یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۹۰

پس منظـــر تــاریخی "قبیـــــله"مقـــــــالات - تاریخــــــی

        
 نوشته شده توسط دکترصاحبنظر مرادی سه شنبه ، 8 آذر 1390 ، 16:31 قبیله (عشیره) از قدیم ترین نهاد ساختاری درسازمان اجتماعی بشریت بوده وبه جماعتی ازمردم اطلاق میگردد که دارای نسب مشترک، پیوندهای خویشاوندی، خونی وزنده گی نزدیک وباهمی اند. جامعه شناسی تاریخی کشف نموده است که "ابتدایی ترین نظام اجتماعی که تاریخ بیاد دارد، نظام قبیله ای وعشیره ای است؛ واین سازمان قبیله مرکب ازافراد همخون بوده که درابتداء مشترکاًباهم کارمیکردند، وبه اجاق وخوابگاه واحدی تعلق داشتند که مادرنگهبان او بود." این ساختارخاصه مردم بدوی دراعماق قرون گذشته وزندگی مربوط به چادرنشینان وصحرانوردان میباشد، وتا اندازه ای شامل گروههای نیمه صحرانشین ودهات نشین(کوچی) نیز میگردد. "قبیله برای ایجاد نظم درامورمربوطه، چون شکار، ساختمان ومناسک مذهبی که رنگ ابتدایی داشت، سرکرده ای رابرای مدت لازم برمیگزید، وچون کارپایان مییافت، مقام سرکرده نیز منسوخ میشد، ولی قدرت درنتیجه اعمال قهر، زمانی بوجود آمد که افراد قبیله دریک واحد اجتماعی نسبتاً سازمان یافته، گرد آمده- ومقام مسئول که کارش حفظ همبستگی جامعه قبیلوی وحل اختلافات وجلوگیری ازتصادمات درونی آن بود- تنها پس ازپیدایش خانواده پدرسالاری معنای واقعی خودرابدست آورد. "([1]) انسان بدوی زمانیکه اسکان گزین میشود بازهم قبیله است که تا مدتهای درازی اوراسازمان میدهد. اگر بدویت درغیاب قبیله مفهومی ندارد ولی قبیله میتواند درده وشهر بدوراز صحرا بزنده گی خویش ادامه دهد. ([2]) بدویت که مرحله بدیهی از زنده گی اجتماعی کوچکترانسانهاست، با قبیله که ساختار اولیه اجتماع میباشد مفهوم گردیه است. قبیله وبدویت دومفهوم مترادف اند، وعبارت از سلوک ویژه ایست که حالات ذهنی واخلاقی بخصوصی رادرافراد بدوی بوجود آورده است وازآن عنصرمخالف به تمدن، تجدد وتدین را بارآورده است. قبیله پدیده منجمد وازمنظرتحول پذیری هنوزعقیم وناکارآمد است. همه اقوام وملتهای متمدن امروزی پیشینه قبیلوی داشته ودرمسیرتحولات اجتماعی درمراحل تاریخی ازآن گذاروبه مراحل بعدی وتکامل اجتماعی ارتقا نموده اند.درجامعه بدوی وقبیلوی عربستان دردهه نخست قرن هفتم میلادی با وجود ساختار مسلط قبیله ای، دین اسلام بحیث یک رویداد ضروری وبنیادی تاریخ بشریت توسط پیامبربزرگ اسلام(ص) درمکه ومدینه یعنی در"شهر" و"قریه" وفارغ ازمخالفت قبیله وبدویت به هسته گذاری ونضج گیری پرداخت. چنانچه درسوره یوسف، آیه109 آمده است: وماارسلنا من قبلک الا رجالاً نوحی الیهم من اهل القری افلم یسیروا فی الارض فینظرواکیف کان عاقبه الذین من قبلهم ولدارالآخره خیرللذین اتقوا افلاتعقلون. یعنی: وما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانی از اهل آبادیها که به آنها وحی میکردیم! آیا(مخالفان دعوت تو) درزمین سیر نکردند، تاببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چه شد؟وسرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است!آیا فکر نمیکنید؟! امام ابن کثیر درتفسیر این آیه میگوید: از لحاظ اینکه غلظت وخشکی طبع از ویژه گی های اخلاق بدویست، خدواند رسولی از میان آنها برنگزید وپیامبران همه از اهل شهرها وآبادیها بودند. همینطور درآیه های 93سوره "الانعام" ودرآیه59 سوره "قصص" ودرآیه 97سوره"توبه"وسوره های "احزاب"، "فتح" وآیه 14 سوره"حجرات" درمورد فضیلت اهالی شهر وقریه(مسکون) نسبت به صحرانشینان(قبایل بدوی) سخن رفته است. از نظر قرآن، انسان بدوی همانطوری که درکفر ورزی اش بدتر از انسان اسکان گزین وشهریست، درایمانش نیز ضعیفتراز مومن اسکان یافته وشهری خوانده شده است. قرآن بدوی راهم درایمان وهم درکفر درمرحله پایینترقرار میدهد. ([3]) قرآنکریم ازبدویت بعنوان بیماری جامعه بشری حرف زده وآنراپدیده مرکب ازجهل وضعف ایمان، نفاق، منفعت طلبی، ساده لوحی وخشک معاملگی میداند، وبا روش زندگی بدوی وتقالید واعراف قبیلوی وسختی ودرشتی سرشت آنها مخالف است. امام محمد عبده، امام فخرالدین رازی وامام قرطبی درتفسیر وتاویل آیات قرآن کریم سخنان حکمت آمیزی درباب انسان بدو وقبیلوی گفته اند.امام فخر رازی درتفسیرآیه "الاعراب اشدکفراً ونفاقاٌ" (اعراب شدیدترازکفرونفاق هستند) که درینجا اعراب به مفهوم قبیله بدوی آمده است. درمورد بادیه نشینان عرب دلایل زیادی آورده واز جمله گفته است: "میوه کوه رابا میوه باغ مقایسه نما تاتفاوت میان بیابانگرد واسکان گزین رادریابی" وامام قرطبی تقریباً عین مفهوم رابعباره دیگری بیان نموده است: "بدویها دارای قلب سخت وسخنان خشک وسرشت ناتراش ودوراز معرفت قرآن وسنن پیامبرند... چون آنها اینطور ناقص مانده ودر مرتبه پایین تر از دیگران قرار دارند." قبیله که در تشکل ابتدایی بشر درتاسیس ویا اضمحلال دولتها ومذاهب نقش غالباً زیانبار ایفا میکرد، امروز هم درپاره از کشورهابا روپوش گرفتن شعارهای دموکراسی وجامعه مدنی، اساس تجمعات واحزاب وانجمنهای مدرن سیاسی خود به عامل معیوبیت وامراض مزمن سیاسی چنین ساختارهای مبدل گردیده است، اما این اکت مدرن نمایی قبیله گرایان که باتجمع تعدادی از تحصیل یافته ها شعارهای مدرن بدورازهضم جامعه قبیلوی سردهند، ویا درکشورهای اروپایی وامریکا بافکرقبیلوی زنده گی کنند، بدون مساعدنمودن فرصتهای لازم اجتماعی وعبورازمناسبات بازدارنده سنتهای قبیلوی وضع نظام اجتماعی درپایگاه زنده گی اهالی قبیله درابعاد مادی ومعنوی آن تغیر نمیکند، واین به رشد وتکامل تدریجی زمان جبراًنیازدارد. برمبنای همین دریافتهای حافظ لسان الغیب فرموده است: گلی که تربیت دست باغبان نخورد اگر از چشمه خورشید سرزند خودروی استاحادیث نبوی بارها بیان کرده اند که دین اسلام بابدویت سازگارنمیباشد، ومحیط بدوی را محل نا مناسب برای تطبیق احکام وعقاید ونظام ارزشی خوانده وبرگشت ازشهربه صحررا گناه کبیره بحساب می آورد. ([4]) درحدیثی که ابوداود وابن ماجه روایت کرده اند، آمده است که "اتجوزشهاده بدوی علی صاحب القریه" یعنی گواهی صحرانشین درحق شهر نشین جایز نیست.بادیه نشین حتی دانسته ترین گروهی (که دیگران شان شهرنشین اند) درقرآن هم باشد، بازهم نمیتواند، آنان راپیش نماز شود. درمسند احمد بن حنبل از ابن عباس روایت شده است که پیامبر فرمودند: " من سکن البادیه جفا" یعنی آنکه درصحراسکونت اختیار کرد، دارای طبع خشک گردید. این حدیث را سلیمان بن اشعث ابوداود سجستانی، ابوعیسی محمد بن عیسی الترمذی وابوعبدالرحمن بن شعیب النسایی ازطریق سفیان ثوری نقل کرده اند. امام ابوالحسن مسلم نیشاپوری از عایشه صدیقه(رض) روایت کرده است: "گروهی از عربهای بدوی نزد پیامبر آمدند وگفتند: آیا شما فرزندان تان را می بوسید؟گفت: بلی. گفتند: اماقسم بخداست که ما نمی بوسیم. " پیامبر(ص)فرمودند: "من چه میتوانم انجام دهم وقتی خدا عاطفه وشفقت رااز دلهای تان بیرون کرده است. اگرعاطفه در رابطه پدربا فرزندش ظاهر نشود، درهیچ محل ومناسبت ودر مقابل هیچ موجود دیگری هم ظاهر نخواهد شد. "([5]) جواد علی نویسنده عرب انسان قبیلوی وبدوی را اینگونه معرفی نموده است: "بدوی انسانیست کینه توز، منت گذار، پول پرست، که چیزی جز زوررا برسمیت نشناخته وتسلیم چیزی جز زور نمیشود. " بخود افتخار میکند ودر اثنای جنگ وقتی میبیند که کفه جنگ به نفع جانب مقابل است، پشت به دشمن نموده ومیدان رارها میکند.قبیله مثل هر ساختار اجتماعی دیگر همواره درتلاش بوده تا مناسبات تنگ ومحدود نظام اجتماعی وفرهنگی خودرا حفظ نماید ودربرابر پدیده تجدد وتمدن بایستد. درشرایط ومحیطی که دین اسلام فریاد رهایبخش اسلام را برکشید، جامعه عربستان در مناسباعمیق قبیلوی وبدویت بسرمیبرد. قبیله آن زمان درجذبه این شعارزندگی میکرد که: "برادرخودرا یاری کن، اگرستمکش است یا ستمکار. " درواقع هنوز که 1431/1390 سال ازین دوران سپری شده است، اما محتوای این شعار نه تنها درمیان بدویان صحراهای عربستان، بلکه درمیان همه دل سپرده گان راه ورسم قبیله سالاری تغیر نکرده است. هنجارهای اجتماعی جامعه بدوی عرب براساس همچو تفکری سامان یافته بود، مگراین شعارنه برای همگرایی قاعده اهرم اجتماعی (مردم)، بلکه برای تسلط راس (زورمندان) چون حربه ای بکارمیرفت. هرگاه قبیله اقتدار سیاسی مییافت، بامخالفت وسرکشی قبایل دیگرویا حتی ناسازگاری افراد خانواده ها مواجه میگردید، وبرای بدست گرفتن ریاست قبیله جنگهای خونینی راه می افتاد. اینگونه جنگها درمیان قبایل افغان نیزپس ازتصرف حاکمیت خراسان بسیارصورت گرفته است، که درزندگی جامعه جاهیلت عرب متواتراًسیر مینمود."جنگهای قبیلوی درگذشته، گاه گاه به قصد ربودن چارپایان واموال، وگرفتن اسیرازراه زمین وبحرصورت میگرفت، ودرین پروسه قبیله های یافت شدند که گروههای جنگی منظم وعظیم تشکیل دادند وجنگ رابصورت مشغله ی اصولی خود درآوردند. "([6]) تاریخ عرب ازمنازعات متدوام قبایل اوس، خزرج، عبس، ذبیان، عبدالشمس، هاشم، ربیعه، مضر، قحطانیان، عدنانیان ونزاریان درعصرجاهلیت سخن میگوید. درین دوره پرادبارکمتر اتفاق می افتاد تاقبایل همسایه مدتی درکنار هم با تفاهم ودرصلح زندگی کنند.زمانیکه رییس قبیله میمرد، افرادخانواده اش برای احرازمیراث سیاسی پدر وجد خویش بجان هم می افتادند. درتاریخ بدویت عرب بیش ازهزاروهفتصد جنگ ضبط شده که برخی ازین جنگها تا یکصد سال وبیشترهم بطول انجامیده اند، و چند نسل راقربانی گرفته اند. درنظام قبیلوی توجه و رویکرد به نطفه های درون قبیله ای اصل مسئله است، واین تعلقات خاطر به امورنطفه ها وعشیره ها باآب وتاب دادن غیرت وشجاعت درمیان افراد قبیله، بخاطرمطیع ساختن همسایگان، بمثابه سنگپایه نوعی ایدئولوژی قبیلوی با تقدس مآبی تبلیغ میگردد. درین نظام اخلاق نوع دیگری تفسیر میگردد. درنزدآنان شجاعت واخلاق نیکو عبارت از سفاکی وفزونی دربلند بردن شمارمقتولین درجنگها تلقی میگردد. زنده بگور نمودن دختران که از عادات معروف اعراب دوره جاهلیت است، نیز از مراتب عالی غیرتمندی آنان دانسته میشد. پس اززوال قدرت زنان(زن سالاری) همه مردان(بجزبرده گان وبیگانگان) درسن معینی عضو کامل الحقوق قبیله شناخته میشدند، کارمندان وسران نظامی ازطرف مجمع قبیله انتخاب میگردیدند، ومجمع درحکم رکن قضایی نیزبود. بابروز قدرت، فرمانروایی واشرافیت موروثی، نظام قبیله ای برضد خود تبدیل شد، وارکان قبیله ای بجای آنکه به اراده قوم باشد، بصورت دسته های فشاروسلطه جویی درآمدند. سرانجام به ترک قرارگاه اصلی شان ازپایگاه افرادقبیله پرداختند وبه آنها پشت کردند. "زیرا باتاسیس قدرت موروثی که آنهم رنگ قبیله ای وپدرسالاری داشته باشد؛ جنگهای خونین وتصادمات شدید میان خانواده ها ویاظلم وآزارعامه اجتناب ناپذیرمیگردد. "([7]) ازابن خلدون میخوانیم که: "این قوم(قوم عصرجاهلیت)برحسب طبیعت، وحشی ویغماگربودند وموجبات وحشیگری، چنان درمیان آنها استوار بود، که همچون خوی وسرشت ایشان شده وازین خوی لذت میبردند. زیرادرپرتو آن از قیود فرمانبری حکام وقوانین سرباز میزدند ونسبت به سیاست کشورداری نافرمانی میکردند، وپیداست که چنین خوی وسرشتی با عمران وتمدن منافات دارد...ابن خلدون ادامه میدهد که خوی آنان غارتگری بوده وهرچه رادردست دیگران مییافتند، میربودند وتاراج میکردند، ورزق آنان درپرتو نیزه ها فراهم می آمد ودرربودن اموال دیگران، حد معیینی قایل نبودند، بلکه چشم ایشان بهرگونه ثروت یا ابزارزنده گی که می افتاد، آن راغارت میکردند. " باینحال غارتگری وجنگ وقتل وقتال از عادات روحی وروانی قبیله بود.گویند یکی ازاعراب بدوی پس از شنیدن خطابه حضرت پیامبر(ص) درخصوص صلح وصفای بهشت پرسید: آیا دربهشت جنگ هم وجوددارد؟ زمانیکه شنید، نه. گفت: "پس چه بدرد میخورد. "([8]) قبیله اصول وفاداری به یگانگی نهاد خودرا درآن میبیند که صرفنظر از منطقیت وحق وباطل بودن مسایل، ازهم گروههان خود دفاع کند، وهرچه بعنوان بهترین ها ومقدسها رارنگ قومی، قبیلوی وگروهی بخشد. بقول محمد بن جریرطبری، عیینه ابن حصن رئیس بنی فرازه ومرد نیرومند غطفان میگفت: "والله ما پیروی از پیامبر هم پیمان قدیمی خودمان را، برپیروزی از پیامبر قریشی ترجیح میدهیم. " ویا رئیس قبیله بنی نمر به یمامه رفت وبه نبوت مسلمه کذاب اعتراف نمود؛ ولی به کسانی از محرمانش گفت: او دروغ میگوید وباینحال "من دروغگویی ربیعه را بر راستگویی مضر ترجیح میدهم. " پس ازخلافت ابوبکر صدیق، قبایل "طی" درشمال عربستان وبنی مره درشمال حجازدرربذه اردو زدند وآماده حمله به مدینه شدند وپیمان شان رابا پیامبراسلام(ص) شکستند، که بهمت خالد بن ولید از پای درآورده شدند. اختلافات سنتی قبیلوی پس از سال32 هجری درمیان قبایلی که بدرون عراق راه یافته بودند، بروزکرد وتا پایان سال35 به شورش بخشی ازقبایل یمنی برضدخلیفه سوم حضرت عثمان وکشته شدن او منجرگردید؛ وسپس با پیش آمدن جنگ صفین عناصری که بنی حنیفه وعناصری از بنی تمیم بصورت یک دسته بندی نوین عقیدتی پا به عرصه اجتماعی مسلمانان عرب نهادند ومذهب "خوارج" راپایه گذاشتند.خوارج اعراب بادیه نشینی بودند که دردوره اختلاف بین حضرت علی ومعاویه باتشدید فتنه ها، از تشخیص وارائه طریق حل عاجز ماندند وسر از اطاعت خلیفه مسلمین پیچیدند. ریشه باورخوارج به مبرابودن امت از خطاء بیشتر به شرف ومنزلت برتر اجتماع قبیلوی که درمیان قبایل بدوی شمال حجاز رواج داشت، برمیگشت. تمام حس وهوش خلیفه چهارم این بود که مبادامبادی آسمانی دین درچنگ دیو نحس قبیله بیفتد، او درنامه به یکی از والیانش نوشت که: "شنیدم که تو از مال بیت المال برای بادیه نشینان قبیله ات میبخشی، گویا اینکه میراث پدرومادرت بوده باشد. "([9]) ازینرومقاومت ومخالفتی راکه حضرت علی(ع)دربرابر خود احساس کرد، پیش از همه از آبشخور مناسبات قبیلوی تغذیه مینمود. تعصب قبیلوی درصدراسلام محور انسجام وهمگرایی مشرکین وکفاربود، که مزاحم واقعی پیشروی اسلام میگردیدند. با توسعه قلمرو اسلامی که گروه های قومی ونژادی درآن جاگرفتند، این تعصبات جای خودرا به تبعیض میان عرب وغیر عرب؛ بخصوص عرب وعجم(فارسیون)تعویض نمود. خلفای اموی ریشه های سرطانی (قبیله گرایی)را زنده ساختند؛ وشدیدترین نظام قبیلوی درسایه حکومت آنها حکمفرما گردید. عصبیت عربی دوره بنی امیه، جامعه اسلامی رابه دوقطب "مولا" و"موالی" (خواجه هاوبرده ها)تقسیم نمود وخط درشت عدم امتزاج حقوقی میان آنان ترسیم نمود. ([10]) درین دوره تبعیض علیه مسلمانان غیر عرب باوج خود رسید، که از آنها جذیه میگرفتند ومسلمانان غیر عرب راموالی(برده) میگفتند، واز مال غنایم به سربازان عجم(خراسانی) چیزی نمیدادند، که این تعصب یکی از دلایل ایجاد نهضت "شعوبیه" وقیامهای فراوان مردمی درخراسان گردید. قیام خراسانیهابرهبری ابومسلم خراسانی به طرفداری از عباسیها وسرنگونی اموی ها پدیده تصادفی نبود، خودبرتربینی وتعصب امویان محرکه اصلی این قیام بود، اما عباسیهاهم با حفظ روحیه قبیله گرایی نتوانستند اقوام گوناگون مسلمان را در دستگاه سیاسی خویش راضی نگهدارند، واین مشکل با رویش نهضتها وحرکتهای ملی درخراسان وحرکتهای برمکیان بلخ، زنگیان(زنجیان)عراق وآل بویه، سلاجقه وظهورفاطمی ها در مصرانجامید.گرایشات قبیلوی پس از فتح اندلس نیزبین عربها وبربرها که فاتح آنجا بودند، بشدت شیوع یافت وتنور جنگهای میان قبیله ای راگرم ساخت، وقبایل بربرناگزیر به مهاجرت به افریقا گردیدند وساحه نفوذ خودرابه مسیحیان واگذاشتند. قلمرو مفتوحه اسلامی با خنجرقبیله خواهی به دهها ملوک الطوایفی تجزیه گردید وهرقبیله بخاطرجلب حمایت مسیحیان درپای ایشان می افتیدند. بالاخره امت مسلمان متوجه این نقیصه بزرگ گردیده ودریافتند که سیاستگران خلافت با تخدیر امپولهای تعصب وقبیله گرایی، درجهت عقیم سازی استعدادهای فطری مسلمانان برآمده اند. اگر روحیه بدوی وقبیله پروری صحرانوردی با همان اسم ورسمی که درزمان اموی ها موجود بود، باقی میماند. ناممکن بود تاکتابخانه مشهور"سوانح الحکمه" بخارا، "بیت الحکمه" بغداد ورصد خانه ها وبیمارستانهای مجهز وصنعت داروسازی ومراکز بحث وفحص وپژوهش وترجمه آثارعلمی وفرهنگی جوامع مسلمان واعمار کاخ تمدن اسلامی آراسته بازیورعلم وحکمت(فلسفه، علوم ادبی، دینی، ریاضیات، علوم عقلی، طبی، جغرافیه، تاریخ، هیئت ونجوم، هندسه، الجبر، کیمیا، فزیک، موسیقی و... درزمان دولتداری سامانیان وغزنویان دربخش شرقی قلمرو خلافت ودرپایتخت آن شهربغداد بوجود بیاید. همینست که امام شافعی درباره بغداد گفته است: "هرکس که بغداد را ندیده، نه جهان رادیده، نه مردم جهان را". این حالت تاصاعقه هولناک چنگیز خان ادامه یافت، ودرپی سرازیرشدن سپاه مغول تمدن چند هزار ساله مصر وبین النهرین وآریانا وفرهنگ وتمدن چندصد ساله اسلامی درسوریه وعراق درزیرخاکستر خودکامه گیهای مغولان صحرانورد سوختند. باین بررسی کوتاه ازروان انسان به خودخواستن وخودمطرح کردنهای قبیله ای وقومی وگروهی ملتفت شدیم. قبیله بحیث فورم اولیه اجتماع انسانی یک مرحله ابتدایی درحیات همه اقوام وملتهای جهان بوده است که پابپای حرکت زندگی این ساختاررابامجموعه سنتها وعنعنات قبیلوی به ساختارهای پیشرفته تردیگری تعویض کرده اند، تاباگذارازاینهمه مقطوعات ومراحل مشخص شده تاریخی به مرحله ملت شدن رسیدند. ازین رولازم می آید تاباوارد نمودن حرکتهای جهشی وپیشروانه درزنده گی اجتماعی گروههای انسانی، روان خشن بدیهی افرادآن رابه خصایل تلطیف شده درپذیرش پیام های ارتقابخش ومدنی تغیرداد وباچارچوب حرکت وتکامل اجتماعی وآمیزشهای اجتماعی سازگارنمود. منابع:[1] دکترجلال الدین صدیقی، چگونگی استیلای نظام قبیله سالاری، ص38[2] - خواجه بشیراحمد انصاری، ذهنیت قبیلوی،ص9[3] - خواجه بشیر احمد انصاری، ذهنیت قبیلوی،ص50[4] - خواجه بشیر احمد انصاری، ذهنیت قبیلوی،ص49[5] - همانجا،ص52[6] - به نقل ازدکترجلال الدین صدیقی، چگونگی استیلای نظام قبیلوی، ص38[7] - بهروزانام، تاریخ پویا،چاپ چهارم1337تهران، انتشارات علم،ص88-90[8] - به نقل ازخواجه بشیر احمد انصاری، همانجا،ص11[9] - خواجه بشیر احمد انصاری، همانجا،ص16[10] - اولیوروا، شکست اسلام سیاسی، ترجمه کریم خرم،ص44
افزودن جدیدجستجو نظر ها
نوشتن نظرYour Contact Details:نام:ایمیل: اعلام نکردناعلام کردنComment:عنوان:قالب نوشته: -رنگ-آبی کمرنگسیاهآبیبنفشخاکستریسبزلیموییقرمز آلبالوییسرمه ایزیتونیزرشکیقرمزنقره ایآبی سیرسفیدزرد -اندازه-ریزکوچکمعمولیبزرگبسیار بزرگMessage:Securityکد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
^^^
-->!joomlacomment 4.0 Copyright (C) 2009 Compojoom.com . All rights reserved."

هیچ نظری موجود نیست: