ع.م.اسکندری
کارشناس روابط بین الملل و نظم جهانی
دانشگاه لیستر- انگلستان
انتخابات آینده؛ روزنه یی بسوی "ملت سازی"
در افغانستان
افغانستان متاسفانه یکی از کشورهای ناکام نه
تنها در پروسهء "ملت سازی" بلکه
حتی در "دولت سازی" نیز در سطح جهان بوده است. عوامل فروانی درین پروسه
دخیل بوده اند که من نمیخواهم درینجا وارد این بحث اکادمیک شوم.
ولی بطورعام "دولت سازی" بعد از تثبیت
جغرافیای کنونی افغانستان در زمان امیر عبدالرحمن خان (1880-1901) آغاز گردید، قبل
از آن این سرزمین بیشتر به کانفدراسیون قبایل شبیه بود تا به "دولت" به
مفهوم مدرن آن. اما در رابطه به پروسه یی " ملت سازی" از عبدالرحمن تا
اکنون این روند را بر مبنای تیوری " اضمحلال" (assimilation) بنیاد
گذاشته اند که تا اکنون نتیجه یی ببار نیاورده است. در طول تاریخ افغانستان مقاطع
معینی هست که زمینه های همگرایی(integration)اقوام و قبایل افغانستان و انهم در
اثر تهاجم بیرونی پیش آمد که میتوانست زمینه ساز برای همگرایی و " ملت
سازی" گردد، ولی بنابر عواملی به حدر رفت؛ از آنجمله در دوران کسب استقلال در
زمان امیر امان الله خان و بعد هم دوران جهاد و مقاومت که اولی به استبداد خشن
خانوادگی و قبیلوی انجامید و دومی هم به انقطاب بی سابقه و لجام گسیخته یی قومی و
منطقوی.
بعد از تهاجم ایالات متحده و ناتو به افغانستان
در سال 2001 که انهم برمبنای تیوری یی به
اصطلاح "مداخله بشر دوستانه" (Humanitarian Intervention) صورت گرفت؛
پروسه یی " دولت سازی" از سر گرفته شد. ولی با مصارف تریلیون دالری[1]
نتاییج مطلوبی به بار نیاورد. اینکه چرا چنین شد؟ دلایل فراوانی دارد که حالا جای
بحث بر آن نیست.
فکر میکنم انتخابات (1993) سال آینده باز یک
فرصتی باشد بسوی "همگرایی" و " ملت سازی" در افغانستان.
چرا چنین می اندیشم؟: 1- ریاست ادارهء انتقالی و
بعدآ حکومت موقت و به ادامهء ان دور اول و دوم انتخاب آقای کرزی منحیث رئیس جمهور
افغانستان بیش از آنکه به ارادهء مردم افغانستان ویا شایستگی شخص رئیس جمهور مرتبط
باشد به تصمیم ایالات متحده وابسطه بود. 2- در تمام این مدت جامعهء بین المللی و
در رآس سیاست گزاران ایالت متحده را اعتقاد بر این بود که افغانستان یک جامعه یی
هست بسته و با فرهنگ بدوی قبیلوی و نتیجهء ان باید این باشد که قبایل درانی که
حاکمیت را در دو قرن اخیر در اختیار داشته اند؛ الزامآ باید رهبری بدانها سپرده
شود. 3- حالا اگر نه در مراجع تصمیم
گیریهای سیاسی ولی حد اقل در مراجع تحقیقی و اکادمیک غربی این فضا تغییر کرده است
و اکثر اکادمیسین های غربی حالا میدانند که اولا: افغانستان سرزمین اقلیتهای قومی
است و ثانیآ نزدیک به چهار دهه جنگ مردم افغانستان را تا سطح بلند خود آگاهی
رسانیده است، که دیگر نمیشود آنرا با نظام قبیله محور اداره کرد.
در انتخابات پیشروی آن روانشناسی تاریخی قبلی که
بیشتر از درک نادرست مراجع اکادمیک غرب ناشی می شد و نتیجتا در تصمیم گیریهای
مراجع سیاسی- نظامی غرب تبلور می یافت دیگر مسلط نیست حد اقل بخاطر آنکه حالا
مراجع نظامی و سیاسی غربی یک دهه است که خود در افغانستان حظور بالفعل دارند و
حقایق آن کشور را بهتر میدانند و مراجع اکادمیک غربی نیز حالا میدانند که محاسبات
آنان بیشتر بر مبنای احصائیه ها و ارقام رسمی حکومتهای افغانستان بوده که اکثرآ
غیر واقعی بوده اند. شرایط داخلی نیز همین حکم را دارد: هیچ یکی از اقوام
افغانستان حاظر نیستند تا تابعیت درجه دوم، سوم یا... بپذیرند.
برای "ملت " شدن، ما نیاز داریم تا از مرحلهء سیاست بازیهای
قومی و قبیلوی بگذریم و به حق هموطنی یا به اصطلاح معمول به حق "
شهروندی" برسیم. اساسی ترین موئلفهء دموکراسی و حق شهروندی برابری در حق
"انتخاب شدن" و "انتخاب کردن" است. قانون اساسی افغانستان این
حق را تضمین کرده است ولی عرف قبیلوی مانع آن است. همینکه بر خلاف حکم قانون اساسی
حالا معمول شده است که باید رئیس جمهور از قبایل پشتون باشد و معاون اولش تاجیک و
معاون دومش هزاره برخلاف نص قانون اساسی کشور است. این اولا اقوام کشور را به درجه
یک، دو و سه درجه بندی کردن هست و بعدش هم اینکه مگر سایر اقوام این سرزمین مانند
ازبکها، بلوچها، ترکمنها، پشه ییها، نورستانیها و دیگران باشندگان این سرزمین
نیستند؟ من نمیخواهم دوستان را تشویق کنم که از تمدن و دموکراسی غربی نسخه برداری
کنند ولی حد اقل باید دو همسایهء در بدیوار خود یعنی هند و پاکستان را از نظر دور
نداشته باشیم. ماکه از فرهنگ پنج هزار ساله میلافیم، ولی وقتیکه فرصت برای برخورد
متمدنانه داریم در لاک بدویت قبیلوی فرو میرویم.
ما چه بخواهیم چه نخواهیم،
افغانستان دیر یا زود این پروسه را خواهد پیمود، ولی نقش نخبگان و روشنفکران در
آن است تا در تسریع این پروسه سهم داشته باشند. آنانیکه دل درگرو جنگ بی پایان
داخلی بسته اند و یا منافع خود را در بی ثباتی و در نهایت از هم پاشیدگی این
سرزمین میدانند، در حقیقت سرابی را خواب میبینند که نه شرایط داخلی ونه وضع منطقه
و نه صلح جهانی در همخوانی با آن قرار ندارد.
برای " ملت- دولت" سازی به چند
موئلفهء اساسی نیاز است: قوت، ثروت، مشروعیت و رهبری. با انکه میدانیم برای دولت-
ملت سازی هر کشوری باید به قوت و ثروت خودی متکی باشد ولی متآسفانه در احوال کنونی
کشور ما چنین نیست و شاید برای دهه های آینده هم چنین نباشد کما که در گذشته هم
چنین نبوده است. ولی با همه ملاحظاتیکه وجود دارد موجودیت نیروهای بین المللی و
سرازیر شدن ملیونها دالر سرمایه میتواند هم متضمن تمامیت ارضی کشور باشد و هم
متضمن انکشاف اقفصادی آن. ولی برای اکمال این پروژه به مشروعیت و رهبری نیرومند
ملی ضرورت است و این آن چیزیست که طی یک دهه حضور نیروهای بین المللی در افغانستان
غایب بوده است. رهبران را باید مردم انتخاب کنند و مشروعیت نظام نیز در گرو انتخابات
عادلانه و رای مردم است.
انتخابات سال آینده
یک بار دیگر فرصت خوبی هست بسوی گزار از ترایبلیزم بسوی مدنیت و ملت سازی درکشور.
ولی این بیشتر به درایت نخبگان و بخصوص رهبران سیاسی و قومی کنونی کشور مربوط است.
متاسفانه سیاست در افغانستان فکر بنیاد نیست و احزاب وطن شمول و ملی هنوز یا شکل
نگرفته اند یا در حالت جنینی قرار دارند و بر وضع کنونی چندان تاثیر گزار نیستند.
در چنین حالتی انانیکه در صحنه حضوردارند، بصورت طبیعی بار مسئولیت را هم باید
بدوش بکشند. اگر از یکسو بار مسئولیت بدوش تیم حاکم کنونی برهبری رئیس جمهور حامد
کرزی قرار دارد ومسئولیت اخلاقی و تاریخی دارند تا انتخابات شفاف و بدون تقلب را
سازماندهی و انتقال مسالمت آمیز قدرت سیاسی را زمینه سازی نمایند از جانب دیگر این
مسئولیت اپوزیسیون (جبهه ملی و ائتلاف ملی) بخصوص اتحادیه های انتخاباتی است که
تازه شکل گرفته یا در حال شکل گرفتن اند تا انتخابات را با ارائه طرح ها و
پروگرامهای مدون به یک کارزار ملی تبدیل نمایند تا به میدان چانه زنی بر سر مقامها
و کرسیهای دولتی.
تا جاییکه معلوم
هست طی یکی دو سال اخیر هم ائتلاف ملی و هم جبههء ملی و هم برخی دیگر از ائتلافهای
سیاسی بیشتر بر سر تغییر درساختار رژیم از سیستم ریاستی به پارالمانی تاکید داشتند
و تیم بر سر اقتدار نیز بر سیستم ریاستی کنونی پافشاری دارند؛ این میتواند زمینهء
خوبی برای رقابتهای سیاسی و مدنی باشد، بگذار مردم تصمیم بگیرند کدام طرح را
میپذیرند و به آن رای میدهند. اگر انتخابات شفاف، بی تقلب و واقعآ بر اساس رای
مردم باشد در آنصورت نتیجه ی آن هرچه باشد گامی هست بسوی دموکراسی، همگرایی و روزنه
یی بسوی " ملت شدن".
ولی متاسفانه طی
چند هفته یی که کارزار انتخابات گرم شده، از قراین چنین معلوم میشود که همه رهبران
اپوزیسیون بیشتر بر سر رئیس و یامعاون شدن تاکید دارند تابر محور فکر و پروگرام
سیاسی. غافل از آنکه در یک نظام مردم بنیاد و دموکراتیک برای هر شهروندی جای مناسب
پیدا میشود ولی در یک نظام توتالیتر و تمامیت خواه حتی معاون اول بودن هم گره از
مشکلی نخواهد گشود. امیدوارم رهبران تاثیر گزار اپوزیسیون چون استاد عطا محمد نور،
استاد محقق، احمد ضیا مسعود، جنرال دوستم، دکتورعبدالله، صلاح الدین ربانی و شخصیتهایی
مانند دکتور اشرف غنی احمدزی، جلالی و دیگران به این نتیجه رسیده باشند و درجانب
مقابل هم شخص رئیس جمهور کنونی حامد کرزی متوجه این حقیقت باشند که راهی جز
انتخابات وجود ندارد و انتخابات آینده مانند انتخابات گذشته نخواهد بود.حکومت ایکه
بر اساس اراده و رای واقعی مردم افغانستان ایجاد نشود، نه از مشروعیت داخلی
برخوردار خواهد بود و نه از مشروعیت و حمایت بین المللی . چنین حکومتی راهی جز
فروپاشی وحشتناک در پیشرو نخواهد داشت.
22سپتامبر 2013
آدرس ایمیلی
نویسنده:
am_eskandary@hotmail.com
[1] بر اساس برخی تخمینها مصارف جنگ در افغانستان
بین 2.3 تا 2.7تریلیون دالر است که شاید به 4.4 تریلیون دالر برسد.مراجعه شود به
اخبار رویتردر لینک ذیل:
Reuter: The
costs of war, available on line
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر