راهبردهای فکری و سیاسی تاجیکان
توشتهء وامق خراسانی
|
جامعـــه تاجیــک در چـــه وضیعتـــی قـــرار دارد؟
استعمار خارجی وایادی داخلی شان در وجود یک دولت وابسته ای ضد ملی وضیعتی را بر کشور تحمیل کرده اند، که قبل از همه سرکوب تاجیکان را هدف گرفته است. پاکستان در همسویی با دولتهای وابسته ای عربی خلیج فارس زیر رهبری امریکا برای سلطه ای کامل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شان بر منطقه، حاکمیت سیاسی یک قومی را مستقر کردند، تا هم بمثابه ای آلت سرکوب علیه خیزشها وقیامهای آزادی خواهانه، استقلال طلبانه وعدالت خواهانه اقوام و جوامع دیگر کار برد داشته باشد
وهم نقشش را به حیث دستیار قابل اطمینان واعتماد سیاسی وفکری برای صدور
تروریزم، دهشت افگنی وبنیاد گرایی اسلامی « کمر بند سبز» برای بی ثباتی منطقه
توسط امریکا، انگلیس وپاکستان ایفا کند.
باید اذعان کرد، که هدف از نوکری، چاکری و سر سپرده گی گرایشهای فاشیستی
و تمامیت خواهی درین پروژه ای ضد ملی پایگاه سازی و تخته خیز ساختن کشور برای هجوم
استخباراتی ونظامی به آسیای میانه، ایران، چین، روسیه وهند بهره برداری دو طرفه
است،
که هم غارت منابع انرژی را برای امریکا، انگلیس، پاکستان وشرکا مساعد
میسازد وهم گرایشهای فاشیستی را بعد از ناکامی پروژه های حزب اسلامی و طالبان با
به حراج گذاشتن استقلال، آزادی، تمامیت ارضی، حاکمیت ملی، منافع ملی و...
باردیگر در کشورمسلط میسازد و ازینطریق میخواهند با استحاله همه اقوام در یکی،
سیاست، فرهنگ، تاریخ، هویت وجامعه ای یک قومی بسازند. گرایش های فاشیستی وتمامیت
خواهی برای پیروزی حتمی این سیاست فاشیستی، ضد ملی ونوکری برای حفظ انحصار قدرت
دایره ای متحدین خود را به آنطرف اوقیانوسها نیز کشیده اند.
راه کار صدور داعش، القاعده، طالبان، وهابیها وسلفی ها از پایگاه های نظامی واستخباراتی امریکا در کشور به جانب کشور های ذکرشده بالا هدف اصلی پروژه صلح پاکستان و رژیم وابسته احمدزی است، که ریشه درین بازی های استعماری دارد، و خواست هردو طرف از یک دیگر را نشان میدهد. از یک جانب هجوم پشتونهای پاکستان زیر نام داعش، القاعده وطالب برای تصرف مناطق بیشتر در داخل کشور، برهم زدن ترکیب اجتماعی نفوس برای بازی های سیاسی وتسلط بر شمال ومناطق دیگر برای سرکوبهای بعدی قومی و از طرف دیگر دستیابی به منابع دست نخورده آسیای میانه وایجاد نا امنی در ایران، آسیای میانه، چین، روسیه وهند هدف این بازی را تشکیل میدهد. اما چرا رژیم احمدزی در داخل در صدد اتلافها واتحاد های سیاسی قومی مؤقتی در مرحله اول بر ضد تاجیکان بر آمده است، در حالیکه این روند حذف همه را در نظر دارد؟ پاسخ روشن است ازیکطرف بدون محوریت تاجیکان جوامع واقوام دیگر به آسانی حذف خواهند شد واز جانب دیگر جامعه تاجیک نسبت به هر قوم دیگر از نظر سیاسی واجتماعی متفرق است، رهبران وفرماندهان آن به جان هم انداخته شده اند، جامعه فاقد نیروی دفاعی داخلی، حمایت منطقوی وجهانی است، که میتواند به آسانی شکار شود. کار باید با حریفی یکسره شود، که با زوال فرهنگی،هویتی، تاریخی وسیاسی اش مسیر ملت «افغان» هموار میگردد. همکاری استخباراتی و صرف ملیارد ها دالر برمحوریت پاکستان،عربستان، قطر، ترکیه زیر رهبری امریکا بارژیم احمدزی برای صدور تروریزم وبنیاد گرایی اسلامی از افغانستان، تاجیکان را بدو مساله اساسی مواجه کرده است: ــ با دادن این همه قربانی های بزرگ بشری، ضایعات فرهنگی، مادی، میراث زمینهای سوخته، آواره گی وکوچانیدنهای اجباری، آرمان جامعه مبنی بر حق تعین سرنوشت سیاسی و ملی وبرپایی نظام عادلانه سیاسی وملی به شکست انجامید؛ ــ مواجه بودن ادواری جامعه تاجیک در یک سده با قتل عام، سرکوب و عزلت گزینی کامل سیاسی. نه تنها هیچ تضمینی وجود ندارد، که جلو خصومتهای فرقه ای و اجتماعی با تطبیق پروژهً صلح! در برابر آن گرفته شود، بل دولت احمدزی با اتحاد های مؤقتی با اقوام و استفاده ابزاری ازان و اتحاد های عملی وسیاسی دوامدار با طالبان، القاعده، داعش ودیگران در صدد عقده کشایی های سیاسی، اجتماعی و فرقه ای در قدم اول علیه جامعه تاجیک است. عوامل شکست جامعه چرا تاریخ در برابر تاجیکان بگونه خونین هر بار سر از نو تکرار میشود؟ « مردمی که از تاریخ نیاموزند مجبور به تکرار آن خواهند بود ». هر فرد جامعه مکلف است برای درک عوامل این همه شکست های پی در پی جامعه تاجیک هم نوع تفکر فکری وسیاسی خود وجامعه را بسنجد وهم رویکرد سیاسی وعملی خود را بررسی کند. تنها با این شیوه میشود هم جلو شکست را گرفت وهم آنرا جبران کرد. پاسخ اصلی این پرسش را باید در شیوه نگرش فکری این جامعه به مناسبات قدرت و حاکمیت سیاسی در ادوار مختلف جستجو کرد. بعد از یک دوره کوتاه رنسانس ادبی ونو زایی ادبیات وفرهنگ پارسی دری در زمان سامانیان، که خرد گرایی، اندیشه ورزی و تفکرفلسفی در زمینه های مختلف را پرورش داد، فرهنگ و ادبیات پا رسی دری با از دست دادن حاکمیت سیاسی جامعه ومواجه شدن جامعه به سرکوبهای خونین، قتل عام، ویرانی واز دست دادن هستی جامعه به سوی انزواوگرایشهای فردی رو آورد و قبل از همه پرورش فکری در زمینه های خرد گرایی، سیاست ومناسبات قدرت وحاکمیت را در درون جامعه ای تاجیک خشکاند. اگر فردوسی را، که خمیرمایه شعرش از دوره ای پربار سامانی برگرفته شده مستثنی کنیم، بخش شعر، که بیشترین ادب و پرورش فکری وفرهنگی مارا میسازد، با خرد گرایی، اندیشه های ای فلسفی، حکمت، علم وتجدد و... همسو نگردید و زمینه پرورش فکری وسیاسی ورابطه اش با قدرت وحکومت را از ریشه بر انداخت. گرایش شعر پارسی دری از خرد گرایی به عرفان، در کنار اینکه فضایل معنوی بزرگ را در جامعه پرورش داد، دنیا گریزی محض، زهد خشک و تجربه انفرادی وارستگی شخصی را به جای پرورش خرد جمعی جامعه در تمام زمینه ها پروراند، تقدس قدرت، انزوا طلبی، تسلیم در برابر سرنوشت، عزلت وگوشه نشینی، سر فرود آوردن در برابر استبداد، کنار کشیدن از کار دنیا و... فراز وفرود های این عرفان گرایی بوده اند، که تب وتاب جامعه را از هرگونه اقتدار گرایی، قدرت خواهی واندیشه های سیاسی ساقط کرد. مطلق اندیشی مذهبی در رابطه باقدرت وحاکمیت سیاسی آنهم در جامعه ای با قومیتهای مسلمان و تابع شدن به قدرت دیگران بنام اسلام بدون اینکه ماهیت این حاکمیت ها اسلامی باشد، آفت دیگری بوده است، که جامعه ای تاجیک پیوسته سلطه سیاسی دیگران را به آسانی پذیرفته است. ما در دو باری، که قادر شدیم در راسی بخشی از حاکمیت سیاسی قرار گریم تفکر سیاسی ما در تامین ارتباط و تعامل با جوامع دیگر ومناسبات قدرت وحاکمیت از مطلق اندیشی مذهبی فرا نرفته است. در حالیکه دست آویز جنگ در هر دو مرحله علیه جامعه تاجیک در روپوش مذهبی صورت گرفت. باری شورای علمای اسلامی فرمان واجب القتل بودن مارا صادر کرد وباری هم منادیان شریعت اسلام هست وبود جامعه رابه آتش کشیدند. تعبیر مطلق اندیشی به این معنی نیست، که جامعه تاجیک باید به اعتقادات اسلامی اش عقبگرد کند، جامعه مسلمان است و بخشی بزرگی از فرهنگ آن پیوسته گی کامل به اسلام دارد. اندیشه اسلامی برای ما کلام الهی است، که از طریق وحی بر پیامبر اسلام برای ما رسیده است، ارزشهای اسلامی هیچ تعارضی با عدالت سیاسی وملی در جامعه ندارند. اما ما تمام روابط سیاسی، روابط اجتماعی، روابط ملی خود را با دیگران از طریق مطلق اندیشی مذهبی برقرار کردیم، مطلق اندیشی مذهبی مارا به پاره های دیگر جامعه مانند شیعه، اسماعیلی و... نیز درگیر کرده است، در حالیکه مسلمانان هموطن دیگر ما نحو برخورد شان با ما قومی بوده است. ما میخواهیم با اسلام هویت ملی خود را حفظ کنیم. ما نه از لحاظ اینکه خلل وسستی در دین ومذهب داشته ایم شکست خوردیم، بل نداشتن آگاهی سیاسی، آگاهی ملی، آگاهی فرهنگی، اگاهی تاریخی و عدم اعتنای ما به مؤلفه های قدرت و حاکمیت، گوشه نشینی صوفیانه، تسلیم به سرنوشت، که دیگران برای ما ساخته اند، خود حقیر بینی، نداشتن غرور سیاسی وملی، مادونیت سیاسی، استبداد پذیری وعدم اتحاد سیاسی واجتماعی موجبات شکستهای پیهم جامعه را فراهم آورده است هم مطلق اندیشی مذهبی وهم ادبیات عرفانی پارسی دری دو عامل نیرومند بوده واند، که جامعه تاجیک را ازهرگونه اتحاد سیاسی واجتماعی جامعه برای قدرت وحاکمیت سیاسی باز داشته است. چپ در زیر تاثیر اندیشه های همبستگی بین المللی زحمتکشان، همبستگی زحمتکشان تاجیک را فراموش کرد و جذبه امت اسلامی سرکوب جامعه مسلمان تاجیک را به دست هموطنان مسلمانش مهیا کرد. جامعه مسلمان و زحمتکش تاجیک هم در حاکمیت سیاسی زحمتکشان و هم دردولت جمهوری اسلامی باید به عدالت سیاسی وملی نرسد!؟ چی باید کرد؟ برای زدودن این روحیه ای مادونیت سیاسی در درون جامعه به کار فکری، فرهنگی وسیاسی دوامدار نیاز است و این نقیصه تنها از طریق برپایی یک نهاد متعهد ومسؤل سیاسی ــ اجتماعی جامعه بر طرف شده میتواند وراه زودرس دیکری بحیث بدیل، بنا به شرایط خاص سیاسی کشور هنوز در دسترس نیست. تا جامعه ازین راه به وحدت سیاسی واجتماعی نرسد و آگاهانه وارد تعامل با جوامع دیگر برادر نشود، جلوگیری از تداوم حرکت جامعه تاجیک از متن تاریخ به حاشیه وزواید آن امریست امکان نا پذیر. زیرا حق تعین سرنوشت ملی وسیاسی ونحوه درک مبارزه ای سیاسی و ملی به عمل سیاسی منسجم ویک پارچه بستگی دارد واین کار بدون نهاد سیاسی مقتدر جامعه امکان پذیر نیست. ایجاد تشکیلات سیاسی واجتماعی بدو منظور صورت میگیرد: الف ــ نقطه ای پایان گذاشتن به تشتت وپراگنده گی سیاسی واجتماعی جامعه برای اینکه به همه ای تشکیلات سازی های، که سمارق گونه به پول وحمایت خارجی سبز میشوند وتمام عم وغم شان رسیدن از طریق سیاست بازی به نان ومقام وچاپیدن جامعه، شیره کشی اقتصادی ومعامله شخصی برای قدرت است، پایان دهیم، نیازمند شکل گیری یک سازمان سراسری متعهد، مسؤل، مبارز، فداکار، که آرمان جامعه را برای تامین عدالت سیاسی، ملی و اجتماعی به تحقق برساند، میباشیم. از طریق چنین نهادی جامعه میتواند وارد کارزارهای سیاسی ودموکراتیک ووارد تعامل وارتباط با سایر جوامع شود. باید نهاد مطمین وطرف اعتماد مردم را ایجاد کنیم تا در جهت تحقق آرمانهای جامعه عمل کند وراه ارتباط جامعه ای تاجیک را از چند گانگی به یگانگی برساند. ب ــ کوتاه ساختن فرایند شکل گیری وحدت ملی پروسه وحدت ملی مشکلی است، که تا جامعه به ملت از طریق توسعه ای اقتصادی، بازار واحد داخلی، حاکمیت مبتنی بر اراده جمعی وفراگیر، رشد فرهنگ ملی، شکل گیری روحیه ملی، تامین استقلال سیاسی واقتصادی ومرز های مشخص جغرافیایی نرسد ما به ملت واحد تبدیل نخواهیم شد. اما اقوام مختلف میتوانند با اتحاد سیاسی واجتماعی از طریق تشکیلات سیاسی ــ قومی خود برای برپایی حاکمیت سیاسی عادلانه وخلق اعتماد ملی، وحدت ملی را نمایش دهند و از سقوط جامعه در کام نفاق اجتماعی بحران اعتماد و هرج ومرج سیاسی وافتراق قومی جلوگیری کنند. به توصیه های سیاسی و اخلاقی نمیتوان به وحدت ملی نایل شد. تا زمانیکه بنیاد حاکمیت سیاسی در کشور با شرکت عادلانه همه ای اقوام بوجود نیاید، نفاق اجتماعی کما کان ادامه خواهد یافت. راه کار ایجاد نهاد سیاسی واجتماعی جامعه: ایجاد شورای مؤسسان، که: ــ دران نماینده گی عادلانه ای تمام آستانها ومحلات کشور تامین شود؛ ــ نما ینده گی عادلانه ای همه بخشهای مذهبی جامعه تاجیک (سنی، شیعه، اسماعیلی) دران فراهم شود؛ ــ زمینه شرکت فرزندان جامعه، که در سایرسازمانها، گروه ها وجریانهای سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و... عضویت دارند بدون هرگونه تعصب وتنگ نطری بوجود بیاید؛ ــ تبعیض مثبت در مورد شرکت زنان، اقلیتهای مذهبی، دانشمندان، نخبه گان فرهنگی، سیاسی و محلات، که ساکنین کمتر تاجیک دارند دران رعایت شود. شورای مؤسسان حد اکثر تا یکسال باید بتواند زمینه ای برگذاری کنگره انتخابی تاجیکان را فراهم آورد، که: ــ نماینده گان از طریق انتخابات سری، مستقیم، مساوی انتخاب شوند؛ ــ معیار انتخاب نماینده گان بر پایه تعداد اعضا ی نهاد در هر ولایت باشد؛ ــ تبعیض مثبت در مورد شرکت زنان، دانشمندان، فرهنگیان، اقلیت های مذهبی مطمح نظر باشد. کار شورای مؤسسان با تدویر کنگره پایان می یابد. کنگره مؤظف است تا رهبری، ارگانهای دایماً فعال، کمیسونها، کمیته های کار، راهبرد سیاسی وفکری و آیین نامه سازمان را تصویب کند. شوراهای ولایتی نیز بطرز انتخابی تشکیل شوند. اهداف وظیفه این نهاد سیاسی واجتماعی است، که: ــ پاره های جدا شده از پیکر جامعه را به دلایل مذهبی (سنی، شیعه، اسماعیلی) وحدت سیاسی واجتماعی بخشد و از طریق جابجایی در ستاد رهبری به خلق اعتماد سیاسی وملی بین آنها بپردازد؛ ــ جامعه تاجیک بیش از هر گروه قومی دیگر دچار بحران محل گرایی مزمن است، بخصوص داشتن تمایل به محوریتهای فردی ومحلی سرا پای جامعه را فرا گرفته است. هریک از سران نظامی وسیاسی جامعه در پی تحمیل قدرت خود بر محلی وبخشی از قلمرو قدرت خود است. تداوم این امر جامعه را از هرگونه اقدام متحد ویکپارچه سیاسی برای تحقق آرمان جامعه برای شرکت عادلانه در قدرت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در کشور از نفس انداخته است. ستاد رهبری باجا بجایی ترکیب متوازن ازهمه نقاط کشور در رهبری و ارگانهای رهبری کننده سازمان میتواند این کمبود را بر طرف و با پیشبرد گفت وگوهای سازنده و همه جانبه با تمام طرفها باید این تمایلات سکتاریستی را ریشه کن کند. ــ ایجاد تشکیلات سیاسی ــ اجتماعی جامعه نه بخاطر اینست، که ما سرنوشت جدا از سرنوشت ملی برای خود قایل هستیم، ستاد خود را مؤظف به ایجا د، گسترش وتوسعه ای همکاری،همیاری، پرورش روحیه ای ملی، وحدت ملی، منافع ملی دربین جوامع واقوام برادر میداند. اما گروه های شؤنیست وسیادت طلب قومی از مفاهیم ومقوله ها ی وحدت ملی منافع ملی وسایر اصطلاحات ملی بهره برداری سیاسی وابزاری میکنند. منافع گروهی وتعبیرات فاشیستی خود را بجای وحدت ملی، منافع ملی و سایر ملی ها بمردم تحویل میدهند. وحدت ملی پروسه ای است، که باید مردم افغانستان با شرکت عادلانه در قدرت سیاسی، فرهنگ ملی، اقتصاد، هویت، تاریخ وآداب رسوم اجتماعی مشترک به آن شکل بدهند. تاکنون انحصار یک قوم وحدت ملی نامیده شده ومنافع یک قشر وابسته به بیرون منافع ملی. نهاد سیاسی واجتماعی جامعه تاجیک این بتهای تصنعی را که خلای وحدت ملی ومنافع ملی را پوشش داده اند از بنیاد قابل رد پنداشته و خواهان برقراری وحدت ملی از راه اتحاد سیاسی واجتماعی اقوام برادر وبرابر در کشور است. منافع ملی زمانی تحقق می یابد، که جامعه در کل صاحب رژیمی باشد، که بر بنیاد دموکراسی، شخصیت، و هویتهای ملی، سیاسی وفرهنگی در کشوری، که از اقلیتهای ملی تشکیل شده است شکل بیگیرد. در واقع آنانیکه خود منافع ملی را قربان اهداف منطقه ای کشور های خارجی حامی شان میکنند دیگران را به نقض آن متهم میکنند. تعبیر دقیق منافع ملی در کشور ما در واقع منافع رژیم سیاسی است، که انحصار قومی را منعکس میکند. منافع ملی در کشور ما از وحدت ملی منشاء میگیرد، که از طریق احترام به اراده سیاسی تمام گروه ها، جوامع واقوام در حاکمیت سیاسی شکل میگرد. ــ وقتی از حاکمیت ملی حرف میزنیم، این حاکمیت باید اراده جمعی مردم را در دفاع از آب وخاک وفضای کشور، صلح وجنگ منعکس کند، نه اینکه منافع ملی کشور های خارجی با تسلط بر حاکمیت سیاسی دران تامین شود. وقتی قلمرو مورد بهره برداری کشورهای خارجی واستخبارات منطقه قرار دارد از کدام حاکمیت ملی حرف میزنیم؟ این نهاد خود را ملزم به دفاع ازاستقلال، تمامیت ارضی، حاکمیت ملی، آزادی وحفظ یکپارچه گی کشور میداند و پرورش روحیه ای فداکاری را در دفاع از نوامیس ملی به خرد جمعی جامعه مبدل خواهد کرد. ــ توازن در تفکیک قوا ی سه گانه دولت امر ضروری برای ثبات کشور است واین توازن زمانی بوجود می آید، که دولت از شکل داشتن تسلط فردی وقومی بر همه ای حاکمیت بیرون کشیده شود. رژِیم باید از سیستم جمهوری متمرکز سیاسی به صدارتی پارلمانی تغییر شکل یابد ورییس وزرا باید از طریق حزب برنده ویا اتلاف اکثریت در پارلمان بر گزیده شود. اداره ای کشور باید از شکل تمرکز خشن وبیروکراتیک آن بگونه ای نا متمرکز تغییر یابد، که دران مسؤلین ارگانهای محلی قدرت دولتی انتخابی باشند.شوراهای محلی انتخابی صلاحیت ترتیب وتنظیم بودجه، آموزش وپرورش، انکشاف اجتماعی فرهنگی وخدمات صحی را بعهده داشته باشند و اجرای این امر در حیطه صلاحیت ارگانهای محلی انتخابی قدرت دولتی قرار داده شود. ــ انتخابات از مجرا ومسیر کنونی، که صاحبان زور وزر گرداننده وبرنده اصلی آنند باید به انتخابات حزبی مبدل شود. برگذاری انتخابات به سیستم تناسبی از مجرای احزاب سیاسی به انسجام سیاسی جامعه کمک میکند، رقابت آزاد وسالم سیاسی را بوجود می آورد، دخالت مردم را در اداره امور جامعه افزایش میدهد، دموکراسی را از بند بودن به کاکل زور گویان وغاصبان حق حاکمیت مردم به مردم انتقال میدهد و مردم میتوانند انتخاب بیشتر داشته باشند. کمیسیون های انتخابات باید از جانب پارلمان کشور با ترکیب عادلانه ملی رای اعتماد بگیرند. ــ برای همگرایی ملی باید مجلس سنا به شورای اقوام با صلاحیتها ی قانونی برای حل وفصل مسایل حاد ملی در کشور تغییر چهره وماهیت دهد. ــ نام کشور از یک جانب انقطاع آشکار با گذشته ای تاریخی وهویت پربار فرهنگی آن داردو از جانب دیگرنام قومی است، که تنوع قومی، فرهنگی وهویتی تمام اقوام را بر نمی تابد، از جانب دیگر این نام هیج ربطی به انتخاب مردم نداشته وتنها استعمار بریتانا به مقاصد استعماری خود و تکه وپاره کردن جراسان آنرا برگزید. بنابرین نهاد جانبدار هویتی است، که رابطه حال کشور را با گذشته پر بار فرهنگی وهویتی و تاریخی آن پیوند بزند و در برگیرنده ای هویت تمام اتنی ها وجوامع در کشور باشد. برای گزینش نام کشور، که متعلق به همه ای اقوام باشد بر گذاری ریفراندم به شیوه ای کاملن دموکراتیک از مسایل مهم در امر ایجاد همیاری وهمبستگی ملی در کشور است واین نهاد در جهت تحقق آن مبارزه میکند. ــ خصومت اجتماعی اگر از یک جانب محصول انحصار قدرت سیاسی است، ازجانب دیگر ریشه ای استعماری دارد، ازینرو نهاد برای برچیدن هرگونه نفاق اجتماعی از زیربنایی حاکمیت سیاسی با هرگونه وابستگی خارجی در مبارزه ای سیاسی مخالف بوده و با آن مبارزه میکند. ــ کشور به تمام جوامع، اقشار و گروه های قومی تعلق دارد، هیچ گروه قومی، سیاسی، حزب وجمعیت حق ندارد، حق ارث ومالکیت بر کشور، حاکمیت سیاسی، فرهنگ، هویت و تاریخ آنرا داشته باشد. مابه داشتن حق حاکمیت مردم اعتقاد راسخ داریم نه به قومی بودن آن. ــ نهاد خود را ملزم به بر داشتن هرگونه تبعیض اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، جنسیتی، مذهبی، شؤنیزم، سیادت طلبی قومی، مظاهر فاشیزم و تمامیت خواهی میداند. ــ صلح نیاز جدی کشور ومردم ما میباشد اما ما زمانی به صلح پایدار میرسیم، که مردم بدون تفاوت رنگ، نژاد،مذهب، جنسیت دیدگاه وفکر از حق مساوی، آزاد و عادلانه با برابری کامل حقوقی برخودار باشند. ما مخالف هرگونه صلحی هستیم، که مردم واز جمله زنان، اقوام، مذاهب، دگر اندیشی، ازادیهای فردی و اجتماعی دران زندانی گردند. ــ نهاد خواهان حفظ تنوع قومی در موزاییک کشور است و آنرا غنای معنوی ورنگینی فرهنگ ملی میداند وبا هرگونه تلاش برای یک قومی ساختن و سیاست حذف اقوام مخالف است وبا آن مبارزه میکند. ــ نهاد مخالف هر گونه قید وبند های ایدولوژیک در حاکمیت میباشد. حاکمیت بدون هیچ پیشوند وپسوند و قید و شرط متعلق به مردم است. ــ نهاد برای تحقق آزادی افکار، عقیده، بیان، تشکیل اجتماعات، احزاب سیاسی و مبارزه برای اهداف سیاسی، اجتماعی وفرهنگی متعهد است. ــ نهاد به آزادی، میثاقهای جهانی حقوق بشر، دموکراسی، دگر اندیشی، عدالت اجتماعی، برابری وبرادری جوامع مختلف در کشوروهمکاری مشترک برای حل وفصل منازعات قومی التزام عملی وباور خدشه ناپذیر دارد. ــ نهاد متعهد هست مبارزه فکری وآگاهی بخش را برای شناخت اسارتهای سیاسی، ملی وتاریخی تاجیکان به پیش ببرد وجامعه تاجیک را در راه رسیدن بخود آگاهی ملی، سیاسی، تاریخی وفرهنگی با استفاده از پژوهش های نخبه گان این جامعه در سراسر جهان یاری رساند. ــ زبان پارسی دری بمثابه ای زبان دینی، آموزش وپرورش، رابطه وپیوند دهنده بین اقوام وگروه های اجتماعی در کشور، معرف هویت تاریخی وفرهنگی،تحقیق وپژوهش، که بدون آن نه تاریخ، نه فرهنگ و نه هویت ملی قابل شناخت است مورد سرکوب و پارسی ستیزی حاکمیت های سیاسی ــ قومی وگروه های فرهنگ ستیز قرار گرفته است. نهاد پاسداری از زبان پارسی دری را بحیث پر ارجترین داشته ای معنوی این سر زمین وحوزه تمدنی ما و پیوند امروز با تاریخ و فرهنگ ما را مساله جدی میداند، که نباید یک لحظه ازان غافل بود. بدینسان با هر گونه حرکتهای فاشیستی فرهنگ ستیزانهً ضد زبان پارسی دری قاطعانه مبارزه میکند. ــ استعمار دوسویه در منطقه ما با کنار زدن زبان پارسی دری، تاجیکان را در قلمرو های سیاسی تحمیلی تجزیه کرد. وضیعت استعماری تحمیل شده بر سر نوشت ملی وسیاسی تاجیکان وجیبه ای را در برابر نسل امروز تاجیک میگذارد تا: ــ برای همبستگی زبانی وفرهنگی در حوزه تاریخی تمدنی خود بکوشند؛ ــ دفاع مشترک را از زبان پارسی دری سازمان دهند؛ ــ برای پربار شدن زبان پارسی دری بدون محافظه کاری وتعصب از تولیدات فکری وواژه سازی کشور های پارسی زبان استفاده کنند؛ ــ سطح همکاری های کشور های پارسی زبان وپارسی زبانان جهان را تقویه ورشد دهند؛ ــ کانون های مشترک را برای استفاده مؤثر از کار، تولید فکر و داده های زبانی پیریزی نمایند و با کار مؤ ثر فرهنگی وادبی پیوندهای تاریخی و فرهنگی مشترک را زنده نگهدارند؛ ــ شخصیتهای علمی، فرهنگی، فلسفی، هنری وعرفانی ما به حوزه تمدنی وفرهنگی زبان پارسی در منطقه تعلق دارند، نه مالکیت انحصاری بر آنها جایز است ونه بیگانه خواندن آنها. ــ همبستگی زبانی و فرهنگی در منطقه مارا ملزم میسازد تا ازحقوق سیاسی، فرهنگی واجتماعی تاجیکان با قلم وقدم دفاع کنیم و با هر نوع سیاست حذف هویت تاجیکان در تمام منطقه مبارزه کنیم. سوم مارچ 2015 وامق خراسانی |