جنگ بَد است؛ ولی گاهی هم ناگزیر!
=============================
جنگ آخرین مرحله سیاست است. جنگ زمانی به وقوع می
پیوندد که برای اختلافات راه حل سیاسی و مسالمت آمیز پیدا نشود.
صد روز
مذاکره کم هزینه تر از یک روز جنگ است؛ ولی گاهی بخاطر ختم جنگ راهی جزجنگ باقی
نمی ماند.
جنگها را میتوان به جنگهای "عادلانه!" وجنگهای
غیرعادلانه تقسیم کرد. تجاوز برحق دیگران، خاک دیگران ومالکیت دیگران و جنگی که
بالاثر آن صورت میگیرد؛ جنگ غیر عادلانه است. ولی مقاومت برای از دست ندادن حق
خود، مالکیت اقتصادی و فرهنگی خویش و دفاع از سرزمین خودی و جنگی که بخاطر اینها
صورت میگیرد؛ جنگ عادلانه است.
در اصل جنگ عادلانه، جنگ ایست بخاطر ختم جنگ
غیرعادلانه.
در جنگ انسانها کشته میشوند؛ تاریخ جنگها نشان
دهندهء آنست که جنگ بیشترین تلفات را از بیگناهان و یا آنانیکه در جنگ سهمی نداشته
اند میگیرد، بخصوص کودکان، پیران و زنان.
انانی که
جنگ را سازماندهی میکنند و با هم دشمن اند اکثرآ در صحنهء جنگ نیستند؛ بر عکس آنانی
باهم میجنگند و همدیگر را میکشند که هرگز همدیگر را نمی شناسند و دشمنی یی هم با
هم ندارند.
اکثر جنگها، جنگهای نیابتی اند؛ یعنی اینکه کسانی
نیروهایی را اجیر میکنند و بخاطر منافع سیاسی- اقتصادی و یا ارزشهای ایدئولوژیک
خود انها را به میدان جنگ میفرستند. در هرجنگی باید زمینه های داخلی و بین المللی
آنرا در نظر داشت.
برخی جنگهای کوچک و محلی میتوانند محصول بیخردی
باشند؛ ولی اکثر جنگها آگاهانه و سازمان داده شده اند.
در افغانستان بیش از چهار دهه است که جنگ جریان دارد
و احتمالا بیش از دو ملیون تلفات داشته باشد که هشتاد فیصدآن، بی گناهان اند. کشته
شدن هرانسان هموطن بدون در نظرداشت تعلقات سیاسی، فکری وقومی اش، یک ضایعه جبران
ناپذیر برای وطن و وطنداران است. ولی شاید راه دیگری برای ختم جنگ نبوده باشد؛ چون
اکثرآ جنگهای چند دههء اخیرافغانستان مبنای ایدئولوژیک داشته اند.
در جنگهای ایدئولوژیک مصالحه میان طرفین ممکن نیست.
باید یک جانب شکسته شود تا جانب دیگر پیروز گردد.
جنگ های کنونی افغانستان نیز از گونهء جنگهای
ایدئولوژیک و نیابتی اند که درآن احتمالآ مصالحه ممکن نیست.
با آنکه در شانزده سال اخیرهم کرزی و هم احمدزی و
حواریون شان طالبان را فرزندان اصیل وطن، "برادران ناراضی"، مخالف سیاسی
وحتی دوست و برادر خواندند و کوشیدند از اعطای هرگونه امتیازی به طالبان دریغ
نکنند، ولی صلحی برقرار نشد؛ زیرا طالبان میدانند که ارگ نشینان کابل نه حریف آنان
اند، نه مخالف و یا دشمن ایشان. هرگاه اگر
طالبان صلح هم بکنند باید با مخالفین خود صلح کنند. مخالفین طالبان نیروهای
"مقاومت" ضد طابان و مردمی اند که در زمان سیطره طالبان قتل عام شدند،
ملکیت و سرزمینهای شان نیزتاراج و سوزانده شد، نه مشاورین و متحدین ایشان.
صلح میان طالبان و ضد طالبان در افغانستان یکی از
آرزوهای خوش آیند ولی احتمالاغیرعملی است.
همانطوریکه
مصالحه میان رژیم دکتور نجیب الله و مجاهدین عملی نبود، میان طالبان و ضدطالبان
نیز شاید عملی نباشد.
خلاصهء کلام اینکه:
در افغانستان یا باید طالبان[1] حکومت
کنند، یا ضد طالبان.
و یا هم در
بهترین حالت نیروی سومی ایکه نه طالب باشد و نه ضد طالب.
******
"زندگی جنگ و دیگر هیچ"
اکنون جنگ بیشتر از هرزمانی دیگر محصول بی
خردی است . چهل سال تمام ؛ جنگ از ما قربانی می گیرد . جنگِ ما ؛ جنگ برای دیگران
و جنگِ دیگران است.
فراموش نکنیم که جغرافیای ما برای نجنگیدن
ساخته شده است.
به جنگ اجازه ندهیم.
بیش از چهل سال است که میدان انتقام گیری
های دیگرانیم.
نگذاریم میدان جنگِ دیگران باشیم.
(برگرفته از صفحه رخنامهء آقای ف.مزدک)
احزاب و جریان های سیاسی باید در خط
منافع مردم و سرزمین کار کنند و به خود افزاری برای دیگران پایان دهند.
[1]- منظورازطالبان
رهبری سیاسی و نظامی گروه سیاسی یی بنام "طالبان" است. نه هر ملا و طالب
العلم و یا حتی صفوف "طالبان" که بیشتر یا بخاطر پول می جنگند و یا هم
از روی مجبوریت و یا هم مغزشویی شده اند و حور وغلمان درخواب می بینند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر