شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۹

حرفهایی در مورد مذاکرات صلح افغانستان در دوحه - قطر:

 

حرفهایی در مورد مذاکرات صلح افغانستان در دوحه:

=============================
بلی، پایان هر جنگی صلح است. یک سال مذاکره آسان تر و کم هزینه تر از یک روز جنگ است.
اینکه بعد از چهاردهه جنگ های خونین مردم افغانستان (البته مردم، نه مافیای جنگ سالار) نه تنها خسته از جنگ اند بلکه از جنگ نفرت دارند و کشور به صلح ضرورت دارد؛ جای شک و بحث ندارد.
این هم کاملا درست است که صلح میان نیروهایی مطرح است که باهم جنگیده اند. ولی در دو حالت صلح ممکن است: یا یک طرف جنگ شکست بخورد و یا جنگ به بن بست برسد. بن بست جنگ هردو طرف را وادار به مذاکره و در نهایت به تفاهم و صلح مجبور می سازد.
جنگ کنونی افغانستان اولا که یک جنگ نیابتی است هم با جنگ های داخلی و هم جنگ میان کشورها متفاوت است و زمینه های متفاوت حل خود را می طلبند. من نمیخواهم و نمیتوانم درین جا وارد این بحث مغلق در بخش استراتیژیک تیوری امنیت بین المللی شوم.
فقط میخواهم به عرض برسانم که مذاکرات دوحه تحت نام مذاکرات "بین الافغانی" نواقص و احتمالا نتایج ذیل را خواهد داشت :
1- این مذاکرات بین الافغانی نیست؛ اگر معیار افغان بودن مطابق قانون اساسی تابعیت افغانستان را داشتن باشد. این مذاکرات بین القبیلوی است؛ یا در نهایت بین القومی.
2- مذاکره میان دو جناح جنگی یعنی طالب و ضد طالب نیست. بلکه این مذاکرات بیشتر به مذاکرات درون طالبی میماند تا عکس آن. مگر آنانیکه گردانندگان اصلی این سناریو اند؛ از رئیس تیم مذاکره کننده گرفته تا منشی مذاکرات و سنخگوی تیم مذاکره کننده به شمول اکثریت اعضای تیم ( جای وحرمت سه خانم وسه، چهار تن از مردان عضو تیم مذاکره کننده کابل محفوظ باشد) و مرجع ایکه آنها در ارگ کابل هدایت میگیرند؛ در گذشته و تا کنون از حواریون و طرفداران طالبان نبوده اند؟ اگر برخیها شکلا به نمایندگی از جناح ها یا شخصیتهای ضد طالبانی هم وجود دارند؛ برای رنگارنگی محفل اند، نه برای تصمیم گیری.
3- طالبان یک جنبش ملی و یا دینی برخواسته از متن جامعه افغانستان نیست بلکه وابسطه به استخبارات پاکستان وتحت حمایت برخی کشورهای خلیج و ایالات متحده است. جنگ ایشان نیز، نه جنگ آزادی خواهانه بلکه یک جنگ نیابتی است. امریکا هم ارگ کابل را زیر فرمان دارد و هم طالبان را. یعنی این مذاکرات میان دو گروپ ناراضی باهمدیگر است نه دشمن همدیگر. کشوریا کشورهای به اصطلاح لابیگر یا حمایت گر ضد طالبان درین مذاکرات وجود ندارد. در بهترین حالت شاید بتوان این مذاکرات را نوعی میانجی گری برای صلح میان ارگ کابل ونظامیان پاکستانی قبول کرد.
4 – این را نیز از یاد نبریم که جنگ در افغانستان نه تنها نیابتی است بلکه دلایل داخلی، منطقوی و جهانی نیز دارد.
5- امریکا نمیخواهد افغانستان را ترک نماید، بلکه با آوردن طالبان منحیث متحد خود و پاکستان، افغانستان را به پایگاه دایمی (لطفا توافقنامه دوحه میان طالبان و ایالات متحده را با دقت بخوانید) خود تبدیل خواهد کرد. ولی بنظر من در فرجام راهی جز برچیدن تمام پایگاههای خود و ترک کامل افغانستان ندارد؛ چون در طولانی مدت به یک جنگ آزادیبخش مردم افغانستان و مخالفت اکثریت کشورهای همجوارافغانستان؛ قدرتهای منطقوی و بین المللی مواجه خواهد شد.
6- جنگ در افغانستان بیشتر ازهر چیز دیگر در بعد اقتصادی آن جنگ تریاک ومنابع زیر زمینی افغانستان است. این جنگ منبع بزرگ عایداتی برای مافیای مواد مخدر و معادن درسطح داخلی و بین المللی است. درست است که مردم ما ازجنگ خسته شده اند ولی جنگ افروزان خسته نیستند. جنگ افروزان و مافیای داخلی وبین المللی سالانه به تریلیونها دالر ازمدرک جنگ در افغانستان عاید دارند.ازین که بگذریم، حتی برای برخی از سربازان فقیر(درهردو جانب جنگ) جنگ وسیلهء امرار معاش و زندگی روزمره شده است. مگر سربازان حکومتی و طالبان بخاطر ایدیالهای عقیدتی خود میجنگند یا برای معاش ماهانه؟
- بلی مذاکره وصلح میان نیروهای متخاصم مطرح است نه دوستان و متحدین؛ ولی ازیاد نبریم که رسیدن به صلح نیز ازخود شرایطی دارد. یکی ازین شرایط این است که دو جناح مخالف نقاط مشترک استرایژیک یا ارزشی داشته باشند؛ تا بخاطر آن اهداف یا آرمانها وارزشهای بزرگ ازمنافع کوچک و مقطعوی خود بگذرند. آیا چنین ارزشهای مشترک میان طالبان و ضد طالبان وجود دارد؟ بنظر من امکان صلح میان "طالبان ارگ نشین و طالبان قطر نشین" وجود دارد، چون ارزشهای مشترک قبیلوی انها را پیوند میدهد؛ ولی میان طالبان و پیکرهء اصلی جریان مقاومت قبلی، نیروهای ملی و ترقی پسند (پشتون و غیر پشتون)، زنان، اکثریت مطلق مردمان غیر پشتون کشورمردمان شهرنشنین چه پشتون و چه غیر پشتون و در مجموع همهء آن نسل ایکه از حکومت قبلی طالبان تجربه دارند و نسل ایکه درطی بیست سال اخیر بزرگ شده اند؛ همه با طالبان ناسازگار خواهند بود.
- با طالیان صلح ممکن است بشرط آنکه از این سه خصیصهء خود گذشته باشند:
الف- وابستگی استخباراتی بخصوص با استخبارات پاکستان.
ب- بدویت قبیلوی
ج- بنیادگرایی افراطی مذهبی
برای تامین صلح باید عوامل داخلی، منطقوی و بین المللی جنگ نیز برچید شوند. این عوامل کدامها اند:
- به سیاست غیر عادلانه داخلی(تبعیض قومی، مذهبی، جنسیتی و منطقوی) پایان داده شود
- سیاست خارجی مستقل و متوازن گردد. تا زمانیکه افغانستان مالک سیاست خارجی خود نگردیده، پایگاه کشورهای خارجی در آن موجود باشد و به سیاست دشمنی با همسایگان خود پایان ندهد، جنگ ادامه خواهد داشت. یعنی تا آن زمان که " پاکستان از حمایت طالبان، عربها از تمویل ایشان و امریکا و انگلیس از رهبری سیاسی طالبان دست نکشند؛ جنگ ختم نخواهد شد".
- همه کشورهای ذیدخل(کشورهای همسایه، کشورهای قدرتمند منطقه وجهان) وذینفع در افغانستان، باید در پروسه صلح افغانستان توافق ونقش لازم خود را داشته باشند.
- تغییر در ساختار اداری کشور- ساختار اداری کنونی کشور که یک ادارهء مطلقه مرکزی است باید نامتمرکز شود و صلاحیت های لازم قانونی به محلات داده شود؛ تا محلات بتوانند رهبران محلی خود را انتخاب و مشکلات خود را درمحل حل کنند. اگر مردم در ولایت یا ولایاتی طالبان را برگزیدند؛ بگذار طالبان در آن جا ها حکومت کنند.
- قطع کامل کشت و قاچاق مواد مخدر و پایان دادن به اقتصاد تریاکی.
و اما در مذاکرات کنونی دوحه:
- طالبان دارای تیم یک دست اند ولی برعکس تیم حکومت کابل بنابرناگزیری تیم یک دست نیست. اکثریت اعضای این تیم دولتی وابسطه به ارگ و شخص اشرف غنی احمدزی اند. با آنکه گفته میشود که رهبری مذاکرات صلح بدست شورای عالی صلح و داکتر عبدالله است؛ ولی در عمل اکثریت اعضای تیم مذاکره کنندهء دولت بخصوص رئیس هیآت مذاکره کننده (آقای ستانکزی)، منشی و سخنگوی تیم هرسه از وابستگان آقای احمدزی اند، نه تحت ادارهء داکترعبدالله عبدالله. جمع کوچکتری از نمایندگان از نیروهای مخالف دیروزی و امروزی طالبان نمایندگی میکنند.
- احتمالا نتایج این مذاکرات باید شبیه "مذاکرات بن" 2001 خواهد بود. تشکیل حکومت موقت، دورهء انتقالی و...با این تفاوت که درین دور مذاکرات رهبری هردو جناح مذاکره کننده از یک قوم اند و هردو از یک جای رهبری میشوند.
- میان دو تیم اختلافات کلان فکری وجود دارد. یکی ازشورای حل و عقد و امارت اسلامی سخن میگوید و دیگری از انتخابات وجمهوریت.
ولی درآخر کار تصمیم گیرنده آنانی اند که هر دو جانب را تمویل و تجهیز کرده اند و میکنند. از سخنان صریح و حتی اهانت بارنمایدهء امریکا (آقای خلیلزاد) و وزارت خارجه امریکا معلوم است که آنها نه به اجازه کسی به افغانستان آمده اند و در بودن و رفتن خود از افغانستان نیز به اجازه و مشورهء کسی نیازی ندارند.
- بنظر میرسد که آقای خلیلزاد کوشش دارد تا قبل از شروع انتخابات امریکا، مذاکرات دوحه نتایجی به بار بیارد، تا تیم ترامپ بتواند از آن استفادهء انتخاباتی نماید. اگر بنابر هردلیلی تا آنزمان توافقی حاصل نشود؛ بعد انتخابات امریکا تغییرات جدی یی در سیاستهای امریکا در قبال افغانستان کمتر متصور خواهد بود.
- نتایج مذاکرات در بهترین حالت آن نمیتواند چیزی جز یک حکومت ائتلافی برهبری طالبان باشد؛ که در کمترین وقت به حاکمیت مطلقهء طالبانی تبدیل خواهد شد. چون طالبان به اتحاد با مخالفین خود، تقسیم قدرت، انتخابات و رای مردم باورمند نیستند.
ولی حکومت طالبانی به مخالفت گستردهء اکثریت مردم افغانستان (اقوام غیر پشتون بشمول پشتونهای شهر نشین، روشنفکران، زنان، نسلی که تجربهء حاکمیت قبلی طالبان را دارد و نسلیکه درین بیست سال اخیر بزرگ شده اند.) مواجه خواهد شد و در نتیجه جنگ ختم نخواهد شد بلکه جنگ خونین تر و طولانی تری را بر افغانستان و افغانستانیان تحمیل خواهد شد.
امریکا بخاطر حفظ منافع جیوپولیتیکی و جیو استراتیژیکی خود در منطقه به حضور نظامی در افغانستان نیاز دارد و تا هرزمانیکه برایش میسر باشد در افغانستان حضور خواهد داشت. اگر صلح و ثبات به افغانستان برگردد؛ امریکا دیگر بهانه یی برای حضور خود در افغانستان نخواهد داشت.
سخن پایانی اینکه: من به رسیدن به نتیجه مثبتی از مذاکرات دوحه که رهبری اصلی آن در دست آقای زلمی خلیلزاد است؛ خوشبین نیستم. این مذاکرات بیشتر مصرف انتخاباتی برای امریکا دارد تا تکانه یی باشد برای صلح و ثبات در افغانستان.
آرزو دارم تفسیر من نادرست باشد و مذاکرات قطر زمینه ساز صلح دایمی در افغانستان گردد. یاهو!
****
نوت: این نوشته در اصل به پاسخ سوالهای مسنجری یک دوست تهیه شده بود. حالا خواستم باهمه دوستان از طریق رخنامه (فیسبوک) ام آنرا شریک بسازم.



هیچ نظری موجود نیست: