دکتور
اسپنتا بر علیه کرزی شهادت داد
جناب
دوکتوراسپنتا، بقول حامد کرزی که به پاکستانی ها گفته بود، «خودش پشتون است و
بسیاری از اعضای کابینه اش پشتونها ( افغانها) میباشند، اما هویت اجتماعی داکتر
صاحب اسپنتا را نمیداند ». واقعا جناب داکتر اسپنتا نتنها از بابت هویت اجتماعی،
بل درعرصه های ی سیاست و حوزه ی تفکر نیز چهره ی چند جانبه دارد و کسی نمیتواند به
آسانی چهره ی اصلی این مرد تکنوکرات و دیوان سالار؟! را با گردشهای ضد و نقیض
بشناسد.
جناب داکتر از پناه بردن به مقوله ی بیرون شدن سیاست از لوله ی تفنگ، ابراز علاقه به مکتب فرانکفورت و سوسیال دموکراسی، پناه بردن بزیر چنبره ی حاکمیت دست نشانده سیاسی ــ قومی حامد کرزی، تا در دفاع قرار گرفتن از «لر و بر » و همسویی با بازیهای استخباراتی و استفاده ابزاری از مرده ریگ پشتونستان خواهی، به مرد کثیر الجوانب و شخصیت چند بعدی و غامض سیاسی تبدیل شده است.
جناب دوکتور اسپنتا در یاد بود از بیستمین سالگرد درگذشت غنی خان، شاعر پشتو زبان پاکستانی، چهره ی دیگر ازخود تبارز داد و اینبار بر خلاف معمول و روال همیشگی اش در شهادت دادن و تایید از کارنامه های فاشیستی، تروریستی و طالب پروری کرزی، موضع مخالفانه گرفت. وهمه را با شهادت دادن بر خلاف اظهارات غنی خان و حامد کرزی شگفت زده کرد.
اما اینبار جناب دوکتور اسپنتا در تملق گویی های خود برای بازگشت دوباره به قدرت و خوش خدمتی برای مالکان قدرت قومی، تاریخ را نیز مسخ و جعل کرد و باتحریف حقایق تاریخی و تفسیر وارونه از عملکرد قدرتهای استعماری، خط و نشان تازه کشید و برای شرین کاری و چسپاندن خود به حاکمیت دست نشانده ی سیاسی ــ قومی کشور، همه چیز را به گردن استعمار حواله کرد و اعمال ننگین حاکمیتهای دست نشانده ی قومی را در خاک فروشی، میهن فروشی، ایجاد نفاق اجتماعی و بحران قومی در کشور، بطور یک جانبه به حاشیه ی خلوت برد و کنار گذاشت.
آقای داکتر ازین همه سرکوبها، قتل عامها، تبعیض، ستم اجتماعی، ترور های هدفمند و زنجیره ی، انحصار قدرت، کوچ اجباری جوامع واقوام، تصرف ملکیت ها و مال وزن وفرزند، کنیز و برده ساختن مردم به دلایل قومی ومذهبی، توزیع ملکیتهای آنها به پشتونهای پاکستان و همچنان تسلیح وتجهیز طالبان و سایر گروه های تروریستی، آماده سازی مهمانخانه های گرم و با امکانات فوق العاده برای احیای مجدد انرژی جنگی طالبان، تغییر جغرافیه قومی جنگ و...، توسط حاکمیتهای قومی و قبیله یی از جمله کرزی و احمدزی، بحیث مبناهای اساسی افتراق اجتماعی، چیزی نگفت و همه را به پای استعمار حواله داد.
جناب دوکتور اسپنتا در یک اقدام شتابزده برای نزدیکی به اقتدار و رفع هوسهای سیاسی خویش، گفته ای غنی خان و حامد کرزی ولی نعمت خویش را مبنی برینکه همه باشندگان افغانستان، افغان نیستند و افغانها در پاکستان و افغانستان زندگی میکنند، رد کرد و چنین اظهار داشت: « غنی خان به زعمای پاکستان گفته بود، که همه ی مردم افغانستان افغان نیستند، اما ما میگوییم ما همه افغان و مدافع ارزشهای تاریخی وفرهنگی این آب وخاک هستیم و اضافه فرمودند، که ملت افغان از سوی استعمار چند پارچه شده و برخی از آنها هنوز هم در اسارت قرار دارند... ».
برخلاف اظهارات سنت شکنانه ی آقای اسپنتا، اگر حامد کرزی در تمام عمر سیاسی خود، یکبار راست گفته باشد، همین تکرار گفته ی غنی خان شاعر پشتو زبان پاکستانی است، که به استثنای پشتونها در افغانستان، دیگران افغان نیستند. یعنی اینکه هویت افغان برای اکثریت مردم درین کشور دست ساز استعمار، هویت جعلی، من درآوردی و تحمیلی است.
بگفته جناب امراله صالح که گفت: «یکی از فارسی گویان با صلابت کشور؟! جناب اسپنتا برای غنی خان برای وحدت ملی! یاد بود میگیرد و...»، واقعا جناب دوکتور از بازی در نقشهای متفاوت سیاسی و استخباراتی ببازی با تاریخ نیز روی آورده است. مگر وحدت ملی و همسویی ملی و سایر ملی های مسخ شده قومی در یک کشور، چی ارتباطی به تجلیل از شاعر پاکستانی پشتو زبان در کشور دیگر، دارد؟ مگر غنی خان به جغرافیه سیاسی، حاکمیت ملی و قلمرو افغانستان ارتباط دارد، که با یاد بودش وحدت ملی تامین شود؟
جناب داکتر اسپنتا خود میداند وباید بداند، که اصلن ملت افغان، افغانستان و این تاریخ سازی جعلی تحفه ی استعمار است، اگر استعمار انگلیس و روس در منطقه حضور نمیداشتند، حوزه تمدنی، فرهنگی و سرزمینی شکل گرفته بر محور زبان پارسی دری با قدامت تاریخی چندین هزار ساله، تجزیه نمیگردید و با عث ظهور افغانستان بمثابه ی منطقه حایل بین دو امپراطوری استعماری در قرن 19 نمیشد. بانیان و ایجادگران حاکمیت متمرکز مرکزی قومی دست نشانده ی انگلیس، خود از ملت افغان و هویت افغانی برای همه ی مردم، چندان اطلاعی نداشتند و جکومت را میراث قومی، قبیله یی وخانوادگی خود میدانستند، نه از ملت افغان؟!
ملت افغان، هویت افغانی، زبان ملیتی و قوم افغان را بمثابه ی اجداد بشر دانستندو دیگران را تفاله ی این قوم پنداشتن در نتیجه ی فرضیه ها و تیوری پردازی های تباری و قومی محمود طرزی، شروع شد و هدف ازین اقدام، گسستن پیوند های فرهنگی، تمدنی و سرزمینی مردمان این کشور با بخشهای اکثریت کتله های اجتماعی این جوامع واقوام در بیرون از مرزهای سیاسی منطقه حایل بود، که بعدا با همکاری استعمار ونقش بازی کردن پادوهای داخلی استعمارتحقق یافت.
مگر جناب اسپنتا و مهره های استخبارتی دیگر، که ازین پارسی گوی با صلابت یاد میکنند، نمیدانند، که قدرتهای استعماری به استثنای برهه های زمانی کوتاه مدت در افغانستان حضور نداشتند و این حاکمیتهای دست نشانده ی استعماری و قومی بوده واند، که بهتر از استعمار، منافع استعماری آنها را در کشور ما تامین کرده ومیکنند و برای سلطه ی سیاسی و قومی بر جوامع واقوام غیر خودی با حمایت خارجی به سرکوب اقوام پرداخته و میپردازند و نطفه تشتت باالفعل کنونی اجتماعی و قومی در کشور یکی از پیامد های نامیمون آنست.
چرا جناب اسپنتا با دعواهای بلند بالای روشنفکر بودن، از نقش پادوهای داخلی استعمار و بازی گران وتامین کنندگان منافع استعماری در کشور و نقش قدرتهای استعماری در زیر بنای حاکمیت سیاسی از عبدالرحمان تا کرزی و احمدزی پرده بر نمیدارد و از کاروایی آنها در خاک فروشی، تجزیه، حراج این سرمین وبازیهای سیاسی ــ قومی، چیزی نمیگوید و تنها بیک عامل استعمار اشاره میکند و عامل اصلی داخلی را در افتراق قومی مسکوت میگذارد و بخاطر منافع شخصی وفردی، مجبور میشود به مسخ تاریخ بپردازد. مگر همین اکنون کرزی و دار ودسته احمدزی با حمایت از گروه تروریستی طالبان و سایر گروه های فاشیستی و بنیاد گرا درین جنگ قومی ومذهبی نقش اساسی ندارند؟
برعکس نظر جناب داکتر اسپنتا و سایر مهره های جاسوسی غرب و فارسی گویان با صلابت! باید افتراق قومی، نفاق اجتماعی و خصومت های تباری ومذهبی را در کشور پیامد انحصار قدرت سیاسی ــ قومی، بی عدالتی تاریخی ملی در روابط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اقوام، تک قومی ساختن نماد های ملی، سرکوب های خونین جوامع واقوام، کوچ اجباری، تصرف ملکیتهای و دستبرد به ناموس و حیثیت اجتماعی مردم، جابجایی دایمی کوچی های پشتون پاکستان در ساحه ی محل زیست جوامع واقوام غیر پشتون و چور و چپاول مردم توسط آنها با حمایت سیاسی و نظامی حاکمیتهای قومی، تبعیض و نابرابریهای قومی، دانست . قدرتهای استعماری نیز به همین حاکمیتهای قومی و قبیله تکیه داشته ودارند.
افتراق، نفاق و شقاق قومی، اکنون هم ادامه ی سیاست فاشیستی تیم کرزی ــ احمدزی است. اگرعاملهای اصلی نفاق، که همانا نفوذ استعماری در زیر بنای حاکمیت سیاسی و انحصار قدرت سیاسی ــ قومی و تک قومی ساختن تمام نمود ها و نماد های ملی است، برداشته شوند. معلولها نیز بی رنگ میشوند. اگر حاکمیت سیاسی با مشارکت عادلانه همه ی مردم بوجود بیاید، اگر به هویت، فرهنگ، شخصیت اجتماعی و ارزشهای فرهنگی واجتماعی تمامی اقوام وباشندگان این سرزمین در قالب ملی احترام شود، اگر همه ی مردم از فرصتهای اقتصادی و اجتماعی یکسان بخوردار باشند، اگر به این جابجایی های قومی پایان داده شود، اگر همه مردم در انتخاب کردن وانتخاب شدن زعامت سیاسی و اداره امور جامعه فرصت یکسان عملی داشته باشند و...، معلول بحران اجتماعی در کشور برداشته میشود و گامهای اساسی برای ملت شدن، وحدت ملی، همگرایی، همسویی وتفاهم ملی برداشته خواهد شد.
جناب داکتر از پناه بردن به مقوله ی بیرون شدن سیاست از لوله ی تفنگ، ابراز علاقه به مکتب فرانکفورت و سوسیال دموکراسی، پناه بردن بزیر چنبره ی حاکمیت دست نشانده سیاسی ــ قومی حامد کرزی، تا در دفاع قرار گرفتن از «لر و بر » و همسویی با بازیهای استخباراتی و استفاده ابزاری از مرده ریگ پشتونستان خواهی، به مرد کثیر الجوانب و شخصیت چند بعدی و غامض سیاسی تبدیل شده است.
جناب دوکتور اسپنتا در یاد بود از بیستمین سالگرد درگذشت غنی خان، شاعر پشتو زبان پاکستانی، چهره ی دیگر ازخود تبارز داد و اینبار بر خلاف معمول و روال همیشگی اش در شهادت دادن و تایید از کارنامه های فاشیستی، تروریستی و طالب پروری کرزی، موضع مخالفانه گرفت. وهمه را با شهادت دادن بر خلاف اظهارات غنی خان و حامد کرزی شگفت زده کرد.
اما اینبار جناب دوکتور اسپنتا در تملق گویی های خود برای بازگشت دوباره به قدرت و خوش خدمتی برای مالکان قدرت قومی، تاریخ را نیز مسخ و جعل کرد و باتحریف حقایق تاریخی و تفسیر وارونه از عملکرد قدرتهای استعماری، خط و نشان تازه کشید و برای شرین کاری و چسپاندن خود به حاکمیت دست نشانده ی سیاسی ــ قومی کشور، همه چیز را به گردن استعمار حواله کرد و اعمال ننگین حاکمیتهای دست نشانده ی قومی را در خاک فروشی، میهن فروشی، ایجاد نفاق اجتماعی و بحران قومی در کشور، بطور یک جانبه به حاشیه ی خلوت برد و کنار گذاشت.
آقای داکتر ازین همه سرکوبها، قتل عامها، تبعیض، ستم اجتماعی، ترور های هدفمند و زنجیره ی، انحصار قدرت، کوچ اجباری جوامع واقوام، تصرف ملکیت ها و مال وزن وفرزند، کنیز و برده ساختن مردم به دلایل قومی ومذهبی، توزیع ملکیتهای آنها به پشتونهای پاکستان و همچنان تسلیح وتجهیز طالبان و سایر گروه های تروریستی، آماده سازی مهمانخانه های گرم و با امکانات فوق العاده برای احیای مجدد انرژی جنگی طالبان، تغییر جغرافیه قومی جنگ و...، توسط حاکمیتهای قومی و قبیله یی از جمله کرزی و احمدزی، بحیث مبناهای اساسی افتراق اجتماعی، چیزی نگفت و همه را به پای استعمار حواله داد.
جناب دوکتور اسپنتا در یک اقدام شتابزده برای نزدیکی به اقتدار و رفع هوسهای سیاسی خویش، گفته ای غنی خان و حامد کرزی ولی نعمت خویش را مبنی برینکه همه باشندگان افغانستان، افغان نیستند و افغانها در پاکستان و افغانستان زندگی میکنند، رد کرد و چنین اظهار داشت: « غنی خان به زعمای پاکستان گفته بود، که همه ی مردم افغانستان افغان نیستند، اما ما میگوییم ما همه افغان و مدافع ارزشهای تاریخی وفرهنگی این آب وخاک هستیم و اضافه فرمودند، که ملت افغان از سوی استعمار چند پارچه شده و برخی از آنها هنوز هم در اسارت قرار دارند... ».
برخلاف اظهارات سنت شکنانه ی آقای اسپنتا، اگر حامد کرزی در تمام عمر سیاسی خود، یکبار راست گفته باشد، همین تکرار گفته ی غنی خان شاعر پشتو زبان پاکستانی است، که به استثنای پشتونها در افغانستان، دیگران افغان نیستند. یعنی اینکه هویت افغان برای اکثریت مردم درین کشور دست ساز استعمار، هویت جعلی، من درآوردی و تحمیلی است.
بگفته جناب امراله صالح که گفت: «یکی از فارسی گویان با صلابت کشور؟! جناب اسپنتا برای غنی خان برای وحدت ملی! یاد بود میگیرد و...»، واقعا جناب دوکتور از بازی در نقشهای متفاوت سیاسی و استخباراتی ببازی با تاریخ نیز روی آورده است. مگر وحدت ملی و همسویی ملی و سایر ملی های مسخ شده قومی در یک کشور، چی ارتباطی به تجلیل از شاعر پاکستانی پشتو زبان در کشور دیگر، دارد؟ مگر غنی خان به جغرافیه سیاسی، حاکمیت ملی و قلمرو افغانستان ارتباط دارد، که با یاد بودش وحدت ملی تامین شود؟
جناب داکتر اسپنتا خود میداند وباید بداند، که اصلن ملت افغان، افغانستان و این تاریخ سازی جعلی تحفه ی استعمار است، اگر استعمار انگلیس و روس در منطقه حضور نمیداشتند، حوزه تمدنی، فرهنگی و سرزمینی شکل گرفته بر محور زبان پارسی دری با قدامت تاریخی چندین هزار ساله، تجزیه نمیگردید و با عث ظهور افغانستان بمثابه ی منطقه حایل بین دو امپراطوری استعماری در قرن 19 نمیشد. بانیان و ایجادگران حاکمیت متمرکز مرکزی قومی دست نشانده ی انگلیس، خود از ملت افغان و هویت افغانی برای همه ی مردم، چندان اطلاعی نداشتند و جکومت را میراث قومی، قبیله یی وخانوادگی خود میدانستند، نه از ملت افغان؟!
ملت افغان، هویت افغانی، زبان ملیتی و قوم افغان را بمثابه ی اجداد بشر دانستندو دیگران را تفاله ی این قوم پنداشتن در نتیجه ی فرضیه ها و تیوری پردازی های تباری و قومی محمود طرزی، شروع شد و هدف ازین اقدام، گسستن پیوند های فرهنگی، تمدنی و سرزمینی مردمان این کشور با بخشهای اکثریت کتله های اجتماعی این جوامع واقوام در بیرون از مرزهای سیاسی منطقه حایل بود، که بعدا با همکاری استعمار ونقش بازی کردن پادوهای داخلی استعمارتحقق یافت.
مگر جناب اسپنتا و مهره های استخبارتی دیگر، که ازین پارسی گوی با صلابت یاد میکنند، نمیدانند، که قدرتهای استعماری به استثنای برهه های زمانی کوتاه مدت در افغانستان حضور نداشتند و این حاکمیتهای دست نشانده ی استعماری و قومی بوده واند، که بهتر از استعمار، منافع استعماری آنها را در کشور ما تامین کرده ومیکنند و برای سلطه ی سیاسی و قومی بر جوامع واقوام غیر خودی با حمایت خارجی به سرکوب اقوام پرداخته و میپردازند و نطفه تشتت باالفعل کنونی اجتماعی و قومی در کشور یکی از پیامد های نامیمون آنست.
چرا جناب اسپنتا با دعواهای بلند بالای روشنفکر بودن، از نقش پادوهای داخلی استعمار و بازی گران وتامین کنندگان منافع استعماری در کشور و نقش قدرتهای استعماری در زیر بنای حاکمیت سیاسی از عبدالرحمان تا کرزی و احمدزی پرده بر نمیدارد و از کاروایی آنها در خاک فروشی، تجزیه، حراج این سرمین وبازیهای سیاسی ــ قومی، چیزی نمیگوید و تنها بیک عامل استعمار اشاره میکند و عامل اصلی داخلی را در افتراق قومی مسکوت میگذارد و بخاطر منافع شخصی وفردی، مجبور میشود به مسخ تاریخ بپردازد. مگر همین اکنون کرزی و دار ودسته احمدزی با حمایت از گروه تروریستی طالبان و سایر گروه های فاشیستی و بنیاد گرا درین جنگ قومی ومذهبی نقش اساسی ندارند؟
برعکس نظر جناب داکتر اسپنتا و سایر مهره های جاسوسی غرب و فارسی گویان با صلابت! باید افتراق قومی، نفاق اجتماعی و خصومت های تباری ومذهبی را در کشور پیامد انحصار قدرت سیاسی ــ قومی، بی عدالتی تاریخی ملی در روابط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اقوام، تک قومی ساختن نماد های ملی، سرکوب های خونین جوامع واقوام، کوچ اجباری، تصرف ملکیتهای و دستبرد به ناموس و حیثیت اجتماعی مردم، جابجایی دایمی کوچی های پشتون پاکستان در ساحه ی محل زیست جوامع واقوام غیر پشتون و چور و چپاول مردم توسط آنها با حمایت سیاسی و نظامی حاکمیتهای قومی، تبعیض و نابرابریهای قومی، دانست . قدرتهای استعماری نیز به همین حاکمیتهای قومی و قبیله تکیه داشته ودارند.
افتراق، نفاق و شقاق قومی، اکنون هم ادامه ی سیاست فاشیستی تیم کرزی ــ احمدزی است. اگرعاملهای اصلی نفاق، که همانا نفوذ استعماری در زیر بنای حاکمیت سیاسی و انحصار قدرت سیاسی ــ قومی و تک قومی ساختن تمام نمود ها و نماد های ملی است، برداشته شوند. معلولها نیز بی رنگ میشوند. اگر حاکمیت سیاسی با مشارکت عادلانه همه ی مردم بوجود بیاید، اگر به هویت، فرهنگ، شخصیت اجتماعی و ارزشهای فرهنگی واجتماعی تمامی اقوام وباشندگان این سرزمین در قالب ملی احترام شود، اگر همه ی مردم از فرصتهای اقتصادی و اجتماعی یکسان بخوردار باشند، اگر به این جابجایی های قومی پایان داده شود، اگر همه مردم در انتخاب کردن وانتخاب شدن زعامت سیاسی و اداره امور جامعه فرصت یکسان عملی داشته باشند و...، معلول بحران اجتماعی در کشور برداشته میشود و گامهای اساسی برای ملت شدن، وحدت ملی، همگرایی، همسویی وتفاهم ملی برداشته خواهد شد.
یک مساله دیگر نیز در اظهارات
جناب اسپنتا پرسش برانگیز است و آن اشاره ی جناب شان به اسارت پشتونها در پاکستان
میباشد. جناب اسپنتا درین « شهادت » خود فیر سرچپه کرده است. واقعیت مسلم اینست،
که پشتونهای پاکستان از حقوق کامل برابر با تمام شهروندان پاکستانی برخوردار
میباشند. پشتونها در عمر کوتاه سیاسی پاکستان اکثرا در راس قدرت سیاسی پاکستان
قرار داشتند و همینطور مسؤلیت بخشهای نظامی و استخباراتی پاکستان بدست پشتونهای
پاکستان بوده ومیباشد و شوربختانه افغانستان بیشتر قربانی توطیه های زعمای پشتون
پاکستان بوده واست.
پشتونها در چوکات دولت فدرال پاکستان، حکومت ایالتی خود را دارند و از آزادیهای فرهنگی، سیاسی ، مدنی، فردی و اجتماعی بسیار بیشتنر از جوامع واقوام غیر پشتون افغانستان برخودار اند. پشتونها در نام پاکستان، هویت ملی، تاریخ، ارزشهای فرهنگی و اجتماعی شریک برابر سایر مردم پاکستان میباشند و خود در یک همه پرسی همگانی ( ریفراندم ) به آن رای داده و تابعیت داوطلبانه پاکستان را بدست آورده اند. پشتونها بتناسب نفوس شان در ترکبیب اجتماعی نفوس پاکستان، سهم بمراتب بیشتر دارند. پشتونها پاکستان همین اکنون هم در بازیهای تخریب و برهم زدن ثبات وامنیت در افغانستان، بیش از هر گروه قومی دیگر پاکستانی، دست بکار بوده و میباشند .
آقای سپنتا از کدام اسارت موهوم حرف میزند؟ اگر بطور اجمالی سرنوشت ملی وسیاسی جوامع و اقوام غیر پشتون آزاد افغانستان را با پشتونهای اسیر؟! پاکستانی مقایسه کنیم، به آسانی در مییابیم که در اظهارات جناب اسپنتا جز احساسات و عم وغم خودش برای پیوستن به کاروان پیروز، ذره ی حقانیت وجود ندارد. مگر جوامع و اقوام غیر پشتون درین ماتمکده استعماری، از آزادی در مورد انتخاب نام کشور شان، زبان ملی، نوع نظام سیاسی، شراکت برابر در هویت، فرهنگ، تاریخ و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی، دسترسی شان به مقامهای بالایی حکومت و قدرت و انتخاب آزاد ارگانهای محلی قدرت دولتی، از عین آزادیهای پشتونهای پاکستان برخودار بوده و قادر اند برای تحقق آرمانهای سرکوفته شان در موارد بالا به همه پرسی عمومی( ریفراندم) رجوع کنند؟
آقای اسپنتا بیشتر از هرکس دیگر پاسخ این پرسش را میداند. اگر جناب اسپنتا به عوض «شهادت دادن »، از روی قضاوت وجدانی شان حکم کند، بخوبی میداند که، کی و چکسی به اسارت سیاسی، ملی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و هویتی گرفتار است؟ « لر یا بر »! جناب اسپنتا جوامع و اقوام غیر پشتون درین کشور مخلوق استعمار، از آغاز نا میمون حاکمیتهای دست نشانده قومی اضافه بر گرفتار بودن به اسارتهای گوناگون سیاسی، هویتی، فرهنگی و اجتماعی، بیشترنقش شان در تمویل مالی دستگاه اداری و لشکری، بکار انداختن چرخ اقتصادی و خدماتی حاکمیتهای قومی خلاصه شده است، چی رسد به حقوق برابر شهروندی! آقای اسپنتا اسارت این است، نه آن.
و قتی جناب اسپنتا میگوید ما همه افغان و مدافع ارزشهای تاریخی و فرهنگی این آب و خاک هستیم؟! جز اینکه پلوف سیاسی باشد و کذب محض، چی واقعیتی درین گفته جناب عالی نهفته است؟ همه میدانند و میدانیم که از ایجاد حاکمیت متمرکز مرکزی جوامع و اقوام غیر پشتون، پیوسته به حاشیه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و هویتی کشانیده شدند.
در پی فرضیه کشیدنهای های طرزی و اقدامات عملی جلادان تاریخ مانند نادر خان و هاشم خان و ادامه ی حاکمیتهای خلف الصدق شان، زبان پارسی دری بحیث بزرگترین داشته ی معنوی، فرهنگی، ادبی، هویت دهنده ملی، دینی و فرهنگی همین آب و خاک داکتر اسپنتا، با سرکوب و بی مهری تمام مواجه شد و حاکمیتهای دست نشانده کرزی ــ احمدزی در برابر آن با نیرنگها و ترفند های فاشیستی، سیاست سرکوب را در پیش گرفته اند. چه پاسداری و چه دفاع ازین میراث بزرگ این سرزمین بعمل آمده است؟
بناهای تاریجی و آبدات فرهنگی و هنری، بخاطر شریک نبودن عده ی دران ها، برباد وتخریت شدند، تا فقر فرهنگی بین باشندگان این سرزمین به عدالت؟! تقسیم شود. نامهای تاریخی و در برگیرنده ی هویت همه اقوام و پر افتخار این سرزمین را بخاطر هوس مشتی از قومپرستان و قبیله پرستان کنار گذاشتیم، بوداها توسط متحدین سیاسی، قومی وقبیله ی مرشد و پیشوای سیاسی آقای اسپنتا ویران شد، سنگهای قبور شکستانده شدند تا آثار گذشتگان ما نابود و رابطه نسل امروز و دیروز قطع شود، همین اکنون تمام میراث تاریخی و فرهنگی و هنری و دست آوردهای صدها نسل به حراج گذاشته شده اند، تا همه برابر شوند! و...، دیگر از کدام ارزش تاریخی و فرهنگی این سرزمین دفاع و پاسداری بعمل آمده است؟ نکند جناب سپنتا در پاسداری از ارزشهای پشتونولی آنطرف مرزسرگردان نباشد؟
جز آنکه از نام متحدین انگلیس مدال ساخته و بر سینه های روشنفکرانی ازین قماش بیآویزند و با این حرکات مزورانه میخواهند، تاریخ جعلی، افغانستان نوین و فرهنگ قبلوی را بر همه ی تاریخ، هویت، فرهنگ و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی جوامع واقوام تحمیل کنند و بر داشته های ارجمند و بزرگ این سرزمین خط بطلان بکشند و همه را در فرهنگ، تاریخ و هویت اجتماعی تک قومی استحاله کنند، دیگر از چه ارزشی پاسداری شده است؟
جناب اسپنتا بیایید که سایر آستانهای تاریخی و با صلابت کشور را برای « شهادت » به جناب کرزی ببخشیم وتنها زادگاه جناب عالی، هرات را بعنوان آستان پرشکوه تاریخی و فرهنگی پیشگام در عرصه ی فرهنگ، هنر، ادب وشعر و از جمله شاعران پارسی گوی نمونه بیگیریم.
هرات، هزاران شاعر، نویسنده، هنر مند، مؤرخ، سیاستمدار، قهرمان دفاع از سرزمین و نوامیس ملی ، اندیشمندان بزرگ در عرصه ی تفکر، فلسفه و دین داشته است. از چند تن آنها بنیاد حامد کرزی یاد بود بعمل آورده است؟
تنها هرات بیش از همه ی پاکستان شاعر، نویسنده و شخصیتهای بزرگ در عرصه دانش و حکمت دارد. لازم نیست که بجای این همه غوغای لر وبر خواهی، دست افشانی و پای کوبی برای شاعران پاکستانی، به هنرمندان، نویسندگان، مؤرخان، سیاستمداران، شخصیتهای آزادیخواه، قهرمانان سرافراز دیرینه ی هری باستان بحیث مکلفیت اخلاقی و مسؤلیت فرهنگی و روشنفکری تان بپردازید؟ پس معلوم است که در پس این غوغا برای دفاع و پاسداری از ارزشهای تاریخی وفرهنگی این سرزمین، درد حفظ مقام، شهرت و رزق دخیل است، ورنه تجلیل از شاعران پشتو زبان دوسره ی پاکستانی کار شما نیست.
بدون آنکه جناب عالی در پی این همه شهرت طلبی برای وحدت ملی و ملی های قومی باشد؟! در پی مسؤلیت روشنفکری تان برآیید. همه میدانند و میدانیم که شهرت جناب عالی از قبل از رادیو و تلویزون استعماری بی بی سی، در یک باجدهی دوسره از قبلها شناخته شده و با پیوستن جناب عالی با مهره های خانه زاد افغانی قدرتهای استعماری و باشه های دست آموز ساخت پاکستان، انگلیس و امریکا به اوج شهرت سیاسی دست یافتید، چی نیازی با مانور دیگر است؟
پس این همه تلاش برای چی؟ این تملق و چاپلوسی در دفاع از ارزشهای تاریخی! وشخصیت های ملی پاکستانی؟! برای اعاده دوباره جایگاه سیاسی تان درین دایره ی خبیثه قوم سالاری و قبیله سالاری مطرح است، نه دفاع از ارزشهای تاریخی و فرهنگی این سرزمین.
اگر برای غنی خان، ولی خان، اسفندیار ولی خان، محمود خان و دیگر خانهای دوسره، که بمانند زالوهای خون خوار، صدها ملیون دالر از بودجه و پول فقیر ترین و گدا ترین مردم دنیا بجیب زده ومیزنند، رقص و پایکوبی نکنید، از خوان تنعم رهبر طالبان بی نصیب میشوید ومانند هزاران روشنفکر وتحصیل کرده ی گمنام دیگر در کشورهای اروپایی میبوسید و همه آرزوهای دفاع از ارزشها ؟! را در قبر های نمناک و کرایی اروپایی با خود دفن میکنید. اما برای پیشواز از برادران کرزی و نوکران آی اس آی باید آمادگی بهتر و بیانه ی «رنگین» تر دیگر فراموشت نشود!
پایان
عالم
2 دسامبر 2016
پشتونها در چوکات دولت فدرال پاکستان، حکومت ایالتی خود را دارند و از آزادیهای فرهنگی، سیاسی ، مدنی، فردی و اجتماعی بسیار بیشتنر از جوامع واقوام غیر پشتون افغانستان برخودار اند. پشتونها در نام پاکستان، هویت ملی، تاریخ، ارزشهای فرهنگی و اجتماعی شریک برابر سایر مردم پاکستان میباشند و خود در یک همه پرسی همگانی ( ریفراندم ) به آن رای داده و تابعیت داوطلبانه پاکستان را بدست آورده اند. پشتونها بتناسب نفوس شان در ترکبیب اجتماعی نفوس پاکستان، سهم بمراتب بیشتر دارند. پشتونها پاکستان همین اکنون هم در بازیهای تخریب و برهم زدن ثبات وامنیت در افغانستان، بیش از هر گروه قومی دیگر پاکستانی، دست بکار بوده و میباشند .
آقای سپنتا از کدام اسارت موهوم حرف میزند؟ اگر بطور اجمالی سرنوشت ملی وسیاسی جوامع و اقوام غیر پشتون آزاد افغانستان را با پشتونهای اسیر؟! پاکستانی مقایسه کنیم، به آسانی در مییابیم که در اظهارات جناب اسپنتا جز احساسات و عم وغم خودش برای پیوستن به کاروان پیروز، ذره ی حقانیت وجود ندارد. مگر جوامع و اقوام غیر پشتون درین ماتمکده استعماری، از آزادی در مورد انتخاب نام کشور شان، زبان ملی، نوع نظام سیاسی، شراکت برابر در هویت، فرهنگ، تاریخ و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی، دسترسی شان به مقامهای بالایی حکومت و قدرت و انتخاب آزاد ارگانهای محلی قدرت دولتی، از عین آزادیهای پشتونهای پاکستان برخودار بوده و قادر اند برای تحقق آرمانهای سرکوفته شان در موارد بالا به همه پرسی عمومی( ریفراندم) رجوع کنند؟
آقای اسپنتا بیشتر از هرکس دیگر پاسخ این پرسش را میداند. اگر جناب اسپنتا به عوض «شهادت دادن »، از روی قضاوت وجدانی شان حکم کند، بخوبی میداند که، کی و چکسی به اسارت سیاسی، ملی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و هویتی گرفتار است؟ « لر یا بر »! جناب اسپنتا جوامع و اقوام غیر پشتون درین کشور مخلوق استعمار، از آغاز نا میمون حاکمیتهای دست نشانده قومی اضافه بر گرفتار بودن به اسارتهای گوناگون سیاسی، هویتی، فرهنگی و اجتماعی، بیشترنقش شان در تمویل مالی دستگاه اداری و لشکری، بکار انداختن چرخ اقتصادی و خدماتی حاکمیتهای قومی خلاصه شده است، چی رسد به حقوق برابر شهروندی! آقای اسپنتا اسارت این است، نه آن.
و قتی جناب اسپنتا میگوید ما همه افغان و مدافع ارزشهای تاریخی و فرهنگی این آب و خاک هستیم؟! جز اینکه پلوف سیاسی باشد و کذب محض، چی واقعیتی درین گفته جناب عالی نهفته است؟ همه میدانند و میدانیم که از ایجاد حاکمیت متمرکز مرکزی جوامع و اقوام غیر پشتون، پیوسته به حاشیه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و هویتی کشانیده شدند.
در پی فرضیه کشیدنهای های طرزی و اقدامات عملی جلادان تاریخ مانند نادر خان و هاشم خان و ادامه ی حاکمیتهای خلف الصدق شان، زبان پارسی دری بحیث بزرگترین داشته ی معنوی، فرهنگی، ادبی، هویت دهنده ملی، دینی و فرهنگی همین آب و خاک داکتر اسپنتا، با سرکوب و بی مهری تمام مواجه شد و حاکمیتهای دست نشانده کرزی ــ احمدزی در برابر آن با نیرنگها و ترفند های فاشیستی، سیاست سرکوب را در پیش گرفته اند. چه پاسداری و چه دفاع ازین میراث بزرگ این سرزمین بعمل آمده است؟
بناهای تاریجی و آبدات فرهنگی و هنری، بخاطر شریک نبودن عده ی دران ها، برباد وتخریت شدند، تا فقر فرهنگی بین باشندگان این سرزمین به عدالت؟! تقسیم شود. نامهای تاریخی و در برگیرنده ی هویت همه اقوام و پر افتخار این سرزمین را بخاطر هوس مشتی از قومپرستان و قبیله پرستان کنار گذاشتیم، بوداها توسط متحدین سیاسی، قومی وقبیله ی مرشد و پیشوای سیاسی آقای اسپنتا ویران شد، سنگهای قبور شکستانده شدند تا آثار گذشتگان ما نابود و رابطه نسل امروز و دیروز قطع شود، همین اکنون تمام میراث تاریخی و فرهنگی و هنری و دست آوردهای صدها نسل به حراج گذاشته شده اند، تا همه برابر شوند! و...، دیگر از کدام ارزش تاریخی و فرهنگی این سرزمین دفاع و پاسداری بعمل آمده است؟ نکند جناب سپنتا در پاسداری از ارزشهای پشتونولی آنطرف مرزسرگردان نباشد؟
جز آنکه از نام متحدین انگلیس مدال ساخته و بر سینه های روشنفکرانی ازین قماش بیآویزند و با این حرکات مزورانه میخواهند، تاریخ جعلی، افغانستان نوین و فرهنگ قبلوی را بر همه ی تاریخ، هویت، فرهنگ و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی جوامع واقوام تحمیل کنند و بر داشته های ارجمند و بزرگ این سرزمین خط بطلان بکشند و همه را در فرهنگ، تاریخ و هویت اجتماعی تک قومی استحاله کنند، دیگر از چه ارزشی پاسداری شده است؟
جناب اسپنتا بیایید که سایر آستانهای تاریخی و با صلابت کشور را برای « شهادت » به جناب کرزی ببخشیم وتنها زادگاه جناب عالی، هرات را بعنوان آستان پرشکوه تاریخی و فرهنگی پیشگام در عرصه ی فرهنگ، هنر، ادب وشعر و از جمله شاعران پارسی گوی نمونه بیگیریم.
هرات، هزاران شاعر، نویسنده، هنر مند، مؤرخ، سیاستمدار، قهرمان دفاع از سرزمین و نوامیس ملی ، اندیشمندان بزرگ در عرصه ی تفکر، فلسفه و دین داشته است. از چند تن آنها بنیاد حامد کرزی یاد بود بعمل آورده است؟
تنها هرات بیش از همه ی پاکستان شاعر، نویسنده و شخصیتهای بزرگ در عرصه دانش و حکمت دارد. لازم نیست که بجای این همه غوغای لر وبر خواهی، دست افشانی و پای کوبی برای شاعران پاکستانی، به هنرمندان، نویسندگان، مؤرخان، سیاستمداران، شخصیتهای آزادیخواه، قهرمانان سرافراز دیرینه ی هری باستان بحیث مکلفیت اخلاقی و مسؤلیت فرهنگی و روشنفکری تان بپردازید؟ پس معلوم است که در پس این غوغا برای دفاع و پاسداری از ارزشهای تاریخی وفرهنگی این سرزمین، درد حفظ مقام، شهرت و رزق دخیل است، ورنه تجلیل از شاعران پشتو زبان دوسره ی پاکستانی کار شما نیست.
بدون آنکه جناب عالی در پی این همه شهرت طلبی برای وحدت ملی و ملی های قومی باشد؟! در پی مسؤلیت روشنفکری تان برآیید. همه میدانند و میدانیم که شهرت جناب عالی از قبل از رادیو و تلویزون استعماری بی بی سی، در یک باجدهی دوسره از قبلها شناخته شده و با پیوستن جناب عالی با مهره های خانه زاد افغانی قدرتهای استعماری و باشه های دست آموز ساخت پاکستان، انگلیس و امریکا به اوج شهرت سیاسی دست یافتید، چی نیازی با مانور دیگر است؟
پس این همه تلاش برای چی؟ این تملق و چاپلوسی در دفاع از ارزشهای تاریخی! وشخصیت های ملی پاکستانی؟! برای اعاده دوباره جایگاه سیاسی تان درین دایره ی خبیثه قوم سالاری و قبیله سالاری مطرح است، نه دفاع از ارزشهای تاریخی و فرهنگی این سرزمین.
اگر برای غنی خان، ولی خان، اسفندیار ولی خان، محمود خان و دیگر خانهای دوسره، که بمانند زالوهای خون خوار، صدها ملیون دالر از بودجه و پول فقیر ترین و گدا ترین مردم دنیا بجیب زده ومیزنند، رقص و پایکوبی نکنید، از خوان تنعم رهبر طالبان بی نصیب میشوید ومانند هزاران روشنفکر وتحصیل کرده ی گمنام دیگر در کشورهای اروپایی میبوسید و همه آرزوهای دفاع از ارزشها ؟! را در قبر های نمناک و کرایی اروپایی با خود دفن میکنید. اما برای پیشواز از برادران کرزی و نوکران آی اس آی باید آمادگی بهتر و بیانه ی «رنگین» تر دیگر فراموشت نشود!
پایان
عالم
2 دسامبر 2016
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر