبیلوی وسختی ودرشتی سرشت آنها مخالف است. امام محمد عبده، امام فخرالدین رازی وامام قرطبی درتفسیر وتاویل آیات قرآن کریم سخنان حکمت آمیزی درباب انسان بدو وقبیلوی گفته اند.امام فخر رازی درتفسیرآیه "الاعراب اشدکفراً ونفاقاٌ" (اعراب شدیدترازکفرونفاق هستند) که درینجا اعراب به مفهوم قبیله بدوی آمده است. درمورد بادیه نشینان عرب دلایل زیادی آورده واز جمله گفته است: "میوه کوه رابا میوه باغ مقایسه نما تاتفاوت میان بیابانگرد واسکان گزین رادریابی" وامام قرطبی تقریباً عین مفهوم رابعباره دیگری بیان نموده است: "بدویها دارای قلب سخت وسخنان خشک وسرشت ناتراش ودوراز معرفت قرآن وسنن پیامبرند... چون آنها اینطور ناقص مانده ودر مرتبه پایین تر از دیگران قرار دارند." قبیله که در تشکل ابتدایی بشر درتاسیس ویا اضمحلال دولتها ومذاهب نقش غالباً زیانبار ایفا میکرد، امروز هم درپاره از کشورهابا روپوش گرفتن شعارهای دموکراسی وجامعه مدنی، اساس تجمعات واحزاب وانجمنهای مدرن سیاسی خود به عامل معیوبیت وامراض مزمن سیاسی چنین ساختارهای مبدل گردیده است، اما این اکت مدرن نمایی قبیله گرایان که باتجمع تعدادی از تحصیل یافته ها شعارهای مدرن بدورازهضم جامعه قبیلوی سردهند، ویا درکشورهای اروپایی وامریکا بافکرقبیلوی زنده گی کنند، بدون مساعدنمودن فرصتهای لازم اجتماعی وعبورازمناسبات بازدارنده سنتهای قبیلوی وضع نظام اجتماعی درپایگاه زنده گی اهالی قبیله درابعاد مادی ومعنوی آن تغیر نمیکند، واین به رشد وتکامل تدریجی زمان جبراًنیازدارد. برمبنای همین دریافتهای حافظ لسان الغیب فرموده است: گلی که تربیت دست باغبان نخورد اگر از چشمه خورشید سرزند خودروی استاحادیث نبوی بارها بیان کرده اند که دین اسلام بابدویت سازگارنمیباشد، ومحیط بدوی را محل نا مناسب برای تطبیق احکام وعقاید ونظام ارزشی خوانده وبرگشت ازشهربه صحررا گناه کبیره بحساب می آورد. ([4]) درحدیثی که ابوداود وابن ماجه روایت کرده اند، آمده است که "اتجوزشهاده بدوی علی صاحب القریه" یعنی گواهی صحرانشین درحق شهر نشین جایز نیست.بادیه نشین حتی دانسته ترین گروهی (که دیگران شان شهرنشین اند) درقرآن هم باشد، بازهم نمیتواند، آنان راپیش نماز شود. درمسند احمد بن حنبل از ابن عباس روایت شده است که پیامبر فرمودند: " من سکن البادیه جفا" یعنی آنکه درصحراسکونت اختیار کرد، دارای طبع خشک گردید. این حدیث را سلیمان بن اشعث ابوداود سجستانی، ابوعیسی محمد بن عیسی الترمذی وابوعبدالرحمن بن شعیب النسایی ازطریق سفیان ثوری نقل کرده اند. امام ابوالحسن مسلم نیشاپوری از عایشه صدیقه(رض) روایت کرده است: "گروهی از عربهای بدوی نزد پیامبر آمدند وگفتند: آیا شما فرزندان تان را می بوسید؟گفت: بلی. گفتند: اماقسم بخداست که ما نمی بوسیم. " پیامبر(ص)فرمودند: "من چه میتوانم انجام دهم وقتی خدا عاطفه وشفقت رااز دلهای تان بیرون کرده است. اگرعاطفه در رابطه پدربا فرزندش ظاهر نشود، درهیچ محل ومناسبت ودر مقابل هیچ موجود دیگری هم ظاهر نخواهد شد. "([5]) جواد علی نویسنده عرب انسان قبیلوی وبدوی را اینگونه معرفی نموده است: "بدوی انسانیست کینه توز، منت گذار، پول پرست، که چیزی جز زوررا برسمیت نشناخته وتسلیم چیزی جز زور نمیشود. " بخود افتخار میکند ودر اثنای جنگ وقتی میبیند که کفه جنگ به نفع جانب مقابل است، پشت به دشمن نموده ومیدان رارها میکند.قبیله مثل هر ساختار اجتماعی دیگر همواره درتلاش بوده تا مناسبات تنگ ومحدود نظام اجتماعی وفرهنگی خودرا حفظ نماید ودربرابر پدیده تجدد وتمدن بایستد. درشرایط ومحیطی که دین اسلام فریاد رهایبخش اسلام را برکشید، جامعه عربستان در مناسباعمیق قبیلوی وبدویت بسرمیبرد. قبیله آن زمان درجذبه این شعارزندگی میکرد که: "برادرخودرا یاری کن، اگرستمکش است یا ستمکار. " درواقع هنوز که 1431/1390 سال ازین دوران سپری شده است، اما محتوای این شعار نه تنها درمیان بدویان صحراهای عربستان، بلکه درمیان همه دل سپرده گان راه ورسم قبیله سالاری تغیر نکرده است. هنجارهای اجتماعی جامعه بدوی عرب براساس همچو تفکری سامان یافته بود، مگراین شعارنه برای همگرایی قاعده اهرم اجتماعی (مردم)، بلکه برای تسلط راس (زورمندان) چون حربه ای بکارمیرفت. هرگاه قبیله اقتدار سیاسی مییافت، بامخالفت وسرکشی قبایل دیگرویا حتی ناسازگاری افراد خانواده ها مواجه میگردید، وبرای بدست گرفتن ریاست قبیله جنگهای خونینی راه می افتاد. اینگونه جنگها درمیان قبایل افغان نیزپس ازتصرف حاکمیت خراسان بسیارصورت گرفته است، که درزندگی جامعه جاهیلت عرب متواتراًسیر مینمود."جنگهای قبیلوی درگذشته، گاه گاه به قصد ربودن چارپایان واموال، وگرفتن اسیرازراه زمین وبحرصورت میگرفت، ودرین پروسه قبیله های یافت شدند که گروههای جنگی منظم وعظیم تشکیل دادند وجنگ رابصورت مشغله ی اصولی خود درآوردند. "([6]) تاریخ عرب ازمنازعات متدوام قبایل اوس، خزرج، عبس، ذبیان، عبدالشمس، هاشم، ربیعه، مضر، قحطانیان، عدنانیان ونزاریان درعصرجاهلیت سخن میگوید. درین دوره پرادبارکمتر اتفاق می افتاد تاقبایل همسایه مدتی درکنار هم با تفاهم ودرصلح زندگی کنند.زمانیکه رییس قبیله میمرد، افرادخانواده اش برای احرازمیراث سیاسی پدر وجد خویش بجان هم می افتادند. درتاریخ بدویت عرب بیش ازهزاروهفتصد جنگ ضبط شده که برخی ازین جنگها تا یکصد سال وبیشترهم بطول انجامیده اند، و چند نسل راقربانی گرفته اند. درنظام قبیلوی توجه و رویکرد به نطفه های درون قبیله ای اصل مسئله است، واین تعلقات خاطر به امورنطفه ها وعشیره ها باآب وتاب دادن غیرت وشجاعت درمیان افراد قبیله، بخاطرمطیع ساختن همسایگان، بمثابه سنگپایه نوعی ایدئولوژی قبیلوی با تقدس مآبی تبلیغ میگردد. درین نظام اخلاق نوع دیگری تفسیر میگردد. درنزدآنان شجاعت واخلاق نیکو عبارت از سفاکی وفزونی دربلند بردن شمارمقتولین درجنگها تلقی میگردد. زنده بگور نمودن دختران که از عادات معروف اعراب دوره جاهلیت است، نیز از مراتب عالی غیرتمندی آنان دانسته میشد. پس اززوال قدرت زنان(زن سالاری) همه مردان(بجزبرده گان وبیگانگان) درسن معینی عضو کامل الحقوق قبیله شناخته میشدند، کارمندان وسران نظامی ازطرف مجمع قبیله انتخاب میگردیدند، ومجمع درحکم رکن قضایی نیزبود. بابروز قدرت، فرمانروایی واشرافیت موروثی، نظام قبیله ای برضد خود تبدیل شد، وارکان قبیله ای بجای آنکه به اراده قوم باشد، بصورت دسته های فشاروسلطه جویی درآمدند. سرانجام به ترک قرارگاه اصلی شان ازپایگاه افرادقبیله پرداختند وبه آنها پشت کردند. "زیرا باتاسیس قدرت موروثی که آنهم رنگ قبیله ای وپدرسالاری داشته باشد؛ جنگهای خونین وتصادمات شدید میان خانواده ها ویاظلم وآزارعامه اجتناب ناپذیرمیگردد. "([7]) ازابن خلدون میخوانیم که: "این قوم(قوم عصرجاهلیت)برحسب طبیعت، وحشی ویغماگربودند وموجبات وحشیگری، چنان درمیان آنها استوار بود، که همچون خوی وسرشت ایشان شده وازین خوی لذت میبردند. زیرادرپرتو آن از قیود فرمانبری حکام وقوانین سرباز میزدند ونسبت به سیاست کشورداری نافرمانی میکردند، وپیداست که چنین خوی وسرشتی با عمران وتمدن منافات دارد...ابن خلدون ادامه میدهد که خوی آنان غارتگری بوده وهرچه رادردست دیگران مییافتند، میربودند وتاراج میکردند، ورزق آنان درپرتو نیزه ها فراهم می آمد ودرربودن اموال دیگران، حد معیینی قایل نبودند، بلکه چشم ایشان بهرگونه ثروت یا ابزارزنده گی که می افتاد، آن راغارت میکردند. " باینحال غارتگری وجنگ وقتل وقتال از عادات روحی وروانی قبیله بود.گویند یکی ازاعراب بدوی پس از شنیدن خطابه حضرت پیامبر(ص) درخصوص صلح وصفای بهشت پرسید: آیا دربهشت جنگ هم وجوددارد؟ زمانیکه شنید، نه. گفت: "پس چه بدرد میخورد. "([8]) قبیله اصول وفاداری به یگانگی نهاد خودرا درآن میبیند که صرفنظر از منطقیت وحق وباطل بودن مسایل، ازهم گروههان خود دفاع کند، وهرچه بعنوان بهترین ها ومقدسها رارنگ قومی، قبیلوی وگروهی بخشد. بقول محمد بن جریرطبری، عیینه ابن حصن رئیس بنی فرازه ومرد نیرومند غطفان میگفت: "والله ما پیروی از پیامبر هم پیمان قدیمی خودمان را، برپیروزی از پیامبر قریشی ترجیح میدهیم. " ویا رئیس قبیله بنی نمر به یمامه رفت وبه نبوت مسلمه کذاب اعتراف نمود؛ ولی به کسانی از محرمانش گفت: او دروغ میگوید وباینحال "من دروغگویی ربیعه را بر راستگویی مضر ترجیح میدهم. " پس ازخلافت ابوبکر صدیق، قبایل "طی" درشمال عربستان وبنی مره درشمال حجازدرربذه اردو زدند وآماده حمله به مدینه شدند وپیمان شان رابا پیامبراسلام(ص) شکستند، که بهمت خالد بن ولید از پای درآورده شدند. اختلافات سنتی قبیلوی پس از سال32 هجری درمیان قبایلی که بدرون عراق راه یافته بودند، بروزکرد وتا پایان سال35 به شورش بخشی ازقبایل یمنی برضدخلیفه سوم حضرت عثمان وکشته شدن او منجرگردید؛ وسپس با پیش آمدن جنگ صفین عناصری که بنی حنیفه وعناصری از بنی تمیم بصورت یک دسته بندی نوین عقیدتی پا به عرصه اجتماعی مسلمانان عرب نهادند ومذهب "خوارج" راپایه گذاشتند.خوارج اعراب بادیه نشینی بودند که دردوره اختلاف بین حضرت علی ومعاویه باتشدید فتنه ها، از تشخیص وارائه طریق حل عاجز ماندند وسر از اطاعت خلیفه مسلمین پیچیدند. ریشه باورخوارج به مبرابودن امت از خطاء بیشتر به شرف ومنزلت برتر اجتماع قبیلوی که درمیان قبایل بدوی شمال حجاز رواج داشت، برمیگشت. تمام حس وهوش خلیفه چهارم این بود که مبادامبادی آسمانی دین درچنگ دیو نحس قبیله بیفتد، او درنامه به یکی از والیانش نوشت که: "شنیدم که تو از مال بیت المال برای بادیه نشینان قبیله ات میبخشی، گویا اینکه میراث پدرومادرت بوده باشد. "([9]) ازینرومقاومت ومخالفتی راکه حضرت علی(ع)دربرابر خود احساس کرد، پیش از همه از آبشخور مناسبات قبیلوی تغذیه مینمود. تعصب قبیلوی درصدراسلام محور انسجام وهمگرایی مشرکین وکفاربود، که مزاحم واقعی پیشروی اسلام میگردیدند. با توسعه قلمرو اسلامی که گروه های قومی ونژادی درآن جاگرفتند، این تعصبات جای خودرا به تبعیض میان عرب وغیر عرب؛ بخصوص عرب وعجم(فارسیون)تعویض نمود. خلفای اموی ریشه های سرطانی (قبیله گرایی)را زنده ساختند؛ وشدیدترین نظام قبیلوی درسایه حکومت آنها حکمفرما گردید. عصبیت عربی دوره بنی امیه، جامعه اسلامی رابه دوقطب "مولا" و"موالی" (خواجه هاوبرده ها)تقسیم نمود وخط درشت عدم امتزاج حقوقی میان آنان ترسیم نمود. ([10]) درین دوره تبعیض علیه مسلمانان غیر عرب باوج خود رسید، که از آنها جذیه میگرفتند ومسلمانان غیر عرب راموالی(برده) میگفتند، واز مال غنایم به سربازان عجم(خراسانی) چیزی نمیدادند، که این تعصب یکی از دلایل ایجاد نهضت "شعوبیه" وقیامهای فراوان مردمی درخراسان گردید. قیام خراسانیهابرهبری ابومسلم خراسانی به طرفداری از عباسیها وسرنگونی اموی ها پدیده تصادفی نبود، خودبرتربینی وتعصب امویان محرکه اصلی این قیام بود، اما عباسیهاهم با حفظ روحیه قبیله گرایی نتوانستند اقوام گوناگون مسلمان را در دستگاه سیاسی خویش راضی نگهدارند، واین مشکل با رویش نهضتها وحرکتهای ملی درخراسان وحرکتهای برمکیان بلخ، زنگیان(زنجیان)عراق وآل بویه، سلاجقه وظهورفاطمی ها در مصرانجامید.گرایشات قبیلوی پس از فتح اندلس نیزبین عربها وبربرها که فاتح آنجا بودند، بشدت شیوع یافت وتنور جنگهای میان قبیله ای راگرم ساخت، وقبایل بربرناگزیر به مهاجرت به افریقا گردیدند وساحه نفوذ خودرابه مسیحیان واگذاشتند. قلمرو مفتوحه اسلامی با خنجرقبیله خواهی به دهها ملوک الطوایفی تجزیه گردید وهرقبیله بخاطرجلب حمایت مسیحیان درپای ایشان می افتیدند. بالاخره امت مسلمان متوجه این نقیصه بزرگ گردیده ودریافتند که سیاستگران خلافت با تخدیر امپولهای تعصب وقبیله گرایی، درجهت عقیم سازی استعدادهای فطری مسلمانان برآمده اند. اگر روحیه بدوی وقبیله پروری صحرانوردی با همان اسم ورسمی که درزمان اموی ها موجود بود، باقی میماند. ناممکن بود تاکتابخانه مشهور"سوانح الحکمه" بخارا، "بیت الحکمه" بغداد ورصد خانه ها وبیمارستانهای مجهز وصنعت داروسازی ومراکز بحث وفحص وپژوهش وترجمه آثارعلمی وفرهنگی جوامع مسلمان واعمار کاخ تمدن اسلامی آراسته بازیورعلم وحکمت(فلسفه، علوم ادبی، دینی، ریاضیات، علوم عقلی، طبی، جغرافیه، تاریخ، هیئت ونجوم، هندسه، الجبر، کیمیا، فزیک، موسیقی و... درزمان دولتداری سامانیان وغزنویان دربخش شرقی قلمرو خلافت ودرپایتخت آن شهربغداد بوجود بیاید. همینست که امام شافعی درباره بغداد گفته است: "هرکس که بغداد را ندیده، نه جهان رادیده، نه مردم جهان را". این حالت تاصاعقه هولناک چنگیز خان ادامه یافت، ودرپی سرازیرشدن سپاه مغول تمدن چند هزار ساله مصر وبین النهرین وآریانا وفرهنگ وتمدن چندصد ساله اسلامی درسوریه وعراق درزیرخاکستر خودکامه گیهای مغولان صحرانورد سوختند. باین بررسی کوتاه ازروان انسان به خودخواستن وخودمطرح کردنهای قبیله ای وقومی وگروهی ملتفت شدیم. قبیله بحیث فورم اولیه اجتماع انسانی یک مرحله ابتدایی درحیات همه اقوام وملتهای جهان بوده است که پابپای حرکت زندگی این ساختاررابامجموعه سنتها وعنعنات قبیلوی به ساختارهای پیشرفته تردیگری تعویض کرده اند، تاباگذارازاینهمه مقطوعات ومراحل مشخص شده تاریخی به مرحله ملت شدن رسیدند. ازین رولازم می آید تاباوارد نمودن حرکتهای جهشی وپیشروانه درزنده گی اجتماعی گروههای انسانی، روان خشن بدیهی افرادآن رابه خصایل تلطیف شده درپذیرش پیام های ارتقابخش ومدنی تغیرداد وباچارچوب حرکت وتکامل اجتماعی وآمیزشهای اجتماعی سازگارنمود. منابع:[1] دکترجلال الدین صدیقی، چگونگی استیلای نظام قبیله سالاری، ص38[2] - خواجه بشیراحمد انصاری، ذهنیت قبیلوی،ص9[3] - خواجه بشیر احمد انصاری، ذهنیت قبیلوی،ص50[4] - خواجه بشیر احمد انصاری، ذهنیت قبیلوی،ص49[5] - همانجا،ص52[6] - به نقل ازدکترجلال الدین صدیقی، چگونگی استیلای نظام قبیلوی، ص38[7] - بهروزانام، تاریخ پویا،چاپ چهارم1337تهران، انتشارات علم،ص88-90[8] - به نقل ازخواجه بشیر احمد انصاری، همانجا،ص11[9] - خواجه بشیر احمد انصاری، همانجا،ص16[10] - اولیوروا، شکست اسلام سیاسی، ترجمه کریم خرم،ص44
افزودن جدیدجستجو نظر ها
نوشتن نظرYour Contact Details:نام:ایمیل: اعلام نکردناعلام کردنComment:عنوان:قالب نوشته: -رنگ-آبی کمرنگسیاهآبیبنفشخاکستریسبزلیموییقرمز آلبالوییسرمه ایزیتونیزرشکیقرمزنقره ایآبی سیرسفیدزرد -اندازه-ریزکوچکمعمولیبزرگبسیار بزرگMessage:Securityکد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
^^^
-->!joomlacomment 4.0 Copyright (C) 2009 Compojoom.com . All rights reserved."