شنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۵


نویسنده: انجنیرمحمد عالم جمال

واژه سازی ضرورت مبرم حفظ و تکامل زبان است

اخیرا جناب حداد عادل رییس فرهنگستان زبان وادبیات پارسی ایران در یک همایش فرهنگی ایران و افغانستان در ضمن سنخرانی شان گفت: « فرهنگستان زبان و ادبیات پارسی در طول فعالیت خود توانسته است، بیش از 55 هزار معادل فارسی را برای واژه های خارجی پیدا کند و ما آماده ایم این واژه هارا در اختیار حکومت افغانستان قرار دهیم...».
در پی این اظهارات، عده ی که بگونه فطری با زبان پارسی دری دشمنی داشته و مخالف هرگونه همکاری فرهنگی و ادبی در میان کشورهای پارسی زبان میباشند، بگونه آنی وهستریک واکنش نشان دادند و این پرسش را مطرح کردند که آیا پیدا کردن معادل دری برای واژه های خارجی ضروری است؟ و خود پاسخ دادند، که هیچگونه واژه سازی ومعادل سازی برای زبان دری ضروری نیست و زبان دری بی نیاز از معادل سازی برای واژه های خارجی است؟!
استدلال این فارسی ستیزان اینستکه جهان روز تاروز کوچک شده میرود، جوانان ما باید از واژه های خارجی استفاده کنندو آنهارا در زبان دری عینا بکار ببرند. ازینرو ما مخالف استفاده از واژه های فارسی معادل خارجی آنها،که تولید شده در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی ایران اند، میباشیم؟! این مساله در کنار اینکه در ظاهر خیرخواهی! برای زبان دری پنداشته میشود، دشمنی آشکار با زبان پارسی دری است.
در واقع این قرار گرفتن در دفاع از زبان دری و محکوم کردن زبان پارسی و این اشک تمساح ریختن ها برای زبا ن بین القومی دری! در اصل برای برای برداشتن زبان دری ازین سرزمین مطرح میگردد و این دوستان زبان دری؟! خواهان تضعیف و مردن تدریجی این زبان بوده ومیباشند. ادبیات فارسی ستیزانه را این آقایان بگونه ی به خورد مردم میدهند، که بتواند رگ گلوی قومگرایان و فرهنگ ستیزان را به ارتعاش بیاورد و جامعه فارسی زبان افغانستان را در نوستالوژی ملی گرایی بیمار حفظ زبان دری غرق کند.
جناب دوکتور خالدی نیز ازین قماش اند، که احساسات فارسی ستیزی خود را در قالب دلسوزی به زبان دری بیان کرده است. بایدآقای خالدی بداند، که زبان پارسی، دری و تاجیکی همه یک زبان است، در سه لهجه وگویش کمی متفاوت از هم. هر ایرانی، افغانستانی و تاجیکستانی فارسی زبان، زبان همدگر را میداند. این زبان داشته ی پر ارج معنوی، فرهنگی و ادبی یک جغرافیه کلانتر از افغانستان است و به همه تعلق یکسان دارد و تمامی جوامع واقوام درین سرزمین، در رشد، شگوفایی و تکامل آن سهم شایسته داشته اند.
بنابرین فارسی زبانان میتوانند هم درین سه کشور و هم در سایر کشورها از تولیدات فرهنگی وادبی زبان پارسی دری بگونه ی مشترک، بدون هیچ قید وبندی برای تکامل زبان پارسی دری بعنوان زبان مشترک شان استفاده کنند و هیچ مانعی درین راه نباید بوجود آورده شود.
جناب داکتر خالدی، اگر فارسی زبانان افغانستان بعوض این 55 هزار واژه فارسی تولیدشده در فرهنگستان ایران، واژه های خارجی را در زبان دری بپذیرند و با پیشرفت دانشهای بشری در عرصه های سیاست، فرهنگ، فن آوری اطلاعات، صنعت، دارو شناسی، گیاه شناسی، طبابت وسایر بخشها، نیازمندی روز افزون به پذیرش واژه های خارجی بمیان میآید و باید واژه های بیشتر خارجی را همه ساله داخل زبان دری نماییم.
ما که نه از خود اختراع داریم و نه اکتشاف، نه فرآورده صنعتی و نه فن آوری معلوماتی و حتی نه کار ثمر بخشی در عرصه های دین، فرهنگ، ادبیات و هنر انجام داده ایم، و آنچه داشتیم در زیر تهاجمهای پیوسته قبیلوی نابود شده است، در واقع با پیشنهاد جناب شما چند سال بعد ما بعوض زبان دری یک زبان خارجی مرکب خواهیم داشت، که از همه کشور ها واژه گرفته است، آنوقت سرنوشت خود زبان دری چی میشود؟
اضافه بر آن زبان پارسی دری با تحمیل واژه های پشتو، که از پشتیبانی همه جانبه ی قدرت سیاسی ــ قومی، بعد از دوره ی امیر امان الله خان و به اساس پیش فرضیه های طرزی زیر نام مصطلحات ملی نیز گرفتار است، نمیتواند با این طرحهای دلسوزانه جناب خالدی برای زبان دری، تکامل چی، که حتا بقایش را حفظ کند و به حیات خلوت و ساده اش هم ادامه دهد. بدون هیچ شبه ی چنین ترحم اگر خوشبین باشیم زبان دری را بیک زبان گفتاری محلی تبدیل خواهد کرد، آنهم در صورتیکه برای گویندگانش در دفتر و دیوان ودبیرستان و دانشکده ودانشگاه جریمه ی نقدی و مجازات اخراج از کار وضع نشود.
هرزبان و ازجمله زبان پارسی دری با پذیرش بی قاعده واژه از زبان های دیگر، در صورتیکه از خود باروری در عرصه واژه سازی واصلاح دستور زبان نداشته باشد و خود را متناسب با دستآوردهای بشری در تمامی عرصه های گوناگون همآهنگ نکند و از طریق واژه سازی نیاز گویندگان خود را برآورده نسازد و از پاسخ به نیاز زمانی ناتوان باشد، بزودی میمیرد و از صحنه روزگار حذف میشود.
گویشهای قدیمی ما ازین جهت جای شان را خالی کردند، که نتوانستند نیاز عصر خود را پاسخ دهند و یا در اثر هجوم استعمار فرهنگی ونداشتن زمینه برای استفاده از واژه های خود، عمدتن در عرصه های دین، فرهنگ وادبیات و دانش های رو جلو بشری، خشکیدند و جای خود را به زبانهای دیگر خالی کردند و ازین لحاظ هم است که پیشنهاد جناب خالدی بیش ازینکه دلسوزی برای زبان دری باشد، دشمنی برای خشکاندن ونابود کردن آنست.
زبان را اگر از واژه سازی و معادل سازی واژه های زبانهای خارجی محروم کنیم و اگر هر چند سالی بتعداد 55 هزار واژه خارجی بزبان اضافه شود و واژه های کشور های گوناگونی، که صاحب تولید فناوری اطلاعات، فراورده های صنعتی در عرصه های مختلف دانش بشری اند مانند آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، جاپانی، چینایی و...، در زبان دری وارد شوند و در داخل هم یک گویش محلی سردمداران سیاسی بر آن تحمیل شود، جز اینکه تابوت این زبان مانند سایر ارزشهای فرهنگی، هنری، تاریخی و تمدنی این سرزمین در دل خاک مدفون شود، انتظاری دیگری نباید داشته باشیم.
اگر چند سال بعد با تطبیق فرمایش جناب خالدی یک فارسی زبان افغانستانی یک صفحه بنویسد، به احتمال بسیار قوی بیش ازیک یا دو واژه ی فارسی دری نخواهد داشت و بقیه اش همه واژه های خارجی خواهند بود. بدین لحاظ است، که استعمار فرهنگی ایران؟! و فارسی ستیزی و دشمنی با یک میراث مشترک حوزه ی تمدنی ما ویک زبان را سه زبان تعریف کردن معنا پیدا میکند و در قالب شیفتگی به زبان دری، بنیاد آنرا بر می اندازند.
مگر زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، هندی و... ، واژه نمیسازند؟ وقتی هر اختراع و اکتشاف، فنآوری و فرآورده صنعتی خود را بزبان خود نام میگذارند در واقع دستگاه وازه سازی زبان، که همه ساله صدها واژه جدید را بزبان تزریق میکند، پیوسته واژه میسازد. همیگونه در عرصه دانش، سیاست، فرهنگ، هنر و ادبیات و از نظر دستور زبان اصلاحات پیوسته درین زبانها صورت میگیرد. هیچکدام این زبانها زبان ضد سال پیش نیستند.
خوب ما که نتنها صاحب فرهنگستان زبان دری در کشور خود نیستیم، که برای زبان دری جناب خالدی واژه بسازد، بل حاکمیت سیاسی بطور پیوسته واژه های زبان پشتو را در عرصه های مختلف برآن تحمیل میکند، چگونه میتوانیم زبان دری را بگفته شما بحیث زبان رابطه بین مردم حفظ و تکامل دهیم و از تولیدات فرهنگی وادبی ایران بی نیاز بسازیم؟ بعوض این همه پارسی ستیزی ومحکوم کردنهای احساساتی و قومگرایانه چه پیشنهاد سازنده ی برای حفظ و تکامل زبان دری دارید؟
ایجادفرهنگستان برای زبان وادبیات پارسی دری یک مساله مهم برای حفظ و تکامل زبان پارسی دری است. ما باید اضافه بر تولید واژه های جدید، معادل تمام واژه های خارجی را بسازیم و آنرا به اختیار مردم بگذاریم، این مردم اند، که کدام واژه را می پذیرند و آنرا به قرارداد اجتماعی تبدیل میکنند و کدام یک را نمی پذیرندو پذیرش واژه های جدیددر گفتار و نوشتار کار مردم است، هر واژه که مقبولیت اجتماعی یافت، بدون شک به واژه مورد استفاده زبان مبدل میگردد.حفظ و تکامل زبان بدون واژه سازی، سچه سازی و اصلاح دستور زبان، کاری است ناممکن وغیر عملی.
اگر خود ما اضافه برینکه واژه نسازیم و واژه های دیگر را بر زبان دری تحمیل کنیم و مانع استفاده از تولیدات و واژه سازی کشورهای پارسی زبان شویم، بدینگونه ما زبان را در جهار دیواری زندانی میکنیم تا ببوسد. در حالیکه خود جناب خالدی هم قبول دارند، که زبان پارسی دری ازین جغرافیه برخاسته وبعد ها به ایران برده شده است، که کاملن راست هم میگوید. پس چرا کار خلاق و سازنده را برای زبانی، که مالکیت آنرا دعوا داریم از جانب هر مجمع وکشوری که باشد، رد میکنیم؟! پس معلوم است، برخلاف اشک تمساح ریختن برای زبان دری، دلهره و نگرانی جناب خالدی از بقا و تکامل زبان پارسی دری است.
باید اضافه کنم که این به این معنا نیست، که ما بجای واژه های خالص و ناب لهجه ی پارسی دری مناطق مختلف کشور، واژه های ایرانی را بپذیریم، باید اصالت لهجه و واژه های ناب محلی ما حفظ شود و زبان پارسی دری افغانستان آنچه را ندارد وام بیگیرد و نه اینکه آنچه دارد دور بی اندازد و از دیگران قرض کند. این دادو گرفت در تمامی زبانهای دنیا امریست معمولی. ما واژه های چندین هزار ساله داریم، که میتوانیم برای غنا و بار وری بیشتر زبان پارسی دری آنهارا به ایران و تاجیکستان ودیگر پارسی زبانان وام دهیم. نباید دیوار سیاسی وقلمرو سیاسی را بر مرزهای فرهنگی وتمدنی و ادبی تحمیل کنیم، اینکار پیش از همه بزیان افغانستان است، که زمینه تکامل یک ارزش معنوی، فرهنگی و تاریخی این سرزمین را می خشکاند.

در بخش دیگر جناب خالدی با وجود مخالفت با هر چی و هرکی رنگ وبوی ایرانی و فارسی دارد، اما نقل قول طولانی و بی لزوم از جناب استاد ملایری آورده است. یعنی اگر ایرانی هم بتواند عطش فارسی ستیزی، ایرانی ستیزی را فرو بنشاند و در راستای منافع قومی تمام شود، ولو از همان ایران مورد نفرت باشد، بازهم جناب خالدی و همفکرانش حاضر به قبول و نقل قول از آنها میباشند.
اما جناب خالدی بدون ذکر نام اثر و صفحه های آن که یکی از الزامات سند ومدرک آوردن است، از جناب ملایری، نقل قول کرده، و لی امانت داری را رعایت نکرده است و نه هم به مقایسه تمام منابع و ماخذ پرداخته است. زبان پارسی دری از خانواده زبانهای هند وایرانی، ریشه اش بزبان هند واروپایی میرسد. در سرزمین باستانی ما ادبیات ویدی و ادبیات اویستایی همزمان در شمال و جنوب هندوکش رواج داشت( کهزاد، تاریخ ادبیات افغانستان، سال 1330 صفحه 5 ) و زبان فارسی دری ریشه اصلی اش بزبان اویستایی میرسد.
کمله فارسی برخلاف نقل قول طولانی جناب خالدی از ملایری، که گویا ایرانی ها زبان دری را در سرزمین ایران، فارسی نامیدند و این کلمه هم از هخامنشی گرفته شده است، کذب و جعل آشکار است. کمله فارسی، یا پارتی از نام قبیله پارت، پارتی و پرثوی گرفته شده است، که یک قبیله خراسانی و بین هرات و شمال افغانستان کنونی تا حوزه خزر زندگی داشتند. زبان پرثوی یا پارتی خراسانی قدیمتر از پهلوی ساسانی است و در واقع پهلوی ساسانی خود تاثیر فراوان از پرثوی ، یا پارتی خراسانی برداشته است ( کهزاد، زبان وادب پرثوی، بخش ششم صفحه 48 ).
پرثوه یکی از قبایل آریایی باختری بود و بعد از مهاجرت از باختر در میان هریرود و سواحل جنوبی خزر، که یکی از ولایات جنوبی پارتیا یا پرشید معروف بود، متوطن شدند. ارساس بلخی مؤسس سلاله پرثوه میباشد، که بعد از سقوط یونانی ها زمام امور را بدست گرفتند و بعدن سلطنت خود را به غرب ایران کنونی منتقل کردند( همان جا صفحه 49 ) شاخه دوم این سلاله در حوزه ی ارغنداب، هیرمند زابل و کابل جابجا بودند و سلطنت محلی را تا مدت های طولانی ادامه دادند( همهاجا 49 ــ 50 ).
بنا برین نام زبان پارسی نیز از همین پرثوی یا قبیله پارتی گرفته شده و با جعل کاری خالدی یا ملایری هیچ ارتباطی به ماد، هخامنشی، صفوی و افشار ندارد ( صفحه های 49 ــ 54 تاریخ ادبیات افغانستان کهزاد) . این زبان هنگام اقتدار سیاسی قبیله ی پارت زبان رسمی بود و از قرن سوم قبل از میلاد تا قرن سوم میلادی در بخشهای مهم آسیای میانه، افغانستان و ایران رواج داشت.
آثار مانی اکثرن به پرثوی پارتی و رسم الخط سریانی نوشته شده وآثار بدست آمده از خرابه های تورفان همین اکنون موجود است. ( همانجا صفحه 51 ). رسم الخط این زبان در افغانستان و آسیای میانه، الفبای خروشتتی بود. پهلوی ساسانی یا پارسیک درواقع اثر بسیار زیاد از پرثوی یا پارتی خراسانی پذیرفته بود.
یکی از نمونه های این زبان « ایا تکار زریران » است، که در ابتدا شعر بوده و دقیقی بلخی درر واقع آنرا بشعر پارسی دری، بر گردانده است، که بعدن ضم شاهنامه، فردوسی شاعر حماسه سرای زبان پارسی دری شده است. این اثر بعدن به زبان پهلوی ساسانی برگردان شد و هنوز باقی است( همانجا 50 ــ 54 ). تمام دانشمندان ایران اتفاق نظر دارند، که زبان پارسی دری از شرق ایران زمین و آسیای میانه برخاسته است( ذبیح اله صفا، تاریخ ادبیات ایران صفحه 29 ).
اینکه جناب خالدی میفرمایند زبان دری از پشتو و ترکی و هندی غنی شده است، هیچگونه همخوانی با واقعیت نداشته وندارد. زیرا زبان پشتو تا قرن هفدهم میلادی صرف یک گویش شفاهی محلی بوده است و اولین اثر مکتوب زبان پشتو همان « خیر البیان » پیر روشان است، که خود مؤلف هم نه پشتون بلکه از اورمری های پاکستان کنونی بود( میر محمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، صفحه های 50 ــ 53 ).
جناب خالدی زبان هخامنشیان را عیلامی میداند ولی هیچگونه سند ومدرکی هم مبنی بر عیلامی بودن زبان هخامنشیان اراییه نمیکند. چنین برخورد احساساتی و زبان تحکم در باره زبان و دانشهای بشری، خود قابل پرسش است. از هخامنشیان صدها کتیبه وسنگ نوشته ها بر جای مانده است، که نمونه های فراوانی در داخل و بیرون ایران هم اکنون وجود دارد و همه زبان شناسان به اتفاق زبان هخامنشیان را آنچه امروز فارسی کهن نام گرفته است، میدانند، که الفبای این زبان آرامی بود.
پایان
عالم
16 دسامبر 2016

چهارشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۹۵

آیا دوستی با هند و دشمنی با پاکستان راه حل است؟ نوشتهء ع.م.اسکندری

آیا دوستی با هند و دشمنی با پاکستان راه حل است؟
دکتور اشرف غنی کمک 500 ملیونی پاکستان را رد کرد. احساسات یا دپلوماسی ؟
==================================
جناب دکتورغنی در کنفرانس قلب آسیا در امرتسر هندوستان فرمودند: پاکستان به جای کمک ۵۰۰ میلیون دلاری به افغانستان با تروریسم بجنگد و این پول را در راستای دهشتگری و هراس افگنی هزینه کند.
شاید آنچه دکتور غنی گفته است بسیار نادرست نباشد و بزرگترین کمک پاکستان این خواهد بود تا به تجهیز و تربیت تروریستان ضد افغانستان پایان دهد و پولی را که به افغانستان کمک میکند در راه مبارزه با تروریزم طالبانی  و گونه های دیگر آن مصرف کند. شاید لحن ادایش نیز طبق معمول در سخنرانی هایش درست نبوده باشد، ولی آیا این کل حقیقت است؟ این موضع گیری آقای غنی شاید احساسات ناسیونالیستهای دروغین ( که در اصل ترایبلیست اند نا ناسیونالیست) به نفع وی تغییر بدهد؛ ولی هیچ فایدهء برای صلح و ثبات در افغانستان ندارد.
من با آنکه از منتقدان سیاستهای آقای غنی هستم (البته نه بخاطر وابستگی قبیلوی و تباری اش ولی بیشتر بخاطر سیاستهای تمامیت خواهانه، احساساتی وغیر عملی اش ) ولی یگانه پالیسی او را که مورد تاییدم بوده سیاست مصالحه جویانه اش با پاکستان در آغاز کارش بود؛ ولی قراریکه دیده میشود بعد دو سال حکومت گری او به همان سیاست معمول حکام افغانستان (ازمرحوم داوود خان شروع تا زمان مرحوم دکتور نجیب الله که همه در پایان متآسف به آن بودند) روی آورده است. دکتور غنی در آغاز کارش بسیار کوشید که حتی با زیر پا گذاشتن پرتوکول دپلوماسی حتی بدایدار رئیس ستاد ارتش (لوی درستیز) پاکستان برود که مورد انتقاد بسیاریها قرار گرفت ولی برای من با انکه قسمآ ازین تشریفات کم و بیش میدانم بهترین عملی بود که او انجام داد؛ چون وظیفهء هر سیاستگر در سطح بالاحل مشکلات است نه پابندی به تشریفات.
ولی حالا معلوم میشود که او با همه فهم اش از سیاست و روابط بین الملل تحت تاثیر همان سیاستهای عنعنوی حاکمان قبلی افغانستان قرار گرفته است.
آقای دکتور غنی! میخواهم برایتان بگویم که این سیاست یک سیاست خام و نادرست است.
اگر سیاست میدانید این را هم به فهم سیاسی تان علاوه کنید که ما به دوستی با هند ضرورت حیاتی داریم ولی نه به قیمت دشمنی با پاکستان، ما به دوستی با امریکا و غرب ضرورت داریم ولی نه به قیمت دشمنی با روسیه و چین، ما به دوستی با عربستان ضرورت داریم ولی نه به قیمت دشمنی با ایران. من منحیث شاگرد روایط بین المللی و نظم جهانی برایتان گوشزد میکنم که سیاستها باید موافق به امکانات عملی و قوت هر کشور باشد. ما توان مقابله و دشمنی با هیچ یکی ازین کشورها را نداریم. چرا شما آگاهانه عمر جنگ در کشور را طولانی می سازید؟ من برای شما توصیه میکنم که شاید بهترین سیاست خارجی برای افغانستان ادامهء همان سیاست بیطرفی و دوستی با همه کشورها در سالهای اخیر حکومت ظاهر خان باشد نه سیاستهای سالهای اولی داوود خان و بعد از آن.
 شما منحیث یک آدم آگاه و اکادمیک فردا در تاریخ این کشور( که با عمر من وتو عمرش به پایان نمیرسد) جدآ مسئول خواهید بود، چون شما بهانهء ندانستن را ندارید!
و اما در رابطه به مشکل امروزی افغانستان و ختم جنگ به نظر من کلید حل در دست گروه حقانی، حزب اسلامی و حتی طالبان نیست، بلکه در دست پاکستان است. تا زمانیکه افغانستان نتواند مشکل خود را با پاکستان حل کند، جنگ در افغانستان به پایان نخواهد رسید. شاید امروز شما بتوانید حزب اسلامی، گروه حقانی و شاید حتی بخشی از طالبان را در حکومت خود شریک سازید ولی جنگ ختم نخواهد شد. پاکستان باز گروپ دیگری را با نام دیگری ایجاد خواهد کرد. شما برای فهم این کار به خواندن تاریخ و تیوریهای سیاسی و روابط بین الملل نیاز ندارید، فقط لست گروپهایی راکه از زمان صدارت داودخان تا امروز در پاکستان و بخاطر جنگ در افغانستان ایجاد شده اند را پیش چشم خود مجسم سازید و ببینید که به چند نام و هویت بر میخورید؟
آقای دکتور اشرف غنی و دکتور عبدالله: اگر شما منحیث رهبران "حکومت وحدت ملی" واقعآ میخواهید به مشکلات کنونی افغانستان و جنگ در کشور پایان دهید، کوتاه ترین راهش این است: یک سیاست عادلانه داخلی که همه مردم افغانستان بدون تعلقیت شان به قبیله، قوم، اتنی، مذهب ، دین و موفق طبقاتی، خود را شهروندان مساوی الحقوق کشور خود بدانند و دومش هم یک سیاست معقول و متوازن خارجی که هیچ کشوری افغانستان را برای خود خطر نپندارد، بخصوص کشور های همسایه. حاکمیت ملی و تمامیت ارضی آنها را احترا کنید و از آنها نیز چنین بخواهید!
 حرف آخر اینکه: حفظ دوستی عنعنوی با هند به نفع ماست ولی دشمنی با پاکستان بیشتر از آن بزیان افغانستان است.
 
  
جناب غنی در کنفرانس قلب آسیا در امرتسر هندوستان فرمودند :
پاکستان به جای کمک ۵۰۰ میلیون دلاری به افغانستان با تروریسم بجنگد و این پول را در راستای دهشتگری و هراس افگنی هزینه کند.
 
 


شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۹۵

دکتور اسپنتا علیه کرزی شهادت داد!


 

دکتور اسپنتا بر علیه کرزی شهادت داد

جناب دوکتوراسپنتا، بقول حامد کرزی که به پاکستانی ها گفته بود، «خودش پشتون است و بسیاری از اعضای کابینه اش پشتونها ( افغانها) میباشند، اما هویت اجتماعی داکتر صاحب اسپنتا را نمیداند ». واقعا جناب داکتر اسپنتا نتنها از بابت هویت اجتماعی، بل درعرصه های ی سیاست و حوزه ی تفکر نیز چهره ی چند جانبه دارد و کسی نمیتواند به آسانی چهره ی اصلی این مرد تکنوکرات و دیوان سالار؟! را با گردشهای ضد و نقیض بشناسد.
جناب داکتر از پناه بردن به مقوله ی بیرون شدن سیاست از لوله ی تفنگ، ابراز علاقه به مکتب فرانکفورت و سوسیال دموکراسی، پناه بردن بزیر چنبره ی حاکمیت دست نشانده سیاسی ــ قومی حامد کرزی، تا در دفاع قرار گرفتن از «لر و بر » و همسویی با بازیهای استخباراتی و استفاده ابزاری از مرده ریگ پشتونستان خواهی، به مرد کثیر الجوانب و شخصیت چند بعدی و غامض سیاسی تبدیل شده است.
جناب دوکتور اسپنتا در یاد بود از بیستمین سالگرد درگذشت غنی خان، شاعر پشتو زبان پاکستانی، چهره ی دیگر ازخود تبارز داد و اینبار بر خلاف معمول و روال همیشگی اش در شهادت دادن و تایید از کارنامه های فاشیستی، تروریستی و طالب پروری کرزی، موضع مخالفانه گرفت. وهمه را با شهادت دادن بر خلاف اظهارات غنی خان و حامد کرزی شگفت زده کرد.
اما اینبار جناب دوکتور اسپنتا در تملق گویی های خود برای بازگشت دوباره به قدرت و خوش خدمتی برای مالکان قدرت قومی، تاریخ را نیز مسخ و جعل کرد و باتحریف حقایق تاریخی و تفسیر وارونه از عملکرد قدرتهای استعماری، خط و نشان تازه کشید و برای شرین کاری و چسپاندن خود به حاکمیت دست نشانده ی سیاسی ــ قومی کشور، همه چیز را به گردن استعمار حواله کرد و اعمال ننگین حاکمیتهای دست نشانده ی قومی را در خاک فروشی، میهن فروشی، ایجاد نفاق اجتماعی و بحران قومی در کشور، بطور یک جانبه به حاشیه ی خلوت برد و کنار گذاشت.
آقای داکتر ازین همه سرکوبها، قتل عامها، تبعیض، ستم اجتماعی، ترور های هدفمند و زنجیره ی، انحصار قدرت، کوچ اجباری جوامع واقوام، تصرف ملکیت ها و مال وزن وفرزند، کنیز و برده ساختن مردم به دلایل قومی ومذهبی، توزیع ملکیتهای آنها به پشتونهای پاکستان و همچنان تسلیح وتجهیز طالبان و سایر گروه های تروریستی، آماده سازی مهمانخانه های گرم و با امکانات فوق العاده برای احیای مجدد انرژی جنگی طالبان، تغییر جغرافیه قومی جنگ و...، توسط حاکمیتهای قومی و قبیله یی از جمله کرزی و احمدزی، بحیث مبناهای اساسی افتراق اجتماعی، چیزی نگفت و همه را به پای استعمار حواله داد.
جناب دوکتور اسپنتا در یک اقدام شتابزده برای نزدیکی به اقتدار و رفع هوسهای سیاسی خویش، گفته ای غنی خان و حامد کرزی ولی نعمت خویش را مبنی برینکه همه باشندگان افغانستان، افغان نیستند و افغانها در پاکستان و افغانستان زندگی میکنند، رد کرد و چنین اظهار داشت: « غنی خان به زعمای پاکستان گفته بود، که همه ی مردم افغانستان افغان نیستند، اما ما میگوییم ما همه افغان و مدافع ارزشهای تاریخی وفرهنگی این آب وخاک هستیم و اضافه فرمودند، که ملت افغان از سوی استعمار چند پارچه شده و برخی از آنها هنوز هم در اسارت قرار دارند... ».
برخلاف اظهارات سنت شکنانه ی آقای اسپنتا، اگر حامد کرزی در تمام عمر سیاسی خود، یکبار راست گفته باشد، همین تکرار گفته ی غنی خان شاعر پشتو زبان پاکستانی است، که به استثنای پشتونها در افغانستان، دیگران افغان نیستند. یعنی اینکه هویت افغان برای اکثریت مردم درین کشور دست ساز استعمار، هویت جعلی، من درآوردی و تحمیلی است.
بگفته جناب امراله صالح که گفت: «یکی از فارسی گویان با صلابت کشور؟! جناب اسپنتا برای غنی خان برای وحدت ملی! یاد بود میگیرد و...»، واقعا جناب دوکتور از بازی در نقشهای متفاوت سیاسی و استخباراتی ببازی با تاریخ نیز روی آورده است. مگر وحدت ملی و همسویی ملی و سایر ملی های مسخ شده قومی در یک کشور، چی ارتباطی به تجلیل از شاعر پاکستانی پشتو زبان در کشور دیگر، دارد؟ مگر غنی خان به جغرافیه سیاسی، حاکمیت ملی و قلمرو افغانستان ارتباط دارد، که با یاد بودش وحدت ملی تامین شود؟
جناب داکتر اسپنتا خود میداند وباید بداند، که اصلن ملت افغان، افغانستان و این تاریخ سازی جعلی تحفه ی استعمار است، اگر استعمار انگلیس و روس در منطقه حضور نمیداشتند، حوزه تمدنی، فرهنگی و سرزمینی شکل گرفته بر محور زبان پارسی دری با قدامت تاریخی چندین هزار ساله، تجزیه نمیگردید و با عث ظهور افغانستان بمثابه ی منطقه حایل بین دو امپراطوری استعماری در قرن 19 نمیشد. بانیان و ایجادگران حاکمیت متمرکز مرکزی قومی دست نشانده ی انگلیس، خود از ملت افغان و هویت افغانی برای همه ی مردم، چندان اطلاعی نداشتند و جکومت را میراث قومی، قبیله یی وخانوادگی خود میدانستند، نه از ملت افغان؟!
ملت افغان، هویت افغانی، زبان ملیتی و قوم افغان را بمثابه ی اجداد بشر دانستندو دیگران را تفاله ی این قوم پنداشتن در نتیجه ی فرضیه ها و تیوری پردازی های تباری و قومی محمود طرزی، شروع شد و هدف ازین اقدام، گسستن پیوند های فرهنگی، تمدنی و سرزمینی مردمان این کشور با بخشهای اکثریت کتله های اجتماعی این جوامع واقوام در بیرون از مرزهای سیاسی منطقه حایل بود، که بعدا با همکاری استعمار ونقش بازی کردن پادوهای داخلی استعمارتحقق یافت.
مگر جناب اسپنتا و مهره های استخبارتی دیگر، که ازین پارسی گوی با صلابت یاد میکنند، نمیدانند، که قدرتهای استعماری به استثنای برهه های زمانی کوتاه مدت در افغانستان حضور نداشتند و این حاکمیتهای دست نشانده ی استعماری و قومی بوده واند، که بهتر از استعمار، منافع استعماری آنها را در کشور ما تامین کرده ومیکنند و برای سلطه ی سیاسی و قومی بر جوامع واقوام غیر خودی با حمایت خارجی به سرکوب اقوام پرداخته و میپردازند و نطفه تشتت باالفعل کنونی اجتماعی و قومی در کشور یکی از پیامد های نامیمون آنست.
چرا جناب اسپنتا با دعواهای بلند بالای روشنفکر بودن، از نقش پادوهای داخلی استعمار و بازی گران وتامین کنندگان منافع استعماری در کشور و نقش قدرتهای استعماری در زیر بنای حاکمیت سیاسی از عبدالرحمان تا کرزی و احمدزی پرده بر نمیدارد و از کاروایی آنها در خاک فروشی، تجزیه، حراج این سرمین وبازیهای سیاسی ــ قومی، چیزی نمیگوید و تنها بیک عامل استعمار اشاره میکند و عامل اصلی داخلی را در افتراق قومی مسکوت میگذارد و بخاطر منافع شخصی وفردی، مجبور میشود به مسخ تاریخ بپردازد. مگر همین اکنون کرزی و دار ودسته احمدزی با حمایت از گروه تروریستی طالبان و سایر گروه های فاشیستی و بنیاد گرا درین جنگ قومی ومذهبی نقش اساسی ندارند؟
برعکس نظر جناب داکتر اسپنتا و سایر مهره های جاسوسی غرب و فارسی گویان با صلابت! باید افتراق قومی، نفاق اجتماعی و خصومت های تباری ومذهبی را در کشور پیامد انحصار قدرت سیاسی ــ قومی، بی عدالتی تاریخی ملی در روابط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اقوام، تک قومی ساختن نماد های ملی، سرکوب های خونین جوامع واقوام، کوچ اجباری، تصرف ملکیتهای و دستبرد به ناموس و حیثیت اجتماعی مردم، جابجایی دایمی کوچی های پشتون پاکستان در ساحه ی محل زیست جوامع واقوام غیر پشتون و چور و چپاول مردم توسط آنها با حمایت سیاسی و نظامی حاکمیتهای قومی، تبعیض و نابرابریهای قومی، دانست . قدرتهای استعماری نیز به همین حاکمیتهای قومی و قبیله تکیه داشته ودارند.
افتراق، نفاق و شقاق قومی، اکنون هم ادامه ی سیاست فاشیستی تیم کرزی ــ احمدزی است. اگرعاملهای اصلی نفاق، که همانا نفوذ استعماری در زیر بنای حاکمیت سیاسی و انحصار قدرت سیاسی ــ قومی و تک قومی ساختن تمام نمود ها و نماد های ملی است، برداشته شوند. معلولها نیز بی رنگ میشوند. اگر حاکمیت سیاسی با مشارکت عادلانه همه ی مردم بوجود بیاید، اگر به هویت، فرهنگ، شخصیت اجتماعی و ارزشهای فرهنگی واجتماعی تمامی اقوام وباشندگان این سرزمین در قالب ملی احترام شود، اگر همه ی مردم از فرصتهای اقتصادی و اجتماعی یکسان بخوردار باشند، اگر به این جابجایی های قومی پایان داده شود، اگر همه مردم در انتخاب کردن وانتخاب شدن زعامت سیاسی و اداره امور جامعه فرصت یکسان عملی داشته باشند و...، معلول بحران اجتماعی در کشور برداشته میشود و گامهای اساسی برای ملت شدن، وحدت ملی، همگرایی، همسویی وتفاهم ملی برداشته خواهد شد.

یک مساله دیگر نیز در اظهارات جناب اسپنتا پرسش برانگیز است و آن اشاره ی جناب شان به اسارت پشتونها در پاکستان میباشد. جناب اسپنتا درین « شهادت » خود فیر سرچپه کرده است. واقعیت مسلم اینست، که پشتونهای پاکستان از حقوق کامل برابر با تمام شهروندان پاکستانی برخوردار میباشند. پشتونها در عمر کوتاه سیاسی پاکستان اکثرا در راس قدرت سیاسی پاکستان قرار داشتند و همینطور مسؤلیت بخشهای نظامی و استخباراتی پاکستان بدست پشتونهای پاکستان بوده ومیباشد و شوربختانه افغانستان بیشتر قربانی توطیه های زعمای پشتون پاکستان بوده واست.
پشتونها در چوکات دولت فدرال پاکستان، حکومت ایالتی خود را دارند و از آزادیهای فرهنگی، سیاسی ، مدنی، فردی و اجتماعی بسیار بیشتنر از جوامع واقوام غیر پشتون افغانستان برخودار اند. پشتونها در نام پاکستان، هویت ملی، تاریخ، ارزشهای فرهنگی و اجتماعی شریک برابر سایر مردم پاکستان میباشند و خود در یک همه پرسی همگانی ( ریفراندم ) به آن رای داده و تابعیت داوطلبانه پاکستان را بدست آورده اند. پشتونها بتناسب نفوس شان در ترکبیب اجتماعی نفوس پاکستان، سهم بمراتب بیشتر دارند. پشتونها پاکستان همین اکنون هم در بازیهای تخریب و برهم زدن ثبات وامنیت در افغانستان، بیش از هر گروه قومی دیگر پاکستانی، دست بکار بوده و میباشند .
آقای سپنتا از کدام اسارت موهوم حرف میزند؟ اگر بطور اجمالی سرنوشت ملی وسیاسی جوامع و اقوام غیر پشتون آزاد افغانستان را با پشتونهای اسیر؟! پاکستانی مقایسه کنیم، به آسانی در مییابیم که در اظهارات جناب اسپنتا جز احساسات و عم وغم خودش برای پیوستن به کاروان پیروز، ذره ی حقانیت وجود ندارد. مگر جوامع و اقوام غیر پشتون درین ماتمکده استعماری، از آزادی در مورد انتخاب نام کشور شان، زبان ملی، نوع نظام سیاسی، شراکت برابر در هویت، فرهنگ، تاریخ و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی، دسترسی شان به مقامهای بالایی حکومت و قدرت و انتخاب آزاد ارگانهای محلی قدرت دولتی، از عین آزادیهای پشتونهای پاکستان برخودار بوده و قادر اند برای تحقق آرمانهای سرکوفته شان در موارد بالا به همه پرسی عمومی( ریفراندم) رجوع کنند؟
آقای اسپنتا بیشتر از هرکس دیگر پاسخ این پرسش را میداند. اگر جناب اسپنتا به عوض «شهادت دادن »، از روی قضاوت وجدانی شان حکم کند، بخوبی میداند که، کی و چکسی به اسارت سیاسی، ملی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و هویتی گرفتار است؟ « لر یا بر »! جناب اسپنتا جوامع و اقوام غیر پشتون درین کشور مخلوق استعمار، از آغاز نا میمون حاکمیتهای دست نشانده قومی اضافه بر گرفتار بودن به اسارتهای گوناگون سیاسی، هویتی، فرهنگی و اجتماعی، بیشترنقش شان در تمویل مالی دستگاه اداری و لشکری، بکار انداختن چرخ اقتصادی و خدماتی حاکمیتهای قومی خلاصه شده است، چی رسد به حقوق برابر شهروندی! آقای اسپنتا اسارت این است، نه آن.
و قتی جناب اسپنتا میگوید ما همه افغان و مدافع ارزشهای تاریخی و فرهنگی این آب و خاک هستیم؟! جز اینکه پلوف سیاسی باشد و کذب محض، چی واقعیتی درین گفته جناب عالی نهفته است؟ همه میدانند و میدانیم که از ایجاد حاکمیت متمرکز مرکزی جوامع و اقوام غیر پشتون، پیوسته به حاشیه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و هویتی کشانیده شدند.
در پی فرضیه کشیدنهای های طرزی و اقدامات عملی جلادان تاریخ مانند نادر خان و هاشم خان و ادامه ی حاکمیتهای خلف الصدق شان، زبان پارسی دری بحیث بزرگترین داشته ی معنوی، فرهنگی، ادبی، هویت دهنده ملی، دینی و فرهنگی همین آب و خاک داکتر اسپنتا، با سرکوب و بی مهری تمام مواجه شد و حاکمیتهای دست نشانده کرزی ــ احمدزی در برابر آن با نیرنگها و ترفند های فاشیستی، سیاست سرکوب را در پیش گرفته اند. چه پاسداری و چه دفاع ازین میراث بزرگ این سرزمین بعمل آمده است؟
بناهای تاریجی و آبدات فرهنگی و هنری، بخاطر شریک نبودن عده ی دران ها، برباد وتخریت شدند، تا فقر فرهنگی بین باشندگان این سرزمین به عدالت؟! تقسیم شود. نامهای تاریخی و در برگیرنده ی هویت همه اقوام و پر افتخار این سرزمین را بخاطر هوس مشتی از قومپرستان و قبیله پرستان کنار گذاشتیم، بوداها توسط متحدین سیاسی، قومی وقبیله ی مرشد و پیشوای سیاسی آقای اسپنتا ویران شد، سنگهای قبور شکستانده شدند تا آثار گذشتگان ما نابود و رابطه نسل امروز و دیروز قطع شود، همین اکنون تمام میراث تاریخی و فرهنگی و هنری و دست آوردهای صدها نسل به حراج گذاشته شده اند، تا همه برابر شوند! و...، دیگر از کدام ارزش تاریخی و فرهنگی این سرزمین دفاع و پاسداری بعمل آمده است؟ نکند جناب سپنتا در پاسداری از ارزشهای پشتونولی آنطرف مرزسرگردان نباشد؟
جز آنکه از نام متحدین انگلیس مدال ساخته و بر سینه های روشنفکرانی ازین قماش بیآویزند و با این حرکات مزورانه میخواهند، تاریخ جعلی، افغانستان نوین و فرهنگ قبلوی را بر همه ی تاریخ، هویت، فرهنگ و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی جوامع واقوام تحمیل کنند و بر داشته های ارجمند و بزرگ این سرزمین خط بطلان بکشند و همه را در فرهنگ، تاریخ و هویت اجتماعی تک قومی استحاله کنند، دیگر از چه ارزشی پاسداری شده است؟
جناب اسپنتا بیایید که سایر آستانهای تاریخی و با صلابت کشور را برای « شهادت » به جناب کرزی ببخشیم وتنها زادگاه جناب عالی، هرات را بعنوان آستان پرشکوه تاریخی و فرهنگی پیشگام در عرصه ی فرهنگ، هنر، ادب وشعر و از جمله شاعران پارسی گوی نمونه بیگیریم.
هرات، هزاران شاعر، نویسنده، هنر مند، مؤرخ، سیاستمدار، قهرمان دفاع از سرزمین و نوامیس ملی ، اندیشمندان بزرگ در عرصه ی تفکر، فلسفه و دین داشته است. از چند تن آنها بنیاد حامد کرزی یاد بود بعمل آورده است؟
تنها هرات بیش از همه ی پاکستان شاعر، نویسنده و شخصیتهای بزرگ در عرصه دانش و حکمت دارد. لازم نیست که بجای این همه غوغای لر وبر خواهی، دست افشانی و پای کوبی برای شاعران پاکستانی، به هنرمندان، نویسندگان، مؤرخان، سیاستمداران، شخصیتهای آزادیخواه، قهرمانان سرافراز دیرینه ی هری باستان بحیث مکلفیت اخلاقی و مسؤلیت فرهنگی و روشنفکری تان بپردازید؟ پس معلوم است که در پس این غوغا برای دفاع و پاسداری از ارزشهای تاریخی وفرهنگی این سرزمین، درد حفظ مقام، شهرت و رزق دخیل است، ورنه تجلیل از شاعران پشتو زبان دوسره ی پاکستانی کار شما نیست.
بدون آنکه جناب عالی در پی این همه شهرت طلبی برای وحدت ملی و ملی های قومی باشد؟! در پی مسؤلیت روشنفکری تان برآیید. همه میدانند و میدانیم که شهرت جناب عالی از قبل از رادیو و تلویزون استعماری بی بی سی، در یک باجدهی دوسره از قبلها شناخته شده و با پیوستن جناب عالی با مهره های خانه زاد افغانی قدرتهای استعماری و باشه های دست آموز ساخت پاکستان، انگلیس و امریکا به اوج شهرت سیاسی دست یافتید، چی نیازی با مانور دیگر است؟
پس این همه تلاش برای چی؟ این تملق و چاپلوسی در دفاع از ارزشهای تاریخی! وشخصیت های ملی پاکستانی؟! برای اعاده دوباره جایگاه سیاسی تان درین دایره ی خبیثه قوم سالاری و قبیله سالاری مطرح است، نه دفاع از ارزشهای تاریخی و فرهنگی این سرزمین.
اگر برای غنی خان، ولی خان، اسفندیار ولی خان، محمود خان و دیگر خانهای دوسره، که بمانند زالوهای خون خوار، صدها ملیون دالر از بودجه و پول فقیر ترین و گدا ترین مردم دنیا بجیب زده ومیزنند، رقص و پایکوبی نکنید، از خوان تنعم رهبر طالبان بی نصیب میشوید ومانند هزاران روشنفکر وتحصیل کرده ی گمنام دیگر در کشورهای اروپایی میبوسید و همه آرزوهای دفاع از ارزشها ؟! را در قبر های نمناک و کرایی اروپایی با خود دفن میکنید. اما برای پیشواز از برادران کرزی و نوکران آی اس آی باید آمادگی بهتر و بیانه ی «رنگین» تر دیگر فراموشت نشود!
پایان
عالم
2 دسامبر 2016