سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۸

Our American Friends

Our American Friends;
Please, do not try to impose again your citizens as rulers of Afghanistan!
=============
...
It seems that the first-line American politicians who were not well aware of the facts of the Afghanistan society are still not well-versed in the depths of Afghanistan's realities.
If yesterday one could blame the ignorance of Americans on their lack of direct contact with Afghans on the ground and feeding of wrong information’s by some Afghan-Americans like Mr. Khalilzad, how would one can justify it now as they have been present in Afghanistan for the last 18 years?
*******
- The United States, following the advises by Khalilzad at the Bonn Conference (2001), deprived King Zahir Shah’s representative, Mr. Sirat of the right to became the next president of the country, who had received 11 out if 13 votes and was ahead of Hamid Karzai.
- In the Loya Jirga of constitution, Mr. Khalilzad and his team (Mr. Karzai, Ahmadzai, Ahadi, Jalali, and others) imposed a heavily centralized and individualized presidential system that was unprecedented in Afghanistan.
-They cheated on 2009th election, and declared the loser as a winner.
- The fraudulent election in 2014 which nobody including the previous Afghan administrators could not deny, unfortunately the US administration put the looser in the position of the presidency in the newly set ‘national unity government’ in Afghanistan. This is while Mr Ghani Ahmadzai had less than 30% of the vote and had rigged the election.
I believe that the Political memorandum of understanding between the two rival team was a great and unique solution to the country's emerging crisis. But it was clear that Mr. John Kerry according to the advise of Mr. Khalilzad put Ahmadzai at the head of the national unity government.
- It is true that the current government cannot survive without the financial and logistical support of the United States, even for a month, but this does not means that the US government or their ambassador has the right to determine the domestic and foreign policy of Afghanistan.
- In current presidential election(2019), it is very clear that Mr.Ghani Ahmadzai is the looser, But once again it seems that the US Administration and specially their ambassay In Kabul together with UNAMA trying to impose the looser as the winner and make Mr GHani for the second time the ruler of Afghanistan. If this happens, Afghanistan will enter a new dangerous and uncontrollable crisis stage.
******
Friendship with all countries and especially with the United States is vital for us, but the United States leadership should know that such on "imposing and dictating" policy is not in the interest of long term friendship between Afghanistan and the United States.
If you really believe in long term friendship between our two nations, please:
Do not try again to impose your citizens or security personals as rulers of Afghanistan!

امریکایی ها


امریکایی ها؛
لطفا، شهروندان خود را منحیث رهبران دولتی بر ما تحمیل نکنید!
********
از قراین چنین بر می آید که رهبران دست اول ایلات متحده امریکا بعد هژده سال حضور سیاسی و نظامی در افغانستان، هنوز هم از حقایق جامعهء افغانستان آگاهی درست ندارند و بر مبنای اطلاعات نادرست ایکه امریکائیان افغان تبار به ایشان ارائه میکنند؛ تصمیم میگیرند.
امریکا از کنفرانس بن تا تحمیل سیستم ریاستی درلویه جرگهء قانون اساسی گرفته، تا انتخابات 2009 و 2014 ریاست جمهوری همیشه تصامیم نادرست و در تضاد با ارادهء مردم افغانستان، رای مردم و اصول بنیادی دموکراسی اتخاذ نموده وهمیشه بازندگان را همچون برندگان دررهبری حکومت افغانستان تحمیل نموده اند.
مداخلات اخیر یونما و سفارت ایالات متحده در کابل و تصامیم زورگویانه و خلاف اصول کمیسیون انتخابات در روزهای اخیرنمایانگر این حقیقت است که بازمیخواهند مثل انتخابات قبلی تیم بازنده را برنده اعلام کنند.
رهبری ایالات متحده اگر واقعا علاقمند دوستی استراتیژیک میان دو ملت افغانستان و ایالات متحده است؛ باید به انتخابات و اراده و رآی مردم افغانستان احترام گذارند، درغیر آن افغانستان این بار وارد چنان بحران ی خواهد شد که کنترل آن از توان قوتهای بین المللی و امریکایی نیز بیرون خواهد بود.
این حالت نه به نفع امریکا است، نه به نفع افغانستان و نه به نفع صلح و ثبات در منطقه.
بهتر است دوستان امریکایی ما دقیق تر باندیشند و از تحمیل اتباع و وابستگان سازمانهای امنیتی خود، منحیث رهبران افغانستان پرهیز کنند.

چهارشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۹۸

چرا روشنفکران پشتون خاموش اند؟

همه مکاتب فکری و سیاسی، از چپ ترینها تا راراست ترینها ( از مارکسیست ها گرفته تا ریالیستها وسوسیال دموکراتها ، لیبرالها و نیو لیبرالها و سایرین) ملت را اتحاد داوطلبانه ی مردم ای میدانند که دارای تاریخ مشترک، سرزمین ( جغرافیای تثبیت شده و شناخته شده بین المللی) مشترک، فرهنگ مشترک ( اسطوره ها و روزها تاریخی نیز شامل این بخش اند)، و منافع اقتصادی( بازار) مشترک داشته باشند و این پروسه با داشتن حاکمیت (دولت) مشترک تکمیل میگردد.
ما در طول تاریخ دو نوع پروسه ی دولت- ملت سازی را شاهد ...بوده ایم:
ملت سازی بر اساس تیوری اضمحلال یا اسیمیلاسیون که تا قرن نزدهم دوام کرد که در ان کشور های استعماری بالاجبار اقوام کوچکتر را در قوم خودی منحل و یا نابود می ساختند.
دوم ملت- سازی بر اساس تیوری همگرایی یا انتیگریشن و اتحاد داوطلبانه که ملتهای امروزی بر این اساس ساخته شده اند.
در افغانستان کنونی نیز انانیکه میخواهند به اساس تیوری اضمحلال ملت بسازند و همه اقوام را در قوم« خودی» منحل سازند کاملا در اشتباه اند.
ما راهی نداریم جز انکه یا همدیگر را با حق مساوی بپذیریم و به مشترکات بزرگ تاریخی خود بچسپیم که « کلان هویتهای» ما را می سازند و یا اینکه خدای نخواسته ازهم جدا شویم.
امیدوارم سیاسیون ما از عقل سلیم کار گیرند و کشور را وارد یک مرحله جدید بحرانی و انقطابات قومی و منطقوی نسازند.

Meer weergeven
Abdul Lalzad
چرا روشنفکران پشتون خاموش اند؟
=======================
با گام های که تیم کرزی- غنی به بهانه ملت سازی و تامین وحدت ملی در جهت یکه تازی، انحصار طلبی و تحمیل هویت ...قومی در شناسنامه ها بر میدارد، برعلاوه اینکه هیچ منفعتی برای قوم پشتون ندارد، کشور را به پرتگاه سقوط و جنگ قومی می کشاند…
مقوله مشهوری وجود دارد، «ملتی که بر ملت های دیگر ستم روا میدارد، خود نمی تواند آزاد باشد»! اگر این مقوله در هیچ نقطه دنیا صدق نه کند، در کشور ما مصداق عینی دارد…
حکومت بیش از ۲۵۰ ساله زمامداران پشتون در این قلمرو ها را در نظر بگیرید:
آیا دستاورد این حاکمیت برای مردم پشتون به جز از بیسوادی، بیکاری، فقر و جهل مرکب چه چیزی بوده است؟ آیا دوره کرزی - غنی چه چیزی به جز از انفجار و انتحار بر آن افزوده است؟ آیا سیاست های زمامداران چپ، راست و دموکرات پشتون که عمدتا کوبیدن بر طبل دیورند و بازی قومی بوده، به جز از ادامه قدرت خانوادگی خود شان، چه مفادی برای قوم پشتون داشته است؟
امروز که عصر انفجار علم و تکنالوژی، بیداری ملت ها و گسستن زنجیرهاست؛ میتوان یک هویت قومی را بالای اقوام دیگر «تحمیل» کرد؟ و ظاهرا حرف و سخن از دموکراسی و برابری حقوق شهروندی زد؟
سوال های که عمدتا در برابر روشنفکران غیرپشتون خلق می شود:
چرا روشنفکران پشتون خاموش اند؟ آیا قوم پشتون هیچ روشنفکری ندارد؟ آیا روشنفکران پشتون معنی و مفهوم دموکراسی و عدالت اجتماعی را نمی دانند؟ آیا تحمیل هویت پشتونی چه مفادی برای ایشان در درازمدت دارد؟ شاید کرزی- غنی بتوانند از طریق تهدید و عمدتا تطمیع، این برنامه را در کوتاه مدت تطبیق نمایند، اما آیا با درج این واژه در شناسنامه، همه «افغان» خواهند شد؟ آیا این موضوع آتش جنگ قومی را شعله ور نه خواهد ساخت؟ آیا آنها به زیست باهمی در درازمدت باور ندارند؟
آیا همه روشنفکران پشتون طالب مشرب و برتری طلب اند؟
چرا هیچ یک از آنها صدای خود را بلند نمی کند؟
آیا آنها نمی دانند که ملت با زور و تحمیل ساخته نمی شود؟
آیا آنها نمی دانند که با زور و تحمیل، وحدت ملی بوجود نمی آید؟
...
کسانی که نمی دانند، شاید تقصیری نداشته باشند…
ولی کسانیکه می دانند و خود را خاموش می گیرند، قابل بخشش نیستند!
فیسبوک مورخ: 13/11/2019

شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۸

انحصار قدرت قومی وتداوم بحران اجتماعی

انجنیر محمد عالم جمال

انحصار قدرت قومی وتداوم بحران اجتماعی
روشنفکر، سیاستگر و نهاد های سیاسی باید در هر مرحله شناخت واقعی و درک درست از ماهیت بن بستهای سیاسی و اجتماعی در کشور داشته باشند که مانع روند تکامل جامعه شده اند وباید با کار فرهنگی، آگاهیبخش، پیام رسانی ومبارزه سیاسی ــ مدنی موانع را از سر راه تکامل موزون آن بردارند وزمینه حرکتهای جمعی همه جوامع واقوام برادر را برای رسیدن به رستاخیز عدالت ملی وسیاسی فراهم بسازند. اگر روشنفکران،نهاد های مدنی وسیاسی وفرهنگی جامعه راه بیرون شدن از بن بست را نشان ندهند وهرکدام بر طبل اندیشه های ایدویولوژیک، گروهی، قومی، تباری، مذهبی و... پا بفشارند جامعه ازین مهلکه بحران اجتماعی وسیاسی بیرون نخواهد شد و بن بستها به مثابه گره کور همچنان لاینحل باقی خواهند ماند.
بن بستی که جامعه درین مرحله درگیر آنست، نه جنگ طبقاتی، نه جنگ مذهبی، نه جنگ بین کفر واسلام است، بلکه بحران اجتماعی، درگیریهای قومی، انشقاق وچند پارگی اجتماعی و فرهنگی است، که تمامی مفاهیم ومقولات ملی را زیر پرسش برده است و تمامی راه های همبستگی اجتماعی و سیاسی برای ایجاد روحیه ملی را لطمه شدیدی زده است. تا زمانیکه برای حل این بحران چاره اندیشی نکنیم راه شکل گیری مفاهیم ملی در کشور همچنان بسته خواهند ماند. کشور به اصلاحات ساختاری ونهادینه کردن در قانون اساسی ضرورت دارد، که حاکمیت فراگیر اجتماعی را شکل بگیرد، موزائیک زبانی وقومی کشور حفظ شود ومای ملت آیینه تمام نمایی باشد، که دران تمام جوامع واقوام و هویتهای فرهنگی، زبانی، تباری و... خود را بیبینند ودر زیر یک چتر با برابری، عدالت و برادری باهم رابطه برقرار کنند و همه خودرا شهروندان متساوی الحقوق بدانند و هیچکس بوی بیگانگی، حقارت، کهتر ومهتر بینی سیاسی واجتماعی را در روابطش با حاکمیت سیاسی و همچنان میان خود حس ودرک نکند. نظام سیاسی در کشور به نظام دموکراتیکی تبدیل شود، که حاکمیت توسط رای اکثریت مردم شکل بگیرد ونه قوم اکثریت خود خوانده و حقوق اساسی رای دهندگانی که در اقلیت قرار میگیرند نیز حفظ شود. جوهره یک دموکراسی واقعی اینست که حقوق بشری و سیاسی اپوزیسیون سیاسی و جریان حاکم وبر سر اقتدار به گونه موازی حفظ شود و دموکراسی از شکل وشمایل قوم اکثریت، دین اکثریت، مذهب، تعلق جنس، نژاد، تبار و... بیرون شود وبه ارزشهای متعالی بشری تکیه کند.
تجربۀ یک سده ای پسین و به ویژه دهه های پسین به خوبی اثبات کرده است، که تناقضات، ناسازگاریها، کشمکشهای قومی وزبانی، بحران اجتماعی وسیاسی در روابط جوامع واقوام برادر با یک دیگر، بی شرنوشتی ملی وسیاسی، دخالت قدرتهای بیرونی در امور داخلی کشور، نفوذ گروه های تروریستی و بی ثباتی سیاسی وامنیتی، بیشتر از همه به دو عامل اساسی تکیه داشته است: انحصار قدرت به گونه ای قومی و تلاش برای حذف دیگران از موزائیک قومی واجتماعی و درین راستا تصرف مالکیت غیر خودیها با زور قدرت سیاسی، لشکر حشری قومی وقبیله یی به اتکا و استمداد خارجی در مبارزه سیاسی با حریفان اجتماعی یکی از عوامل اساسی ومهم افتراق اجتماعی در کشور بوده است؛ مساله دوم، همان حاکمیتهای وابستۀ خارجی و استعماری بودن زیر بنای حاکمیت سیاسی در بیشتر از یک سده ای پسین بوده است و قدرتهای خارجی برای برآورده شدن منافع استعماری شان به نفاق اجتماعی دامن زده اند.
انحصار قدرت سیاسی ـ قومی و وابستگی این حاکمیتهای مزدور به قدرتهای استعماری وبیرونی دوعامل لازم وملزوم یک دیگر برای تشدید بحران اجتماعی وسیاسی در کشور بوده وتاکنون درین روال مسلط بر سرنوشت مردم با وجود فراز وفرود های بیشمار حاکمیتهای خاندانی، ایدویولوژیک و تکنوکراسی تحت حمایت امریکا، چندان تغییر کیفی و اساسی به وجود نیامده است. انحصار حاکمیت سیاسی به گونه ای قومی، مستلزم این امر بوده است، که در رقابتهای اجتماعی بر سر تصرف قدرت، حاکمان قبیله ای افغاننستان محتاج حمایت اقتصادی، پولی، تسلیحاتی ونظامی قدرتهای خارجی بوده اند، تا قدرت را از چنگ رقیبان اجتماعی بربایند و حفظ کنند و در برابر آن حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، استقلال، آزادی وحتی خاک کشور را به قدرتهای استعماری باج داده اند و زمانی هم برای سلطه وهژمونی قومی وقبیله یی با لای رقیبان اجتماعی وحریفان سیاسی مجبور بوده اند، باج چند سره به انگلیس، روس، آلمان و بعدها به امریکا وشوروی بدهند؛ قدرتهای استعماری هم ازین کشمکشهای خونین اجتماعی وقومی و حمایت از یک قوم وقبیله در برابر دیگران به تامین منافع استعماری خود در کشور ما پرداخته اند. بدینسان تا زمانیکه انحصار قدرت به گونه قومی و روند سیستماتیک حذف غیر خودیهااز عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و هویتی متوقف نشود، مداخله خارجی در امور داخلی کشور پایان نمی یابد. جنگ قومی بر سر تصرف یک جانبه حاکمیت به شکل وشمایل قومی وقبیله ای خود عامل واضح واشکار مداخله ای خارجی و بحران رو به تزاید سیاسی واجتماعی در کشور است.
تاریخ دهه های اخیر کشور به طور روشن نشان میدهد، که فاشیزم وتمامیت خواهی در کشور با مداخله خارجی قوت گرفته و زمینه وبستر مناسب را برای گروه های تروریستی برخاسته از اسلام سلفی با تفکر ودین قبیله ای به وجود آورده است. وقتی جامعه در قرن 21 میلادی با تفکر وسیاست تداوم عبدالرحمنی توسط غنی احمدزی، حکومت مرکزی خشن یک قومی گلب الدین حکمتیارو بازگشت امارت قرون وسطایی طالبی با تفکر ودین قبیله ای با مداخله خارجی و میانجی گری خلیل زاد الگوی کردار ورفتار فاشیستی و قبیله ای مواجه است و دارد برنامه « دویمه سقوی» مو به مو در حال اجرایی شدن است، این خود نشان میدهد، که فاشیزم در کشور نتنها یک سیاست، بلکه مبنای اعتقادی وفکری هم دارد. وحاضر است از زمین وزمان و آسمان کمک بگیرد، تا حریفان اجتماعی را نابود کند و همه نمادهای یک قومی خود را صبغه ملی دهد. در چنین شرایطی جوامع واقوام که حتی از حاشیه وزواید قدرت ونقشهای تشریفاتی و سمبولیک در حال تصفیه شدن کامل قرار دارند، نیز برای حفظ وبقا باید به بیرون پناه ببرند و این در واقع ابعاد وسطح مداخله در امور داخلی کشور را از هر سمت وسویی افزایش میدهد و کشور از میدان رقابت قدرتهای بزرک به میدان رقابت منازعات منطقوی نیز کشانیده میشود.
تا زمانیکه روشنفکران، نهاد ها وساختار های سیاسی ومدنی در کشوربرای برداشتن انحصارقدرت به گونه ای قومی وقبیله یی، فاشیزم وتمامیت خواهی از حاکمیت ومرجعیت سیاسی راه چاره و درمان اساسی نیابند، مداخله خارجی در کشور کماکان ادامه خواهد داشت و در چنین هوا و فضای مسلط بر کشور دم زدن از استقلال، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، آزادی، دموکراسی، انتخابات و ازین حرفهای قلمبه وسلمبه، وراجی، هرزه گویی، طامات بافی و لاطایلات بیش نیستند. این گروه ها باید مبارزه شان را برای اصلاح بنیادی قانون اساسی در راستای نامتمرکز ساختن قدرت، تقسیم متوازن وعادلانه قدرت بین جواجع واقوام برادر، انتخابی بودن ارگانهای محلی قدرت دولتی و افزایش صلاحیت های نهاد های انتخابی در محلات و ایجاد یک حکومت فراگیر با قاعده وسیع اجتماعی متمرکز کنند. طرح تعدیل قانون اساسی باید در معرض رای پرسی همگانی قرار داده شود و نهاد های مدنی و سیاسی قادر شوند اصلاحات را با حد اکثری دخالت مردم حل وفصل کنند. در غیر آن راه گشوده شدن بن بست کنونی درمانی دیگری ندارد. روشنفکران و نهاد های سیاسی ومدنی باید براصلاح ساختار قدرت در قانون اساسی تمرکز کنند وبه جای تکیه بر زمامداران خیر خواه! به اصلاح اساسی نظام بپردازند، که دیگر ازان تمامیت خواهی، فاشیزم، تجزیه طلبی، سکتاریزم ومحل گرایی برنخیزد وتولد نشود.
عالم
29 اکتوبر 2019