فرهنگی، اجتماعی، سیاسی
ویژه های شهروند(٨٦)- سیاسی
http://seema-e-shahrwand.blogfa.com/post/232
متن کامل سخنرانی
ع.م.اسکندری
در محفل بزرگداشت از ششمين سال شهادت
قهرمان ملی احمدشاه مسعود
لندن-
نهم سپتامبر سال 2007
جایگاه مسعود ( رح )
در جنبش مقاومت ملی و نقش او درتوازن سیاست
خارجی افغانستان
بنام پروردگار عالم وآدم
دوستان، مهمانان، دانشمندان، جوانان و هواداران
اندیشه های بلند مقاومت در جنبش دادخواهانه
و حق طلبانهء ملی افغانستان!
و در يک کلام دوستداران سرلشکر بزرگ مقاومت که
امروز بخاطر بزرگداشت از ششمين سالروز ابديت او درين محفل با شکوه با اخلاص و
ارادت گردهم آمده ايد.
سلام و درود به همهء شما عزيزان!
**
يک هفته و نيمی قبل دوست عزيزم جناب دکتورزيوری
بر من منت گذاشتند و از تدوير محفل بزرگداشت از ششمين سالروز شهادت " آمر
صاحب" در لندن خبر دادند و از من خواستند تا درين محفل صحبت و سخنی داشته
باشم. باوجو آنکه ميدانستم اولآ برای من صحبت در مورد مسعود کار دشواری است و از
سويی هم در گير مشکلات و مصروفيتهای شخصی بودم؛ ولی اخلاقآ نميتوانستم چنين
پيشنهادی را رد کنم. اگر آنچنانيکه مراد است نتوانم "حق مطلب" را ادا
کنم، هم از روح بزرگ مسعود معذرت ميخواهم و هم از همهء شما دوستداران و ارادتمندان
آن بزرگ مرد فقيد. چون من از جبر روزگار ديريست که بيشتر با فابريکه و ماشين
سروکار دارم تا با قلم و کتاب.
**
دراین یادداشت میخواهم از برخی دیدگاه و اندیشه
های نا بیان شده ی سیاسی در مورد نقش و مقام احمدشاه مسعود، درگذشته برای امروزو آینده
سخن بگویم. و در پايان اگر فرصت بود برخی طرح ها و نظريات خود را که موازی به
اعتقادات و آرمانهای آن شهيد اند جهت بحث و تبادل نظر به اين مجمع و مجامع روشنفکری
افغانستان تقديم کنم.
**
بدون شک دیگران نیز از او بسیار سخن گفته اند
وهرکسی بقدر خویش از ارزشهای آن فرمانده و پیشتاز مقاومت استنباط وبیان نموده است.
من توان و طاقت اورا نه در جنگها؛ که در کند
وتند نمودن جنگها برای سیاست و آتیه قدرت سیاسی در افغانستان بيشترمورد نظر قرار
اده ام. پس باید اهمیت مانور های نظامی و تحرکات رزمی ایشان را برای سرنوشت سیاسی
افغانستان مد نظر قرار دهيم.
از میان کتابها، مجموعه ها، مقالات، پژوهشها
وداوریهایی که در اطراف شخصیت، اهلیت، قدرت، معنویت، غیرت و غرور وشهامت قهرمان
مسعود، نوشته شده اند؛ من به خوانش همه ی آنها دست نیافته ام. آنچه در کتب و اثار
دیگران و یا در مقالات پیاده شده درسایتها پیرامون ایشان خوانده ام، حقیقت و غیر
حقیقت رادر هم آمیخته اند. او همانگونه که
از قوت وتوانایی ممتاز در کار خویش بر خوردار بود، از کمبودات و ضعفهای مهمی نیز
در نتایج کار خویش رنج میبرد. ولی او اين شهامت را در خود داشت تا به کمبودات کار
خود مردانه اعتراف کند. مثلآ او بعد ازعقب نشينی از کابل در سال 1996 در مصاحبه ی
با پِتريک دوسنت خبرنگار روزنامهء معروف فيگارو چنين ميگويد:" ما که در داخل
با عالمی از مشکلات مواجه بوديم، تماس خيلی محدود با خارج داشتيم و بار مصيبت
تنظيمها را که هميش بين هم درگير بودند، به ناحق متحمل گرديده و در اثر جنگهای
دوامدار حتی کوچکترين اصلاحات را آورده نتوانستيم و قادر به تشکيل يک حکومت ملی و
قابل اعتماد نگرديديم."
بقول کريستوف دوپان فيلی که نوشتهء موصوف بعد از
ملاقات با مسعود حين سفرش در اروپا که در لوموند منتشر شد" ضعف بزرگ مسعود
ناتوانی و عدم صلاحيت وی در ايجاد يک ادارهء سالم و سيستم معقول سياسی بود. مسعود
وقتی قدرت را بدست آورد بازهم بحيث يک آمر چريکی کار ميکرد. معلوم نيست آيا درسهايی
از ناکاميهای سياسی خود گرفته باشد يا نه؟ اما وقتی طالبان و پاکستانيها با دالر
سبز امريکايی بخش اعظم افعانستان را اشعال کردند وهمه فرماندهان صحنه را ترک
گفتند؛ اينجا بود که براستی احمدشاه مسعود با ياران اندک خود در ميدان مقاومت تنها
ماند و با عقب نشينی از کابل و رها شدن مردم در کام طالبان و قلع قمع شدن اهالی،
چور و غارت اموال و کشتارهای دسته جمعی و انتقام جوييهای وحشيانه آغاز گرديد و
تاريخ هم تکرار شد و اينجا بود که مردم در آتش آرمانهای مسعود سوختند و رنج آوارگی
و دربدری و کوچ کشيهای اجباری را وحشتناکتر از اجداد و پدران خود کشيدند".
معلوم است و من کاملآمتيقين هستم که مسعود ازين
شکستها و فراز و فرودها درس لازم را گرفته بود. کنفرانس30 جون سال 2001 در لندن
ميتواند گواه خوبی برين مدعا باشد. اين کنفرانس که به ابتکار شخص مسعود سازماندهی
شده بود و در آن لايه های مختلف روشنفکران افغانستان و مربوط به همه اقوام کشور
حضور داشتند، بر نقش روشنفکران و نخبگان وزنان، مبارزه بر ضد بنيادگرايی و ترويزم
و مواد مخدر، تشکيل حکومت وسيع البنياد، دموکراسی و انتخابات آزاد، عدم وابستگی
کشور در سياست خارجی، استقلال، حاکميت ملی و تماميت ارضی کشور و اسلام معتدل تاکيد
داشت. اينها همه آرمانهای مسعود بودند و درسهائيکه او از روزگار آموخته بود.
اما این مسایل نیز در نامه ها و نگاشته های
قلمبدستان ودانشمندان کشور اعم از دوست و دشمن نسبت به او توام با رواداری افراطی
و ناروایی افراطی میباشد.
بسیاری از نویسندگان هوادار وروادار، بیشتر
بروش داوری عوام ویا کمتر آگاهان از ظرفیتها و قابلیتهای آن مرد سخن گفته اند.
آنها یکباره و یکسره مفاهیم درست سیاسی را در کلمات و جملات مطنطن وهیجان انگیز بیان
کرده اندوبدینگونه است که، قدرت و مناعت احمد شاه مسعوددر پناه تعریفهای نا کار
آمد، بیشتر به متون نا مستقل و بی اثر مبدل شده اند.
شماری از بدخواهان وناروادارن او بدلایل معین و
روشنی که بیشتر به مسایل تباری و قومی ویا ایدیولوژیک ربط می یابند، کوشیده اند از
یک انسان توانا و پرشور در تاریخ مقاومت های مردمی؛ حتی در نسلها ونحله های
گوناگون، کم بینی کنند و ذهن آشفته خودرا معیار درک و داوری در باب درستیها و کاستیهای
کار و مبارزات ایشان بشناسند. دشمنان نهضتی او در کمتر ایدیولوژیک بودنش خرده
گرفته اند، درحالیکه این امر از محسنات کار اوست. برعکس تعدادی نیز برای او جایگاه
بسیار پررنگ ایدیولوژیک قایل شده اند، این داوری نیز از واقعیت باور و کردار او میکاهد.
بدین ترتیب هردو گروه دچار سوء غرض شده اند.
بررسیها دچارنوعی افراط و تفریط بوده، برخی از
نویسندگان یا کارشناسان و تحلیلگران مقاومت ملی، و دوران جهاد، فعالیت و تکاپوی
فرمانده مسعود، بزرگترین پیشوای مجاهدین را، ممارست او در جنگ خوانده اند. نویسندگان
داخلی بیشتر ازاین گونه هستند. آنها تکیه بر پیشرفتهای نظامی داشته اند وپیشرفتهای
نظامی و مهارتهای چریکی نیروهای مقاومت ملی تحت فرمان مسعود را صرفاً تسلط او بر
فن مبارزه در برابر دشمنانش خوانده اند. اشتباه دقیقاً از همین باور آغاز میشود.
به این برداشتها توجه کنید:
جملات کوتاهی از صاحبنظران در باره احمدشاه
مسعود:
احمدشاه مسعود فاتح جنگ سرد است. ( نشریه وال استریت ژورنال – آمریکایی )
شکست هفتگانه رژیم کابل در پنجشیر، مسعود را به
شخصیت افسانوی بدل کرده است.
کتاب افغانستان،
اسلام و نوگرایی سیاسی. اولیوروا
مسعود پدیده تکرار ناشونده است و بهتر از ناپلیون
بناپارت، دربرابر روسها ایستادگی نمود.
عبدالله عزام
احمدشاه مسعود وزیر اکبر خان معاصر است. محمدظاهر پادشاه سابق افغانستان
مسعود درخشانترین چهره ی حماسه آفرین انجام قرن
است. ونسان هوگیو روزنامه نگار فرانسوی
درمجله اکسپرس.
مسعود دوصفت ممتاز خودرا حفظ کرده است: یکی
تحمل و خونسردی شورانگیز، دیگری هنر رزم آرایی هیجان انگیز. لوی هانری برنارد فلیسوف فرانسوی.
مسعود بسیار هوشیار و باسنجش است، ازسایر
رهبران مجاهدین برتراست، رهبری نظامی دارد، انسان بسیار پرشور، بااراده وبا
استعداداست واین مشخصات اورا نه در میان رهبران افغانستان بلکه در چهره های مقاومت
تاریخ معاصر جهان برجسته میکند. ژنرال
بوریس گروموف
منتقدان مسعود براو خرده گرفته اند، که او یک
مبارز فعال و یک جنگ ورز خوب بو د، اما یک آدم ناتوان سیاسی بود. او سازمانده قوی
برای مقابله و مقاومت بود، اما در ساختمان دولت لیاقت نشان نداد. او یک برهم زن
بود ولی بهم پیوند زن نبود و یا اینکه او از پنجشیر بود، تاجیک بود و اخوانی بود،
لذا نتوانست در تشکیل دولت و دوام حاکمیت پیروز آید. این ها برداشتهای برخی نویسندگان
و گویا روشنفکران سیاسی در افغانستان است.
پس معلوم است که هنوز کار نامه واقعی و اندیشه
های راستین او در چاله بد اندیشی مخالفان فکری ویا حسودان ناتوان هم اندیش او در
بند مانده اند. همان چند جمله بالا که از سوی خارجیها بیان گردیده است، میتواند محیط
دایره ی خوبی و توانایی، شکوه و جایگاه و نقش و اهمیت پیشوای آزادی و مقاومت ملی
در افغانستانرا بر تابند. اما چندین جلد کتاب نفیس نویسندگان داخلی و آنهم افراد پیرو ورهرو
درباره احمد شاه مسعود، چندان خوشبینانه، توصیفی و پر طمطراق تهیه شده اند، که
ترجمه آن در غرب هیچگونه ذوقی را تحریک نمیکند. من باور دارم که، درحال حاضر نوشتن یک
شناسنامه مناسب، با توافق نویسندگان آگاه و آشنا، با استفاده از همه نسخه های بیرونی
و درونی، با بهره گرفتن از مواد سیمنار ها و همایشهای دوران حیات مسعود و نیز پس
از آن، از اولویتهای کار دفتر مرکزی بنیاد شهید مسعود است. تدوین و ترتیب چنین
شناسنامه یی باید برای خارجیان افغانستان شناس آشنا و پذیرفتنی باشد. مسلماً کار
ششماهه ی استادان و روشنفکران وآگاهان علم سیاست میتواند یک چنین اثری را فراهم
گرداند.
باز بر میگردم به ادامه مطلب:
حقیقت قضیه اینست که، احمدشاه مسعود جنگهارا
برای آزمایش خود ودشمنانش انجام نمیداد، او شیفته و دلبسته ی جنگها هم نبود و به راه حل نظامی مشکلات کشور نيز باور نداشت.
مبارزات او وهمرزمانش از همان ابتدای کار و بخصوص در جريان مقاومت، برای حفظ
استقلال، آزادی، ناوابستگی و حيثيت مردم و سرزمين ما و تلاش و تکاپو و نبرد
عادلانه در راه مبارزه با ستمگری و بی عدالتی، نابرابری، و زورگویی، حق تلفی و
نارواداری حکومتگران، مردم ستیزی نظامها، قبیله یی بودن اندیشه ی حاکمیت بود.
مبارزه خود نوعی جنگ است و جنگ مسلحانه نیز کوششی است برای توجیه اهداف سیاسی،
اهداف سیاسی، در فقدان دموکراسی نمیتوانند براحتی بدست آیند. پس برای هدف باید
مبارزه نمود، برای مبارزه باید نیروهای بیشتری را بسیج کرد، بسیج نیروها فکر واندیشه
سیاسی می طلبد، اندیشه سیاسی از بذل توجه به قدرت منشأ دارد و قدرت ابزار تحقق
اهداف سياسی است. لابد اشتباه ارزیابی کنندگان کار و کردار احمد شاه مسعود در فهم
آنان از مفهوم مجرد و انتزاعی مبارزه مسلحانه و جنگهای پارتیزانی او در برابر
دشمنان داخلی و خارجی اوست.
میخواهم تاکید کنم که، جنگهای مقاومت ملی، بهترین
شگرد و شیوه ی مبارزه سیاسی برای مشارکت و سهمگیری در قدرت سیاسی بودند. پس بسیار
تصادفی نبوده است که، احمدشاه مسعود بخش عظيمی از از رهبران جهادی را با همه
مخالفتهايی آشکار و پنهانی که با او داشتند در پهلوی خودبرای بيش از يک ده در کرسيهای دولت نخستین حکومت جهادی و حتی در
جريان مقاومت حفظ نمود. اگر آن مقاومت واقتدار روحی و تدبير سياسی او نمیبود، هیچ
غربی حاضر نمیشد که از مشروعیت نیروی جنگی مجاهدین در کابل حمایت کند و نمایندگیهای
سیاسی افغانستان در برون مرز را بنفع دولت کابل حفظ نمایند. بخصوص آنزمانيکه طلبه
ها 90فيصد خاک افغانستان را در اختيار داشتتند و کادر به اصطلاح دپلوماتيک کشور در
کشورهای خارجی نيز متاسفانه و اکثرا نه به
کارسياسی و دپلوماتيک و توضيح آرمانهای مسعود و مقاومت بلکه به پر کردن جيبهای خود
مصروف بودند.
اگردرست توجه کنیم ریشه ومبنای واقعی همه
دروغها و نیرنگهای مخالفان و مخاصمان مسعود، منبعث از توانایی ونقش سزاوار او در
تحولات مهم سیاسی افغانستان است. اگررجال منفعت طلب عرب و مرتجعان نوکر مشرب عجم، همه در بر اندازی و نابودی او
واندیشه هایش یکی شده بودند، این ازوفاداری آنان به اندیشه ویا راه ورسم برگزیده ی
اسلامی نبود. چنین روش خصمانه با آن زبونی نشان میدهد که، بزرگی و مدار بلند و
قامت خم ناپذیر قهرمان معاصر افغانستان و
جهان اسلام ( احمد شاه مسعود ) موجبات رشک و خود کوچک بینی اعراب و اقطاب دور وبر مارا بر انگیخته بود.
یادمان باشد که هیچکس و هیچ قدرت رسمی و دولتی
برای کشتن انسانهای حقیر و ناتوان کمر نمی بندد، وبقول فروغ فرخزاد مادر شعر امروز
فارسی: " هیچکس ازجوی حقیری که به
مردابی میریزد؛ مروارید صید نخواهد کرد". تلاش برای حذف او از رأس نیروی
مقاومت ملی هدف مشترک همه مرتجعین و افراطیون اسلامی وابسته به قدرتهای خارجی در
مقیاس جهانی بود. دشمنان واقعی او
به اندازه ی قدرت و توانایی او باید بزرگ می بودند. دشمنان او سرکرده های گروپی،
رهبران بی صلاحیت جهادی، افراد وابسته به القاعده وطالبان و برخی عناصر وابسته به
گروههای افراطی بیرون از مرز کشور، نبودند. اینها نوکران نوکر خان بودند که به
دستور افراد خان برای او مشکل ایجاد میکردند. دشمنان احمدشاه مسعود ویا مخالفان
اندیشه و فلسفه آزادگی و مقاومت در منطقه؛ مراکز قدرت در کشورهای ارتجاعی عرب،
گروههای ارتجاعی، بنيادگرا و تروريست وابسته به حلقات ارتجاع عرب در داخل وخارج
کشور، نظاميگران ودستگاه استخبارات نظامی پاکستان و بالاخره سر حلقه و سررشته دار
اصلی و دررأس همه ی آنها استخبارات و
شرکتهای مافیایی بين المللی اقرار دارد، بود وهست.
ايشان از روزنه های تاریک استخباراتی و از مهره
ها و چهره های بدنام منطقه بهره گرفتند، تا در شناخت زمینه های نفوذ بر راه و
رفتار ، کار و کردار واندیشه وافکار چریک بزرگ آسیایی در آغاز قرن بیست ویک دست پیدا
کنند ودرين پلان شيطانی موفق نيز شدند. دریغا که زمینه های اجرای ترور مسعود، در بی
توجهی همه ی روشنفکران وعناصر ملی اندیش، غفلت بزرگان مردم و ایفای نقش مهیلانه
برخی از متحدان و همکاران او، با توجه به ماجرای سازش ناپذیری و بیگانگی او برای
همه مرتجعان و سودا گران دین، بیگانگی او برای همه جستجو گران منفت وثروت در
منطقه، بیگانگی او برای همه سرکرده های کوچک و نوکر بیگانه در گروه بازار
افغانستان و بیگانگی او برای ارباب قدرت که از آنسوی اوقیانوسها آسیای مرکزی و
آنسوی رود آمو را نشانه رفته گرفته بودند؛ از میان برداشته شد.
طرح پروژه های پیاپی برای سرکوب مقاومت ملی
شاخه ی احمد شاه مسعود از سوی آمریکا، با پرداخت مالی عرب و سازماندهی آی. اس .آی
پاکستان، برای آن صورت میگرفت که این رهبر کاریزماتیک و توانای ملی و مسلمان را
بهر نیرنگ و افسونی که بتوانند؛ از سرراه بردارند و چنين نيز کردند. چه کسی
نميداند که چه کسانی تروريسهای عرب و رژيم طالبان را تسليح و تربيت کردند و به
ميدان جنگ با مسعود و نيروهای مقاومت فرستادند. اينکه اين فرزند حرام ايشان بعدا
گريبان گير خودشان گرديد، مسئله ايست ديگر که فعلا مورد بحث ما نيست. واين نيز به
همه آنانيکه اهل سياست هستند و بر آنکشافات و حوادث چند دههء اخير کشور آشنايی
دارند کاملآ واضح است که اگر مسعود زنده ميبود هرگز به نيروهای مهاجم بيگانه که
امروز سرنوشت کشور را در دست دارند، اجازه نميداد تا پايشان را به سرزمين ما
بگذازند. برای تامين چنين پلانهای استراتيژيک اقدام اول برانداختن سالار مقاومت ملی
بود.
به نظر من بايد شخصيت مسعود را در سه مرحله
زندگی او به بررسی گرفت. اگر چندی که اين مراحل به هم پيوسته اند ولی در هريکی
ازين مراحل مسعود شخصيت ديگری است. برای جهادگران مسعود زمان جهاد بيشتر مورد توجه
است ولی برای ملي گرايان مسعود منحيث سالار مقاومت ملی و دژ استوار در مقابل
تجاوزگران وهابی و پنجابی، طالبان و حاميان بين المللی ايشان مطرح است و اين ان
مرحله ايست که مسعود گرم و سرد روزگار راچشيده است و چون پخته مرد سياسی بهتفکر ملی
رسيده است. شايد بحث بر انگيز ترين مرحله از مراحل زندگی مسعود همان مرحلهء دوم
حيات سياسی مسعود يا مسعود در قدرت و حکومت در کابل باشد. درين مرحله اگر چنديکه
عامل اکثر حوادث ناميمون ناشی از مداخلات
کشورهای بيرونی و بخصوص همسايگان افغانستان ، ساختار ناهمگون اتنيکی کشور و عنعنهء
ميراثی و قبيلوی بودن حاکميت و مخالفت های ذات البينی مجاهدين در دوران جهاد و
روحيهء نظام ناپذيری مجاهدين است؛ ولی نميتوان حکومت آنزمان مجاهدين، نيروهای
وابسته به مسعود و حتی شخص مسعود را کاملآ برائت داد. ولی آنجائيکه آن بزرگمرد خود
به کمبودات کار خود معترف است، ديگر اخلاقآ نميتوان سوالی را در مورد شخصيت او
مطرح کرد.
بنظر من مسعود بيش از هر شخصيت ديگرسياسی کشور
در حدود يک قرن اخير در حفظ استقلال و تماميت ارضی کشور سهم و نقش داشته است. او
در مقابل تجاوز روسها با سربلندی مقاومت کرد، او در مقابل دسايس و توطئه های بين
المللی و منطقوی و مداخلات کشورهای همسايه که هر منطقهء کشور را در وجود گروههای
وابسته بخود به مناطق و ساحهء نفوذ خود تبديل نموده بودند پايداری نمود و وطن رااز
تجزيهء حتمی نجات دادر؛ او کشور را از شر بنيادگرايی و وابستگی ايدئولوژيک نيز
نجات داد و در فرجام کارش نيز باوجود
حمايت امريکا و غرب از رژيم طالبان و مداخلات مستقيم نطاميان پاکستانی و هابيون
سعودی و شبکه تروريستی و جهانی القاعده، باوجود آنکه همه متحدين قبلی اش او را ترک
گفته بودند؛ تنهادر سنگر ايستاد و گفت که تا" آنزمانيکه به اندازهء پکولم در
افغانستان جای داشته باشم" از وطنم دفاع ميکنم و نميگذارم تا به صوبهء پنجم
پاکستان و لانهء تروريستان عربی و عجمی تبديل گردد و تا پايان کارش به اين قول
تاريخی خود ثابت قدم باقی ماند.
بنظر من بيشترين عظمت مسعود از انجا ناشی ميشود
که او با مقاومت و پايداری بی نظيرش منحيث سرلشکر يک ملت کوچک و فقير سياست ها و
پاليسيهای همه کشور ها منطقه، فدرت های بزرگ جهان چون شوروی و ايالات متحده وغرب
در خصوص افغانستان را تغيير داد و آنها را وادار ساخت تا به حقايق جامعه افغانستان
حد اقل تا زمان حيات مسعود تن دردهند.
به قول دکتر صادق زیبا کلام استاد دانشگاه و
محقق ايرانی اگر" نگاهی به جریانات مختلف سیاسی در افغانستان بیندازیم، کمتر
گروه، شخصیت و جریانی را پیدا می کنیم که بشود واقعا آن را صد در صد گروه و جریان
مستقلی دانست. برخی تحت نفوذ پاکستان هستند، برخی تحت نفوذ عربستان هستند، برخی
تحت نفوذ ایران و از بعد از حادثه یازده سپتامبر و سقوط طالبان هم که عمدتا تحت
نفوذ آمریکا قرار گرفتند و از این بابت احمد شاه مسعود یک استثناء بود به قائده
ساختار کلی قدرت در افغانستان که هیچ یک از قدرتهای خارجی و همسایگان روی او هیچ
نفوذی نداشتند."
واقعآ در سياسيون معاصر افعانستان صرف جند تن
محدودی چون شهيد محمد طاهر بدخشی و شهيد عبدالمجيد کلکانی و سازمانهای مربوطهء
ايشان در جنبش ملی گرای کشور و شهيد احمدشاه مسعود و شورای نظار وی در جنبش اسلامی
کشور اند که سياست مستقل ملی را دنبال ميکنند؛ سايرين همه و به شکلی از اشکال به قدرتها و کشورهای
بيرونی وابسته بوده اند. پس همه روشنفکران مستقل و ملی گرا حق دارند او را از خود
بدانند و به نام و کارنامه اش افتخار کنند.
مسعود شهيد همان قدريکه مخالف وابستگی بود،
همانقدر به همبستگی و همکاري ميان ملتهای جهان ارج ميگذاشت. با درنظرداشت همين
ديدگاه بود که باوجود جنگها و مبارزات طولانی اش در مقابل روسها، پاکستانیها و
عمال سعودی، کشورهای همسايه وامريکاو برخی کشورهای غربی هرگز حرفی در مخالفت با اين ملتها نگفت و بار
بار به به اين کشورها دست دوستی و همکاری را دراز کرد ولی اين دست هرگز از جانب
آنان با گرمی فشرده نشد. ازين نقطه نظر بايد اورا يکی از از تنها ترين و پرطاقت
ترين رهبران سياسی قرن خواند. حتی
کشورهائيکه از دموکراسی و حقوق بشر دم ميزنند هرگز به هوشدارهای مسعود توجه نکردند
و تا اخر مستقيم يا غير مستقيم از مخالفان مسعود بخصوص طالبان حمايت کردند. باري پی
بردند که هوش دارهای مسعود صادقانه و واقعبينانه است ديگر ديرشده بود و حادثه به
سراغ شان آمده بود.
يکی ديگر از افتخارات مسعود و مسلمآ استاد
برهانالدين ربانی منحيث رهبر معنوی مسعود و مجاهدين در اين است که آنها توانستند
به ميراثی بودن، خانوادگی و قبيلوی بودن حاکميت در افغانستان پايان بخشند. در سايه
ی همين دست آورد است که شاهد کانديد شدن
نمآيندگان حتی اقوام بسيار ستمديدهء کشور به مقام رياست جمهوری در جريان انتخابات
چند سال قبل بوديم. چيزی که در گذشته های نه چندان دور بدعت شمرده ميشد.
برای من مسعود سمبول مقاومت و نماد هويت ملی
ماست. اگر با صراحت بگويم او برای من اولآ منحيث يک قهرمان مرد تاجيک و همتبار
مطرح است و بعدآ منحيث يک قهرمان هموطن و ملت افغانستان. اگر رودکی، بوعلی،
مولانا، فردوسی، فاريابی، سنايی، باربد و بهزاد و... تثبيت کردند که تاجيکان اهل
علم، ادب، فرهنگ، موسيقی و هنر اند؛ اگر شه بابا محمد وليخان دروازی نشان داد که
تاجيکان اهل سياست و تدبير اند، مسعود قهرمان نشان داد که تاجيکها اهل رزم و شمشير
نيز هستند.
امير خسرو دهلوی شاعر والا مقام زبان فارسی
شايد چند قرن پيش ميدانست که مسعود در راه است که بدین دقت و زيبایی فرموده است:
تاجيک گردن کش
لشکرشکن بيشترين تيغور
و نیزه زن
من مسعود را در شمار بزرگان سِاسی يک قرن اخير کشور در قطار
غازی امان الله خان، شهيد محمد وليخان دروازی، شهيد محمد طاهر بدخشی، شهيد
عبدالمجيد کلکانی، شهيد مولانا بحرالدين باعث و شهيد بابه عبداعلی مزاریميشمارم . اگر چه اين آدمها از
جهاتی با هم متفاوت اند ولی يک وجه مشترک داشتند که همه بخاطر استقلال و سربلندی
کشور، وحدت و حاکميت ملت و برابری حقوقی همه اقوام کشور تلاش کردن و همه شکار
توطئه های دشمنان بيگانه پرست شدند. و در گذشتگان نيز در رديف اسماعيل سامانی،
يعقوب ليث صفاری و احمدخان ابدالی .
من شخصآ بسيار افتخار ميکنم که با محمد وليخان
پيوند خانوادگی دارم،افتخار سمت شاگردی بدخشی شهيد و بزرگ را دارم، افتخار معرفت
با بابه مزاری و کلکانی و افتخار دوستی با مولانا باعث و امر صاحب مسعود را دارم.
اکنون که ششمین شیر پنجشیر را از ما گرفته اند،
هرروز جماعتی از مردم سرزمین مارا می کشند و چند عنصر بي هويت و وابسته به
سازمانهای امنيتی خویش را در سکوی قدرت و اپوزیسیون آن گذاشته اند تا وانمود کنند
که تحولات موجود در افغانستان برای استقرارامنیت وثبات است. حالا که شش سال از
شهادت شیر بیشه های سرزمین ما می گذرد، دشت و دامنه، کوه وبرزن و باغ و جنگل مارا
کرکدنها ولاشخورها فرا گرفته است.
پس باید سخنانم
را در یک پاراگراف بدینگونه ترتیب نمایم:
شهید مسعود، قهرمان ملی و پیشوای آزادی در پی
مقاومت دو دهه در افغانستان بود. او توان زاری مردم را به نیروی پایداری و مقاومت
شجاعانه بدل کرد و با مشتهای بسته خویش، بیاری مردم و حمایت جوانان این سرزمین
متجاوزان و بیگانگان دور ونزدیک، بزرگ وکوچک را بیرون کرد و از آزادی و هویت مردم
خویش دفاع نمود.
او نوکری ووابستگی را وطنفروشی و خیانت بزرگ میدانست.
او با تمام قوت چنان عمل کرد که جامعه جهانی از حقیقت او نتوانست انکار ورزد. او
ده سال حاکمیت مجاهدین را با همه نادرستی و نا کارآمدی آن نظام، بعنوان دست آورد
جهاد حفظ نمود. او پروژه و پروسه ی مقاومت ملی را به داعیه ی جنبش رهایی بخش در
منطقه بدل ساخت.
او با مبارزات و جنگهای موثر خویش، هویت سیاسی،
مشروعیت سیاسی، حقانیت سیاسی مردم افغانستان را در مقیاس بین المللی مسجل نمود و
با بیشتر نمودن فشار بر مخالفان حاکمیت ملی افغانستان، از داعیه آزادی، استقلال،
برابر حقوقی و مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی شان بروشنی دفاع نمود.
او راه آزادگی و نا وابستگی را در تاریخ این
سرزمین هم برای مردم و هم برای جهانیان نشان داد، برای اثبات وفاداری به آرمان ملی و مستقل خویش، بیست
وشش سال مبارزه کرد، او مردم را به مبارزه و اندیشه های مقاومت آشنا نمود، او برای
جاودانگی راه ورسم خویش، خودرا سر بیت قصیده آزادی و سربلندی ساخت، او خون خویش را
در خاک این سرزمین برای آرزوهای بزرگ و اندیشه های ملی و اسلامی ریخت. او در همان
پایگاه مقاومت خویش ( خواجه بهاءالدين- تخار ) به شهادت رسید و از همان دره یی که
بیرون آمده بود؛ در همان دره پشت بر زمین نهاد.
من به روح همه شهدا،مبارزان و مجاهدان راه
استقلال، آزادی، حفظ هويت ملی ، دموکراسی و عدالت اجتماعی از شه بابا محمد وليخان
بنيان گذار سياست خارجی افغانستان مستقل گرفته تا متفکر بزرگ ملی بدخشی، مجاهد نستوه بابه مزاری و آخرين
شهيد نامدار مردم و سپه سالار بی بديل مقاومت ملی آمر صاحب مسعود و ساير شهدای با
نام و گمنام کشور دعا ميکنم.
راهشان پر رهرو، رسمشان بدوام، و روانشان شاد
باد!
رویکردها:
مرد استوار وامیدوار به افقهای دور. احمدشاه فرزان و توریالی غیاثی
دسایس پنهان و چهره های عریان. اندیشمند
سیره ولاده افغان . عبدالله انس
مسعود شهید راه صلح و آزادی. مجب الرحمن رحیمی
مسعود و آزادی. صالح ریگستانی
مسعود فراتراز مرزها. دکتور سید اکبر زیوری
تندیسی بر چکاد آزادی. فضل الرحمن فاضل
ديدگاه روشنفران مترقی در مورد مسعود دستگير نايل
بزرگداشت از ششمين سالگرد شهادت مسعود در مشهد-
ايران متنشره در سايت بی بی سی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر