یکشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۵

تجربهء جنبش روشنایی و تاجیکان- محمد عالم


م.عالم

 
تجربه جنبش روشنایی و تاجیکان

جنبش روشنایی گامی بلندی است در راستای یک پارچگی سیاسی، اجتماعی وفرهنگی جامعه ای برادر هزاره افغانستان و الگوی است برای سایر جوامع، اقوام، اتنی ها و گروه های تباری، که میتوانند با الهام ازین حرکت مدنی و سیاسی به تشکیلات میان اجتماعی وقومی شان بپردازند.
جنبش روشنایی، که نمونه ای عالی از یک حرکت مدنی ــ سیاسی در جامعه ای خشونت زده سیاسی و درگیر جنگهای میان ااجتماعی و میان گروهی در افغانستان را به نمایش گذاشت، بخوبی نشان داد، که برای داد خواهی ملی، سیاسی وزدودن سنت منسوخ انحصار قدرت قومی وتباری، تبعیض و تمامیت خواهی، رویکردی دیگری غیر از جنگ، خشونت سیاسی، استفاده از اسلحه و قدرتهای بیرونی و استعماری در منازعه ای قدرت وجود دارد و آن مبارزه سیاسی ومدنی برای آزادی، برابری، برادری، عدالت سیاسی، عدالت ملی، دموکراسی وبرپایی جامعه ای شهروندی است.
ره آورد دیگر این حرکت مدنی وسیاسی اینست، که داد خواهی برای تامین عدالت و مبارزه بر ضد استبداد قومی، مذهبی وسیاسی را در درون جامعه برادر هزاره، اجتماعی ساخت و آنرا از گروگانگیری و بند بودن به کاکل و سلیقه و خواست های معامله گرانه ای چند تیکه دار قومی نجات داد وخرد جمعی جامعه ی هزاره را با پیوستن ده ها هزار انسان آگاه، جوانان وزنان به جنبش روشنایی وبا افراشتن پرچم ضد تبعیض اجتماعی وقومی، ستمگری ملی، انحصار قدرت قومی در مسیر سیاسی ومدنی هدایت کرد.
جنبش روشنایی با تطاهرات عظیم وگسترده جوانان هزاره یکبار دیگر بر خلاف تبلیغات حلقه های مزدور و وابسته ای خارجی و گرایشات فاشیستی در کشور، نشانداد، که عامل اصلی نفاق افگنی اجتماعی، خصومت ملی، افتراق ملی وکشمکشهای قومی در کشور، حاکمیت های سیاسی قبیله ای وقومی وابسته بوده ومیباشند، که با رویکردهای فاشیستی در پروسه های دولت سازی، ملت سازی، وحدت ملی، یکپارچگی، همسویی ملی وهمچنان همسو شدن با پیشبرد توطیه نفاق افگنانه قدرتهای استعماری و ایادی منطقوی آنها کشور را به جنگ قومی و تشدید خصومت اجتماعی و قومی کشانده اند.
این جنبش سیاسی ــ مدنی جامعه ای برادر هزاره، میتواند الگوی مناسب برای راه اندازی یک حرکت سیاسی ومدنی برای سایرجوامع، اتنی ها، اقوام و گروه های تباری باشد، که خواهان تامین عدالت اجتماعی، سیاسی، ملی و همبستگی جوامع و اقوام برای تامین ثبات سیاسی، امنیت، اجتماعی و اقتصادی در کشور اند و به پروسه ای حرکت به سوی وحدت ملی از راه تفاهم و همکاری باور دارند.
طوریکه همه میدانند ومیدانیم، که پروسه های ملت سازی، دولت سازی، برپایی وحدت ملی وسایر پروژه های ملی در کشور چند قومی، از راه ادغام و استحاله همه جوامع، اقوام وتبارها در یکی باوجود سرکوبهای خونین ملی، تصفیه های هولناک قومی، کوچ اجباری، سلب مالکیت بر زمین، وفشارهای گوناگون حلقات فاشیستی در حاکمیتهای سیاسی وابسته به بیرون بطور متمرکز وفشرده در بیش از یک قرن ، شکست خورده است و اکنون زمان آن فرارسیده است، تا مساله ای قدرت سیاسی، هویت، فرهنگ، تاریخ ومقدرات ملی واز جمله مساله وحدت ملی باید بگونه ای مشترک واز طریق همکاری و تفاهم همه ای جوامع واقوام بطور عادلانه، مساوی، دموکراتیک ومدنی حل وفصل شود.
حرکت مدنی و سیاسی جامعه ای برادر هزاره مبنی بر ایجاد تشکیلات سیاسی ــ مدنی، درون اجتماعی، برای انسجام سیاسی واجتماعی و پیوند آن با یک جنبش سراسری ملی در کشور، میتواند بحیث یک تجربه ای مؤفق برای سایر جوامع واقوام باشد. اگر تمام جوامع و اقوام برادر افغانستان چنین یک ساختار مدنی وسیاسی وسیع درون اجتماعی خود را بوجود بیاورند، زمینه تفاهم وهمکاری بعوض سخن گفتن از لوله تفنگ، زور، تهدید و بروز جنگها توسط تیکه داران ومعامله گران قومی، که حیات طفیلی و ننگین شان را در ادامه جنگهای قومی میبینند، بیشتر میشود.
کوتاه ترین راه پایان دادن به بحران قومی در کشور، تفاهم از راه نهادهای با اعتبار، دموکراتیک، مدنی و سیاسی جوامع واقوام است. پروسه وحدت ملی بدون اتحاد سیاسی و اجتماعی جوامع واقوام وتشکیل یک حاکمیت سیاسی عادلانه، مشروع، غیر متمرکز وبا قاعده ای وسیع اجتماعی، که تمام اقوام خود را در موزاییک و آیینه ای هویت ملی، فرهنگ ملی، حفظ ارزشهای مشترک اجتماعی، تاریخ ومیراثهای مشترک شان، درک وحس کنند، بوجود نمی آید. زیرا جای احزاب سراسری، نهاد های ملی و کشور شمول، بنا به فضای بحران اعتماد در روابط جوامع واقوام هنوز خالی است و سلطه سیاسی انحصاری گرایشات فاشیستی باحمایت های قدرتهای استعماری و ایادی منطقوی آنها سبب شده تا بحران قومی در کشور گسترش یابد.
بهترین چوکات همکاری بین جوامع واقوام، گفت وگو وتفاهم برای سرنوست ملی و سیاسی کشور است، از طریق این گفت وگوها جوامع و اقوام مختلف میتوانند به اتحاد سیاسی و اجتماعی پایدار برسند. حرف وحدت ملی توسط حاکمیت های قومی شعاریست فریبنده و اغواکننده وما تاکنون برتری و تمکین به خواستهای سیاسی، فرهنگی، هویتی و تاریخی یک قوم را وحدت ملی نامیده ایم، خلای و حدت ملی واین عوضی گرفتنها باعث شده، تا پس از هر سرکوب اجتماعی وقومی، دوباره افتراق اجتماعی بوجود بیاید و در بیش از یک قرن این دور باطل تکرار مکررات تیاتر خونین وحدت ملی ادامه یافته است .
آنچه بحیث شعار دهن پرکن منافع ملی ذهن وفکر نخبگان فکری وسیاسی مردم را بخود مشغول داشته است، به صراحت میتوان گفت، که در کشور منافع قومی بجای منافع ملی عوضی گرفته شده است، حاکمیت های سیاسی قومگرا وقبیله گرا از سیاست گرفته، تا مالکیت، اقتصاد، فرهنگ، تاریخ، هویت ومناسبات با دنیای خارج وهمسایگان را بر محور منافع یک قوم وقبیله میچرخانند. در کشوری، که بحران قومی تا سرحد انقطابهای خونین و رورویارویی های قومی آگاهانه توسط گروه های فاشیستی گسترش داده میشودو پروسه های دولت، ملت، وحدت ملی وسایر نمادها ونمود های ملی خون چکان است، چی منافع ملی برای سایر جوامع واقوام وجود دارد؟
در کشور وقتی حرف از منافع ملی زده میشود، در واقع هدف از منافع یک قوم است، وقتی در کشور وحدت ملی وجود ندارد، زمانیکه وحدت سیاسی واجتماعی موجود نیست، نمیتوان از منافع ملی مشترک حرف زد. اشغال کشور بیش ازینکه حرف از منافع ملی را برای مردم وکشور بمیان آورد، در واقع بربادی منافع ملی را بازتاب میدهد، در حقیقت منافع ملی ما قربانی منافع ملی کشور های اشغالگر شده است. زمزمه ای وحدت ملی ومنافع ملی صرف برای توجیه ناروایی های و ستمگریهای قومی مورد بهره برداری قرار میگیرند.
بدینسان تجربه ای جامعه برادر هزاره آغازی است، که با برپایی نهاد های مسؤل، متعهد، دموکراتیک، مدنی وسیاسی در درون هر جامعه برادر، که از اراده ای بالفعل و بالقوه ای جامعه واتنی مربوط نمایندگی عادلانه کرده بتواند، امر مثبت برای گفتمان ملی وگذار از جنگ ورویارویی ها بسوی مذاکره وتفاهم است.
اما برغم حب وبغض وپیشداوری های احساساتی برخی محافل سیاسی، حلقه ها و افراد معین تاجیک در تایید ومخالفت با جنبش روشنایی، تاجیکان در مجموع ازین حرکت مدنی و سیاسی باید استقبال کنند. چیزییکه کاملن روشن است، اینست که این حرکت تنها از متن جامعه برادر هزاره برخاسته است، متعلق به این جامعه است و نه یک حرکت ملی سراسری، در شعارهای جنبش روشنایی مطالبات عادلانه ای جامعه هزاره مطرح شده است وحتی حرفی هم ازین همه حذف ها، حق تلفیها وسرکوبهای خونین و پیشبرد قتل های زنجیره ی در برابر تاجیکان، در شعارهای جنبش روشنایی دیده نشده است.

تجربه جنبش روشنایی و تاجیکان

بخش دوم
راه همکاری وتفاهم تاجیکان با سایر جنبشهای مدنی ــ سیاسی جوامع برادر از کجا میگذرد؟

با آنکه ما باید از شرکت تعدادی از نمایندگان تاجیک تبار پارلمان افغانستان در همایش داد خواهانه برادران هزاره استقبال کنیم، اما این پشتیبانی وسخنرانی صرف همان چهره های اشتراک کننده در همایش را نمایندگی میکرد، نه همه تاجیکان را. برای اینکه جامعه وارد گفتمان همکاری با سایر جوامع برادرشود، باید پیش از همه مانند برادران هزاره نهاد مشروع نمایندگی از تاجیکان ایجاد شود، که ممثل اراده بالقوه و باالفعل جامعه ی تاجیک باشد وبتواند جامعه را از بند تیکه داران معامله گر قومی، فاحشه های سیاسی، پوپولیزم، ماجراجویی، حادثه آفرینی وموج سواری های دلالان قومی رهایی بخشد.
کسانی که از تاجیکان در گرد هم آیی ها سخن رانی میکنند، باید مطالبات دادخواهانه ملی، سیاسی، فرهنگی و خواست جامعه ای تاجیک را نیز بطورمشخص بیان کنند و منافع ومطالبات عادلانه جامعه باید دراین سخنرانی ها بازتاب روشن یابد. قبل از هر اشتراکی در چنین همایش ها باید سطح همکاری دوطرف برای دفاع از خواستهای یکدگر روشن باشد. هیچ سیاست و حرکت مدنی در همه زمینه ها نمیتواند با عواطف فردی، اخلاقی و تمایلات و علایق و سلیقه های شخصی همراه باشد. در سیاست و شرکت در پروسه های سیاسی و تشکیلاتی، دفاع از مطالبات یکدگر باید دوطرفه و از روی سنجش دقیق منافع دوطرف بعمل آید. در جرخیدن های یکطرفه جامعه تاجیک همیشه ضرر کرده است.
چند مورد هم در راستای همکاری بین جوامع هزاره وتاجیک
جوامع تاجیک وهزاره وجوه مشترک بسیار برجسته و فراوان فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در تمای زمینه ها داشته و دارند، اما برغم این زمینه های گسترده و فراگیر، پیشوایان سیاسی، روشنفکران و فرماندهان نظامی دو طرف، بجز در مقاطع بسیار کوتاه مدت همکاری، اکثرن در برابر هم صف آرایی کرده اند ودرین فتنه انگیزی های دوطرف، نقش حاکمیت های سیاسی قومی وهمینگونه کشور های خارجی برای پهن کردن سیطره ای سیاسی ــ قومی ونفوذ سیاسی و استخباراتی خود بر سایر جوامع واقوام و کشور مشهود بوده است.
تاریخ را نمیتوان تغییر داد ونه فراموش کرد، اما میتوان آنرا برای پند گیری وعبرت آموزی، بمثابه ای چراغ راه آینده قرارداد وبرای عدم تکرار فاجعه های گذشته تاریخی در روابط میان دو جامعه ای برادر ازان سود برد، نه اینکه تاریخ را وسیله ای انتقام جویی ها و عقده کشایی های روشنفکرانه ی ! آنهم برای منافع سیاسی دیگران قرار داد.
داوری هردو طرف در بخش برخوردهای خونین گذشته مواردی از حقیقت را در خود نهفته دارد، اما بخشی ازان باراندازی و ادعا هایی است، که یا جنبه ای تبلیغاتی دارد و یا هم اتهاماتی بیش نیستند. همه ادعاها در مورد یکطرفه بودن اشتباه رهبران سیاسی و نظامی جامعه تاجیک نیز بعنوان واقعیت تاریخی حقیقت ندارد و بیشتر برای تحریک احساسات جامعه برادر هزاره ازان استفاده ابزاری میشود.
یکی ازین ادعاها مساله انحصار قدرت سیاسی توسط جامعه ای تاجیک است، که گویا در دولت مجاهدین بریاست استاد ربانی اتفاق افتاده بود. باید گفت، که حاکمیت سیاسی مجاهدین در آغاز تا ختم دوره پیش بینی شده استاد ربانی توسط شورای رهبران در پشاور، ایتلافی بود، که دران سهم هر تنظیم از قبل مشخص شده بود و بعد همه میدانند و میدانیم، که بلا فاصله جنگهای میان تنظیمی به تحریک و حمایت مستقیم پاکستان از حزب اسلامی حکمتیار شروع شد وکشور به جزایر مختلف قدرت تقسیم وتبدیل شد. وقتیکه حاکمیت سیاسی متمرکز و سراسری در کشور وجود نداشت صاحب قدرت کی بود، که باید قدرت را تقسیم میکرد؟ شهر کابل به جزایر جداگانه قدرت تقسیم شده بود و هرگروه بر منطقه ای، که تسلط نظامی یافته بود بران اداره وکنترول داشت. در عدم موجودیت دولت سراسری وداشتن حاکمیت بر همه قلمرو سیاسی و جغرافیایی ما از کدام انحصار قدرت حرف میزنیم؟
شش استان در شمال زیر اداره جنبش ملی اسلامی برهبری جنرال دوستم قرار داشت ( بغلان، سمنگان، بلخ، جوزجان، سرپل و فاریاب وبخشهای از آستان بادغیس ) درین آ ستانها نه تنها اینکه تاجیکان در قدرت حضور نداشتند، بل فرماندهان و قوتهای نظامی تاجیکان به خونین ترین شکل سرکوب شدند وبسیاری از مناطق تاجیک نشین تا آخرین دار و ندار شان چپاول شد و اغازگر جنگ هم تاجیکان نبودند.
آستانهای شرقی، جنوبی بشمول لوگر، بخشهای از میدان وردک، بخشهای از غزنی، زابل، قندهار، ارزگان، هلمند، فراه توسط برادران پشتون ما اداره میشدند، که دران تاجیکان هیچ نقش ومداخله نداشتند. استانهای بامیان، دایکندی، بخشهای از غزنی، ارزگان، غور وپروان بدست برادران هزاره اداره میشد ودر تمام بخشها ادرات قومی برپا بود. تاجیکان بدون حاکمیت سراسری، چگونه انحصا رقدرت را بدست داشتند؟ این معمای است، که مخترعین انحصار قدرت شاید هم برای اینکه انحصار سنتی قدرت سیاسی را کمرنگ سازند ویا گناه و جرم دیگران را کتمان کنند، فیرکردن سر چپه برای توجیه تاجیک ستیزی شان، شانزول میتراشند و ازان بحیث نقل محافل و خورش تبلیغاتی استفاده کرده و میکنند.
جنگهای کابل بدون شک خونین ترین نقطه انقطاب سیاسی و اجتماعی در روابط دو جامعه ی برادر بوده است. با وجود ادعاهایی ضد و نقیض دو طرف، اگر ادعای جامعه برادر هزاره را بپذیریم که در کابل تاجیکان آغاز گر جنگ بودند و روشنفکران جامعه این مسؤلیت تاریخی را پذیرفتند، اما باید کسی مسؤلیت جنگ هزاره با تاجیک را حین سقوط و فروپاشی امیر امان اله خان، شرکت مستقیم جامعه هزاره در کنار لشکر حشری قومی آنطرف دیورند در سرکوب شمالی در زمان نادر خان، همکاری نیروهای جنگی برادران هزاره در کنار جنبش ملی اسلامی در سرکوب تاجیکان در شمال، سرکوب تاجیکان مناطق مرکزی، تشکیل شورای هم آهنگی و پیشبرد جنگ خونین علیه جامعه ای تاجیک، آوردن طالبان تا دروازه های ارگ کابل، شمولیت در اقدام های حساب شده ی حکومت ضد وحدت ملی کرزی ــ احمدزی بر علیه تاجیکان، شرکت بیشترین اعضای رهبری جنبش روشنایی در تحمیل غنی و استحکام مواضع گرایشات فاشیستی و مانور دادنهای سیاسی و تبلیغاتی خصومت آمیز در کارزار ها ی انتخاباتی برای بزیر کشیدن تاجیکان را نیز باید به عهده بیگیرد؟
رهبران سیاسی، نطامی و روشنفکران جامعه تاجیک برغم این همه تنش ها در روابط قومی، در لحظات حساس از همکاری باسایر جوامع دریغ نکرده اند. در زمان هجوم طالبان، القاعده و پاکستان به کشور گروه های مقاومت تاجیکان امکانات محدود نظامی و تجهیزات خود را در اختیار گروه های مقاومت هزاره، ، ازبک، ترکمن، نورستانی وپشه یی و همینطور پشتونهای ضد پاکستان گذاشتند. در حمله خونین منتاوب کوچی ها به مناطق مرکزی بار ها صدای اعتراض شان بلند کردند، هنگام محاصره ای جنرال دوستم در جوزجان وکابل با اقدامات مشخص این محاصره را شکستند، رهبری کمیسون انتخابات را در مساله ای حمایت از حضور هزاره ها از آستان غزنی به پارلمان، از دست دادند وهمینگونه یک صدا از حرکت مدنی هزاره ها در قتل فجیعانه ی هزاره در جنبش تبسم و جنبش روشنایی دفاع کردند، اما درتمامی این دوران، تاجیکان شاهد یک حرکت برای همبستگی باخود از جانب روشنفکران هزاره نبودند.
در حالیکه نقش وجایگاه جامعه تاجیک در تمامی دوران تاریخ درین سرزمین در پروسه های تمدن سازی، فرهنگ، دانش و پیشرفت، فلسفه، حکمت و دین و در دفاع از استقلال، آزادی و نوامیس ملی روشنتر از افتاب است، اما جامعه ای تاجیک از همه سطوح وابعاد اداره ی افغانستان در حاکمیت ضد وحدت ملی غنی رانده شده است. تاجیکان از رهبری نهاد های ملی مانند ریاست جمهوری، ریاست اجراییه، هردو مجلس شورای ملی، دادگاه عالی، داد ستانی کل، و سایر مراجع تصمیمگیری حاکمیت سیاسی طرد شده اند.
سهم جامعه ای تاجیک چند وزیر است، اما نقش این وزرا بنا بر هم تیم نبودن با غنی سمبولیک ونمایشی است وآنها حتی صلاحیت تقرر خانه سامان و پیاده دفتر خود را نیز ندارند، چی رسد به شرکت در تصامیم بزرگ ملی. اما درین مدتی، که حکومت ضد وحدت ملی انواع ستمگری ملی وسیاسی را در برابر تاجیکان به اجرا گذاشته است، هیچ صدا و اعتراض از سایر جوامع منجمله جامعه برادر هزاره بر علیه این تصفیه قومی از حاکمیت نتنها بلند نشد، بلکه همه تلا ش کردند خود را متحد تیم فاشیستی غنی بسازند و جای تاجیکان را در حاکمیت پر کنند. گویا فاشیسم و تمامیت خواهی و انحصار قدرت وتلاشها برای انحصار قدرت صرف از عدم تامین برق بامیان شروع شد! و اکثریت قاطع جنبش روشنایی بحیث متحد تیم فاشیستی غنی در برابر این تبعیض آفتابی سکوت کرده بود.
اما آنطوریکه دعوای ملی بودن این حرکت بزرگ سیاسی ومدنی مطرح است، بگذارید بصراحت بگویم، که حکومت ضد وحدت ملی غنی تبعیض آشکاری و آفتابی را در برابر تاجیکان اعمال میکند و رهبران جنبش روشنایی دربرابر این دشمنی آشکار تیم فاشیستی احمدزی در برابر تاجیکان، سکوت توام با تایید داشته اند، پس ملی بودن این جنبش مدنی وسیاسی برادران هزاره ما زیر پرسش نمیرود؟
درحالیکه جنگهای میان گروهی و اجتماعی بعد از فروپاشی حاکمیت سیاسی حزب وطن بین تمام اقوام رخ داده است بشمول جنگ هزاره و ازبک ومن شخصن شاهد به دریا انداختن بیش از 400 تن از نیروهای هزاره بشمول قوماندان امینه حیرتان بنام نصیر دیوانه و جوالی های هزاره شرکت استراس در حیرتان به هدایت جنرال دوستم بودم، اما این مساله با این همه قساوت هیچگاهی از جانب روشنفکران هزاره مطرح نشد.
رهبر حزب وحدت از جانب طالبان به شهادت رسید.هزاره ها در اکثر نقاط کشور مانند مزار، بغلان، بامیان و...، بدست طالبان قتل عام شدند، اما عده ای از روشنفکران جامعه ای هزاره بشمول تعداد بیشتری از رهبران جنبش روشنایی همه مسایل را یکسو گذاشته اند واز جنگ هزاره و تاجیک میدان کربلا ساخته اند وبا نمایشات متداوم برین زخم خون چکان نمک میپاشند. ولی در برابرسایر فجایع قومی مثل سرزمین سوخته شمال با همه قتل عامها و کوچدادن های اجباری خاموش اند. هر قدر به این خصومت ها دامن زده شود، بطور مستقیم ازین اب گل الود دشمنان مردم افغانستان سود خواهند برد. برخورد اخلاقی در سیاست وتایید یکی و کوبیدن طبل دشمنی از جانب دیگر وراه رفتن در جاده ی یکطرفه کسی را بجایی نمیرساند. در سیاست، اتحادها، ایتلاف ها وحرکتهای جمعی ملی باید باید بر مبنای منافع مشترک صورت گیرد و تمام جوانب همکاری باید روشن باشد واین همکاری باید بر منافع متقابل طرفین استوار باشد.
دوستان هزاره ما اگر سطح همکاری را بر سر برق رسانی به بامیان و مناطق محروم هزاره نشین میدانند، ما از هر خواست بر حق وعادلانه جامعه ای هزاره حمایت میکنیم، اما مساله روشن اینست، که از سالیان درازی بدینسو پایه های برق در آستانهای کاپیسا و پروان از بالای زمین، باغ و خانه مردم گذشته است، اما کسی به اندازه داشتن یک چراغ هم ازان استفاده نکرده است، و ما هیچگاهی نه ازقطع برق و نه ازهیچ وسیله دیگر غیر انسانی در مبارزه ای سیاسی استفاده نکرده ایم، در حالیکه دیگران از تمام وسایل غیر انسانی در برابر ما استفاده کرده اند. واین بار هم در برابر مردم شمالی و گذشتن پایه های برق ازین مناطق همان تکرار سناریوی گذشته است.
همین اکنون تاجیکان بامیان با کوچ اجباری و سلب مالکیت از جانب کسانی مواجه اند، که رهبری آن بدست یکی از متحدین جنبش روشنایی است. ما توقع داریم برای ذره ای ملی گرایی هم که شده، باید به چنین راهکار تبعیض آمیز از جنس برخوردهای حاکمیتهای سیاسی قبیلوی افغانستان پایان داده شود.
از 2001 میلادی بدینسو کشتار و قتل های زنجیره ای در برابر رهبران، سیاست مداران، فرماندهان نظامی، شخصیتهای اجتماعی و همچنان چهره های با نفوذ متحد تاجیکان و سران مقاومت ملی ضد طالبان از جانب حاکمیتهای فاشیستی کرزی و احمدزی با همکاری پاکستان وحامیان بین المللی رژیم ادامه یافته است، اما هیچ گروه به شمول جنبش روشنایی حتی یک حرف مفت هم در جهت توقف این روند تروریستی بمیان نیاورده است.
اگر دشمنی ومخالفت روشنفکران جامعه ای برادر هزاره با جامعه ای تاجیک ناشی از اعمال و برخورد های چند تن از تیکه داران قومی تاجیک است، بگذارید با صراحت بگویم، که معامله گری و جنایت این تیکه داران قومی، بیش از هر جامعه دیگر، همواره تاجیکان را از پشت خنجر زده است و آنها با پر کردن جیبهای شان خون صدها هزار انسان این جامعه را در جهت منافع شخصی خود قربانی کرده اند.
این تیکه داران به داعیه و آرمان های ملی و سیاسی و فرهنگی تاجیکان خیانت کردند، علیه دولت استاد ربانی دست به کودتا زدند، مساله حاکمیت را دوباره در همان مسیر سنت منسوخ قبیله ای گذشته برگرداندند، با عث حضور قوتهای خارجی در کشور شدند، با خلع سلاح نیروهای مقاومت وسپردن این سلاح به طالبان توازن نظامی وسیاسی بین جوامع واقوام را برهم زدند، حق تولید انحصاری، قاچاق و ترافیک مواد مخدر را بیک قوم دادند، که عواید آن با درآمد های ملیارد دالری به جیب گروه های تروریستی وسران قومی و قبیله ای سرازیر گردیده ومیگردد.
اکنون در کشور بیش از سه ملیون معتاد وجود دارد. مردم در سایر ولایات از گرسنگی میمیرند ومعتادین درزیر انبار کثافات کابل با زندگی و مرگ دست به گریبان اند. اما انحصار قومی کشت و قاچاق مواد مخدر مانند حاکمیت سیاسی، درهلمند وقندهار، ارزگان و ننگرهار، سران قبایل و سازمانهای تروریستی پشتون را فربه تر از گذشته ساخته است و دولتهای مزدور کرزی و احمدزی در پشت سر انحصار قومی کشت و ترافیک مواد مخدر قرارداشته ودارند.
تیکه داران قومی با اشاعه ی محل گرایی، دسته سازیهای محلی و ترویج گرایشهای اسلام سیاسی، اتحاد سیاسی و اجتماعی جامعه راکه طی دوران مقاومت شکل گرفته بود از هم پاشاندند. در برابرقتل ناجوانمردانه رهبر جمعیت اسلامی وسایر فرماندهان و نخبه های سیاسی و نظامی تاجیک با خفت و جبن سیاسی، بخاطر ترس از دست دادن قدرت و ثروت خود سکوت کردند و این مساله جرآت تیم فاشیستی کرزی ــ احمدزی را بدانجا کشاند تا قاتل استاد شهید را بعوض محاکمه، مسؤل امینت جان مردم تعیین کند!؟
ما اگر نتوانیم تاریخ انتقامجویی، تصفیه حسابهای گذشته و پخش کردن کستها وفلم هارا در مبارزات سیاسی ومدنی ، انهم بخاطر به پیروزی رساندن متعصب ترین وفاشیست ترین گروه« مغز متخصص تعصب» به سطح همکاری میان دوبرادر همسرنوشت وهمزنجیر تبدیل کنیم وشعار هارا با عملکرد های ملی و عادلانه برای رفع تعصب و تبعیض وانحصار قدرت و مشارکت عادلانه تبدیل نماییم، چیزی برای برپایی جنبش ملی نداریم، باز به همان راهی برمیگردیم، که هرکس راه خودش را برود و اگر مصلحت قومی ایجاب کرد، برای بلند معلوم شدن سر شانه ای یک دگر بایستیم.
به همینگونه ازبکها وترکمنها، ازسده های دور بدینسو با تاجیکان زندگی مشترک داشتند و نام ترک وتاجیک در تمام متون تاریخی ما همردیف هم بکار برده میشد، اما رهبران قومی برادران ترک تبار ما، که هر روز قبله بدل میکنند و از شاخی به شاخی میپرند، به لحاظ بازیهای سیاسی و استخبارتی کشور های دیگر در تلاش اند این زندگی مشترک اجتماعی و فرهنگی را برهم بزنند وزمینه خون ریزی دیگر در شمال کشور راه بی اندازند. باید برادران ازبک وترکمن ما بدانند، که ازبکها وترکمنهای افغانستان منافع ملی کاملن جداگانه با داعش پروری و طالب پروری دولت تروریست پرور ترکیه دارند. دولت ترکیه با حمایت از گروه های تروریستی، بنیاد گرا و اسلام سیاسی در نقطه مقابل منافع ملی ازبکها و ترکمنها در افغانستان قرار دارد و بر خلاف پا گیری یک جنبش مدنی، سکولارو ترقیخواه ازبک وترکمن عمل میکند .
دوستان ازبک وترکمن ما بخوبی شعارها ، زمزمه ها وشعر های حماسی! پان ترکیست ها در جنگ اندازی ازبک وتاجیک هنگام سلطه ای جنبش ملی اسلامی بر شمال را بیاد دارند، که میگفتند « حزب اسلامی کجا و فتح ساحات شمال ...، » یعنی برای کسب برتری باید با جنگ و دندان بجان تاجیکان افتید. ولی دیدیم، که با فرو پاشی دولت اسلامی استاد ربانی، بیک چشم بهم زدن شمال بدست حزب اسلامی، که جامه ای طالب را در برکرده بود، سقوط کرد واز جنگاندن ازبک و تاجیک، هزاره و ترکمن، دیگران سود بردند.
بهانه تراشی رهبران جنبش ملی و اسلامی زیر نام مبارزه با طالب در تفاهم کامل با حکومت ضد وحدت ملی و فاشیستی کرزی ــ احمدزی وخلق حوادث خونین در تخار و فاریاب، قندز و...، به هدف اصلی سرکوب تاجیکان وحمایت مستقیم رهبری ترکیه از آقای حکمتیار، نوید شوم شورای هم آهنگی دیگری است، که به تسلط دوباره طالبان در شمال و راه اندازی حمام خون درین مناطق مبدل خواهد شد. از سر گیری جنگ در شمال به جنگ طولانی منجر خواهدشد، که قربانی آن ازبک، ترکمن، تاجیک و هزاره انتخاب شده اند. بنا برین بر عهده ی روشنفکران ازبک وترکمن است، تا بعوض گیر افتادن در دام توطیه های پیچیده ای دیگران احساس مسؤ لیت کنند و از آفریدن هر گونه فاجعه در شمال جلوگیری کنند.
بنا برین تاجیکان برای آغاز همکاری ثمربخش، خواستار بر داشتن گامهای مشابه از جانب جنبش روشنایی وهمینطور روشنفکران ازبک وترکمن نیز هستند تا به اصطلاح حرکتها ملی شوند. رو شنفکران مسؤ ل و متعهد جامعه ای تاجیک از طریق مجاری و کانالهای مسیر و ممکن صدای اعتراض شان را بر علیه معامله گری تیکه داران قومی بلند نموده اند و از سایرین نیز میخواهند با برخورد مشابه با تیکه داران قومی شان، موانع از سر راه همکاری بین جوامع واقوام را با هوشیاری سیاسی و آینده نگری بردارند.


تجربه جنبش روشنایی و تاجیکان
بخش سوم

و اما آنچه بر میگردد به جامعه ای تاجیک

ضرورت یک نهاد مشابه جنبش روشنایی برای جامعه ای تاجیک مساله جدی است. جامعه باید مانند جنبش روشنایی تمامی نهاد های سیاسی، مدنی وفرهنگی خود را در راستای خواستهای برحق وعادلانه ای داعیه تاجیکان متمرکز کند و با تشکیل یک نهاد مشروع، سراسری، دموکراتیک و قابل اعتماد سیاسی مردم، جلو افتراق سیاسی و اجتماعی درونی خویش را بیگیرد.
الگو بر داری از جنبش روشنایی برای اتحاد سیاسی و اجتماعی جامعه تاجیک با حفظ گرایشات مختلف و متنوع فکری و سیاسی، امریست لازم وضروری . تجربه جامعه ای برادر هزاره با داشتن نهاد های مختلف فکری وسیاسی اما متحد شدن بر محور منافع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه ای هزاره نشان داد، که داشتن تعهد به جامعه میتواند مرزها و صف بندیهای سیاسی وفکری را عبور کند. در جنبش روشنایی طیف های مختلف و متنوع سیاسی و فکری ( حزب وحدت اسلامی، حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان، حزب وحدت ملی ، حزب کار وتوسعه، حزب ملت، حزب حرکت اسلامی، حزب حرکت اسلامی مردم افغانستان، حزب اقتدار ملی، حزب انسجام ملی وهمینطور چپ دیروز) ، در وجود شورای عالی مردمی جنبش روشنایی بحیث یک جریان سیاسی و مدنی مدافع خواستهای عادلانه ی جامعه هزاره متحد شدند.
این در حالی است، که تاجیکان نتنها با همه دعواها، هوچیگری، هیاهوی خیابانی، مظاهرات چند نفری، تبلیغات، نمایش و فیشن واداهای فیلسوفانه تا کنون نتوانسته اند جریانهای تاثیر گذارسیاسی در خط حفظ منافع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود را ایجاد کنند، بل سازمانهای تاثیرگذار بزرگ سیاسی، که دران تاجیکان نقش کلیدی داشتند را نیز بخاطر معامله گری ومنافع شخصی و نفوذ حلقه های استخبارتی خارجی در رهبری این سازمانها، فرو پاشیدند.
جمعیت اسلامی بمثابه ای سازمان سراسری و متشکل از تمام اقوام، که بیشتر تاجیکان دران حضور فعال داشتند، تا کنون با سر پرست اداره میشود وبعد از همه تبلیغات و پلوفهای بلند پروازنه تا هنوز نه یک برنامه فکری و سیاسی منسجم دارد ونه هم رهبری منتخب. با وجود توصیه های اکید استاد ربانی رهبر فقید جمعیت اسلامی هنوز از سرنوشت کانگره ی آن خبری نیست . برعکس برای پاشاندن هدفمندانه آن ده ها حلقه و گروپ، که اکثرن از یک محل برخاسته اند از بدنه آن جدا وبر علیه آن فعالیت دارند و این گروه ها هم همه بنحوی با شبکه های استخباراتی همکاری دارند. برای اینکه نام و میراث جمعیت اسلامی را بردارند، میخواهند درزیرنام جبهه حراست وثبات مدفونش کنند.
جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان بحیث یک جریان فراگیر ملی وبا داشتن فیصدی بلند تاجیکان درترکیب اجتماعی آن، هم بعد از تحمیل کردن چندین انشعاب و تجزیه بر آن توسط عمال جاسوسی پاکستان، انگلیس، امریکا وترکیه، در وضیعت کنونی در اتحاد بازی باگروه هایی گرفتار است، که میخواهندعملن آنرا به خدمتگذار سراپاقرص حاکمیت سیاسی تیم فاشیستی کرزی ــ احمدزی، طالبان، افغان ملت و حزب اسلامی حکمتیار تبدیل کنند و با این گونه اتحاد بازی ها، در صدد تحمیل شرایطی بر آن اند، تا تاثیرگذاری آن برای تامین عدالت ملی وسیاسی خنثی شود و از هرنوع تمایل برای مبارزه در راه برقراری عدالت اجتماعی بر کنار بماند.
باید با قاطیعیت خاطر نشان گردد، که صرف نظر از هورا کشیدن ها برای اتحاد و وحدت نیروهای دموکراتیک وداد خواه!؟ هدف از پیچانیدن جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان درین اتحاد بازیهای سیاسی و تشکیلاتی، مصرف انتخاباتی دارد و هیچ ارتباطی به تشکل نیروهای دادخواه و ترقی خواه، ملی و دموکراتیک بر محور تامین عدالت اجتماعی در کشور نداشته و ندارد. کارزار اتحاد بازیها برای جمع آوری لشکر برای پیروزی تیم غنی واتمر در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی آینده براه انداخته شده است، کاری، که در انتخابات تقلبی ریاست جمهوری برای تحمیل غنی بر گرده مردم نیز اتفاق افتاد.
آقای اتمر، که در راس شبکه ای استخباراتی انگلیس در کشور قرار دارد وسند فروش کشور را به نمایندگی از چپ!؟ به امضا رساند، کاندید محوری تیم فاشیستی کرزی ــ احمدزی برای انتخابات آینده است، که مبلغان مزدور در ظاهر چپی نیز در صف حامیان آن قرار دارند، اگر از معامله گری برای قدرت و ثروت و شهرت بگذریم، واقعن چی ارتباطی بین مواضع چپ و نیروهای دادخواه! وحنیف اتمر وجود دارد و برای تامین کدام اهداف ملی، مترقی و داد خواهانه در راستای تامین عدالت اجتماعی با هم متحد شده اند؟ بدون هیچ شک وشبه حلقه وصل، همان گرایشات فاشیستی برای یک قومی ساختن تمام نماد ها و نمود های ملی در کشور است.
در واقع فرو پاشاندن جمعیت اسلامی از گروه های جهادی و جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان از مواضع فکری و سیاسی چپ، که هردو سازمان وتشکل فراقومی و سراسری بودند و حضور گسترده ای تاجیکان در آنها باعث تعادل قومی، مسامحه و همکاری میان جوامع و اقوام برای یک حرکت ملی گردیده بود، برای پیروزی تیم فاشیستی کرزی ــ احمد زی وحضور ونفوذ کامل غرب در کشور طراحی و به پیش برده شده است.
طوریکه همه شاهد بودیم، تمام گروهای در ظاهر چپ با جنگاندن پیکها وشعار های سر نگونی مجاهدین در کنار تنظیمهای بنیاد گرایی مجاهدین پشتون، طالبان و استخبارات پاکستان، انگلیس، عربستان و ترکیه تحت رهبری امریکا، از تیم فاشیستی غنی حمایت کردند. آیا درزمان انتخابات هر تاجیک، هزاره، ازبک و پشتون چپ اندیش!؟ حامی تیم غنی میدانست، که با دست افشانی و پایکوبی برای فروش کشور و سلطه کامل گروهای فاشیستی و از جمله برگشت حکمتیار و طالبان بقدرت رای میدهد؟ واقعن اینها با همه سرسپردگی ونوکری چی انتظاری از غنی داشتتند ودارند؟ تیم فاشیستی غنی در نقش گارد محافظ منطقه ای امریکا با باجدادن چند سره تنها بهره برداری، که میخواهد ازین اتحاد های درونی و بیرونی کند منافع تباری پروژه ای پاک سازی قومی است، واقعن چپ ! به برنامه وابستگی به غرب وجهان سرمایه داری، چپاول کشور توسط کمپینیهای بزرگ فراملیتی، به تبدیل شدن کشور به میدان تجاوز گری های امریکا، حذف آزادی و استقلال کشور، بزنجیر کشیدن هرچه بیشتر زحمتکشان و تصفیه های قومی رای نداده است؟
خوب در برابر این حمایت خاضعانه کی، چی بدست آورد؟ افغان ملتیها، گروه های زیر پوشش طالبان، حزب اسلامی حکمتیار، خلقی های پشتون و ندرتا برخی پرچمی های پشتون صاحب کرسی شدند. امتیاز اصلی حمایت چپ! به پشتونهای خلقی رسید، که هم اکنون تمام بخشهای نظامی و امنیتی کشور را اداره میکنند. آیا این خلقی های و پرچمی های پشتون چپ!؟ تیم غنی مصروف تحقق آرمانهای داد خواهانه و عدالت اجتماعی در کشور اند؟ خیر. آنها در پروژه ای ضد ملی غنی برای تصفیه های قومی و نژادی تعهد دارند ونه به برقراری برابری، برادری، عدالت اجتماعی و همبستگی ملی مردم افغانستان.
کارایی بد ونفرت انگیز، ناتوانی مدیریتی، فساد اداری، ظلم، تبعیض اجتماعی، نا امنی، خصومت ملی، بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی چندین برابر در ادارات و وزارت خانه های زیر مدیریت این چپ ها افزایش یافت. اولین اقدام هم فروش کشور به امریکا زیرنام معاهده ای استراتژیک توسط یکی از همین چپ ها صورت گرفت. خلقی ها در درون رژیم به مدافعین طالبان وحکمتیار تبدیل شدند و گامهایی را برای پیوستن حکمتیار با رژیم برداشتند ونقش ستون پنجم را بسود طالبان بازی میکنند.
آنچه چپ های تیم غنی به مردم تحفه دادند، فشار طاقت فرسا بر طبقات محروم وتهیدست وفقیر جامعه، بیکاری گسترده، فرار دسته جمعی جوانان و متخصصین عرصه های مختلف به بیرون وایجاد فاصله ای وحشتناک طبقاتی در کشور است. زحمتکشان سایر اقوام به اضافه ستم طبقاتی سنگینی ستمگری ملی و قومی را نیز به دوش میکشند.
کسی ازین همه گروهای چپگرا و چپ اندیش تاجیک از آدرس حزبی شان در بدل این همکاری نوکر منشانه با تیم غنی وترکه ای قدرت سیاسی وحراج قومی حاکمیت سیاسی چیزی و کرسی بدست آورد؟ مسلمن خیر. دوستان چپ اندیش تاجیک ما میدانند، که در این تجمع های سیاسی ــ قومی صرف تاجیکان را قربانی انتخاب کرده اند. این زد وبندهای قدرت پرستانه و منفعت پرستانه، جاسوسی و جاسوس پروری برای استخبارات خارجی، چی ارتباطی به مواضع چپ و دادخواهانه نیروهای ترقیخواه و از جمله مواضع گذشته حزب فروپاشیده ای دموکراتیک خلق افغانستان دارد؟
تاجیکان باید با هوشیاری سیاسی، آگاهی ملی به دام این اغواگری های قبیله ای دستگاه ستمگستر کرزی ــ احمدزی نیفتند، غنی و تیم فاشیستی آن دشمن اصلی جامعه تاجیک، فرهنگ، زبان، ارزشهای اجتماعی و هویت تاریخی تاجیکان است. غنی از هر فرصتی چی در اتحاد بازیها وچی همکاری با کشور های منطقه و جهان و چی در ایتلافها و اتحاد های انتخاباتی ضربه اساسی را به تاجیکان زده است، بنا برین همکاری از هر نام و آدرسی با این تیم بمعنی دشمنی با جامعه تاجیک است.
تاجیکان ازین رهگذر نیز به تشکیلات سیاسی و مدنی درون اجتماعی خود نیاز دارند، که خط تامین وحدت ملی، نه از ادغام و استحاله همه هویت ها، فرهنگها، و ارزشهای اجتماعی در یکی، بلکه از اتحاد، همکاری، همسویی و تعامل اقوام با یک دگر میگذرد و برای هر تفاهمی با بخشهای دیگر جوامع برادر، ما به نهاد مشروع، قانونی، دموکراتیک و جمعی نیاز داریم تا اراده سیاسی و اجتماعی جامعه را منعکس کند و بتواند بطور مشروع ازان نمایندگی کند.
با دریغ ودرد، که تاجیکان تاهنوز در تشکیلاتی دست وپا میزنند، که هیچگونه تعلقی به سرنوشت ملی و سیاسی آنها نداشته وندارد.ازینرو برخورد از نام جامعه از آدرسهای گوناگون صورت میگیرد و چی بسا سالهای طولانی است، که استفاده ابزاری ازنام جامعه، تجارت سیاسی و بدست اوردن منافع مادی به همراه داشته است. برای ختم آدرسهای متعدد و گوناگون و دلال مشربی، جامعه باید قیادت سیاسی مشروع، دموکراتیک وبا نمایندگی عادلانه از تمامی بخش های فکری و سیاسی، مذهبی و محلی را ایجاد کند و صرف چنین نهادی حق نمایدگی از جامعه را دارد وبس.
شرکت از آدرس نمایندگی پارلمان و یا یک حزب سیاسی مساله دیگر است اما نمایندگی توخالی و میانتهی از نام یک جامعه چند ملیونی در کشور مساله دیگر. جامعه با برپایی قیادت مشروع، مسؤل و متعهد خود از طریق راهکارهای کاملن دموکراتیک باید بتواند جلو هر نوع تیکه داری قومی، دلالی، پوپولیزم، حادثه آفرینی و موج سواری گروه های ماجرا جو راکه از نام و آدرس جامعه مصروف بهره برداری سیاسی، تبلیغاتی بسود شخصی اند بیگیرد.
تایید و تمجید ها نمیتواند یکطرفه باشد، باید جاده دوطرفه در همکاری با اقوام ایجاد شود و همچنان توازن در داد و ستد های سیاسی وهمکاری اجتماعی برقرار باشد. یکی از دلایل اساسی محرومیت سیستماتیک تاجیکان، عدم یک ساختار سیاسی ــ مدنی سراسری و دارای پایگاه وسیع اجتماعی است، که باعث شده تا حضور بالفعل و بالقوه جامعه در کارزارهای سیاسی و دموکراتیک، تمثیل نگردد وجامعه در مسایل کلان ملی به پارچه های خورد منقسم شود و تاثیر گذاری جمعی ان در حیات سیاسی زایل شده و دروازه سوء استفاده بسود چند دلال و معامله گر باز گذاشته شود.
پایان
عالم
30 می 2016

 

هیچ نظری موجود نیست: