دوشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۹

گره اصلی صلح در کجا است؟

انجنیرمحمد عالم جمال


گره اصلی صلح در کجا است؟

از مدتی است که رسانه ها ونوشته های فیسبوکی دوستان به مساله صلح معطوف شده است. کسی بر میکانیزم صلح انتقاد دارد، عده ای بر ترکیب هیات گفتگو کننده، تعدادی هم بر ترکیب اجتماعی شورای عالی مصالحه و...؛ اما مساله بر سر اینست، که نه حاکمیت قومی وقبیله یی احمدزی دنبال صلح است و نه این دستگاه اغواکنندۀ شورای عالی مصالحه برای صلح طراحی شده است و چشم انداز صلح را باید در جای دیگر جستجو کرد.

برگرداندن طالبان به قدرت سیاسی زیر نام صلح، صرف اتحاد دوباره برای حفظ واستحکام انحصار قدرت به گونه ای قومی است. چیزی که مضمون اساسی تاریخ حاکمیت سیاسی سده های پسین را در برهه های مختلف گاهی با نرمخویی و زمانی بادرشتخویی ساخته و استبداد قومی وسیاسی را رقم زده است. صلح زمانی محقق میشود، که توام با آزادی، عدالت، انسان گرایی، دموکراسی، عرفیگرایی و عدالت سیاسی باشد. در کشوری با چند گانگی فرهنگی، تباری،اجتماعی وقومی نمیتوان بدون مشارکت سیاسی عادلانه جوامع واقوام برادر در قدرت، رفع کامل انحصار قدرت و ختم غایله ای تبعیض تاریخی در برابر جوامع واقوام غیر پشتون به صلح رسید. صلح باید راه را برای پیشرفت اجتماعی، فرهنگی، توسعه علوم انسانی، جامعه شهروندی، رفاه اجتماعی واقتصادی وحرکت تکاملی رو به جلو جامعه باز کند؛ اما تجربه ای بیست سال حاکمیتهای کرزی واحمدزی با پیشکاری خلیل زاد در مقابل استقرارصلح واقعی در کشور قرار داشته است؛ چی رسد به اینکه امارت تروریستی، فاشیستی وقرون وسطایی طالبان در قالب اجیران جنگی پاکستان وامریکا به عنوان یک نیروی که ماموریتش جنگ است، هم به آن اضافه شود.

طوریکه همه میدانند ومیدانیم حاکمیتهای وابستۀ کرزی واحمدزی در دو دهه زیر رهبری مستقیم خلیل زاد بیشتر تلاش شان در راستای دوباره سازی وتقویت طالبان مبذول شده است، تا از این راه مخالفان سیاسی و به تعبیر خودشان دشمنان اجتماعی و یا به بیان روشن جریانهای سیاسی غیر پشتون را از دوسمت وسو مورد حمله قرار دهند وحذف کنند. این تیم توانست با صرف هزینه ای بزرگ از پولهای باد آورده ای کمکهای جهانی و رهایی بیش از سی هزار طالب از زندانها در دفعات مختلف وجلب سخاوت تسلیحاتی قدرتهای خارجی، طالبان را بیش از گذشته تقویت کند. تمام نیروهای مسلح مقاومت مخالف طالبان خلع سلاح شدند و به جای آنها نیروهای طالبان که از زندانها رها شدند، ذریعه ای رژیم مسلح شده و توسط امریکا و انگلیس در محلات زیست غیر پشتونها جابجا شدند. در واقع جریانهای سیاسی همسو با تغییرات سیاسی را خلع سلاح کردند و سلاح آنها را به دست طالبان دادند. در تمام این مدت بخش بزرگ حکومت های وابسته کرزی واحمدزی در نقش ستون پنجمی طالبان عمل کرد وزمینه را در شهر ها، محلات و پایتخت برای ترور شخصیتهای سیاسی، فرماندهان نظامی، چهره های میانه رو مذهبی، شخصیتهای اجتماعی با نفوذ، انفجار، انتحار وتصفیه های خونین سیاسی توسط طالبان فراهم کرد. پیامد این اقدامات مشترک دوسویه با حمایت پاکستان، طالبان را در موضع برتر نظامی وسیاسی قرار داد و با یک نمایش ودرامه سیاسی آنهارا به میز مذاکره با امریکایی برگرداندند وچانه زنی بر سر ترکه میراث قومی آغاز شد.

هدف پروژه صلح! در واقع برگرداندن طالبان به محور قدرت به زور لشکر حشری، قومی وقبیله یی با حمایت خارجی است ودرین پروژه تکنوکراتهای پشتون تبار که تعهد به سیاستها واعتقادات فاشیستی دارند، ممکن است در راس امارت طالبان قرار داده شوند. بیشتر از اینکه نام این پروژه را صلح بگذاریم، یک پروژه اتحاد قومی است و جابجایی طالبان به عنوان مرجعیت سیاسی در اصل بازگشت به همان تصفیه ها ونسل کشی های گذشته است و با حاکمیت این گروه هیچگاهی صلح برنمیگردد. این آزمایش در گذشته فاجعه آفریده است و هنوز حافظه تاریخی مردم نسل کشی های قومی، تباری، مذهبی و پیشبرد سیاست سرزمینهای سوخته را به یاد دارد.

البته درین پروژه همانطوریکه میدانیم از آغاز تعدادی از تیکه داران قومی را زیر نام رهبران سیاسی! با دادن رشوه ای سیاسی وپولی به خدمت گرفته اند، تا ذریعه ای این آدمهای کرایی سلطه سیاسی یک قوم بردیگران را تحکیم وتوسعه بدهند و پروژه های فاشیستی را زیر نام صلح با مقاومت کمتر عملی کنند.همین دلقکهای سیاسی امروز نیز نقش جاده صاف کن را در پروژه استقرار صلح در شورای عالی مصالحه؟! به عهده گرفته اند؛ اما مهره اصلی این پروژه فاشیستی زیر نام مخالف واپوزیسیون و...، عبدالله ـ عبدالله است. او با پیشبرد پروژه های سیاسی به ظاهر اپوزیسیون چی قبل از کنفرانس بن، چی در آستانه کنفرانس وچی پس از آن مهره کلیدی گرایشهای فاشیستی در درون جریانهای سیاسی غیر پشتون بوده است، که ماموریت خود را در فروپاشی و شکست سیاسی جبهه مقاومت، جمعیت اسلامی، شکستهای سیاسی پیاپی نیروهای سیاسی غیر پشتون در پروسه های سیاسی و کارزارهای انتخاباتی واخیرا پروژه صلح قومی به خوبی ایفا کرده است. عبدالله برای برگشتاندن طالبان واتحاد قومی به همه ای برنامه ها وشعارهای انتخاباتی پشت کرد، سوگند خورد وباز شکست، با معامله گری با احمدزی زمینه شکست سیاسی نیروهای مقاومت را فراهم کرد وحالا تمامی موانع را از سر راه اتحاد قومی زیر نام صلح برداشته است.

تشکیلات عریض وطویل که عبدالله زیر نام شورای عالی صلح به عنوان رهبر! آن گماشته شده است، صرف یک دستگاه سمبولیک برای فریب دادن مردم وفرونشاندن اعتراضات مدنی وسیاسی در برابر بازگشت طالبان، اتحاد قومی وخارج کردن غیر خودیها از رده حاکمیت وقدرت حتی به شکل نمادین آن است. این دستگاه فرمایشی هیچ نقشی در تامین صلح ندارد. در واقع پروژه است که راه برای تبدیل شدن کشور به صوبه ای پاکستان و حاکمیت دست نشانده ای یک قومی پاکستان در کابل هموارمیکند. هدف از اقدامات مشترک امریکا وپاکستان، تبدیل کردن کشور به حریم خلوت پاکستان وعقبه استراتیژیک آن کشور میباشد؛ مگر اینکه یک مقاومت با برنامه، مدنی، سیاسی ـ نظامی، وسیع در کشور در برابر آن شکل بیگیرد. پروژه صلح یک پروژه پاکستانی ـ امریکایی است، که در آن سرنوشت کشور ما به دست پاکستان سپرده میشود ودیگران در آن نقشی ندارند.

بسیاری از دوستان به جای گفتگو با طالبان، پیشبرد مذاکرات مستقیم با پاکستان را راه آوردن صلح در کشور میانند. مگر حاکمیتهای مختلف از داود خان تاکنون این راه را آموزده اند وپیامد آن به مداخله بیشتر پاکستان منجر شده است. پاکستان هیچگاه دست از مداخله در امور افغانستان بر نمی دارد، مگر اینکه واداشته شود وآن زمانی است، که حکومت گران قومی افغانستان بر اصل منافع ملی برگردند. سرفصل گره زدن منافع ملی هم پیشبرد پروسه های دموکراسی و تامین عدالت سیاسی در کشور است و آن اینکه باید حکومت دموکراتیک برخاسته از اراده سیاسی آزادمردم بر پایه مشارکت سیاسی عادلانه تمامی جوامع و اقوام برادر شکل بگیرد. ساختار قدرت از حکومت های قومی به یک حاکمیت ملی ودموکراتیک گذار کند و پاکستان نتواند جنگ نیابتی اش را به وسیله یک قوم ویا یک گروه سیاسی علیه مردم افغانستان تحمیل کند ودر عین حال حکومت ملی بتواند اتحاد های منطقه یی را علیه پاکستان شکل بدهد.

پاکستان منافع ملی اش را در افغانستان بر دوپایه بنا نهاده است: حاکمیت دست نشانده قوم پشتون در کابل، تا بتواند افغانستان را از طریق پشتونهای پاکستان در شکل صوبه و کنفدریشن ضم پاکستان بسازد؛ مساله دوم حمایت از بنیاد گرایی اسلامی و اسلام سیاسی است، تا از طریق این گروه ها فشار را بر هندوستان در رقابتهای منطقه یی بر سر کشمیر افزایش بدهد. در کنار حفظ منافع اقتصادی، استفاده از موقعیت مهم استراتیزیک افغانستان برای صادرات کالا ودستبرد به معادن افغانستان توسط پاکستان، همین دو اصل منافع تعریف شده پاکستان در افغانستان ومسبب اصلی مداخله آنکشور است، که ایده ای ایجاد پاکستان بزرگ را میسازد. مقاومت در برابر پاکستان بدون پیش گرفتن راه دموکرتیک ساختن قدرت، مشارکت عادلانه سیاسی، وسیع ساختن قاعده ای اجتماعی حاکمیت سیاسی که منجر به اتحاد وهمبستگی ملی شود و زمینه های مداخله ای پاکستان را کاهش دهد، راه دیگری ندارد. ودر عین زمان یک حاکمیت بتواند با سیاست فعال مبتنی بر منافع ملی شامل اتحاد های شود، که مداخله پاکستان را کمرنگ بسازد. راه صلح افغانستان میتواند از همین راه بگذرد.