شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۳


سقوط چپ،
 
از آرمان خواهی تا آرمان فروشی
گرایش سوسیالیستی قرن نزده اروپا اثر خود را در کشور های مستعمره آسیایی و افریقایی نیز گذاشت. پیروزی انقلابهای روسیه وچین و رسیدن انقلاب به مستعمرات آسیای میانه تزاری سبب الگو برداری برای پیدایش گرایش سوسیالیستی در کشور ما بوده است.
اما چپ افغانستان الگوی اساسی را که در چین وروسیه تزاری اتفاق افتاد و آن عبارت بود از شرکت وسیع مردم واز جمله زحمتکشان در انقلاب، الگو بر داری نکرد و تنها رسیدن به قدرت را از طریق حزب سازی کاپی برداری نمود.
در حالیکه در چین وروسیه چپ با شرکت در جنبشهای وسیع اجتماعی نه از بالا وعمودی، بلکه به طور افقی ساخته شد و به نیروی قابل اعتماد توده ها بدل شده وتکیه گاه وسیع اجتماعی داشت. چپ افغانستان راه کوتاه را انتخاب کرد، در یک جامعه مذهبی، شیوه تولید ماقبل فیودالی، تسلط فرهنگ قبیلوی با داشتن یک در صد با سواد، بدون پایگاه اجتماعی، یافتن پیام پذیر اجتماعی وتبدیل شدن اندیشه به نیروی مادی اما با عطش فراوان برای دست یابی به قدرت از راه حزب سازی، مبارزه سیاسی را آغاز کرد. ساختن حزب برای قدرت از هر راه ممکن! بعد انحصار آن بدست یک حزب و برقراری دکتاتوری پلیسی واستخباراتی یک حزبی نه تنها در جامعه، بل در درون خود حزب برای خفه ساختن هر مخالفتی، ترویج فرهنگ آقا بلی گویی و کیش شخصیت پرستی راز ورمز های این قدرت گیری محسوب میشدند. معیار ارتقا ودست یافتن به مقامات بالایی حزب ودولت تنها به اساس وفاداری شخصی به رهبر ووابسته بودن به فرکسیون رهبری پذیرفته شد. برخی دیگر هم توانستند با چسپاندن خود به بخشی از رهبران فرکسیونها، خود را بالا بکشند. اما اعضای حزب هرگز مجال نیافتند در انتخاب مقامات حزبی، ارتقا وعزل رهبران ومسؤلین نقشی داشته باشند. بیشتر استخبارات بود، که چشم وگوش رهبر در گزینش افراد به مقامات حزبی و دولتی بحساب می آمد، این وضیعت حزب را در واقع به سرباز خانه ای تبدیل کرده بود، که صرف امر ونهی ودساتیر رهبران را اجرا میکرد وهیچگونه اراده سیاسی و فکری از خود نداشت.
مادونیت سیاسی حزب، تبدیل شدن نقش آن بحیث افزاری در دست رهبران وراه یافتن افراد چاپلوس، فرصت طلب، معامله گر و مفسد بیشتر بکمک استخبارات در رهبری حزب د.خ.ا. ودولت از یکسو وتوسل به شیوه های جاسوسی، ارعاب، توطیه، دکتاتوری نظامی و برقراری انضباط خشک به شیوه ای امیران مستبد بر آن از سویی دیگر، باعث ایجاد گروه گرایی، محل گرایی، فرکسیون بازی، قومگرایی، افتراق سیاسی واجتماعی در درون حزب شد.
چپ با الگو برداری فکری وسیاسی از بیرون بدون درک وضیعیت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در کشور وتناسب آرایش نیروهای داخلی و تکیه بی قید وشرط به بیرون در مبارزه سیاسی، نتنها اینکه خود را منزوی کرد، بل زمینه ای وسیع شدن وتکامل مبارزه ای داد خواهانه در کشور رابرای مدت های طولانی خشکاند و سیاه ترین نیروهای ارتجاعی را، که پیش ازین پایگاه شان در حال تضعیف شدن بود، صاحب حقانیت سیاسی ساخت. چنین رویکردی نه اینکه کشور را از داشتن استقلال سیاسی محروم کرد، بل آنرا در سراشیب وابستگی کامل سیاسی، اقتصادی وفرهنگی به کشور های منطقه وقدرتهای استعماری فرو برد.
اگر رژیم های قبیلوی قبلی با حضور نماینده گان مردم در قدرت مخالف بودند، حاکمیت حزب همه هستی کشور را بر باد داد. نابودی نهاد های ملی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در کشور محصول الگو بر داری نادرست چپ از اندیشه های پیشرو زمان وانطباق آن با وضیعت مشخص در کشور بود.
با این همه ح. د. خ.ا. بیشتر درد ش وابستگی فکری وایدولوژیکی بود نه اینکه وارد معاملات استخباراتی مانند چپ نما های امروز باشد. اگرچهره های انگشت شماری از رهبران وفعالین آن، توظیف شده ای استخبارات خارجی بودند ولی بر اراده جمعی حزب تاثیر چندانی نداشتند. قدرت گیری نا به هنگام وبدون شرکت مردم وتوده ها، باز گذاشتن در وازه حزب برای رقابت جناحی و اکثریت سازی، سرازیر شدن افراد متملق، ابن الوقت، فرصت طلب، فاسد و وابسته به شبکه های جاسوسی عمدتا از غرب در درون حزب، فاجعه ای جبران ناپذیری را بر آن تحمیل کرد. جا بجایی این افراد در سطوح مختلف با مرده باد وزنده باد گفتن ها، حورا کشیدن برای رهبران، چسپیدن به جناحها و فرکسیون های مختلف و کاسه ای داغ تر از آش در رقابتهای جناحی، در دامن زدن به افتراق درون حزبی نقش اساسی بازی کرد. عناصر وابسته به شبکه های جاسوسی هم نوحه گری وفن جلب کردن ترحم رهبران را بلد بودند وهم راه بالا رفتن به مقامات حزبی را از طریق چسپاندن به رهبران، تملق و جاپلوسی آشنا بودند. گروه های زیادی ازین عناصر فرصت طلب و جاسوس وارد سازمان استخباراتی حزب ودولت شدند. خطر ناکترین میراثی، که از چپ دیروز برای نسلهای آینده وشکلگیری جنبش دادخواه بعدی باز ماند، هما نا سازمان عریض وطویل وپر از شاخ وبرگ جاسوسی خاد است، که با چهره بدل کردن سیاسی وفکری در داخل کشور مورد استفاده ابزاری گروه های جهادی، طالبان، رژیم های وابسته ای کرزی و احمدزی قرار گرفته ومیگیرد. در بیرون هم این دستگاه عریض وطویل جاسوسی از مدافع سوسیالیزم به نوکر سرا پا قرص امپریالیزم قبله بدل کرد ودر منطقه نیز مورد بهره برداری کشور ها به خصوص پاکستان قرار گرفت. پناهنده های کشور هم در تمام کشور ها با اقدامات ننگین جاسوسی این سازمان دست وگریبان اند، آنها به هر کشوری، که پناهنده شدند بلا فاصله به شبکه جاسوسی همان کشور پیوستند ومصروف جاسوسی از هموطنان خود میباشند. نفوذ مخرب این شبکه ای جاسوسی در میان چپ دیروز هم در کشاندن چپ به شبکه های جاسوسی غرب مانند انگلیس، امریکا، پاکستان و... نقش کلیدی داشته ودارد وهم باعث وصل شدن باز مانده های چپ دیروز به شبکه ای جاسوسی غرب در داخل کشور نقش ایفا کرد. افتراق مزمن گروه های چپ نما امروزی از اثر نفوذ همین شبکه در درون این تشکیلات است. در هر کنج وکنار با پول خارجی وحمایت سیاسی ــ استخباراتی دولتهای خارجی یکتن رهبر شده وعده ای هم دفتر سیاسی وکمیته ای مرکزی را تشکیل داده اند اما بدون صف وپیوند با مردم. تعدد رهبران در هرگوشه وکنار وجنگ برای تصاحب رهبری برای نان ومقام خود یکی از عوامل افتراق و پاشاندن چپ دیروز میباشد. ثمره ای فعالیت شبکه گسترده جاسوسی خاد دیروز در میان نسل امروز شهامت انقلابی، ازخود گذری، ایثار گری، فداکاری، دفاع از منافع ملی و دادن قربانی را در مبارزه ای سیاسی بسود مردم زایل ساخته است. محصول این تفکر ضد ملی سبب برخی موارد زیان بار برای ایجاد جنبش داد خواه در کشور شده است از جمله تلقین اینکه:
ــ هدف حزب سازی صرف برای داشتن قدرت وثروت و ازین طریق رسیدن به نان ومقام تعین شده است؛
ــ القای این ذهنیت، که بدون چسپیدن به دامن سازمانهای استخباراتی مبارزه سیاسی واجتماعی امریست ناممکن ومحال ؛
ــ دفاع از هر تجاوزی به حریم کشور، مشروط بر اینکه این چپ نما ها در یک گوشه ای آن حضور داشته باشند؛
ــ دفاع از دست نشانده شدن هر حاکمیت سیاسی ؛
ــ چسپیدن به ایده ها فاشیستی، سیادت طلبی قومی وشؤنیزم. زیرا روشنفکر چپی زمامدار مانند امیران وشاهان مستبد زمانی به قهرمان جنگ اجتماعی با جوامع برادر تبدیل میشود، که جامعه ای مورد نظرش را واقعاً به دشمن جوامع دیگر تبدیل کند و لو برای پیروزی سیاسی، جامعه مورد نظر به چوب سوخت جنگ اجتماعی تبدیل شود.
ــ تزریق مفکوره ای ایمان به آوردن اصلاحات از بالا وبی باوری به نقش مردم در اصلاحات ؛
ــ ترویج روحیه بیگانه پرستی، عدم اعتنا به ارزشهای فرهنگی، ملی، استقلال، آزادی، تمامیت ارضی وحاکمیت ملی؛
ــ خلق وتقویت این باور در جامعه، که بدون اتکای خا رجی مبارزه سیاسی امریست محال. برای این سازمانهای چپی! مهم نبوده و نیست، که این دولتها از مزدوران خویش چی میخواهند ؟ واین وابستگی به چی قیمتی برای مردم تمام شده ومیشود. حمایت چپ از تجاوز شوروی، پاکستان، امریکا وناتو صرف برای لمیدن در قدرت صورت گرفته و میگیرد، بهانه تراشی برای عدالت، تقویت لبرالیزم، پیشرفت، مبارزه با اسلام سیاسی، آزادی، حقوق بشر و دموکراسی وراجی بیش نیستند.
تاریخ سیاسی دوسده ای اخیر کشور بخوبی اثبات کرده است، که اتکا به خارج در مبارزه ای سیاسی، قبل از همه حیثیت، وجاهت ملی و پایگاه اجتماعی جریان وابسته را ازمیان میبردارد. با شکست سیاسی ونظامی قوتهای متجاوز، قربانی اول هم نیروهای وابسته اند، که به بی سرنوشتی سیاسی وملی دچار میشوند. افزایش بیشتر درجه وابستگی به قدرتها وکشورها، هم حاکمیت سیاسی را وهم احزاب ونهاد های سیاسی را بی ریشه میسازد.
این کاسبان اهل سیاست! برای دهل هردوره سیاسی، رقص خاص آنرا تمرین میکنند و با تاسف، که مطبوعات نیز در انحصار همین دلقکهای سیاسی بنام « کار پوه سیاسی »، آگاه مسایل سیاسی! نخبه سیاسی! و... قرار دارد و فضای تبلیغاتی را نیز همین جنس افراد پر کرده اند.
درد سر ایجاد کردن و عوام فریبی صرف شور وحرارت میخواهد ویک دسته ای، که با بازی روشنفکری!؟ ودر واقع وراجی، هرزه گویی و قیل وقال برای رزق ومقام هم جامعه را به گمراهی بکشند و هم جلو ایجاد، رشد و تکامل قوتهای چپ وملی را سد کنند.
بدینسان حلقه های سر بر آورده از چپ دیروز هم در مقابل تفکر چپ دیروز قرار دارند وهم نوع وابستگی آنها از زمین تا آسمان با چپ دیروز فرق دارد. چپ دیروز برخلاف امروز هم وجاهت مبارزه ضد رژیم را وهم آرمان برای عدالت وبرابری را داشت. گرایشهای فاشیستی مانند امروز بقدرت مادی در درون حزب مبدل نشده بود، که برای انحصار قدرت ملای بیسواد وابسته به استخبارات پاکستان را رهبر قبول کند ویا دست همکاری و خدمت گذاری را به اجنتهای سازمان سیا بدهد.
عطش رسیدن به قدرت و ثروت در همکاری نزدیک با شبکه های جاسوسی غرب، شاخه های چپ را نه تنها در تقابل با آرمانهای قبلی قرار میدهد و به افزار سرا پا قرص انگلیس وامریکا بدل میکند، بل ضرر قوت گرفتن چنین چپی! بیش از هرجریان دیگر متوجه جنبش چپ واقعی است، که به تمدیدوابستگی، حراج استقلال سیاسی و فقر رو به به تزاید اجتماعی خواهد انجامید.
برخلاف تبلیغات سازمانهای چپ! آیا استخبارات غرب و اردوگاه سرمایه داری ازین چپ نماها بخاطر داشتن پایگاه اجتماعی شان در مبارزه با اسلام سیاسی استفاده میکنند ؟ به هیچ وجه، تنها غرب مایل است از هنر استخباراتی و تجارب این گروه ها در اکسا، کام، خاد و واد، استفاده ابزاری کند. این گروه ها هیچگاه جای گروه های جهادی، طالبان، القاعده، داعش، گروه های وهابی وسلفی را برای غرب نخواهند گرفت، زیرا آنها در کشور های اسلامی از پایگاه بر تر اجتماعی برخوردار اند و هم تا رسیدن غرب به اهدافش وایجاد بی ثباتی در روسیه، چین، ایران وهند کاربرد طولانی مدت دارند و هنوز نیاز غرب به آنها مرفوع نشده است.
از 2001 بدینسو با این همه هیاهوی برای دموکراسی، آزادی مطبوعات، تظاهرات ونمایشات مسالمت آمیز از یکطرف ورانده شدن میلیون ها تن از زحمتکشان ومردم به اردوی بیکاران، گیر افتادن دوملیون از فرزندان مستعد بکار ما به مواد مخدر، دست وپا زدن پنج ملیون از طبقات تهیدست جامعه در اردوگاه های شبه بیگاری و در زیر شکنجه سرمایه داران پاکستانی، ایرانی و عربی، شدت گرفتن وحشتناک فاصله ای طبقاتی، بزیر خط فقر رفتن اکثریت قاطع مردم وچپاول همه ای ثروت اجتماعی توسط یک در صد زالوهای خون خوار مافیای اقتصادی، صف این چپ نما ها کماکان در کنار دولت کرزی ــ احمدزی و جامعه جهانی زیر رهبری امریکا بوده و میباشد. یکروز هم این چپ بصورت عملی حتی یک مظاهره ونمایش خیابانی در دفاع از حق زحمتکشان برگذار نکرد و اگر زحمتکشان تظاهرات حق طلبانه برای مطالبات صنفی شان برگذار کردند دران شرکت نکرده است. مبارزه ای فکری وسیاسی چپ! در رسانه های وابسته هزار ویک زبان سرمایه داری دفاع از حضور جامعه جهانی بوده است وبس. این سر بر آورده گان چپ بعوض ایستادن در کنار مردم و زحمتکشان، دست را با دشمنان مردم یکی کرده اند.
همه میدانند ومیدانیم که انحصار حاکمیت سیاسی ــ قومی، شؤنیزم، انحصار طلبی قومی وتسلط روز افزون گرایشهای فاشیستی در حاکمیت سیاسی کرزی ــ احمدزی در کشور نفاق اجتماعی را بیش از پیش تشدید کرده و آنرا دو باره مانند دهه هفتاد خورشیدی تا سرحد جنگهای باالقوه ای اجتماعی و قومی به پیش برده است، اما بسیاری از حلقه های چپ افغانستان نه تنها اینکه در برابر این بی عدالتی ملی وسیاسی سکوت کرده اند، بل همسو با این گرایشهای فاشیستی در کشوردر صدد خاموش ساختن صداهایی اند، که برای برابری، عدالت، مشارکت عادلانه در قدرت سیاسی، فرهنگ، اقتصاد، هویت، تاریخ وحق کامل شهروندی اعتراض بر حق شان را بلند کرده اند. تصادفی نیست، که برنامه های سیاسی! بسیاری گروه های چپ بیشتر به تمرکز خشن وبیروکراتیک قدرت سیاسی تاکید دارد، که از زمان امیر عبد الرحمن بدینسو در کشور ادامه یافته وثمره آن جز نفاق اجتماعی و قربانی کردن عدالت اجتماعی، ملی و سیاسی چیزی دیگری نبوده است. گروهای چپ با آنکه میدانند تضاد ها ونفاق اجتماعی وقومی سرا پای جامعه را از دولت، تا نهاد های مدنی، فرهنگی، احزاب، جریانهای سیاسی وفکری واز جمله خود چپ را فرا گرفته است اما برای دلهره ای انحصار قدرت سکوت معنی داری کرده واین بحران عمیق اجتماعی وبی باوری روز افزون در مناسبات قومی را کار چند نیمه روشنفکر میدانند!؟ یعنی در داوری چپ ما کیفر خواست مجازات متوجه آنانی است، که برای عدالت وبرابری اعتراض میکنند، نه متوجه کسانی، که با عملکرد سیاسی و فاشیستی شان نفاق اجتماعی را دامن میزنندو برای « تداوم » انحصار قدرت تخم خصومت قومی را کاشته وهر روز آنرا تقویت میکنند. موازی به آن بسیاری از گروه ها وحلقه های چپ برای عاشق بودن به میراث نیاکان! از کنار واقعیت استعماری بودن این انحصار قدرت به ساده گی عبور میکنند. این دوستان چپ ما باید بدانند، که بدون حمایت وسیع مالی، استخباراتی ونظامی هند برتانوی امیر عبدالرحمن و محمد نادر خان نمیتوانستند قیام های اجتماعی اقوام را سرکوب کنند وبر خرابه های آن امارت وسلطنت موروثی بسازند؟ طالبان بدون حمایت وسیع امریکا، انگلیس، شیخهای عرب خلیج، پاکستان، تروریزم بین المللی، القاعده وصد ها دست آشکار وپنهان دیگر نمیتوانستند یک شبه تا سرحد ترکمنستان برسند؟ حکومت کرزی ــ احمدزی آیا میتوانست ومیتواند طنابهای انحصار قدر ت را با کودتا هایی انتخاباتی بسود انحصار قدرت قومی بدون حمایت پاکستان، عربستان، انگلیس وامریکا محکم کنند ؟
نداشتن طرح روشن سیاسی برای دادن حق حاکمیت برابر به اتنی ها واقوام وتامین مشارکت عادلانه در قدرت در کشوری، که از اقلیتهای ملی تشکیل شده است، خلای بوده واست، که چپ ما در مبارزه برای عدالت! تا کنون به آن گرفتار است. تا راه روشن این مساله برای رفع نفاق اجتماعی در کشور جستجو نشود، نه همبستگی ملی شکل میگیرد، نه مردم به اتحاد سیاسی واجتماعی میرسند ونه صف زحمتکشان در برابر دشمنان شان فشرده خواهد شد ونه هم چپ ازین پراگنده گی لا علاج نجات خواهد یافت. با وجود انکار چپ نما ها از بحران قومی در کشور، درتشکیلات سازمانی ــ سیاسی کنونی ونیز در حلقات و سازمان های چپ هم دیروز وهم امروز ترکیب قومی درین گروه ها خود بازتاب دهنده جدایی قومی را به وضوح نشان میدهد.چپ ما میخواهد آفتاب را به دو انگشت پنهان کند.
چپ نما ها باید بدانند، که روحیه ای ملی بین زحمتکشان و مردم تنها با شعارهای وطن پرستانه وآرزو برای همبستگی مردم خلق شده نمیتواند. اگر از صبح تا شب شعارهای زیبا و با طنطنه همبستگی، اتحاد اجتماعی، وحدت ملی و هر فرد افغان مساوی هرافغان دیگر است، هیچ افغان کمتر از افغان دیگر نیست، ما سیاست حذف را حذف کرده ایم و... دهن مردم را پر کنند و اگر هزاران صفحه برای تاریخ، رشادت ها وقهرمانی یک ملت! تحریر گردد، اقدامات حصومت بار توام با گرایش فاشیستی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رژیم دست نشانده از یکسو و شکست سیاسی این جامعه بعد از هر جنگ خونین از سوی دیگر این را به اثبات میرساند، که مردم از روحیه ای ملی محروم بوده ومرگ شعور ملی در روابط سیاسی واجتماعی اقوام مختلف، اتنیها و جوامع، معلول انحصار حاکمیت سیاسی ومحروم ساختن جوامع از حق تعین سرنوشت ملی وسیاسی آنهاست.
اگر انحصار قدرت سیاسی ــ قومی در باور چپ زدوده نشود، باور به همبستگی زحمت کشان امریست بیهوده وآرمان دست نیافتنی. ایمان به انحصار قدرت سیاسی در کشور نطفه ای هر امیدی را می بلعد. وقتی بر جامعه از ورای قوم حاکم ومحکوم و میراثی بودن قدرت نگاه میکنیم، بد ترین استبداد را در جامعه خلق کرده ایم. استبداد نمیتواند تعبیری دیگری داشته باشد. خود برتر بینی اگر از یکطرف بی عدالتی سیاسی و اجتماعی را گسترش میدهد، از جانب دیگر به افراد فرصت طلب، سودجو وقدرت پرست نیز این امکان را میدهد تا به نام نماینده گی از یک جامعه، قوم واتنی از طریق دلالی قومی وسیاسی وارد معامله شده و به سود جویی وشیره کشی اقتصادی بیشتر جامعه خود نیز بپردازند.
وقتی نفاق اجتماعی را می بینیم، که از بیرون با همکاری گروه های سیادت طلب با گرایشهای فاشیستی دامن زده میشود، در واقع تکرار خونین تاریخی است، که از دوران حضور استعماری هند برتانوی تا کنون ادامه یافته است. بدین ترتیب نه شیوه ای سیاسی واستخباراتی دشمنان مردم ما برای تداوم نفاق اجتماعی تغییر کرده است ونه روحیه دست نشانده گی گرایشهای فاشیستی اقشار وگروه های انحصار طلب داخلی برای انحصار قدرت.
تجربه آشتی ناپذیری سیاسی فرکسیون حاکم حزب وطن زیر رهبری مرحوم نجیب اله بر اساس سنتهای قبیلوی، خود بزرگ بینی و انحصار قدرت نه تنها به نام یک قوم بل بنام یک محل، که منجر به جبهه بندیهای حاد قومی در داخل حاکمیت سیاسی حزب شد هنوز بسیار تازه است، که باید ازان عبرت گرفته شود. کشاندن سیاست « مصالحه ملی » به آشتی سران یک قوم وتناوب ملاقاتها بین رهبران حزب با حزب اسلامی حکمتیار، محمد نبی محمدی، شاه سابق وافزار های استعمار ی مانند گیلانی ومجددی بیشتر برای تحکیم پایه های انحصار قومی قدرت براه افتاده بود. تصادفی نبود، که در ترکیب حکومت توافق شده با ملل متحد از جانب نجیب اله آشکارا به برتری یک قوم و تبعیض علیه اقوام دیگر بخوبی دران مشهود بود. از 22 تنی که قرار بود قدرت را تسلیم شوند 70 در صد از یک قوم بود.
فریاد های دموکراسی خواهی چپ نما ها زیر رهبری امریکا وجامعه جهانی مانند مانند حاکمیت دست نشانده کرزی ــ احمدزی ریاکاری بیش جز برای پوشاندن انحصار قدرت نیست. آنانیکه خود را وارث ارزشهای دموکراتیک و ادامه دهنده آنراه اعلام میدارند، باید ملتفت باشند، که گذشته دموکراتیک ؟ شان هنوز از خاطرات نسل موجود نرفته است چی رسد به اینکه از تاریخ محو شود.
چپ با همدستی با برخی حلقات در بار شاه، که امتیازات موروثی شان در قانون اساسی 1964 لطمه دیده بود با اشغال پارلمان افغانستان و راه اندازی نمایشات سوم عقرب درا ن سال مخالفت شان را با دموکراسی نیم بند شاه اعلام داشتند. حرکت سیاسی جریانهای چپ در برابر دادن آزادی مطبوعات و تشکیل احزاب و...، سلطنت را از دادن امتیازات به خارج از اعضای خانواده وقوم پشیمان ساخت و در نتیجه قربانی آن هم اولین شخصی بود، که خارج خانواده وقوم شاه به صدارت رسیده بود. بعد ازین اشتباه! سلطنت در تعیین نخست وزیران بعدی اصول انحصار قدرت قومی را تا سقوطش رعایت کرد. کودتای محمد داود خان، که قبلا در دوره ای صدارتش بعد از هاشم خان صدراعظم بانی استبداد کبیر، استبداد صغیر را به نمایش گذاشته بود، با شرکت و حمایت همه جانبه ای ح.د.خ.ا. مواجه شد. رژیم کودتا با برپایی جمهوری ارستوکراتیک تمام آزادی های مصرحه در قانون اساسی را در بند کشید. تمام اقدامات استبدادی وسرکوبگرانه ای رژیم کودتا از حمایت بیدریغ ح.د.خ.ا. برخودار بود تااینکه خودش در دام افتاد.
توسل به کودتا بر خلاف انقلاب خواهی چپ و رسیدن به قدرت از راه های مسالمت آمیز توسط حزب در کنار متوسل شدن به دکتاتوری خونین، اولین نشانه از پابند نبودن حزب به اصول پذیرفته شده در سند مرامی بود، که عدم تعهد حزب را به وعده های داده شده به نمایش گذاشت. رد هرگونه مشارکت نیروهای ملی در تقسیم قدرت به بهانه اینکه آنها در انقلاب!؟ شرکت نکرده اند مساله دیگری بود، که تعهد مرامی حزب را در برپایی جبهه ملی زیر پا میگذاشت. چپ های ما از خود نپرسیدند، که مگر خود آنها در انقلاب شرکت نموده بودند!؟ حزب یکجا با مردم باشلیک نظامیانی، که اکثریت مطلق آنها عضو حزب نبودند از وقوع کودتا مطلع شد. بخشی از نظامیان یک جناح قبلی تا اخیر روز کودتا به حمایت از داود خان بر علیه کودتا درگیر بودند.
حزب با کنار گذاشتن همه نیروهای مزاحم و در واقع با طرد هرگونه دخالت مردم در قدرت و اداره امور جامعه دکتاتوری یک حزبی را به نمایش گذاشت، که جز واژه های توخالی در وسط نام حزب و حاکمیت سیاسی آن « دموکراتیک » چیزی از دموکراسی در عملکرد سیاسی حزب بچشم نمیخورد. درگیری برای قدرت وکرسی بیشتر میان جناحهای حزب در زمان قدرت فاصله ای حزب را تا دور دستهای ناپیدا با دموکراسی ودادن حق حاکمیت سیاسی به مردم نشان میداد. تب وتاب دموکراسی خواهی! جریانهای بر خاسته از حزب فروپاشیده ای د. خ ا. بیکباره گی از دکتاتوری خلق، دکتاتوری زحمتکشان و هدایت ورهبری حاکمیت یک حزبی به دموکراسی غربی، که در واقع جز آزادی صدور سرمایه و نیرنگی برای اشغالگری وچپاول ثروت خلقهای جهان نیست، مصداق ضرب المثل معروف مردم است، که « نه به آن شوری و نه به این بی نمکی ». همه میدانیم دموکراسی صادراتی امریکا برای کشور جز آزادی لجام گسیخته بر ای مافیای قدرت واقتصاد در کشور مفهومی دیگری نداشته است، که از یک طرف مردم را به آواره گی و فقر جان کاه اجتماعی کشانیده واز جانب دیگر زمینه ای انحصار قدرت سیاسی ــ قومی را به حمایت دولتهای خارجی به ارمغان آورده است یعنی این دموکراسی هم عدالت اجتماعی وهم عدالت سیاسی وملی را قربانی کرده است.
برای نیروهای چپ، دموکراسی (توزیع قدرت سیاسی به مردم) بدون توزیع عادلانه ثروت اجتماعی ودفاع از حق مردم برای امکان برخورداری از حق زنده گی بهتر امریست پوچ ومیان تهی. مگر این چپ نمیبیند که دعواهای آزادی ورعایت حقوق بشر، توده های فقیر وتهیدست جامعه را از داشتن حق کار، امنیت شغلی وحق داشتن زنده گی بخور ونمیر محروم ساخته و آنهارا به گودال تباهی پرتاب کرده است. قرار گرفتن چپ در کنار حاکمیت سیاسی استعماری وابسته ونان نمکخور غرب،ایمان به آوردن اصلاحات از بالا و چشمداشت به کرم قدرت سیاسی کمپنی های فراملیتی شاید عطش قدرت وثروت چپ! را فرو بنشاند ولی به یقین کامل آنرا بی پایگاه تر از گذشته ساخته و چنان آنرا درمانده وواماند ه سیاسی وفکری خواهد ساخت، که در خروج دوم قوای خارجی وتغییر تناسب قوا در منطقه تنها باز چسپیدن به استخبارات خارجی قوتهای پیروز، مجال زنده گی به آن را خواهد داد. چپی! که عادت کرده است جایش به عوض کنار مردم پهلوی قدرت پیروز باشد؟ بدرقه کاروان پیروز وصف بدل کردن فکری وسیاسی وشیادی برای قدرت نتنها این چپ را به ابتذال و رسوایی سیاسی میکشاند و آنرا تا سرحد دلقک معامله گر مبدل میکند، بل انگیزه های مبارزه سیاسی را برای عدالت اجتماعی، قربانی در راه نجات مردم وفرهنگ عیاری این سر زمین را بخاطر ایستادن در کنار مردم ودفاع از مظلومان میخشکاند.
برای این چپ قدرت به هر وسیله ای مطرح است. استمداد از قدرت خارجی در مبارزه ای سیاسی، جاسوسی، آستان بوسی، معامله گری، آرمان فروشی پدیده های رایج درین داد خواهی!؟ چپ اند.
خلقه های سر بر آورده از چپ فقط یک شیوه ای بقدرت رسیدن را بلد اند، بلی قربان گویی و آویزان بودن وچسپاندن به هر رژیم وقدرت بیرونی. این چپ خود را به رژیمی چسپانده است، که خود فاقد هرگونه اراده ای سیاسی ومشروعیت است و راه دیگر جز حمایت خارجی برای تداوم انحصار قدرت را ندارد. چرا این حلقه های استخباراتی زیر نام چپ به چنین تگدی سیاسی برای قدرت رو آورده اند ؟ برای اینکه نه شهامت مبارزه سیاسی وفکری را دارند ونه هم پایگاهی در میان مردم. راه با صرفه برای قدرت جاسوسی است. در آشفته بازار سیاسی کشور وحضور نظامی، سیاسی واستخباراتی کشور های سرمایه داری زیر رهبری امریکا صرف بخت وطالع جاسوسان برای تصاحب قدرت سیاسی گل کرده است. مگر میشود غرب برهبری امریکا دشمنانش را بقدرت برساند؟
استدلال این حلقه های استخباراتی بنام چپ در دفاع از رژیم چیست؟ رژیمی که با سلا ح کشتار جمعی امریکا مستقر شده واخیرا تا سرحد غلامی برای پاکستان سقوط کرده است. حلقات نظامی و استخباراتی پاکستان در تمام جنگهای 36 ساله علیه مردم افغانستان قادر نشدند منافع سیاسی، اقتصادی و ملی پاکستان را در کشور ما مانند امروز به خواست دلخواه خود تامین نمایند. با برپایی کودتای انتخاباتی پاکستان توانست کشور را تا سرحد تبدیل شدن به صوبه پنجم خود تبدیل کند. تیم کرزی ــ احمدزی کشور را به جولانگاه سیاسی، استخباراتی نظامیان پاکستان تبدیل کرده است و با باز گذاشتن در وازه های کشور بروی کالا های بی کیفیت پاکستانی، زراعت وصنایع دستی افغانستان نیز سقوط خواهد کرد. پاکستان از طریق دست نشانده کردن حاکمیت سیاسی در افغانستان به اهدافی دست یافته است، که استعمار بریتانیا نتوانست طی سه جنگ خونین آنرا بطور کلی بدست بیاورد. چرا چپ مدافع پشتونستان با دادن هزینه ای های بزرگ برای پشتونستان خواهی و دفاع از استقلال خلقهای پشتون و سازمانهای قومی در دوطرف خط دیورند، که صد ها ملیارد افغانی را از بودجه ای فقیر ترین مردم دنیا درین راه حیف ومیل کردند در مورد وابستگی به پاکستان نه تنها ساکت اند، بل به افزار سرا پا قرص این تسلیمی و معامله با پاکستان بدل شده اند؟ پاسخ روشن است اگر آنطرف پشتونستان بوجود نیامد، بکمک پاکستان اینطرف را پشتونستان میسازند! و همین اکنون پروسه ساختن پشتونستان بزرگ زیر حمایت کامل پاکستان با سرازیر شدن صدها هزار تن از اقوام پشتون پاکستان بداخل کشور زیر نام کوچی آغاز شده است.
تیم کرزی ــ احمد زی آیا واقعن دنبال صلح با طالبان است؟ پروژه اصلی شراکت پاکستان و تیم احمدزی برای هجوم قبایل آنطرف دیورند زیر نام کوچی به افغانستان است. پاکستان بر خلاف افغانستان از داعیه ای پشتونستان خواهی چپ و سیادت طلبان قومی استفاده اعظمی را نموده است. پروژه پاکستان نه تنها به دیورند بازی های چپ! در دو طرف خط دیورند خاتمه میدهد، بلکه تسلط بر هندوکش هدف اصلی آنست. این پروژه حمایت وسیع مالی کشورهای نفت خیز خلیج را همراه دارد، وبه عوض صلح جنگهای تازه منطتقوی را بار خواهد آورد.
ادامه تلاش ها در جهت تغییر ترکیب اجتماعی نفوس افغانستان، تصرف مناطق نزدیک به پایتخت در وهله ای اول وتغییر تناسب کامل قوا بسود گرایش های فاشیستی در درون « حکومت وحدت ملی »، خط ونشان کشیدن برای سلطه کامل برجوامع دیگر ویک قومی ساختن فرهنگ، تاریخ، هویت ونهاد سیاسی کشور است. حلقه ای وصل گرایشات فاشیستی از چپ، سازمانهای قومی دو طرف دیورند، برخی گروها وتنظیم های جهادی، طالبان، افغان ملت وسایر گروه های فاشیستی تمامیت خواه با رژیم دست نشانده و نظامیان پاکستان درین امر نهفته است. پیشبرد این سیاست ضد ملی و ضد بشری مشترک پاکستان و رژیم کرزی ــ احمدزی علیه جوامع برادر دیگر با منافع انحصارات امپریالیستی زیر رهبری امریکا نیز گره میخورد با فرستادن گروه های طالب، القاعده، داعش، سلفی، وهابی واسلام سیاسی زیر رهبری پاکستان، عربستان، ترکیه و... بسوی آسیای میانه، ایران،هند، چین و روسیه غرب میخواهد بعد از چپاول ثروتهای نفتی وگازی شرق میانه به چپاول این ثروتها در ایران و آسیای میانه نیز از طریق عملی ساختن نقشه ای کمر بند سبزش بپردازد.
چپ به نوکری رژیمی برخاسته است، که در داخل علیه طبقات تهیدست و زحمتکشان عمل میکند، در منطقه با به حراج گذاشتن استقلال، تمامیت ارضی ومنافع ملی مردم ما سر سپرده گی ونوکری پاکستان را پذیرفته است و با دشمنان تاریخی مردم افغانستان وارد معامله شده است. در سطح جهانی هم وظیفه گارد منطقه ای امریکا را به عهده دارد، اردوگاهی که نتنها زحمتکشان را بلکه بشریت را به نابودی میکشاند و برای چاپیدن خلقها بر حریم کشور ها میتازد، با راه اندازی قتلهای دسته جمعی رژیمهای حافط منافع خود را بقدرت میرساند، از طریق توطیه های پیچیده استخباراتی بنام آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، انسان میکشد، آزادی را در بند میکشد وحق کشور هارا برای انتخاب نوع رژیم سیاسی از راه های مشروع از آنها سلب کرده است.
چپ! با چنین متحدان سیاسی در داخل، منطقه وجهان دنبال چی است؟ آیا عملکرد سیاسی واستخباراتی این چپ با داعش، القاعده، طالبان وسایر پیشقراولان استعمار و ایادی منطقوی شان در جهت تامین منافع امریکا، انگلیس و پاکستان در کشور ما برای مردم و زحمتکشان افغانستان فرق دارد؟
چپ نماها با وجود قیل وقال، هرزه گویی ووراجی برای دموکراسی، آزادی و دفاع از توده ها وزحمتکشان!؟ هنوز در سردر گمی کامل و خلای اندیشه وسیاست سرگردان اند. پرواز ملکوتی چپنما ها! از جانبداری گرایش سوسیالیستی به خادم اردوگاه سرمایه داری جهانی زیر رهبری امریکا ناشی از خلای تفکر واندیشه است، که چپ را به هذیان گویی سیاسی وفکری واداشته است.
این چپ نگفته است، که شیوه های تاثیر گذاری مردم و از جمله زحمتکشان در قدرت سیاسی چگونه تبلور خواهد یافت. آنانیکه در حلقه های کوچک چپ از مارکسیسم نقاد حرف میزنند، نقدشان برمبانی مارکسیم چیست ؟ تا کنون هیچ نقدی کار آمد از مبانی فکری قبلی ارایه نکرده اند. از تجربه کشور های، که از طرق و راه های دموکراتیک بقدرت رسییده اند (سوسیالیزم ــ دموکراتیک) بجز چند توصیف نامه وشادباش های رفیقانه! در نشرات این سازمانها چیزی بچشم نمیخورد، که آنرا کالبد شگافی کنند، نه کاپی و مطابق وضیعت کشور آنرا بسط وتعمیم دهند. موضع آنها در مورد حضور نظامی امریکا وناتو راست تر از حکومت کرزی ــ احمدزی است.سیاست آنها در قبال رژیم وابسته ای کرزی ــ احمدزی از همکاری استخباراتی تا متحدین قومی در جولان است. چنین رویکرد وراه کار سیاسی وفکری چی ربطی به چپ دارد ؟ جز بد نامی چپ وخشکاندن این تفکر در درون جنبشهای اجتماعی ومردم و از جمله خود زحمتکشان. دلهره ای دیگر چپ های ما روی آوردن به سیاست مادی!؟ است، که قبلن در حاکمیت خود به آن نرسیدند. چپ در صدد است کمبود گذشته را با اعمار بلند منزلها، سوپر مارکیتها، تجارت از پول دزدی، رشوت وشرکت در شبکه های مافیای قدرت وثروت جبران کند و ازین طریق میخواهد تمدن جدید بر پا کند وچهره ای جامعه را عوض کند!؟ مگر این چپ با این تمدنگرایی جایگاه زحمتکشان و توده های وسیع مردم را در کجایی این تمدن! تعین کرده است هنوز معلوم نیست ؟
درسیاست اقتصادی دلالی رژیم کرزی ــ احمدزی مبتنی بر بازار آزاد!؟ مناسبات تولید سرمایه داری هم بوجود نمی آید، که به فرهنگ، سیاست، مناسبات اجتماعی، ملی وتقسیم طبقات واقشار اجتماعی کمک کند ومبارزه چپ را سهل تر کند.  رویکرد مبارزه سیاسی وسازمانی چپ مثل گذشته با وجود فیشن های مدنی و دموکراسی خواهی تغییری نکرده است، بدون شرکت در جنبشهای اجتماعی باید هسته ای تشکیلاتی بسازد وبعد این هسته برای رسیدن بقدرت پایگاه بین المللی (خارجی) بیابد و بعد با توسل به هر شیوه ای بقدرت تکیه کند و از بالا وارد تعامل با مردم شود. برای این چپ مطرح نیست، که حاتم بخشی قدرت سیاسی از جانب کی صورت میگیرد ؟
با سیاستهای شکست خورده، آرمان فروشی، تجارت سیاسی، معامله گری برای ثروت وقدرت و سر در گمی فکری وسیاسی چپ بجایی نخواهد رسید و قبل از همه این گرایش، چپ را هدف گرفته است و به مانع اصلی برای برای حضور ونفوذ آن در جامعه مبدل خواهد شد.
ما به چپی ضرورت داریم، که در کنار شکستاندن حاکمیت استبداد سیاسی، ایدولوژِیک، قومی، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، حاکمیت سیاسی کمپنیهای فراملیتی وپادوهای داخلی آنرا نیز از طرق وشیوه های دموکراتیک بشکند وآرمان عدالت اجتماعی مردم را تحقق بخشد. جای چپ در کنار جنبشهای وسیع اجتماعی مردم برای بر آورده شدن خواستهای سیاسی، ملی، اقتصادی، فرهنگی وصنفی آنهاست، تابتواند در مبارزه ای سیاسی از پایگاه اجتماعی برخوردار شود واندیشه وفکرش پیام پذیر اجتماعی بیابد. نه اینکه در کنار دشمنان مردم وبشریت بینیشیند واز با لا به حالت رقتبار توده ها سفسطه ببافد.
اگر چپ بخواهد حضور سیاسی، فکری وپیام پذیر اجتماعی داشته باشد، باید موضع فکری وسیاسی خود را مشخص کند، نه اینکه از آستین رژیمهای مزدور وگوش بفرمان کمپنیهای فراملیتی سرش را بیرون کند. باید نظریات کاپی شده قبلی را اصلاح کند وتحلیل مشخص خودرا از وضع ارایه کند، با راه کار کهنه واز کار افتاده و راه های آزموده شده نمیتوان چیزی را عوض کرد. با برنامه های دولت کرزی ــ احمدزی چپ نمیتواند چیزی را بسود مردم و زحمتکشان بدل کند.
چپ باید رویکرد های حزب سازی و ایجاد تشکیلات قرن نوزده وبیست را از ریشه تغییر دهد. نه اینکه چپ بطور متناوب دنبال ساختن رهبر، رهبری، فعالین وتوده حزبی وبعدآ حزب باشد، وسپس تلاش شود ازینطریق رابطه بامردم برقرار کند. برخورد ما همان برخورد کلیشه ای و سنتی در مورد ساختن حزب است، که مانند کاپی گری بخشهای دیگر بگونه ای برخورد مذهبی در آمده است و نباید تغییری دران بوجود بیاید. در حالیکه تجربه ای امریکای لاتین، یونان، هسپانیه، ایتالیا، پرتگال، آیرلند وحتی خود کشور های آسیایی و افریقایی نشان میدهند، که این بیشتر جنبشهای اجتماعی بوده واند، که بطور افقی (ونه عمودی تشکیلات سازی از بالا)، بعدا به تشکیلات سیاسی در وجود جبهه ویا حزب انجامیده اند، اتخاذ تاکتیک ها واستراتیژی ها درین تشکیلا ت سیاسی محصول مبارزه ای فکری، سیاسی، اقتصادی وفرهنگی اند، که حقانیت می یابند، نه اینکه از قبل تلاش برای مسیر دادن آنها صورت گیرد. رهبران سیاسی وسازمانی هم درین جنبش ها مطابق توانایی شان در یک مسیر کاملن دموکراتیک با اثبات برتری شان در دفاع از مردم بوجود می آیند، نه اینکه توطیه، بکار گیری هنر استخباراتی، کودتا، توسل واستمداد از بیرون رهبر بسازد. راز مقاومت کوبا، ویتنام، کوریا، ونیزویلا، بولوی و... بستگی به این داشته است، که این احزاب از درون یک جنبش وسیع اجتماعی و ملی سر بیرون کردند.
برنامه چپ هم باید ضرورتهای اساسی جامعه را منعکس کند وچیزی، که چپ به آن ملزم است، استقلال، آزادی، دموکراسی، تامین عدالت اجتماعی، عدالت سیاسی، عدالت ملی، انتخابات آزاد، نامتمرکز ساختن قدرت، عدم وابستگی و دفاع از حق زحمتکشان برای دریافت شغل، امنیت شغلی مزد مناسب، بیمه های کار، بیمه ای صحی، حق بیکاری، آموزش حرفه و...
چپ باید اثبات کند، که علمبردار راستین عدالت اجتماعی، ملی وسیاسی در جامعه است و در برابر هرگونه زور گویی وقلدری در کنار جنبشهای اجتماعی مردم می ایستد. اگر چپ شهامت بیان وعمل خود را بسود زحمتکشان و توده های وسیع اجتماعی نداشته باشد، نه پایگاه اجتماعی خواهد یافت ونه هم پیام پذیر اجتماعی.
وامق خراسانی
14 فبروری 2015

 

هیچ نظری موجود نیست: