پنجشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۳

تداوم انحصار قدرت سیاسی زیر نام انتخابات

 
 
 
 
 
 
عاام
 
 
 
تداوم انحصار قدرت سیاسی زیر نام انتخابات
 
 
 ماهیت حاکمیت انحصاری تک قومی نزدیک به سه سده در افغانستان با وجود فراز وفرود ، آرایش وپیرایشهای گونه گون ، تغییری نکرده ومتن قدرت سیاسی هنوز فاقد مشارکت عادلانه اقوام برادر واتنیهای جامعهُ افغانستان است، اما در حاشیه وزواید قدرت متناسب به سطح شعور وآگاهی سیاسی وفرهنگی اقوام برادر افغانستان تغییراتی وارد شده است . با دریغ ودرد ، با وجود تحمل قربانیهای بزرگ مردم درین راه هنوز تابوی انحصار قدرت پا برجاست و قدرت سیاسی ، که بتواند از ارادهَ آزاد سیاسی و دموکراتیک همهُ اقوام برادر افغانستان منشاَ بگیرد ، بوجود نیامده است.
پرسشی مطرح میگردد ، که چرا این طلسم منسوخ انحصار قدرت سیاسی عمدتاً قومی وقبیلوی ، با وجود قربانی های بیشمار انسانی ومادی مردم ما برای آزادی ، استقلال ، عدالت اجتماعی ، برابری وتاُمین مشارکت عادلانه در قدرت وانتخاب زعامت سیاسی با ارادهُ آزاد سیاسی خود مردم بدون هرگونه دخالتی تحقق نیافته ونمی یابد ؟
:بررسی وباز خوانی تاریخ سیاسی معاصر افغانستان چند مساله را برای عدم تحقق آن برجسته میسازد
الف : استعماری ودست نشانده بودن حاکمیت سیاسی
 از بدو شکل گیری دولت متمرکز سیاسی در قلمروی بنام افغانستان توسط امیر عبد الرحمن ، دولت استعمار ی انگلیس با بذل وبخشش سخاوتمندانهُ مالی وتسلیحاتی به این رژیم ، امارت خانواده گی وقومی امیر را تضمین وبیمه کرد وامیر استقلال سیاسی وآزادی کشور را با نادیده گرفتن همهُ قربانی های بزرگ مردم درراه آزادی واستقلال کشور، در برابر موروثی ساختن امارت قومی وخانواده گی خود به انگلیس باج داد . امیر توانست با برپایی استخبارات مخوف وگسترده ودستگاهای شکنجه قرون وسطایی بکمک انگلیس ، هر گونه قیام واعتراض مردم ، مخالفان ومدعیان قدرت را سرگوب خونین واز صحنهُ سیاسی حذف کند. در برابر مساعدت سخاوتمندانهُ دولت استعماری انگلیس بخانواده وقوم امیر ، امیر جنبش ضد استعماری در کشور را سرکوب خونین کرد ورهبران قیام را باسپردن به جوخه های اعدام ، ترور وسیاه چالهای قرون وسطایی سر به نیست کرد. امیر با بربادی منافع ملی مردم وخاکفروشی ، منافع ملی دولت انگلیس را تاُمین کرد و بمثابهُ گارد محافظ سرحدی انگلیس پا در جای پایی سیاستهای دولت هند برتانوی گذاشت وازین راه انحصار قدرت را بیمه کرد.
بدینسان سنگبنای اولین دولت متمرکز مرکزی با انحصار قدرت قومی وخانواده گی به کمک یک دولت استعما ری گذاشته شد وخلف امیر تا کنون از صدق دل به آن پایبند مانده اند.
نادرشاه با برپایی استبداد وحشتناک سیاسی ، سرکوب خونین جنبش ملی ضد استعمار بریتانیا در کشور ، کشتار وقتل عام اقوام مختلف وفرستادن آزادیخواهان وترقی خواهان به جوخه های اعدام وزندان با کمک وهمکاری نزدیک دولت استعماری انگلیس منافع ملی کشور واستقلال سیاسی را در برابر حفظ انحصار قدرت به انگلیس باج داد.
ماهیت استعماری حاکمیت سیاسی از محمد نادر خان تاحامد کرزی به استثنای تغییرات شکلی ، دست نخورده باقی مانده است یعنی حفظ انحصار قدرت با به حراج گذاشتن استقلال ، آزادی ومنافع ملی به کشور های استعماری.
داکتر اشرف غنی احمد زی هم نام تیم انتخاباتی اش را تداوم وتحول گذاشته است ، انتخاب این نام همان رنگ وبوی است ، که رهبر جدید قبیله ، راه سیاسی آینده اش را با اسلافش پیوند زده است ، تداوم انحصار قدرت ودر تحول جایگاه استعماری انگلیس به امریکا تبدیل شده است.
ب : ایجاد نفاق اجتماعی در بین اقوام برادر در کشور
:این پدیده شوم اجتماعی را دو عامل ایجاد ، تقویت و تداوم بخشیده است
1- ریشه های استعماری
 حافظهُ تاریخ افغانستان مملو از نفاق پراگنی قومی ومذهبی توسط استعمار بوده واست . دولت استعماری انگلیس با راه اندازی جنگهای قومی ومذهبی وحمایت از قوم وخانواده خاص وسرکوب اقوام ومذاهب دیگر در راستای تحقق اهداف استعماری و تاًمین منافع ملی خود تخم نفاق اجتماعی را بذر ، آبیاری وتقویت کرد. پیشبرد سیاست معروف ( تفرقه بی انداز و حکومت کن ) دولت انگلیس هنوز درتمام اقدامات سیاسی دولتهای دست نشانده بعدی کار برد وسیع دارد.
پاکستان از آغاز جنگ تا کنون بنام دفاع از( حق پشتونها ) سرکوبهای نیابتی را بر علیه اقوام دیگر درتداوم بخشیدن به نفاق اجتماعی در کشور دامن زده و تا اکنون با استفاده ازین حربه وراه اندازی موج ترور وآدم کشی علیه سایر اقوام سود برده است. 
امریکا نیز در دوسو به نفاق اجتماعی در افغانستان دامن زد:
ــ توسط گماشته های استخباراتی خود از کنفرانس بن اول تا کنون برای تعیین ریُیس جمهور، در دوره های مؤقتی ، انتقالی ودر انتخابات های بعدی بر جابجایی یک پشتون بعوض ارادهُ سیاسی آزاد مردم در راس قدر ت تأکید وبا استفاده از تمام امکانات مالی ، تبلیغاتی ، سیاسی واستخباراتی آ نرا تحقق بخشید ؛
 ـ موازی به آن سازمان نظامی طالبان را باحمایت همه جانبهُ استخبارات ارتش پاکستان و خلع سلاح کامل اقوام دیگر احیا وباز سازی کرد ،امریکا با پیشبرد سیاست آگاهانه تبعیض قومی و نفاق افگنی قومی ، طالبان را در جهت تأمین منافع ملی و منطقوی خود دوبارایجاد کرد واز سیاست تبعیض قومی ومذهبی آنها در برابر اقوام دیگر پشتیبانی نمود.
2- نفاق افگنی اجتماعی دولتهای دست نشانده برای انحصار قدرت
 انحصار قدرت سیاسی با نفاق افگنی های اجتماعی در میان مردم افغانستان از امیر عبد الرحمن آغاز شد ، امیر عبد الرحمن بخاطر حفظ قدرت قومی وخانواده گی ، قیام ها وخیزشهای آزادی خواهانه اقوام دیگر را توسط لشکر حشری وقومی خود سرکوب کرد، مظهر روشن آن سرکوب خونین قیام هزارهُ های افغانستان با لوسیلهُ لشکر قومی وحشری امیر بود ، که اضافه بر قتل عام هزاره ها ، اموال ، زمین و خانه های آنها نیز بتصرف قوم امیر در آمد . این اقدامات سرکوبگرانه توسط یک قوم ، علیه قوم دیگر و یک مذهب ، علیه مذهب دیگر برای تداوم حاکمیت خانواده گی وقومی ، بحران اعتماد ودشمنی های دوامدار را در روابط اقوام ایجاد کرد ه و تا کنون ادامه یافته است.
محمد نادر خان با سرکوب خونین تاجیکان توسط لشکر حشری وقومی (لر وبر ) خود وسرکوبهای خونیین بعدی علیه ازبکها وترکمنهای شمال کشور نفاق اجتماعی را در تمام سطوح وابعاد جامعه گسترش داد و با پیشبرد سیاست مشهور خود ( سر از من ومال از شما ) علاوه بر قتل عام ، مردم را از داشته های مادی شان نیز محروم کرد وبا استفاده از نفاق پراگنی اجتماعی وتداوم جنگ قومی ، انحصار حاکمیت سیاسی قومی وخانواده گی سه برادر برای مدتی در کشور تامین شد.
اقدامات سیاسی ونظامی امارت طالبان در پاکسازیهای قومی ومذهبی اقوام غیر پشتون وحذف آنها از موزاییک قومی تحقق و تداوم سیاستی بوده واست ، که در مانفیست گروه « تحول وتداوم » زیر نام « دویمه سقاوی » قبلاً تبین یافته بود ، تصاحب قدرت بکمک پاکستان توسط طالبان با پیشبرد سیاست حذف کامل سایر اقوام از جغرافیه کشور ، سرکوب وحشییانهُ قومی ومذهبی ، نفاق اجتماعی را تا سرحد انقطابهای خونین قومی وفرهنگی افزایش دادو گسست جدی را در رابطهُ سیاسی واجتماعی بین اقوام افغانستان ایجاد کرد.
حامد کرزی برای تداوم بخشیدن به انحصار قدرت سیاسی همزمان به برپایی دو دولت در یک قلمرو جغرافیایی وسیاسی دست زد . دولت قومی در نقش اصلی گرداننده قدرت ودولت مشارکتی با نقش سمبولیک برای فیشن ودکوریشن نطام سیاسی برای پنهان نمودن انحصار قدرت قومی.
دولت ، که بنا به ترکهُ قدرت سیاسی از جبهه ضد طالبان و گروهای مختلف زیر رهبری کرزی تشکیل شد ونقش آ ن سمبولیک ووظیفهُ اصلی آن خلع سلاح جبهه مقاومت ضد طالبان بود و بحیث افزار سیاسی در دست تیم اصلی خدمت میکرد.
دولت اصلی مشتمل از اشرف غنی احمد زی ، زلمی خلیلزاد، علی احمد جلالی ، انورا لحق احدی ، حنیف اتمر ، فاروق وردک و... ، که « دولت سایه » نام گرفت وتمام صلاحیتهای اداری ، سیاسی ، اقتصادی وفرهنگی در دست آ ن متمرکز گردید و تا کنون نقش برجسته را در « تداوم وتحول » ایفا کرده است.
«دولت سایه » به منظور تعویض وکمرنگ ساختن نقش مردم واقوام در کارزار های سیاسی ودموکراتیک برای مشروعیت رژیم سیاسی از همان آغازتا کنون مساله تقسیم کرسی ها ، توزیع پول ، ایجاد شبکه های سیاسی واستخباراتی ، احزاب ، مطبوعات ، شبکه جامعه مدنی ! نهاد های انتخباتی ؟ نهاد های حفاطت از دموکراسی !؟ ، حقوق بشری ؟ ، خرید سران قومی ، مذهبی وتنظیمهای جهادی را برای توسعهُ پایگاه وتکیه گاه رژیم با بذل وحاتم بحشی کلان پولی بعهده داشته ودارد.
صلاحیت همه جانبهُ جذب وتوزیع پول و اتخاذ تصامیم اصلی را « دولت سایه » پیش میبرد و صرف اجرای آن بعهدهُ کرزی گذاشته میشد.
اولین ماموریت « دولت سایه » پس از بن اول پاشاندن جبهه ضد طالبان بود ، که با پیشکش کردن قدرت وپول به هریک از تیکه داران قومی( جبهه ضد طالبان) ، آنها را تطمیع و به عکس العمل جمعی جبهه دربرابر سیطره جویی های قومی این تیم پایان داد.
افزار مؤثر دیگر ، بکار گیری وچسپاندن شبکه های جاسوسی دربین رهبران جبههُ ضد طالبان زیر نام روشنفکران !؟ بود. این روشنفکران ، که خود با عقده های سرکوفتهُ ناشی از شکست سیاسی و ایدولوژیکی وعطش قدرت خواهی وحرمان آرزوهای از دست رفته دچار بودند ، بحیث افزار مؤثر توانستند افتراق بیشتر قومی را در بین جبهه ضد طالبان بار آورند وهر کدام از رهبران جبهه را در لاک وپوسته قومی شان داخل ساخته وزمینه حذف جمعی آنهارا از متن قدرت فراهم آوردند.
با فروپاشی جبهه ضد طالبان از طریق دامن زدن به افتراق قومی ، « دولت سایه » توانست در مرحله اول آنهارا خلع سلاح کند و موازی به آن طالبان را دوباره با استفاده از سلاح های جمع آ وری شده وبذل وبخششهای پولی از جیب مردم سر از نو باز سازی کند و با رهایی مرحله به مرحله بیش از بیست هزار از نیروها ورهبران طالبان از زندانها در داخل وخارج کشور ماشین جنگی وسیاسی آ نها را تکمیل وتقویت نماید.
قدرت گیری سریع ودور از انتظار نظامی طالبان با حمایت های وسیع مالی انگلیس ، امریکا وپاکستان ، آموزش نظامی توسط آی اس آی، پاکستا ن وحمایت گستردهُ سیاسی ، تبلیغاتی واکمال پرسونل نظامی توسط تیم قومگرای حاکم وبخصوص « دولت سایه »، همه وهمه سبب شدند تا طالبان دو باره بیک نیروی مقتدر در عرصهُ نظامی وسیاسی باز گردندو نقش دولت سمبولیک را بیش از پیش تضعیف و درون این حاکمیت را از سایر اقوام از بخشهای اساسی دولت پاک کنند.
همزمان با آن برای برداشتن هرگونه موانع برای تداوم انحصار قدرت در آینده ، قتلهای زنجیره ای مخالفان سیاسی طالبان با قساوت تمام عمدتاً در برابر تاجیکان براه انداخته شد و چهره های سیاسی ونظامی مقاومت ضد طالبان یکی پی دیگری حذف شدند . بدینگونه هم راه برای قدرت گیری مجدد طالبان هموار شد وهم رژیم در داخل از شر مزاحمین انحصار قدرت تصفیه تدریجی شد.
تلاشهای رهبران ضد طالبان برای عمل سیاسی هم آهنگ در چند نوبت ( جبهه ملی برهبری استاد ربانی ، جبهه ملی دوم برهبری ضیا مسعود ، جبهه متحد ملی ، اتلاف ملی ، اتلاف انتخاباتی و ... ) بنا بر بی اراده گی سیاسی رهبران ونداشتن التزام عملی به اهداف مطروحه ، معامله برای قدرت وثروت ، جنگ بر سر مقام ، منافع شخصی وگروهی ، خالی بودن رهبری این تشکیلات از چهره های متعهد ومسؤل به منا فع ملی ، تلون مزاجی رهبران ، موضع بدلی های مقطعی ، تلاش برای بده وبستانهای شخصی با رژیم ، وابستگی های استخباراتی و... ، بشکست انجامید.
تکرار تجربهُ تلخ این همه تشکیلات سازی ها بخوبی بیان گر آنست ، که خلای رهبری ملی ، متعهد ، مسؤل ، ارمانگرا وعدالت خواه در راس جنبشهای سیاسی – اجتماعی ، مبارزهُ مردم برای آزادی ، استقلال ، عدالت ، برابری ، رفاه وپیشرفت اجتماعی را، به آرزوی دست نیافتنی مبدل میکند وتکرار این دور باطل ، هم مبارزهُ مردم را به شکست حتمی میکشاند وهم دشمنان آزادی ، عدالت اجتماعی وبرابری ملی را دلیر تر از پیش میسازد.
تمام تلاش « دولت سایه » این بوده واست تا انحصار قدرت را از طریق تشدید نفاق اجتماعی حفظ کند ودرین راه از انجام و پیشبردهیچگونه جرم وجنایتی ( قتل ، ترور های زنجیره ای ، همکاری با شبکه های تروریستی ، طالب پروری ،حمایت مالی ، سیاسی واستخباراتی از گروهای سیادت طلب قومی ، تقلب سازمان یافته در انتخابات برای تداوم انحصار قدرت ، تمویل شبکه های جاسوسی وتروریستی ، حاتم بخشی صدها میلیون دالر برای منکوب ساختن مخالفان سیاسی از بودجهُ دولت و جیب مردم ، سوء استفاده از قدرت و... دریغ نکرده است.
تیم انتخاباتی « تداوم وتحول » در هیچ عرصه از بذر و پیشبرد نفاق اجتماعی برای پیروزی واستمرار سنت منسوخ انحصار قدرت سیاسی دریغ نورزید . داکتر اشرف غنی احمدزی در هنگام پیشبرد کارزار های انتخاباتی از همان سیاست قدیم وآزموده شده تفرقه افگنی استفاده کرد ، « سپه سالار فکری وسیاسی » زندانی بودن تروریست های طالب را بی عدالتی ملی نامید !؟ یعنی مردم برای تامین عدالت ملی ! ووحدت ملی ! باید در کنار طالبان بدون ارتکاب جرمی زندانی شوند، در قندهار به مسؤ لیت اخلاقی وسیاسی خود در قبال آزادی تروریستان طالب اظهار نظر فرمودند و نبوغ متفکر درجه دوم ! بودن را در راستای تداوم سیاست حذف قومی اثبات کرد وخوشی بی پایانش را در امر تحقق این مامول به مردم قندهار ابراز داشت ! یاران تیم انخاباتی سپه سالار ؟ در مزار شریف دعوت براتحاد قومی ـ سیاسی پشتونها وازبکها در برابر تاجیکان وهزاره ها تاکید کردند ونابغهُ جهان با تبسم وسر تکان دادن ها ازان در جهت سیاست تداوم و وحدت ملی !؟ استقبال کرد.
اما یکبار هم وجدان متفکربه پیشبرد این همه جنایات ضد بشری وضد انسانی تروریستان طالب مبنی برقتل وکشتار مردم ، افراد ملکی ، کودکان ، زنان وبریدن انگشتان رای دهنده ها نلرزید.
این تظاهر به ریش ، دستار وحج عمره کردنها ولاف وگزافه گویی در مورد دینداری چی را به اثبات میرساند ، ترویج دین مجددی را یا دین طالبان را.
برگردیم به مسالهُ انتخابات
 دولت آقای کرزی در تقویت هرچه بیشتر انحصار قومی قدرت سیاسی خود را به تحقق اهدافی ملزم میدید ، که از جانب « دولت سایه » در همکاری نزدیک با سازمان استخباراتی پاکستان ، انگلیس وامریکا بعهدهُ آن گذاشته شده بود.
با آنکه ، دولتمداری آقای کرزی با بیشتر از سیزده سال زمامداری و با بذل وبخشش سخاوتمندانهُ « جامعهُ بین المللی » ، رفتن بیشتر مردم بزیر خط فقر ، تعلق گرفتن ثروت تمام کشور بیک درصد حلقه مافیای قدرت ، مواد مخدر وحلقات وحواریون شریک در قدرت آقای کرزی ، گله دزدی ، غارتگری سازمان یافته ، بیداد فساد اداری ، که افغانستان شرف لقب فاسد ترین کشور جهان را کسب کرده و در صدر جدول دولتهای فاسد است ، تولید وترافیک مواد مخدر ، ترویج افتصاد سیاه مافیایی زیر نام بازار آزاد ، که افغانستان را صرف به بازار مصرف کشور های همسایه مبدل ساختته و ... ، پی آمد دیگری برای مردم ما نداشته است . اما کرزی در تحکیم پایه های انحصار قدرت قومی با پیشبرد بازی چند گانه وپیچیده مؤفق تر عمل کرده است.
کرزی چه در دورهُ قبلی انتخابات ریاست جمهوری وچه درین دور ه برای تداوم انحصار قدرت ، از دو راهکار برای پیروزی استفاده کرد:
1ـ سرمایه گذاری کلان مالی و استمداد از کشور های متحد خود برای برهم زدن تشکل مخالفان سیاسی؛
2ـ ایجا د سازمان وتشکیلات هم آ هنگ برای تقلب سازمان یافته و دستبرد در آرای مردم ومهندسی انتخابات.
کرزی از دست چین کردن مهره های قومی جانبدار خود در ساختار های مؤثر در انتخابات ( وزارت داخله ، ریاست عمومی امنیت ملی ، ارگانهای محلی قدرت دولتی و بویژه دوکمیسیون انتخابات ) سود اعظمی را در پیروزی خود وتیم مورد نطرش برده است.
در دور اول انتخابات ریاست جمهوری برای اینکه رای حریفان انتخاباتی خود را پراگنده کند ، دوکاندید از دو قوم مطرح کشور هزاره ها وازبکها را در میدان رقابت با تاجیکان کشاند و با پراگنده ساختن رای رقیب انتخاباتی خود وبا تقلب بی سر وصدا به پیروزی رسید
دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ، که پیروزی مخالفان قطعی وبا اکثریت قاطع رقم میخورد ، در وهلهُ اول جبهه ملی را پاشاند و چهره هایی اثر گذار جبهه را با وعده اعطای مقام ( که آنهم عملی نشد ) از صف رقبای انتخاباتی خارج کرد ، ولی کار نامه قبلی دولت ، که کرزی را فاقد پایگاه اجتماعی ساخته بود ، با این طرفند هم نتوانست پیروز شود ، تشکیلا ت انتخاباتی و «جامعهُ جهانی » بسراغش رسید ، کمیسیون انتخابات با مهندسی گسترده ودستبرد در رای مردم کرزی را با حمایت امریکا پیروز انتخابات اعلام کرد.
کرزی با اندوختن تجارب تلخ از شکست دور گذشته ، که دوره کار نامیمونش به پایان میرسید ، برای تداوم انحصار قدرت و دلهرهُ از دست دادن آن ، جرأت نکرد کسی از نزدیکان خانواده گی اش را به کارزار انتخابات بفرستد و در مشورت با حلقه های سیادت طلب قومی ، « دولت سایه » ، طالبان ، گماشته های استخبارات پاکستان ، انگلیس وامریکا ، کاندیداتوری داکتر اشرف غنی احمد زی را پیش کشید.
از شروع دور دوم ریاست جمهوری کرزی ، اشرف غنی احمد زی بدون اینکه مقام دولتی او مشخص با شد ، همه کارهُ کشور شد ، در جلسات وزرا در صدر همه بود ، برای پیشبرد کارزارهای انتخاباتی خود ، در راس پروسه انتقال مسؤلیتهای نظامی از نیروهای خارجی به نیروهای مسلح کشور قرار داده شد و درین راه صد ها ملیون دالر برای خرید سران اقو ام ، رهبران و قوماندانان جهادی ، روحانیون ، متنفذین محلی و ... در اختیارش گذاشته شد ، در حالیکه هیچگونه مسؤلیت نظامی نداشت . مسؤلیت طرح وتنظیم سند همکاری استراتژیک امریکا با افغانستان به او محول گردید و بدینترتیب وزارت خارجه وشورای امنیت ملی ریاست جمهوری عملاٌ دور زده شد ، چهار سال تمام دولت کرزی ، در کمپاین انتخاباتی برای جناب احمدزی گذشت.
در آستانهُ انتخابات دور سوم ریاست جمهوری آ قای کرزی بطور عجولانه وزارت داخله ، ریاست امنیت ملی وتعدادی زیادی از مسؤلین ارگانهای محلی ملکی ونظامی را که در انتخابات مؤثر بودند ازتیم خود گماشت.
کمیسونهای انتخابات وشکایات انتخاباتی در پشت پرده از جانب اشرف غنی احمد زی عمدتاٌ از گروه افغان ملت گزینش شدند.
کرزی با سخاوتمندی تمام از پول مردم با لک بخشی به چهره های تاَثیر گذار در انتخابات ، همان راهی را رفت ، که در دو دورهُ قبلی کار آمدی خود را اثبات کرده بود.
اعضای « دولت سایه» از مقر های دایمی شان برای مشورت انتخاباتی فرا خوانده شدند و بزودی تیم انتخاباتی کرزی از شناخته شده ترین مهره های استخبارات امریکا ، انگلیس ، پاکستان و ... باحمایت مالی ارگ وامریکا به فعالیت انتخاباتی آغاز کرد . اولین اقدام تیم ، پاشاندن ایتلاف انتخاباتی برهبری داکتر عبد اله بود ، زیرا کرزی با نتیجه گیری از دور قبل میدانست ، که بیشتر رای مردم به تیم ایتلاف انتخاباتی خواهد رفت.
برای جلوگیری ازین پیروزی قاطع ایتلاف انتخاباتی وبمنظور پراگنده ساختن رای بعوض یک کاندید ، جناب کرزی چندین کاندید از تیم خود به میدان رقابت فرستاد( همه کاندیدان دور اول به استثنای داکتر عبد اله توسط کرزی نامزد شدند ) ، وتعدادی از هواداران وحواریونش را قربانی انتخابات کرد . اعضای متلاشی شده اتلاف انتخاباتی را با وعده مقام وامتیازات گزاف پولی در تیمهای مختلف تقسیم کرد . اما شدت نفرت اجتماعی از رژیم در جامعه بحدی بود ، که با بکار گیری تمام توطیه ها ، نفاق افگنی ها ، نیرنگها وپخش میلون ها دالر توسط کرزی ، رقیب انتخاباتی گذشته او داکترعبد اله با بیش از پنجاه درصد آراء در دور اول به پیروزی قاطع دست یافت.
کمیسیونهای انتخابات وشکایات انتخاباتی، مانند دور قبل با دخالت مستقیم دولت و « جامعهُ جهانی »، رای مردم را سلاخی کردند وبرای کمایی فرصت مناسب ، انتخابات را به دور دوم کشاندند.
در دور دوم انتخابات ، آقای کرزی قبل از مهندسی گسترده انتخابات توسط دوکمیسیون گوش بفرمان خودش ، برای فریب اذهان عامه واغفال مردم ، به نیرنگهای همیشه گی خود مبادرت ورزید ، محمود کرزی به اساس سپارش کرزی به تیم عبد اله پیوست و برادر دیگر قیوم کرزی به تیم اشرف غنی احمدزی ، زلمی رسول و گل آقا شیرزی به تیم عبداله پیوستند اما ستاد های انتخاباتی شان در کل به تیم اشرف غنی احمدزی و ... با این شعبده بازیها وراه اندازی نمایشات مسخره ، کرزی خواست بیطرفی خود را برخ مردم بکشد ، ولی با وجود اعتراضات گسترده مردم ، نهاد های ناظر بر انتخابات ، جامعهُ مدنی، نامزدان دور اول ودر خواست رسمی تیم عبداله مبنی بر دست داشتن کمیسون های انتخابات ، رهبری ومقامات کمیسیونها ی انتخابات در تقلبات ومهندسی دور اول و پیشنهاد برکناری آنها از وظایف شان ، کرزی خمی به ابرو نیاورد ، زیرا همه چیز به دستور او اجرا وعملی گردیده بود. کمیسو ن انتخابات در دور دوم با مهندسی ودستبرد بیشرمانه در رای مردم دست زد . یکروز قبل از آغاز رسمی انتخابات صندوقهای رای در ولایات جنوبی ، شرقی وبرخی محلات دیگر بنفع داکتر اشرف غنی از جانب کمیسیون انتخابات پرکاری شد. دستگیری صندوقهای پرشده در ولایات پکتیا ، پکتیکا و... بنفع اشرف غنی قبل از انتخابات توسط ارتش ملی ، دستگیری چندین موتر باربری اوراق انتخاباتی برای پرکاری صندوقهای رای بنفع تیم تداوم وتحول در تبانی با ملا تره خیل از طرف پولیس کابل ، که در پشت آن آقای امر خیل رییس دبیر خانهُ کمیسیون انتخابات قرار داشت ، پر کردن صندوقهای رای در ولسوالی خواجه سبز پوش ولایت فاریاب ؛ ولایت ننگرهار و...
کمیسیون انتخابات اعلام داشت ، که بیش از پنجهزار کارمند متخلفش را از کار برکنار کرد ، اما در واقع آنهایی برکنار شدند ، که مورد اعتما د جناب امر خیل برای سازماندهی پیشبرد تقلبات گستردهُ بعدی نبودند و بعوض آنها اعضای تیم انتخاباتی اشرف غنی برگزیده شدند.
کمیسیون انتخابات برای پوشش تقلبات انتخاباتی و پرکاری صندوقها بنفع داکتر اشرف غنی شمار شرکت کننده های انتخابات را بسیار بلند از رقم واقعی نشان داد ، هفت ملیون رای در حالیکه رسانه ها ( بی بی سی ، تلویزون آشنا ، تلویزون آریانا ، تلویزون طلوع ، فیفا ، تیفا و... ) مشارکت مردم را بسیار کمرنگ توصیف کردند و اکثریت حوزه های رای خالی از رای دهنده ها بود ، تخمین ناظرین ورسانه ها بین چهار تا پنج ملیون رای دهنده را نشان میداد. نزدیک به دوملیون رای ، همان رای است ، که توسط خود کمیسیون انتخابات به صندوقها ریخته شده است.
به گذارش ناظران فیفا و تیفا ورسانه ها ی تصویری وصوتی انتخابات با تقلب های گسترده همراه بوده است ، که تقلب توسط کارمندان کمیسیون انتخابات ورهبری دو کمیسیون بسیار برجسته بوده است.
مساله جالب دیگر در انتخابات این بود ، که رقم مشارکت در ولایاتی بسیار پر رنگ بود ، که در آنها امنیت وجود نداشت ، ولایات پکتیکا ، پکتیا ، خوست ، زابل ، کنر ، ننگرهار ، لوگر و... مشارکت چند برابری را نسبت به دور قبل داشتند و به طور قطع این مشارکت واقعی نیست واصل مساله آنست ، که درین ولایات صندوقها یکروز قبل از انتخابات بنفع تیم تداوم وتحول توسط کمیسیون انتخابات پرکار ی شده اند.
در حالیکه در انتخابات دور قبلی جناب احمدزی صرف سه درصد رای داشت ( رای بدون تقلب).
پروسه انتخابات باهمه رنگها ونیرنگها به چند پرسش اساسی پاسخ روشن داد:
1 ـ ا نحصار سیاسی ـ قومی ، حاکمیت سیاسی ، مسالهُ جدی است ، که جلو تمام کارزار ها و راهکار های دموکراتیک برای تمثیل ارادهُ سیاسی آزاد مردم را میگیرد وتا زمانی که این سنت منسوخ وتابوی سیاسی برطرف نشود ، دموکراسی ، مردم سالاری ، ارادهُ آزاد سیاسی مردم ، انتخابات شفاف ، آزاد و عادلانه همه وهمه آرزوهای دست نیافتنی بیش نیستند ؛
2ـ هیچ گروه ، سازمان سیاسی وفرد در تداوم انحصار قومی قدرت نمیتواند با وجود برنده شدن در هر نوع کارزار های دموکراتیک در راس دولت قرار گیرد .چنانچه ستار سیرت باداشتن اکثریت قاطع در کنفرانس بن اول و داکتر عبداله با دوبار برنده شدن ، با داشتن مادر تاجیک ( پشتون بدل ) وجدا بودن صف سیاسی او از سیادت طلبان قومی نتوانستند رییس جمهور شوند؛
3ـ انحصار قدرت قومی ، دغدغهُ اصلی ونقطهُ وصل بسیاری از گروهایی را تشکیل میدهد ، که به اهرم قدرت در دست یک قوم ایمان آورده اند ، با وجود داشتن نظریات مختلف ومتضاد در انتصاب نامشروع احمد زی چپ ، باادعای بلند بالای اعمارجامعهُ فارغ از بهره کشی و ستم طبقاتی !؟ ، باراست افراطی ، اسلام سیاسی ، گروهای سلفی ، جاسوسان خانه زاد استعمار انگلیس وامریکا با راه اندازی نمایشات مسخره ، ( استخاره وفال بینی ) ، وابسته گان استخباراتی امریکا وپاکستان از سیکولار ، لبرال ، مارکسیست تا روحانیون مرتجع ووابسته همه صف واحد داشتند . چنین موضعگیری مشترک جز اینکه فرضیه وابستگی همه را بیک دستگاه « جامعهُ بین المللی » و دلهرهُ انحصار قدرت اثبات کند ، توجیه دیگری نمیتواند داشته باشد.
4 ـ با وجود تبلیغات کر کننده رژیم ، رسانه های جمعی ، جامعهُ مدنی ، احزاب سیاسی نهادهای فرهنگی ، اجتماعی و ... مبنی بر پیش کشیدن وحدت ملی ، ملت واحد ، منافع ملی و ... ، سیاست حذف قومی وتداوم انحصار قومی پیوند دهنده اصلی و گرایش مسلط در بین تمام گروهای شؤنستی صرف نظر از خاستگاه سیاسی وفکری آنها بوده و است ؛
5 ـ انتخابات بخوبی نشانداد ، که افسانهُ قوم اکثریت واقلیت تصور ذهنی وخیال پروری ذهن و روانهای منحمک شدهُ گروهای برتری جوی قومی است ووجود خارجی ندارد. ورنه این تقلا ها برای یار گیری انتخاباتی از مخالفین و حتی از دشمنان دیروز ، مسالهُ ناممکن بود . تجربهُ انتخابات بخوبی نشان داد ، که افغانستان کشور اقلیتهای قومی است و هریک از دوقوم مطرح میتوانند اکثریت را بسازند . اما گرایش به قومی ساختن انتخابات هم جلو دموکراسی را خواهد بست وهم تفکر ملی برای شکلگیری وحدت ملی را از میان خواهد برد ، در زیر تاثیر تفکر قومی تمام نهاد های دموکراتیک قدرت میخشکند و انقطا بهای قومی بطور جدی افزایش خواهند یافت . سیادت طلبان قومی از راه حذف قومی نمیتوانند به وحدت ملی برسند ، منافع ملی ووحدت ملی زمانی معنی ومفهوم پیدا میکنند ، که جامعه از راه های دموکراتیک ومدنی به اتحاد سیاسی واجتماعی پایه دار وغیر قابل برگشت به تنازعات قومی برسد.
6ـ حلقهُ مفقود شده در انتخابات حضور نیروهای ملی بود.
جنبش نو خاستهُ ملی بعد از اعلام استقلال سیاسی افغانستان با تلاش آوردن اصلاحات سیاسی ، اقتصادی وفرهنگی ازبالا نتواسست ، پایگاه ووجهه اجتماعی خود را در بین مردم تقویت کند.
محمد نادر خان با یورش سرکوبگرانه به حمایت کامل استخبارات انگلیس ، جنبش ملی را سرکوب خونین نمود و آنرا به پیشبرد فعالیتهای زیر زمینی مجبور کرد ، بازمانده گان خلف الصدق محمد نادر خان ، به سرکوب قطعی آن پرداختند.
تبعات جنگ سرد وحمایت گستردهُ استخباراتی ، مالی ، نظامی وسیاسی ابر قدرتها از دوگرایش سوسیالیستی وبنیاد گرایی اسلامی و اسلام سیاسی وتقسیم مردم بین این دو گرایش در کشور ، جنبش ملی را از نفس انداخت و حضور سیاسی آنرا بطور کامل به حاشیه راند.
باید یاد آور شد ، که با قدرت گیری چپ در کشور ، چپ خود بنا بر منکوب کردن ملی ګرایی ، خود باوری ملی ، بیداری ملی ، عدالت ملی ، الګو برداری از بیرون ، عدم اعتنا به خود آګاهی ملی ، فرهنګ ملی و مجال ندادن به دموکراسی ، که دخالت مردم را در اداره ای امور جامعه افزایش میداد و پایګاه حاکمیت را توسعه میداد و همچنان عدم اعتنا به حقوق بشر وآزادی های مدنی ، هر روز به انزوای اجتماعی محکوم شد و در نتیجه ای این بی پناهی سیاسی و فکری ، پایګاه اجتماعی نیافت وتوسط سیاه ترین نیروهای قرون وسطایی سرکوب شد.
بعد از کنار ګذاشتن مؤقتی بخشی از رژیم طالبان وبر پایی دولت وابسته جمهوری اسلامی افغانستان ، ملی ګرایی بنا بر وابستګی استعماری رژیم ، تسلط بالاجبار اسلام سیاسی بر تمامی عرصه های سیاسی ، فرهنګی، اقتصادی و حیات اجتماعی از راه وابستگی به خارج ونفوذ کامل بورژوازی دلال بر اقتصاد کشور ومصرفی بودن نظام اقتصادی ، بذل کمکهای سخاوتمندانه پولی به احزاب جانبدار دولت وحمایتهای وسیع سیاسی واستخباراتی از احزاب وجریانهای سیاسی عمدتاٌ جهادی از داخل و بیرون ، حما یت از سازمانهای تروریستی طالبان والقاعده بعنوان نیروهای مخالف رژیم ازجانب انګلیس وامریکا ودولتهای ارتجاعی منطقه ، هنوز هیچګونه مجالی برای رشد مستقلانه ملی وملی ګرایی در جامعهٔ افغانستان فراهم نګردیده است ، عدم حضور سیاسی احزاب نیرومند ملی ګرا در صحنه سیاسی کشور، هرسه دور انتخابات ریاست جمهوری ودو دور انتخابات پارلمانی بدون حضور نیروهای ملی برگذار شد و نیروهای ملی نقشی ولو کوچک در صحنهُ سیاسی وکارزار های انتخاباتی نداشتند.
7 ـ انتخابات نشان داد ، که زیر پای بنیاد گرایی اسلامی ، اسلام سیاسی و گروهای سلفی در کشور خالی شده است ، گروهای ، که بنیاد گرایی اسلامی ، اسلام سیاسی وسلفی را نماینده گی میکردند ، کمترین رای را در کشور بدست آوردند و این مساله حکایت از تضعیف کامل پایگاه اجتماعی این گروها دارد ، صرف نبود یک بدیل ملی متشکل ، دموکراتیک وداد خواه به آرایش مجدد ، تاثیر گذاری و حضور سیاسی آنها تداوم بخشیده است .
8 ــ ایمان به تداوم انحصار قدرت در انتخابات ریاست جمهوری ضعف فرهنگ سیاسی ، پایبندی به ارزشهای دموکراتیک ، مسؤلیت پذیری ، احترام به ارادهُ سیاسی مردم ، انتخابات ، کارزار های دموکراتیک وهمدگر پذیری را بخوبی نشان داد . پابندی مذهب گونه به سنت انحصار قدرت ، جناب کرزی وداکتر اشرف غنی احمدزی را واداشت تا بدون هیچگونه پرده پوشی اظهار بدارند ، که عبد اله را در صورت برنده شدن هم نخواهند گذاشت ، که پایش به ریاست جمهوری برسد و در عمل هم آنرا اثبات کردند . طرح سوء قصد بیش از چهار بار بجان داکتر عبد اله وترور های هدفمند تیم ها ، ناظرین وکمپاین های انتخابتی آن در دوران کمپاینها و روز انتخابات ، حکایه از عزم راسخ شؤنستهای قومگرا برای حفظ انحصار قدرت دارد.
9 ـ مسالهُ آواره گی سیاسی وفکری جنبش چپ یا به تعبیر دوستان ایرانی « چپ بریده » در انتخابات بحث های بسیاری را بر انگیخته است.
باوجود راه اندازی قیل وقال های سیاسی وتجمع فزیکی در جبهات گوناگون ، کار برای وحدت چپ ؟ ، داشتن ادعایی ارایه بدیل دموکراتیک در انتخابات وتاثیر گذاری سیاسی بر روند انتخابات و ... ، قبل از انتخابات ، نه تنها هیچیک از این همه ادعاها و بلند پروازی های سنتی تحقق نیافت ، بل درعمل همه در خطوط قومی عقبگرد سیاسی وفکری کردند، بسیاری از گروهای چپ هم پیروان قبلی خط فکری پکن وهم شوروی سابق به تیم انتخاباتی داکتر اشرف غنی احمدزی پیوستند . برای توجیه موضعگیری سیاسی وراضی نگهداشتن یاران دیروزی خود ، چپ ! دو مساله را پیش کشید:
الف : آنها به گروهای جهادی نه گفتند ؛
 ب : وحدت ملی ، تامین ثبات سیاسی وپیشرفت اقتصادی را مد نظر قرار دادند
بنظر میرسد چپ اضافه برعقبگرد فکری وسیاسی ، حافظهُ تاریخی خود را هم از دست داده باشد، اگر هر آدم منصفی هردو تیم انتخاباتی را مقایسه کند کفهُ سنگین جهادی وطالبی به جانب تیم انتخاباتی داکتر اشرف غنی میباشد ،از هفت تنظیم مقیم در پاکستان پنچ تنظیم بطرف احمدزی قرار داشته ودارد ( مجددی ، پیر گیلانی ، تنظیم محمدی ، تنظیم یونس خالص ، حزب اسلامی و اضافه برآن حرکت اسلامی تحت رهبری آقای انوری ) و بسیاری از احزاب هشتگانه مقیم ایران ، که بعداٌ زیر نام حزب وحدت اسلامی متحد شدند وا کنون تحت رهبری آقای خلیلی فعالیت میکنند، همه از تیم انتخاباتی داکتر اشرف غنی احمدزی حمایت کرد ند، از زمرهُ پانزده تنظیم جهادی ، سیزده تنظیم آن از جناب داکتر اشرف غنی احمدزی حمایت کرده اند . آنها به کدام گروهای جهادی نه گفتند!؟
 طرح مسایلی مانند وحدت ملی وختم تنازعات قومی از جانب چپ دیروز برای تبریة موضع گیری انتخاباتی ، بجز اینکه دلهرهُ انحصار قدرت باشد ، فریبی بیش نیست ، زیرا تمام گروهای متعصب قومی ، که خواهان حذف اقوام دیگر از جغرافیه افغانستان اند نتنها جز تیم انتخاباتی احمدزی اند ، بل گردانندهُ اصلی آن میباشند . کسی باور نخواهد کرد ، که طالبان ، افغان ملت ، یونها ، طاقتها و سایر حلقه های سیادت طلب قومی و... متعهد به وحدت ملی باشند ؟
 تصادفاٌ گروه های ، که سالها زیر نام تجزیه طلب و ( پشتون دشمنه عناصر ) با بی انصافی تمام کوبیده شدند ، برای جبران گناهان ناکرده ، توبه نامه فرستادند ! و اینبار در تیم آقای احمدزی اند . با ریاکاری سیاسی فقط میتوان خود را فریب داد ، مردم آگاه تر ازان آنند ، که با این دلقک بازی های سیاسی و قبله بدل کردنها فریب بخورند.
رویکرد دیگر تبلیغاتی پیوستن در تیم احمدزی مسا لهُ وجود ناقضین حقوق بشر ، جنگ سالاران و کسانی ، که دست شان بخون مردم بیگناه آلوده است ، در تیم رقیب جناب احمدزی وانمود شده است.
یک د ید گذرا به تر کیب هردو تیم نشان میدهد ، که این بار نیز کفهُ ترازو در تیم اقای احمد زی سنگین است ، زیرا بیشترین ناقضین حقوق بشر ودستان آلوده بخون ( چپ ، راست ، جهادی ، طالبی ، قاتلین حرفهُ ای ، قهرمانهای آدم کشی ، ملیشه های ، که بخاطر پول آدم میکشتند و... ) همه وهمه در تیم آقای احمد زی جا دارند.
اگر یک مکث کوتاه وگذرا در مورد طراحان اصلی جنگ ومهره هایی ، که باعث این همه جنگهای تباه کن وخانه بر انداز برای بشریت واز جمله کشور عزیز ما شده داشته باشیم ، شاید بیشتر به فهم ناقضین حقوق بشر ، جنایت کاران جنگی و قاتلین همهُ بشریت واز جمله مردم بیگناه وآوارهُ ما کمک کند .
سر نخ تمام جنگها ، جنایات ، فتل عامهای بشری آدمکشی ها و ... از پیشبرد استراتیژی ها ی «نظم نوین جهانی » زیر رهبری امریکا منشاّ گرفته ومیگیرد ، که هدفش دست نشانده کردن حاکمیت های سیاسی کشورها برای غارت ثروت ، برده گی وفقر بیشتر مردم میباشد. راه اندازی کودتا های نظامی ، ساقط کردن رژیمهای ، که بر منافع ملی تمکین میکنند ، راه اندازی جنگها ، ایجاد نفاق اجتماعی در بین اقوام و مذاهب، حفظ رژیمهای وابسته ، سرکوبگر وضد بشری ، که به حیث گارد امنیتی حفظ وتامین منافع ملی امریکا خدمت میکنند همه وهمه دلایلی اساسی اند ، که خون بشریت درسر تاسر کرهُ زمین و ازجمله افغانستان جاری بوده ومیباشد.
بعد ازخروج شوروی باز جنگ برای چی در کشور ما تدوام یافته است؟ کی اکنون پشت سر جنگ در عراق ، سوریه ، لیبی ،مصر ، کشورهای افریقا یی ، اوکراین وکشور عزیز ما قرار داشته ودارد؟
تا این نظم واین سیستم خون آشام وغارتگر بدون رقیب ویک قطبی باقی بماند ، جنگ کما کان ادامه خواهد یافت وتولید جنگسالار ، مافیای قدرت ، مافیای ثروت ، مواد مخدر و... بیشتر میشود وپی امد نامیمون جنگ برای غارت کشور ها بطور طبیعی نقض گستردهُ حقوق انسان در همهُ کشورها را ادامه خواهد داد.
چپ ! باید به علت تمرکز کند ، نه به معلول وخود نباید به دنباله رو رژیم وگروهای وابسته مبدل شود و صف جانب داران امضای پیمان استراتژیک را تقویت کند ؟
به باور من دست طراحان و سازماندهندگان جنگ بیشتر آلوده بخون مردم افغانستان است تا یک سپاهی وفرمانده وهمین ها اند ، که هم حق حیات را در جنگ از مردم گرفته اند وهم حق انتخاب نوع نظام وانتخاب سیاسی را ، داکتر اشرف غنی احمدزی وتیم همکارش در نقش واسطه بین امریکا ، استخبارات نظامی پاکستان واستخبارات امریکا صدها هزار تن سلاح ومهمات جنگی را به جبهات جنگ در افغانستان فرستادند ( رجوع شود به مصاحبه تلویزونی جناب خلیلزاد با بی بی سی ، تلویزون آریانای افغانستان ) وبطور طبیعی این سلاحها ومهمات جنگی جان هزارها انسان را گرفته است . نقش جناب احمدزی ، خلیل زاد ، جلالی ، احدی و... در همکاری با طالبان برای قتل عام مردم بدلایل قومی ومذهبی روشنتر از آفتاب است وهنوز ازصفحه مطبوعات آنزمان پاک نشده است چی رسد به اینکه از خاطره ها پاک شود. بدینسان دستهای « دولت سایه » بیشتر از دیگران در خون مردم غوطه ور است.
این تیم بوده واست ، که هم وسیلهُ انتقال اسلحه وپول امریکا به مجاهدین و طالبان در راه اندازی جنگهای خانمان بر انداز داخلی نقش اساسی ایفا کرد و هم اکنون با راه اندازی بازی چند جانبه بمثابهُ پادو های استخباراتی امریکا از یکطرف تمویل تروریزم واسلام سیاسی را در بازی های منطقوی امریکا بعهده دارد واز جانب دیگر در نقش رهبر و « ستاد سیاسی وفکری » چپ !؟ برای عدالت اجتماعی و رهاییی زحمتکشان از چنبرهُ بی عدالتی وارد کارزار انتخاباتی شده است!؟ چی استدلال ابلهانه سیاسی وچی سفاحت وسفلگی سیاسی وفکری ؟
مساله دیگری که برخ مردم کشیده شده ونکتهُ قوت حساب میشود ، تخصص جناب عالی در اقتصاد است ، که گویا بیک چشم بهم زدن افغانستان به شگوفایی اقتصادی خواهد رسید ، کاش همین طور میبود ! اما بادریغ ودرد ، که کار نامه ، اداری ، مدیریتی و تخصص اقتصادی آقای احمدزی بحیث طراح اصلی برنامهُ عمران وباز سازی افغانستان ، سیاه تر از دیگران است . اولین خدمت جناب شان فروش تصدیهای دولتی بود ، که از عرصهُ تولید به بلند منزل های تجارتی و رهایشی تبدیل شدند.
بیشتر کمکهای بین المللی نزدیک به سی ملیارد دالر برای باز سازی افغانستان در زمان تصدی ایشان در وزارت مالیه واریز شده است چند فیصد این کمکها را حساب داده میتواند ، که کجا مصرف شد وکدام زیر ساختهای اقتصاد ملی با این پولها ساخته شدند؟ طرح کدام پروژه زیربنایی در زمان تصدی جناب شان بروزارت مالیه ریخته شد؟
در حالیکه کمکهای سخاوتمندانهُ زیادی در کشور سرازیر شد ، که برای انسجام امور اقتصادی وباز سازی کشور ایجاب برنامه ریزی دقیق را برای احیا ورشد اقتصادی کشور مینمود اما در وزارت مالیه تسلط انارشی مالی ، اداری وتشکیلاتی وراه یافتن افراد بنا به مناسبات قومی وسوابق خدمت در شبکهُ های استخباراتی نه تخصص ، در رهبری وزارت مالیه ( بیشتر این افراد بعد از پر کردن جیب به امریکا واروپا برگشتند ) وبی برنامه گی همهُ این کمکها را به باد داد.
یکی دیگر از شاهکار های جناب داکتر اشرف غنی احمدزی بحیث طراح اصلی و پالیسی سازنطام شرکت سهامی کرزی ، تحمیل سیاست اقتصادی بازار آزاد براقتصاد فلج شدهُ با کمترین تولید افغانستان است ، که افغانستان را بیک کشور مصرفی تبدیل کرد ، بعلت بی رویهُ ورود کالا هایی خارجی ، صنایع داخلی ، پیشه وری و صنایع کوچک ودستی افغانستان بطور کامل نابود شد ، اقتصاد کشور را تبدیل به اقتصاد کاملاٌ دلالی کرد وانتقال سرمایه را از بخشهای تولیدی به بخش تجاری سبب شد ، نداشتن یک سیستم مالیات شفاف ،مترقی و تصاعدی بر درآمد وجایداد ها ونبود سیستم توزیع عادلانهُ باز پرداخت مالیات و ثروت اجتماعی به نیاز مندان واقشار تهیدست جامعه ، فقر اجتماعی را گسترش داد ، فاصلهُ وحشتناک طبقاتی بین غنی وفقیر را تشدید کرد، همهُ ثروت ا جتماعی در دستان کمتر از یک درصد جامعه متمرکز شد و بد ینسان مافیای قدرت واقتصاد همهُ ثروت جامعه را بلعید . افتخار دیگر این نخبهُ متفکر اقتصادی ، که آنرا در چند مناظرهُ تلویزونی ونمایشات انتخاباتی از دست آورد های مهم دانست ایجاد سیستم بانکداری خصوصی در کشور است ، مگر جناب شان توضیح نفرمودند ، که دست آ ورد این بانکهای سمارق گونه، جناب داکتر وسهم این بانکها در رشد اقتصادی ملی چی بوده است ؟ این بانکهای خصوصی جز پول شویی ، فرار سرمایه به بیرون وحیف ومیل ملیارد ها دالر از دارایی مردم مظلوم افغانستان توسط مافیای سیاسی واقتصادی مانند جناب ایشان ( نو به دوران رسیده های جهادی وطالبی نیکتایی دار) دیگر چی نقشی در احیای اقتصاد ملی کشور داشتند؟
دست آورد جناب داکتر واقعاٌ بزرگ بود هم خود جناب شان صاحب ده ها قصر وویلا شدند وهم برادران جناب شان به تاجران مهم وتاثیر گذار در عرصهُ سیاسی واقتصادی افغانستان مبدل شدند.
استراتیژی جناب احمدزی زیر نام خصوصی سازی باعث شد تا بخش عمدهُ از مالکیتهای دولت بحیث سرمایه ودارایی مردم حیف ومیل شود وشاخصهای مهم اقتصادی ملی مانند مخابرات ، برق ، معادن ، صنایع و ... ، که میتوانست در اشتغال زایی ، کاهش فقر ، جلوگیری از عمیق شدن فاصلهُ طبقاتی و تولید و توزیع بخشی از ثروت اجتماعی بین همهُ مردم مدد برساند، به حراج گذاشته شوند و به دست مافیای اقتصادی دلالان داخلی وکمپنی های غارتگر خارجی سپرده شدند.
مسالهُ فساد اداری حین تصدی جناب شان در وزارت مالیه هیچگاهی کمتر از امروز نبوده است ، که توقع کاهش فساد اداری برده شود ، هم اکنون همه شاهد اند ، که در کمپاین انتخاباتی شان ملیون ها دالر از وزارت مالیه در دور اول مصرف شد و برای انتخابات دور دوم تنها بیشتر از ده میلون دالر در هرات ، بلخ وقندهار توزیع شده است
خرید اعضای کمسیونهای انتخاباتی و مهره های تاثیر گذار در امور انتخابات با پول دولت و « جامعهُ بین المللی »، از جیب مردم علیه مردم .
. شبکهُ از بانکداران وتاجران در دوبی در همکاری وزارت مالیهُ افغانستان مصروف توزیع پول در افغانستان بودند ، نامزدی ، که خود باچنین فساد گسترده وسوء استفاده از پول مردم بقدرت برسد ، میتواند در برابر فساد بی ایستد؟
بسیاری از روشنفکران ما با انتخاب جناب شان از تامین منافع ملی حرف میزنند ، کدام منافع ملی ؟
واقعیت مسلم اینست ، که داکتر اشرف عنی احمدزی متعلق به استخبارات امریکا بوده وهمواره چی در دوران مجاهدین وچی در زمان طالبان وچی هم اکنون در طرح وتطبیق استراتیژی و پیشبرد سیاستهای منطقوی وتحقق اهداف امریکا در افغانستان خدمت کرده و میکند ، بقدرت رساندن جناب شان نیز مشترکاٌ از جانب آی اس آی ، سازمان استخبارات انگلیس وسیا تحقق یافته است.
موجودیت چهره های وابسته در راس قدرت سیاسی باسرمایه وحمایت استخبارات خارجی صرف بمنظور تحقق اهداف منطقهُ ای امریکا میتواند خدمت کند واگر درین راستا از منافع ملی حرفی در میان باشد این منافع ملی امریکا است ، که تامین میشود ، نه منافع ملی افغانستان ، آنچه واقعیت دارد اینست ، که منافع ملی افغانستان قربان اهداف منطقوی امریکا خواهد شد ، بهتر است ما بعوض تامین منافع ملی از بربادی منافع ملی سخن بگوییم ، تا ما چیزی از منافع ملی ما نرا از دست ندهیم ، امریکا منافع را بدست نخواهد آورد. این خون مردم افغانستان است ، که در راه تحقق اهداف منطقوی امریکا جاری است وپیشبرد سیاستهای منطقوی امریکا توسط این تیم و استقرار دولتهای پوشالی ودست نشانده در کشور ، کماکان این خونریزی ادامه خواهد یافت.
ررویکرد تبلیغاتی مبنی بر تامین وحدت ملی ، منافع ملی، تحکیم ثبات سیاسی رشد و توسعهُ اقتصادی و... توسط چپ و نیروهای ملی!؟ در دفاع از اشرف عننی احمدزی ، در واقع نه ممکن است ونه عملی ، آنهاییکه دعوای رای به برنامه را دارند ، به کدام برنامه رای دادند؟ به برنامهُ اسارت بیشتر افغانستان ؟ وگیر ماندن آن در چنبرهُ سیاستهای امریکا ، الغای استقلال سیاسی ، خود ارادیت ملی ، آزادی و راه رشد مستقل ملی ؟
با به قدرت نشاندن« دولت سایه » اینبار به طور علنی در راس قدرت ، کشور به کجا خواهد رفت؟
تیم تداوم وتحول قبل از همه متعهد به تداوم انحصار قدرت قومی است و طنابهای انحصار قدرت بیش از پیش کشیده خواهد شد واز دیگران بحیث افزار سیاسی ورنگ ورونق دولت تک قومی استفاده ابزاری خواهد شد.
در فردای پیروزی قبل از همه به اراده سیاسی مردم ، انتخابات ، کارزارهای دموکراتیک وروشهای مدنی برای مشروعیت رژیم سیاسی پشت پا زده خواهد شد و به ریش مردم خواهند خندید . همزمان با پیروزی تیم تحول وتداوم طالبان بدون کدام مراجعه به آرای مردم به قدرت باز خواهند گشت ، این همه نمایشات مسخره بنام انتخابات به این مصارف گزاف پولی آنهم در دو دور برای چی ؟
در معاملات ، که تیم اشرف عنی با پاکستان ، انگلیس وامریکا در عوض به پیروزی رساندنش پشت پرده انجام داده است ، طالبان باید به قدرت برگردند ، میکانیزم هرچه باشد ( نیمی از قدرت ، بیشتر وکمتر ) اما حقیقت اینست ، که حمایت منطقوی وبین المللی ، که در بازیهای سیاسی ، استخباراتی وممکن است نظامی غرب زیر رهبری امریکا علیه روسیه ، چین ، ایران و ... از طالبان بعمل می آید ، حضور ونفوذ سیاسی ونظامی آنهارا گسترش خواهد داد ، اگر نه یکباره ولی به سرعت سیطره آنها بر دولت چیره خواهد شد ممکن است تیم اشرف غنی در راس قدرت باقی بماند ، زیرا نظریا ت تیم اصلی با طالبان در رؤس کلی سیاستهای داخلی وخارجی با هم مطابق است . ولی پی آمد آن برای کشور سیاست حذف قومی ودکتاتوری وحشتناک مذهبی چیزی دیگری بوده نمیتواند .
قبل از همه نیروهای ترقیخواه وملی زیر فشار سیاسی واستخباراتی امریکا وایادی منطقوی آنها قرار خواهند گرفت ، تاجیکان ، هزاره ها و ازبکها ی تیم اشرف غنی بالاجبار جای شان را در درون دولت به طالبان خواهند گذاشت ، بدین تر تیب اولین قربانی متحدین تیم تحول وتداوم انتخاب شده است.
طالبان بیشتر از گذشته همان سیاست حذف قومی وعمدتاٌ مذهبی را تحقق خواهند بخشید و قربانی بیشتر آن جامعهُ تشیع افغانستان خواهد بود .
متن قدرت سیاسی مانند گذشته کاملاٌ در انحصار یک قوم ونقش دیگران بیش از پیش حاشیوی ، به زواید قدرت و بیشتر سمبولیک تبدیل میگردد.
نوع نگاه مذهبی طالبان از اسلا م وشریعت بر دولت تحمیل خواهد شد وبسیاری از آزادیها وحقوق شهروندی مردم افغانستان مصرحه در قانون اساسی از میان خواهد رفت .
با تعبیری ، که طالبان از اسلام دارند ، زنان وجوانان قربانی وحشتناک خشونتهای سیاسی ومذهبی خواهند بود.
باطرز دید طالبی نسبت به سیاست ، فرهنگ ، اقتصاد ، مناسبات اجتماعی و قومی ، ما نه به ثبات سیاسی ، نه صلح ونه امنیت و آرامش دست خواهیم یافت وانچه را داشته ایم نیز از دست خواهیم داد.
با سیاست لجام گسیختهُ اقتصادی داکتر اشرف غنی احمدزی زیر نام بازار آزاد ووابستگی اقتصادی به بانک جهانی وصندوق بین المللی پول ودیگر معاهدات اسارت آور اقتصادی با کمپنیهای غارتگر سرمایه داری ، تما م ثروت کشور غارت خواهد شد و مردم افغانستان واز جمله زحمتکشان بیشتر بزیر خط فقر خواهند رفت.
افغانستان در کنار حضور استخباراتی امریکا وانگلیس به حضور سیاسی واستخبارتی بیشتر و امر ونهی جرنیلان پاکستانی وآی اس آی مبدل خواهد شد ، نه اینکه به تعبیر حامییان امضای سند استراتژیک با امریکا و حمایت امریکا از رژیم تحت الحمایه احمدزی دست مداخلهُ پاکستان را از افغانستان کوتاه کند . آتش باری بی وقفه پاکستان بر مناطق وولایات سرحدی ، تغییر مرزها سرحدی پاکستان تا عمق پنجاه کیلومتری بداخل خاک افغانستان ، توزیع برگه های شناسایی تابعیت پاکستانی در ولایات شرقی و جنوبی کشور وتسلط کلدار پاکستانی در دادوستد ومعاملات تجارتی تا کابل در زمانیکه نزدیک به یکصدوپنجاه هزار سربازان ناتو تحت رهبری امریکا در افغانستان حضور داشتند ، خود حدیثی مفصلی است از مجمل بافی های چپ ، نیروهای دموکرات ودادخواه ! و سیادت طلبان قومی مبنی برینکه پناه بردن زیر چتر امریکا جلو مداخلهُ بیشتر در امور داخلی افغانستان را خواهد گرفت .
عالم
18/06/2014

سه‌شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۹۳


ع.م.اسکندری

 


چرا از داکتر اشرف غنی احمدزی حمایت نمیکنم؟

 

در روزهای پسین دور دوم انتخابات افغانستان موضع گیری برخی از دوستان قدیمی به نفع تیم دکتور احمدزی ، برمن مستقیم یا غیر مستقیم فشار آوردند تا موضع گیری خود را با صراحت بیشتربگویم.

موضع من اینست : من از اشرف غنی و تیم تمامیت خواه وی حمایت نمیکنم.

 چرا؟

1-  او مدافع طالبان و طالبانیزم است: در زمان حاکمیت طالبان در افغانستان آقای اشرف غنی احمدزی از مدافعین و سخنگویان طالبان بود و از طریق مصاحبه های خود با بی بی سی و سی ان ان انها را نیروهای ملی و بومی میخواند. همین اکنون نیز آقای احمدزی حمایت خود از طالبان را پنهان نمیکند و میگوید که او بود که اسرای طالب در بگرام را آزاد نموده است و در آینده نیز چنین خواهد کرد. در برنامه انتخاباتی او هیچ طرح مشخصی در رابطهء مبارزه علیه نیروهای دهشت افگن طالبانی و تفکرات ایشان دیده نمیشود. بدون شکستاندن سیاسی و نظامی طالبان که چیزی بیشتر از"شاخهء افغانی القاعده" نیستند؛ در افغانستان هرگز ثبات و صلح برقرار نخواهد شد. مشکل افغانستان مشکل میان مدرنیته و اسلام نیست بلکه مشکل در طالبانیزم و ضد طالبانیزم نهفته است. آنچنانیکه استاد سیاف با جرآت و قاطعیت آنرا طرح کرده اند. راه دیگری غیر ازین نیست.

2- او بانی سیستم نا کار آمد پریزدنشیل  یا ریاستی کنونی است: افغانستان از اولین روزهای تشکیل خود منحیث یک کشور مستقل با محدودهء جغرافیایی کنونی تا ختم حکومت  استاد ربانی دارای سیستم صدارتی بود اگر شاه در رآس بود یا رئیس جمهور ولی مرجع دیگری بنام صدارت یا کمیته اجرائیه شورای وزیران نیز وجود داشت. برای اولین بار مقام صدارت در لویه جرگه قانون اساسی در سال 1382از سیستم اداری کشور حذف شد. آقایون خلیلزاد، احدی و احمدزی در تحمیل سیستم ریاستی بر لویه جرگه نقش اساسی داشتند. حالا بعد یک دهه بهمگان معلوم شده است که این سیسم اداره با شرایط افغانستان همخوانی ندارد. افغانستان به سیستم پارلمانی و تقسیم قدرت میان رنیس جمهور و صدر اعظم از یکسو و میان مرکز و محلات از سوی دیگر نیاز دارد. چیزیکه در برنامه های آقای احمدزی کاملا مفقود است. نظام متمرکز ریاستی کنونی صرف برای نگه داشت رآس نظام در دست خانواده، قبیله و قوم معین است و هیچ خدمتی برای امر تحقق دموکراسی در کشور نمیکند. باید به شکل دموکراتیک و مدنی بر هرارشی حاکمیت دیر یا زود پایین داد. هرچه زودتراین سندروم پایان پذیرد همانقدر بهترو به نفع دموکراسی و ایجاد جامعهء مدنی و تامین اصل حق شهروندی در افغانستان است. مردم ما نباید بر مبنای سیستم "کاستی" به اتباع درجه یک، دو، سه و چهار و...تقسیم شوند.  

3- او قبیلوی می اندیشد و به تساوی حقوق اقوام وحق شهروندی اعتقاد ندارد : او باوجود آنکه در نوشته ها و مقالاتش در مطبوعات بین المللی از تقسیم عادلانهء ثروت و قدرت میان ملتها و حتی کشورها، حاکمیت مردم و حق شهروندی حرف میزند ولی آنزمانیکه  پای صحبتش به مسایل افغانستان کشانیده میشود صاف و ساده میگوید که با "اصطلاح شهروند مشکل"  دارد. این گفته های او را که میگوید: "میان فرزندان آحمدشاه و میرویس جدایی نه اندازید" و یا " همه زندانیان بگرام گویندگان یک زبان اند" و یا مناطق زیست گویندگان یک قوم مورد بمباردمان هوایی قوتهای ناتو قرار میگیرند" را چگونه میتوان تفسیر کرد؟ موجودیت عناصر معلوم الحال و برتری خواه قومی بشمول برخی احزاب قبیله محور از نویسندگان " سقاوی دوم" تا حزب افغان ملت در تیم تحول و تداوم دلیل واضحی بر غیر ملی بودن این تیم است.  برخی از آگاهان را عقیده بر ان است که تیم تحول و تداوم چیزی بیشتر از تداوم همان "شورای هماهنگی" نیست و نتیجتآ در صورت پیروزی شگافهای قومی را بیشتر خواهد ساخت.

4- سیاست خارجی او سیاست درستی برای برون رفت از بحرانهای فعلی کشور نیست: بی ثباتی و جنگهای داخلی در افغانستان بیش از آنکه ناشی از رقابتهای قومی در داخل جغرافیای کشور باشد ناشی از رقابتهای قدرتهای جهانی وکشورهای همسایه و منطقه است. افغانستان وقتی میتواند به ثبات سیاسی برسد که هویت تاریخی آن چون کشور بیطرف و"حایل" احترام گردد و در طولانی مدت به پایگاه دایمی هیچ قدرت جهانی تبدیل نگردد و بعدش هم در بعد منطقوی کشوری باشد دوست همه کشورهای همسایه و منطقه. باوجود انکه اقای احمدزی در منشور انتخاباتی خود از " پیمان همکاری منطقوی برای ایجاد ثبات، امنیت و انکشاف اقتصادی " حرف میزند ولی یک پاراگرف بعدتر آن در رابطه به روابط افغانستان با پاکستان چنین میفرماید : " خط دیورند که میراث استعمار برای هردو مملکت است برای ما اولویت کاری محسوب نمیشود."[1] مگر اقای دکتور اشرف غنی نمیداند که عامل اساسی جنک نیابتی طی چهار دهه  در افغانستان، پاکستان است. میدانم که اقای احمدزی میدانند که اساسی ترین اصل در روابط بین الدول احترام به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها است ولی نمیتوانند برحس برتری جویی میراثی که سر چندین رئیس جمهور را در گذشته به دار داده است بگذرند. اگر مسنله حل اختلافات با پاکستان که عامل اساس بی ثباتی کشور است در اولویتهای ایشان قرار ندارد پس به حل کدام مسئله اساسی تر از آن میپردازند؟ در اصل سیاست خارجی اقای غنی نه بر حل اختلافات با همسایه ها و همگرایی منطقوی  و بلخصوص با پاکستان بلکه بر مبنای حفظ و افزایش تنش با همسایگان استوار است.

5- او بیش از آنکه یک عالم باشد یک دماگوگ است: اقای احمدزی درهمه صحبتهای خود بر رتبه علمی خود پا می فشارد و اینکه او دکتور است و در بانک جهانی کار کرده است  و اینکه در بازسازی کشورهای بحران زده آسیا و افریقا به شمول  روسیه، چین و هند نقش تعیین کننده داشته است. اولا اینکه ایشان دکتورای خود را در انتروپولوژی یا مردم شناسی گرفته اند نه در اقتصاد و مدیریت. من باوجود همه کوشش نتوانستم تزس دکتورا ایشان را بیابم که در مورد کدام منطقه و مردم نوشته اند ولی خوشبختانه اکثر مقالات ایشان را که به زبان انگلیسی است به شمول کتاب مشهور شان که با خانم لاک هورست تحت عنوان ( Fixing The Failed States) نوشته اند با دقت خواندم. اولا اینکه من درین کتاب هیچ تیوری و تزس ایرا نیافتم که به خود آقای غنی متعلق باشد و ایشان بگویند که این منم که این تیوری یا تزس خاص جامعه شناسانه و یا اقتصادی را وضع کرده ام. کتاب بیشتر به یک گزارش میماند تا یک اثر علمی- تحقیقی. جالب تر اینکه ایشان درین کتاب  برای تحقق دموکراسی در کشورها و دموکراتیزه ساختن نظم جهانی بیشتر بر تقسیم قدرت و ثروت میان شهر و ده و حتی کشورها تاکید کرده اند در حالیکه پالیسی و پروگرامهای انتخاباتی شان در افغانستان کاملا برعکس اعتقادات مندرجهء شان دراین کتاب است.[2] معلوم است که ایشان متخصص و حتی تحصیل کرده علم اقتصاد نیستند ولی شاید بعد سالها کار کرد در بانک جهانی مسلما تجارب مفید در زمینه بانک داری داشته باشند که این مسئله برای تدوین سیاستهای کلان  اقتصادی برای کشوربحران زده یی  چون افغانستان نمیتواند بسیار کارساز باشد؛ اگر چنین نمی بود باید افغانستان تا اکنون  و با کمکهای حدود صد ملیارد دالری جهان به بهشت تبدیل میشد که نشد بخصوص که رهبری اقتصادی افغانستان طی سیزده سال اخیر در دست آقای احمد زی و حواریونش بود. یکی دیگر از عوام فریبانه ترین تبلیغات که هم خودش و هم طرفدارانش او را به استناد بر تبلیغات یک مجله (Prospect Magazine)  دومین متفکر عصر جهان مینامند که این لقب هیچ بنیاد علمی و اکادمیک ندارد. القاب علمی چون دکتور، پروفیسور، اکادیمیسین، متفکرو... را فقط دانشگاه ها و مراکز علمی و تحقیقاتی صلاحیت دارند تا برای کسی اعطا کنند نه مجلات و روزنامه ها. اگر اقای احمدزی به ضابطه های اکادمیک احترم میداشت باید خود میگفت که این لقب یک نام تبلیغاتی است تا یک تایتل اکادمیک.

ایشان در جریان کمپاین انتخاباتی خود وعده هایی میدهند که برای هیچ عقل سلیمی قابل باور نیست. مثلا ایشان در بدخشان گفتند که اگر پیروز شوند بدخشان را به مرکز تجارت بین المللی تبدیل میکنند و یا در هرات فرمودند که  "با ایجاد چندین بندر مرزی در ولایاتی چون بادغیس و فراه افغانستان را از یک کشور وارداتی به یک کشور صادراتی تبدیل مینمایند". ایا تاکید بر چنین وعده های واهی را میتوان جزعوام فریبی نام دیگری گذاشت؟

6- او از سلامت فزیکی و روانی برخوردار نیست: برای رهبری سیاسی علاوه بر دانش، تجربه، تقوی، پاکیزگی نفس ، صداقت و پایداری در اعتقادات به سلامتی فزیکی و روانی وکریزما نیز ضرورت است.

 دریکی از صحبتهای تلویزیونی جناب دکتور احمدزی خود اعتراف کردند که چند سال قبل به سرطان معده مبتلا بودند ولی حالا کاملا شفا یافته اند. اینکه ایشان ازین مرض مهلک شفای کامل یافته باشند نیز یکی یکی از معجزات روزگار است ولی در هر حالت حرکات و اطوار ایشان نمایانگر حالت عادی در یک شخصیت سیاسی نیست. بعد از چند دقیقه صحبت احساساتی میشوند و طرز صدا و ادای کلمات شان تغییر میخورد.  خشن میشود، ناسنجیده سخن میگوید و حتی بر دیگران بیجا تعرض میکند و تاآنجا میرسد که مخالف فکری خود را بدون هیج ملاحظه یی " بچهء خر" بخوانند. اگر در جهان متمدن میبود همین دوکلمه کافی بود تا با واکنش همگانی مواجه شود وخود داوطلبانه از کاندیداتوری ریاست جمهوری صرف نظر کند. برای رهبری کشوری مثل افغانستان که انباشته از پرابلمهای اجتماعی است ما به رهبری ضرورت داریم که هم مدیر باشد هم مدبر وهم متحمل و بردبار و کریزمای رهبری را نیز داشته باشد. بزرگان ما نا حق نگفته اند که " عقل سلیم در بدن سالم است" که اقای احمدزی از کمبود آن رنج میبرد.

7- او از درد و رنج دهه های اخیر مردم افغانستان واقف نیست: او از نو جوانی تا حال در بیرون از کشور زیسته است و بصورت طبیعی از درد و رنج مردم افغانستان طی چهار دههء اخیر انچنانی واقف نیست. او در کل این مدت تابعیت یک کشور خارجی را داشته است و خانواده (زن و فرزندان) اش نیز خارجی اند. در گذشته ها ( از زمان شاه تا حکومت دکتور نجیب الله ) در قوانین اساسی افغانستان قید بود که نه تنها رئیس جمهور و اعضای کابینه بلکه افسران اردو، پولیس، قضات، سارنوالان و کارمندان وزارت امور خارجه  نه تنها باید خودشان افغان و زادهء والدین افغان میبودند بلکه نمیتوانستند همسر خارجی نیز داشته باشند. این قانون در لویه جرگه سال 1382 بنابر فشار همین آقایون ( دکتور خلیلزاد، دکتور احدی و دکتور احمدزی) تغییر خورد. چون ایشان از قبل میدانستند که بعد آقای کرزی نوبت انها است و باید قانون عنعنعوی کشور را به نفع خود تغییر میدادند. حتی در اکثر کشورهای  پیشرفته و دموکراتیک جهان از جمله ایلات متحده امریکا نیز این قید برای احراز مقام ریاست جمهوری وجود دارد. در قانون اساسی ایالات متحده حتی قید شده است که کاندید ریاست جمهوری ایالات متحده باید در خاک ان کشور تولد شده باشد.

 او در سه دههء که در افغانستان آتش و خون بود در رفاه در امریکا زیسته است و طبعا درد انرا نیز احساس نمیکند. " زور آتش را زمینی میداند که در آن آتش میسوزد". دید او از افغانستان در بهترین حالت دید زمان  نادر خانی و ظاهرخانی است نه دید زمان جنگ و "مقاومت". چه تظمینی وجود دارد که فردا اگر شرایط دشواری باز بر افغانستان تحمیل شود ایشان افغانستان را بمقصد کشور دومی شان ( ایالات متحده امریکا) ترک نخواهند گفت؟

من اورا منحیث یکی از شخصیتهای تحصیل یافته و اکادمیک کشور احترام دارم ولی عملکرد و کرکتر شخصی ایشان نمایانگر این حقیقت است که ایشان توانایی و شایستگی رهبری افغانستان را با این همه مشکلاتش ندارند. هرمتفکر و استاد دانشگاه الزاما نمیتواند رهبر سسیاسی خوب هم باشد.

*****

دیر یا زود ما باید از سیاستهای خانواده محور، قبیله و قوم محور بگذریم و بر اصول و معیارهای پذیرفته شدهء دموکراسی که در محراق آن اصل "شهروندی" قرار دارد برسیم و گذار کنیم بسوی یک ملت واحد. این انتخابات یک فرصت خوب برای رسیدن به این مامول است. لذا من نه از شخص بلکه از پروگرامی حمایت میکنم که کشور را از سیاستهای بدوی و قبیله و قوم محور به سوی دموکراسی، تامین حق شهروندی و سپردن قدرت و حاکمیت  به مردم از سطح ده تا رآس  قدرت در کشور رهنمایی کند. لذا از همه دوستان، همفکران  تقضی دارم تا به تیم تمامیت خواهان تباری نه بگویند و به اصلاح گران و انانیکه به همگرایی مردم افغانستان اعتقاد دارند بپیوندند.

17 جوزای سال 1393

 




[1] - به نقل ازنسخه الکترونیک منشور تیم تحول و تداوم
[2] See: Fixing failed states (A Framework for Rebuilding a Fractured World (By: Ashraf Ghani and Clare Lockhart, Oxford university press, 2008. Pages: 165, 169, 190,221-223 and 227.