بیژنپور - آ.آبادی
دوازدهمین
دژم بهار نبود استاد علی مزاری
(مرید ومراد آزادی)
شصت سال پیش از امروز در پیش هفته ی بهار (آخرین هفته از ماه حوت 1326) در خانواده ی حاج خداداد یک کشاورز محلی باشنده روستای نانوایی حاکم نشین چهارکنت از توابع بلخ نامی، کودکی بدنیا آمد که به تأسی ازفرهنگ مذهبی نام این نوزاد را بزرگی در آن محل عبدالعلی نهاد. اما در 48 سالگی پس از اتمام حجت وانجام وظایف یک رهبر کاریزماتیک (ایستنده ی خط مقدم حق خواهی و دلاوری در مقام پیشوایی) قربانی دسیسه های دشمنان خود شد وبا تن پاره پاره به زادگاه خویش برگشت و درسینه ی خاک مزار آرمید. از آنروی درحق او میگویند:
مرد وزن هزاره درسینه میزند مشتدرپای مرقداو، مردیکه کینه را کشت
نامش همیشه ماناد، دردفتر زمانه!
کاو نخشناس بیدار، تارزمانه میرشت
خانواده ی عبدالعلی پیش از آنکه مقیم آنجا بوده باشند، از محله ی سرخجوی حاکم نشین ورس بامیان به بلخ رفته بودند. میدانیم که تاریخ گذشته ی هزاره ها را میشود با چشم بسته خواند و از سیر وسفر وکوچ وگذر اجباری و استکباری ناشی از امر حکومتها ی طایفه، سرگردانی و هرج زندگی آنان را فهمید. همین بس است که میدانیم، زیستنامه ی استاد عبدالعلی مزاری از کودکی تا پایان زندگی همواره دستخوش گردشها ودگرشدهایی بوده است که در دیگران ورهبران دیگر کمتر چنین اتفاق افتاده باشد.
من به سرگذشت سرگردان استاد مزاری که در کتب وآثار گوناگون و سایتها و نامه های فراوان الترونیک ثبت وقابل دسترسی است، نمی پردازم. اما دریغ میدانم که از ویژگیهای او در مقام یک پیشوای آزاده و آزادی خواه سرشار و فراموش ناپذیر اشارتی نکنم. این مرد چندان هوشمند ودلیر بود که با پایمردی استوار میان امروز ودیروز جامعه ی هزاره خط درشتی کشید و از دایره ی تنگ ریسمان بوشی این قوم زحمتکش وپر برکت را به میدان حضور جاویدانگی در ترتیبات سیاسی این سرزمین تحول داد. او خود مرگ با افتخار را برگزید و نقش خویش را درفرش ابدی زیست پایگی تاریخ مدرن این دیارحک حکایت نمود.
پیشنهادها و دکترین سیاسی جامعه ی هزاره برهبری آن بزرگمرد، سازنامه ی سزاوار برای حل بحران سیاسی روزگار مابود. او طرح چهار قومی (برابر حقوقی اقوام بر اساس شعاع وجودی آنها) را تیوریته کرد و برای شرح آن هم در سیمنارها و هم در گفت وگزار رادیو نامه ها خود بمیدان آمد. در تاریخ اندیشه های ملی و تفکر برابری خواهانه ی آزاداندیشان دیروز وامروز که در آستانه سده ی نخستین آن هستیم، هیچکس بیشتر وبهتر از بابه مزاری رهبر جامعه مدرن هزاره و تشیع افغانستان، درنهادینه کردن حقوق و زادی مردم؛ حرف روشن و خط آفتابی بیان نداده است.
اگر مشروطه خواهان دربرابر حاکمیت های تباری وطایفه ای که مانع درشت آزادی و اندیشه بودند، قرار گرفتند وآرزوی مشروطیت نظام استبدادی را مینمودند، اگر روشنفکران پس از مشروطه خواهی در دوران حصول استقلال سیاسی کشور از پیش شرطهای دموکراسی پارلمانی هواداری مینمودند، اگر دوران احزاب ومبارزات سیاسی انقلابی منبعث از تحولات همسایه ی شمالی ما (شوروی وقت) در اندیشه های پیشگامان تحولات سیاسی این دیار در دهه ی چهل بظهور آمد، اگر مبارزات ضد ستم دربرابر نظام ستمشاهی نادرخان و بازماندگان او، با بینش ملی وبرابری خواهانه روشنفکران شمال (شهید اسماعیل بلخی، اسماعیل مبلیغ، محمدطاهر بدخشی ومولانا باعث و...) پایه گذاری شد وتا امروز ادامه دارد و اگر سنگ بنیاد مقاومت در سالهای پس از تجاوز نیروهای مسلح شوروی به افغانستان در سنگرهای آزادی بدست پایمردانی چون زنده نام احمد شاه مسعود، زنده یاد استاد علی مزاری وزنده مردانی نیز مانند پروفیسور ربانی، ژنرال عبدالرشید دوستم، امیر اسماعیل خان، استاد عبدالکریم خلیلی، حاج محمد محقق، سید حسین انوری، حاج سید علی جاوید، حاج سید منصور نادری و دهها مرد استوار وپایداردیگر نهاده شد، این اقدامات درکل از عناصر جنبش برابری خواهی و محصول مبارزات ضد ستم ملی بودند. اما طرح وتزس خاصی برای پایان بخشیدن به ماجرای اقتدار بیداد گران این سرزمین؛ بروشنی اندیشه های بابه مزاری (طرح چهار قومی) بمیدان نیاوردند. چندی ازاین شخصیتها کارهای مهمی به انجام رسانیدند، مگر تعدادی نیز سخن حقیقی دل خویش را یا درپرده گذاشتند ویا ناگفته ماندند.
به پریشانی روزگار پریشان خاطری مردم صبور هزاره بر نمیگردم، آن روزگار رابا چشمهای باز خویش دیده ام. بیادم هست که استاد مزاری چنین پیشامد احتمالی را خود همیشه میگفت. این شعر در بیان کوتاهی از آن دوران خود حکایتی است. انصافا مردم هزاره رنج ناقراری روزگار برده اند و آنان را می شاید که برای آرامش بازماندگان هزاران جانباخته ی خویش تقلای بیشتر کنند و به مدارج بلند برابری و آزادگی نایل شوند.
لغات نام تو یعنی هزاره ممنوع است
لغات نام تو یعنی هزاره ممنوع است
و درتحسب خصم این شماره ممنوع است
کنار جاده نوشتند کاین گذر بند است
عبو ر هرچــه هــزار وهـزاره ممنوع است
چه روزگار غریبی شد وچه رسم بدی
که جــز به مرگ تراراه وچاره ممنوع است
برای آنکه چرا دست باز می خوانی
نمـــاز شیعـه بدین آشکاره ممنوع است
چگونه زنده بمانی که حرف حق گفتی
بهـــرکرانه چو هستی گزاره ممنوع است
دراین حوالی اگر، بگذری بجای دگر
بمان بمان! که عبور دوبـاره ممنوع است
به نام تیره ترا بادم تبــــر کشتند!
که در نجابت شهـر این قواره ممنوع است
هــزار نسبت ونام دیگر به تو دادند
و نیز گفته شد اینکه: کفـــاره ممنوع است
بروی پرده دیوار بــا تفنگ نوشتند:
نگه بـه سوی فـــــراز ستاره ممنوع است
هزار را عدد نحس گفته دار زدنــد!
لغـات نام تــــو یعنی هــزاره ممنوع است
(بیژنپور آبادی)
خوشبختانه جامعه ی هزاره امروز به پایه های بلند آگاهی وباور آزادی رسیده است. هرچند که بر گورستان این طایفه بیشترین پارچه های سرخ بلند است، اما از آنروی که بیشترینه میدان داری از این جماعت بظهور آمد، دست آمد بهتری نیز باید مال ایشان باشد. به سخن حضرت مولانا ی رومی که میگوید:
اقتضای جان، چوایدل آگهی است
هرکه آگه تر بود جانش قوی است
(مولوی)
هزارستان ایستاده بر سکوی انتخاب اینک حرف اول را باید بزند. آنان که جانبازی بیشتر میکنند، زمین بیشتری را گلگون کرده اند و این در حقیقت زندگانی مرد وزن وپیر و جوان هزاره را بر میتابد. امروز درس آموختگان این تبار کمتر از نیاموختگان آن نیستند. پژوهشگر و سیاست شناس، دانشمندو جامعه شناس، اندیشه ورز و نویسنده، روزنامه نگار و سخنور و استاد و اموزگار سرشناسی اگر هست ازاین تیره برخاسته اند. اگر بازرگان و کسبه کاری در شهر هست ازاین گروه مردمی هستند و اگر دانشجو ودانش آموزی هست میتواند بخش بزرگی از ایشانرا همین طایفه باشند.
استاد علی مزاری بیگمان یکی از مهمترین شخصیتهای دوران مقاومت در افغانستان است. هیچ رهبری همپای او دلباختگان خودرا ندارد. او از مردان حقیقی روزگاربود، اخلاق وتهذیب او باعث شده بود که جامعه ی هزاره اورا " بابه مزاری " لقب بدهند. او 48 سالگی را بسر نرساند ودر جوانی جان خویش را هدیه ی مردمش نمود. او ترس وگریز و میدان خالی کردن و تمایل به دارایی و ثروت را از ریشه در خود خشکانده بود. استاد مزاری مرد دلاور، مردم دوست، منزه از لوث فساد و فحشا ومرد تقوا و ایمان داری بود. او دراین سرزمین یک نمونه ولی همزمان یک حریف داشت، حریف او که چون خودش با ابزار مردم داری و پاگیزه نفسی مسلح بود و تقوای پیشوایی را داشت، شخصیتش نیز برای مخالفان محل حرمت و تعظیم بود. این حریف بابه مزاری در اخلاق و سجایای مشترک کسی نبود جز " احمد شاه مسعود ". هردو پیش از آنی که به پیری نزدیک شوند، این اتفاق نیز هست که هردو در کل زندگی 48 ساله بشهادت رسیدند.
استاد مزاری رهبر بی بدیل یک ملت است وهیچ هزاری یی نیز به این آسانی نمیتواند درجایگاه او بنشیند و کمالات اورا داشته باشد. اما بدون شک هزاره هایی نیز هستند که با کمال صداقت راه اورا میروند و از پیشنهاد های او هنوز تبعیت دارند. بابه مزاری نماد برابری خواهی و عروج جامعه هزاره به مدارج بلند آزادگی و سربلندی است. ازهمین روی به او میگویند " مزاری بزرگ "!
پیشنهادهای بابه مزاری چه بود؟
پیش ازین گفتیم که استاد مزاری اندیشه های برابری خواهانه و محورهای عدالت اجتماعی در جامعه ی چند قومی افغانستان را بسیار روشن وشفاف بیان نمود. اندیشه های ایشان نفی حقوق و امتیازات اقوام دیگر و ملیتهای دیگر ساکن دراین سرزمین نبودند، حالا باید ببینیم این بیان اندیشه ها از کدام مفردات عبارت می شدند:
1- طرح چهار قومی:
استاد مزاری با وجودی که در میان تهاجم شدید نیروهای متحده در دولت استاد ربانی محاط مانده بود، مورد عذاب بسیار قرار گرفت. مذاکرات سیاسی و تلاش میانجیگران بسیار سودمند نبود وتا پایان سالهای سقوط کابل بدست گروه طالبان روابط سیاسی جامعه ی هزاره و دولت کابل بهبود نیافت. پیش شرطهای رسیدن بیک توافق کلی هم از سوی دولت ونیز ازسوی حزب وحدت بسانی نبودند که طرفین بزودی روی آنها به توافق برسند. برخی افراط گرایان شریک حکومت کابل (شیخ رسول سیاف و برخی رهبران حرکت اسلامی شیخ محمد آصف محسنی) پروژه ی صلح را نمی پذیرفتند.
استاد مزاری و رهبران حزب وحدت اسلامی برای نزدیک شدن بیشتر به راه حلهای سیاسی، خواسته های خویش را بر امتیازات فردی و مقام طلبانه نه نهاده بودند. خواست جامعه ی هزاره که در دوسده ی پیشین با گلوله پاسخ گرفته بود؛ برای تلافی آن روزگار به حکومت جهادی وهمپیوند ایشان پیشکش شد. متأسفانه سیاستهای دولت جهادی نیز چیزی بهتر از سیاست های امیر عبدالرحمانی از آب بدر نشد. این بحران ودوام فاجعه در افغانستان استاد مزاری را به فکر اساسی تر واداشت وهمان شد که با نا امیدی ازاین حکومت، طرحهای خویش را آشکارا در برابر دولت نهادند وراه حل واقعی مساله اقوام درکشور را فرمول بندی نمودند.
ازنظر حزب وحدت اسلامی برهبری استاد مزاری، درافغانستان چهار قوم اساسی و چندین پاره اقوام دیگر زندگی مینمایند. ازبکها وترکمنها، پشتونها، تاجیکها وهزاره ها شعاع وجودی خویش را دارند ومیتواند حضور برابر و حقیقی این اقوام برای حل بحران سیاسی یاری برساند. مساله حاکمیت باید در سهمگیری فعال این اقوام تنظیم گردد والبته در نظر داشت حق پاره قومیتهای دیگر نیز فراموش نشود.
2- عدالت اجتماعی:
در اندیشه های شهید مزاری، تاکید صورت میگرفت که ابتدا باید باورهای بیشخواهانه و خود بزرگ بینانه ی برخی قومگرایان گرداننده قدرت در گذشته ها، افشا گردد. اگر محورهای نادرست اندیشه ی مسلط قومی در افغانستان ماهیتاً به تفکر عدالت اجتماعی ومشارکت سیاسی بدل نگردد، تلاشهای موجود راه به دروازه های آسودگی نمی برند.
تا باورهای ناسالم و برتری خواهان موجود افشا نشود و درک نگردد؛ ناممکن خواهد بود راه حلی برای ايجاد حاکميت سياسی مبتنی بر عدالت اجتماعی و دموکراسی پيدا گردد. - وحدت ملی زمانی تآمين ميگردد که ارادهء جمعی در ساختار سياسی قدرت تامين گردد که اين مسئله با تفاهم ملی و از طريق سهم گيری مساويانهء همه مليتهای کشور و اشتراک آنها در قدرت سياسی حفظ و تقويت ميگردد. تفاهم ملی نياز به تحليل و برخورد واقعبينانه از گذشته ها دارد.
مهمترین عنصر در اندیشه های حزب وحدت آن بود که از انقلاب اسلامی بسود آینده ی صلح آمیز افغانستان استفاده شود. درحالیکه برخی تنظیمها و رهبران دلال برای دوام بحران، حضور شیعه و ملیشه (نیروهای ترک تبار) افغانستان را مانع تحقق انقلاب اسلامی می دانستند. این بینش که از دشمن خویی و نا سازگاری آن رهبران ورهروانشان بر می آمد؛ اندیشه ی محافل عرب و سازمانها و افراطیون پاکستانی بود.
3- پذیرش فقه تشیع در نظام قضایی کشور:
این از مبادی دموکراسی است که فرهنگ ومذهب مردم باید در سرنوشت آنها موثر باشد. جامعه ی تشیع افغانستان در چند قرن اخیر تابع نظام قضایی و فقه تسنن بوده است. هرگاه درخواستی شده باشد که فقه جعفری نیز در مسایل قضایی و امور اجتماعی مردم شامل گردد، روحانیون متعصب، در حمایت از اندیشه های ستمگرانه قومی حکومت درامده اند و برضد مردم هزاره عملکرده اند. در کشوری که بیش از بیست درصد مردم پیروان مذهب شیعه جعفری هستند، چگونه باید از مذهبی پیروی کنند که باوری به فقه آن ندارند.
4- ایجاد پایگاه مشترک دفاعی دربرابر طالبان:
هنگامیکه طالبان به دروازه های کابل نزدیک می شدند، اوایل سال 1373 بود، دراین سال پیشنهاد استاد مزاری برای تشکیل گار نیزیونهای مشترک دفاعی تحت رهبری نیروهای مسلح دولت رسماً به حکومت کابل تحویل داده شد. مقامات حکومت دراین برنامه نیز از اصحاب اخلال پیروی نمودند و آنرا بمعنی دادن فرصت تجدید نیرو به هزاره های تحت محاصره تلقی کردند. دکتورین نظامی حکومت کابل آن بود که نیروهای طالبان از غرب ونیروهای دولت از شرق و شمال کابل باید فشار بیشتر ی بر نیروهای حزب وحدت وارد کنند تا در میان دوسنگ آرد شود!
آنچه بر هزاره ها گذشته است و آنچه را جامعه ی هزاره در غرب کابل تحمل کرد، باهیچ محاسبه یی دربیان نمی گنجد. امروز آگاه میشویم که چه کسانی در پشت این برنامه های آتش بار برای نابودی هزاره ها هیزم کشی کردند. طالبان هم از درون ونیز از بیرون نیروهای مساعدی را برای بر اندازی حکومت استاد ربانی سازمان داده بودند. این از نظر سیاسی قابل درک بود که طالبان حق دارند شیوه های موثری برای اسقاط حکومت را بکار گیرند، اما دولت و رهبران کابل باهیچ خردی هرگز این حق را نداشتند که با افراد مشکوک در برابر طالبان به مذاکره بروند و لی جنگ علیه هزاره را توقف ندهند. در اواخر سال ۱۳۷۳ جنبش نوظهور طالبان تا نزديکی های کابل پيشروی کرد. ظهور طالبان تمام معادلات قدرت در افغانستان و مخصوصا در کابل و اطراف آن را با عقب راندن دولت دگرگون نمود.
بار دیگر مراتب احترام خویش را به جامعه رنجور هزاره، پیشکش مینمایم. یاد تمام جانباختگان سرزمین ما که برای حق ایستاده بودند گرامی باد ویاد شهید بابه مزاری مردی از تبار فراموش نا شوندگان تاریخ معاصر این سرزمین همیشه و در دوام باد.
دوازدهمین
دژم بهار نبود استاد علی مزاری
(مرید ومراد آزادی)
شصت سال پیش از امروز در پیش هفته ی بهار (آخرین هفته از ماه حوت 1326) در خانواده ی حاج خداداد یک کشاورز محلی باشنده روستای نانوایی حاکم نشین چهارکنت از توابع بلخ نامی، کودکی بدنیا آمد که به تأسی ازفرهنگ مذهبی نام این نوزاد را بزرگی در آن محل عبدالعلی نهاد. اما در 48 سالگی پس از اتمام حجت وانجام وظایف یک رهبر کاریزماتیک (ایستنده ی خط مقدم حق خواهی و دلاوری در مقام پیشوایی) قربانی دسیسه های دشمنان خود شد وبا تن پاره پاره به زادگاه خویش برگشت و درسینه ی خاک مزار آرمید. از آنروی درحق او میگویند:
مرد وزن هزاره درسینه میزند مشتدرپای مرقداو، مردیکه کینه را کشت
نامش همیشه ماناد، دردفتر زمانه!
کاو نخشناس بیدار، تارزمانه میرشت
خانواده ی عبدالعلی پیش از آنکه مقیم آنجا بوده باشند، از محله ی سرخجوی حاکم نشین ورس بامیان به بلخ رفته بودند. میدانیم که تاریخ گذشته ی هزاره ها را میشود با چشم بسته خواند و از سیر وسفر وکوچ وگذر اجباری و استکباری ناشی از امر حکومتها ی طایفه، سرگردانی و هرج زندگی آنان را فهمید. همین بس است که میدانیم، زیستنامه ی استاد عبدالعلی مزاری از کودکی تا پایان زندگی همواره دستخوش گردشها ودگرشدهایی بوده است که در دیگران ورهبران دیگر کمتر چنین اتفاق افتاده باشد.
من به سرگذشت سرگردان استاد مزاری که در کتب وآثار گوناگون و سایتها و نامه های فراوان الترونیک ثبت وقابل دسترسی است، نمی پردازم. اما دریغ میدانم که از ویژگیهای او در مقام یک پیشوای آزاده و آزادی خواه سرشار و فراموش ناپذیر اشارتی نکنم. این مرد چندان هوشمند ودلیر بود که با پایمردی استوار میان امروز ودیروز جامعه ی هزاره خط درشتی کشید و از دایره ی تنگ ریسمان بوشی این قوم زحمتکش وپر برکت را به میدان حضور جاویدانگی در ترتیبات سیاسی این سرزمین تحول داد. او خود مرگ با افتخار را برگزید و نقش خویش را درفرش ابدی زیست پایگی تاریخ مدرن این دیارحک حکایت نمود.
پیشنهادها و دکترین سیاسی جامعه ی هزاره برهبری آن بزرگمرد، سازنامه ی سزاوار برای حل بحران سیاسی روزگار مابود. او طرح چهار قومی (برابر حقوقی اقوام بر اساس شعاع وجودی آنها) را تیوریته کرد و برای شرح آن هم در سیمنارها و هم در گفت وگزار رادیو نامه ها خود بمیدان آمد. در تاریخ اندیشه های ملی و تفکر برابری خواهانه ی آزاداندیشان دیروز وامروز که در آستانه سده ی نخستین آن هستیم، هیچکس بیشتر وبهتر از بابه مزاری رهبر جامعه مدرن هزاره و تشیع افغانستان، درنهادینه کردن حقوق و زادی مردم؛ حرف روشن و خط آفتابی بیان نداده است.
اگر مشروطه خواهان دربرابر حاکمیت های تباری وطایفه ای که مانع درشت آزادی و اندیشه بودند، قرار گرفتند وآرزوی مشروطیت نظام استبدادی را مینمودند، اگر روشنفکران پس از مشروطه خواهی در دوران حصول استقلال سیاسی کشور از پیش شرطهای دموکراسی پارلمانی هواداری مینمودند، اگر دوران احزاب ومبارزات سیاسی انقلابی منبعث از تحولات همسایه ی شمالی ما (شوروی وقت) در اندیشه های پیشگامان تحولات سیاسی این دیار در دهه ی چهل بظهور آمد، اگر مبارزات ضد ستم دربرابر نظام ستمشاهی نادرخان و بازماندگان او، با بینش ملی وبرابری خواهانه روشنفکران شمال (شهید اسماعیل بلخی، اسماعیل مبلیغ، محمدطاهر بدخشی ومولانا باعث و...) پایه گذاری شد وتا امروز ادامه دارد و اگر سنگ بنیاد مقاومت در سالهای پس از تجاوز نیروهای مسلح شوروی به افغانستان در سنگرهای آزادی بدست پایمردانی چون زنده نام احمد شاه مسعود، زنده یاد استاد علی مزاری وزنده مردانی نیز مانند پروفیسور ربانی، ژنرال عبدالرشید دوستم، امیر اسماعیل خان، استاد عبدالکریم خلیلی، حاج محمد محقق، سید حسین انوری، حاج سید علی جاوید، حاج سید منصور نادری و دهها مرد استوار وپایداردیگر نهاده شد، این اقدامات درکل از عناصر جنبش برابری خواهی و محصول مبارزات ضد ستم ملی بودند. اما طرح وتزس خاصی برای پایان بخشیدن به ماجرای اقتدار بیداد گران این سرزمین؛ بروشنی اندیشه های بابه مزاری (طرح چهار قومی) بمیدان نیاوردند. چندی ازاین شخصیتها کارهای مهمی به انجام رسانیدند، مگر تعدادی نیز سخن حقیقی دل خویش را یا درپرده گذاشتند ویا ناگفته ماندند.
به پریشانی روزگار پریشان خاطری مردم صبور هزاره بر نمیگردم، آن روزگار رابا چشمهای باز خویش دیده ام. بیادم هست که استاد مزاری چنین پیشامد احتمالی را خود همیشه میگفت. این شعر در بیان کوتاهی از آن دوران خود حکایتی است. انصافا مردم هزاره رنج ناقراری روزگار برده اند و آنان را می شاید که برای آرامش بازماندگان هزاران جانباخته ی خویش تقلای بیشتر کنند و به مدارج بلند برابری و آزادگی نایل شوند.
لغات نام تو یعنی هزاره ممنوع است
لغات نام تو یعنی هزاره ممنوع است
و درتحسب خصم این شماره ممنوع است
کنار جاده نوشتند کاین گذر بند است
عبو ر هرچــه هــزار وهـزاره ممنوع است
چه روزگار غریبی شد وچه رسم بدی
که جــز به مرگ تراراه وچاره ممنوع است
برای آنکه چرا دست باز می خوانی
نمـــاز شیعـه بدین آشکاره ممنوع است
چگونه زنده بمانی که حرف حق گفتی
بهـــرکرانه چو هستی گزاره ممنوع است
دراین حوالی اگر، بگذری بجای دگر
بمان بمان! که عبور دوبـاره ممنوع است
به نام تیره ترا بادم تبــــر کشتند!
که در نجابت شهـر این قواره ممنوع است
هــزار نسبت ونام دیگر به تو دادند
و نیز گفته شد اینکه: کفـــاره ممنوع است
بروی پرده دیوار بــا تفنگ نوشتند:
نگه بـه سوی فـــــراز ستاره ممنوع است
هزار را عدد نحس گفته دار زدنــد!
لغـات نام تــــو یعنی هــزاره ممنوع است
(بیژنپور آبادی)
خوشبختانه جامعه ی هزاره امروز به پایه های بلند آگاهی وباور آزادی رسیده است. هرچند که بر گورستان این طایفه بیشترین پارچه های سرخ بلند است، اما از آنروی که بیشترینه میدان داری از این جماعت بظهور آمد، دست آمد بهتری نیز باید مال ایشان باشد. به سخن حضرت مولانا ی رومی که میگوید:
اقتضای جان، چوایدل آگهی است
هرکه آگه تر بود جانش قوی است
(مولوی)
هزارستان ایستاده بر سکوی انتخاب اینک حرف اول را باید بزند. آنان که جانبازی بیشتر میکنند، زمین بیشتری را گلگون کرده اند و این در حقیقت زندگانی مرد وزن وپیر و جوان هزاره را بر میتابد. امروز درس آموختگان این تبار کمتر از نیاموختگان آن نیستند. پژوهشگر و سیاست شناس، دانشمندو جامعه شناس، اندیشه ورز و نویسنده، روزنامه نگار و سخنور و استاد و اموزگار سرشناسی اگر هست ازاین تیره برخاسته اند. اگر بازرگان و کسبه کاری در شهر هست ازاین گروه مردمی هستند و اگر دانشجو ودانش آموزی هست میتواند بخش بزرگی از ایشانرا همین طایفه باشند.
استاد علی مزاری بیگمان یکی از مهمترین شخصیتهای دوران مقاومت در افغانستان است. هیچ رهبری همپای او دلباختگان خودرا ندارد. او از مردان حقیقی روزگاربود، اخلاق وتهذیب او باعث شده بود که جامعه ی هزاره اورا " بابه مزاری " لقب بدهند. او 48 سالگی را بسر نرساند ودر جوانی جان خویش را هدیه ی مردمش نمود. او ترس وگریز و میدان خالی کردن و تمایل به دارایی و ثروت را از ریشه در خود خشکانده بود. استاد مزاری مرد دلاور، مردم دوست، منزه از لوث فساد و فحشا ومرد تقوا و ایمان داری بود. او دراین سرزمین یک نمونه ولی همزمان یک حریف داشت، حریف او که چون خودش با ابزار مردم داری و پاگیزه نفسی مسلح بود و تقوای پیشوایی را داشت، شخصیتش نیز برای مخالفان محل حرمت و تعظیم بود. این حریف بابه مزاری در اخلاق و سجایای مشترک کسی نبود جز " احمد شاه مسعود ". هردو پیش از آنی که به پیری نزدیک شوند، این اتفاق نیز هست که هردو در کل زندگی 48 ساله بشهادت رسیدند.
استاد مزاری رهبر بی بدیل یک ملت است وهیچ هزاری یی نیز به این آسانی نمیتواند درجایگاه او بنشیند و کمالات اورا داشته باشد. اما بدون شک هزاره هایی نیز هستند که با کمال صداقت راه اورا میروند و از پیشنهاد های او هنوز تبعیت دارند. بابه مزاری نماد برابری خواهی و عروج جامعه هزاره به مدارج بلند آزادگی و سربلندی است. ازهمین روی به او میگویند " مزاری بزرگ "!
پیشنهادهای بابه مزاری چه بود؟
پیش ازین گفتیم که استاد مزاری اندیشه های برابری خواهانه و محورهای عدالت اجتماعی در جامعه ی چند قومی افغانستان را بسیار روشن وشفاف بیان نمود. اندیشه های ایشان نفی حقوق و امتیازات اقوام دیگر و ملیتهای دیگر ساکن دراین سرزمین نبودند، حالا باید ببینیم این بیان اندیشه ها از کدام مفردات عبارت می شدند:
1- طرح چهار قومی:
استاد مزاری با وجودی که در میان تهاجم شدید نیروهای متحده در دولت استاد ربانی محاط مانده بود، مورد عذاب بسیار قرار گرفت. مذاکرات سیاسی و تلاش میانجیگران بسیار سودمند نبود وتا پایان سالهای سقوط کابل بدست گروه طالبان روابط سیاسی جامعه ی هزاره و دولت کابل بهبود نیافت. پیش شرطهای رسیدن بیک توافق کلی هم از سوی دولت ونیز ازسوی حزب وحدت بسانی نبودند که طرفین بزودی روی آنها به توافق برسند. برخی افراط گرایان شریک حکومت کابل (شیخ رسول سیاف و برخی رهبران حرکت اسلامی شیخ محمد آصف محسنی) پروژه ی صلح را نمی پذیرفتند.
استاد مزاری و رهبران حزب وحدت اسلامی برای نزدیک شدن بیشتر به راه حلهای سیاسی، خواسته های خویش را بر امتیازات فردی و مقام طلبانه نه نهاده بودند. خواست جامعه ی هزاره که در دوسده ی پیشین با گلوله پاسخ گرفته بود؛ برای تلافی آن روزگار به حکومت جهادی وهمپیوند ایشان پیشکش شد. متأسفانه سیاستهای دولت جهادی نیز چیزی بهتر از سیاست های امیر عبدالرحمانی از آب بدر نشد. این بحران ودوام فاجعه در افغانستان استاد مزاری را به فکر اساسی تر واداشت وهمان شد که با نا امیدی ازاین حکومت، طرحهای خویش را آشکارا در برابر دولت نهادند وراه حل واقعی مساله اقوام درکشور را فرمول بندی نمودند.
ازنظر حزب وحدت اسلامی برهبری استاد مزاری، درافغانستان چهار قوم اساسی و چندین پاره اقوام دیگر زندگی مینمایند. ازبکها وترکمنها، پشتونها، تاجیکها وهزاره ها شعاع وجودی خویش را دارند ومیتواند حضور برابر و حقیقی این اقوام برای حل بحران سیاسی یاری برساند. مساله حاکمیت باید در سهمگیری فعال این اقوام تنظیم گردد والبته در نظر داشت حق پاره قومیتهای دیگر نیز فراموش نشود.
2- عدالت اجتماعی:
در اندیشه های شهید مزاری، تاکید صورت میگرفت که ابتدا باید باورهای بیشخواهانه و خود بزرگ بینانه ی برخی قومگرایان گرداننده قدرت در گذشته ها، افشا گردد. اگر محورهای نادرست اندیشه ی مسلط قومی در افغانستان ماهیتاً به تفکر عدالت اجتماعی ومشارکت سیاسی بدل نگردد، تلاشهای موجود راه به دروازه های آسودگی نمی برند.
تا باورهای ناسالم و برتری خواهان موجود افشا نشود و درک نگردد؛ ناممکن خواهد بود راه حلی برای ايجاد حاکميت سياسی مبتنی بر عدالت اجتماعی و دموکراسی پيدا گردد. - وحدت ملی زمانی تآمين ميگردد که ارادهء جمعی در ساختار سياسی قدرت تامين گردد که اين مسئله با تفاهم ملی و از طريق سهم گيری مساويانهء همه مليتهای کشور و اشتراک آنها در قدرت سياسی حفظ و تقويت ميگردد. تفاهم ملی نياز به تحليل و برخورد واقعبينانه از گذشته ها دارد.
مهمترین عنصر در اندیشه های حزب وحدت آن بود که از انقلاب اسلامی بسود آینده ی صلح آمیز افغانستان استفاده شود. درحالیکه برخی تنظیمها و رهبران دلال برای دوام بحران، حضور شیعه و ملیشه (نیروهای ترک تبار) افغانستان را مانع تحقق انقلاب اسلامی می دانستند. این بینش که از دشمن خویی و نا سازگاری آن رهبران ورهروانشان بر می آمد؛ اندیشه ی محافل عرب و سازمانها و افراطیون پاکستانی بود.
3- پذیرش فقه تشیع در نظام قضایی کشور:
این از مبادی دموکراسی است که فرهنگ ومذهب مردم باید در سرنوشت آنها موثر باشد. جامعه ی تشیع افغانستان در چند قرن اخیر تابع نظام قضایی و فقه تسنن بوده است. هرگاه درخواستی شده باشد که فقه جعفری نیز در مسایل قضایی و امور اجتماعی مردم شامل گردد، روحانیون متعصب، در حمایت از اندیشه های ستمگرانه قومی حکومت درامده اند و برضد مردم هزاره عملکرده اند. در کشوری که بیش از بیست درصد مردم پیروان مذهب شیعه جعفری هستند، چگونه باید از مذهبی پیروی کنند که باوری به فقه آن ندارند.
4- ایجاد پایگاه مشترک دفاعی دربرابر طالبان:
هنگامیکه طالبان به دروازه های کابل نزدیک می شدند، اوایل سال 1373 بود، دراین سال پیشنهاد استاد مزاری برای تشکیل گار نیزیونهای مشترک دفاعی تحت رهبری نیروهای مسلح دولت رسماً به حکومت کابل تحویل داده شد. مقامات حکومت دراین برنامه نیز از اصحاب اخلال پیروی نمودند و آنرا بمعنی دادن فرصت تجدید نیرو به هزاره های تحت محاصره تلقی کردند. دکتورین نظامی حکومت کابل آن بود که نیروهای طالبان از غرب ونیروهای دولت از شرق و شمال کابل باید فشار بیشتر ی بر نیروهای حزب وحدت وارد کنند تا در میان دوسنگ آرد شود!
آنچه بر هزاره ها گذشته است و آنچه را جامعه ی هزاره در غرب کابل تحمل کرد، باهیچ محاسبه یی دربیان نمی گنجد. امروز آگاه میشویم که چه کسانی در پشت این برنامه های آتش بار برای نابودی هزاره ها هیزم کشی کردند. طالبان هم از درون ونیز از بیرون نیروهای مساعدی را برای بر اندازی حکومت استاد ربانی سازمان داده بودند. این از نظر سیاسی قابل درک بود که طالبان حق دارند شیوه های موثری برای اسقاط حکومت را بکار گیرند، اما دولت و رهبران کابل باهیچ خردی هرگز این حق را نداشتند که با افراد مشکوک در برابر طالبان به مذاکره بروند و لی جنگ علیه هزاره را توقف ندهند. در اواخر سال ۱۳۷۳ جنبش نوظهور طالبان تا نزديکی های کابل پيشروی کرد. ظهور طالبان تمام معادلات قدرت در افغانستان و مخصوصا در کابل و اطراف آن را با عقب راندن دولت دگرگون نمود.
بار دیگر مراتب احترام خویش را به جامعه رنجور هزاره، پیشکش مینمایم. یاد تمام جانباختگان سرزمین ما که برای حق ایستاده بودند گرامی باد ویاد شهید بابه مزاری مردی از تبار فراموش نا شوندگان تاریخ معاصر این سرزمین همیشه و در دوام باد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر