شنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۷

استراتیژی باتلاق سازی افغانستان




داکتر هارون امیرزاده

استراتیژی باتلاق سازی افغانستان


طالب پرستان و پاکستانی ها چگونه در همدستی با یک دیگر "استراتیژی باتلاق سازی" افغانستان برای امریکا را مدیریت کردند؟
مقدمه: اعلام خبر ناگهانی خروج امریکا از افغانستان در اوج مذاکرات امریکا با طالبان در ابوظبی همه را شوکه ساخت. این در حالیست که یک روز پیش اعلام خروج نیروهای امریکا از سوریه، استعفای وزیر دفاع این کشور و مخالفت محافل سیاسی امریکا نشان داد، که دولت ترامپ کدام اصول ثابت فکری و یا خط قرمز روشن ندارد.
قبلا تصور می شد که امریکا از خط قرمز یعنی غرورملی، اصول و مرز روشن منافع ملی بحیث ابر قدرت یکتاز جهانی هر گز عقب نشینی نمی کند. هم چنان ترامپ که مدعی است برای او منافع امریکا در اولیت قرار دارد و شعار انتخاباتی او این بود" عظمت را به امریکا بر می گردانم" از او انتظار یک چرخش 180 درجه ای در سوریه و افغانستان نمی رفت. این در حالیست که افغانستان بزرگترین جنگ امریکا بعد از ویتنام است و بیش از یک ترلیون دالر مصرف کرده و هزاران امریکایی جان های شان را در جنگ بنام تروریزم از دست داده اند. هیچ عقلی تصور نمی کند که ترامپ کلید سر نوشت افغانستان به تروریستان را بدون قید و شرط به پاکستانی ها تسلیم نموده و خود دست به فرار زلت بار بزند.
واقعیت اینست که دولت ترامپ خط قرمز ندارد. ترامپ نه پروای فرار از دست چند تا تروریست در افغانستان دارد و نه غرور شکست در رقابت های جیوپلیتیک در برابر ایران، روسیه و چین دارد. در نتیجه برای او سر نوشت تراژیک نیروهای ضد تروریزم و دولت دست نشانده اش در کابل ارزش اخلاقی ندارد. او فرار به هر قیمت را ترجیح خواهد داد.
در مورد اینکه ترامپ چرا با عجله می خواهد از افغانستان خارج شود، این مشکل کاخ سفید است، ولی مضمون اساسی درین مقاله تحلیلی اینست که پشتونیست های دست نشانده امریکا در همدستی با پاکستانی ها چگونه افغانستان را به باتلاق امریکا تبدیل و مدیریت کردند.
درین تحلیل 6 پرسش مورد بحث قرار گرفته است:
1) استراتیژی باتلاق سازی افغانستان یعنی چه؟
2) نقش پاکستان در باتلاق سازی افغانستان برای امریکاییها
 3) نقش پشتونیزم در سیاست طالب پرست
 4) جایگاه روسها، ایرانی ها و چینایی ها در بازی ضد امریکایی
5) پنج اشتباه استراتیژیک امریکایی ها در افغانستان
6) افغانستان از شکست امریکا در جنگ با تروریزم چه بدست خواهد آورد؟
یکم:استراتیژی باتلاق سازی افغانستان یعنی چه؟
افغانستان در بسیاری ادبیات سیاسی جهان به" گورستان امپراطوری ها" و یا" باتلاق" شهرت یافته است، ولی به نظر برخی ها این کشور بیشتر به گورستان فرزندان مردم افغانستان بوده است تا قدرت های اشغالگر. نظریه "باتلاق افغانستان" در جنگ های آزادیبخش میان افغانستان و بریتانیا در رقابت های موسوم به" بازی بزرگ" میان بریتانیا و روسیه تزاری در قرن نزدهم و استقلال کشور از بریتانیا در اوایل قرن بیستم وارد ابیات سیاسی جهان شد، سپس در جهاد علیه شوروی ها در سالهای 80 به باور جهانی تبدیل شد. اما تاریخ نشان داده که قدرت های خارجی به سادگی و یا به قیمت سنگین از " باتلاق" افغانستان رهایی یافته اند، ولی مردم این کشور خود در باتلاق ساخت خود شان غرق شده اند.
واقعیت اینست که سرزمین افغانستان از لحاظ جنگ قدرت میان نخبگان سیاسی، جنگ سالاری، تضاد های آیدیولوژیک، مذهبی، فقر، بیسوادی از یک طرف و از طرف دیگر احساسات خارجی ستیزی و ناسیوالیزم، بافت پیچیده اجتماعی و تضاد های ذات البینی قومی، قبیلوی و محلی، و هم چنان ساختار مناسب جغرافیایی برای جنگ های پارتیزنی و موقعیت مهم جیوپلیتیک یک سر زمین پیچیده است. تجارب تاریخی نشان می دهد که بازی کردن در چنین بستری جغرافیایی کاری آسانی برای بسیاری بازیگران خورد و بزرگ نبوده است. اما جنرالان و سیاستمداران امریکایی ها بعد از حوادث سپتمبر 2001 خواستند به جهانیان نشان بدهند که سر زمین افغانستان هر قدر هم برای دیگران به گورستان تبدیل شده باشد، برای ابرقدرت یکتاز جهان به تعبیر جک کلی، روزنامه نگار امریکایی " بوت پاک" سربازان شکست ناپذیرامریکایی ها بیش نخواهد بود. لشکر کشی برق آسا به افغانستان و سقوط امارت طالبان به کمک نیروهای خیزش مردمی ضد طالبان به کاخ سفید اعتماد به نفس بیشتر داد و جنگ علیه تروریزم را داستان پایان یافته تلقی کردند. اما 18 سال گذشت با هزینه جانی و مالی سنگین و در حضور ناتو بزرگترین ارتش نظامی جهان نه تنها تروریستان دوباره با قوت بیشتر ظهور کردند، بلکه به اعتراف جنرالان امریکایی تروریزم افغانی شکست ناپذیر اند و با ید با آنها معامله کرد.
دوم : نقش پاکستان در باتلاق سازی افغانستان برای امریکاییها
با سقوط امارت طالبان در تحت قیمومیت پاکستان در پی حملات امریکا در 2001، افغانستان در واقع تولد دوباره یافت نه تنها از زیر اسارت پاکستان و تروریزم بین المللی نجات یافت، بلکه از انزوای جهانی نیز بیرون شد. امنیت، بازسازی و دولت سازی آن در مرکز توجه جامعه جهانی قرار گرفت و در نتیجه امید زندگی به مردم باز گشت.
واقعیت اینست که جامعه جهانی و کشور های نظیری روسیه، ایران، هند، آسیای میانه بحیث کشور های ضد رژیم طالبان از سرنگونی حکومت طالبان حمایت کردند. اما سقوط رژیم طالبان ضربت سنگین به نفوذ و قدرت پاکستان در افغانستان وارد نمود. پاکستانی ها بسیار تلاش کردند، که جلو حملات امریکا را بگیرند، ولی موفق نشدند.
در نتیجه جای طالبان را دشمنان طالبان و پاکستان به رهبری جبهه مقاومت معروف به جبهه شمال پر کردند. بدین ترتیب در افغانستان بعد از طالبان جای نقش پاکستانی ها را امریکایی ها گرفتند و هند نقش پر رونقی در سیاست افغانستان پیدا نمود.
پیش از سقوط امارت طالبان دولت امریکا تحت رهبری بوش ازپاکستانی ها خواست که " یا با ما باشید و یا با تروریستان". اگر با تروریستان باشید کشور تان را به دوران"عصر حجر تبدیل می کنیم". پاکستانی ها از ترس ظاهرا قول همکاری در سر کوب تروریستان را دادند، ولی در عمل در جستجوی تبدیل کردن افغانستان به باتلاق برای امریکاییها و ناتو شدند.
پاکستانی ها در تحت رهبری پرویز مشرف شرط همکاری شان با امریکایی ها را وابسته به حاشیه راندن نیروهای شمال از قدرت و انتقال قدرت به پشتونها ساختند. نیروهای شمال خلع سلاح، سرکوب و بلاخره به حاشیه برده شدند، ولی جای پای هند محکم و محکم تر در بازی افغانستان شد. بدینگونه پاکستانی ها خود را در حاشیه بازی در انزوا احساس کردند. اما پاکستانی ها کلید جنگ و صلح افغانستان را از طریق حمایت از تروریزم در دست خود گرفتند. از یک طرف سربازان امریکایی و متحدین آنرا کشتند و از طرف دیگر میلونها دالر تحت نام جنگ با تروریزم بحیث متحد و دوست استراتیژیک امریکا بدست آوردند.
پاکستانی ها این بازی دوگانه را با حکومت های امریکا در تحت رهبری بوش و اوباما خیلی موفقانه انجام دادند. به بیان دیگر پاکستانی ها تا ظهور ترامپ در کاخ سفید، سیاست تحمیق سازی و باج گیری از امریکا و متحدین آنرا خیلی موفقانه به پیش بردند، ولی دولت ترامپ سیاست فشار و تحریم علیه پاکستان را در پیش گرفت و از پاکستانی ها خواست که دیگربه بازی کاذب جنگ با تروریزم خاتمه بدهند، صادقانه و قاطعانه علیه تروریستان در پایگاه های شان در خاک خود جنگ کنند. اما پاکستانی ها تن به فشار های امریکا ندادند و پاسخ آنرا با خشونت های سنگین تروریستی در افغانستان نمایش قدرت کردند. افزون بر آن دست به تشکیل جبهه منطقوی ضد امریکایی متشکل از رقبای سیاسی امریکا نظیر روسیه ، ایران و چین زدند. در نتیجه طالبان را از تریبون مسکو بحیث قدرت شکست ناپذیر و مشروع در سطح جهانی وارد میدان کردند. بدین ترتیب امریکاییها را مجبور ساختند که با تضرع صلح را از اسلام آباد گدایی کنند و خلیلزاد را برای دست بوسی راهی اسلام آباد کردند و گفتگو با کرملین و کشور های منطقه نمایند. اما به نظر می رسد پاکستانی ها کلید افغانستان را در ابوظبی از دست خلیلزاد تسلیم شدند و در نتیجه امریکا بدون قید و شرط خود را آماده فرار از باتلاق افغانستان کنند.
سوم: نقش پشتونیزم در سیاست طالب پرستی
این تنها پاکستانیها نبودند که از سرنگونی امارت طالبان خشمگین شده بودند، طالب پرستان افغان از خلیلزاد گرفته تا، اشرف غنی، کرزی، احدی و ده ها تن دیگر که زمانی در تحت رهبری پاکستانی ها نقش کلیدی در لابینگ پروژه طالبان داشتند، نیز از سرنگونی امارت طالبان بدست نیروهای ضد طالبان سرخورده و مایوس شده بودند و در جستجوی انتقام خون طالبان شدند.
طالب پرستان سکولار به زودی خلای امارت طالبان را تحت نام تکنوکرات پر کردند و در زیر ناز و نعمت غربی ها به اوج قدرت و ثروت رسیدند.
واقعیت اینست که میان طالب پرستان قبیلوی افغان چه راست و یا چپ با پاکستانی ها بر سر دو هدف یعنی طالب سازی افغانستان و سر کوب نیروهای ضد طالبان و پاکستان هیچ نوع اختلافات سیاسی، قومی، مذهبی، آیدیولوژیک و یا جیوپلیتیک وجود ندارد. به بیان دیگر هردو طالب طلب اند. هر دو به طالبان ضرورت دارند. هر دو متحد و همدست در سر کوب نیروهای ضد طالبان و پاکستان اند. زمانیکه بحث طالب پرستی مطرح باشد برای پشتونیست ها نه خط دیورند مطرح است، نه لر و بر و نه دشمنی با پاکستان و نه دعوای ارضی. برای آنها پاکستان سر زمین اجدادی، پناهگاه روز های دشوار و عمق استراتیژیک در هنگام جنگ قدرت در افغانستان شمرده میشود. به بیان دیگر پاکستانی ها در تحت رهبری پنجابی ها برای قبیله پرستان افغان بحیث برادر بزرگ، ناجی، قیم و دوست استراتیژیک شمرده میشود.
جو کنونی طالب پرستی و طالب سازی افغانستان تنها نتیجه سیاست تروریست پروری پاکستانی ها نیست بلکه محصول استراتیژی مشترک میان تکنوکراتان طالب پرست و پاکستانی ها است که در
۱۸ سال اخیر خیلی موفقانه نیروهای ضد پاکستانی و تروریزم را از سر راه بر داشتند و طالبان را بحیث قدرت مشروع ملی و شکست ناپذیر در افکار جهانیان تبدیل کردند. افزون بر آن این دو گروه استراتیژی " باتلاق سازی افغانستان" برای امریکا را مثل سالهای جهاد علیه شوروی ها خیلی موفقانه مدیریت کردند. بدین ترتیب با گرفتن امتیازات گسترده در ۱۸ سال اخیر از غرب امریکا را به سر نوشت ویتنام افغانی" مواجه ساخته اند.
چگونه می توان هم تروریست پرور بود و هم ضد تروریست؟
پرادوکس سیاست طالب پرستان افغان و پاکستانی ها در 18 سال اخیر خیلی گمراه کننده است. از یک طرف دولت افغانستان پاکستان را متهم به خشونت ها در افغانستان می کنند و از طرف دیگر تروریستان ساخت پاکستان را بحیث" فرزندان ناراضی" خود حمایت می کنند، از زندانها آزاد می سازند و مخالفان آنانرا سرکوب می کنند و از امریکاییها می طلبند بجای جنگ با طالبان با آنها صلح کنند و امتیازات بدهند.
هم چنان ما شاهد نفوذ قوی ستون پنجم و عوامل پاکستانی در تمام مقامات بلند ملکی و نظامی کشور از ارگ ریاست جمهوری گرفته تا وزارت خانه ها و نهاد های مالی، فرهنگی و نظامی و امنیتی کشور هستیم. بدین ترتیب نفوذ پاکستانی ها در تمام تصمیمات بزرگ داخلی و خارجی افغانستان رو به افزایش است.
چهارم: جایگاه روسها، ایرانی ها و چینایی ها در بازی ضد امریکایی
روسها، ایرانی ها و کشور های آسیای میانه در آغاز صادقانه با امریکایی ها در سرکوب تروریزم همکاری کردند. اما زمانیکه نیت اصلی امریکا زیر نام جنگ با تروریزم آشکار شد، به دشمنان آمریکا مبدل شدند. روسها، ایرانی ها و چینایی ها هیچ تصور نمی کردند که آمریکا توسط دوستان استراتیژیک خودش مثل پاکستانی ها در همدستی با قشر پشتونیزم، دست پرورده اش در باتلاق افغانستان گیر انداخته شوند و به سر نوشت شوروی سابق مواجه شوند. هم چنان آنها باور نمی کردند که طالبان امریکا و ناتو را به چالش بکشند. تصادفی نیست که طالبان به اشاره پاکستان سر از مسکو می کشند و مسکو به تریبون تبلیغاتی طالبان در سطح جهانی تبدیل میشود. ایرانی ها که زیر فشار تحریم های امریکا خورد و خمیر شده اند، از باتلاق افغانستان در یک هماهنگی با روسیه، چین و پاکستانی ها برای مجازات امریکا استفاده می کنند.
پنجم: پنج اشتباه استراتیژیک امریکایی ها در افغانستان
1- امریکا در سایه خیزش های گسترده مردمی در شمال و شرق افغانستان با هزینه کم انسانی و مالی رژیم طالبان را سقوط دادند. این سقوط دراماتیک سیاست مداران و جنرالان امریکایی را که بعد از حادثه سپتمبر خشمگین و باعث قدرت نمایی و انتقام شده بودند، خیلی هیجانی و مغرور ساخت. زیرا برخلاف اشغال گران گذشته اکثریت مردم از "اشغال مشروع!" امریکایی ها بخاطر تامین امنیت، باز سازی و جلوگیری از مداخلات هماسیگان بویژه پاکستانی ها حمایت کردند.
کشور های منطقه حتا دشمنان و رقیبان منطقوی امریکا مثل ایران، روسیه و چین از این اشغا به منظور سرکوب تروریزم، ثبات و امنیت افغانستان حمایت کردند.استراتیژیست های امریکا در نتیجه به این باور رسیدند، که حد اقل برای یک قرن افغانستان را به پایگاه و سکوی قدرت در قلب آسیا در بازی های بزرگ جیوپلیتیک علیه چین، روسیه و ایران تحت نام جنگ با تروریزم طالبی یا داعشی استفاده کنند. اما سر انجام افغانستان به باتلاق برای شان تبدیل شد.
2- امریکاییها در جنگ با تروریزم به پاکستانی ها اتکا و اعتماد بیش از حد کردند و میلیون ها دالر کمک مالی و نظامی کردند. اما پاکستانی ها با امریکایی ها بازی دوگانه کردند. امریکایی ها تصور نمی کردند که پاکستانی ها در همدستی با روسها، ایرانی ها و چینایی ها برای شان روزی افغانستان را به باتلاق نظیر زمان شوروی سابق تبدیل کنند.
3- امریکاییها به دست پروردگان خودشان نظیر خلیلزاد، اشرف غنی، کرزی و ده ها تن دیگر بنام تکنوکرات اتکا وباور کردند. اما آنها غرب را گمراه ساخته در باتلاق امتیاز طلبی های مافیایی و قبیلوی شان گیر انداختند.
4- اشتباه بزرگ امریکایی ها این بود، که تحت تاثیر افکار پاکستانی ها و طالب پرستان تمامیت خواه نیروهای ضد تروریزم را سرکوب و به حاشیه بردند و در نتیجه میدان را به قدرت نمایی طالبان مساعد ساختند.
5- بزرگترین اشتباه استراتیژیک امریکاییها این خواهد بود که کلید سرنوشت افغانستان را به امارت طالبان در تحت مدیریت پاکستانی ها تسلیم نموده و خود به هر قیمت ممکنه از میدان سیاست افغانستان فرار کنند.
ششم؛ افغانستان در شکست امریکا چه بدست خواهد آورد؟
واقعیت اینست که شکست غرب در افغانستان به معنای پیروزی مردم افغانستان در کدام جنگ آزادیبخش ملی نیست، بلکه بمعنای پیروزی تروریزم و پاکستانیزم در راستای پروژه" لوی پاکستان" خواهد بود. اما حلقه پشتونیست طالب پرست که در تبانی با پاکستانی ها فرصت حمایت جهانی را به نفع تروریزم و فاشیزم مدیریت کردند، چیزی نصیب شان نخواهدشد. نه طالبان کرزی را تحویل خواهند گرفت و نه غنی و یا احدی و یا گلبدین و ده ها تن دیگر را که همه هست و بود کشور را در 18 سال اخیر قربانی طالب پرستی بحیث "برادران ناراض" شان کردند.
قوم شریف پشتون در سایه طالبانیزم بحیث مکتب ضد انسانیت بزرگترین بها خواهند پرداخت و باری دیگر از سایر مردم افغانستان و جهان تجرید و بد نام خواهند شد. با بقدرت رسیدن طالبان انسانیت، شرافت و اسلامیت خواهند مرد.
جنگ های فرقه یی میان شعیه و سنی به دستور عربستان سعودی و وهابیزم کشور را به میدان رقابت میان ایران و سعودی مثل یمن و سوریه تبدیل خواهد کرد. نسل کشی، قوم کشی، عدالت کشی، فرهنگ و تمدن کشی دوباره بحیث سنت تبدیل خواهد شد. صدای موسیقی، آزادی بیان، علم و هنر همه مظاهر ترقی و تمدنی سقوط خواهند کرد، چیزی که در زمان امارت سابق طالبان تجربه شدند.
از شکست امریکایی ها در افغانستان نه روسها، چیزی بدست خواهند آورد و نه ایرانی ها و یا چینایی ها. سقوط امریکا و متحدین آنان بدست تروریزم در افغانستان به معنای جنگ داخلی و بی ثباتی در منطقه نیز است. بعید به نظر نمی رسد که افغانستان باری دیگر به آشیانه جهانی تروریزم بین المللی و مافیای جهانی مواد مخدر تبدیل شود، که کنترول آن از توان کشور های منطقه بشمول پاکستانی ها حامیان تروریزم و طالبانیزم نیز خارج خواهد بود.
اما باید گفت حضور دوامدار و بازی دوگانه امریکا با تروریزم نیز قابل قبول نیست. بهترین نقش مثبت و ماندگار امریکا جستجوی راه های همکاری استراتیژیک با مردم و نیروهای ملی و مترقی کشور و جلب همکاری منطقوی در راستای خود کفایی امنیتی نیروهای امنیتی و دفاعی کشور، باز سازی، دولت سازی به محور دموکراسی و همزیستی با منطقه و جهان خواهد بود.سرمایه گذاری بر سر گروهای قبیله پرست، تمامیت خواه و مافیای سیاسی نتیجه اش همانا گیر افتادن در باتلاق خواهد بود.

*******
داکتر هارون امیرزاده
لندن ، 21/ دسمبر 2018



شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۷

با توطئه و تهدید نمیتوان جلو دادخواهان را گرفت!


ع.م.اسکندری

با توطئه و تهدید نمیتوان جلو دادخواهان را گرفت!
===========================

انتخابات وپابندی به اصول دموکراسی یا همانا حق اتنخاب کردن و انتخاب شدن درفغانستان کنونی دروغ مسخرهء بیش نیست.
در افغانستان که عملا یک کشور وابسطه و اشغال شده است؛ در طی هژده سال حضور ایالات متحده ومتحدین غربی آن که عملا کنترل زمین و هوا و سیاست داخلی و خارجی کشور را در اختیار دارند؛ بزرگترین اهانت را در حق دموکراسی و حق خود ارادیت مردم افغانستان روا داشته اند.
از کانفرانس بن تا همین اکنون نمایندگان خود را با آنکه همیشه حتی در همان انتخابات فرمایشی و تحت رهبری خودشان نیز بازنده بودند؛ منحیث روسای جمهور یکی بعد دیگری برکشورتحمیل نمودند واعضای کابینه را نیز از همین قماش آدمهای مزدور بخود دست چین کردند.
انتخابات پارلمانی طی چند دوره یی که پیش آمد؛ فضاحتی بیش نبود، ولی شاید انتخابات پارلمانی امسال (1397هـ ش) از مفتضحانه ترین انتخابات نه تنها در سطح افغانستان بلکه شاید درسطح جهان باشد.
از اول معلوم بود که حکومت دست نشانده و تمامیتخواه، نیروهای مخالف و حتی منتقد خود را اجازه راه یافتن به پارلمان نمیدهد. برخی را در مرحله مقدماتی به بهانه های دروغین داشتن سلاح داران غیر مسئول (از جمله خانم کوفی نماینده بدخشان را) از حق اشتراک در پروسه انتخابات محروم ساختند. معلوم بود که برخی دیگر از منتقدین خود را نیز به بهانه نیاوردن رای کافی از حق نمایندگی در پارلمان محروم خواهند ساخت.
آقایون امان الله پیمان و عبدالطیف پدرام و چند تن دیگر از این جمله اند. باور کامل دارم که تا پایان رای شماری دروغین خود، بسیاری ازنمایندگان واقعی و دادخواه مردم از ولایات بغلان، کابل، ننگرهار، قندهار، قندز، غزنی و هرات را هم از حق نمایندگی مردم شان محروم خواهند ساخت. ولی با همه تلاشهای مذبوحانه مرتجعین تمامیت خواه، برخی از روشنفکران ملی و دادخواه هم در ولایت بدخشان و هم در برخی ولایات دیگر به پارلمان راه یافته اند و مسلما در ولایات ایکه هنوز نتایج اعلان نشده بخصوص کابل، هرات، بغلان و ننگرهارنیزچنین شحصیتهای مبارز و دادخواه (اگرچندی با شمار اندک) به پارلمان راه خواهند یافت و صدای عدالتخواهی را در پارلمان بلند نگه خواهند داشت.
در مورد بدخشان مسئله بسیار واضح است:
 تا آنجایی که من از بدخشان و بافت اجتماعی ان ولایت شناخت دارم؛ با همه تبلیغاتیکه علیه آقای پدرام نموده بودند و حریف هایش پول فراوانی هم در ختیار داشتند و مصرف کردند؛ ولی با انهم ممکن نبود تا پدرام رای نیارد. در دروازها او رای اول را داشت واز جمع آمد روشنفکران و جوانان در شهر فیص آباد، بهارک، کشم، شغنان و جاهای دیگر معلوم بود که باید او دوچند دیگران رای داشته باشد.
ولی متاسفانه در دموکراسیهای دروغین این رای مردم نیست که کسی را پیروز میدان میسازد؛ بلکه این حساب کنندگان رآی اند که تصمیم میگیرند!
تمامیت خواهان مزدور کور خوانده اند؛ با توطئه و تهدید هرگز نمیتوانند جلو دادخواهان را بگیرنذ. تنها پارلمان جای مبارزه و داد خواهی نیست، بلکه انان با تجاربی که دارند، در بیرون از پارلمان بهتر خواهند درخشید. و حتی در همین پارلمان نیزصدای دادخواهی رساتر از پیش بلند خواهد شد!
**********
برای پیروزی هر داعیهء دادخواهانه و مردم سالارانه، سه مرحله ضروری است:
- طرح ریزی اصول فکری آن داعیه.
- تبلیغ برای ان فکر و بردن آن در بین مردم.
- تبدیل آن فکر به نیرو و قوت یا ساختارسیاسی- تشکیلاتی.
داعیهء دادخواهانهء کشورما دومرحله اولی را با موفقیت سپری کرده است و در مرحله تبدیل شدن به " قوت " و تحقق این آرمانها قرار دارد.
حالا این وظیفه و مسئولیت تاریخی همه نیروها، ساختارها و شخصیتهای مبارز، ترقی پسند، دادخواه  و معتقد به دموکراسی، عدالت اجتماعی و حق شهروندی است تا با گذر از انقطابهای ساختاری و حتی قومی و محلی دیروزی طی یک گفتمان سازنده به همیگر فهمی و در نهایت به اتحاد رسیده و مرحلهء سومی کار را نیزموفقانه به انجام برسانند و مسئولیت رهبری مستقلانه سرزمین خود را خود بردوش گیرند.
یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا هــــــــــــــــــــــــــــــــو!