محمد عالم جمال
جامعه
تاجیک در مخمسه ی بین « حکومت وحدت ملی» و طالبان
تاجیکان پس از پشت سر گذاشتن سرکوبهای خونین و قتل عامهای نیابتی
از عبدالرحمان خان تا ملاعمر، بار دیگر در برابر یک تهاجم خونین تیم فاشیستی غنی
از درون « حکومت وحدت ملی»، الیگارشی قومی و قبیلوی متحد حکومت (حکمتیار، گروه های
دارای گرایشهای فاشیستی چپ وراست و کند رو تند رو) از یک سو و گروه تروریستی امارت
طالبان در نقش لشکر افغانی پاکستان از طرف دیگر قرار گرفته اند. از نخستین روزهای
ایجاد حاکمیت سیاسی وابسته توسط امریکا در 2001 میلادی بدینسو کرزی و احمدزی و
طالبان و حکمتیار، بگونه ای متحد تاجیکان را هدف گرفتند و سیاست دوروی یک سکه را
در برابرآنها پیش بردند و با نمایش پیشبرد خون و آتش، توطیه و ترور و خنجر زدن از
پشت بگونه هماهنگ و برنامه ریزی شده و تعقیب اهداف و برنامه فاشیستی « دویمه
سقاوی» از درون و بیرون بجان جامعه تاجیک و نهادهای سیاسی و اجتماعی جامعه افتاده
اند.
در پی این کارزار خونین علیه جامعه تاجیک، که از حمایت پاکستان و باداران پرقدرت جهانی آن برخوردار بوده و میباشد، تا کنون بزرگترین رهبران سیاسی، فرماندهان سرافراز مقاومت، چهره های نامدار متحد تاجیکان در دوران مقاومت ملی از سایر جوامع و اقوام برادر، بطور سیستماتیک و زنجیره ای ترور شده اند و قتل عام جامعه در یک برنامه هماهنگ شده از دوسو، جریان دارد. هجوم وحشیانه سردمداران تیم فاشیستی غنی و گروه های تروریستی و فاشیستی متحد آنها به شفاخانه چهارصد بستر ارتش، ریاست حفاظت رجال برجسته دولتی، لشکر 209 شاهین استان بلخ، هدف گرفتن تظاهر کندگان جنبش رستاخیز تغییر، توطیه ی قتل دسته جمعی رهبران جمعیت اسلامی در بادام باغ، قتل عامهای سازمانیافته در بدخشان، کندز، سرپل، بغلان و فاریاب، هلمند و اخیراً هم فاجعه ای خونین آستان فراه و ده ها نمونه ای دیگر بخوبی نشانده ی آنست، که طالبان در همکاری هم اهنگ با رژیم فاشیستی ضد وحدت ملی غنی، بیشتر جامعه تاجیک را هدف قرار میدهند و سربازان و افسران این جامعه بخاطر داشتن هویت اجتماعی تاجیک، بطور دسته جمعی قتل عام میشوند.
باید اذعان کرد، که سطح و ابعاد این درامه خونین بر علیه جامعه تاجیک در بعد داخلی، منطقوی و بین المللی نسبت به گذشته گسترده تر شده و جامعه با دست خالی و بی پناهی داخلی، منطقوی و بین المللی در قربانگاه بحال خودش رها شده است. فرزندان جامعه ای تاجیک، که در صف نیروهای مسلح در مبارزه با گروه های فاشیستی و تروریستی قرار دارند ، بار ها بگونه ای برنامه ریزی شده از دوسو هدف قرار گرفته و میگیرند و بدین لحاظ بیشترین قربانی را تا کنون تاجیکان متحمل شده و میشوند. رژیمی که بر خلاف فسلفه ای وجودی حاکمیتهای سیاسی دیگر، دستش بخون فرزندانی تر است، که ازان دفاع میکنند و در حمایت ازین رژیم پوشالی، ددمنش، نامرد و بی رحم قرار دارند.
فرزندان جامعه ی تاجیک برای بقا و دوام رژیمی خون وقربانی و هزینه می پردازند، که در هر فرصت برای محو اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و هویتی جامعه کمر بسته است و از پشت به انها خنجر میزند و در قتل عام جامعه نقش اصلی را به عهده دارد. در واقع ما بدست خود، پایه های رژیم فاشیستی را استحکام می بخشیم و مدافع آن هستیم، که کمتر از طالبان، حکمتیار و سایر گروه های تروریستی و فاشیستی به خون ما تشنه نیست و در هر فرصتی با دشنه های زهر الودش خون جوانان، رهبران سیاسی، فرماندهان و نیروهای مقاومت را بر زمین جاری ساخته و میسازد و مصروف سلاخی و قصابی جامعه است. گرچه این سرکوبهای نیابتی برای جامعه سیاست نو نیست و سده هاست چنین وضعی ادامه داشته است. اما با یک تفاوت که جامعه در گذشته با یک دشمن بیرون اجتماعی اشکار روبرو بود و اما امروز بیشترین تلفات جامعه از اثر خنجرزدنها از پشت سر بجامعه تاجیک است. این وضعیتی است که طاقت همه را طاق ساخته است و جامعه نمیتواند برای مدت دراز چنین وضعی را تحمل کند و در جنگ خونین و انتقام دوسویه مقاومت کند.
نخبگان سیاسی، روشنفکران و نهاد ساسی جامعه باید این پرسش را مطرح کنند، که ما برای چی این همه قربانی میدهیم؟ منافع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و اقتصادی ما در صورت پیروزی کامل این رژیم سفاک، خون ریز و جلاد و فاشیستی در کجای ان قرار دارد، که خون جامعه در دفاع آن جاری است؟ و قتی رژیمی غرق در بحران امنیتی، سیاسی، اجتماعی و قومی و در حالت نیمه جان و در حال سقوط با استفاده از هر فرصتی چنین نامردانه مدافعان خودش را از پشت به گلوله می بندد، اگربر اوضاع مسلط شود، سطح و ابعاد این فاجعه مسلماً چند برابر بیشتر از سلفش خواهد بود. هم اکنون جامعه با دادن تلفات صدها تن در یک روز، که همه جز قبرکنی و انتقال پیکر های آغشته بخون فرزندانشان کاری دیگری ندارند، ما در چی سطحی از مشارکت ملی قرارداریم؟
جامعه تاجیک نه تنها در اسارت سیاسی بسر میبرد و از همه محورهای قدرت کنار زده شده و به جامعه عزلت گزین سیاسی تبدیل شده است و صرف سهمش قربانی دادن وخون دادن است، بلکه جامعه در اسارت هویتی قرار دارد. هویت ملی جامعه افغان است و این یعنی استحاله جامعه تاجیک در درون هویت جامعه برادر پشتون. جامعه ی که در بیشتر از پنجهزار سال تمدن و فرهنگ و فرهنگ و تاریخ آفریده، تاریخش از احمد شاه بابا شروع میشود و همواره از بلند گویان رژیم شنیده میشود، که مهاجرین! اگر هویت افغان را قبول ندارند، کشور افغانها را ترک کنند. این یعنی اسارت تاریخی جامعه. فرهنگ جامعه پیوسته و بطور دایمی زیر بار ارزشهای قبیلوی و قومی یک جامعه له میشود و معیار های فرهنگی در مای ملی بر پایه فرهنگ پشتونولی شکل میگییرد و فرهنگ هزاران ساله این سرزمین سر از نو در سیاست فرهنگی قبیله ای معنا و تجسم پیدا میکند و این یعنی اسارت فرهنگی. در برابر جامعه ای تاجیک پیوسته خصومت اجتماعی و دشمنی سیاسی صرف بخاطر تاجیک بودنش دامن زده میشود و پیوسته روند حذف فزیکی اش در جریان بوده است و این یعنی گیر افتادن در پنجه اسارت اجتماعی. منافع ملی برای جامعه همان منافع رژیم سیاسی است، که شالوده آن بر پایه اتحاد « لر و بر » ریخته شده است. اقتصاد کشور اکنون بر سه پایه متکی است( قاچاق کالا، کشت، تولید و ترافیک مواد مخدر و کمک ها ی خارجی) هرسه راس این مثلث در دست یک قوم است و برای پول شویی و سفید کردن پولهای این اقتصاد سیاه و گله دزدی، تمام ارگانهایی مالی و پولی( وزارت مالیه، گمرکها و بانک مرکزی) در دست یک قوم تمرکز یافته است و در راس این اداره ی گله دزدی هم غنی قرار دارد.
یعنی جامعه که قربانی میدهد و اما معلوم نیست در کجای این منافع در مای ملی شریک است؟ مذهب اعتدالگرایی، تسامح، معرفت پروری و ارزشهای اخلاقی جامعه در مورد حفظ زندگی مسالمت آمیز با ادیان، اقوام، هویتهای اجتماعی و مذهبی که از هزاران سال ادامه داشت، اکنون در پنجه بنیادگرایی و هویت طلبی افراطی و ناهنجاری با هویتهای دیگر گرفتار است و این یعنی درگیر بودن در اسارت سلفی گری، وهابی گری و افراط گرایی و خشونت دینی. در پروژه صلح غنی هم جز اینکه زنجیرهای بیشتر بدست و پای جامعه بی افتد، جامعه بطور قطعی نفعی دیگری درین صلح قبیلوی و قومی ندارد. یعنی ما با دادن این همه قربانی بزرگ هنوز دچار اسارتهای گوناگونیم و در سر پا نگهداشتن این رژیم فاشیستی نتنها اینکه منافع بدست نمی آوریم ، بلکه یکی از قربانیان این رژیم سفاک انتخاب شده ایم. جامعه تاجیک در فروپاشی این رژیم فاشیستی چیزی ندارد، که از دست بدهد. قبلاً همه را از دست داده ایم. تنها مساله سرمایه های باد آورده چند تن مطرح است، که جامعه باید بخاطر حفظ آن این همه خون و آتش دوسویه را تحمل کند.
بباورم وقت آن فرا رسیده است، که همه روشنفکران، سیاستمداران، نهاد های سیاسی، نهاد های فرهنگی با مشوره با همه بخشهای جامعه در مورد خروج ازین وضع دردناک تصمیم مشترک بیگیرند. اگر ما در دفاع از حاکمیت نباشیم، آنوقت حد اقل ما با کشتار یک سویه گرفتار خواهیم بود، نه اینکه در مراسم عبادی، اجتماعی و فرهنگی و در خانه وکاشانه و مزرعه و کارگاه مورد اصابت تیر های کین خواهی و انتقام گیری از دوسو گیر بمانیم. آنوقت جامعه برای اهداف خودش خواهد جنگید، نه اینکه قربانی برای اسارت بیشترش بدهد. ما با باید صریحا به رژیم اعلام کنیم، که اگر به انحصار قدرت، تبعیض سیستماتیک، استحاله هویت، فرهنگ، تاریخ و ارزشهای اجتماعی تاجیکان و همه اقوام برادر پایان ندهد و مقوله های وحدت ملی، منافع ملی، دولت و کشور و ملت را از احجاف قومی بیرون نکشد و زمینه ای مشارکت عادلانه همه در مای ملی بگونه برابر فراهم نگردد. جامعه در شرکت نیروهایش در دفاع از رژیم تجدید نظر میکند. یگانه راه زودرس اینست، که نیروهای مسلح هر استان از همان استان دفاع کنند. ما هیچ چیز ملی نداریم ، بر همه چیز مهر و لاک قومی زده شده است. پس بهتر آنست هر کس از استان و شهرستانش دفاع کند و در یک جبهه بجنگد. با هدف قرار گرفتن دوسویه جامعه همه نیروی دفاعی خود را از دست خواهد، اگر ما دیر بجنبیم. رهبرن سیاسی جامعه، روشنفکران و در مجموع همه ما باید شهامت این را داشته باشیم تا با قدم وقلم برای بیرون شدن ازین جنگ دوسویه مبارزه کنیم وبرین قصابی و سلاخی افسران و سربازان بی دفاع تاجیک نقطه پایان بگذاریم.
عالم
18 می 2018
در پی این کارزار خونین علیه جامعه تاجیک، که از حمایت پاکستان و باداران پرقدرت جهانی آن برخوردار بوده و میباشد، تا کنون بزرگترین رهبران سیاسی، فرماندهان سرافراز مقاومت، چهره های نامدار متحد تاجیکان در دوران مقاومت ملی از سایر جوامع و اقوام برادر، بطور سیستماتیک و زنجیره ای ترور شده اند و قتل عام جامعه در یک برنامه هماهنگ شده از دوسو، جریان دارد. هجوم وحشیانه سردمداران تیم فاشیستی غنی و گروه های تروریستی و فاشیستی متحد آنها به شفاخانه چهارصد بستر ارتش، ریاست حفاظت رجال برجسته دولتی، لشکر 209 شاهین استان بلخ، هدف گرفتن تظاهر کندگان جنبش رستاخیز تغییر، توطیه ی قتل دسته جمعی رهبران جمعیت اسلامی در بادام باغ، قتل عامهای سازمانیافته در بدخشان، کندز، سرپل، بغلان و فاریاب، هلمند و اخیراً هم فاجعه ای خونین آستان فراه و ده ها نمونه ای دیگر بخوبی نشانده ی آنست، که طالبان در همکاری هم اهنگ با رژیم فاشیستی ضد وحدت ملی غنی، بیشتر جامعه تاجیک را هدف قرار میدهند و سربازان و افسران این جامعه بخاطر داشتن هویت اجتماعی تاجیک، بطور دسته جمعی قتل عام میشوند.
باید اذعان کرد، که سطح و ابعاد این درامه خونین بر علیه جامعه تاجیک در بعد داخلی، منطقوی و بین المللی نسبت به گذشته گسترده تر شده و جامعه با دست خالی و بی پناهی داخلی، منطقوی و بین المللی در قربانگاه بحال خودش رها شده است. فرزندان جامعه ای تاجیک، که در صف نیروهای مسلح در مبارزه با گروه های فاشیستی و تروریستی قرار دارند ، بار ها بگونه ای برنامه ریزی شده از دوسو هدف قرار گرفته و میگیرند و بدین لحاظ بیشترین قربانی را تا کنون تاجیکان متحمل شده و میشوند. رژیمی که بر خلاف فسلفه ای وجودی حاکمیتهای سیاسی دیگر، دستش بخون فرزندانی تر است، که ازان دفاع میکنند و در حمایت ازین رژیم پوشالی، ددمنش، نامرد و بی رحم قرار دارند.
فرزندان جامعه ی تاجیک برای بقا و دوام رژیمی خون وقربانی و هزینه می پردازند، که در هر فرصت برای محو اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و هویتی جامعه کمر بسته است و از پشت به انها خنجر میزند و در قتل عام جامعه نقش اصلی را به عهده دارد. در واقع ما بدست خود، پایه های رژیم فاشیستی را استحکام می بخشیم و مدافع آن هستیم، که کمتر از طالبان، حکمتیار و سایر گروه های تروریستی و فاشیستی به خون ما تشنه نیست و در هر فرصتی با دشنه های زهر الودش خون جوانان، رهبران سیاسی، فرماندهان و نیروهای مقاومت را بر زمین جاری ساخته و میسازد و مصروف سلاخی و قصابی جامعه است. گرچه این سرکوبهای نیابتی برای جامعه سیاست نو نیست و سده هاست چنین وضعی ادامه داشته است. اما با یک تفاوت که جامعه در گذشته با یک دشمن بیرون اجتماعی اشکار روبرو بود و اما امروز بیشترین تلفات جامعه از اثر خنجرزدنها از پشت سر بجامعه تاجیک است. این وضعیتی است که طاقت همه را طاق ساخته است و جامعه نمیتواند برای مدت دراز چنین وضعی را تحمل کند و در جنگ خونین و انتقام دوسویه مقاومت کند.
نخبگان سیاسی، روشنفکران و نهاد ساسی جامعه باید این پرسش را مطرح کنند، که ما برای چی این همه قربانی میدهیم؟ منافع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و اقتصادی ما در صورت پیروزی کامل این رژیم سفاک، خون ریز و جلاد و فاشیستی در کجای ان قرار دارد، که خون جامعه در دفاع آن جاری است؟ و قتی رژیمی غرق در بحران امنیتی، سیاسی، اجتماعی و قومی و در حالت نیمه جان و در حال سقوط با استفاده از هر فرصتی چنین نامردانه مدافعان خودش را از پشت به گلوله می بندد، اگربر اوضاع مسلط شود، سطح و ابعاد این فاجعه مسلماً چند برابر بیشتر از سلفش خواهد بود. هم اکنون جامعه با دادن تلفات صدها تن در یک روز، که همه جز قبرکنی و انتقال پیکر های آغشته بخون فرزندانشان کاری دیگری ندارند، ما در چی سطحی از مشارکت ملی قرارداریم؟
جامعه تاجیک نه تنها در اسارت سیاسی بسر میبرد و از همه محورهای قدرت کنار زده شده و به جامعه عزلت گزین سیاسی تبدیل شده است و صرف سهمش قربانی دادن وخون دادن است، بلکه جامعه در اسارت هویتی قرار دارد. هویت ملی جامعه افغان است و این یعنی استحاله جامعه تاجیک در درون هویت جامعه برادر پشتون. جامعه ی که در بیشتر از پنجهزار سال تمدن و فرهنگ و فرهنگ و تاریخ آفریده، تاریخش از احمد شاه بابا شروع میشود و همواره از بلند گویان رژیم شنیده میشود، که مهاجرین! اگر هویت افغان را قبول ندارند، کشور افغانها را ترک کنند. این یعنی اسارت تاریخی جامعه. فرهنگ جامعه پیوسته و بطور دایمی زیر بار ارزشهای قبیلوی و قومی یک جامعه له میشود و معیار های فرهنگی در مای ملی بر پایه فرهنگ پشتونولی شکل میگییرد و فرهنگ هزاران ساله این سرزمین سر از نو در سیاست فرهنگی قبیله ای معنا و تجسم پیدا میکند و این یعنی اسارت فرهنگی. در برابر جامعه ای تاجیک پیوسته خصومت اجتماعی و دشمنی سیاسی صرف بخاطر تاجیک بودنش دامن زده میشود و پیوسته روند حذف فزیکی اش در جریان بوده است و این یعنی گیر افتادن در پنجه اسارت اجتماعی. منافع ملی برای جامعه همان منافع رژیم سیاسی است، که شالوده آن بر پایه اتحاد « لر و بر » ریخته شده است. اقتصاد کشور اکنون بر سه پایه متکی است( قاچاق کالا، کشت، تولید و ترافیک مواد مخدر و کمک ها ی خارجی) هرسه راس این مثلث در دست یک قوم است و برای پول شویی و سفید کردن پولهای این اقتصاد سیاه و گله دزدی، تمام ارگانهایی مالی و پولی( وزارت مالیه، گمرکها و بانک مرکزی) در دست یک قوم تمرکز یافته است و در راس این اداره ی گله دزدی هم غنی قرار دارد.
یعنی جامعه که قربانی میدهد و اما معلوم نیست در کجای این منافع در مای ملی شریک است؟ مذهب اعتدالگرایی، تسامح، معرفت پروری و ارزشهای اخلاقی جامعه در مورد حفظ زندگی مسالمت آمیز با ادیان، اقوام، هویتهای اجتماعی و مذهبی که از هزاران سال ادامه داشت، اکنون در پنجه بنیادگرایی و هویت طلبی افراطی و ناهنجاری با هویتهای دیگر گرفتار است و این یعنی درگیر بودن در اسارت سلفی گری، وهابی گری و افراط گرایی و خشونت دینی. در پروژه صلح غنی هم جز اینکه زنجیرهای بیشتر بدست و پای جامعه بی افتد، جامعه بطور قطعی نفعی دیگری درین صلح قبیلوی و قومی ندارد. یعنی ما با دادن این همه قربانی بزرگ هنوز دچار اسارتهای گوناگونیم و در سر پا نگهداشتن این رژیم فاشیستی نتنها اینکه منافع بدست نمی آوریم ، بلکه یکی از قربانیان این رژیم سفاک انتخاب شده ایم. جامعه تاجیک در فروپاشی این رژیم فاشیستی چیزی ندارد، که از دست بدهد. قبلاً همه را از دست داده ایم. تنها مساله سرمایه های باد آورده چند تن مطرح است، که جامعه باید بخاطر حفظ آن این همه خون و آتش دوسویه را تحمل کند.
بباورم وقت آن فرا رسیده است، که همه روشنفکران، سیاستمداران، نهاد های سیاسی، نهاد های فرهنگی با مشوره با همه بخشهای جامعه در مورد خروج ازین وضع دردناک تصمیم مشترک بیگیرند. اگر ما در دفاع از حاکمیت نباشیم، آنوقت حد اقل ما با کشتار یک سویه گرفتار خواهیم بود، نه اینکه در مراسم عبادی، اجتماعی و فرهنگی و در خانه وکاشانه و مزرعه و کارگاه مورد اصابت تیر های کین خواهی و انتقام گیری از دوسو گیر بمانیم. آنوقت جامعه برای اهداف خودش خواهد جنگید، نه اینکه قربانی برای اسارت بیشترش بدهد. ما با باید صریحا به رژیم اعلام کنیم، که اگر به انحصار قدرت، تبعیض سیستماتیک، استحاله هویت، فرهنگ، تاریخ و ارزشهای اجتماعی تاجیکان و همه اقوام برادر پایان ندهد و مقوله های وحدت ملی، منافع ملی، دولت و کشور و ملت را از احجاف قومی بیرون نکشد و زمینه ای مشارکت عادلانه همه در مای ملی بگونه برابر فراهم نگردد. جامعه در شرکت نیروهایش در دفاع از رژیم تجدید نظر میکند. یگانه راه زودرس اینست، که نیروهای مسلح هر استان از همان استان دفاع کنند. ما هیچ چیز ملی نداریم ، بر همه چیز مهر و لاک قومی زده شده است. پس بهتر آنست هر کس از استان و شهرستانش دفاع کند و در یک جبهه بجنگد. با هدف قرار گرفتن دوسویه جامعه همه نیروی دفاعی خود را از دست خواهد، اگر ما دیر بجنبیم. رهبرن سیاسی جامعه، روشنفکران و در مجموع همه ما باید شهامت این را داشته باشیم تا با قدم وقلم برای بیرون شدن ازین جنگ دوسویه مبارزه کنیم وبرین قصابی و سلاخی افسران و سربازان بی دفاع تاجیک نقطه پایان بگذاریم.
عالم
18 می 2018