دوشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۹۲

نوشته ی انجنیر عالم

 انتخابات و محرومیت سیاسی وملی تاجیکان



پس از هجوم اعراب وفروپاشی دودمانهای کوشانی ویفتلی آریایی  ، در خراسان پس از اسلام ، تاجیکا ن بنا بر داشتن اکثریت قاطع  نفوس اجتماعی وفرهنګ مسلط درین سرزمین توانستند بلا فاصله در پی شکست اعراب، امپراطوریهای برزګ را بنیاد نهند ( طاهری ، صفاری ، سامانی ، غوری و ...) تشکیل این امپراطوری های بزرګ نشاندهنده آن بود، که اقوام دیګر از لحاظ کمیت نفوس اجتماعی وتشکل سیاسی ،  فرهنګی واجتماعی در حدی نبوده اند ، که قدرت سیاسی ایجاد کنند. مصداق دیګر این مساله اینست که تمام اقوام مهاجم بعد ازبه قدرت رسیدن پس از تاجیکان  با وجود داشتن سلطهٔ سیاسی ، زبان تاجیکا ن را در دفتر ودیوان  پذیرفتند وآنرا وسیله ارتباط از چین تا عراق قرار دادند ودرین فرهنګ مستحیل  شدند .

سقوط حاکمیت سیاسی تاجیکان  دراثر هجوم اقوام مختلف وبطور پیوسته از شمال وقتل عام آنها در لشکر کشیهای چنګیز وتیمور وجابجایی اقوام جدید اضافه بر اسقاط قدرت سیاسی تا جیکان، پراګنده ګی سرزمین را نیز برای  تاجیکان پس از قتل عام ها  بالاجبار به میراث ګذاشته است ، تکه پاره ګی سرزمین وقرار ګرفتن تاجیکان در جزایر وزاغه های  دور از یک دیګر مساله جدی در محرومیت وحاشیه نشین شدن آنها از قدرت سیاسی بحساب می آید.

این پراګنده ګی سرزمین سبب شده است تا تاجیکان بطور پیوسته  سرزمین ها ومالکیت شان را به اقوام تازه وارد برخوردار از قدرت سیاسی  وبا ساز وبرګ لشکر حشری وقومی  واګذار کنند. علاوه بر آن فرهنګ ، زبان  وهویت اتنیکی وملی تاجیکان بنابر تقسیم شدن آنها در سرزمینهای جدا از هم زیر فشار دایمی قرار ګرفته است.

تجربه  تاریخی نشان میدهد ، که قیام تاجیکان در دو برههٔ تاریخی   برای قدرت به شکست انجامید  ونه تنها اینکه جامعه به اهدافش نرسید ، پی آمد شکست تحمیل قربانی سنګین جانی ومالی برای جامعه تاجیک بوده است. شکست علاوه بر مصایب بی شمار ، جامعه را از نظر سیاسی سرخورده وبی انګیزه  ساخت  و شکست روانی ، نهیلیزم ومادونیت سیاسی را برجامعه تاجیک تحمیل نموده است.

در قیام نخست ، رهبران ورهروان قیام بعوض طرح مساله اساسی سرنوشت سیاسی جامعه تاجیکان ومشارکت عادلانه اقوام ، در جامعه که ۹۹فیصد مسلمان اند انفاذ شریعت واتحاد امت اسلامی را مطرح کردند. همان مطلق سازی مذهبی در رویکرد ها وراهکار های سیاسی ، بتاسی از شعار های صرفاٌ مذهبی رهبری قیام دهقانی  نیزبدست دشمنان دهقانان  وتعدادی از سادات ملاها وروحانیون وابسته به استعمار انګلیس افتاد. با استفاده از ساده ګی سیاسی یک تاجیک عیار وپابند صدق ووفا ، باشه های دست آموز استعمارتوانستند ، جنبش مشروطه خواهی و تجدد طلبی را سرکوب کنندو با بسر رساندن مقاصد شان قبله بدل کردندو به مهره ای اصلی استعمار انګلیس پیوستند.

قیام کننده ګان مدعی انفاذ شریعت وامت اسلامی بدست مسلمانان هموطن شان قتل عام شدند، زمین ومال وباغ  شان به تصرف مدعیان دیګر شریعت و امت اسلامی درآمد، زنان مسلمان شان به کنیزی فروخته شدند عدهٔ ، که از قتل عام رهایی یافت بعد از پرداخت جزیه روانه زندانها وشکنجه ګاهای مخوف رژیم مدافع اسلام شدند .

راه بلدان این سرکوب خونین  نیز همین سادات وروحانیون بودند.

در حالیکه به صد ها روشنفکر تاجیک وجود داشت ، اګر آنها به قیام میپیوستند و آنرا رهبری میکردند علاوه بر پیروزی قیام وتحقق مطالبات دهقانان، نه امکان سرکوب رزمنده ګان مقاومت ملی  بدست لشکر حشری وقومی میرفت ونه مسیر جنبش مشروطه خواهی وتجدد طلبی عوض میشد. یکی ازین چهره های درخشان تاریخ معاصر افغانستان محمد ولی خان دروازی  آزادیخواه  ، مشروطه خواه ، تکنوکرات و آګاه به راز ورمز ملی وبین المللی بود .که میتوانست از عهدهٔ رهبری قیام بخوبی برآید . اما  مطلق اندیشی مذهبی وتسلط روحیه قهرمان پرستی وبزن بهادری مواردی بودند ،که قیام کننده ګان پر جزبه را از آرمان وهدف تهی میکرد وراه آنرا ازشخصیتهای متعهد ، ترقیخواه ، آزادیخواه  وملی ګرا جدا میکرد . اما تاوان این قیام عاری از آرمان های ملی  را این آزاده ګان سر افراز، ګران پرداختند.

بار دیګر قیام تاجیکان مضاف بر عوامل ګذشته در بند اسلام سیاسی ګیر افتاد و در پیوند با شرکای داخلی واسلامیستهای بیرونی با همهٔ جو مساعد ملی ، که بوجود آمده بود وهمچنان ګسترده ګی وآګاهی بیشتر نسبت به قبل داشت اراده لازم  سیاسی را برای ایجاد دولت ملی و حل مساله خونبار قومی واتنیکی از خود تبارز نداد .اما اینبار ضعف نسبت به قیام اول این بود ، که  دایره قدرت کاملآ  محلی شد و نتنها نتوانست اقوام مختلف را  بسوی حاکمیت جلب کند بل خود تاجیکان را با اختلافات بیشتر و ګستردهٔ محلی ومنطقوی مواجه ساخت و آنها را به ګروهای مختلف تقسیم کرد.

دلواپسی ها برای اسلام سیاسی وتمکین به سپارشات  متحدین فکری وایدولوژیک منطقوی، رهبران قیام را  بسوی شعار واهی اتحاد مجاهدین کشاند . فشار پیوستهٔ استخبارات پاکستان ، عربستان سعودی وسازمانهای متعلق به اسلام سیاسی بویژه ګلب الدین حکمتیار بر رهبران قیام بخاطر تصفیهٔ روشنفکران ، ملی ګرایان وعناصر ترقی خواه از دولت به بهانهٔ   عناصر غیرجهادی وپایان بخشیدن  به اتحاد نظامی با ګرایشهای سیاسی برخی اقوام حاشیه نشین از قدرت سیاسی سر انجام به بار نشست .  هم اتحاد برهم خورد وهم کلیه عناصر غیر جهادی مجبور شدند دولت را ترک ګویند.

این اتحاد شکنی وتصفیه ،  نه تنها اینکه رهبران قیام را به اتحاد با مجاهدین نرساند بل آنهارا در موقعیت دشوار وانزوای کامل سیاسی قرار داد . متحدین دولت که از  جانب حکمتیار  زیر اتهام کمونست ، ملیشه ورافضی قرار داشتند در شورای هم آهنګی زیر رهبری حکمتیار به آغوش باز پذیرفته شدند .این واقعاْ خرد سیاسی رهبران جدیداْ به دوران رسیده تاجیک را به نمایش ګذاشت؟

در تمام این بازیها هدف همان انحصار قدرت سیاسی بدست جامعه پشتون بود اینبار به رهبری حکمتیار واستفاده ابزاری از اقوام غیر پشتون بر علیه یکدیګر وتشدید مخاصمت قومی ونفاق ملی.

ظهور طالبان بار دیګر مساله اتحاد نظامی را میان « متحدین طبیعی » مطرح کرد اما این بار بالاجبار ، زیرا طالبان  طرح همکاری برخی از اقوام را برای سقوط دولت استاد ربانی مشروط برخلع سلاح کامل آنها میخواستند.

اما بلا فاصله پس از سقوط طالبان ، اتحاد با همان فوریت ظهور در اثربده وبستان با تیم استخبارتی امریکا ( اشرف غنی احمدزی ، خلیل زاد، جلالی ، اتمر و...) فروپاشید. تیم استخباراتی امریکا بعد ازین پیروزی انحصار قدرت سیاسی  را بسود یک قوم مر حله به مرحله دوباره تکمیل کرد .

تیم مذاکره کننده جبهه نتنها اینکه دست تیم استخباراتی امریکا را با پیشبرد مذاکرات معامله ګرانه برای پاشاندن جبهه باز ګذاشت واتحاد نظامی – سیاسی حد اقل چند قوم عمده را به اضمحلال کشاند ، بل دود آن مستقیماْ به چشم تاجیکان رفت.

در عوض اخذ چند کرسی بیک محل با شبه کودتا استاد برهان الدین ربانی رااز قدرت کنار زدندو در فردای آن با افزون خواهی محلی جمعیت اسلامی را فرو پاشاندند. وبدین ترتیب تاجیکان را دوباره در خط ګرایشات محلی تقسیم کردندو هر  قوماندان و فعال سیاسی تاجیک مصروف چانه  زنی  با تیم حاکم  برای خود شد.

مساله بدینجا ختم نشد. برای برخوردار شدن ازامکانات مساعد برای نان ومقام وثروت هرکدام ازین نخبه ګان!؟ دست به حزب سازی وجبهه سازی جداګنه زدند ونامهای بعاریت ګرفته شده  راقطارکردند ( نهضت ملی ،جبهه ملی ، متحد ملی ، أتلاف ملی ، افغانستان نوین ، روند سبز و...) تمام این نامها بیک محل تعلق دارد . بجز پیشوند وپسوند ملی دیګر از ملی بودن خبری نیست! ودر واقع مسخره کردن نام پر از وجاهت ملی است .

این احزاب و اتحاد  های سیاسی ، که ګاهی در موضع منتقد واپوزیسیون دولت وګاهی هم همکار دولت جلوه میفروشند اما در واقع هیچګاه نه اپوزیسیون ومنتقد دولت ونه هم همکار دولت بوده ومیباشند ، هدف اصلی همان باج خواهی واخاذی از دولت وناتو ودر راس امریکا است .  بسیاری ها هم برای تحقق اهداف شخصی نام فرمانده مسعود را یدک میکشند.پریدن از شاخ منتقد به شاخ متحد وبالعکس هم مردم را ګیچ کرده  و هم بازار سیاست  را کساد . واقعاْ این سیاست بازی ها ومسخره بازی ها  ،  مقام  سیاست را در افغانستان تا مرز بازیهای کودکانه وکوچه بازاری تنزل داده است وحثیت حزب وجبهه را در انظار مردم حقیر ساخته است.

تاوان این شیادت های سیاسی ،اکت وادای منتقد واپوزیسیون دولت ، موعظهٔ تیوریهای فراجناحی وفراقومی، وحدت ملی!؟ ومنافع ملی !  تیکه داران قومی را که خود از غار تنګ محلی بیرون نه آمده اند، تاجیکان میپردازند.درین کارزار معامله ګری تاجیکان از تمام سطوح وابعاد قدرت سیاسی تصفیه شده اند. تاجیکان بادر نظرداشت اتنی محوری در ترکیب نفوس اجتماعی و فرهنګ ګشن بیخ شان  ، در هرسه قوای دولت وسازمانها ونهاد های تأثیر ګذار در امور سیاسی حضور ندارند .رییس جمهور ،رییس مجلس سنا ، رییس دادګاه عالی ، دادستان کل رییس کمیتهٔ قانون اساسی همه پشتون ، رییس مجلس نمایده ګان ازبک ، رییس کمیسیون انتخابات نورستانی رییس کمسیون حقوق بشر وکمسیون شکایات انتخاباتی هزاره . اینست سرنوشت مشارکت سیاسی برای تاجیکا ن!؟ تاجیکان در هیچ برهه از تاریخ سیاسی کشور مانند اکنون از برکت معاملات تیکه داران قومی از قدرت سیاسی محروم نګردیده بودند .

 نظر اندازی بر فهرست کاندیدان ریاست جمهوری روحیه ماد ونیت سیاسی را  درجامعه تاجیک  بخوبی نمایش میدهد .

تیکه داران  که نام تاجیک را یدک میکشند  ، پذیرفته اند ، که قدرت سیاسی مال موروثی وتابو وحریم ممنوعه یک قوم است و تنها معامله ګری بر سر حاشیه قدرت برای نان ومقام در جریان است . این هم نمونه واقعی دموکراسی افغانی !؟

 

 وضیعت  تاجیکان در فهرست کاندیدان انخابات ریاست جمهوری برای سال  ۲۰۱۴ درد آور است . در لست کاندیدان یک تاجیک  وجود ندارد. بالاتراز ۹۰درصد کاندیدان پشتون اند  این مساله انسان را بیاد احصاییه اکادمی علوم ( پشتو تولنه ) می اندازد که هنوز هم جانب انصاف را رعایت کرده است؟

  فهرست قومی کاندیدان بدو مساله بر میګردد:

ــ  فضای ایجاد شده ناشی از انحصار روز افزون قدرت سیاسی توسط یک قوم راه کار انتخابات را کاملاْ قومی ساخته است ودموکراسی افغانستان هم دموکراسی قومی است یعنی آزادی حق انتخاب تا مرزی برسمیت شناخته میشود  ، که حریم انحصار قدرت قومی آسیب نبیند.

ــ تیکه داران قومی خود پذیرفته اند ، که قدرت سیاسی مال موروثی یک قوم است و به این حریم نباید نزدیک شد و خود بحیث مادونان سیاسی در حاشیه قدرت جایی برای خود دست وپامیکنند.

تقسیم تاجیکان به ګروهای مختلف وتجزیه تشکیلاتی وسیاسی آنها ،  قدرت هرګونه مانور سیاسی در انتخابات را از آنها ګرفته است ونا ګزیر به سرنوشت ، که به آنها تحمیل میګردد رضایت بدهند.

سرنوشت انتخابات ازقبل معلوم است . کارزار انتخابات با پیشزمینه ها برای تقلب ګسترده آغاز شده است. کمیسیونهای مستقل انتخابات  ، شکایات انتخاباتی ، وزارت داخله وریاست امنیت ملی وکارمندان امنیتی واستخباراتی ومسؤلین ارګانهای محلی قدرت دولتی همه وهمه بسود تیم  کرزی دستچین شده اند.

برای اینکه تقلبهای ګسترده انخاباتی در چشم مردم کمرنګ جلوه کند کرزی جانبداران خود را در چند تیم مختلف انتخاباتی  طوری تقسیم کرد ، که امکان پیروزی در دور اول به حد اقل کاهش یابد .

با چند ګانګی تیم خود ، تیکه داران قومی را در بخشهای مختلف کشاند ، تا از تمرکز رای علیه خود جلوګیری کند .بدین سان توانست از پیروزی کاندید مخالف ؟ در انتخابات تا حد زیادی بکاهد.

موضعګیری هستریک مخالف با امریکا آنهم در آستانه انتخابات چند هدف را با یک تیر میزند، کسب موضع ملی  وجلب ترحم مردم در قبال کشتار عیر نظامیان ، تحریک مردم علیه نامزدان که خود ،  آنها را طرفدار امریکا میخواند ودفاع از منافع ملی!؟ پیش کش کردن  تیوری بحران در مناسبات بین المللی واخطاریه های کرزی حاکی از آنست که  کس جرأ ت همکاری علنی رابا نامزدان دیګر نداشته باشد.

ولی در پشت تمام این هیاهوی تبلیغاتی یک مساله اصلی وجود  دارد وآن باجګیری کرزی از امریکا برای بقدرت رساندن نامزد مورد نظرش از جانب امریکا  در بد ل امضای پیمان امنیتی؟ در صورت حمایت امریکا از کاندید کرزی ، کرزی نتنها حاضر به امضای این پیمان است ، بل قباله شرعی فروش افغانستان را نیز امضا خواهد کرد.

رژیمی که با کمک و سر نیزهٔ امریکا حکومت میکند ، از کدام منافع ملی؟ سخن میزند .تا افغانستان منافع ملی اش را قربان نکند ، منافع امریکا تأمین نمیشود ، سیاست برد برد تاکنون تحقق نیافته است.

اولین نشانهٔ پیروزی کرزی در انتخابات دستچین تیمی بود متشکل ازحلقهٔ تاثیر ګذارترین بخش استخبارات امریکا متشکل از اشرف غنی احمد زی ،خلیلزاد ، جلالی ، اتمر ، احدی ، فاروق وردک ، قیوم کرزی وحواریون وفامیل کرزی .

این تیم با مذاکرات فشرده ودادن وعده ووعید به هریک از اعضای رهبری  تیم اتحاد انتخاباتی به طور جداګانه در یک چشم بهمزدن آنرا چنان برق آسا پاشاند ومضمحل کرد ، که در تصور هواداران هم نمی ګنجید.

اما یک مساله برای اعضای مختلف تیم اتحاد انتخاباتی که هر کدام برای قدرت به تګدی رو آورده اند ، باید آشکار باشد که تاریخ افغانستان تاریخ دور زدنهای باطل است وسرنوشت مختوم هریک همان خواهد بود که در ګذشته آنرا تجربه کرده اند.

ترفند دیګر رژیم بر پایی جرګه قبایلی است ، که میخواهد ازان بحیث افزار مؤثر در انتخابات آینده استفاده کند .تدویر جرګه وبده وبستانهای که در جریان این جرګه ها معمول است کمپاین سراسری انتخاباتی برای کاندید مورد نظر میباشد و در کنار آن تمکین دوستان خارجی رژیم به مطالبات انتخباتی کرزی .  در غیر آن چندی قبل همین جرګه قبایلی صلاحیت امضای هر پیمانی را به کرزی تفویض کرده بود ، نیاز به این همه مصارف ګزاف جز خورش انتخاباتی معنی دیګری نمیتواند داشته باشد.

به ګذارش کمیسیون انتخابات نزدیک به نصف حوزه های انتخاباتی  در جنوب وشرق افغانستان مسدود اند وجابجایی های اخیر در کادر پولیس وامنیت ملی بخوبی نشاندهندهٔ آنست ، که صندوقهای رای درین ولایات بسود کرزی پر کاری خواهند شد.

تاکید تیکه داران قومی بخاطر انصراف از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری به بهانهٔ  جلوګیری از خصومت ملی ، مصلحت ملی ، تامین وحدت ملی و... وانمود میګردد . اما واقعأ این رضاکاران مصلحت ملی ووحدت ملی میتوانند  به اینګونه ، مصلحت ملی ، وحدت ملی را ګدایی کنند؟

خصومت ملی پدیده استعماری است که حاکمیتهای دست نشانده  استقلال ملی ، منافع ملی  وحاکمیت ملی را در بدل انحصار قدرت سیاسی  به دولتهای استعماری باج داده اند .

تخم خصومت ملی  را حاکمیتهای سیاسی  پاشیده ومیپاشند نه مردم افغانستان ، تا زمانیکه انحصار قدرت سیاسی در پیوند با استعمار خارجی وجود داشته باشد ، نا ممکن است خصومت ملی پایا ن یابد. تجربهٔ خونبار حق تلفی های قومی واتنیکی ، که باعث تعمیق بحران قومی وخصومت ملی از امیر عبد الرحمن بدینسو ګردیده است ، روشنتر از آفتاب است. برای ختم انحصار قدرت اراده سیاسی ومبارزه متداوم نیاز است ، نه ګدایی وحدت ملی !

 

چی باید کرد؟

 

مسلماٌ اګر جامعهٔ تاجیک نتواند عوامل شکستش را برای عدم تکرار،  باز بینی کند  وضعیت بمراتب بد تر ازین در انتظارش خواهد بود.

احتراز از مطلق اندیشی مذهبی ورو آوردن به تشکیلات مؤثر سیاسی ، دو راهکاری اند ، که میتواند جلو عقیم شدن حرکت سیاسی وملی  جامعه را  بګیرد وجادهٔ پیروزی  را بروی آ ن هموار کند .

تنها مساله که میتواند این پراګنده ګی سرزمین رابرای اتحاد اجتماعی وسیاسی تاجیکا ن واختتام عزلت ګزینی سیاسی جبران کند ، مساله ایجاد تشکیلات سیاسی است و بس.

آنچه تا کنون موانع دست وپاګیر بر سر راه ایجاد تشکیلات سیاسی برای جامعه تاجیک بوده است  فراقومی !؟ وفرا ملی اندیشیدن  نخبه ګان ؟ وسیاست مداران !؟ ومطلق اندیشی مذهبی این جامعه  در تعامل سیاسی با سایر اقوام برادر افغانستان است . فلج بودن سیاسی جامعهٔ تاجیک  امکان هرګونه فراهم آوری پایګاه اجتماعی وتوده ای را برای سیاست مداران تاجیک  ناممکن ساخته است . بدینسان نخبه ګان سیاسی تاجیک با وجود قرار ګرفتن در رده های بالای احزاب سیاسی مختلف نتوانستند حمایت اجتماعی جامعه را کسب کنند وبه آسانی مورد تؤطیه قرار ګرفتند وسرکوب شدند. قهرمان پرستی بجای آرمان پرستی وګرایش نداشتن جامعه بسوی اهداف وبرنامهٔ ، که جامعهٔ تاجیک را از اسارت سیاسی ــاجتماعی برهاند ، معضلهٔ دیګر ی است که تاجیکان را با سرکوبهای خونین مواجه ساخته است.

 

تیکه داران قومی وتاجران سیاسی ، که نام تاجیک را یدک میکشند دو رویکرد  را برای فریب مردم واز جمله تاجیکان پیشه کرده اند:

ــ     برای تأمین منافع شخصی وعمدتاْ منافع ګروپی ومحلی خود بازار حزب سازی وجبهه سازی را ګرم کرده اند  ،تا از یکطرف درهای مختلف معامله را باز بګذارند وهر حریفی اګر از دام یکی جست پایش در دیګری ګیر بیافتد و سرانجام بازار سرد نشود. این مساله سبب شده تا جلو احزاب ملی ګرفته شود ومردم نتوانند راه را از چاه تشخیص دهند و این در واقع بی اعتبار ساختن تشکیلات سیاسی است. معامله ګری به نرخ روز از آدرس حزب وتشکیلات سیاسی در بین مردم این مساله راالقا کرده است ، که حزب وتشکیلات سیاسی صرف برای بده وبستانهی شخصی ، ګروپی ومحلی کار برد دارد وبس ، نه  مدافع منافع مردم وسمت وسو دادن آنها برای آزادی ، برابری ، استقلال ،  ترقی ، عدالت اجتماعی ، رفاه وپیشرفت اقتصادی . اینها واقعاْ با این احزاب سمارق ګونه ضد مردمی ، مقدسترین وکارا ترین سلاح مردم را برای تحقق اهداف حق طلبانه ، مشروعیت بخشی به نظام سیاسی ، دموکراسی وترقی اجتماعی را مسخره کردند.

یکی از عوامل مهم نیافتن پایګاه و پیام پذیراجتماعی برای احزاب سیاسی همین وجود  احزاب وتشکیلات سیاسی معامله ګر است. اینها با قطار کردن احزاب ؟ متعدد ، جبهه های  سیاسی رنګارنګ ، که مواجب شان را از سفارتخانه  ها و مؤسسات بین المللی میګیرند ، آګاهانه حیثیت و اعتبار تشکیلات سیاسی را لجن مال میکنند .این حرکات مزورانه و منفعت جویانه شخصی وګروپی بنام حزب واقعاْ دشمنی با مردم است.

مردم  ازین همه حزب سازی وجبهه سازی خسته ، ګیچ وسردرګم  شده اند. با ګسترش شبکه های جاسوسی وجاسوس پروری بنام حزب وجبهه با یسوند وپیشوند ملی ، راه از چاه ګم شده است.

واژهٔ روشنفکر بدتر ازین در قاموس ادبیات سیاسی کشور بد نام وبه ابتذال کشیده شده است.این احزاب روشنفکر را بمعنی معامله ګر ، جاسوس ، دنباله رو، مصلحت بین ، منفعت پرست و فریبکار بخورد مردم داده اند .در حالیکه روشنفکر قافله سالار هدایت جامعه ازتاریکی بسوی روشنایی و ګره ګشایی رازها ورمز های  نا مکشوف علوم انسانی وطبیعی است.در تمام مبارزات لاینقطع مردم برای آزادی وپیشرفت نام روشنفکر تداعی کننده قربانی ، ایثار ،ثبات واز خود ګذری بوده است. با آلوده کردن نام روشنفکر با پستی وپلشتی  میخواهندجلو جایګاه  ومقام ونفوذ روشنفکر را نیز در جامعه سد کنند.

ــ استفاده ابزاری از  یدک کشی نام تاجیک با رویکرد معامله ګرانه  نیرنګی است ، که هم چشم جامعهٔ تاجیک را بر اسارت سیاسی ، فرهنګی وهویتی آ ن میبندد وهم جامعه را از داشتن ستاد ورهبری متعهد ومسؤل برای تحقق اهدافش محروم میسازد.

 جامعهٔ تاجیک شاهد است ، که از زمان تحمیل شدن تیکه داران قومی توسط تیم سیادت طلب قبیله ای بخاطر شیره کشی وچاپیدن مردم وګرم نګهداشتن بازار معامله برای قدرت وثروت ، تاجیکان بیش از هر زمانی در عرصه های سیاسی ، فرهنګی ، اقتصادی تحت فشار مضاعف قرار ګرفته اند ، تعویض جایګاه سیاسی تاجیکان به چند تیکه دار شریک رژیم در ګله دزدی ومافیای مواد مخدر ، تاجیکان را بطور کامل از قدرت سیاسی محروم کرده است.

مساله دیګر اینست که رژیم سیادت طلب قومی با تحمیل این تیکه داران بر ګردهٔ مردم جلو هرګونه رشد مستقلانهٔ تشکیلاتی وسیاسی جامعهٔ تاجیک را سد نموده است.

جامعهٔ تاجیک حقیقاْ سنګینی این رهبران خود ساخته وتیکه دار را بالای شانهٔ  خود بیرون از تحمل میداند ،اینها بطور جدی حرکت مردم را بسوی عدالت ، ترقی ، مشارکت ملی و پاسداری از ارزشهای تاریخی ، فرهنګی ، ملی وهویتی سد کرده اند.

تا نسل نواز رهبران متعهد ومسؤل پیشګام رهبری مسیر حرکت جامعه را بسوی تحقق اهداف وآرمانها یش باز نکند، جز تکرار مکررات و چرخش دور باطل چیزی دیګری نصیب مردم نخواهد شد.

چشم دوختن به این چهره های دلال ومعامله ګر  جز اسیر ساختن بیشتر سیاسی ، فرهنګی و هویتی تاجیکان ره آورد دیګری ندارد . در سیاست آزموده را نمی آزمایند ، آنهم به تکرار .

برای پیشبردپروسه سیاسی قبل از همه تشخیص حق جامعه اهمیت اساسی دارد ، پس ازان این حق چګونه  ګرفته شود، افزار ووسایل تحقق آن کدام ها اند ورهبری مبارزه برای حق از چی مشروعیتنی برخوردار باشد ، موارد اساسی اند ، که بدون آن حرکت سیاسی به نا کجا آباد میرود.

رها کردن تیر در تاریکی ، بدون شناخت اهدافی ، که باید به آن برسیم ، ګرم شدنها وسردشدنهای مقطعی ، ګلو پاره کردنها هنګامی که کرسی ومقامی را از دست بدهیم، مبارزات موسمی در آستانهٔ انتخابات ، آنهم بخاطر ټأمین منافع شخصی ، نه هیچ ارتباطی به مبارزهٔ سیاسی هدفمند دارد ونه میتواند چیزی را در سرنوشت سیاسی، فرهنګی و ملی تاجیکان عوض کند.

 

تازمانیکه مردم افغانستان قدرت سیاسی مشروع را بر پایهٔ مشارکت عادلانهٔ ملی ایجاد نکنند وبه انحصار قومی قدرت خاتمه ندهند ،نه همبستګی ملی  ا یجاد میګرددونه هم حرکت جامعه بسوی وحدت ملی ، منافع ملی وهمبستګی سیاسی، اجتماعی وفرهنګی هموار میګردد.

راهکاروسلاح مؤثر رسیدن جامعه به اهدافش ایجاد تشکیلات سیاسی است. برای جامعهٔ تاجیک راه بسوی همبستګی رزمجویانهٔ ملی وسراسری ، حرکت بسوی تأمین وحدت ملی و فایق آمدن بر بحران قومی وبحران اعتماد در روابطاتنیها واقوام دوراه وجود دارد:

 ــ ایجاد یا شرکت در تشکیلات سراسری، داد خواه وعدالت محور، برپایهٔ اشتراک همهٔ اقوام، که این حزب سیاسی یا جبهه سیاسی ،  در بر نامهٔ خویش مسالهٔ دولت غیر متمرکز سیاسی را بطور جدی مشخص کند، میکانیزم تحقق عدالت ملی را معین کند ، پروسهٔ ملت سازی رابر پابه اشتراک فرهنګی ،هویتی واتنیکی همهٔ اقوام واتنیها مطمح نظر اساسی قرار دهدو زمینهٔ  اتحاد سیاسی واجتماعی مردم را بتواند فراهم کند.

ګسترده ګی بحران قومی، بی اعتمادی در تمام ابعاد وسطوح جامعه در روابط اتنیها واقوام ،احزاب سیاسی ، جامعهٔ مدنی ،حکومت ، پارلمان وسایر نهادهای سیاسی، مدنی، فرهنګی، دشواری بزرګی را بر سر راه ایجاد احزاب سراسری بوجود آورده است ، اما راه ناممکن نیست .

ــ همهٔ اقوام عمده ودارای شعاع وجودی ګسترده به استثنای تاجیکان به تشکیلات سیاسی ـ قومی پیوسته اندو آنبخش احزاب، که دعوای فرا قومی وفراملی را دارند، بدلایل قومی شدن جو سیاسی کشور از امکان کمی برای وسیع شدن پایګاه اجتماعی ویافتن پیام پذیراجتماعی سراسری برخودار اند ، البته لاف زنی های سیاسی با واقعیتهای سیاسی وتأثیر ګذاری سیاسی عملی همخوانی ندارد.

تاجیکان بنا به  دلایل ګوناګون تا کنون فاقد تشکیلا ت سیاسی ـ قومی میباشند . تنها جمعیت اسلامی با عنصر بیشتر تاجیک در ترکیب خود توانسته است در جامعه بعنوان سازمان سیاسی تاجیکان  جا زده شود ، اما دلایلی زیادی وجود دارد ، که جمعیت اسلامی در بیشترین سیاستهایش اسلام سیاسی را نماینده ګی کرده است تا تاجیکان را . چون اسلام سیاسی در افغانستان مانند هر ایدولوژی دیګر رنګ وبوی قومی دارد بنا برین بخشی از  تجزیه وفروپاشی آن زیر تأثیر این جو حاکم شکل ګرفته است اما هنوز هم جمعیت اسلامی ترکیب فرا قومی خویش را نسبت به بخشهای دیګر جهادی حفظ کرده است.اما روند فروپاشی آن با وجود دعواهای اتحاد وهمګرایی شتاب ګرفته است ، که مظهر روشن آن  درموضعګیریهای اخیر برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴نمودار است ، جمعیت اسلامی با یک کاندید برای ریاست جمهوری وهفت معاون در ګروهای مختلف قومی وسیاسی  وارد کارزار انتخاباتی شده است.

اقوام دیګر در تشکیلات سیاسی ـ قومی خویش با ګرایشهای مختلف سیاسی کنار آمده اندو به ګرایشات سیاسی قومی رجهان قایل اند. اما تاجیکان تا کنون این توفیق را در کنار ګذاشتن اختلافات سییاسی وحتی محلی نداشته اند.

روی همین ملحوظ هم است ، که تاجیکان روز تا روز از عرصهٔ قدرت سیاسی کنار زده میشوند . مشارکت تا جیکان در راس قوهٔ سه ګانه دولت ونهادهای تأثیر ګذار سیاسی نزدیک به صفر است .

اګر جامعهٔ تاجیک بخواهد در معادلهٔ قدرت واتحاد سیاسی اقوام واتنیها ی با هم برادر کشور شرکت عادلانه داشته باشد ، ناګذیر از برپایی تشکیلات سیاسی است، کار سیاسی بدون تشکیلات منسجم سازمانی امر محال وغیر قابل دسترس میباشد. بنابرین قدم اول وبا اهمیت برای اتحاد سیاسی واجتماعی  جامعه ، ایجادتشکیلات سیاسی منظم با رهبری متعهد ، مسؤل از طریق راه کار های کاملاْ دموکراتیک حایز اهمیت اساسی است.

 تمام رهبری سازمان در تمام سطوح وابعاد  باید بر پایه دموکراتیک شکل بګیرد تا بتواند جلو تبارز نا رضایتی های فردی را بګیرد .تشکیلات دموکراتیک میتواند قدرت مانور سیاسی سازمان را ارتقا دهد ، روحیه همکاری دسته جمعی را تقویت کند ، زمینهٔ بروز استعداد ها وتوانایهای سیاسی ، سازمانی وفرهنګی را فراهم آورد. جلو تیوریهای بحران سازی ، توطیه و ایجاد افتراق برای خزیدن به مقامات سازمان را سد کند.

سازمان باید بتواند نماینده ګی بخشهای ګوناګون جامعهٔ تاجیک را در خود ګرد آورد وهمچنان باید بتواند ګرایشهای مختلف سیاسی ، فرهنګی ومذهبی را تحمل کند .

 آیا تشکیلات سیاسی  برای تنیدن بدور خود وباقی ماندن در لاک سیاسی ـ قومی هدف است؟

واقعیت مسلم اینست ، که تا جیکان با فرا اندیشی اتنیکی وقومی وزمانی هم فرامرزی !هرچه بیشتر  بطرف اسارت سیاسی ومحرومیت از قدرت رانده میشوند ، در حالیکه اقوام دیګر توانسته اند با مدد تشکیلات سیاسی ـ قومی جایګاه بمراتب بهتر سیاسی از تاجیکان در قدرت سیاسی بیابند.

برای فرا  اندیشی اتنیکی وقومی اراده سیاسی تمام اقوام کشور امریست لازمی . فراقومی اندیشیدن تاجیکان به تنهایی نتنها مساله را حل نمیکند ، بل حذف تاجیکان را از  موزاییک قومی کشور با ګذشت هرروز تشدید کرده است.

بنا برین روی آوردن به تشکیلات سیاسی ـ قومی در چنین شرایطی برای تاجیکان بمنظور تحقق دوهدف صورت میګیرد:

ــ دفاع مشروع وعادلانه از جایګاه سیاسی ، فرهنګی ، تاریخی ،هویتی وا قتصادی تاجیکان در ترکیب  اقوام باهم برادر برای شرکت در پروسه های سیاسی و فرهنګی مشترک.

ــ تأثیر ګذاری شایستهٔ وسزاوار تاجیکان در پروسه های ایجاد همبستګی ملی ، مشارکت ملی ، دولت ملی ، وحدت ملی وتامین منافع ملی در کشور مشترک .

انقطاب خونین قومی ناشی از انحصار قدرت سیاسی در همکاری تنګاتنګ قوتهای استعماری ، که کشور را بسوی فروپاشی تهدید میکند ، قبل از دیګران تاجیکان را به بی سرنوشتی سیاسی و تجزیه بیشتر خواهد کشاند.

بدینسان مسالهٔ جدی برای تاجیکان قبل از همه اتحاد سیاسی اقوام است واین بدون اینکه از موضع برابر وارد تعامل سیاسی با اجزای دیګر جامعهٔ افغانستان نشویم دور از امکان است.

در صورت خالی بودن جای احزاب ملی سراسری برخوردار از پایګاه ، نفوذ وپیام پذیر اجتماعی در میان همهٔ اقوام واتنیها، که بتوانند همبستګی ملی را ضمانت کنند و دولت ملی متعلق به همه را بر پا نمایند ،اتحاد سیاسی اقوام میتواند راه دیګری برای بر پایی دولت ملی با مشارکت ګستردهٔ قومی وکوتاه کردن راه رسیدن به وحدت ملی باشد .

بدون شک وحدت ملی دوجز اساسی دارد ، اتحاد اجتماعی و اتحاد سیاسی مردم برای بر پایی قدرت سیاسی .

اتحاد اجتماعی زیر تأثیر دین مشترک به جز در دهه های اخیردر میان اقشار مختلف وقومیتهای افغانستان با فراز وفرود اما وجود داشته است . همین مسالهٔ اتحاد اجتماعی عمدتاْ در کشور بجای وحدت ملی عوضی ګرفته شده است. آنانیکه مدعی وجود وحدت ملی در سالهای ګذشته اند واخلال این وحدت را کار چند روشنفکر وسازما ن سیاسی میدانند ، بدون شک وحدت ملی را با اتحاد اجتماعی مردم یکی میدانند .

اما جامعهٔ افغانستان  بعوض اتحاد سیاسی در قدرت  به استثنای حاکمیت  سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در زمان ببرک کار مل ، حاکمیت قومی رااز امیر عبدالرحمن خان تا حامد کرزی تجربه کرده است.

لذا بجز برههٔ اندک زمانی درکشور ما هیچګاه شاهد اتحاد سیاسی اقوام نبوده ایم  ،که مشارکت اقوام را در قدرت تمثیل کند. نبودن اتحاد سیاسی میان اقوام وجود وحدت ملی را به امر واهی  مبدل میکند.بدون شک اتحاد سیاسی اقوام، اتحاد فرو پاشیدهٔ اجتماعی را بطور ممکن آن احیا خواهد کرد .

لذا مادامی ، که همهٔ اقوام برادر به تشکیلات سیاسی ـ قومی خود پیوسته اند ، شرکت در اتحاد سیاسی برای شکل دهی قدرت ملی با مشارکت عادلانهٔ همه ، بدون تشکیلات سیاسی ـ قومی سراسری برای تاجیکان مقدور ومیسر نیست.

تاجیکان باید در اهداف مطروحه برای اتحاد سیاسی واجتماعی  با جوامع برادر دیګر بر مسالهٔ یکپارچګی، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی ، استقلال ، آزادی ، رفاه اجتماعی ،عدالت ،توسعهٔ اقتصادی وترقی اجماعی تأکید جدی نمایند .

مساله اصلی از ایجاد هرګونه تشکیل ، وارد تعامل شدن ازین ابزار ووسیله برای تحقق اتحاد اجتماعی وسیاسی برای برچیدن نفاق قومی ، همبستګی رزمجویانه ملی ودر فرایند آن وحدت ملی است.

جامعهٔ تاجیک در وارد شدن به هر اتحاد سیاسی باید التزام خود را بر ضد هر نوع ګرایشهای تجزیه طلبی وهنجار های ضد اتحاد سیاسی واجتماعی مردم  بطور روشن ابراز کند .

مسؤلیت اساسی ما است تا ګرایش جمعی را بر ضد هرنوع اتکای خارجی  در مبارزهٔ سیاسی  خلق کنیم ، تااز شیوه های جاسوسی وجاسوس پروری در مبارز هّ سیاسی احتراز شود.