سه‌شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۹۳


ع.م.اسکندری

 


چرا از داکتر اشرف غنی احمدزی حمایت نمیکنم؟

 

در روزهای پسین دور دوم انتخابات افغانستان موضع گیری برخی از دوستان قدیمی به نفع تیم دکتور احمدزی ، برمن مستقیم یا غیر مستقیم فشار آوردند تا موضع گیری خود را با صراحت بیشتربگویم.

موضع من اینست : من از اشرف غنی و تیم تمامیت خواه وی حمایت نمیکنم.

 چرا؟

1-  او مدافع طالبان و طالبانیزم است: در زمان حاکمیت طالبان در افغانستان آقای اشرف غنی احمدزی از مدافعین و سخنگویان طالبان بود و از طریق مصاحبه های خود با بی بی سی و سی ان ان انها را نیروهای ملی و بومی میخواند. همین اکنون نیز آقای احمدزی حمایت خود از طالبان را پنهان نمیکند و میگوید که او بود که اسرای طالب در بگرام را آزاد نموده است و در آینده نیز چنین خواهد کرد. در برنامه انتخاباتی او هیچ طرح مشخصی در رابطهء مبارزه علیه نیروهای دهشت افگن طالبانی و تفکرات ایشان دیده نمیشود. بدون شکستاندن سیاسی و نظامی طالبان که چیزی بیشتر از"شاخهء افغانی القاعده" نیستند؛ در افغانستان هرگز ثبات و صلح برقرار نخواهد شد. مشکل افغانستان مشکل میان مدرنیته و اسلام نیست بلکه مشکل در طالبانیزم و ضد طالبانیزم نهفته است. آنچنانیکه استاد سیاف با جرآت و قاطعیت آنرا طرح کرده اند. راه دیگری غیر ازین نیست.

2- او بانی سیستم نا کار آمد پریزدنشیل  یا ریاستی کنونی است: افغانستان از اولین روزهای تشکیل خود منحیث یک کشور مستقل با محدودهء جغرافیایی کنونی تا ختم حکومت  استاد ربانی دارای سیستم صدارتی بود اگر شاه در رآس بود یا رئیس جمهور ولی مرجع دیگری بنام صدارت یا کمیته اجرائیه شورای وزیران نیز وجود داشت. برای اولین بار مقام صدارت در لویه جرگه قانون اساسی در سال 1382از سیستم اداری کشور حذف شد. آقایون خلیلزاد، احدی و احمدزی در تحمیل سیستم ریاستی بر لویه جرگه نقش اساسی داشتند. حالا بعد یک دهه بهمگان معلوم شده است که این سیسم اداره با شرایط افغانستان همخوانی ندارد. افغانستان به سیستم پارلمانی و تقسیم قدرت میان رنیس جمهور و صدر اعظم از یکسو و میان مرکز و محلات از سوی دیگر نیاز دارد. چیزیکه در برنامه های آقای احمدزی کاملا مفقود است. نظام متمرکز ریاستی کنونی صرف برای نگه داشت رآس نظام در دست خانواده، قبیله و قوم معین است و هیچ خدمتی برای امر تحقق دموکراسی در کشور نمیکند. باید به شکل دموکراتیک و مدنی بر هرارشی حاکمیت دیر یا زود پایین داد. هرچه زودتراین سندروم پایان پذیرد همانقدر بهترو به نفع دموکراسی و ایجاد جامعهء مدنی و تامین اصل حق شهروندی در افغانستان است. مردم ما نباید بر مبنای سیستم "کاستی" به اتباع درجه یک، دو، سه و چهار و...تقسیم شوند.  

3- او قبیلوی می اندیشد و به تساوی حقوق اقوام وحق شهروندی اعتقاد ندارد : او باوجود آنکه در نوشته ها و مقالاتش در مطبوعات بین المللی از تقسیم عادلانهء ثروت و قدرت میان ملتها و حتی کشورها، حاکمیت مردم و حق شهروندی حرف میزند ولی آنزمانیکه  پای صحبتش به مسایل افغانستان کشانیده میشود صاف و ساده میگوید که با "اصطلاح شهروند مشکل"  دارد. این گفته های او را که میگوید: "میان فرزندان آحمدشاه و میرویس جدایی نه اندازید" و یا " همه زندانیان بگرام گویندگان یک زبان اند" و یا مناطق زیست گویندگان یک قوم مورد بمباردمان هوایی قوتهای ناتو قرار میگیرند" را چگونه میتوان تفسیر کرد؟ موجودیت عناصر معلوم الحال و برتری خواه قومی بشمول برخی احزاب قبیله محور از نویسندگان " سقاوی دوم" تا حزب افغان ملت در تیم تحول و تداوم دلیل واضحی بر غیر ملی بودن این تیم است.  برخی از آگاهان را عقیده بر ان است که تیم تحول و تداوم چیزی بیشتر از تداوم همان "شورای هماهنگی" نیست و نتیجتآ در صورت پیروزی شگافهای قومی را بیشتر خواهد ساخت.

4- سیاست خارجی او سیاست درستی برای برون رفت از بحرانهای فعلی کشور نیست: بی ثباتی و جنگهای داخلی در افغانستان بیش از آنکه ناشی از رقابتهای قومی در داخل جغرافیای کشور باشد ناشی از رقابتهای قدرتهای جهانی وکشورهای همسایه و منطقه است. افغانستان وقتی میتواند به ثبات سیاسی برسد که هویت تاریخی آن چون کشور بیطرف و"حایل" احترام گردد و در طولانی مدت به پایگاه دایمی هیچ قدرت جهانی تبدیل نگردد و بعدش هم در بعد منطقوی کشوری باشد دوست همه کشورهای همسایه و منطقه. باوجود انکه اقای احمدزی در منشور انتخاباتی خود از " پیمان همکاری منطقوی برای ایجاد ثبات، امنیت و انکشاف اقتصادی " حرف میزند ولی یک پاراگرف بعدتر آن در رابطه به روابط افغانستان با پاکستان چنین میفرماید : " خط دیورند که میراث استعمار برای هردو مملکت است برای ما اولویت کاری محسوب نمیشود."[1] مگر اقای دکتور اشرف غنی نمیداند که عامل اساسی جنک نیابتی طی چهار دهه  در افغانستان، پاکستان است. میدانم که اقای احمدزی میدانند که اساسی ترین اصل در روابط بین الدول احترام به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها است ولی نمیتوانند برحس برتری جویی میراثی که سر چندین رئیس جمهور را در گذشته به دار داده است بگذرند. اگر مسنله حل اختلافات با پاکستان که عامل اساس بی ثباتی کشور است در اولویتهای ایشان قرار ندارد پس به حل کدام مسئله اساسی تر از آن میپردازند؟ در اصل سیاست خارجی اقای غنی نه بر حل اختلافات با همسایه ها و همگرایی منطقوی  و بلخصوص با پاکستان بلکه بر مبنای حفظ و افزایش تنش با همسایگان استوار است.

5- او بیش از آنکه یک عالم باشد یک دماگوگ است: اقای احمدزی درهمه صحبتهای خود بر رتبه علمی خود پا می فشارد و اینکه او دکتور است و در بانک جهانی کار کرده است  و اینکه در بازسازی کشورهای بحران زده آسیا و افریقا به شمول  روسیه، چین و هند نقش تعیین کننده داشته است. اولا اینکه ایشان دکتورای خود را در انتروپولوژی یا مردم شناسی گرفته اند نه در اقتصاد و مدیریت. من باوجود همه کوشش نتوانستم تزس دکتورا ایشان را بیابم که در مورد کدام منطقه و مردم نوشته اند ولی خوشبختانه اکثر مقالات ایشان را که به زبان انگلیسی است به شمول کتاب مشهور شان که با خانم لاک هورست تحت عنوان ( Fixing The Failed States) نوشته اند با دقت خواندم. اولا اینکه من درین کتاب هیچ تیوری و تزس ایرا نیافتم که به خود آقای غنی متعلق باشد و ایشان بگویند که این منم که این تیوری یا تزس خاص جامعه شناسانه و یا اقتصادی را وضع کرده ام. کتاب بیشتر به یک گزارش میماند تا یک اثر علمی- تحقیقی. جالب تر اینکه ایشان درین کتاب  برای تحقق دموکراسی در کشورها و دموکراتیزه ساختن نظم جهانی بیشتر بر تقسیم قدرت و ثروت میان شهر و ده و حتی کشورها تاکید کرده اند در حالیکه پالیسی و پروگرامهای انتخاباتی شان در افغانستان کاملا برعکس اعتقادات مندرجهء شان دراین کتاب است.[2] معلوم است که ایشان متخصص و حتی تحصیل کرده علم اقتصاد نیستند ولی شاید بعد سالها کار کرد در بانک جهانی مسلما تجارب مفید در زمینه بانک داری داشته باشند که این مسئله برای تدوین سیاستهای کلان  اقتصادی برای کشوربحران زده یی  چون افغانستان نمیتواند بسیار کارساز باشد؛ اگر چنین نمی بود باید افغانستان تا اکنون  و با کمکهای حدود صد ملیارد دالری جهان به بهشت تبدیل میشد که نشد بخصوص که رهبری اقتصادی افغانستان طی سیزده سال اخیر در دست آقای احمد زی و حواریونش بود. یکی دیگر از عوام فریبانه ترین تبلیغات که هم خودش و هم طرفدارانش او را به استناد بر تبلیغات یک مجله (Prospect Magazine)  دومین متفکر عصر جهان مینامند که این لقب هیچ بنیاد علمی و اکادمیک ندارد. القاب علمی چون دکتور، پروفیسور، اکادیمیسین، متفکرو... را فقط دانشگاه ها و مراکز علمی و تحقیقاتی صلاحیت دارند تا برای کسی اعطا کنند نه مجلات و روزنامه ها. اگر اقای احمدزی به ضابطه های اکادمیک احترم میداشت باید خود میگفت که این لقب یک نام تبلیغاتی است تا یک تایتل اکادمیک.

ایشان در جریان کمپاین انتخاباتی خود وعده هایی میدهند که برای هیچ عقل سلیمی قابل باور نیست. مثلا ایشان در بدخشان گفتند که اگر پیروز شوند بدخشان را به مرکز تجارت بین المللی تبدیل میکنند و یا در هرات فرمودند که  "با ایجاد چندین بندر مرزی در ولایاتی چون بادغیس و فراه افغانستان را از یک کشور وارداتی به یک کشور صادراتی تبدیل مینمایند". ایا تاکید بر چنین وعده های واهی را میتوان جزعوام فریبی نام دیگری گذاشت؟

6- او از سلامت فزیکی و روانی برخوردار نیست: برای رهبری سیاسی علاوه بر دانش، تجربه، تقوی، پاکیزگی نفس ، صداقت و پایداری در اعتقادات به سلامتی فزیکی و روانی وکریزما نیز ضرورت است.

 دریکی از صحبتهای تلویزیونی جناب دکتور احمدزی خود اعتراف کردند که چند سال قبل به سرطان معده مبتلا بودند ولی حالا کاملا شفا یافته اند. اینکه ایشان ازین مرض مهلک شفای کامل یافته باشند نیز یکی یکی از معجزات روزگار است ولی در هر حالت حرکات و اطوار ایشان نمایانگر حالت عادی در یک شخصیت سیاسی نیست. بعد از چند دقیقه صحبت احساساتی میشوند و طرز صدا و ادای کلمات شان تغییر میخورد.  خشن میشود، ناسنجیده سخن میگوید و حتی بر دیگران بیجا تعرض میکند و تاآنجا میرسد که مخالف فکری خود را بدون هیج ملاحظه یی " بچهء خر" بخوانند. اگر در جهان متمدن میبود همین دوکلمه کافی بود تا با واکنش همگانی مواجه شود وخود داوطلبانه از کاندیداتوری ریاست جمهوری صرف نظر کند. برای رهبری کشوری مثل افغانستان که انباشته از پرابلمهای اجتماعی است ما به رهبری ضرورت داریم که هم مدیر باشد هم مدبر وهم متحمل و بردبار و کریزمای رهبری را نیز داشته باشد. بزرگان ما نا حق نگفته اند که " عقل سلیم در بدن سالم است" که اقای احمدزی از کمبود آن رنج میبرد.

7- او از درد و رنج دهه های اخیر مردم افغانستان واقف نیست: او از نو جوانی تا حال در بیرون از کشور زیسته است و بصورت طبیعی از درد و رنج مردم افغانستان طی چهار دههء اخیر انچنانی واقف نیست. او در کل این مدت تابعیت یک کشور خارجی را داشته است و خانواده (زن و فرزندان) اش نیز خارجی اند. در گذشته ها ( از زمان شاه تا حکومت دکتور نجیب الله ) در قوانین اساسی افغانستان قید بود که نه تنها رئیس جمهور و اعضای کابینه بلکه افسران اردو، پولیس، قضات، سارنوالان و کارمندان وزارت امور خارجه  نه تنها باید خودشان افغان و زادهء والدین افغان میبودند بلکه نمیتوانستند همسر خارجی نیز داشته باشند. این قانون در لویه جرگه سال 1382 بنابر فشار همین آقایون ( دکتور خلیلزاد، دکتور احدی و دکتور احمدزی) تغییر خورد. چون ایشان از قبل میدانستند که بعد آقای کرزی نوبت انها است و باید قانون عنعنعوی کشور را به نفع خود تغییر میدادند. حتی در اکثر کشورهای  پیشرفته و دموکراتیک جهان از جمله ایلات متحده امریکا نیز این قید برای احراز مقام ریاست جمهوری وجود دارد. در قانون اساسی ایالات متحده حتی قید شده است که کاندید ریاست جمهوری ایالات متحده باید در خاک ان کشور تولد شده باشد.

 او در سه دههء که در افغانستان آتش و خون بود در رفاه در امریکا زیسته است و طبعا درد انرا نیز احساس نمیکند. " زور آتش را زمینی میداند که در آن آتش میسوزد". دید او از افغانستان در بهترین حالت دید زمان  نادر خانی و ظاهرخانی است نه دید زمان جنگ و "مقاومت". چه تظمینی وجود دارد که فردا اگر شرایط دشواری باز بر افغانستان تحمیل شود ایشان افغانستان را بمقصد کشور دومی شان ( ایالات متحده امریکا) ترک نخواهند گفت؟

من اورا منحیث یکی از شخصیتهای تحصیل یافته و اکادمیک کشور احترام دارم ولی عملکرد و کرکتر شخصی ایشان نمایانگر این حقیقت است که ایشان توانایی و شایستگی رهبری افغانستان را با این همه مشکلاتش ندارند. هرمتفکر و استاد دانشگاه الزاما نمیتواند رهبر سسیاسی خوب هم باشد.

*****

دیر یا زود ما باید از سیاستهای خانواده محور، قبیله و قوم محور بگذریم و بر اصول و معیارهای پذیرفته شدهء دموکراسی که در محراق آن اصل "شهروندی" قرار دارد برسیم و گذار کنیم بسوی یک ملت واحد. این انتخابات یک فرصت خوب برای رسیدن به این مامول است. لذا من نه از شخص بلکه از پروگرامی حمایت میکنم که کشور را از سیاستهای بدوی و قبیله و قوم محور به سوی دموکراسی، تامین حق شهروندی و سپردن قدرت و حاکمیت  به مردم از سطح ده تا رآس  قدرت در کشور رهنمایی کند. لذا از همه دوستان، همفکران  تقضی دارم تا به تیم تمامیت خواهان تباری نه بگویند و به اصلاح گران و انانیکه به همگرایی مردم افغانستان اعتقاد دارند بپیوندند.

17 جوزای سال 1393

 




[1] - به نقل ازنسخه الکترونیک منشور تیم تحول و تداوم
[2] See: Fixing failed states (A Framework for Rebuilding a Fractured World (By: Ashraf Ghani and Clare Lockhart, Oxford university press, 2008. Pages: 165, 169, 190,221-223 and 227.
 

هیچ نظری موجود نیست: