چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۵




دکتورلعل زاد
25 اگست 2006

بحثی پیرامون راههای ایجاد وحدت ملی درکشور

ازچندی باینطرف بحثهای داغی بین روشنفکران، نویسندگان ،قلمبدستان وصاحبنظران کشوربر سرمسئله وحدت ملی، موجودیت آن وچگونگی نیل به آن دروسایل اطلاعات جمعی (انترنیت، پالتاک، روزنامه ها، جراید، رادیوها و تلویزیونها) درجریان است.
باین ارتباط، یکتعداد ازقلمبدستان کشورمقالات متعددی درسایتهای انترنیتی بنشرسپرده وجوانب مختلف این قضیه رااززوایای مختلف مورد تحلیل وبررسی قرار داده اند که خیلی ها دلچسپ و آموزنده است. من هم منحیث یکی ازعلاقمندان مسایل سیاسی وتاریخی کشوروبا استفاده ازموقع خواستم برداشتهای خود پیرامون این مسئله راحتی الامکان بشکل ساده وعام فهم خدمت دوستان تقدیم نمایم تا مورد بحث، تدقیق وتحلیل بیشتردوستان وهموطنان قرارگیرد. زیرا بگفته مولانا:
هفت شهرعشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
با وجودیکه صدها کتاب، رساله ومقاله درمورد ملت، دولت ملی، دموکراسی، عدالت اجتماعی، ستم ملی و وحدت ملی بنشررسیده، هنوزبرداشت یکسان وواحدی دراین زمینه ها وجود ندارد. بسیاری ازقلمبدستان ما برای دریافت موجودیت ویا عدم موجودیت وحدت ملی درکشور، بدون مراجعه بواقعیتهای عینی جامعه "افغانستان"، آنرا درلابلای کتب و رسالات علمی دانشمندان خارجی جستجومینمایند. درست همانند دانشمندان وعلمای قرون گذشته که تعداد دندانهای اسب رادرکتب مقدس جستجو میکردند! برداشت من اینستکه متاسفانه بسیاری ازدانشمندان کشورما نیزبه چنین مرضی مبتلا اند صرفنظرازآنعده که بنا بروابستگیها ویا درنظرداشت منافع قومی، قبیلوی و ... خودرا به "کوچه حسن چپ" میزنند ویا حقایق راوارونه جلوه میدهند. این بحث در دوبخش – طرح تیوریک مسئله و جنبه تطبیقی آن درکشور – پیشکش میشود.
بخش اول – طرح تیوریک مسئله
الف - مفاهیم اساسی
انسان ها درپروسه رشد وتکامل اجتماعی خویش در طول چند صد هزارسال ازفرد به خانواده، قبیله، قوم و بالاخره بمرحلۀ ملت ویا دولت - ملت ارتقا نموده اند. همچنان گفته میشود که نژاد های مختلفی وجوددارند (که ازنقطه نظربیولوژیک ومنشا انسانی هیچگونه اساس علمی ندارد). بعضیها مقوله ملیت رانیزاستعمال میکنند که باید معنی "منسوبیت" به قوم ویا ملتی راداشته باشد نه مقولۀ دربین قوم ویا ملت. لذا قبل ازهرچیزباید معنی ومفهوم این اصطلاحات راروشن ساخت. ولی باید تذکر داد که این مقولات بهیچوجه معنی ومفهوم کاملا ثابت ولایتغییر نداشته وسیال اند. بعلاوه، این اصطلاحات دربسا موارد مورد توافق همگانی قرارنداشته وفقط میتواند بطورنسبی مورد قبول و توافق قرارگیرد {1}:
نژاد: معمولا برحسب ویژگیهای رنگ جلد و ساختمان چهره افراد تعیین میشوند. نژادپرستی سیستم نظریاتی است که مجموعه ارزشهای انسانی رابرحسب کتگوری نژادی آنها تعیین میکنند. ولی این مقوله مورد بحث ما نیست.
قبیله: گروهی از افراد جامعه که باهم قرابت و روابط خویشاوندی داشته واکثرا دارای مشترکات فرهنگی و زبانی (بعضیها سرزمین را نیزعلاوه میکنند) است.
قوم (تبار): گروهی ازافراد جامعه که اکثرا دارای مشترکات فرهنگی وزبانی (بعضیها سرزمین را نیزعلاوه میکنند) میباشند. یکتعداد دانشمندان غربی اصطلاح ناسیونالیزم قومی (قومگرائی) رامنحیث یک مفکوره سیاسی بعوض ناسیونالیزم (ملیگرائی) بمفهوم غربی آن استعمال میکنند که غالبا مروجترین شکل ناسیونالیزم درجهان معاصراست. دراینبحث، مقوله ملت بیشتر بمفهوم قوم و ناسیونالیزم بفمهوم ناسیونالیزم قومی بکارگرفته شده و منظوراز ستم ملی درکشورنیز ستم ویا بیعدالتی قومی است (درحالیکه بعدا خواهیم دید که ملت چیست، شرایط واقعی کشورچگونه است واز وحدت ملی واقعی چقدر فاصله داریم). بصورت عام دو نوع ناسیونالیزم وجود دارد {2}:
1. ناسونالیزم ملت ویا قوم حاکم که اکثرا تفوق طلبانه، عظمت طلبانه، الحاق گرایانه و ستم گرایانه است.
2. ناسیونالیزم ملت ویا قوم محکوم که اکثراحق طلبانه، تساوی خواهانه ویاآزادی خواهانه است. جوهراساسی این ناسیونالیزم آنستکه هرگروه قومی ویا ملی دارای "حق خود ارادیت" ویا حق تعیین سرنوشت خویش میباشند. این حق میتواند ازحق خودگردانی دریک جامعه تا ایجاد واحد خود مختاروحتی ایجاد دولت مستقل رادربرگیرد. مضمون اساسی تمام نهضتهای ضد استعماری وجنبشهای رهاییبخش ملی همین اصل زرین "حق ملل درتعیین سرنوشت خویش" بوده است. اما این جوهردربسا موارد و بخصوص ازطرف ملت ویا قوم حاکم قابل بحث ومشاجره بوده، ببهانه های مختلف وتحت پوشش کلمات بسیارزیبا و خوش خط وخالی ازقبیل حفظ وحدت ملی، تمامیت ارضی، یکپارچگی، جلوگیری ازتجزیه کشوروغیره مورد قبول نبوده است!
موضوع مهمی که دراینجا قابل ذکر است معنی ومفهوم مقولات "ستم ملی" و یا "قوم حاکم و محکوم ویا قوم ستمگروستمکش" دربین هموطنان ماست. بدین معنی که یکتعداد، این مقولات را در بحثهای "مسئله ملی مستعمراتی" قبول داشته ولی در بحثهای "مسئله ملی داخلی" در کشور های کثیرالمله ویا چند قومی وبخصوص درافغانستان قابل تطبیق نمیدانند. طورمثال از قلم یکی از صاحبنظران (پشتون) که با صراحت کامل موجودیت "ستم ملی" درکشوررا قبول دارد می خوانیم (البته حساب شخصیتهای دیگری که طرح اندیشه مسئله ملی وموجودیت "ستم ملی" در کشوررا وارداتی ویا زاده افکار تنگنظرانه روشنفکران قومگرا، متعصب ویا جاسوس دانسته وآنرا توطیۀ جهت بهم انداختن "اقوام باهم برادر" وتجزیه کشورمیدانند، جداست):
"زحمتکشان ملیتهای اقلیت، افزون برستم طبقاتی ... زیربارستم حکام ملیت حاکم نیزشانه خم می کردند ... زحمتکشان وابسته بملیت حاکم هیچگونه نقش ومسئولیتی رادراستقرارستم ملی بعهده ندارند ... مسئولیت تاریخی سرکوب ملیتهای اقلیت راتنها فرادستان، حکام جابروعمال ایدیالوژیک آنان بعهده دارند. تلاشهایکه ... درجهت نفی وجود ستم ملی میشوند در واقع یک اقدام سیاسی است که ازیکسوحقانیت مطالبات دادخواهانه ملیتهای اقلیت رارد میکند واز سوی دیگربه توجیه ایدیالوژیک حاکمیت فرادستان ملیت اکثریت میپردازند" {3}.
جالب است که دراینجا مقوله "ستم ملی" بمقوله "ستم حکام ملیت حاکم" درافغانستان تبدیل میشود ولی بازهم خانه شان آباد که حداقل به سه موضوع نهایت مهم - موجودیت "ستم ملی"، "سرکوب تاریخی ملیتهای اقلیت" و"حقانیت مطالبات دادخواهانه ملیتهای اقلیت" درکشور- اعتراف میکند، صرفنظرازینکه اقلیت واکثریت مدنظرایشان نیز صحت ندارد!
بیمورد نیست درباره اهمیت مسئله ملی واصل"حق تعیین سرنوشت ملل"اززبان یکی ازرهبران همین دانشمند (وازرساله خودش) نقل قول نمود وبه ریش علمبرداران این تیوری خندید که در زمان حاکمیت ایشان درکشور، حتی خود مختاری فرهنگی به اقوام کشوررا قایل نشدند چه رسد به حق تعیین سرنوشت ایشان:
"... درکنگره 1898 حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه فراترازشعارهای جانبداران خود مختاری فرهنگی اقلیتها (توسط منشویکها)، حق خودارادیت خلقها رابرای تعیین سرنوشت شان مطرح کرد ودرکنگره 1903 اصل حق تعیین سرنوشت واستقلال ارضی خلق ها را بحیث یک اصل بنیادی حزب بتصویب رساند (که منجربجدایی بلشویکها ازمنشویکها شد) ... هنگام تدوین نخستین قانون اساسی شوروی ... بحث داغی روی مسئله ملی درگرفت. ... دیدگاههای...رامورد انتقاد قرار داده واعلام داشت: انترناسیونالیزم ملت جابر یا بزرگ به احترام به تساوی صوری ملت ها خلاصه نمی شود، این ملت باید نا برابری های را که عملا در زندگی اجتماعی بروز میکنند، جبران کند" {3}.
زیراکاملا هویداست که "ملت جابریا بزرگی" درجهان وجود ندارد که "زحمتکش" نداشته باشد. بعلاوه، آیا جنبشهای ضد استعماری وآزادیخواهی حق نداشتند بخاطر گل روی "زحمتکشان" دولتهای استعماری علم مبارزه وآزادیخواهی را برافرازند؟ مگراین بهانه ای نیست دردست یک تعداد که طرح مسئله ملی، مبارزه برعلیه ستم ملی و بیعدالتی قومی درکشوررا باعث بیشترشدن نفاق و تفرقه ملی، جنگ و رویارویی قومی وتجزیه کشورمیدانند؟ وحتی با طرح های تیوریکی جهت بحث وبررسی نام افغان وافغانستان بشدت مخالفت نموده وببهانه اینکه لب وحدت ملی کج نشود اعلام میدارند: "این طرحها نه تنها هیچ دردی را دوا نمیکند بلکه آتش نفاق و برادرکشی را بیشتراز پیش شعله ور میسازد" {4}.
دراینمورد باید آورشد که زمان حاضر زمان بیداری اقوام وملتهای است که تا دیروزنمیتوانستند ازهویت، زبان، فرهنگ ویا مذهب خود سخن گویند. زیرا رژیمهای استبدادی وقت صدایشان رادرگلویشان خفه میکرد ومجبوربودند که برای زنده ماندن ویا امرار معاش، هویت های "تحمیلی" دیگران را بپذیرند. آیا میتوان اعتراضات خشمگینانه وخروش رزمجویانه این شیرزن خراسان زمین را ناشنیده انگاشت که درجستجوی "گمشده های" خود فریاد میکشد:
"من نوشته ام " زنان افغانستانی " وپشت این واژه ترکیبی منطق قوی وواقعیت دردناکی نهفته است که با هویت گمشدۀ چندهزار سالۀ من گره میخورد وهویت مثله شده مرا زیر سوال می برد که من کی بودم ؟ اسم سرزمین من چه بود ؟ و ازکدامین چهار سو بادی وزید ونام زادگاه من که سرزمین آفتاب بود و روشنایی بخش سرزمین های پهناور خراسان زمین ،ایران وفراسوی آن درساحۀ ایل وقبیلۀ غروب نمود٠٠٠ هویت من، زبان من باهمه غنای فرهنگی وتاریخی چند هزار ساله اش درزیر سم ستوران شکست وریخت ٠٠٠ وسرنوشت من بدستان الفنستن انگلیس ولارد اکلند رقم زده شد؟!" {5}.
برای برحق بودن چنین صداهای کافیست باین نقل قول دقت نمایید: "حتی جنرال استورات الفنستون که در راًس هیئتی بریتانیا دراکتوبر 1808 بدربار شاه شجاع میرود وبعداً کتاب افغانان یا سلطنت کابل را نوشت نام رسمی کل کشور مارا خراسان میگوید. او می نویسد: « نامی که توسط ساکنان سرزمین برتمام کشور اطلاق می شود خراسان است اما واضح است که بکار برد این نام درست نیست؛ ازیکسو تمام سرزمین افغانان درمحدودۀ خراسان داخل نیست واز سوی دیگر دربخش مهم آن ایالت، افغانان ساکن نیستند. » " {6}.
یکتعداد ازقملبدستان دیگر، بنا بعدم درک مسایل سیاسی وتاریخی کشور ویا بطورآگاهانه وبمنظور مغشوش ساختن اذهان عامه استدلالهای جالبی دارند: طورمثال- شرایط زندگی یک کوچی پشتون را با یک زمیندارتاجک و یا ازبک مقایسه نموده ویا عقبماندگی بعضی قبایل پشتون ومناطق آنرا شاهد می آورند تا موجودیت "ستم ملی" درکشور وتقسیم بندی اقوام افغانستان به حاکم ومحکوم (و بخصوص ستمگر وستمکش) راغلط وبیمحتوا ثابت کنند که هدف ایشان ازیکطرف خلط مقولات ومباحث سیاسی وحقوقی با مقولات ومباحث روزمره و عامیانه وازطرف دیگر، درنظرنگرفتن ساختارقدرت سیاسی، چگونگی مشارکت اقوام وعدم بررسی تبعیضات وامتیازاتی میباشد که در عرصه های مختلف درطول تاریخ درکشورصورت گرفته است!
ملت: یک مفهوم انتزاعی بوده، تعاریف وبرداشتهای متفاوتی ازآن وجود دارد. اما درواقعیت، ملت یک پدیده جدید اروپایی است که درپروسه روشنگری، مدرنیته، رشد جوامع شهروندی و ایجاد دولتهای ملی زاده وآفریده میشود (چیزیکه درتعداد زیاد دولتهای تاریخی وجود ندارد). یعنی ملت چیزی هست که دولت های ملی می آفرینند ودولتها هم زمانی ملی گفته میشوند که مشروعیت خویش را ازاراده آزاد شهروندان خویش گرفته باشند (شهروندان یعنی افراد دارای حقوق مساوی دربرابرقانون صرفنظرازهرگونه تعلقی نژادی، قومی، مذهبی، جنسی، زبانی، سمتی وغیره). در چنین دولتی، ملت بیک مقوله سیاسی وحقوقی تبدیل گردیده وماهیت قومی وفرهنگی خودراازدست میدهد. ملت چنین دولتی عبارت از مجموعه انسانهای است که ازطریق باورهای سیاسی شان بهم نزدیک گردیده ودرفرجام به حاکمیتی دست می یابند (حاکمیت ملی) که مدافع حقوق ایشان بوده و بمثابه میانجی میان آنها عمل می نماید وبرپایه اراده جمعی درخدمت سعادت جمعی قرارمیگیرد. مشترکات چنین ملتی درنتیجه ابرازآزادانه اراده شهروندان آن تعیین وتصویب میشوند. چنین ملتی میتواند چند فرهنگی بوده وشهروندان آن دارای تبارها وریشه های گوناگون باشند. هویت ملی در اینجا نیزهویتی است سیاسی و شهروندی، نه قومی و فرهنگی {7}.
"یکی ازعناصراساسی درتشکیل و تکمیل ساختار ومرحلۀ دولت - ملت، تبدیل شدن مردم ازاقوام وقبایل به شهروند است: به جامعۀ شهروند و ملت شهروند. شهروندی که حضور ومشارکت خود را دردولت برمبنای شهروند بودن خود احساس کند نه بروابستگی های قومی و قبیلوی خویش" {8}. ازمباحث فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که ملت عبارت از اتحاد داوطلبانه شهروندان یک جامعه دریک دولت ملی میباشد!
دولت: بمفهوم امروزی آن عبارت ازمجموعه ارگانهای قدرت (قوه اجراییه، مقننه وقضاییه) که دارای حاکمیت بریک جامعه وبریک قلمرومشخص میباشد. منظورازحاکمیت، تطبیق اوامر و دساتیرتوسط مردم واداره وکنترول قلمرو است. لذا "از ویژگی های مشترک هر دولتی (چه سنتی و چه مدرن) وجود ارگان سیاسی است که بر یک قلمرو مشخص حکومت کند ... وتوانایی اجرای تصمیماتش را داشته باشد" {9}. قابل ذکراست که دراینجا منظوراصلی ماهیت دولت هاست: ملی بودن و مشروع بودن آنها، نه اشکال وانواع دولتها ویا سیر تاریخی آنها.
همچنان باید تذکر داد که دراصطلاحات و مباحث عامیانه اکثرامقولات ملت، دولت و کشورمعادل و مترادف هم استعمال میشوند. دراینصورت ملت بمفهوم مردم ویا اقوام، کشوربمفهوم یک ساحه جغرافیایی و دولت بمفهوم ارگانهای قدرت استعمال میشوند. درحالیکه ازنگاه سیاسی – حقوقی ملت بدون دولت ملی وجامعه شهروندی، دولت بدون ارگانهای قدرت دارای حاکمیت درقلمرو مشخص و کشور بدون دولت دارای حاکمیت نمیتواند مفهوم علمی وعملی داشته ویا ایجاد گردد.
ب - وحدت ملی چیست و چگونه بوجود میآید؟
چنانکه فوقا دیدیم ملتها بطورمیکانیکی "ساخته" نمیشوند بلکه دریک پروسه طولانی و درازمدت تحت شرایط معینی بوجود میآیند وبا گذشت زمان وتغییرشرایط میتوانند استحکام یابند ویا ضعیف و لرزان گردند. لذا اگرقبول کنیم که ملت اتحاد داوطلبانه شهروندان (مربوط باقوام وقبایل مختلف) یک جامعه دریک دولت ملی است، پس سه عامل عناصراساسی وحدت ملی واقعی دریک کشور را تشکیل میدهند:
1. دولت ملی،
2. جامعه شهروندی،
3. داوطلبی.
مهمترین عنصرویاعامل درین میان، دولت ملی است یعنی دولتی که براساس اراده آزاد مردم بوجود آمده وعدالت اجتماعی یعنی شرایط مساوی رشد وانکشاف برای همه شهروندان کشوررا (صرفنظراز تعلقات قومی، سمتی، زبانی وفرهنگی آنها) فراهم میسازد. درچنین دولتی، تفکر و احساس شهروندی نیز رشد وانکشاف نموده وزمینه مساعدی را برای ایجاد جامعه شهروندی و تحکیم بیشتردولت ملی فراهم میکند. فقط درچنین جامعه ای است که جایی برای وابستگی های قومی، سمتی و ... درسطوح دولت وجامعه باقی نمانده (با وجودیکه ممکن است چنین تمایلاتی درسطوح فردی ویا حتی افرادی برای مدتهای طولانی موجود باشد که زیاد مهم وقابل تشویش نیست) وزمینه های واقعی عینی و ذهنی برای ایجاد واستحکام وحدت ملی تامین میگردد.
باید بخاطرداشت که با ایجاد دولت ملی و جامعه شهروندی میتوان شرایط کامل را برای ایجاد وحدت ملی فراهم ساخت، ولی بآنهم آخرین اصل پایدار، دوامداروتکمیل کننده پروسه وحدت فقط میتواند "داوطلبی" باشد که فکرمیکنم مفهوم آن کاملا روشن است (جوهراساسی دموکراسی نیز همین است)!
بخش دوم - جنبه های تطبیقی مسئله
موجودیت وحدت ملی درکشور ویا گذار بآن؟
با درک مفاهیم تیوریک وحدت ملی وچگونگی ایجاد آن (که فوقا توضیح گردید) می توانیم جنبه های تطبیقی این مسئله را درکشورخویش جستجو کنیم. فکرمیکنم همه صاحبنظران کشور بطور متفق القول قبول دارند که افغانستان مانند اکثریت کشورهای جهان کشوری است متشکل ازاقوام وقبایل مختلف، زبانهای مختلف، فرهنگها ومذاهب مختلف.
اما تفاوت عمده اینستکه افغانستان کشوراقلیتهای قومی است که بدنه اصلی آنها درکشورهای مجاورزندگی میکنند وآنهم طوریکه کمیت هیچیک ازین اقوام بگمان اغلب بیشتر از30 فیصد نفوس کشوررا تشکیل نمی دهد. بارتباط قبول ویا عدم قبول موجودیت "وحدت ملی" درکشور، بصورت عام دوگروه وجوددارند:
اول - افراد، گروها و جریانهای که تشکیل دولت، ملت و وحدت ملی را برمحور قوم اکثریت پنداشته ومعتقد اند که باایجاد افغانستان همواره وحدت ملی وجود داشته است. اینها اصراردارند که این مسئله دربین مردم مطرح نبوده وطرح آنرا محصول چند روشنفکر ویا جریانهای تجزیه طلب و وابسته به بیگانگان میدانند. این گروه حتی بحث پیرامون طرح وحل مساله ملی (قومی) رااصولا غیرمجاز وافتراق برانگیزدانسته ومعتقد اند که افغانستان به یک دولت متمرکز وفوق العاده قوی نیاز مند است تا ازاستقلال، حاکمیت ملی وتمامیت ارضی خود دفاع کند. این گروه هرگونه تقسیم قدرت سیاسی وبرپایی ادارات دولتی بشیوه خود مختاریهای محلی ویا ایجاد نظام فدرال راباعث تجزیه کشورمیدانند {10}.
دوم – افراد، گروها و جریانهای که تاریخ معاصرافغانستان را تاریخ خونبارمرگ عدالت سیاسی وملی میپندارند و معتقد اند که برخوردهای تبعیض آمیز قومی ، زبانی ومذهبی با لوسیله امیران وزعمای قبیله حاکم، اقوام مختلف جامعه را در برابرهم قرار داده وصفحات خونین ملی وبحران عمیق سیاسی و اجتماعی را در روابط آنها بوجود آورده است {10}.
جهت اثبات هردو ادعا موضوع را دردو بخش گذشته وحال مورد بررسی قرار میدهیم.
1. وحدت ملی - ازعبدالرحمن تا ملاعمر
شگفت آوراست که یک تعداد تاریخ نگاران درباری و تاریخسازان سرکاری مبدا ایجاد افغانستان کنونی (وحتی مبدا ایجاد دولت ملی، وحدت ملی وملت افغان) را سال 1747 م یعنی بقدرت رسیدن احمدخان رئیس قبیله ابدالی درکندهار میدانند، درحالیکه درواقعیت امرتا زمان عبدالرحمن، دولتی ویا کشوری باین نام نه تنها درتاریخ {6} بلکه حتی درجغرافیه نیزوجودندارد {11}:
"اقوام مختلف شامل ترکیب جامعه افغانی برای باراول درسال 1747 م موفق به تشکیل یک دولت ملی شدند ... و آنهم ازمجرای اتحاد داوطلبانه اقوام مختلف" ... و"ملت افغان" راایجاد نمودند..." درتاریخ قرن 18 هیچیک تصادم قومی، نژادی و مذهبی ثبت نشده است ... تاریخ قرن 19 ... از1793 تا 1880 ... آگنده ازوارد شدن ضربه های مدهش برپیکر وحدت ملی است...
دوره سلطنت 21 ساله امیر عبدالحمن در تامین وحدت ملی ... دارای بسیار برجستگی است ... امیربدون تعصب قومی و مذهبی ... اقوام سرکش وماجراآفرین را ... بلا تفریق وبدون استثنا تار ومارکرد. یکی دیگر ازکارروایی های امیر ... که بسیارمفید ثابت شد تطبیق پروگرام اسکان ناقلین است، که طی آن برخی قبایل جنوب بشمال کشور کوچانیده شدند" {12}.
بنا بگفته موصوف "نخستین دولت ملی درافغانستان بالوسیله پشتونها ... پایه گذاری شد. پشتونها با داشتن نفوس اکثریت بمقایسه سایراقوام طی دونیم قرن اززمان تشکیل دولت ملی تا تجاوز شوروی ... مسئولیت رهبری سیاسی دولت رابدست داشتند ... ضوابط زندگی قبیلوی (ازجمله پشتونولی) ... درامر تثبیت رهبری پشتونها ممد واقع شد" {12}.
موصوف حکومت طالبان راملی ترین حکومت ومقاومت علیه آنرا جنگ قومی دانسته ومیگوید: "فعلا افغانستان درگیرجنگ کثیف قومی است و ... مسئولیت ختم جنگ بدوش ائتلاف اقوام اقلیت است که با داعیه عمومی استقرار حکومت مرکزی وملی که "برادربزرگ" علم آنرا بر داشته است، آهنگ جدال دارد" {12}.
دراین بررسی، حقایق نهایت تلخ، ناگوار وجانسوزی نهفته است: عناصری ازقبیل "تارومارکردن اقوام سرکش وماجراآفرین، اسکان ناقلین، داشتن نفوس اکثریت، ضوابط زندگی قبیلوی، پشتونولی وتثبیت رهبری پشتونها منحیث برادربزرگ (ملت افغان)" مظهرواقعی مفهوم دولت ملی، حکومت ملی و وحدت ملی ازنظراین دانشمند است که آنرا صاف وپوست کنده بیان نموده وازعملی کنندگان این سیاست (عبدالرحمن، امین وطالبان) صمیمانه دفاع کرده است!
ماهیت این سیاست عظمت طلبانه وفاشیستی را محترم هاتف بسیارزیبا به روابط برادران یعنی اقوام کشوربتصویرنموده است: برادربزرگ یعنی اکثریت، برادران خورد یعنی اقلیتها، اطاعت ازبرادربزرگ یعنی وحدت ملی، انتقاد ازبرادر بزرگ یعنی شورش و سرپیچی ازبرادر بزرگ یعنی جدایی وتجزیه طلبی {13}.
یکی دیگرازنامدارترین ومعروفترین مورخین کشورجناب عبدالحی حبیبی است که با پشتیبانی از سیاست تحمیل زبان پشتوتوسط هاشم خان چکامه زیبائی جهت تشویق وترغیب بیشترآن بحضور شاه جوان تقدیم میکند که ماهیت درونی افکار، سیاست وقضاوتهای تاریخی این دانشمند رابرملا میسازد {14}:
"قوم من ! ای تــودهء والا نژاد وی نياکان غيــورت مرد و راد
با تو دارم گفتـــگوی محرمی تا ز اسرار حــــيات آگاه شوی
بشنوای پشتون باصدق و صفا حـافـــــــــظ کهسار و قلب آسـيا
گر بزرگی خــواهی و آزادگی يا چــو اسلاف غيورت زندگی
اولاً پشـــــتو لسانت زنده ساز هم براين شـالوده کاخت برفراز
تاتوانی تکـــــيه بر شمشير کن قصر ملت را برآن تعمير کن »

اینست یکی دو نمونه ازنظرات دانشمندان ومورخین سرشناس قبیله گرایان (قبیله ای که بیش از 250 سال دراین سرزمین حکومت کرده) درمورد معنی وحدت ملی وچگونگی ملتسازی!!!
البته دهها نام دیگر رامیتوان باین لست طویل با شاهکارهای جاویدان ایشان (ازقبیل سقاوی دوم) علاوه نمود: لایق، سیستانی، سادات، هاشمیان، اتمر، ... زی ها و زادهای دیگرکه لقب پرافتخار "بابا" بایشان اعطا گردیده ویا خواهد گردید!
دراینمورد اگریکمقداردیگرهم بدون ملاحظه وروشنتر قضاوت کنیم ازدیدگاه این دانشمندان قبیله گرا، معنی دولت، ملت، وحدت و ... زمانی صدق پیدا میکند که در "راس" آن یک پشتون قرار داشته باشد (صرفنظرازینکه چپ، راست، کج، کور، و... باشد) و بایست همه "بپذیرند" که هر آنچه مربوط به ایشان است همه "ملی" اند: اصطلاحات ملی، سرود ملی، اتن ملی، لسان ملی، لباس ملی، بابای ملی و...
طوریکه میبینیم مشکل اساسی یکتعداد زیاد روشنفکران ودانشمندان قبیله گرای کشورما اینستکه متاسفانه همه چیزرافقط ازسوراخ منافع قبیلۀ خویش بررسی نموده وبا اصرار میخواهند آنرا بر دیگران "تحمیل" نمایند. درحالیکه وحدت ملی فقط میتواند بربنیاد یک دولت ملی ایجاد گردیده و تبلورآن دموکراسی وعدالت اجتماعی درجامعه باشد. این دموکراسی وعدالت اجتماعی نیزکلمات خوش خط وخال و یا مفاهیم مجرد، خشک وجدا اززندگی مردم نبوده وباید عملا دربر گیرنده عدالت قومی، مذهبی، زبانی، جنسی ومنطقوی باشد. درینموارد هیچگونه تبعیض ویا امتیازی نمیتواند قابل قبول ویا توجیه پذیرباشد.
دلچسپ است که یکتعداد (طورمثال) تامین عدالت قومی رابطورمیکانیکی "سهم مساویانه" اقوام درقدرت میدانند ویا یک تعداد دیگر نصب چند چهره نمایشی ازاقوام مختلف دردستگاه قدرت را تامین عدالت قومی قلمداد میکنند. درحالیکه بعقیده من منظوراز"عدالت" باید تامین شرایط مساوی برای رشد وانکشاف همه افراد جامعه صرفنظراز وابستگیهای قومی، مذهبی، زبانی، جنسی و سمتی آنها باشد.
برای بررسی دقیق و همه جانبه مسایل ومشکلات قومی درکشورباید پیشینه تاریخی آنرادرعرصه های مختلف مورد تحقیق ومطالعه قرارداد. شمه ای ازین مسایل در تاریخ غبار، فرهنگ ومحتاط برشته تحریردرآمده ودرین اواخریکتعداد مقالات روشنگرانه نیزباین ارتباط درسایتهای انترنیت به نشررسیده است. ولی واقعیت موضوع اینستکه بعلت فراهم نبودن شرایط وامکانات، تا هنوزهیچ چیزی ازآنچه درطول بیش از 250 سال رخداده مورد تحقیق وبررسی قرارنگرفته است.
قابل یادآوریست که یکتعدادازهموطنان ما پیشنهاد میکنند، خواهش مینمایند وحتی قسم میدهند که بلحاظ ... همه چیز را به تاریخ بسپارید، بگذارید تاریخ قضاوت کند (بدون اینکه ما بنویسیم!)، مرداری را شورندهید، اختلافات را دامن نزنید، یادآوری گذشته باعث نفاق وتفرقه بیشترمیشود، بالای گذشته خاک بپاشید و ... وحدت کنید. ویا فکرمیکنند که "ملت شدن بخواستن ونخواستن ماوابسته است" {15}. آنهاییکه این موضوع را آگاهانه پیشکش میکنند، میدانند که در طول این مدت چه بلائی بر سرتاریخ، زبان، فرهنگ، مذهب ودارائی های اقوام ومردمان این سر زمین آورده اند و با چه مهارتی تا کنون آنرا درگلوها خفه ساخته ویا توسط تاریخ سازان خویش جعل نموده اند. لذا باید خاموش بود تا "چلوصاف" این آقایان ازآب بیرون نیامده و وحدت ملی یعنی حاکمیت ایشان به خطرنیافتد!
ولی آنهاییکه این موضوع را مخلصانه، صادقانه ودلسوزانه پیشکش میکنند باید بدانند که متاسفانه نمیتوان اتحاد ووحدت را با زور، فرمان، وعظ و یا نصیحت ایجاد کرد {16} (ایکاش اینقدرآسان میبود). بلکه باید زمینه های عینی وواقعی این عدم وحدت یعنی بیعدالتی را ازبین برد. من بدین باورم که اگردریک جامعه، عدالت اجتماعی موجودباشد هیچگونه تبلیغ وتوطئه ای نمیتواند آنرا خدشه دارسازد. لذا افشای جنایات تاریخی نه بمنظورعقده گشائی، انتقام گیری ویا تحقیروتوهین به شخص ویا قوم خاصی است. بلکه هدف اساسی آن دانستن ریشه ها، علل وعوامل آن ودریافت راه حلهای مناسب بخاطررفع آن ویا عدم تکرار آن درآینده است. زیراجرم یک امرشخصی بوده وهیچ قومی، مذهبی ویا سمتی نمیتواند مسئول خیانت ویا جنایاتی باشد که توسط یک فردویا افراد مربوط به آن صورت گرفته است.
بادرنظرداشت آنچه گفتیم وبخاطرروشن شدن تاریخ حقیقی کشورپیشنهاد مینمایم تا روشنفکران و دانشمندان دلسوزوآگاه وطن دربخشهای مختلف تاریخ واقعی این دوره تحقیق وتتبع نموده ونتایج کارخویش رادرمحضرقضاوت مردم بلا کشیده خود قراردهند. این گام بزرگی خواهد بود درجهت روشنگری اذهان عامه وبسیج نیروهای مردمی ویگانه تضمینی است درجهت عدم تکرارآنچه در گذشته اتفاق افتاده است. بعضی مسایل مورد تحقیق وبررسی قرارذیل است:

1. حکومت تک قومی 250 ساله و مشارکت سایراقوام درآن.
2. تحمیل نام افغان وافغانستان (دراینمورد مقالات زیادی بنشر رسیده است).
3. مسئله ناقلین واثرات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن.
4. پروسه پشتوسازی و پشتونیزه سازی کشور واثرات آن (نقش پشتوتولنه وکورسهای پشتو در فارسی زدائی).
5. نامگذاری محلات وتبدیل نامهای مناطق تاریخی درکشورواثرات آن (فقط بنواحی شهرکابل نظراندازید: خوشحال مینه، جمال مینه، میرویس مینه، ایوب خان مینه، رحمن مینه، ولیخان مینه، اکبرخان مینه، ...).
6. جنایات امیرعبدالرحمن درهزاره جات و نورستان.
7. جنایات نادردرشمالی وامتیازات قبایل جنوبی.
8. نقش هاشم خان و جنایات محمد گل مومند دراسکان ناقلین ومحو آثارفرهنگی.
9. امتیازات وتبعیضات قومی در دوره ظاهر.
10. وزارت اقوام وقبایل ونقش آن درپروسه وحدت ملی.
11. محوونابودی آثارفرهنگی اقوام غیرپشتون.
12. تقسیمات واحدهای اداری ومعیار آن.
13. سابقه نفوس شماری واحصائیه درکشور.
14. جنایات امین درکشتاراقوام دیگر.
15. ساختارجوامع قبیلوی درکشوروامکانات ایجاد دولت ملی {17}.
16. نقش خط دیورند (پشتونستانخواهی) وسایرخطوط سرحدی درجداسازی اقوام واثرات آن.
17. چگونگی انکشاف مناطق کشوردررژیمهای مختلف.
18. علل قابل افتخاربودن کلمات پشتون وافغان درپیشاوند وپساوند اسمای اشخاص ومحلات در کشور(پشتونیار، پشتونمل، پشتونزی، پشتوندوست و... پشتون زرغون، پشتون کوت، افغانکوت، و...) وعدم افتخار(؟) یا عدم موجودیت تاجک، ازبک، هزاره و ... درپیشاوندها وپساوندها.
19. نقش اختلافات قومی درایجاد وفروپاشی حزب دموکراتیک و حکومت آنها.
20. نقش اختلافات قومی درتشکیل احزاب اسلامی، دوره جهاد وحکومت مجاهدین.
21. نقش اقوام درایجاد، توسعه و سقوط طالبان.
تمام بررسیها نشان میدهد که درتاریخ "افغانستان" نه تنها هیچگونه مظاهری ازوحدت ملی وجود نداشته بلکه سراپا وحشت ودهشت بوده است. بهرصورت، آن چیزی است که درگذشته اتفاق افتاده ولی حد اقلی اثرات فعلی وناهنجارآن ایجاد فضای بی اعتمادی وانتقامجوئی (دربین روشنفکران اقوام محکوم) وفرهنگ تحمیل وعدم تحمل (دربین روشنفکران قوم حاکم) است. لذا وظیفه اساسی روشنفکران دلسوزوطن درشرایط موجود را روشنگری، ایجاد فضای اعتماد و فرهنگ تحمل و عدم تحمیل (پیش شرطهای ذهنی) دانسته ومعتقدم که چنین فضائی فقط می تواند ازطریق گذشت، دلجویی، اعتراف ومعذرتخواهی ازهرآنچه در گذشته اتفاق افتاده، میسر گردد {11}.
این جاده دوطرفه است: دلجوئی، اعتراف ومعذرت خواهی ازطرف روشنفکران قومیکه حاکمان آن جنایت کرده وگذشت وبخشش ازطرف روشنفکران اقوامی که مورد ظلم وبیعدالتی قرارگرفته اند. فقط دراینصورت میتوان زمینه های ذهنی وحدت ملی بین روشنفکران کشوررافراهم ساخت. یکی ازگامهای ساده و عملی (پیش شرطهای عینی) برای ایجاد وحدت ملی درشرایط فعلی کشور میتواند انتخابی نمودن ارگان های محلی قدرت واداره دولتی درچوکات تشکیلات اداری موجود باشد.
2. وحدت ملی - دوره کرزی
فکرمیکنم دراینمورد مقالات واطلاعات زیادی وجوددارد. زیراوسایل مختلف اطلاعات جمعی این امکان رافراهم ساخته که روزمره ناظرزنده وشاهدعینی بسیاری از تغییرات وتحولات درکشور باشیم . طوریکه بچشم سرشاهد بودیم کرزی بادرنظرداشت وابستگیهای قومی (پشتون بودن) و سیاسی (پشتیبانی امریکا) برخلاف نورمهای دموکراسی و معیارهای انتخابات برمشترکین جلسه بن تحمیل گردید {18}. ولی مهمترازآنچه دربن گذشت، پالیسیها وعملکردهای جناب کرزی در طول پنجسال حاکمیت موصوف است که میتواند معیاردقیق ارزیابیها باشد.
اگرکمی دقیقترماهیت دولت فعلی رادرنظربگیریم سراپای آن غرق درقومگرائی و قبیله گرائی بمفهوم طالبانی آن درلباس دموکراسی است. طورمثال: انتخاب هردومعاون کرزی باساس قومی است، انتخاب تمام وزرای کابینه با معیارقومی است، پارلمان غرق درقومگرائی است، هرگونه رای گیری واتخاذ تصامیم برمعیارهای قومی است، نصب، نگهداشت وپیشنهاد جناب شنواری (شیخی که مظهرمقدس وملوث است {19}) درراس قوه قضائیه واعضای آن برپایه قومی است، انتخاب وجابجائی کادرها درتمام ادارات دولتی برمعیارهای قومی است و ........
باید بخاطرداشت که درنهایت امرفقط یک تضمین واقعی برای زنده ماندن فاشیزم قبیله وجود دارد وآن - برقراری دوباره دیکتاتوری سیاه طالبان درکشوراست. زیرا قبیله گرایان بخوبی میدانند که دموکراسی مرگ فاشیزم است! بهمین علت نباید ازکرزی ودارودسته اش توقع داشت که در کشور ما دموکراسی بیاورند، مگراینکه یک نیروی بالقوه مردمی آنها را "جلوکش" کند!
فکرمیکنم حالا همه می دانند که حتی عزل وجابجائی فهیم، دوستم، اسماعیل خان ودهها شخصیت دیگرازارگانهای مختلف دولتی (به بهانه جنگسالار؟ که ایکاش اینطورمیبود وبعوض آنها شایسته سالاری نصب میگردید!) پایه واساس قومی داشته ودراین جامعه فقط یک بازی وجود دارد وآنهم "بازی قومی" است وبس! تمام بازیهای سیاف - محقق وقانونی - ربانی برسرریاست پارلمان و هرآنچه امروز درآنجا میگذرد شاهد مدعاست که توسط کرزی وباند موصوف ایجاد گردیده وادامه دارد. وهمین "بازی قومی" است که امروز دشمنان قسم خورده وایدئولوژیک سرخ، سیاه، سبز و سفید دیروزی (ظاهرشاه، سیاف، گلابزوی، ملاراکتی وعلومی) را بهم پیوند ودریک صف واحد قرارداده است.
وقتی بازی قومی است چطورمیتوان ازدیگران توقع داشت که فراقومی عمل کنند؟ زیرا "فرا قومی اندیشیدن رانمیتوان بعنوان درس اخلاق وایدیالوژی درنظرگرفت" {20}، مگراینکه بازی راتغییرداد. جهت تعویض این بازی (که تیم کرزی آنرا براه انداخته) بیک نیروی بالقوه مردمی نیازاست که تیم کرزی را "جلوکش" ویا "تعویض" کند، درغیرآن این بازی ادامه خواهد یافت.
درآخرباید متذکرشد که مسئله قومی درافغانستان یک مسئله نهایت مغلق، حساس ونازک است و اگر صادقانه ودلسوزانه بآن برخورد نشود عواقب نهایت ناگواری بدنبال خواهد داشت. زیرا این مسئله درتحلیل نهائی ماهیت ارضی دارد. بدین معنی که پروژه اسکان ناقلین درشمال شباهت زیادی به مسئله فلسطین و اعمار شهرکهای یهودی نشین درمناطق اشغالی دارد! این پروژه سیاسی که نهال آن توسط عبدالرحمن غرس وتوسط هاشم ومحمدگل مومند آبیاری وتوسعه یافت، درزمان هجوم طالبان شگوفه کرد و ثمرداد وطالبان میوه شیرین آنرا چیدند!
اکنون سردمداران قبیله با بهره گیری ازتجربه طالبان بسرعت تلاش دارند تا با استفاده ازوقت و شرایط (موجودیت امریکا وقوای بین المللی) مواد مهم برنامه "سقاوی دوم" یعنی خلع سلاح شمال واسکان ناقلین را تطبیق نمایند. اینجاست که زنگهای خطربصدا درمیآید!!!
پروژه خلع سلاح در شمال عملی گردیده (درحالیکه جنوب مسلح ساخته میشود!) و پروژه اسکان ناقلین (ببهانه اسکان کوچیها؟) درنواحی مختلف شهر کابل، شمالی، پنجشیر، کندز، بغلان، بامیان وسایرمناطق آغاز شده که باید درمقابل آن با یک نیروی بالقوه مردمی شدیدا مخالفت نمود، به مقاومت برخاست وبهرقیمتی شده جلو آنرا گرفت!
درغیرآن منتظردوردوم طالبانی ولی خونبارترباید بود!
نتیجه گیری

"وحدت ملی" درکشورافسانه ایست دلانگیزوگوشنوازکه فقط میتوان آنرادرگوش کودکان زمزمه کرد، درحالیکه تاریخ "افغانستان" سراسرخون است وبیعدالتی با تمام اشکال آن.
ایجاد پیش شرط های لازم نظری (اعتمادسازی، تحمل وعدم تحمیل ازطریق گذشت، دلجویی، اعتراف ومعذرتخواهی ازآنچه اتفاق افتاده) وعملی (انتخابی نمودن تمام ارگانهای محلی قدرت واداره دولتی) در شرایط فعلی میتواند مقدمۀ برای ایجاد وحدت ملی دربین روشنفکران کشور باشد.
اما مسیرتحولات کنونی زنگهای خطردرشمال رابصدا درآورده که قبیله گرایان با هزاران چال و حیل میخواهند برنامه "سقاوی دوم" را در لباس زیبای "خامک دوزی افغانی" یعنی خلع سلاح و اسکان کوچیها درمناطق"اقوام سرکش وماجراآفرین"تطبیق وسیادت دایمی قبیله راتضمین نمایند.
حوادث جنوب نیز که محصول "چشمکزدن" های علنی وپنهانی جناب کرزی به همتبارانش میباشد چراغ های سرخ را روشن گردانیده ونشاندهنده دورتسلیمی قدرت به طلبای کرام (؟) است تا افتخارات "مقاومت" افسانوی قهرمانان خراسان زمین را ازصفحات تاریخ محونموده، سیادت قبیله را تامین وعمق ستراتژیک پاکستان را تضمین نمایند.
لذاافشای جنایات تاریخی وبسیج نیروهای بالقوه مردمی یگانه تضمینی است درجهت جلوگیری از وحشت ملی ( آنچه ازعبدالرحمن تا ملاعمراتفاق افتاده)، ایجاد دولت ملی ورسیدن به وحدت ملی!

منابع:

http://en.wikipedia.org/wiki/Main_Page1.
2. مجید اسکندری – افغانستان در مسیر وحدت ملی.
http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/eskandari2.html

http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/eskandari3.html

http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/eskandari4.html

3. عبدالله نائبی – مسئله ملی: ستم ملی، رهائی ملی، فدرالیزم دموکراتیک و نگرشی بر مسئله ملی درجامعه امروزی.
http://www.ayenda.org/Masale%20meli.pdf
4. نصیرسهام – افغانستان یا خراسان.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/saham.html
5. ثریا بها – پرنده مردنیست پروازرابخاطربسپار.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/sorayabaha.html

6. اندیشمند – نگاه به افغانستان. چگونه کشورماافعانستان نام گرفت؟
http://www.ariayemusic.com/dari2/tarikh/andeshmand.pdf

7. رنگین دادفرسپنتا – نژادپرستی وگفتمان هویت ملی، چراجستاری با این همه کاستی؟
http://payamemojahed.com/index.php?option=com_content&task=view&id=1390&Itemid=35

8. اندیشمند – سیاست "سهم اقوام" در وزارت خارجه؟
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/andeshmand4.html

9. احمد حسین مبلغ – افغانستان به عنوان ملت بالقوه.
http://www.afghanasamai.com/
10. عالم – بسوی ایجاد جبهه عمل نیروهای ملی و ترقیخواه.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/alem3.html
11. لعل زاد – دوپیشنهاد ساده وعملی برای کاهش بحرانات داخلی ومداخلات خارجی درکشور.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/lalzad.html

12. روستار تره کی – نقش اقوام درپروسه تشکل ملت درتاریخ معاصر افغانستان.
http://www.afghanasamai.com/
13. سخیداد هاتف – شک در مطلوب ها.
http://www.afghanasamai.com/

14. بغلانی – توضیحات در ارتباط مقاله "آریانای باستان، خراسان پهناوروافغانستان پرآشوب".
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/baghlani2.html

15. سیاه سنگ – چگونه میتوان به وحدت ملی رسید واگرنرسیم چه؟
http://www.afghanasamai.com/
16. بیژنپور – وحدت ملی، یک توهم وهزارگمان.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/bezhanpoor.html

17. خواجه بشیراحمد انصاری. ذهنیت قبیلوی: دیواره ای فراروی تدین وتمدن. 1382 انتشارات پیمان.

18. لعل زاد – افغانستان امروزی درنقشه های دیروزی.
http://www.ariayemusic.com/dari3/afg.html

19. خواجه بشیراحمد انصاری – شیخ شهرما مظهر مقدس وملوث.
http://www.ariayemusic.com/dari2/siasi/ansari.html

20. الهام غرجی – خطوط موازی و خطوط متقاطع: گزارش حال سیاست قومگرائی درافغانستان.
http://www.afghanasamai.com/

دوشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۵

بسوی ایجاد جبهه عمل نیروهای ملی وترقیخواه


عالم


درین اواخر در رسانه های گروهی و مخصوصا سایتهای انترنتی هموطنان ما در بیرون از کشور، فراخوانها ونقطه نظرات زیادی مبنی بر جمع آمد نیروهای چپ «چپ دموکراتیک» و مواردی هم، برای به همپیوستن پارچه های متلاشی شده ای ح. د. خ. ا .( حزب وطن) به نشر سپرده اند . درین طرحها ونقطه نظر ها، برخی ها با دید وسیعتر ساختار جبهه ای را مد نظر قرار داده اند ، که دران تجمع همه نیروهای وطنپرست ، ملی و ترقی خواه، امکان پذیر ومیسر گردد . اما در برخی ازین فراخوانها صرفا به اتحاد مجدد هر کدام از جناحهای قبلی ح.د.خ.ا. تاکید شده است . صرف نظر از موضعگیریهای جدید اندیشه ای، سیاسی و گاهی هم ایدولوژیک سازمانها وجریانهای سر بر آورده و جدیدا شکل گرفته از بدنه ای چپ قبلی، از همه آنها بعنوان نیروهای چپ وگاهی هم « چپ دموکراتیک» دعوت شده تا در یک تشکل سازمانی جدید گرد هم آیند تا فرصت سوزی های دیگر بوجود نیاید.
البته ضرورت یکپارچگی واتحاد جنبش میهن پرستانه ملی وترقی خواه ، که مبارزه سیاسی واندیشه یی هدفمند را برای کسب واعاده استقلال ،آزادی ،حاکمیت ملی ،تمامیت ارضی ، خود ارادیت ملی وتامین آزادیهای دموکراتیک، دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، رفع تبعیض و نابرابری قومی واتنیکی ومشارکت عادلانه ملی را در قدرت و اداره امور جامعه، به پیش ببرد ، کاملا مشهود است و هر روز بیش از روز قبل ، جدیت ومبرمیت خاص کسب میکند و نباید هیچ دعوتی درین مورد بی پاسخ گذاشته شود.ولی برای رسیدن به چنین هدفی ، مهم است ، قبلا بدانیم ،که موانع کلی واساسی بر سر راه اتحاد چپ « چپ دموکراتیک » در وجود یک سازمان و همه نیروهای ملی وترقی خواه در یک جبهه سیاسی چیست؟ و آیا همه تشکیلات سر بر آورده از چپ دیروز با بازسازی آرمانها وایدالهای شان به داعیه چپ «چپ دموکراتیک » پابندی والتزام دارند یا خیر ؟
چشم انداز گذرا به اهداف ، آرمانها و خطوط ارایه شده پروگرامی توسط این سازمانها و نحوهء بر خورد عملی سیاسی شان به استثای بخشی از آنها ، این وسوسه دل انگیز اتحاد ووحدت نیروهای چپ دیروز را به شک وتردید های جدی مواجه میسازد . بمشکل میتوان این همه سازمانها وجریانهای ثبت شده از بقایای چپ را دارای سمت گیری چپی دانست .
بر نامه های سازمانهای سر بر آورده از چپ دیروز بجز ، مملو از کاپی گری های مود روز مبنی بر دموکراسی غربی، لبرالیزم ، اقتصاد بازار آزاد ونشخوار نقش «جامعه بین المللی » و «نظم نوین جهانی» ، هیچگونه سمت وسوی در جهت منافع زحمتکشان افغانستان ندارند .
در سرا پای این دعوت نامه ها برای اتحاد نیروهای چپ بجز موارد اندکی ، بعوض ارایه تحلیل های اندیشه یی وسیاسی بیشتر به برخورد های عاطفی ، رفاقت بازی ها ، گروه گرایی ها وجناح بازیهای قبلی توجه مبذول شده است و هر کدام در تلاش جمع آمد یاران قدیم اند.
برداشت ها ، بسیار عام مطرح شده اند ، که جز حسن نیت برای جمع آمد نیروها چپ ، بسیاری ا ز سوا لات در مورد چپ بی پاسخ گذاشته شده است . کدام نیروها، چپ اند؟ تفاوت این چپ در بازار حزب سازیهای جدید با سایر نیروها در چیست ؟ در برابر این چپ چی وظایفی در جامعه افغانستان گذاشته شود ؟ موارد که چپ برای تحقق آن متحد شود کدامها اند ؟ مبانی فکری وسیاسی چپ چیست ؟ و ....
درین جا متذکر باید گردید ، که برخی سازمانهای ایجاد شده از بدنه چپ دیروز، با ارزیابیهای جدید، فورمولهایی را برای التزام خود به چپ در برنامه های شان ارایه کرده اند . ولی در برخی از موضعگیریهای جدید ، جدالها پیرامون موارد اندیشه یی و سیاسی ، هنوز از سطح یک گرایش فرا نرفته اند و اغلبا این مواضع بسیار متفاوت عرضه شده اند ، که بتوا نند به این زودیها جنبش چپ را متحد بسازد .
اگر در فراخوانهای ارایه شده ، منظور از تشکیلات سازیهای جدید ، بدیل سازیهای باشد، که بتواند برای تکیه گاه جامعه بین المللی (امریکا ، ا نگلیس واسراییل ) بعوض تکیه گاه موجود طالبی وجهادی ، سلطنت طلبان و سیطره جویان قومی د رافغانستان ، پیاده نظامهای فکری، سیاسی و تبلیغاتی بسازند تا از یک جانب دموکراسی امریکایی را (آزادی صدور سرمایه وچاپیدن کشور های جهان سوم با بکارگیری همه اقدامات بشمول راه اندازی جنگهای غارتگرانه) توجیه کند و از جانب دیگر عطش دوباره قدرتگیری آنهم به کمک قوتهای اشغالگر را فرو بنشاند . باید گفت ، که شرکت درین مسابقه وحدت وقدرت هیچ ارتباطی به مواضع چپ ندارد . قبلا هم تعدادی از سازمانهای « چپ د موکراتیک » ؟؟. . این کار را انجام داده اند و هم اکنون مصروف تفنن ونمایش دموکراسی امریکایی در کشور ما بوده و اند .
خاطر نشان باید کرد ، که بحران افتراق وپراگنده گی چپ « چپ دموکراتیک » بحران نسبتا طولانی است ، که با حوصله مندی کامل و گذشتهای متقابل میتوان اعتماد همدگر را جلب کرد و یکدگر را بکار مشترک واداشت .
چپ افغانستان از همان آغاز ایجادش زیر تاثیر جناح بندیهای کشور های سوسیالستی و عمدتا با الهام از دو موضع گیری متفاوت چین و شوروی و با طبعیت از سیاستهای جهانی ومنطقوی دوکشور روبروی هم قرار گرفتند و هر دو طرف بعوض دریافت مواضع مشترک و همکاری در مبارزه بر علیه نظام قبیلوی و نیمه فیودالی افغانستان ، به تبلیغات گسترده علیه همدگر پرداختند .
در دوران حاکمیت ح .د .خ .ا. با لاثر رقابتهای منطقوی و بین المللی شوروی وچین ، چپ افغانستان ، با چنگ ودندان به مصاف هم شتافتند . دست آورد سیاسی این مبارزه ایدولوژیک وآرمانی برای هردو طرف، بر پایی نظامهای جهادی وطالبی ، توسعه وتعمیق جنگ داخلی ، ساقط شدن کشور از هستی مادی ومعنوی وبا لاخره به اشغال افغانستان توسط دشمن مشترک همه نیروهای ملی ، ترقی خواه و چپ منجر شد .
بعد از یک قطبی شدن جهان و هجوم گسترده ولجام گسیخته دولتهای مخلوق کمپنیهای فراملتی واز جمله امریکا برای غارت و چپاول جهانی و منجمله تشدید و بهره برداری از جنگ در افغانستان ، که الزاما چپ افغانستان را باید از دنباله روی و پیروی سیاستهای مذهبی گونهء گذشته ، باز میداشت و هردو طرف در مواضع قبلی شان تجدید نظر اساسی میکردند، اما چپ افغانستان هنوز زیر تاثیر روانی ایدولوژیک و گرایشات سالهای جنگ سرد قرار دارد . نشر شبنامه های گذشته در مطبوعات و فوران عقده کشایی ها ، بیانگر آنست ، که روشنفکران چپی ما کمتر التزام عملی به مواضع سیاسی ، آرمانی و عقیدتی خود ، نشان میدهند .
تاکید وپافشردنها بر مساله وابستگی یکطرف از نیروهای چپ در افغانستان، چندان قرین به حقیقت نیست . تجربه دوران جنگ سرد و انکشاف اوضاع سیاسی بعدی و اشغال افغانستان توسط امریکا وپیمان ناتو ، شباهتهای مشابه بی اراده گی سیاسی هردو طرف را بخوبی نشان داد و هردو جابب هیچگونه اراده مستقل سیاسی واستقلال عملی در قبال استقلال ، آزادی ، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و منافع ملی میهن بخون نشسته ما ، از خود بروز ندادند . هم اکنون د رحدود بیست در صد از مجموع وزارت خانه های رژیم تحت الحمایه امریکا جناب کرزی به اختیار افرادی است ، که سابقه سیاسی جریان متلاشی شده دموکراتیک نوین را دارا بودند . بهتر است بجایی این همه ملامتگریها ، راه هایی جستجو گردد ، تا بتوان در کوتاه مدت بیک جبهه عمل نیروهای دارای سمتگیری چپ نایل شد .
قرار دادن در بست سازمانهای سر بر آورده از چپ گذشته را در ردیف سازمانهای «چپ دموکراتیک » بدون در نظرداشت موضعگیریهای اندیشه یی وسیاسی آنها ونحوه همکاری شان با رژیم وابسته و همسویی با امریکا ، عاری از هرگونه منطق است .
بسیاری از شاخه های باز مانده از دموکراتیک نوین و ح .د .خ .ا.از مواضع چپ گذشته شان انصراف بعمل آورده اند و این امریست طبيِعی . هم اکنون تعدادی ازین احزاب و سازمانها در نقش مبلغان وخادمان سرا پا قرص « جامعه بین المللی » در آمده اند .
بنا برین دعوت ازین گروها در یک سازمان چپ جدید و یا جبهه ای از نیروهای ملی وترقی خواه به امر بیهوده ای مبدل میگردد .
برخی از حلقه ها و سازمانهای جدیدا ایجاد شده با مواضع چپ هنوز از برداشتهای توهم آمیز ایدولوژیک و پابندی به شیوه ها وراه کارهای گذشته ، که زنده گی نا کار آمدی آنهارا در عمل به اثبات رساند ، فاصله نگرفته اند . این شیوه برخورد خطر انزوای سیاسی واجتماعی آنهارا در جامعه سنتی افغانستان با فرهنگ اسلامی بار آورده وزمینه عملی این سازمانهارا با تکامل به سازمانهای با نفوذ اجتماعی و توده ای مانع خواهد شد و بدین ترتیب حضور آنها در عرصه سیاسی افغانستان کمرنگ باقی خواهد ماند .
چپ امروز افغانستان قبل از هر اتحاد میکانیکی ، بايد موضعگیریهای اندیشه یی وسیاسی خود را مطرح کند ، تا بر پایه اشتراکات مشترک ، زمینه های اتحاد و وحدت جنبش سراسری چپ بوجود آید . اتحادهای عجولانه بدون پرداختن به مسا له تیوریک وپراتیک ، چنانکه بارها شاهد آن بودیم ، تجزیه های جدید و زیانباری را بوجود خواهد آورد . هر تشکل جدید سازمانی بدون تشکل اندسشه یی و اعتقادی نمیتواند پایدار و متعهد باقی بماند .
مسا له طرح عجولانه احراز قدرت سیاسی توسط نیروهای چپ ، مادامیکه چپ در عرصه سیاسی حضور کمرنگ دارد ، به هژمونی فکری در جامعه نرسیده است ، اندیشه وتفکرش پایه مادی نیافته و از پایگاه اجتماعی وتوده ای برای هدایت جامعه بر خوردار نیست ، جز تجربه خونبار ح .د .خ ا. ، ارمغان بهتری نخواهد داشت . البته این مسا له به هیچوجه بمعنای انصراف چپ از قدرت سیاسی نیست . چپ میتواند با گسترده گی وظایف ، که در برابرش قرار دارد ، شیوه های دیگر ، اشتراک در قدرت سیاسی را جستجو کند و موثرترین راه درین مورد، اشتراک چپ در جبهه از نیروهای ملی وترقی خواه میباشد. چپ میتواند هم جبهه را در جهت آرمانهایش هدایت کند و هم بدون غرق شدن در دیوان سالاری بروکراتیک دولتی ، با استقلال عمل سازمانی در جهت تحقق آرمانهای زحمتکشان گام به گام مبارزه نماید .شرط اشتراک چپ در هر جبهه سیاسی ، داشتن سازمان مستقل سیاسی است .
مشکل دیگر پراگنده گی نیروهای ملی وترقی خواه و منجمله نیروهای چپ ، نحوه برخورد این نیروها ، به مسا له ملی است .
درین رابطه چند برداشت متفاوت وجود دارد :
1 - برداشت سیادت طلبان قومی ، که تشکیل دولت ، ملت و ایجاد فرهنگ ملی را بر محور قوم واتنی اکثریت به خورد جامعه میدهند .
2 - نگرش جریانها ، احزاب و گروهایی ، که معتقد اند؛
- در افغانستان همواره وحدت ملی وجود داشته است .
- دامن زدن به مشکلات قومی واتنیکی کار چند روشنفکر است واین مسا له در بین مردم مطرح نیست .
- جریانهای ، خواهان حل مسا له ملی ، جریانهای تجزیه طلب و وابسطه به بیگانگان اند .
- بحث پیرامون حل مساله ملی اصولا غیر مجاز وافتراق بر انگیز است .
- افغانستان به یک دولت متمرکز نیازمند است ، تا از استقلال ، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی خود دفاع کند .
- تقسیم قدرت سیاسی وبرپایی ادارات به شیوه خود مختاریهای محلی وایجاد نظام فدرال باعث تجزیه کشور خواهد شدو . . .
3 - گروها واحزاب ، که حل مسا له ملی را در پرتو رفع تناقضات طبقاتی میبینند.
4 - دید ونظر برخی از سازمانهای رادیکال اسلامی ، که مسا له اخوت اسلامی وامت اسلامی را مبنای حل این مسا له میپندارند.
5 - سازمانهای سیاسی ،که برای حل مسا له ملی ، دموکراسی سرمایه داری وبدیل شهروندی را پیشنهاد میکنند .
6 - بر داشت برخی از گروها و جریانهای ، که تاریخ معاصر افغانستان را ، تاریخ خونبار مرگ عدالت سیاسی وملی میپندارند و معتقد اند ، که برخوردهای تبعیض آمیز قومی ، اتنیکی ومذهبی با لوسیله امیران و زعمای قبیله یی افغانستان ، اقوام واتنیهای مختلف جامعه افغانستان را در برابر هم قرار داده وصفحات خونین ملی وبحران عمیق سیاسی و اجتماعی را در روابط این اتنیها بوخود آورده است .
برای روشن شدن چند وچون این موضعگیریهای مخالف ومختلف ، بهتر است ، مکث کوتاهی پیرامون هریک ازین موضعگیریها صورت گیرد ، تا ریشه های این بی باوری ها ،بحرانها و انقطابهای خونین ملی در تاریخ معاصر ما باز شناخته شوند ، تا از یکسو در یک تلاش همسوگرایانه از تکرار وقایع خونین اتنیکی وقومی در آینده جلوگیری شود و از جانب دیگر صف به هم پیوسته ای از نسل جدید سازمانهای ملی ، مترقی وپیشرو بوجود آید :
- طرح تیوریک سیادت طلبان قومی ، که در «دویمه سقاوی » توسط( افغان ملت) ارایه گردیده است ، به مبانی فکری و سیاسی تعدادی از گروهای سیاسی چپ دیروز ، برخی احزاب جهادی ، سلطنت طلبان، طالبان وبرخی حلقه های روشنفکری ، فرهنگی وسیاسی تبدیل شده است .این طرح برین پندار غیر عادلانه ملی متکی است ، که پروسه ملت سازی، وحدت ملی وروند تکوین دولت ، باید بر محور قومی و اتنیکی ، قوم اکثریت ، عملی وانجام شود . یعنی همه هویتهای فرهنگی ، زبانی ، تاریخی ، اتنیکی ومذهبی در یک اتنی ادغام شود وبر محور تاریخ ، فرهنگ ، سنت ، آداب ورسوم و مذهب یک اتنی ملت افغان ساخته شود . تشکیل زعامت سیاسی ، حق اتنی اکثریت است و دیگران صرف میتوانند در حاشیه وخارج از متن قدرت سیاسی ، جایی برای خود دست وپا کنند .برای تحقق این امر ، اعمال زور ، سرکوب خونین ، کوچ اجباری ، غصب زمین ودارایی مردم ، بشمول استمداد از کشورها و قدرت های خارجی درین مبارزه ، وسایل مشروع و توجیه پذیر اند . این شیوه برخورد به مسا له ملی ، در ضمن انحصار قدرت سیاسی ، حذف هویتهای تاریخی ، فرهنگی ، اتنیکی وقومی را از موزاییک اتنیکی وقومی افغانستان ، مطمح نظر اساسی خود قرار داده است .
- برداشت گروها ، نهادها وجریانهای سیاسی ، که معتقدند، طرح مسا له ملی کار چند روشنفکر است ، بدون توجه به واقعیتهای جامعه ، به ساده سازی مسایل میپردازند و این ساده سازیها، بیشتر از جهل فرهنگی در جامعه و جهل روشنفکران از تاریخ مناسبات ملی در افغانستان منشا میگیرد . افغانستان کشوری است ، که نه تنها استبداد سیاسی بر آن مسلط بوده ، بل استبداد قومی و اتنیکی و مذهبی گونه های خشن تر این استبداد را به نمایش گذاشته است .ما عادت کرده ایم ، تا بعوض کند وکاو مسایل ، از جمله مسا له ملی در کشور ، بذکر موعظه پیرامون آن بپردازیم وبا ارایه چند اندرز ونصیحت ، رفع مسیولیت بنماییم .روشنفکران ما با ارایه هر طرح و نظر در مورد حل مسا له ملی با تعصب جواب رد میدهند . بدین لحاظ ما نه تنها در پروسه ملت سازی ، وحدت ملی وبرپایی دولت ملی توفیقی نمی یابیم ، بل همه عرصه های زندگی اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی ما دستخوش بحران است .ما هر بار با تفنن نوگرایی و روشنفکری با برپایی کودتاها، تغیرات سیاسی وبرپایی قیامها ، نه تنها آزادی سیاسی ، فرهنگی و مدنی و همچنان استقلال ، حاکمیت ملی و خود ارادیت ملی را بدست آوردیم، بل پیوسته آنهارا از دست میدهیم .
پینه زدن هر طرح در مورد حل مسا له ملی بخارج وبیگانه پرستی ، تجزیه طلبی و بد وبیراهه گفتن ، در واقعیت امر فراموش کردن مسئولیت ، خود ما ست . تا سازمانهای سیاسی ، جریانها ، نهادها ، نخبه گان فرهنگی وسیاسی ما بمسایل با نقد وبررسی نگاه نکنند ، هیچ موعظه ای نمیتواند به حل مسا له کمک کند .
بر خوردهای خونین اتنیکی ، قومی و مذهبی در تا ریخ معاصر افغانستان ، از زمان امیر عبدالرحمن تا کنون ، نسل کشی ها ، تلاش برای محو هویتها ، فصل خونین جنگهای تنظیمی و میان گروهی و قتل عامهای اتنیکی و مذهبی امارت طالبان ، بخوبی مشت موعظه گران ، موجودیت ملت واحد ، وحدت ملی و . . .را باز کرد و نشانداد ، که سکوتهای موقتی نمیتواند تجسمی از وحدت ملی باشد . مردم افغانستان باید فاصله زیادی را تا رسیدن به وحدت ملی پایدار طی کنند . وحدت ملی نه با آرزو بوجود می اید ونه هم حسن نیت چند زمامدار و نخبه ای سیاسی میتواند به برقراری آ ن کمک کند .باید ریشه های تاریخی مخاصمات به بررسی گرفته شوند و فورمول قابل قبول برای حل آن بوجود آید .وحدت ملی مردم افغانستان پروسه نسبتا طولانی است ، که از متن واقعیتهای آفتابی ، در تاریخ ، سیاست وفرهنگ مردم عبور داده شود ، و این مسا له بدون مشارکت واقعی همه اتنیهای جامعه ، در قدرت ، اداره امور جامعه ، فرهنگ ، اقتصاد و . . . امکان پذیر نیست .
تاریخ معاصر افغانستان نشان میدهد ، که تکیه گاه اساسی همه حاکمیتها در افغانستان (بجز موارد کوتاه مدت) لشکر قومی وقبیله یی بوده است ، واین حاکمیتها صرف در قبضه خانوادگی ، قبیله یی وقومی حفظ شده اند ومجموع اقوام و اتنیهای دیگر از متن قدرت سیاسی بیرون بوده اند .
پافشاری روی این مسا له ، که ما هیچ زمانی به مشکلات قومی واتنیکی مواجه نبوده ایم، تراوشات ذهنیگرانه ای بیش نیست .تاریخ پیدایش و نسج گرفتن سازمانهای روشنفکری ما ، طی دهه های اخیر ، این روال را پیموده است .
در ترکیب رهبری وصفوف احزاب وجریانهای سر بر آورده از مشرطیت سوم این گرایش مشهود بوده است .در انشعابات پی در پی در ح .د . خ.ا.در کنار یک سلسله از مسایل دیگر بطور بارزی این مسا له نمودار بوده . بخش نیروهای چپ جانبدار خط فکری چین ، در بین بخشی از اقوام ومناطق کشور بیشتر محسوس ومتمرکز بوده است . تجزیه نیروهای جهادی، در طی تمام دوران جنگ ، علیه حاکمیت ح.د .خ.ا. با گرایشات قومی متبارز بوده واست . فروپاشی وتجزیه حاکمیت وحزب وطن ، بیشتر تحت عوامل وانگیزه های اتنیکی وقومی تحقق یافت . جنگ طالبان وجبهه مقاومت رویارویی های قومی و اتنیکی را به نمایش گذاشت .
در طی سالهای جنگ مرز بندی های قومی واتنییکی جدی بوجود آمده است . طرح برقراری دولت با پایه های وسیع از جانب همه گروها وسازمانهای سیاسی در تمام سالهای جنگ مظهر روشن این مسا له بوده است .صف آرایی های شدید اتنیکی وقومی در لویه جرگه های اضطراری و قانون اساسی بوجود آمد ، قانون اساسی بنابر اختلافات اتنیکی نتوانست ، در اجلاس مشترک نماینده گان بتصویب برسد و با یک معامله گری آشکار بدون حل اختلافات اصولی پیرامون موادات آن تصویب شده اعلام گردید .رویارویی های جدی در انتخابات ریاست جمهوری ، پارلمان ، تعیین ریس مجلس ،هیت وزرا ودادگاه عالی کشور بنحو بارزی عمق و گسترده گی بحران و اختلافات اتنیکی را در افغانستان نشانداد . بنا برین نباید با بهانه تراشیهای غیر موجهه بحران را کتمان کرد و از ارایه طرحها وراه کار های اصولی برای حل این مسا له طفره رفت .
برخلاف پیشداوریهای شتابزده و افترا بستن به جریانهای جانبدار حل مسا له ملی ، مبنی بر بیگانه پرستی و تجزیه طلبی ، باید ا ذ عان داشت ، که از زمان احمدشاه ابدالی تا کنون ، هیچ نهاد ، سازمان ، قوم ، اتنی ، مجمع مدنی ، فرهنگی ، مذهبی و حزب سیاسی ، علم تجزیه طلبی و پیوستن بکدام کشور دیگر را شعار نداده است . در افغانستان در درون خونبار ترین جنگهای داخلی جریانهای تجزیه طلب بوجود نیامدند . بین سالهای 2001 – 1992،که در کشور خلای مطلق سیاسی وجود داشت و فرصتهای مساعدی برای اقدامات تجزیه طلبانه بوجود آمده بود ، کدام جریان تجزیه طلب ظهور نکرد وهمه بر اتحاد اقوام و اتنیها و تشکیل دولت سراسری ولی با تقسیم ومشارکت عادلانه در قدرت اصرار داشتند، نه تجزیه کشور. بنابرین واکنشهای خصمانه وکین توزانه در برابر تقسیم عادلانه قدرت سیاسی ، بدون اینکه ارتباطی به تجزیه کشور داشته باشد ، دلهره انحصار قدرت سیاسی است .
بستن تهمت وابستگی به این جریانها مسا له کاملا بر عکس است ، سرکوب قیامها ومبارزات آزادیخواهانه ملی از جانب امیران ودولتهای قبیله یی همواره به کمک قدرتها ، کشورها ودول استعماری صورت پذیرفته است ، نه اینکه با لعکس این قیامها توسط کشورهای خارجی بحرکت در آورده شده باشند .بحث مسا له ملی یک بحث عدالت خواهانه است، که از متن حوادث تاریخی ، فرهنگی وسیاسی جامعه افغانستان منشا میگیرد ، نه اینکه آنرا در راستای پینه سازی خارجی ارزیابی کنیم.
تاکید در مورد نقش دولتهای متمرکز ، در دفاع از استقلال ، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی و ... با واقعیتهای تاریخی وسیاسی در کشور همخوانی ندارد . بر خلاف ، تجزیه کشور زمانی تحقق یافت ، که ما خشن ترین دولت متمرکز را داشتیم . در تمام لشکر کشیهای استعماری به افغانستان ، نقش دولتهای مرکزی یا در همسویی با استعمار عمل کرده .و یا هم نقش این نهاد فرعی بوده است . ثقلت اصلی دفاع از کشور بدوش زحمتکشان اتنیها و اقوام مختلف افغانستان بوده ، که در صورت پیروزی ، جهل فرهنگی و تاریخی مسلط درجامعه ، زمامدار مطلق العنان دیگری را بر آنها تحمیل کرده است ودر صورت شکست باج جنگهای غازتگرانه استعماری را پرداخته اند .فقط این مردم بو ده اند ، که در وجود رهبران قومی ، مذهبی و ملی خود با قیامهای خود انگیخته بدون کدام مرکزیت سیاسی بدفاع بر خواسته اند. بدینسان نقش اتحاد سیاسی و اجتماعی مردم برای دفاع از کشورمسا له مهم وحیاتی است ، که بدون شبه به ارتقای روحیه ملی نیاز مبرم دارد . واین امر بدون مشارکت عادلانه در مرجعیت سیاسی ممکن نیست .
خلاف نظریات توهم آمیز عده ای از روشنفکران این بحران ملی است ، که زمینه های نفوذ ورسوخ قدرتها وکشورهای خارجی را بوجود آورده است ، پراگنده گی اقوام و اتنیها با ادامه بحران موجود و نداشتن اراده لازم برای حل آن ، باعث میگردد ، تا هر گروه قوم واتنی در منازعه قدرت سیاسی برای حفظ اقتدار و سر کوب دیگران ، در عزای به حراج گذاشتن استقلال ، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ، استمداد کشورهای خارجی را جلب کند ، طبعا هر دولت ، که با حمایت خارجی بر قدرت تکیه کند ، فاقد اراده سیاسی است ، ایجاد روحیه ملی از طریق جلب همکاری همه در قدرت سیاسی و تقسیم آن میتواند ، حضور ونفوذ کشورهای خارجی واستعماری راکمرنگ سازد و به انگیزه ای نیرومند دفاع از کشور مبدل شود . اصولا حل مسا له ملی در کشورهای با چند گانگی قومی ،مذهبی، فرهنگی ، نه تنها باعث تجزیه نمیگردد ، بلکه هدف اصلی آن متوجه یکپارچگی ، اتحاد اجتماعی وسیاسی و ثبات سیاسی در جامعه است.
- تعدادی از سازمانهای چپ به این مساله پا می فشارند ، که حل مسا له ملی منحیث یکی از پدیده های روبنایی، بستگی به حل تناقضات طبقاتی دارد ، مادامیکه کشمکشهای طبقاتی در جامعه پایان پذیرد ، این مساله بخودی خود قابل حل است . اما از یکطرف بنا بر عقب مانده گی اقتصادی ، فرهنگی وسیاسی جامعه ، همبستگی زحمتکشان افغانستان در مبارزه طبقاتی پروسه ای طولانی است و تجارب سالهای جنگ نیز نشان داد ، که هیچگونه همبستگی بین زحمتکشان افغانستان در طی سالهای جنگ بوجود نیامد و بر عکس زحمتکشان مانند سایر گروها واقشار اجتماعی ، جامعه به اتنیها تقسیم شدند . بنابرین برداشتن گامهای عملی بخاطر حل مسا له ملی به سمت وسوی اتحاد وهمبستگی زحمتکشان نیز مساعدت میرساند .از جانب دیگر بحث برابری ملی ، خود یک بحث عدالت خواهانه است و نمیتوان با وضیعت جدیدا شکل گرفته ، آنرا به آینده موکول کرد .
تجارب کشورهای سوسیالستی واز جمله اتحاد شوروی ، آسیای میانه، یوگوسلاویا، چک وسلواک و . . .نیز نشان داد ، که خلاصه ساختن حل مسایل متعدد به مسا له طبقاتی ، نتوانست مشکل مسا له ملی را حل کند و با سست شدن تنابهای دکتاتوری یک حزبی ، موجی از ملیگرایی قد بر افراشت و منجر به سقوط سوسیالیزم دولتی درین کشورها گردید. هم اکنون جمهوری مردم چین با همه ثبات اقتصادی با موج برزگی از جنبشهای تجزیه طلبی مواجه است .


- طرح امت اسلامی از جانب برخی از احزاب و جریانهای اسلامیست سیاسی ، مودلی است ، که برای همپیوسته ساختن جامعه افغانستان مطرح میگردد. البته درین هیچ جای شک و تردید نیست ، که دین اسلام بیش از هر اعتقاد دیگر در جامعه افغانستان ، توانسته است مردم را متحد سازد . اما با توجه به عملکرد سیاسی تنظیمهای جهادی و امارت طالبان و استفاده ابزاری از دین برای مقاصد سیاسی ، جنگهای ذات البینی برای سلطه واقتدار سیاسی ، تصاحب وتقسیم ثروت ملی و چپاول مردم زیر نام غنیمت ، بین این گروها ،که هر کدام مدعی برپایی حکومت عدل الهی و تطبیق شریعت بودند ، به اعتبار متحد کننده دین لطمات سنگین وارد آورد ه است . تقسیم نیروهای اسلام سیاسی به اتنی ، قوم ، قبیله ، طایفه ومحل ، بحرانی است ، که نمیتواند طرح امت اسلامی توسط اسلام سیاسی را مقبولیت اجتماعی ببخشد.
وقتی روحانی وپیشوای مذهبی دروغ میگوید ، میدزدد، غارت میکند ، بحقوق ملت تجاوز میکند ، در تمام اعمال نا مشروع و بیگانه با دین از قاچاق مواد مخدر تا فحشا وجاسوسی بسود کشورهای استعماری شریک ورهبر است .این مسا له بطور طبعی انحطاط دینی ، فرهنگی و اخلاقی را در جامعه ببار می آورد و از اعتبار دین برای اتحاد سیاسی واجتماعی مردم میکاهد . جامعه افغانستان در تحت قیادت سیاسی نیروهای جهادی ، طالبی وروحانیت وابسته به استعمار، امروز علاوه بر سایر بحرانها ، به بدترین بحران دین در تاریخ خود مواجه است .
نسل کشی های خونین وتصفیه های هولناک نژادی ومذهبی در افغانستان توسط گروه طالبان ، مسا له ایست ، که همه ظرفیتهای دینی را برای متحد کردن جامعه بچالش کشیده است .
قیامهای خونین ملی در جوامع مسلمان برای تقسیم قدرت سیاسی ، مانند اندونزی ، اتوپیا ، سودان ، عراق و . . . ناتوانی فکتور وحدت د هنده ای دینی را بخوبی نشان میدهد . هم اکنون جمهوری اسلامی ایران با داشتن دولت دینی و مرجعیت رهبری دینی ، با چالش ملی گرایی ، برای تقسیم قدرت سیاسی مواجهه است .
- مورد دیگری ، که برای حل مساله ملی مد نظر قرار داده شده است ، ارایه نوع نظام دموکراسی غربی است . روشنفکر ما بعوض برخورد مسولانه با واقعیتهای جامعه ، همواره با کاپی گری بنیادهای فکری، فرهنگی وایدولوژیکی، بدون در نظرداشت وضعیت مشخص جامعه ما پرداخته است ،چون بین پرداختهای وارداتی وسطح شعور سیاسی ، فرهنگی وتاریخی مردم تناسبی وجود نداشته است ، این پرداختها واندیشه ها بعوض هدایت جامعه وباز کردن راه تکامل آن ، بحران زا بوده اند .
افغانستان با راه در پیش گرفته شده توسط رژیم وابسته به استعمار و ترکیب نیروهای هدایت کننده سیاسی، اعم از جهادی ، طالبی وسیطره جویان قومی ، چشم انداز تاریکی بسوی دموکراسی غربی دارد. با بی ثباتی سیاسی موجود ، سالهای طولانی نیاز است ، تاافغانستان کارزارهای واقعا دموکراتیک را پشت سر بگذارد، گرایش دموکراسی در جامعه مقبولیت اجتماعی بیابدو فرهنگ دموکراسی بوجود آید . حل مسا له ملی با در نظرداشت اینکه خود یک مسا له دموکراتیک است وبدون رفع انحصار قدرت سیاسی ، زدودن تمرکز خشن قدر ت و تقسیم عادلانه قدرت سیاسی ، نمیتواند هیچ دموکراسی به باور اجتماعی و راه کار دموکراتیک اداره امور جامعه مبدل شود، نباید به آینده واگذار شود .
دموکراسی کمپنی های فراملیتی ، که برای صدور سرمایه و غارت جهان سوم و عمدتا کشور های اسلامی ، جنگهای غارتگرانه را در پیش گرفته است ، چنان دچار بحران است ، که کاپی برداری ناقص از ان نمیتواند ثبات سیاسی و اجتماعی را برای افغانستان بوجود آورد.روشنفکران ما در حالیکه ، مصروف تبلیغ این نسخه شفا بخش، زیر نام «نظم نوین جهانی » ، «جامعه بین المللی » و . . . اند ولی بنا بر ایمان آوردن شان به سنت منسوخ انحصار قدرت سیاسی ، با مسا له فدرال دموکراسی امریکایی مخالف اند .
چشم اندازی ، که شگردهای اقتصادی این دموکراسی هم اکنون بوجود آورده اند ، همانا ازدیاد لجام گسیخته فاصله بین غنا وفقر اجتماعی است ، که هر روز بر وسعت آن افزوده میشود. تعمیق چنین دموکراسی ، که زیر نام توزیع عادلانه قدرت سیاسی پنهان شده است ، بی عدالتی وحشتناک را در توزیع ثروت اجتماعی بوجود می آورد ، که همین حالابحران اقتصادی آن در جامعه مشهود است . با در نظر داشت اینکه شصت در صد مردم ما زیر خط فقر زنده گی میکنند ، این دموکراسی با تعمیق فاصله طبقاتی ، بعوض به عهده گرفتن نقش متحد کننده و ثبات بخشنده سیاسی و اجتماعی ، بحرانهای مزمن و حاد اجتماعی ، سیاسی واقتصادی را به بار خواهد نشست .
این مودل دموکراسی ناتوانی خود را در کشورهای ترکیه ، قبرس ، اندونزی ، تایلند، فلیپن ، تعدادی از کشورهای افریقایی ، آیرلند و. . . برای حل مسا له ملی بنمایش گذاشته است. تجویز این نسخه برای حل مسا له ملی در کشوری ، که سالهای طولانی ازین کاروان سرمایه داری عقب افتاده است ، جز فریب اذهان عامه و دغدغه انحصار قدرت، پیامد دیگری نمیتواند داشته باشد .
با در نظر داشت وضیعت بحرانی موجود، توافق نظر روی مسایل زیرین، میتواند از افتراق کنونی در بین نیروهای ملی و ترقیخواه تا حدودی بکاهد :
الف – مسا له ملی
بحران ونفاق قومی واتنیکی در ضمن از هم پاشیدن ، وحدت سیاسی واجتماعی در جامعه افغانستان ، تمام نیروهای ملی ، وطنپرست و از جمله« چپ دموکراتیک » را بطور گسترده فرا گرفته است . بمنظور گذار از بحران ، توافق برای دریافت اصول ومیکانیزم حل مسا له ملی ، مسا له با اهمیت برای کنار آمدن نیروهای ملی و وطنپرست در کشور است .تا زمانیکه جنبش ملی ومیهن پرستانه ، به حل اصولی این مسا له دست نیابد ، نمیتواند در وجود جبهه یا سازمانی ، اتحاد عملی وپایدار را ایجاد کند . احزاب و جریانهای سیاسی از بقایای چپ دیروز ، در صورت تداوم وضع موجود در لایه وپوسته قومی واتنیکی باقی میمانند ویا هم هیچگاه از یک گرایش ایدولوژیک وسیاسی فراتر نرفته پیام پذیر اجتماعی وتوده ای سراسری نخواهند یافت . جریان چپ اگر به باورهای انساندوستانه و تامین عدالت اجتماعی التزام دارد و مسیولیتش را در قبال تامین ثبات و اتحاد اجتماعی وسیاسی اقوام واتنیها درک میکند ، نمیتواند با کلی گویی های حاشیوی در مورد مسا له ملی برخورد کند . برای متحد کردن نیروهای ملی و وطنپرست وتامین حضورفعال سیاسی این نیروها در جامعه ، توافق روی شیوه ها ومیکانیزم حل مسا له ملی ، اهمیت حیاتی دارد . گروهای چپی ، که تحمل مشارکت و تقسیم قدرت با هم وطنانش را نداشته باشند ، چگونه میتوانند تعهد و وفاداری خود را به انسان زحمتکش و سعادت هموطنش به اثبات برساند و به یقین نخواهد توانست ، منحیث نیروی دموکراتیک، مردمی وتحول طلب در آینده جامعه افغانستان حضور داشته باشد .
مضار دیگر سکوت نیروهای «چپ دموکراتیک» در برابر حل مسا له ملی اینست ، که راه را برای تیکه داران قومی واتنیکی و شطرنج بازی بین چند جنایت کاری ، که در عقب اقوام واتنیها با هم برادر افغانستان ، موضع گرفته اند ، باز میگذارد . موضعگیریهای وقفه یی این رهبران قومی ، که در اصل برای تجارت سیاسی و باجگیری سیاسی گاه وناگاه فوران میکند، در حقیقت شیوه ها وافزار های آزموده شده است ، که برای امتیاز گیریها ی گروهی ، دست باز داشتن در چپاول جامعه و عمدتا اتنی خود ، تجارت سلاح ومواد مخدر و اخاذی از «جامعه جهانی » برای فربه شدن بیشتر بعمل می آید . این شیوه برخورد نتنها هیچ کمکی به حل مسا له نمییکند ، بل فشار مضاعف سیاسی ، فرهنگی واتنیکی را بر علیه اقوام واتنیهای خارج از متن قدرت سیاسی نیز افزایش میدهد .
مسا له ملی میتواند در چوکات دولت دموکراتیک فدرال ، با بر پایی یک دولت چند ملیتی با در نظرداشت ویژه گی های فرهنگی ، اتنیکی ، تاریخی وجغرافیایی ، راه حل خود را بیابد . نظام دموکراتیک فد ر ال ظرفیت این را دارد ، تا به تقابل و بحران ملی نقطه ای پایان بگذارد ، جلو تجزیه وفروپاشی را بگیرد، روحیه ملی را ایجاد کند ، به اتحاد اجتماعی وسیاسی کمک کند ، راه را برای پروسه ملت شدن و تامین وحدت ملی بگشاید ، گروها ونهادهای سیاسی را از اتکا به قدرتهای خارجی در رقابتهای قومی واتنیکی بی نیاز بسازد ، تفاهم ملی را ایجاد کند ، به توسعه آزادیهای محلی ، قومی ، مذهبی ، فرهنگی وآزادیهای فردی وسیاسی مساعدت نماید ، به برپایی دموکراسی و گسترش آن تا دورترین نقاط ومحلات در کشور یاری رساند ، بتوسعه حاکمیت ، که در هر زمانی به چالش مواجه بوده است ، کمک نماید ، انکشاف فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی وهویتی تمام اتنیها واقوام افغانستان را ضمانت نماید. ولی تغیر ودگر شدن یک نظام دموکراتیک فدرال ، بیک نظام فدرال جانبدار زحمتکشان کشور ، بستگی به تناسب قوا و نیروهای چپ در درون جامعه افغانستان دارد ،که باید پیوسته در جهت آ ن مبارزه شود .
ب - هم اکنون افغانستان در اشغال امریکا و افزارهای نظامی وسیاسی آن قرار دارد . گسترش روند بی ثباتی سیاسی و بحران در تمام ابعاد جامعه ، بمداخله خارجی بستگی دارد . بقایای ساقط شده رژیم طالبان علا وه از حمایت نظامی و سیاسی ، رژیم نظامی پاکستان ، مورد حمایت جدی سیا ، پنتاگون و انتلیجینت سرویس انگلیس ، نیز قرار دارند ، اشغال نطامی افغانستان توسط امریکا ، مبارزه سیاسی و فعالیت جنگی طالبان و القاعده را توجیه میکند و حفظ وتداوم فعالیت های القا عده و طالبان حضور امریکا ، انگلیس و پیمان ناتو را ، تداوم این معادله دوطرفه ، که اصولا برای حضور دراز مدت استراتیژیک امریکا در منطفه مطرح شده است و هدف اصلی آن استقرار دا یمی نظامی امریکا در افغانستان است . از یک جانب مغایرت کامل با استقلال ، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی و خود ارادیت ملی مردم افغانستان دارد و از جانب دیگر حساسیتیهای منطقه یی وبین المللی را بر می انگیزاند ، که منجر به بی ثباتی دایمی سیاسی در افغانستان میگردد .
بحران قومی واتنیکی ، کشت تولید وترافیک مواد مخدر ، تجارت سلاح ، پیشبرد فعالیتهای تروریستی ونظامی توسط الفاعده و طالبان و . . . ، معلول های اند ، که بستگی به مداخله دراز مدت امریکا در افغانستان و تجاوز نطامی آنکشور دارند .بر خلاف سر وصداهای تبلیغاتی مبنی بر تحت فشار گذاردن رژیم نظامی پاکستان بخاطر صدور تروریزمش به افغانستان ، باید اذعان داشت ، که رژیم نظامی پاکستان از زمان موجودیتش و بخصوص آغاز جنگ در افغانستان ، در هم آهنگی و همسویی کامل با امریکا و انگلیس عمل کرده و میکند . رژیم نظامی پاکستان با توجه به بی ریشه بودن وموقعیت حساس منطقوی اش بدون حمایت امریکا وانگلیس ، نمیتواند دست به این قمار بزرگ و ریسک بزند .بدینترتیب ، مسا له رو به گسترش بی ثباتی سیاسی در افغانستان در قدم نخست به بازیهای سیاسی ، نظامی و استراتیژیک امریکا وانگلیس در منطقه ارتباط مستقیم دارد .
بنابرین مبا رزه سیاسی هدفمند بخاطر طرد تجاوز خارجی ، بازگشت به ثبات سیاسی و اتحاد اجتماعی و سیاسی مردم افغانستان ، مستلزم ایجاد جنبش میهن پرستانه وملی از همه لایه ها و اقشار اجتماعی مردم افغانستان است ، که بتواند مبارزه سیاسی موثر را ، برای تامین استقلال ، حاکمیت ملی و حفظ تمامیت ارضی ، به پیش ببرد .بادر نظرداشت خصلت همگانی بودن این جنبش باید نماینده گی همه طیفهای جامعه را در خود داشته باشد . رسالت « چپ دموکراتیک» متوجه این امر است ، تا با فداکاری بسیج سیاسی واجتماعی اقوام و اتنیهای مختلف جامعه افغانستان را برین محور متشکل سازد و قیادت آنرا نه در حرفهای میان تهی و دماگوژیک ، بل در عمل به عهده داشته باشد ودر پراتیک به اثبات برساند ، که بر خلاف تصور از چهره ای غبار آلود ش در تاریخ معاصر افغانستان ، حاضر است ، وظیفه ملی و میهن پرستانه اش را با دادن قربانی و بهای آزادی بسر برساند و مسیولیتش را در قبال آزادی وطن از اشغال خارجی انجام دهد .
قابل ذکر است ، که با درنظرداشت پیچیده گی بحران سیاسی در کشور ، نمیتوان تا تشکل قیادت سیاسی یک نهاد ملی ، که بتواند ، مسیولیت دفاع از کشور را در وجود همه اتنیها و اقوام افغانستان بعهده داشته باشد ، بخارج شدن فوری تمام قوای خارجی از افغانستان اصرار ورزید . اما خارج ساختن فوری قوای نظامی دو کشور ( امریکا و انگلیس ) برای رفع اثرات تاریخی تجاوزات انگلیس وبحران آفرینیهای دراز مدت امریکا مسا له جدی و اساسی است . قیادت متباقی نیروهای نظامی خارجی بعوض پیمان ناتو ، به سازمان ملل واگذار گردد . در ترکیب این نیروها میتواند از برخی کشورهای اسلامی مانند اندونزی ، مالیزی ، بنگلادیش و تعدادی ، که درامور داخلی افغانستان بیطرف باشند ، استفاده شود .اما موعد اقامت این نیروها باید مشخص باشد واین نیروها صرف در مناطقی مستقر گردند ، که به بحران وبی ثباتی نظامی مواجه اند و باید این نیروها ، از هرگونه مداخله در امور سیاسی ، قدرت واداره امور جامعه بر کنار باشند.
ج - اصلاح قانون اساسی از طریق وارد ساختن تغیرات و تعدیلات جدی در متن آن ( تغیر نظام ریاستی به پارلمانی فدرال ، انتخابی بودن مسیولین ارگانهای قدرت دولتی در ولایات ومحلات ، افزایش صلاحیت شوراهای ولایتی ومحلی ، جدا سازی دین از دولت ، تعویض مجلس سنای افغانستان ، که عمدتا یک نهاد غیر ضروری در عرصه قانون گذاری است ، به شورای ملیتها مشتمل از مجموع اقوام و اتنیهای مردم افغانستان و . . . ) در یک همه پرسی از موارد جدی وظایف دموکراتیک برای نیروهای ملی وترقیخواه میباشد .
د - بسیاری از عوامل تشدید بحران جاری در کشور ، از موجودیت رژیم دست نشانده استعماری منشاأ میگیرد . هر نظام وابسته فاقد اراده سیاسی ، برای استقرار ثبات سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، اتنیکی وقومی ،رفاه اقتصادی وپیشرفت اجتماعی بوده و از وجهه لازم ملی ، برای حل و فصل مسایل محروم است . هرگونه ترمیم کاریهای استعماری ، جز به وخامت کشیدن بیشتر اوضاع پیامد دیگری نخواهد داشت .بنا مسا له تعویض قدرت سیاسی بشیوه کاملا دموکراتیک وسیاسی و احراز قدرت ، توسط جبهه ای مشتمل از همه نیروهای ملی ترقیخواه و خدمت گذار مردم ، بشیوه اتلافی ، در یک روند کاملا قانونمند و دموکراتیک به امر تاخیر ناپذیر ملی مبدل شده است .