محمد عوض نبی زاده
افغانستان قلمرو استبداد و بیعد ا لتی ملی
تاریخ افغانستان مشحون از حکومت های استبدادی وخودکامه است واین کشور سیاه ترین و مستبد ترین و جنایت کار ترین حاکمان را در چنته تجربیات تاریخی خود دارد . وقتی واپسین وموفق ترین فصل مبارزات عدالتخواهی با استقرار سیاه ترین استبداد تاریخی در کشور رو به پایان تصور می شد ، پروسه ای که با حمایت جامعه جهانی بر مبنای" توافق نامه بن" اغاز گردید ، امید به اغاز فصل جدیدی در تاریخ افغانستان را زنده کرد. فصلی که به عمر تاریخی حکومت های توتالیتر نقطه پایان گذاشته شده و مردم د ر اداره سیاسی کشور و تعیین مقدرات وسرنوشت شان سهم داشته باشند. اقوام محروم کشور که رنج حکومت های جابرانه را تا سرحد قتل عام وازدست دادن سرزمین و ویرانی خانه های شان تجربه کرده است بیشتر از این پروسه خشنود بودنداستبداد قومي درد مزمن و ديرينهاي تاريخ افغانستان است، كه در وراي هر نوع دگرگوني و تغييرات ماهيت آن دستنخورده و لايتغير باقيمانده است.
ا ستبد اد در افغا نستان یک واقعیت تا ریخی است که ریشه اجتماعی و فر هنگی دارد در سا ختار حکومت ا ستبدادی – قدرت مطلقه وفردی وفاسد کننده بوده که قدرت اول دهنش را می بندد و سپس تفکر و قضا وتش را فاسد میکند و استبداد را در عملش آ شکا ر میسا زد - مردم کشور ما نه تنها استبداد را ندیده بلکه تبعیض و بی عدالتی های ناشی از آن را نیز در تا ریخ تجر به نموده اند . حکومت درافغانستان الگو ی قدرت قبیلوی محسوب میشود . زمامداران کشور ما همواره به زور لشکر قبیلوی به قدرت رسیده وبه زور لشکر قبیلوی از قدرت ساقط شده اند. در تیوری استبداد انسان این وطن چه پشتون و چه غیر پشتون همه قر با نیان استبداد قبیلوی اند. تا ریخ افغانستان از واقعیت های ظالمانه مشبوع است - زمامداردرجامعه قبیلوی مظهر وخلیفه دین و روحانی مجری احکام – تلقین گروتفسیر کننده دین است تاریخ قبیلوی گنجا یش نو پذ یری را ندارد ومعبد کهنه ها و مد فن نو ها است.
اخيرا مقالهء محترم بشيربغلانی درمطبوعات برونمرزی کشور بطور استثنایی مورد توجه قلم بدستان موافق و مخالف هموطن ما قرار گرفت.
برخی از روشنفکران و قلم بدستان کشور به دفاع از مقالهء محترم بغلانی و به دفاع از عدالتخواهی ملی و اجتماعی و افشای استبداد و استبداد گران علنی و مخفی، پرداختند. اين هم شايد يکی از خصوصيات سرزمين استبداد زده، منقطب ما باشد که هر برداشت سياسی و فکری مخالفين و موافقين سرسخت و آشتی ناپذير خود را دارد.
من درين نوشتهء مختصر ارادهء نقد مقالهء آقای بغلانی و مخالفين ايشان را ندارم، ولی خود را ملزم ميدانم تا به يک مسئله اشاره کنم که مقالات مخالفین آقای بغلانی بخصوص مقالهء طويل، آقای سادات، که دفاع از نظام قبيلوی و تک قومی تماميت خواهی قبيلوی و حاکميت بلامنازع قوم و قبيلهء معين و مخالفت رندانه با عدالت ملی و اجتماعی، در يک کشور کثيرالقومی را بر ملا میسازد . محترم سادات کوشيده اند نيت اصلی خود را زير مقولات زيبايی چون "وحدت ملی"، "ملت واحدافغانستان وطن مشترک همه افغانها بپوشانند .
بنظر من جوهر اصلی مقالهء آقای بغلانی را چند مسئله ذيل احتوا مینما ید :
- افغانستان سرزمين استبداد وبی عد التی های ملی است.
- قلمرو کنونی کشوردارای جغرافيای استعماری و تحميلی است.
- در نام کنونی افغانستان همه اقوام اين سرزمين هويت خود را نمي بينند.
- در افغانستان مناسبات قبيلوی و عشيروی تسلط دارد و هنوز پروسهء ملت سازی تکميل نگرديده، لذا تفکر واقعآ ملی و نتيجتآ احزاب ملی به آسانی بوجود نمي آيند ودر نهايت نتيجه ميگيرند که برای برون رفت از وضع متشتت و پراگنده ايکه نيروهای وطندوست مواجه اند، راهی جز تشکيل جبههء متحد ملی وجود ندارد.
محترم بغلا نی مینویسد :
<< بعد از بررسی مؤجز تاريخ سياسی يک قرن اخير کشور، بخصوص سه دههء کودتاها و فجايع خونين چنين نتيجه گيری ميکنند: « ... در بالا از روزگار پرماجرا و آشفتگی های دردآور در کشور و جفاهای سختی که به مردم اصيل تعميل گرديده است، سخن گفته شد. کنون می شود گفت که به تصفيه آن ميراث های آلوده و متعفن زمامداران بدنام تاريخ و عملکرد محافل حاکمه و گروه های وابسته به خارج و انتقام گيری ازآن همه حوادث خونين و بدرفتاريها، منهمک شدن و پيگيری آن کار و جريان بی سرانجامی خواهد بود. هيچگاه پيوند راستين، پويا، سازنده و انسانی ميان باشنده گان ميهن بوجود نمی آيد، بوطن و مردم زيان بيشتر می رسد. چه ما بخواهيم يا نخواهيم همه وقايع گذشته را تاريخ ثبت و بايگانی نموده و داوری هم می کند. بنابراين بايد بيشتر به آينده نگاه کرد و گذشت سازنده را پذيرفت و فرهنگ سياسی و اجرای نقش شريفانه وانسانی نشان داد و بخاطر نجات وطن و مردم بايد صادقانه متحد شد. و اين اتحاد زمانی بوجود می آيد که با ذهن گذشته و دومسئله زير وداع صورت گيرد : - خودبينی و خودمحوری گروهی، تعصب و عادت های بدبينانه سياسی، عقيده تی و سازمانی و وابستگی های بيرونی که در گذشته مانع وحد ت جنبش روشنفکری گرديده بود. - ترک تمايلات برتری خواهی، قوم گرايی، احترازاز انحصارقدرت بزور خارجی ها، ناديده گرفتن حقوق و نقش ديگران که نتيجه آن رسوايی و سرافگنده گی تاريخی و افتراق و خصومت ساز بوده و تاحال کشور و مردم از آن آسيب ديده است. راه برون رفت از وضع، به همبستگی ملی، اتحاد روشنفکران و باور به اصل آزادی، احترام به انسان، عقيده و برابری حق او و پذيرش دموکراسی واقعی و شفاف تلازم دارد. و درمرکزتوجه حفظ وطن واحد، وحدت ملی،ايجاد حاکميت ملی مشروع، حل اصولی و عادلانه مسئله ملی، تامين صلح، باز سازی و شکوفايی وطن، برقراری مناسبات متقابلا مفيد با کشورهای همسايه و جهان و جلب مساعدت های آنها ميباشد.» درين نتيجه گيری محترم بغلانی << هم ميتوان برخورد شفاف با فجايع گذشته را ديد، هم سياست عدم خشونت و انتقام گيری را يافت و هم نيت نيک مبنی بر اتحاد همه نيروهای ترقيخواه و وطن دوست کشور را. ايشان که در دوجملهء کوتاه دلايل و عوامل پراگندگی نيروهای ترقيخواه را بيان داشتنه و منحيث پايان کلام چنين ادامه ميدهند : « ... هموطنان عزيز،آزاده و پاک نهاد! اوضاع نشان می دهد که دولت موجود موفق نيست. باهمه حمايت خارجيها پايه سياسی واجتماعی پيدا نکرد. وقوع حوادث و دهشت افگني ها اوضاع کشور، را تاريکتر و با اوضاع عراق مشابه نشان می دهد. اختلافات گروهی، نژادی و مذهبی و قوع حوا دث را بيشتر می سازد. تلفات و ويرانی افزايش می يابد. وقار و نجابت انسان وطن زياد پاما ل می گردد. راه علاج و برون رفت ازوضع اتکا به عقلا نيت، تفکر سالم و فرهنگ سياسی ميخواهد که وحدت عمل همه نيروها در يک « جبهه متحد ملی و دموکراتيک » يا « نهضت دمو کراسی » سرتاسری و يا « جنبش ملی فراگروهی و فراقومی» بوجود آيد؛ می تواند با ارايه پروگرام موا فق با خواست زمان و تصوير د قيق از ايجاد جامعه انسانی، فرياد شورانگيز عدا لت خواهی و انسان سالاری برپا دارد، که جهانيان بشنوند و بدانند. دراين صورت ميتوانند در فرايند جاری و طن خود را تحميل نمايند و بر او ضاع اثرگذار باشند و کشتی طوفان زده را به ساحل مراد بکشانند و برای نسلهای امروز و فردا ميراث خوب بگذارند. چنين کار، رفع مسئوليت تاريخی، شجاعت، عبادت، ايثار و صدا قت به وطن وهموطنان ميباشد . >>
خلاف پژوهشهای کم عمق ونه چندان ژرف جناب سادات ، طی سه هزار سا ل درمحد وده ء افغانستان کنونی دولتهای بافرهنگ باختریان ،کوشانیان ، شارها (شیران بامیان ) یفتالیان ،تخاریان،طاهریان ، صفاریان ،سامانیان ،غزنویان، سلجوقیان ، غوریان ، ملوک کرت هرات ، تیموریان هرات ،هوتکیان ودرانیان " افغان تبار " در خراسان وافغانستان ودرقرن بیست باردیگر امیر حبیب الله کلکانی وپروفیسور ربا نی بنامهای تاجیکان ترکان مغول و درنهایت گروه پشتون تبار (افغان ) ثبت تاریخ میباشند . شاهان وامیران سلاله درانی به استثنای احمدشاه ، تیمورشاه ، زمانشاه و شاه امان لله ، دیگران غا لبا وابسته به استعمار بریتانیا ی کبیر وابرقدرتهای دوران جنگ سرد یا بگونه سردار محمد هاشم صدر اعظم بیطرف خنثی بوده اند یعنی دولتهای مستقل ملی نبوده اند .
آ قای سادات بگفته خودشان بدو نقطه عطف توجهه فرموده اند « افشای اندیشه های افتراق ملی که باعث تخریب وحدت ملی میشود وآب به آسیاب دشمنان تاریخی مردم افغانستان میریزند . واستخراج اندیشه های بدیل و وطندوستانه، سرشار از روح ملی ، فراقومی ،فراسمتی ومنورانه ، که در سر لوحه آن مردم افغانستان باشد . . .» اما تا جایکه متن مقاله شان میرساند ، ازین همه ادعاها تنها میتواند مقاله جناب شان فرا قومی باشد ، چون ایشان به اقوام مطرح در عرصه سیاسی ،فرهنگی وتاریخی افغانستان ارتباط نداشته است . بخش اساسی مقاله شان به تهمت زدن ، پخش جعلیات ، اکاذیب و وارونه جلوه دادن واقیتهای تلخ ودرد ناک کشور ما معطوف شده است . نه کدام استدلال منطقی برای رد مقاله محترم بغلانی فرموده اند ونه هم شیوه وراهکارهای اتحاد و وحدت ملی را بر جسته ساخته اند . آقای سادات نفرموده اند ، که راه حل اساسی چیست؟ وچگونه میتوان به افتراق اتنیکی وقومی موجود در کشور فایق آمد ؟ جنابشان تلاش نموده تا خواننده گان را به گریز از واقعیت موجود و سرپوش گذاشتن روی بحران جاری در افغانستان توصیه بفرمایند ، کاری ،که جز افزودن به مصایب و آلام مردم افغانستان ، ثمر دیگری نداشته است .
قابل يادآوری می دانم که بعضی از نويسنده گان ومورخين کنونی که خودرا پشتون می دانند، بصورت تحريک آميز بارها نوشته اند که کلمهً افغان وپشتون باهم يکی می باشديعنی افغان وپشتون کدام فرقی ندارد وهردو يکيست. اگر اين تفسير واقعا ً درست ودقيق است. پس درين صورت افراد ومليتهای غير پشتون حق دارند که خودرا افغان نگويند زيرا آنها هزاره ها، تاجکها، ازبيکها،ترکمن ها، قزاقها، بلوچها، گجرها، نورستانی ها،هندوها، سکها، پشه يی ها،ايماق ها،عربها، شغنی ها، موگت ها،قزلباشها،جتها، جوگيها وسايرين اند که اقوامی اند دارای پيشينهً وسابقهً تاريخی که همهً شان غير پشتون اند. چطور این افراد بخود حق می دهند ومی نويسند که پشتون وافغان يکيست وفرقی ندارد ولی از ساير مليتها می خواهند که خودرا افغان بگويند يعنی پشتون بنامند واگر همه به اين عقيده اند پس توقع شان بی جا، بی مورد واضافيست وديگران نيز حق دارند که بنامهای مليتهای خود مشهور باشند.
ما به وحدت ملی برخورد عوامانه نکنیم، که ما اینکه هنوز ملت نشده ایم، وهرگز هم وحدت ملی پیش از تشکیل و تکمیل عناصر ملت بوجود نمی آید. ملت شدن ماحصل بلوغ فکری و رشد فرهنگی، با شالوده های زیر ساخت استوار در حوزه ی اقتصاد و مناسبات اجتماعی است. فرهنگ خرد مدار، برابری- باور، فرا تباری، اندیشه گستر، شایسته پسند، نخبه گرا، تجدد پذیر و مناسب با ویژگیهای ملی و نسبت یافتن به ارزشهای جهانی وانسانی! میباید در مردم آزار کشیده و نا بسامان افغانستان نهادینه گردد.
* پاره پاره سازی تبار تاجیک ، ترک و حتی گروه های مردمی اندک واقل در جنوب، شمال، شرق وغرب ، باعث تشکیل دولت سست وپشتون بنیاد افغانستان شد. جداکردن مردم از تبار خود آنها هیچ گونه عقل ملی را بر نمی تابد. مبهم گذاشتن مرز کشور در قلمرو پشتونها در بیش از صد سال گذشته، اما تطبیق جدا سازی مردم در حوزه ی شمال کشور، بی خاصیتی و دشمن خویی امیران قبیله را به نمایش می نهد.
* در سراسر نامه ی آقای بغلانی به مردم افغانستان اشاره شده است که کفاره ی حکومتهای نا کار آمد و خرد گریز طایفه گرای حاشیه نشین در تاریخ فرهنگی افغانستان را کشیده اند. البته در برخی زمینه ها بیان واژگان درشت و چالش ساز را بکار برده اند. پاسخ نامه ایشان از سوی آقای سادات ، نه برای غیر واقعی بودن، که برای گویا نا مناسب بودن؛ کار برد کلمات در مورد قبیله و امیران ونسبتهای تاریخی آنان در اجرای نقش وابسته به استعماراز یکسو و از جانبی دوران قیادت ح.د.خ.ا و حکومتهای حزبی به تبع از سیاست ایدیو لوژیک آن، صورت داده شده است.
* در مورد رویداد های پس از یازدهم سپتامبر2001 و ضرورت بر گزاری اجلاس بن نیز آقای بغلانی روی خوش نشان نداده است. در نوشته ایشان اجراات دولت موقت ، کاملاً غیر از آنچه که در ترتیبات بن بیان شده بود را نشان میدهد. اما با همه ی ا ین علامت زنیها، اگر اصطلاحات کار بردی در متن نسبت به تبار قومی طایفه تمامیت خواه حاکم ، و سپس در کاراکتر ( ح.د.ا. و حزب وطن ) کمی شدید و غیر دوستانه بنظر میرسند معنای آنرا ندارد که در این نوشته دروغ و تهمت ویا کتمان حقیقت شده است.
* اعتراضات ایشان نسبت به قانون اساسی از نام یک حقوقدان عین حقیقت اند. قانون اساسی جرگه بازیهای اخیر نه دارای روان ملی است، نه بر معیار ترمینولوژیها ی حقوقی بنیاد دارد، نه جامعه را نهادینه میکند و نه برابری را پایه ی عدالت قرار داده است. اینجا باید جناب میرسادات اعتراض مینمودند، که قانون نامه ی ما وثیقه و سند ملی برای هویت برابر و شخصیت واقعی کشور ومردم مانیست !
مثال دیگر آقای سادات دولت پاکستان است ، که میگوید باوجود فدرال بودن برآن پنجابی ها حکومت میکنند ، مساله قابل بحث اینست ، که پاکستان با وجود غیر طبعی بودن وبیریشه بودن آن نسبت به رژیم های سیاسی در افغانستان از ثبات بیشتری برخوردار بوده است ، واین دال بر موجودیت بیشترمشارکت ملی در اداره آن کشور ونظام فدرال آنست . درپاکستان ، پشتونها باآنکه یک اقلیت کوچک قومی را نسبت بدیگران تشکیل میدهند ولی چند بار به زمامداری در این کشور نایل آمده اند ،فورمول دولت مداری افغانستان در آن تطبیق نگردیده است ، که قدرت حق برادر بزرگتر است .
پرسش دیگر جناب شان اینست «کی ها قوم پرستی را دامن میزنند؟ » گویی آقای سادات از خارج وصرف از روی تحلیلها وبرداشت های روشنفکران به این نتیجه گیری دست یافته است ،وهیچ زمانی درافغانستان حضور نداشتند در غیر آن ممکن نیست ،کسی درافغانستان بوده باشد ، آنهم بادعوای روشنفکری واینهمه جنایات وحق تلفی های اتنیکی وقومی را ندیده باشد. از آقای سادات باید پرسید کی ها این اعمال افتراق افگنانه وخصومت اتنیکی را در روابط اجتماعی ما ایجاد کردند ؟ کی ها خانه وکاشانه مردم را بکمک استعمار گران خارجی وپادوهای منطقوی شان غصب وتصرف کردند ؟ کی ها قدرت سیاسی را بنام قوم وقبیله خود غصب وانحصار کردند ؟ کی ها مردم افغانستان را از حق مشارکت درقدرت ومرجعیت سیاسی محروم ساخته اند ؟ کی ها زنان ومردان هموطن مارا به کنیزی وغلامی بالای دشمنان دینی شان فروخته اند ؟ و. . . بهتر است آقای سادات بطورمسولانه تاریخ سیاسی خونبار کشور را مرور کند وپاسخ لازم خود را ازان دریابد ونباید مطابق امیال تیم «وحدت طلب» شان آنرا مسکوت گذاشته وآدرس را بطور وارونه تحویل مردم افغانستان وروشنفکران کشور بدهد. بنظر آقای سادات جرم اصلی متوجه کسانی است ، که اینهمه خیانت ، تفرقه افگنی ، استبداد وانحصار قدرت را در تاریخ معاصر افغانستان ، باز گو میکنند وبرای عدم تکرار آن میخواهند چوکات حقوقی وقانونی حل مساله ملی بوجود آید .
میتوان از تبعیض - بیداد گری و مظالم که با لا ی مردم هزاره بو سیله حکو ما ت قبیله گرا انجام شده است
ذیلا تذ کر داد :
با شكست مقاومت هزاره ها در برابر امير عبدالرحمان، دوره ي انزوا و گم شدگی سياسی هزاره ها آغاز گرديد. دوره ا ی كه يك قرن طول كشيد و طی آن، نه تنها هويت تاريخی و اراده سياسی، بلكه آن «رؤياي تاريخی» نيز از هزاره ها گرفته شد. در ین جنگ نا برابر بیش از شصت فیصد نفوس مر دم نابود گردأ و باقيمانده با گرسنگی ، بردگی و آوارگی زندگی ميکرد.
رهبران مقاومت هزاره ، تلاش كردند تا به نحوی از جامعه ی هزاره در برابر سياست های ويرانگر حكومت هاي فاشيستی، دفاع نمايند و از فروپاشي كامل موجوديت و هويت اين جامعه، جلوگيري كنند. چهره های شاخص اين دسته، درویش علی خان هزاره – کر نیل شیر محمد خان هزاره یکی از فا تحان جنگ میوند – بنیا د علی خان هزاره - میر یز دان بخش بهسود - محمد عظیم بیگ سه پای – ابراهیم بیگ لعل وسر جنگل – حسین علی بیگ دایز نگی – محمد حسین بیگ ایلخا نی - عبد ا لعلی مزاری - ملا فيض محمد كاتب، ابراهيم خان گاوسوار و فر قه مشر فتح محمد خان فا تح کوتل اونی - سید احمد خان شا هنور - غلام نبی خان چپه شاخ - غلام نبی خان گلگ ، سید اسما عیل بلخی – سید اسما عیل لو لنجی - سید میر علی گوهر غو ر بندی - سید شاه تقی دایز نگی - برات علی تا ج – جنرا ل علی دوست خان و غیره بودند .
هر چند كوشش های فرهنگی و سياسي – مقا ومت های فدا کا رانه ی نظا می ، هيچكدام نتوانستند جنبش های وسيع اجتماعی و سياسی را در جامعه هزاره برانگيزد و ساختار سياسی ظالمانه ی كشور را به چالش بكشد، اما دستكم، شعله های كم سوی شهامتِ برخاستن و ايستادن را در روح ترس خورده ی هزاره ها روشن ساخت، تقدير لايزال بردگی و حما لی گري اين قوم را به پرسش گرفت . تا مین عدالت اجتماعی - تحقق دمو کراسی وحصول حقو ق شهر وندی برای هیچ گروه قو می د یگر از چنین اهمیت حیاتی بر خوردار نیست . عدالت اجتما عی برای مردم هزاره به مفهوم پا یان چند قرن تبعیض ، زبانی ومذ هبی است وحق مشا رکت سیاسی زمینه را برای اعا ده هویت وشخصیت اجتما عی،سیاسی وفرهنگی آ نان در جامعه افغانستان فراهم میکند . در حا لیکه دیگر گروه های قومی کشور ممکن است از یک یا دو نو ع تبعیض رنج ببرند،دعوت به عدالت اجتماعی و مشارکت سیاسی برای مردم هزاره نه صر فأ یک شعا ر ویا خواست سیاسی است ، بلکه برای بقاء به عنوان یک گروه مشخص قومی، مذ هبی بوده است ، که ریشه اکثر عقب مانده گی های دیروز وجنگ های خونین میان اقوام کشور تسلط نظام های استبدادی و انحصار قدرت سیاسی در کشور میباشد، انحصا ر قدرت ریشه عمیق وطولا نی دارد و انعکاس روابط اجتماعی مسلط قبیلوی در جا معه است. وتا زما نیکه انحصا ر قدرت و گرایشات انحصا ر طلبی وبر تری جو یئهای قومی از میان نرود وتمام مردم افغا نستان مسا ویانه بر اساس شعاع وجودی شان درسرنوشت سیاسی کشور حصه نگیرند، عدالت اجتماعی و وحدت ملی تأ مین نخوا هد شد و اندیشه حق طلبی وعدالت خواهی وایجاد یک نظام مبتنی بر دمو کراسی واحترام به انسان کرامت و حقوق انسان درافکار و وجدان مردم ما زنده با قی خوا هد ماند.
مر دم هزاره در طول بيش از يك قرن، همواره تحت غير انساني ترين فشارهاي حكومت هاي فاشيستي و حلقات متعصب و قبيله گرا قرار داشته و تا سرحد كوچاندن اجباري از سرزمين هاي آبايي خود، قتل عام هاي مكرر، به اسارت رفتن و به بردگي كشيده شدن، پيش برده شدند. پروژة تخريب، استهزاء، و انكارِ هويتِ جمعي هزاره تا آنجا پيش رانده شد كه جايگاه هزاره در ذهنيتِ ديگر اقوام و مليتهاي كشور- و حتي در بسا موارد نزد خود نيز- به انسانِ درجه چندم تنزل يافت و كلمه هزاره، تبديل به يك دشنامِ اجتماعي گرديد در ز مان صدارت سر دار ها شم خان فر مان منع شمو لیت فر زندان هزاره در مو سیسات تحصیلی نظامی – پولیس وموسیسات عالی تحصیلی ملکی - بورسیه های خار جی - عدم تقرر در وزارت خارجه و استخبا رات از طرف سر دار مستبد - صا در گر دید که خود نمونه از تبعیض در برابر مردم هزاره بود. و همچنان در ز مان سلطنت ظا هر شاه – 22- واحد اداری <<ولسو الی >> مناطق هز ا ره نشین افغا نستان مر کزی را به شش ولا یات همجوار آن تقسیم و مر بوط سا ختند که این تقسیمات تبعیض آ میز و ظا لمانه
به استثنای ولایت جدید دای کندی تا هنوز و جود دا شته وبحالت خود با قیست
بطور نمونه هر گاه اگر اهالی ولسوالی لعل و سر جنگل بخواهد بخاطر حل مشکل شان به شهر چغچر ان مر کز ولایت غور با موتر برود مجبور است که از ولا یات بامیان -وردک – غز نی – زابل – قند هار و هرات عبور کرده تا به شهر چغچران خود را بر سا ند .نسل کنونی مردم هزاره میخواهد كه مناسباتِ ذلت بار سياسي _ اجتماعي گذشته را پشت پا زد ه و خواستارِ نقش مثبت و فعال و متناسب با شأن و حضور خود در سياست و تصميم گيري كشور میبا شد.
ا ستبد اد در افغا نستان یک واقعیت تا ریخی است و مردم هزاره نمونه زنده و انکا ر نا پذ یر خشن ترین نوع استبداد و بیداد گری ملی و مذهبی در کشور است که محترم سا دات و همراهان - نمیتوانند ازآ ن ا نکار نما یند. ازمحترم سادات میخو اهم بپر سم آ یا مردم هزاره طی مد ت چند ین قرن که فجیعترین نو ع مظا لم - تبعیض وبی عد ا لتی را تحمل و تجربه نمودند آ یا می تواند به این شعار وحدت ملی شما و همراهان اعتماد نمایند؟ زیرا درطی چند ین قرن زیر نام همین شعار ها به غلامی - کنیزی کشا نیده شده- قتل عام – زمین سو خته را حکو مت ها ی قبیلوی با لا ی این مردم داغدیده و بلا کشیده عملی کر دند پس چگو نه میتواند این شهر وند درجه چندم کشور با وحدت ملی شما همرا هی نما یند .
آقای سادات به ادامه مقاله شان مینویسند « طرح مساله ملی بعوض طرح طبقاتی از جانب یک عده سرپوش گذاشتن به تضادهای طبقاتی است . . .» آقای سادات بحث برابری ملی یک بحث عدالت خواهانه است و قبل ازینکه طبقات متخاصم در افغانستان رو بروی هم صف کشیده باشند ، استعمار و ایادی داخلی آن این معضله را چنان خونین کرده اند که بدون حل ریشه ای و اساسی اینمعادله نمیتوان ملت ساخت ،وحدت ملی بوجود آورد وروحیه همکاری وباهمی ایجاد کرد. مشکل رویارویی اتنیهاواقوام و بحران اعتماد میان آنها معضله ای ملموس وآنی تر است . چگونه ممکن است تا معضله بین تاجک وپشتون وهزاره وازبک ودیگران راه حل منطقی خود را نیابد ، زحمتکشان این اتنیها باهم متحد شوند. شما خود شاهد جریانهای سیاسی حد اقل بعد ازکنفرانس «بن»در کشور هستید درتمام این کارزار های سیاسی گرایش عمده واساسی گرایش اتنیکی وقومی است نه گرایش طبقاتی . برای ایجاد گرایش وتفکر طبقاتی درجامعه لازم است تاقبل از همه گرایش هم کاری ملی وروحیه ملی ایجادگردد و این مشکل مادامی که در مورد مساله ملی سکوت اختیار گردد کماکان ملتهب باقی خواهد بود .
آقای سادات اضافه میکنند « دریک ونیم دهه میخواهند اندیشهای قومی را توجیه کند. . . » وبا این گفته بطور بسیار شتابزده طرح مساله ملی را بمداخله کشورهای همسایه به استثنای پاکستان ، نسبت میدهد شاید در حرفهای آقای سادات پاره ای از حقایق نهفته باشد. اما آقای سادات باید بداند که در ایجاد بحران اتنیکی وقومی کی ها نقش اساسی داشته اند. تاجایی ،که تاریخ گواهی میدهد ، این استعمار بریتانیا بود ، که در تبانی با رژیمهای وابسته قبیله ای خود، سنگبنای منسوخ افتراق ملی را گذاشت وزعمای قبیله ای افغانستان در یک زد وبند ضد ملی با استعمار آنرا تا سرحد بحران جاری در روابط اجتماعی اتنیهای افغانستان مبدل ساختند. هم اکنون نقش ورد پای انگلیس وامریکا درین بحران مشهود است
آقای سادات از رسالت روشنفکری یاد میکند و از روشنفکران میطلبد ،متوجه رسالت خطیر شان درجامعه باشند . اگر رسالت روشنفکری انعکاس حقایق تلخ جامعه وتاریخ،باز کردن راه های پر پیچ وخم مبارزه سیاسی ،پیکار برای آزادی ،تامین عدالت اجتماعی ، افشای جنایات مسکوت گذاشته ای تاریخی وسیاسی ومبارزه در جهت قانون مداری ومدنیت گرایی است . متاسفانه اقای ساذات قبل از هرکس دیگر با این رسالت روشنفکری بیگانه است . آقای سادات مانند «وحدت طلبان» دیگرش درمبانی تفکر روشنفکرانه خودش فقط آنانی راهدف ونشان میگیرد ، که صدای مظلومیت مردم رابلند کرده اند وفریاد شان داد خواهانه است وبرای اعتراض برعلیه بیدادگری ومظالم سیاسی سنت شکنی میکنند ودر عزای آن از اتهام بیگانه پرستی تا ارتداد بوحدت ملی محکوم میگردند. ولی ننگ ومحکومیت ابدی تاریخ نصیب کسانی است ،که عامل وحامل ایجاد بحران اتنکی وقومی درکشوراند و هر صدایی را برای عدالت ملی اتهام خارج پرستی میزنند .
نتجهگیری :
محترم بغلا نی در مقاله شان از تحقق دمو کرا سی - عد الت اجتما عی و برابری وتسا وی حقوق ملی مردم کشور بحث نموده اند و خط فا صل میا ن حکو مت قبیلو ی ومر دم پشتون میکشد و بطور شفا ف از منا فع خلق پشتون پشتیبا نی - دفاع و حمایت قا طع بعمل میا ورد و بخا طر حل مسایل ملی – سیاسی - تا مین صلح و ثبا ت – استقرار نظام مردم سالار در کشور تشکیل جبهه متحد ملی دمو کراتیک را پشنهاد و مطرح مینما ید تبعیض - استبداد - راسیزم - بر تری جو ئی قو می را مر دود مید ا ند از حقوق - کرامت- معنویت انسان و انسانیت در مقا بل ز ما مداران مستبد وعظمت طلب دفا ع می کند . ایشان در ین مقاله بر خلا ف اد عا ی نا درست آقا ی سا دات نه تنها خلق پشتون را تحقیر نکرده بلکه از منا فع وحقوق ملی شان حما یت و جا نبد اری کر ده است.
مردمان وطن ما به ،صلح، آرامش ، عدالت، کار، سواد، دوا، مسکن، مصوونيت وامنيت فزيکی و اقتصادی،برابری حقوقی وقضايی،حقوق مشروع شهروندی یکسان،بهره مندی از آزادی ودموکراسی واقعی،توجه يکسان وبدون تبيعض حکومت برای همه افراد وگروه های جامعه ضرورت دارند . مردم ما از انواع نابرابری ها، تبعيضها ، امتياز طلبیها، بلند پروازی های قومی وزبانی وفرهنگی بستوه آمده اند و میدانند که با سرنوشت شان بنام دين ،مذهب ، زبان، قوم وسياست بازی شده وتجارت گرديده است .
پيروز باد عدالت اجتماعی که برابری واقعی انسانها در کليه امور در سرلوحهً کاری آنست .
نيست ونابود باد هر نوع تعصب ، تفرقه جويی ، بلند پروازی وتماميت خواهی.
28 _ ما ه ثور - 1385
منابع:
- یاد داشتها ی در با ره سر ز مین و ر جا ل هزاره جات اثر - حسین نا یل بهار سا ل 1379 هجری – شمسی - چا پ ایران از صفحه 11- 159
- قلمرو استبداد : - اثر دای فولادی – چاپ دوم - میزان سا ل 1382 – هجری – شمسی – چا پ کا بل از صفحه 59 - 275
- مقا له محترم بشیر بغلا نی تحت عنوان آریا نای با ستان – خراسان پهنا ور و افغانستان پر آ شوب منتشره در ویبلا ک رستا خیز ملی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر