پنجشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۹۳

هیاهوی تبلیغاتی برای انحصار قدرت

هیاهوی تبلیغاتی برای انحصار قدرت
درین روز ها تعدادی از ساز مانها ، گروه ها ، نها د ها ی سیاسی ، مدنی ، فرهنگی و حلقه ها ی گوناگون ، زیر نامها وعناوین مختلف با خاستگاه چپ وراست اما باگرایشها وراه کار های قومی ـ سیاسی ، سخت در تلاش وت...ب و تاب تبلیغاتی افتاده اند تا انحصار قدرت را با استفاده از هر مسیر وامکانی مؤ جه جلوه دهند و « تداوم » آنرا به مصلحت ملی! بقا ونهادینه شدن دموکراسی !؟ وحدت ملی ! ، منافع ملی ، ثبات سیاسی و ... وانمود سازند . با استفاده از نمایشات مضحک ومسخرهُ بنام انتخابات مصروف حقانیت بخشیدن به ایده های برتری جویی قومی، خود برتر بینی ، تک محوری قدرت سیاسی ، تمامیت خواهی و « تداوم » دولتمداری به شیوه های گذشته اند .عصبانیت ها ، گلو پاره کردنها وبرخورد های هستریک مطبوعاتی ، در رسانه های جمعی علیه دیگران حاکی ازان است ، که چرا غیر خودی ها جرأت کرده اند نمایش ومانور انتخاباتی بدهند و به حریم ممنوعه قدرت پا بگذارند ؟
اگر کسی از برابری وبرادری ، عدالت سیاسی و ملی ، مشارکت عادلانه در قدرت ، همبسگی ملی ، انتخابات بدون از تقلب ، تمثیل آزاد ارادهُ سیاسی وملی مردم برای انتخاب رژیم سیاسی ، مشروعیت قدرت سیاسی با دخالت مستقیم مردم سخن گفت با شیوه ها سنتی وشناخته شدهُ قدیمی تاپهُ تجزیه طلب ، پشتون دشمنه عناصر بر جبینش حک میشود و باشعاردادن ها ومحکوم کردن ها ومرده باد وزنده باد گفتن ها « نابود باد تفرقه افگنان قومی، زبانی و وحدت شکنان » روبرو میشود . اما آنچه تاریخ به حافظه دارد وآنچه مردم خود شاهد بوده واند ، درین داوری ها خصومت آمیز سیادت طلبان قومی و منتقدان ! خلاف واقعیت فیر سر چپه صورت گرفته است در هیچ جایی این مردم نبوده ونیستند ، که دشمن همدگر باشند ، بل این حاکمیت های سیاسی مزدور بیگانه وضد ملی بوده و اند ، که برای حفظ حاکمیت نامشروع وتحقق اهداف کشورهای استعماری ومنافع خانواده وقوم وقبیله خود ، مردم را از طریق دامن زدن به نفاق اجتماعی بجان هم انداخته اند واگر در مورد نفاق افگنی قومی ، زبانی ووحدت شکنی کسی متهم باشد ، بیشتر مقصر ، کسانی اند که برای توجیه وتقدیس عملکرد های سرکوب گرانهُ این حاکمیتهای مزدور ووابسته تیوری میبافند ، سفسطه می پراگنند و کار نامه های آهورایی جعل میکنند.
عدهُ از دوستان زیر نام حقوقدان ، کار شناس وروشنفکر بحران انتخاباتی وسیاسی در جامعه رابه بهانهُ نجات دموکراسی ! برای پوشش امیال قومی خود روکش ساخته اند ، اما سلایق وعلایق قومی مانع ازان شده است ، که عامل اصلی به چالش کشیده شدن دموکراسی !؟ را بعنوان رسالت حقوقدان وروشنفکر ارزیابی کنند ، بجای متهم ، قربانی را محکوم به مجازات نموده اند ، آری در دفاع از حقوق قومی! نمیشود بهتر ازین قضاوت کرد !
جناب حقوقدان وروشنفکر ! کی این دموکراسی را به چالش کشیده است ، آنهاییکه به کمک دولت ، کمیسیونها گوش بفرمان دولت ، پول عربستان ، قطر ، استخبارات پاکستان ، انگلیس و امریکا با تقلب سازمان یافته ومهندیسی انتخابات رای مردم را دزدیدند و صندوقهای رای را در روز روشن بنفع یک کاندید پر کردند وعلیه رای مردم کودتا کردند، دموکراسی موردنظر تانرا به چالش کشیدند ، یا آنهایی ، که از آ غاز تا فرجام قربانی این روند ضد ملی ومضحکهُ انتخابات شدند . برای اصدار چنین حکم ناعادلانه حقوقی کافی است یکبار به وجدان خود مراجعه کنید.
تعدادی دیگری از دوستان قلم بدست ما آنقدر از به چالش کشیده شدن وحدت ملی ، منافع ملی ، همبستگی ملی ، روحیهُ ملی وملی های دیگر ذکر خیر کرده اند، که خواننده را سردر گم میکند. عدهُ برای عملی نشدن این تابو های مقدس وآرزوها دست نیافتنی وآرمانی اشک میریزند . اما این اشک ریختن و شعار های دهن پر کن ، نه برای مظلومیت این واژه ها و عدم تحقق این ملی ها است ، بل در عقب کار برد این مقوله ها ومفاهیم نیز نیات وتمایلات قومی پنهان شده است. برای روشن شدن این ادعا ها وبرچسپ زدنهای مبنی بر تفرقه افگنی ، وحدت شکنی ، ضد دموکراسی ، ضد وحدت ملی وازین دست مسایل بهتر است تا به عوض محکوم کردنها وتاپه زدنهای بی مورد از عملکردهای دولتهای پرده برداریم ، که بعوض وحدت ملی نفاق اجتماعی را دامن زده و میزنند و بعوض تامین منافع ملی سیاست چاکر منشی ومزدوری را برگزیده اند .
تحمیل نام افغانستان بر بخشهای بزرگی از سرزمین خراسان توسط استعمار انگلیس ، خراسان بزرگ را با آن دوران طلایی تمدنی وفرهنگی ، که بر محور زبان پارسی دری شکل گرفته بود ، تجزیه کرد و فروپاشی این سرزمین تاریخی قبل از همه به اسارت تاریخی ، اسارت هویتی ، اسارت اجتماعی ، اسارت فرهنگی و اسارت سیاسی بسیاری از اتنیها واقوام این سرزمین تاریخی منجر گردیده است.
تسلط انحصاری قومی قدرت در همکاری نزدیک با استعمار انگلیس وروس وباج دادن های دوسرهُ دولتهای وابسته در گذشته برای تسلط بر قدر ت وبه حراج گذاشتن استقلال ، آزادی ، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی به « جامعهُ بین المللی » هم اکنون برای تشکیل دولتهای قومی وخانواده گی به همه چیز درین سرزمین رنگ وبوی قومی «افغانی » داده است .
فرهنگ ملی افغانی (پشتونی ) ، هویت ملی افغانی ، تاریخ ملی افغانی ، افتخارات ملی افغانی ، زبان ملی افغانی ، شخصیتهای ملی افغانی ، دموکراسی افغانی ، حقوق بشر افغانی ، آزادی های مدنی افغانی وارزشهای دینی هم افغانی شده اند یعنی دین اسلام به دین قبیلوی جامه بدل کرده است . بطور اخص همه نماد ها ونمود های سیاسی ، هویتی ، فرهنگی ، تاریخی ، دینی و اجتماعی افغانی ( پشتونیزه ) شده اند . با پیشبرد سیاست حذف هویتی ، تاریخی ، فرهنگی ،اجتماعی و « تداوم » آن ، نه هویت ، نه تاریخ ، نه فرهنگ ونه اصالت های انسانی واجتماعی اقوام وجوامع برادر دیگر شامل پروسه های وحدت سیاسی ، وحدت اجتماعی ، وحدت ملی ، منافع ملی ، ملت واحد وسرنوشت مشترک ملی خواهد شد و نه هم روحیه همبستگی ملی ، همکاری در روابط جوامع باهم برادر شکل میگیرد.
در جوامع اسلامی مانند افغانستان فکتور دین به عنوان خلق شدن روحیهُ برادری اسلامی برای ایجاد وتقویت روحیهُ همبستگی ملی نقش اساسی داشته است. اما تبدیل ومسخ دین توسط سنتها ، آداب ورفتار های قبیلوی ، نقش وجایگاه دین اسلام را نیزدر امر ایجاد وتقویه اخوت اسلامی بمنظور تقویت همبستگی ملی وایجاد روحیهُ ملی واسلامی تضعیف کرده است .

فاشیسهای قومی با خاستگاه چپ؟ وراست کند رو وتند رو، اسلامیست ، مذهبی وسیکولارهمه در تیم« تداوم وتحول » با مانفیست «دویمه سقاوی » بطور صریح وبی پرده اعلام کرده اند ، که اول آنها افغان (پشتون ) ، بعد اسلام وبعد انسان اند .
اتخاذو پیشبرد چنین تفکر وگرایش برتری جویانه بدون شک ، نتنها نابودی من های هویتی ، تاریخی و فرهنگی اتنیها واقوام غیر پشتون را هدف قرار داده است ، بل نابودی من دینی و من انسانی آنها نیز مطمح نظر اساسی قرار میگیرد. زیرا علاوه بر حذف قومی شان ، احترام به من دینی شان بعد از اسلام قبیلوی برسمیت شناخته میشود و من انسانی شان در روابط انسانی بدرجهُ سوم تنزیل می یابد.
البته این نه یک گرایش تیوریک « تیم تداوم وتحول » بلکه تداوم راهکار ها وراه برد های اساسی سیاست فاشیستی است ، که از امیر عبد الرحمن تا کنون ادامه یافته است .
حافظهُ تاریخ معاصر ما پر از اقدامات سرکوب گرانهُ جوامعی بوده است ، که جرم شان تداشتن تبار ، خون ، مذهب مشترک و دیگر اندیشی با حاکمان سیاسی بوده ومیباشد .
درین سرزمین بدلایل گرایشها وعملکرد های فاشیستی بعوض وحدت ملی نفاق اجتماعی ، بعوض ثبات سیاسی بحران سیاسی ، بعوض پیشرفت وتوسعهُ اقتصادی چور ملی ، بعوض استقلال وآزادی وابستگی وحاکمیتهای دست نشانده ، بعوض دموکراسی ومردم سالاری انحصار قومی قدرت واستبداد سیاسی ومذهبی ، بعوض منافع ملی منافع قدرت سیاسی قومی ، بعوض دین ارزشهای قبیلوی حاکم بوده ومیباشد .
جوامع مختلف کشور زیر سایه شوم این رژیمهای انحصاری قبیلهُ نه به اخوت اسلامی ، نه به برادری ، نه به دموکراسی و نه به عدالت اجتماعی رسیده ومیرسند ، اسلام افغانی شده نه تجسم روشن ایمان بخدا ، رسته گاری دنیوی واخروی و امر بالمعروف ونهی از منکر است ، بل ایمان به انحصار قدرت قومی ، ایمان به برتری قومی ، ایمان به ارزشهای قومی وقبیلوی واستفاده ابزاری از دین و « استخاره » به منظور تداوم استبداد سیاسی وقومی است.
دموکراسی افغانی هم انتخاب زعیم سیاسی ورهبر کشور را در عمل حق مسلم وموروثی یک قوم برسمیت شناخته است. مضحکهُ زیر نام انتخابات وترور رای واراده سیاسی مردم ، عمق وپهنای دموکراسی افغانی را به نمایش گذاشت .
اولاً همه کاندیدان ریاست جمهوری از قوم خاص برگزیده شدند وبه هیچ چهرهُ غیر خودی ؟ امکان شرکت در انتخابات را با پیشبرد بازی های چند جانبهُ سیاسی واستخباراتی ندادند. در ثانی کاندید ان از نظر وفاداری به آرمانهای قبیله ای ارزیابی ودرجه بندی شدند . دولت ، کمیسیونهای نا مستقل وگوش بفرمان انتخابات ، التزام عملی خود را به پیروزی کاندیدی مبذول داشتند ، که به ارزشهای قومی وقبیلوی پابند باشد نه به ارزشهای دموکراتیک ، مدنی و ملی ، مردم ، که میدانستنند همه گزینه ها ی غیر خودی را دموکراسی افغانی بسته است ، به کاندیدی رای دادند ، که باوجود پشتون بودن شامل زد وبندهای قومی وقبیله ای نبود ، اما قاموس دموکراسی افغانی انتخاب مردم وتمثیل ارادهُ آزاد سیاسی آ نها را برای انتخاب زعامت سیاسی درین کشور بر نمی تابد . بنابرین سیادت طلبان فومی به همان راه کار های شناخته شدهُ قبیلوی متوسل شدند ( فریب ، قتل ، تؤطیه ،استفادهُ نا جایز از مذهب ، بکار گیری سوداگران دینی ، استخاره وفال بینی ، استمداد از قدرتهای منطقوی وبین المللی درحفظ قدرت ومبارزهُ سیاسی) ، ابتدا با وجود پیروزی قاطع داکتر عبداله در دور اول ، انتخابات را توسط دوکمیسیون گوش بفرمان خود ، که اعضای آن قبلاً از ستاد تیم انتخاباتی « تداوم وتحول » گزینش شده بودند ، بدور دوم کشاندند ، در دور دوم به راهکار سیاست حذف فزیکی مخالفان به شیوهُ امیران مزدور و کار برد سیاست نوین حامد کرزی « قتلهای زنجیرهُ مخالفان سیاسی » توسل چستند اما معجزه آسا داکتر عبداله و استاد حاجی محمد محقق تا بار دیگر نجات یافتند ، بعد ازین ترورسیاسی نا فرجام توسط دولت حامد کرزی ، دولت ، کمیسیونهای وابسته آن ، ستاد های انتخاباتی «تیم تداوم وتحول » ، ارگانهای محلی قدرت دولتی ، فاشیستهای چپ و راست ، مافیای مواد مخدر ، تروریستان طالب والقاعده ، حزب اسلامی حکمتیار و... به پرکاری صندوقهای رای وسازماندهی تقلب گسترده بنفع اشرف غنی احمدزی نابغهُ درجه اول در تقلب وتؤطیه جهان پرداختند. استعمار بریتانیا بناحق و با حق تلفی جناب شان را نابغهُ درجه دوم جهان خوانده است!؟
با پیش کش کردن این نمایشات مسخره ودرامهُ قبیلوی ومضحکهُ انتخابات هم رشتهُ اصلی تحصیلی متفکر دوم جهان ! به اثبات رسیدو هم تشت رسوایی دموکراسی افغانی انتخابات آزاد افغانی !؟ از بام بزیر افگنده شد.
سر وصداهای از چپ افراطی تا راست افراطی ، جامعهُ مدنی !؟ ، روشنفکران! وگروه های داد خواه جانبدار عدالت اجتماعی! حقوقدان ! و... مبنی بر دفاع از دموکراسی ؟ وارزشهای لبرال !؟ در دفاع از تیم « تداوم وتحول» جز دلهرهُ انحصار قدرت قومی و « تداوم » آن ومزدوری برای ام القرا دموکراسی جهان ! مورد دیگری ندارد .
اینکه یکی از هواداران تیم تداوم وتحول بزعم خودش چپ میگوید« بدون شک اشرف غنی را ناچاريم برگزينيم، زيرا مردم افغانستان بيش از اين تحمل ادامهء فساد و زورگويان جهادی بر سر قدرت را ندارند. بيش از اين نمی توان در زير سايه دزدان تفنگ بدست زندگی کرد. جهاديان و از جمله آقای عبدالله بايد بداند و قبول کند که اوضاع در جهان تغيير کرده د و علاوه از اينکه مردم افغانستان از جنگ سالاران و قاتلين مردم بيزار اند، سياست ها در سطح جهان و منطقه نيز عوض شده اند و بايد از قدرت و سياست فاصله گيرند. آقای عبدالله و همقطارانش به اين حقيقت نيز توجه کنند که، اگر شرايط ميسر نشد و يا هم غرب بنابر معاذيرش از گذشت و مدارا در برابر شان کار گرفت و آنها را به پای محاکم مردمی نکشانيدند، عنايت خيلی بزرگ به آنها شده است» درین داوری باید به دونکته توجه کنیم:

ــ تفویض صلاحیت محاکمهُ به امریکا وانگلیس زیر نام غرب در مغایرت کامل به شکل گیری حاکمیت ملی وخود ارادیت ملی مردم افغانستان قرار دارد و لابد منظور نظر چپ ما همان محاکمات ، که تاکنون در عراق ، سوریه ، فلسطین ، سودان ، اوکراین و... از جمله کشور عزیز ما طی این سالهای جنگ ووحشت روی داده است ، میباشد. از جانب دیگر هزار ها تروریست طالب ، حزب اسلامی والقاعده برای تداوم ترور ووحشت و قتل عام به جان ومال مردم بیگناه از زندانها رها وبرای مقاصد واهداف منطقه ای « غرب » خدمت میکنند. چند تن ازین تروریستها در زندانهای غرب محاکمه شدند ؟ که حسرت محاکمه دیگران توسط منادیان عدالت اجتماعی را میخورید؟ بطور یقیین منظور نظر مارکسیست ما جهادی های غیر خودی است. سیاست کردن هم حق مشروع جهادی های خودی است ، کدام بیزاری مردم ؟ آنها به همین کاندید رای دادند ، چی صاف وساده « چپ » قبله بدل میکند ! دیروز دادگاه تاریخ بدست شوروی بود ومخالفان ضد روند تاریخ باید به گودال تاریخ سپرده میشدند برای اینکه مخالف جریان تاریخ بودند ، دیگر اندیشی در برابر تفکرات اندیشه حزب پیشقراول طبقهُ کارگر جرم نا بخشودنی ! وامروز محاکمهُ تاریخ حق مسلم دنیای سرمایه داری واگر درین محاکمه درنگ میکند کمال عنایت وبزرگواری آن است !؟ آیا چپ ما راه تحقق عدالت را صلاحیت محاکمهُ مردم به دست غرب میداند ؟ این هم باز تفکر چپ ملعمه شدهُ افغانی ! را نمایش میدهد ، که تفکرات چپ را با راه کار های قبیلوی اندازه گیری میکند.
ــ ایدولوگ چپ ما در مورد سازمانهای جهادی هم هذیان میگوید شاید بعلت تعلق خاطر به قبیله ومناسبات حاکم بر جامعهُ قبیلوی افغانستان ، اگر یکبار به ترکیب جهادی تیم «تداوم وتحول » بطور عادلانه نظر اندازی میکرد وزنهُ اساسی تنظیمهای جهادی را میدید ، که در کدام صف ایستاده اند، شاید حب وبغض فومی سبب این کج بحثی سیاسی وفکری شده باشد؟ از زمرهُ پانزده تنظیم جهادی سیزده تنظیم در تیم آقای غنی شامل اند ، مضاف بر آن طالبان ، شبکهُ تروریستی حقانی ، القاعده ، استخبارات پاکستان وعربستان ازین تیم حمایت مالی ، سیاسی ، استخباراتی کردند ودر کارزار انتخاباتی برای پرکردن صندوقهای رای سهم ونقش اساسی داشتند . آیا قاتلین مردم ما همان هایی نبوده ونیستند ، که دیروز بودند چی عوض شده است ؟ آنجه تغییر یافته است زور گویی وقلدری بیشتر سرمایه داری ، تجاوز بر حریم کشور ها ، استفاده از نیروی نظامی برای اسقات رژیمهای مخالف و... و این برخلاف نظر مارکسیست ما تغییر بسود اسلام سیاسی ، گروه های سلفی ، القاعده ، داعش و... بحیث متحدین دنیای سرمایه داری رقم خورده است ، نه بسود چپ ! اگر « جامعهُ جهانی »معاذیر نمیداشت جی باید میکرد؟ بدون شک منطور نظر چپ ! همان پاکسازی قومی است ، بیان این مجمل بافی از آرزوی قلبی چپ ما حکایت دارد ، که چرا سر مایه داری بوظایف اش در مورد سچه سازی ؟ عمل نکرده است وگذاشته است ، که هنوز دیگران در کنار شان مانور انتخاباتی بدهند وتیم انتخاباتی داشته باشند . جهادی های خودی نه آدم کشته اند ونه حقوق انسان را نقض کرده اند ، نه چپاول کرده اند ونه اکنون درین کارزار آدم کشی وویرانی ، گله دزدی ، مافیای مواد مخدر ، زمین خواری و فساد لجام گسیخته نقش وسهمی دارند!؟ چی تفکر چپی! مارکس ، انگلس ولینن اگر زنده میبودند ازین تیوری وپراتیک اجتماعی چپ افغانی شاخ در می آوردند . برای این دوست چپی خود تجویز میکنم اگر زحمت خواندن را بر خود هموار کنند مقالهُ جناب وحید مژده یکی از نظریه پردازان و رهبران شبکهُ تروریستی طالبان ، راکه در سایتهای مختلف به نشر رسیده است بخوانندو بعداً قضاوت چپی کنند ، که تیم اشرف غنی با چی سازوکارهای منطقوی وبین المللی وارد کارزار انتخاباتی شده وکی ها ازان حمایت کردند.
وقعاً چای تعجب است ، که کی تفرقه افگن قومی وزبانی است آنانیکه برابری ، تاًمین عدالت سیاسی وملی ومشارکت عادلانه در قدرت سیاسی میخواهند و به برابری اتنیها واقوام برادر اذعان دارند ، یا آنانیکه باداری یکی را بر دیگران میخواهند وهمه چیز را بشمول زعامت سیاسی حق انحصاری وموروثی خود میدانند ؟ آیا این دولتهای وابسته استعماری ـ قومی نبوده ونیستند که به نفاق اجتماعی وخصومت های زبانی دامن زده اند ، یا آنانیکه فریاد برابری وبرادری رابرای زدودن تخم نفاق اجتماعی از زیر بنای تاریخ سیاسی ومناسبات نا عادلانهُ فرهنگی ، تاریخی ، هویتی و... بلند کرده اند ؟ این قضاوت را باید مردم کنند نه سیادت طلبان قومی . توجه کنید چی مشابهت های بین نظریات دوخط فکری گذ شته « چپ بریده » افغنستان بوجود آمده است.یکی با صراحت مینویسد:

« حالا می آئيم به اين واقعيت که: در کشور عملاً اشغال شده ای افغانستان، که تصميم آخر را قصر سفيد و در رأس «وال استريت» اتخاذ می کند، ما مردم افغانستان که از اتحاد نيروهای ملی و دموکراتيک خبری نيست و چپ ديروز در همان نقطه ايستاده که سی قبل قرار داشت، چه انتخاب و امکانی داريم؟ به عبارهء ديگر، در صورتيکه کانديد سوم در برابر عبدالله عبدالله و اشرف غنی وجود نداشت و آرای مردم بايد در دو خط مشخص: بقای حکومت پُر از فساد جهادی، يا حکومت متمايل به لیبراليسم غربی، ولی
متکی به قانون تقسيم می شد، به کدام يکی بايد رأی می داديم؟ »

دوست چپ افغانی ! چی لبرالیسمی غربی وکدام دولت متکی به قانون ؟ کودتا علیه رای مردم وترور انتخابات ؟ درتیم اشرف غنی ، گروه های جهادی رادیکال ، طالبان ، سلفی ها والقاعده زیر رهبری پاکستان وعربستان سعودی و قطر متحد شده اند واکثریت قاطع را میسازند ، که با هرگونه لبرالیزم از ریشه مخالف اند کدام قانون گرایی ؟ همان ، که در انتخابات به نمایش گذاشته شد ؟ در بقدرت رساندن این تیم ، همین دولت مافیایی نقش اساسی داشت ، همین تیم بود ه واست ، که در راس این شرکت سهامی قرار داشته ودارد ، بیشترین سوء استفاده کلان مالی را همین تیم کرد وپول های کلان را به غرب ودوبی توسط اعضا خود انتقال دادند ، مافیا وفسا د زادهُ همین تیم است ودغدغهُ اصلی بگفتهُ رهبر تیم ، تداوم همان انحصار قدرت سیاسی است ، نه اصلاحات لبرالیستی وقانون گرایی مورد نظر چپ ما !؟ این که به گفته شماغرب نمیگذارد داکتر عبداله بقدرت برسد چی تناسبی به قانون گرایی ولبرالیزم دارد؟ فکر نمیکنی این زور گویی در برابر اراده مردم است ؟ این واقعاً مسخر ه کردن وبازی بامفاهیم انتخابات ، مردم سالاری ، دموکراسی و ... نیست؟ معلوم نیست چگونه دوست چپ ما تیم اشرف غنی را در مقابل جهادی ها رده بندی کرده است ؟

یکی دیگر از منادیان چپ دیروز پیرو خط فکری پکن ! برای تفاهم سیاسی در مسالهُ انتخابات با یکی از اعضای تیم انتخاباتی اصلاحات وهمگرایی چند مساله را به این تیم مطرح میکند « پاکستان ، کشورهای عربی خلیج ،غرب (منظور از انگلیس وامریکا است ) و در داخل طالبان وپشتونها شما را قبول ندارند اگر انتخابات را ببرید هم شمارا نمیگذارند پای تان به ریاست جمهوری برسد ، بنابرین یا بیایید در ترکیب دولت تحت رهبری اشرف غنی بپوندید ، یا حکومت مؤقت را زیر رهبری حامد کرزی برای مدت دوسال بپذیرید وبعد انتخابات ، یا بی سروصدا در خانه تان بروید ، یا به عواقب سرکوب جامعهُ جهانی مواجه خواهید شد» ، دموکراسی ، ارادهُ آزاد ملی وسیاسی مردم برای مشروعیت سیاسی دولت کجا ؟ وراهکار دموکراسی افغانی ! ، قلدری ، زورگویی وسیاست سرکوب با راهکار قبیلوی و با استمداد از قوای خارجی کجا ؟ غصب حق حاکمیت از مردم ، چپ وراست ، کند رو وتند رو را متحد کرده است .

مردم افغانستان شاهد بوده وهستند ، که در باورها ی فکری وسیاسی سیادت طلبان فومی و قبیلوی بجز سنت منسوخ انحصار قدرت قومی وپابندی به ارزشها وسنتهای قبیلوی ، هیچیک از معیار ها وارزشهای ، قانونی ، حقوقی ، مدنی ، سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ودینی جا ندارد و این گروه ها از پیشبردهیچ وسیلهُ در امر تحقق اهدافشان رویگردان نیستند . راه کارها وشیوه هایی حفاظت از قدرت قومی وخانواده گی از امیر عبدالرحمن تا حامد کرزی سر مویی تغیر نیافته اند. جز فیشن و در آوردن اداهای عوام فریبانه مدنی ومدرن .
هویت افغانی هم هویت قومی است ، نه هویت ملی زیر نام کلاه هویت افغانی صرف استحالهُ هویت اتنیها واقوام وادغام همه در یکی مطرح است. حذف هویتهای قومی ، کوچ اجباری ، انتقال قوم وتبار از آنطرف مرز برای برهم زدن ترکیب اجتماعی نفوس در کشور ، قتل عامها ، کله منار ها پیشبرد سیاستهای زمین سوخته ، چپاول وغنیمت گیری ملکیتهای مردم همه وهمه معطوف به پروژهُ پاکسازی قومی وتثبیت هویت افغانی بوده ، که کار اکمال آن با توسل به هر اقدامی باید توسط متفکر درجه دوم !؟ به اکمال برسد وموانع اقوام مزاحم از سر راه آن بر طرف شوند.
تمام جوامع با هم برادر ، اقوام ، اتنیها ، اقشار وطبقات اجتماعی باید رویکرد فلسفه های فاشیستی را زیر نام هویت افغانی بشناسند ، زیر بنای نظریات ملت افغان ، افغانستان نوین ، شخصیتهای افغانی ، فرهنگ افغانی ، تاریخ ملی افغانی و... ازین سرچشمه آب میخورند.
عبدالرحمن خان ، نادر خان ، هاشم خان ، داود خان ، محمد گل خان مومند ، حامد کرزی ، اشرف غنی و... به خاطری به شخصیتهای قدیس وبتهای قابل پرستش ، بابا ، شهید و ملی مشر تبد یل شده ومیشوند ، که مؤسسان وادامه دهنده گان این فلسفهُ هویت افغانی بوده واند، این فلسفه نه یک تیؤری ، بل مصداقهای عملی آنرا از امیر عبدالرحمن تا حامد کرزی همه شاهد اند. فاشیزم در کشور هم مبنای فکری واعتقادی وهم مصداقهای روشن عملی دارد .
پردازشهای تیوریک در « دویمه سقاوی » واقدامات هم آهنگ عملی توسط سیادت طلبان قومی زیر رهبری حامد کرزی وتداوم آن توسط اشرف غنی احمدزی ، دشمنی آشکار بامن اجتماعی وکینه توزی با ارزشهای فرهنگی ، مدنی و اصالتهای انسانی و اجتماعی جوامع برادر افغانستان ومظاهر روشن فلسفهُ فاشیزم است.
حربهُ دیگر در برابر طرح مسالهُ برابری اقوام واتنیهای افغانستان ، که « چپ بریدهُ » ازان در جهت امیال قبیلوی خود استفاده میکند مساله وحدت ملی ومنافع ملی است، روشن نشده است که برای سیادت طلبان قومی زیر نام چپ مقولات وحدت ملی ومنافع ملی چی معنا ومفهومی دارد ؟ وقتی برابری ، عدالت ، رعایت حقوق سیاسی ، فرهنگی، تاریخی وهویتی اقوام واتنیهای برادر را مطرح کردی وحدت ملی را زیر پا گذاشتی وعلیه منافع ملی قرار گرفتی ؟ بهتر نیست بعوض این محکوم کردنها اول معنا ومفهوم وحدود وثغور این تابو های ممنوعه ومذهبی گونه را یکبار تعریف دقیق کنید تا هرکس بداند ، که پا را از گلیمش دراز نکند؟ نمیشود با ساطور وحدت ملی و منافع ملی هر مخالف را سربرید و واقعیت بی عدالتی ملی را پنهان کرد و بر وجود استبداد سیاسی وفومی خاک پاشید و پیشبرد سیاست حذف قومی را برادری نامید ، تا این تابو ها لکه دار نشوند.
به باور من وحدت ملی ، منافع ملی و دموکراسی مقوله ها و مفاهیمی اند ، که نمیتوانند یکی بدون دیگری معنی ومفهوم داشته باشند، ما باید اول صاحب رژیم سیاسی مبتنی بر دموکراسی واقعی ( توزیع عادلانهُ قدرت وثروت ) شویم ، که دران همهُ اقوام واتنیهای برادر با مشارکت عادلانه خود رژیمی را شکل دهند ، که از منافع سیاسی ، فرهنگی ، هویتی ، تاریخی ، اجتماعی واقتصادی آنها به گونهُ عادلانه دفاع کند . وقتی مناسبات سیاسی عادلانه در روابط جوامع برادر شکل گرفت مسالهُ وحدت سیاسی واجتماعی میتواند به وحدت ملی بی انجامد.
در تاریخ صدسال اخیر کشور ، حاکمان سیاسی از کار برد اصطلاح وحدت ملی یک منظور داشتند ، استحالهُ فرهنگی ، هویتی ، تاریخی جوامع مختلف کشور در یکی ، به هر گونه مقاومت واعتراض در برابر این استحاله برچسپ ضد وحدت ملی زده شده ویا به تعبیر دوست چپ ما « وحدت شکنی » نام میگیرد .
اما وحدت ملی برای اتنی ها واقوامی ، که قربانی چنین طرز تلقی از وحدت ملی اند ، عبارت از وحدت اجتماعی ووحدت سیاسی مردم برای تشکیل یک دولت با رابطهُ عادلانه سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و دینی اقوام ، اتنیها ، اقشار و گروه های اجتماعی شامل در ترکیب نفوس اجتماعی افغانستان است .
وحدت ملی را سیادت طلبان قومی ودولتهای مبتنی بر انحصار قومی قدرت برای پوشاندن خلای وحدت ملی مورد استفاده نا جایز قرار داده اند ، نه رژیم سیاسی کشور مظهر سیاسی برای وحدت ملی در کشور میباشد ونه هم توانسته است وحدت اجتماعی را در بین مردم تامین کند ، هنگامی که فشار استبداد سیاسی وقومی بر طرف شده است انقطابهای نیابتی قومی واتنیکی از سر گرفته شده اند.
با تعبیر وتلقی فاشیستی از وحدت ملی میخواهند واقعیت محرومیت سیاسی وبیعدالتی را در تمام اشکال و روابط اتنیها وگروهای اجتماعی واقشار مختلف جامعه کتمان کنند .
وحدت ملی نمیتواند با سیاست سرکوب ونفی دیگران بوجود بیاید ، بل راه کار آن تفاهم ملی از طریق سهمگیری در تقسیم قدرت ودسترسی عادلانه به آن در همه سطوح وابعاد جامعه با تمثیل ارادهُ ملی وسیاسی آنها شکل میگیرد .
منافع ملی بستگی اساسی به وحدت ملی ودموکراسی واقعی در کشور دارد. منافع ملی تنها منافع اقتصادی نیست ، بلکه شامل منافع سیاسی وفرهنگی هم میشود . منافع ملی برای افغانستان در چنبرهُ اشغال خارجی بیشتر ازینکه صبغهُ اقتصادی داشته باشد ، بیانگر اراده ، شخصیت ، استقلال ، آزادی ، اهداف ملی وفرهنگی برای مردم است ، تلقی از منافع ملی توسط رژیم وسیادت طلبان قومی ، دفاع از منافع رژیم سیاسی با مشخصهُ قومی است ، که منافع زمامداران سیاسی را باز تاب داده است نه منافع ملی مردم را .
منافع ملی در ضمن نشان شخصیت ملی ، شخصیت سیاسی ، شخصیت فرهنگی وقدرت اقتصادی یک ملت ، در جوار ملتهای دیگر است . بدون اینکه ارادهُ سیاسی همهُ مردم در حاکمیت تمثیل شود ، نمیتوان ممثل منافع ملی بود ومنافع ملی همان منافع طبقه حاکم ، قشر حاکم ، حزب حاکم ، مذهب حاکم ،خانوادهُ حاکم ، اتنی حاکم وقوم حاکم را بنمایش میگذارد. از امیر عبدالرحمن بدینسو منافع ملی همان منافع خانواده وقوم حاکم بوده است.
در صورت نبودن ارادهُ سیاسی جمعی مردم در حاکمیت ، وحدت ملی هم اصطلاحی است ، که در پشت آن انحصار قدرت سیاسی خزیده است وتوجیه گر وتقدیس گر این انحصار بوده و فریب سیاسی بیش نیست.
رژیمهای سرکوب گر ، با خط ونشان قومی ، اهداف خود را مبنی بر سیاست حذف قومی ، منافع ملی اعلام کرده اند.
واقعیت تلخی دیگری نیز وجود دارد ، که در بیشتر از صدسال ما رژیمهای وابسته داشته ایم ، که صرف تامین منافع ملی کشور های استعماری را در کشور ما به عهده داشتند.
از منافع ملی زمانی حراست شده میتواند ، که حاکمیت به قدرت سیاسی مردم و ارادهُ سیاسی آنها احترام کند ، ناممکن است ، که از منافع ملی داد بزنیم ولی زمامدارانی برمردم حکومت کنند ، که با پول عربستان سعودی ، قطر و به همیاری استخبارات پاکستان ، انگلیس وامریکا به قدرت رسانیده شده و مطلقاً بیگانه پرور ودنباله رو منافع ملی کشور های خارجی باشند.
طوری که وحدت ملی بدون وموکراسی میسر نیست ، منافع ملی بدون وحدت ملی امر واهی وناممکن است . وقتی جوامعی حق کاندید شدن به عالی ترین مقامات دولتی را نداشته باشند ، از کدام وحدت ملی حرف میزنیم ؟ وقتی حاکمیت سیاسی با تقلب ، تؤطیه ، نیرنگ و دزدی در روز روشن از مردم گرفته میشود ، قبل از همه وحدت ملی و منافع ملی مردم قربانی میشوند.
افغانستان زیر سایه ُ تیم «تداوم وتحول» با این بازی های کشور های منطقه ای ودر راس امریکا با تحمیل حاکمیت دست نشانده بر مردم هیچگاه صاحب ارادهُ سیاسی برای تامین منافع ملی نخواهد شد. این کشور های دیگر اند که با نفوذ در زیر بنای حاکمیت سیاسی آنر ا در جهت تامین منافع خود شان بکار خواهند گرفت .
مقولهُ منافع ملی زمانی از جنبهُ واقعی برخوردار میشود ، که حاکمیت ملی وجود داشته باشد، بدون حاکمیت ملی سخن گفتن از منافع ملی تنها ارضا نمودن عقدهُ خود برتر بینی قومی است. وقتی حاکمیت ملی نیست ، نمیتواند وحدت ملی وجود داشته باشد ، همچنان نمیتواند هیچگونه وحدت سیاسی و وحدت اجتماعی میان جوامع ، گروها واقشار مختلف مردم بوجود بیاید. به همین خاطر هم بوده است ، که ما در بیشتر از یکصد سال اخیر با وجود داشتن دولت مرکزی سراسری در قلمروی بنام افغانستان به هیچیک ازین ملی ها نرسیدیم وپروسه ملت سازی خون چکان بوده است. تشکیل مقولهُ ملت بر پایه همین وحدت های چند گونه شکل میگیرد. درد آور است اما باید گفته شود ، که از بودن چنین دولتهای ضد ملی ، نبودن آن بهتر است ، اگر حاکمیتهای ضدملی نباشند ، روابط اجتماعی یک ملت آنقدر قربانی سیاستهای نفاق افگنانه وغیر انسانی نمیشود.
ما نمتوانیم تصورات ذهنی خود را در مورد دموکراسی ، وحدت ملی ومنافع ملی بجای واقعیتهای درد ناک تاریخی بر مردم تحمیل کنیم.. ویک مشت مفاهیم میان تهی وخود ساخته را بجای دموکراسی ، منافع ملی و وحدت ملی تحویل مردم دهیم .
عالم
7/7/2014


هیچ نظری موجود نیست: