افغانستان به کجا میرود؟
(غیر متمرکزسازی قدرت یگانه گزینه!)
===========
با اعلان نتاییج تقلبی انتخابات و امضای تفاهم نامه میان طالبان و ایالات
متحده امریکا، افغانستان وارد یک مرحلهء بسیار حساس و بحرانی در تاریخ خود شده
است. همین اکنون کشورعملا دارای سه حکومت است.
اگر این بحران با تدبیر مدیریت نشود؛ عواقب خطرناکی چون جنگ طولانی داخلی
و حتی پارچه، پارچه شدن کشور را در پی خواهد داشت.
من درین نوشته کوتاه تصمیم ارزیابی کامل و تحقیقی ازین بحران را ندارم؛
فقط میخواهم برخی نظریات خود درین باره را با دوستان و حتی سیاستگران داخل کشور
شریک سازم. شاید برایشان خالی از مفدیت نباشد.
*****
رهبری قدرت سیاسی به معنای مدیریت
منابعی است که در آن نظام موجود است.
افغانستان منحیث یک کشور(رانتی)همیشه
وابسته به کمک های خارجی بوده است.
کشورهای کمک کننده (مهاجم) نیزهرگز
نخواستند تا در بخش زیزبنایی (تولید، زراعت و صنعت) کمک و سرمایه گذاری کنند؛ تا روزی افغانستان از نظر
اقتصادی به پای خود ایستاده شود.
دولت سازی مسلما بر بنیادهای اقتصادی
ضرورت دارد. زمانیکه بیش از نود فیصد بودجه یک دولت به کمکهای خارجی وابسطه باشد
چگونه رهبران آن میتوانند تصامیم مستقلانه بگیرند؟ میگویند که " آنکه نان
دهد، فرمان دهد"!. متاسفانه این حقیقت کشور ماست و نظم جهانی کنونی بخصوص بعد
ختم جنگ سرد نیزبرهمین بنیاد استواراست. رهبران خوب در کشورهای فقیر و در حال
انکشاف انانی اند، که این حقایق را بدانند و با خردمندی و تدبیراز امکانات بین
المللی برای اهداف ملی خود استفاده برند، نه با تملق و مزدوری.
برعکس تفکرات عامه، اساس مشکل کنونی
کشوربر بنیاد تقسیم مقامات و پست های دولتی نیست؛ بلکه بر سرنحوهء ملت- دولت سازی
در کشور است.
یک گروه متشکل از تمامیت خواهان معتقد
به تیوری ملت – دولت سازی از طریق همسان سازی و حذف (ملت سازی بر بنیاد تیوری
اضمحلال) و انحصار و مرکزیت مطلق قدرت سیاسی اند و در مقابل گروه دیگری معتقد به
همگرایی فرهنگ ها و اقوام، نظام پارلمانی، تقسیم قدرت و ایجاد پست صدارت، انتخابی
شدن همه ارگانهای مرکزی و محلی قدرت دولتی واشتراک عادلانه همه اقوام افغانستان در
حاکمیت وحتی فدرالی شدن سیستم اداره (ملت سازی بر بنیاد تیوری همگرایی) اند.
یکی از ناصواب ترین
کارهاییکه در زمان دحکومت آقای کرزی صورت گرفت این است که او و تیمش به قانون
اساسی کشور دستبرد زدند و سیستم عنعنوی صدارتی را که از زمانه های شاهی تا ختم
حکومت دولت اسلامی به رهبری شهید استاد برهان الدین ربانی در کشور جاری بود، را با
کاپی گیری از ایالات متحده به سیستم متمرکز و مطلقهء ریاستی تعویض نمودند. غافل ازآنکه
ایالات متحده دارای سیستم اداره فدرال است ودر انجا تقسیم قدرت میان ایالات و دولت
مرکزی برمبنای قانون استوار است.
بنیاد دموکراسی، برانتخابات آزاد و
تشکیل احزاب سیاسی که بتوانند از کتله های مختلف مردم نمایندگی کنند استوار است؛
ولی طی هژده سال حکومت تحت الحمایه غرب و امریکا، رهبران این حکومت از تشکیل احزاب
سراسری جلوگیری کردند و بیش از صد حزبی که تا اکنون ایجاد شده اکثرآ از نفوذ قابل
ملاحظه در میان مردم برخوردارنبوده و احزاب ملی محسوب نمیشوند.
تجربه هژده سال گویای این حقیقت است که
سیستم مطلقه ریاستی که صلاحیتهای رئیس جمهور بیشتر از یک امپراطور است، برای
افغانستان کارآمد نیست.
چهاردورانتخابات نشان داد که تمامیت
خواهان هرگز به اراده و رای مردم تمکین نمیکنند. درین انتخابات بخصوص در دور سوم و
چهارم انتخابات ریاست جمهوری به دموکراسی و رآی مردم سیلی محکمی زده شد. برنده ها بازنده
و بازندگان برنده اعلام شدند. مسلما هر کسی که یک روز هم با سیاست سروکار داشته
باشد؛ میداند که چنین تصامیمی در حیطهء صلاحیت روسای کمیسیونهای انتخاباتی نبوده و
بدون اجازه تمویل کنندگان خارجی بخصوص ایالات متحده ممکن نیست.
قراریکه معلوم میشود رهبری ایالات متحده امریکاهنوزهم درک
درست از واقعیتهای جامعهءافغانستان ندارند و بیشتر تصامیم خود را از 2001 تا اکنون
با مشورهء تیم امریکاییهای افغان تبار و در رآس آقای خلیلزاد گرفته اند/ میگیرند؛
که این تیم متاسفانه در قضایای افغانستان خود یک طرف مشکل سازقضیه اند.
*****
افغانستان یک کشور استثنایی و برخی واقعیتهای آن
چنین اند:
1- افغانستان کشور(منطقه) حایل
افغانستان بالاثر توافق دو امپراطوری بزرگ قرن
هژده ( روسیه و بریتانیا) منحیث یک کشور یا منطقه هایل ایجاد گردید.
2- در افغانستان پروسه ملت سازی تکوین نیافته
است.
در تاریخ کشور دو، سه بارموقعیتها و فرصت هایی پیش آمد که میشد، بسوی ملت سازی پیش
رفت؛ ولی متاسفانه آن فرصتها به هدر رفت.
3- افغانستان کشوراقلیتهای قومی
هیچ قومی اکثریت نیست.حتی کشورهای فدراسیونی و
کانفدراسیونی چون بلجیم، سویس و بریتانیا هم، چنین نیستند و در هر یکی ازین کشورها
یکی ازاتنی های باشنده اکثریت نفوس آن کشورها را می سازند.
با تاسف ما تا کنون احصائیه گیری دقیق نفوس خود راهم نداریم.
با تاسف ما تا کنون احصائیه گیری دقیق نفوس خود راهم نداریم.
4- افغانستان کشور پاره اقوام
بدنه اصلی اکثراقوام بزرگ افغانستان در بیرون از
کشور زندگی دارند؛ مثلا ازبیکها، بلوچها، پشتونها، تاجیکها، ترکمنها و برخی دیگر.
این خصوصیت درهیچ کشور دیگر دنیا وجود ندارد.
این خصوصیت درهیچ کشور دیگر دنیا وجود ندارد.
در کشوری با این خصوصیات هرگز حاکمیت تک قومی
ممکن نیست
آنانیکه به تحمیل حاکمیت "قوم خودی" می اندیشند؛ در فرجام باعث ازهم پاشیدگی وحتی تجزیهء کشور خواهند شد.
آنانیکه به تحمیل حاکمیت "قوم خودی" می اندیشند؛ در فرجام باعث ازهم پاشیدگی وحتی تجزیهء کشور خواهند شد.
برای حفظ این جغرافیه (نه بیشتر و نه کمتراز
آنچه بمیراث مانده) به دوعامل اساسی نیاز است:
الف- سیاست خارجی متوازن و معقول
افغانستان باید به ستاتوس حایل، بیطرفی وغیر
نظامی بودن خود برگردد.
ب- سیاست داخلی عادلانه:
عدالت بدون دموکراسی، تقسیم ثروت و قدرت میان اتنیها و مناطق، مرکز و محلات کشور و
در نهایت رسیدن به حق شهروندی ممکن نیست.
برای سیدن به عدالت و ساختن "دولت- ملت"، تامین دموکراسی و حق شهروندی و جلوگیری از هم پاشیدگی و تجزیه، در کشوری با خصوصیات افغانستان، به نظر من در فرجام:
راهی جز غیر متمرکزسازی قدرت وایجاد نظام جمهوری پارلمانی با سیستم ادارهء دموکراتیک فدرالی وجود ندارد.
برای سیدن به عدالت و ساختن "دولت- ملت"، تامین دموکراسی و حق شهروندی و جلوگیری از هم پاشیدگی و تجزیه، در کشوری با خصوصیات افغانستان، به نظر من در فرجام:
راهی جز غیر متمرکزسازی قدرت وایجاد نظام جمهوری پارلمانی با سیستم ادارهء دموکراتیک فدرالی وجود ندارد.
ولی برای برون رفت از حالت بحرانی کنونی (یک پایتخت،
دو حکومت)لازم است تا نتاییج انتخابات که در تقلبی بودن آن هیچ شکی نیست؛ باطل
اعلان گردد و یک حکومت همه شمول متشکل از هردو تیم و سایر تیمهای انتخاباتی و شخصیت
های موثر کشور تشکیل گردد. رهبری چنین دولتی باید به یک شخص ثالث وغیر وابسته به
تیمهای انتخاباتی کنونی سپرده شود و بعدا پروسهء صلح و انتخابات تحت رهبری چنین
دولتی صورت گیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر