عالم
برخی اندیشه ها در مورد اتحاد سیاسی
نیروهای ملی وچپ
بعد از اشغال افغانستان تو سط نیروهای نظامی امریکا و بعد ا الحاق پیمان ناتو به آن تب و تاب سیاسی برای ایجاد نهاد های مختلف و از جمله احزاب سیاسی بالا آمد. شبکه های استخباراتی غرب و در قدم نخست امریکا وانگلیس هر کدام پروسه حزب سازی را تسریع کردند . در ظاهر امر ، امریکا و دنیای سرمایه سالاری برای نمایش ، تفنن و نمایاندن چهره دموکراتیک خود در دفاع از آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر!؟ این پروسه را سازمان دهی کردند، اما در پشت این درامه دموکراتیک جامعه بین المللی «امریکا ، انگلیس واسراییل » شبکه های گسترده جاسوسی را در قالب احزاب سیاسی و نهاد های مختلف مدنی ، فرهنگی و حقوق بشر!؟ایجاد کردند و برای شناساندن چهره های گماشته خود در افغانستان دست به ایجاد ، ده ها رسانه ای تصویری ،صوتی و . . . زدند
از رسانه معتبر دنیای سرمایه داری ، بی بی سی ، گرفته تا صدای المان ، امریکا و شبکه های تلویزیونی داخلی و چه آنهاییکه در بیرون فعالیت نشراتی دارند همه برای جا گذاری این چهره های ساخته شده سیاسی در اذهان مردم افغانستان آغاز به فعالیت کردند . روزی نبوده و نیست که صدای این نخبه گان سیاسی !؟ زیر نام کارشناس امور سیاسی ، محقق ، مورخ، سیاست پوه و ...با القاب و عناوین مختلف ازین رسانه هایی وابسته به دنیای سرمایه ، شبکه های استخباراتی و افزار های سیاسی آن که زیر نام موسسات گوناگون در افغانستان ایجاد گردیده است ، شنیده نشود.
ترفند دیگر سیاسی این بوده و است ، تا با افتراق لجام گسیخته سیاسی و تشکیلاتی ، جلو تشکل هر نهاد ، جریان ، سازمان و حزب سیاسی مدافع منافع ملی ، استقلال ، آزادی، عدالت اجتماعی و برابری ملی را سد کنند. بدین وسیله دنیای سرمایه داری و شبکه ها یی استخباراتی مربوط به آنها عملآ قادر شدند از پایه گذاری و ایجادسازمانهای ملی سراسری جلوگیری نمایند. فعالیت دستگاه های استخبارات غرب عملآ در دو محور متمرکز گردیده است ؛
پاشاندن کامل نیروهای چپ از جمله ح،د،خ ، ا که از مدتها قبل در دوران مصالحه ملی و زمامداری مرحوم نجیب الله ، امریکا وغرب در میان لایه های مختلف رهبری آن عناصرنفوذی خود را بخاطر افتراق درونی آن گماشته بود . جناح دیگر حزب قبلآ ذریعه شبکه های استخباراتی پاکستان ، آی ، آس ، آی ، به شبکه جاسوسی امریکا پیوند زده شده بود، که آمریکا امکانات نظامی این جناح را در لشکر قومی حزب اسلامی حکمتیارو طالبان مورد استفاده قرار داد.
حضور نظامی امریکا و سبز شدن همزمان چند شاخه از ح،د،خ ، ا در کابل و اظهارات اخیر جناب لایق یکی از معاونین حزب وطن پرده از نفوذ و فعالیت گسترده شبکه های جاسوسی غرب بویژه شبکه جاسوسی امریکا در درون ح، د، خ و حزب وطن برمیدارد . با تقسیم کردن و پراگنده ساختن چپ به سازمانهای متعدد ، ا مریکا عملآ از حضور یک سازمان سراسری مخالف رژیم دست نشانده خود ، جلوگیری کرد. بخش دیگر چپ ، که مخالف قدرت سیاسی ح،د،خ ،ا و حضور نظامی شوروی بود در نتیجه نفوذ گسترده شبکه های جاسوسی غرب و از جمله نفوذ وسیع آی ، اس ، آی در آن عملآ نتوانست بیک سازمان جدی اپوزسیون مبدل گردد . شامل شدن چهره هایی از تشکیلات مختلف ان در دولت وابسته امریکا و ادغام بخش های از آن در افزار های سیاسی امریکا و غرب ، مانند موسسات ملل متحد ، حقوق بشر !؟ و... وجهه و شخصیت سیاسی آنرا تا سطح یگ گروه وابسته به غرب کاهش داد .
سرنوشت جبهه ضد طالبان ، که در آغاز از نیروی بزرگ نظامی برخوردار بو د و درهمه پروسه های سیاسی حضور بالنسبه فعال داشت ، ابتدا با برپایی شبه کودتا علیه دولت ربانی توسط یاران فرمانده مسعود ، جمعیت اسلامی را متلاشی ساخت و اکثر فرماندهان جمعیت اسلامی ازان فاصله گرفتند بعد از تقسیم قدرت بین جریانهای سر هم بندی شده توسط امریکا در بن ، روند تقسیم قدرت ، طوری صورت گرفت که پست های مهم دولتی در اختیار یاران فرمانده مسعود و تیم تکنوکرات جانب دار امریکا قرار داده شد و این مسآله موجبات نارضایتی و بعداً اضمحلال جبهه ضد طالبان را بوجود آورد و جبهه دو باره در خطوط قومی تجزیه شد . محل گرایی منحط هم سنگران دیروز فرمانده مسعود، زد وبندهای پشت پرده و معاملات پولی آنها ، علاوه ازینکه استقلال سیاسی افغانستان را به حراج گذاشت ، قبل از همه به فرو پاشی جمعیت اسلامی و فرماندهان عمده تاجیک انجامید و بیشترین پراگنده گی را در میان تاجیکان کشور بوجود آورد،که تا کنون ادامه دارد.
بعد از ین ،افتراقات دیگر تشکیلاتی و سازمانی را شبکه های جاسوسی غرب بر هر یک از اعضای سابق جبهه ضد طالبان تحمیل کرد و مطابق طرح و برنامه اساسی بریتانیای کبیر همه اعضای جبهه ضد طالبان از متن قدرت سیاسی بحاشیه رانده شدند و پروسه انحصار قدرت سیاسی از طریق جابجایی چهره هایی از افغان ملت ، گروه طالبان ، حزب اسلامی حکمتیار و تعدادی از حلقات سیاسی تمامیت خواه تکمیل شد.
بدینسان مرجعیت سیاسی بطور کامل در انحصار یک قوم قرار داده شد و دلقک های سیاسی از اتنی ها و اقوام گماشته شدند،تا تمثیل حضور اقوام و اتنی های دیگر را در مرجعیت سیاسی نمایندگی کنند.
شکار جدا گانه اعضای جبهه ضد طالبان توسط شبکه های غرب به شدت به پیش برده شد و این نیروها هر کدام برای در یافت پادا ش ازغرب ، معاملات جداگانه سیاسی را در پیش گرفتند . رژیم تحت الحمایه امریکا در همان خط ، با نی دولت مرکزی افغانستان امیر عبدالرحمن مبتنی به ارث، قوم و روحانیت وابسته در زیر حمایت « جامعه بین المللی » تنابهای انحصار قدرت سیاسی را هر روز نسبت به روز قبل محکمتر می بندد و لشکر قومی نیز در کمین نشسته است تا بار دیگر انطباق کامل سرزمین با قوم را جامه عمل بپوشاند.
وضعیتی که ما در آن قرار داریم ، کشور اشغال شده ،فاقد استقلال سیاسی ،حا کمیت ملی،تمامیت ارضی،تداوم بحران روبه گسترش سیاسی ، تشدید بحران قومی و اتنیکی ، وخامت شدید بحران اقتصادی ،که ملیونها هموطن ما را هر روز بزیر خط فقر میبرد.
تسلط کامل مافیای مواد مخدر و مافیای اقتصادی بر همه شئون و ارکان زنده گی اجتماعی و قدرت دولتی که هر روز ثروت جامعه را می چا پند و مردم را فقیر و فقیر تر میسازند.
با تداوم وضع موجود ،بمجرد سست شدن تناب های اشغال پیمان ناتو و قوتهای نظامی سرمایه سالاری ،کشور را در چنبره یگ جنگ داخلی دیگر نزدیک تر ساخته است .
در چنین وضعیتی فضای بحران اعتماد میان نیروهای سیاسی ملی، جانبدار رشد مستقل و آزاد ملی ، عدالت اجتماعی ، برابری و مشارکت ملی ، عملا جلو هر گونه تشکل ملی و سراسری را سد کرده است، که بتواند بحیث اپوزیسیون جدی ، در جهت اعاده حاکمیت ملی ، استقلال،ازادی ،تمامیت ارضی ،عدالت اجتماعی و ملی گام بردارد. تفنن های وحدت خوا ها نه ،اتحاد بازی های سیاسی بر محورچپ ، صرف میتواند شعارهای دلخوش کننده و مصروف کننده باشند . زیرا بسیاری از پارچه های مجزا شده از حزب فروپاشیده دموکراتیک خلق و برخی حلقه ها و سازمانهای چپ دیروز در وابسته گی کامل با سازمانها و شبکه های سرمایه سالاری قرار دارند و بطور کامل بمثابه افزازهای تحقق اهداف « جامعه بین المللی » عمل میکنند. خطر و ریسک اتحاد با آنها برای نیرو های چپ ، بیشتر از هر نیروی ارتجاعی دیگر است. زیرا آنها با استفاده از روابط گذشته و شناخت خود ، میتوانند نقب گذاریها و خرابکاریهای کلانتر ی را بسودقدرت کمپنی های فرا ملیتی انجام دهند.
در زمانی ، که وطن در اشغال نیروهای بیگانه است، کشور به ساختار سیاسی وسیع ملی، وطنپرست و سراسری نیازمند است، که بیتواند تمام کتله های قومی - اتنیکی، لایه ها ،اقشار ،طبقات و طیف های متنوع جامعه افغانستان را بحرکت در آورد و انها را برای یک مبارزه سیاسی به میدان بکشاند.
طوری که تجارب گذشته نشان داد ،در مجموع همه سازمانهای برخاسته از چپ دارای چنان پایگاه نیرومند توده یی نیستند که بتوانند عهده دار چنین ماموریت بزرگ ملی گردند . بنابرین اگر چپ دیروز ابتدا حزب خود را میسازد و بعدآ دنبال اتحادهای سیاسی با نیروهای دیگر است، این مسآله نیز با سازمانهای جدا شده از بدنه چپ امکان پذیر نیست ، طوری که خطوط پروگرامی این ساز مانها نشان میدهد به هیچ صورت این سازمانها با تعریف متعارف چپ جور در نمی آیند . جامعه افغانستان بزرگتر از این حلقات است و توده های ملیونی نیز دران زنده گی میکنند، باید به توده ها و مردم اعتماد کرد وبا صداقت و ایثار گری در صف مبارزه ایستاد. بنظر میرسد مانع کلی و اساسی برای اتحاد سیاسی در یک جبهه سراسری ملی افغانستان شمول ، تجزیه همه ساختارهای سیاسی افغانستان در خطوط قومی و اتنیکی است، که با شهامت باید به آن اعتراف کرد و آنرا پذیرفت. چپ افغانستان در روزهای وا پسین حاکمیت سیاسی حزب وطن در خطوط قومی تجزیه شد و این امر با اضافه برخی دلایل دیگر موجبات سقوط آنرا فراهم آورد و تاکنون حلقات و نهاد های سر بلند کرده از آن به استثای برخی از آنها درین منجلاب دست و پا میزنند.
فکتور دین که همواره وحدت دهنده اجتماعی و ملی درین سرزمین بوده است ضعف خود را در جلوگیری از تجزیه سازمانهای جهادی و طالبان در خطوط قومی نشانداد. البته مسآله ای که فکتور دینی را در اتحاد اجتماعی و ملی کم اثر ساخت ، نفوذ و رسوخ اسلام سیاسی بود ،که کاملآ در پیوند با کشور های غربی مبارزه سیاسی را آغاز کرد و با به گروگانگیری دین و استفاده ابزاری ازان برای مقاصد سیاسی، وجهه واعتبار اتحاد دهنده اجتماعی و ملی دین تضعیف شد . بعد از فروپاشی قدرت سیاسی مجاهدین و طالبان هنوز تجزیه به خطوط قومی درین سازمانها عمیقتر شده است.
مردم افغانستان در دوران سه دهه جنگ های خونین انتظار نیرویی بود ، که بتواند از بیرون بمدد آنها بشتابد ،با تخصص و کفایت کاری امور اداره غیر ایدیولوژیک و سیاسی را سامان دهد و از منازعات سیاسی ،قومی و اتنیکی بر کنار باشد و با مدیریت قوی ، اداره بیطرف و خدمتگذار مردم را ایجاد کند.
طوری که تجربه تکنوکراتها پیشروی ما قرار دارد ، اداره ای ، که آنها ایجاد کردند، بدترین اداره ، در نوع خود ، نه تنها در افغانستان ، بلکه در جهان است . حکومت تکنوکراتهای باز گشته از غرب در ایجاد اداره و مرجعیت سیاسی چنان قومگرایانه عمل کردند ، که دستهای امیر عبدالرحمن ،نادر خان ، ها شم خان و . . . را از پشت بستند . با ورود آنها نه تنها مرجعیت سیاسی قومی شد ، بلکه با تلاش سبعا نه میکوشند آنچه رنگ و بوی افغانی ندارد از فرهنگ ، تاریخ و ارزشهای ملی زدوده شود.
یک نگاه گذرا به تشکلات و احزاب سیاسی میرساند ، که تمام تشکیلات سیاسی در افغانستان، تشکیلات ( قومی - سیاسی ) اند. بر جبین سازمانها و احزاب تاثیر گذار که در صحنه سیا سی کشور حضور و نقش دارند ، مهر ( قومی – سیاسی ) حک شده است ، بنابرین در هر طرح و پلاتفرم سیاسی ، باید راه حلهایی مشخص و نمایا نده شود، که زمینه اشتراک وسیع همه اقوام و اتنی ها را در قدرت و مرجعیت سیاسی ، حفظ ارزشهای مشترک فرهنگی ، تاریخی، ارزشهای ملی و اشتراک در مقدرات ملی و تاریخی گره بزند ، تا بتواند جلو تفکیک اتباع درجه یک ، درجه دوم و درجه سوم و . . . را بگیرد. درین میان به چند مسآله ضروری اشاره باید کرد، که تا کنون برداشت از آنها برای روشنفکران هر یک از اقوام و اتنی های جامعه افغانستان مفهوم و معنی جداگانه دارد. یک مسآله را باید پذیرفت که قدرت سیاسی در افغانستان بعد از ایجاد اولین دولت متمرکز در زمان امیر عبدا لرحمن ،قومی و قبیله ای بوده است و با مرگ عدالت سیاسی و ملی مشخص گردیده است. از زمانی که مقوله « ملت افغان » در ادبیات سیاسی ما ظهور کرد ،نگاه ان دقیقآ قومی بوده است ،ملی های دیگر مانند وحدت ملی ، منافع ملی ،سرود ملی ،فرهنگ ملی، تاریخ سیاسی ، مصطلحات ملی ، ارزش های ملی و... از آن منشآ میگیرند و صرف به یک قوم و اتنی نظر دارند.
اصطلا حات ((ملت افغان)) و ((وحدت ملی )) را چنان در هاله ای از تقدس پیچانیده اند ، که رعایت آن بر هر باشنده این سرزمین امر لازمی پنداشته میشود . ا ین « تابوی های مقدس » افزاری های سرکوب گرانه ای اند در دست قبیله گرایان،که با آن بر فرق هر مخالف انحصار قدرت سیاسی میکوبند .
طرح هرگونه مسآله ملی و نام بردن از تبار و قوم ،برابری ملی ،تقسیم متوازن قدرت سیاسی و . . . حریم ممنوعه است و مرتکبین آن مستوجب مجازات و نفرین و وابسته بخارج .
از صبح تا شام همه روزه ((تلویزیون ملی )) ، « رادیوی ملی » ، « جراید ملی » ، « سینمای ملی)) و . . . داد و فریاد وحدت ملی سرمیدهند و در هیچ بیانیه زعمای دولت افغانستان نیست که آنها خود را مکلف به تامین وحدت ملی نسازند .ولی وضع ((وحدت ملی )) و ((ملت افغان)) زار و زار تر میشود. شعا ر، ده ها حزب سیاسی ، نهاد های مدنی ، مجامع فرهنگی و سازمانهای اجتماعی ، حفظ « وحدت ملی » است.
ولی متا سفانه هرروز در عمل اتحاد اجتماعی و سیاسی اقوام و اتنی های جامعه افغانستان بحرانی تر گردیده و مسآله بجا های باریکی کشیده شده است . اگر نیم نگاهی به این تا بو های مقدس افگنیم و پس منظر و پیامد های عملی آنرا شناسایی کنیم ، میبینیم ، که در عقب این تابوی مقدس صرف منافع یک قوم و قبیله پنهان است ((وحدت ملی)) یعنی احترام به سنت منسوخ انحصار قدرت سیاسی . بدینسان هر حرفی در جهت مشارکت در قدرت ، رگه هایی باریکی را بحرکت در می اورد ، که انحصار گران قدرت سیاسی آنرا توهین به منافع قومی و مقام مورثی و سنتی خود می پندارند.
پرسشی پیش می آید که این چگونه وحدت ملی است ، که در بر هه های مختلف تاریخ معاصر افغانستان ، اقوام و اتنی های مختلف جامعه ،بنام قوم ، مذهب ، تبار و نژاد قتل عام شده اند ، زمین ،کاشانه ، باغ ، هستی تاریخی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی شانرا به نفع ((وحدت ملی)) ، بیک اتنی و قوم واگذار کرده اند؟
لابد یک تصور ازین ((وحدت ملی )) میتواند در اذهان عمومی جاگیرد، که این (( وحدت ملی)) « تیپ افغانی » است. اگر بپذیریم ،که ملت مقوله ای است ،که از درون نظام سرمایه داری سر بر آورد و تعاریف گوناگون به آن داده شده ، که از شرایط یک کشور تا کشور دیگر فرق میکند . اگر بر مشخصات عام ،که تعدادی از جامعه شناسان و دانشمندان علوم سیاسی برای ملت داده ا ند ،تکیه کنیم از قبیل اشتراک در سرزمین ، فرهنگ مشترک ، تاریخ مشترک ، ارزش ها و سنت های مشترک ، بازار داخلی ،قدرت سیاسی و ... طوری ، که می بینیم فکتور های مختلف در کشور های مختلف برای مقوله ملت از اهمیت بالایی برخوردار اند ،در برخی از کشور ها احترام به قانون و مرجعیت سیاسی و در برخی دیگر بالترتیب ،نژاد،دین،تاریخ مشترک ، اشتراک در سرزمین بازار داخلی و . . . بدرجات متفاوتی حایز اهمیت اند . اما سنگپایه ((ملت افغان)) از همان آوان تاسیس دولت مرکزی توسط امیر آهنین ، غلام حلقه بگوش انگلیس عبدالرحمن خان به اصول قومی گذاشته شد.امیر و ا خلافش در تلاش بوده و اند ، تا یک قوم را در جغرافیه سیاسی کشور ی بنام افغانستان بگنجانند و با حذف دیگران (( ملت افغان)) تجسم یابد. مبتنی برین باور مقوله ملت با انطباق یک قوم با سرزمین ، اساس تشکیل« ملت افغان » را میسازد برای خلق و تثبیت (( ملت افغان)) امیر زیر حمایه سخاوتمندانه دولت انگلیس و استفاده از لشکر قو می خارج از سرحدات کشور تلاش بخرج داد تا مرز توافق شده بین دولت روسیه تزاری و دولت استعماری انگلیس را با جابجایی گسترده قبایل مختلف افغان در جنوب، مناطق مرکزی ، غرب ، شمالغرب و شمال شرق باانطباق قوم با سرزمین تحقق بخشد.
این حرکت ، که در جهت تشکیل ((ملت افغان)) با تطبیق کامل جغرافیه با قوم صورت گرفت ، هزاره های افغانستان با دادن قربانی های بزرگ انسانی ، همه دار وندار شانرا درین روند بنفع قبایل مختلف افغان از دست دادند. به درجات متفاوت ایماق ها ، تاجیکها ، ازبکها ، بلوچ ها ، ترکمن ها ، .پشه یی ها ، نورستانی ها و . . . از محل دایمی سکونت شان اجبارآ رانده شدند . نادر خان ، هاشم خان ، محمد ظاهر خان ، محمد داود خان ... تا امیرالمو منین به حمایت گسترده خارجی ، این پروسه را با جدیت خاص به پیش بردند و نقشه ای باقیمانده تکمیل ((ملت افغان)) سهم حامد کرزی است ، که در زیر حمایت (( جامعه بین المللی )) در تفاهم کامل با افغان ملت ، طالبان ، حزب اسلامی حکمتیار ، گروه های قومگرا ی چپ و سایر حلقه های تمامیت خواه باید بطور کامل به انجام برسد. بنابرین ((ملت افغان)) یعنی حذف کامل اقوام و اتنی های دیگر از جغرافیه سیاسی افغانستان .
بدینترتیب ((وحدت ملی)) یعنی احترام به ارثی بودن،قومی بودن و سنتی بودن انحصار قدرت سیاسی .
وقتی از تاریخ پنجهزار ساله ای مشترک سخن بمیان آید و با گزافه گویی ها و لافزنی هایی سیاسی از ان دم زده میشود، همه را متعجب میسازد ، که چگو نه بعد از گذشت.پنجهزار سال تاریخ طولانی، جامعه ای افغانستان درین جایی از تاریخ قرار دارد؟ واقعیت مسلم اینست ، که قبایل متعدد افغان بعد از استیلای خونین چنگیز خان به سرزمین خراسان سرازیر شدند ، زیرا اکثریت شهر ها خراب و نفوس آنها قتل عام گردیده بود ، متباقی ساکنین بی دفاع آن بعدآ در اثر هجوم قبایل افغان ، خانه ، کاشانه و زنده گی شانرا از دست دادند .
بنابرین تاریخ مشترک ما بعد از تمرکز خشن قدرت سیاسی بدست امیرعبدرالرحمن آغاز میشود. که آنهم محو دیگران مطمح نظر اساسی بوده است. وقتی از تاریخ مشترک حرف زده میشود ، منظور از همان تاریخ است ، که از احمد شاه بابا به بعد آغاز میگردد . گویی این سرزمین در زمان احمد شاه بوجود امده باشد و قبلآ وجود نداشته است . ارزش های تاریخی!؟ هم همین هایی اند ، که بعد ازین با معا ملات گوناگون !؟ بوجود آمده و قبلا کدام تاریخی وجود نداشته است . مسآله اساسی که باید تذکر داده شود ، اینست ، که تاریخ سرزمینی بنام افغانستان بطور قطع جدا از تاریخ اسیای میانه ، شمال هند و ایران وجود ندارد به دلیل اینکه قدرتهای سیاسی اغلبآ درین محدوده جغرافیاوی مشترک بوده است.
و ما نباید برای کمبود ها ، فقر فرهنگی و ارزش های تاریخی متوسل به افسانه پردازی هایی تاریخی و قهرمان پردازیهایی خیالی شویم. تاریخ آنچه که وجود داشته است ، همین است.
منظور از شخصیتهای تاریخی، انهایی اند ، که به استثنای برهه هایی محدود ی ، در وابسته گی کامل با استعمار انگلیس ، روس ویا هردوبر اریکه قدرت تکیه زده اند.
این خود بطور کامل حذف ارزش های تاریخی دیگران است و ما از کدام سرنوشت مشترک تاریخی سخن میگوییم ؟
آنچه تا کنون از فرهنگ ملی برای ما تلقین شده است ( توره ، جگه شمله ، ننگ ، غیرت افغانی ، بدل ، جرگه ، معارکه ، پشتونوالی ، بابا ، انتقام، باتور ، سلاح ، تفنگ ، اتن ملی و لباس کوچی ها و . . . و این سنت های قبیله ای بطور اجبار بمثابه فرهنگ ملی بالای دیگران تحمیل میگردد . برای جا گزینی این مفاهیم بعنوان فرهنگ ملی ، یورشهای فرهنگ ستیزانه انجام داده شده و میشود ، که نتیجتآ گنجینه های پربار خراسان اسلامی و یادبودهای ماقبل آن آگاهانه و عمدی تخریب شد.
نابودی کامل آثار تاریخی کابل ، بامیان ، کاپیسا ، پروان ، بغلان ، سمنگان ، قندز ، بلخ ، جوز جان ، هرات ، غور ، بادغیس و اخیرآ شاه کار های هنری، فرهنگی و تاریخی بامیان بخاطری انجام شد ،که به برادران افغان تعلق نداشتند .
محمد گل خان مهمند لوحه های قبور ونام محلات را در شماال تغیر داد تا مردم این سرزمین با گذشته های پربار تاریخی وفرهنگی شان پیوند نداشته باشند .
سرنوشت مشترک فرهنگی و حفظ ارزشهای تاریخی چنین غم انگیز است . آ نچه به دین مشترک برای پیدایی ملت استنباط میگردد ، ما شاهد ضعف باورهای دینی درقبال پشتونوالی بودیم واستیم .
مساله جغرافیه و سرزمین مشترک بیش از دو قرن در بین ما عمر ندارد، افغانستان همیشه تا زمان امیر عبدالرحمن قلمرو مشخصی نبوده است.
اشتراک در سرزمین زمانی ارزش دارد ، که همه در آن احترام شوند.اگر پرو ژه کامل سازی انطباق قوم با سرزمین پیش برده شود ، دیگران درین سرزمین از چی ضمانت های حقوقی و قانونی برخوردار خواهند بود؟ استعمار به گونه ای جغرافیه سیاسی افغانستان را بوجود آورد ، که بدنه اساسی تمام اقوام واتنی های افغانستان در بیرون از مرز های آن قرار گرفت . مانند افغانها ، ازبکها ، بلوچ ها ، تاجکها نورستانیها ، پشه یی ها و...
داشتن رابطه عنعنوی ، تاریخی ، فرهنگی برای اقوام و اتنی های غیر افغان با هم تباران شان در بیرون از مرزهای افغانستان امروزی جرم و خلاف مصالح ملی ارزیابی میگردد و تا سرحد وابسته گی بخارج و اجانب محکوم میگردد ، اما پشتونستانخواهی گرم است و (( لرو بر پشتانه یو دی.)) زمزمه همیشگی رسانه های صوتی و تصویری و زیب هر بیانیه سیاسی دولتمردان ما . در حالیکه داشتن رابطه فرهنگی اتنی ها و اقوام غیر افغان در بیرون با هم تباران شان تا کنون هیچ خطری را متوجه امنیت داخلی ، ثبات سیاسی و وخامت اقتصادی کشور نساخته است. اما از بابت این پشتونستان خواهی مردم افغانستان زیانهای متعدد سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و امنیتی آتی را نصیب شده اند؛
- همواره جنگهای سازمانیافته علیه مردم افغانستان در زیر حمایت خارجی ازین مناطق و با اشتراک همین قبایل سازمان دهی شده است.
- بخش بزرگ از سرمایه ملی مردم افغانستان از زمانهای گذشته حتی در زمان رژیم هایی ، که خود را داعیه دار مبارزه طبقاتی میدانستند به آنطرف دیورند سرازیر گردیده و میگردد و دست رنج زحمتکشان کشور به مفت و رایگان نصیب زالوهای سران قبیله میگردد.
- با پیش کشیدن پشتونستان خواهی افغانستان فاقد مرز مشخص جغرافیه وی گردیده و نداشتن سرحد مشترک تا کنون معضلات گوناگون را برای مردم افغانستان ببار آورده است.
- در جنگ های داخلی افغانستان از قبایل انطرف دیورند برای سرکوب اقوام و اتنی های غیر افغان بحیث نیرو های سرکوب گر و ذخیره جنگی بطور متناوب استفاده شده و میشود.
- بخش بزرگ قبایل آنطرف دیورند توسط دولت های قومی افغانستان به مناطق و محلات زیست سایر گروه های قومی کوچانیده شده و بدون هیچگونه حق قانونی دارایی و جایداد هایی غیر منقول آنها را غصب کرده اند.
- در اکثریت جلوه دادن اتنی برادر افغان همواره از ترکیب نفوس هردو طرف دیورند استفاده میشود و بدینسان همواره از نقش و حضور قبایل آنطرف دیورند استفاده نا جایز سیاسی میگردد.
- انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی بخوبی نشان داد که بخشهای و سیعی از اقوام افغان انطرف دیورند به نفع کاندید های قومی شان درین طرف مرز رای دادند. تا زمانیکه این معضله حل نگردد اقوام و قبایل انطرف دیورند در تمام کارزارهای سیاسی بنفع اقوام شان برای تداوم انحصار قدرت درین سوی مرز شرکت خواهند کرد و با این ترفند ها از اشتراک سایر اتنی ها و اقوام در مرجعیت سیاسی واداره امور جامعه جلوگیری میگردد.
- مشکل دیگر، امتیاز گیری سیاسی و استفاده ابزاری از مسآله کوچنده های انطرف دیورند است. در تمام سطوح و ابعاد قدرت و حاکمیت سیاسی سهم انها تثبیت گردیده ومیگردد بدون اینکه مساله شهروندی آنها در افغانستان و کمیت نفوس انها تثبیت باشد.
- طوری که تعیین سهمیه کوچی ها در ارگانهای دولتی و پارلمان افغانستان نشان میدهد انها بلا منازع میتواند از سهمیه هر ولایت استفاده کنند و سهم قانونی و عادلانه محلات را بخود اختصاص دهند.
- مشکل دیگر، برا ی رشد وشگوفایی اقتصاد ملی افغانستان ازین ناحیه بوجود آمده است ، سالانه به ارزش ملیاردها دالراموال بداخل افغانستان قاچاق میگردد ، که بطور مستقیم عواید داخلی کشور را از ناحیه تکس تجارتی ، عواید گمرکی و . . . کاهش داده و ضربه مهلکی بر اقتصاد ملی وارد مینماید .
- تمام آثار تاریخی ، هنری ، باستانی و آنچه به هویت ملی ، تاریخی و فرهنگی مردم افغانستان بستگی داشته ودارد ، از طریق قبایل آنطرف دیورند به بازارهای پاکستان و ازان طریق به بازار های جهانی سرازیر گردیده ومیگردد .
- تمام هست وبود مردم از تسلیحات نظامی گرفته تا ماشین وآلات موسسات تولیدی توسط همین گروه های تبهکار با استفاده از باز بودن همین سرحد انتقال و به نرخ آهن پاره های کهنه به دلالان و قاچاقچیان اسلحه بفروش رسید .
- قبایل آنطرف دیورند همین اکنون به پادگان نظامی- سیاسی ، علیه مردم افغانستان ، امنیت ملی ، بازسازی اقتصادی و اجتماعی ، منافع ملی ، اتحاد اجتماعی وسیاسی ، پیشرفت وترقی اجتماعی مبدل شده اند .
نیروهای ملی ، وطنپرست و آنهاییکه دعوای چپ بودن را دارند ، بدون حب وبغض تعلقات قبیله ای شان ، نگرش میهنپرستانه وملی گرایانه خویش را درین مورد ، دوباره بازبینی کنند، تا باشد ما ازین قبرستان تجدد گرایی ترقی خواهی و نو گرایی رهایی حاصل نماییم .
با آنکه در افغانستان زبان مادری در حدود 70% دری است اما تیکه داران « ملت افغان » و پیام آوران « وحدت ملی » بطور قطع خواهان رسمی بودن و ملی بودن یک زبان اند و درین راستا از هیچ اقدامی برای تشکل ملی بر محور زبان افغانی (پشتو) روگردان نیستند . مصطلحات علمی و اداری ملی همه بزبان افغانی برگردانده شده است. یک زبان مصطلحات علمی ، اداری و ملی دارد و زبان رسمی دیگر محروم ازان وگوینده گان آن برای بکار گیری واژه های ناب زبان شان باید پذیرای اخراج از کار ، مجازات و توهین و وابسته بودن بخارج باشند. وقتی سرنوشت زبان پارسی ( دری ) ، که زبان علمی ، تحقیقی ، تاریخی و رابطه بین اقوام مختلف است با چنین فارسی ستیزی و بی مهری روبرو باشد ، سرنوشت زبانهای دیگر مانند ازبکی ، بلوچی ، ترکمنی نورستانی ، پشه یی و ... در زیر سلطه فرهنگی و سیاسی (( ملت افغان )) از قبل معلوم است !
سرود ملی ، درفش ملی ، سمبولهای لشکری وکشوری ، رتب علمی ، القاب لشکری و کشوری و . . . همه به مهر و نشان «ملت افغان » حک شده و بزبان افغانی (پشتو) اند و دیگران اصلآ درآن سهمی ندارند .
اینست نمونه هایی از تاریخ مشترک ، فرهنگ مشترک ، ارزشها و سنت های مشترک ، سرزمین مشترک و قدرت سیاسی مشترک ، که مبتنی برآن ( ملت ، دولت،) ملی بوجود بیاید!؟
با این گرایش های قومگرایانه و قبیله گرایانه و انحصار قدرت سیاسی در دست یک قوم و قبیله چگونه ملت بوجود خواهد آمد ؟ و ارزش های مشترک تاریخی ، فرهنگی و وحدت ملی تشکل خواهد یافت ؟
تعبیر ما از میهن پرست بودن و ملی بودن با در نظر داشت و ضع ، که ما در آن قرار داریم نیز تعریف کوته بینانه است. این تنها نیرو های چپ نیستند ، که در مواضع ملیگرایی و میهن پرستانه قرار دارند .
در دهه های اخیر بسیاری از معادلات ملی گرایی و میهن پرستی تغیر پذیرفته اند ، نمیتوان مبارزه پرشور حزب الله لبنان زیر رهبری حسن نصرالله ، شیعان عراق زیر رهبری مقتدا صدر و حماس زیر رهبری خالد مشعل را بالاترین تهورملی گرایی و میهن پرستی بحساب نیاورد. این جنبش های ملی - اسلامی تا پای جان در دفاع از آزادی ، استقلال ، شرف ملی و باور های دینی شان در برابر پادگان نظامی جاسوسی (اسراییل) سرمایه سالاری قرار دارند.
چپ افغانستان اگر بخواهد در قاموس یک ساختار ملی ، متعهد ، پابند به منافع ملی ، ارمانهای ملی و عدالت اجتماعی ، که زحمتکشان ، اقوام و اتنی های غیر افغان ستم مضاعف ( طبقا تی - ملی ) را بر گردۀ شان حمل میکنند ، تبارز کند. باید بت شکنی کند و ازین عوضی گرفتن مقوله هایی « ملت » ، « وحدت ملی » ، (( منافع ملی)) که در تمام برهه های تاریخ معاصر کشور در تبانی کامل با دنیای سرمایه سالاری استعمار ی گره خورده است، خود را برهاند و گامهای جدی و لازمی را برای احترام و پاسداری از همه ارزش های تاریخی ، ملی ، فرهنگی سنتها و ارزش های اجتماعی همه اقوام و اتنی های برادر و برابر جامعه افغانستان بر دارد و در پیشگاه مردم افغانستان صادقانه عمل کند.
مبارزه سیاسی پرکتیک و عمل آگاهانه اجتماعی است ، قضاوت و جانبداری مردم افغانستان در مورد هر جریان و نهاد سیاسی نه بالای تدوین برنامه های (( علمآ تنظیم شده)) صورت میگیرد ، بل مردم میبینند ، که سازمانها و جریانهای سیاسی در کدام صف مبارزه سیاسی استاده اند و چی عمل میکنند. تاریخ افغانستان همین گونه تبلور یافته است .
طوریکه دیده میشود چپ افغانستان مصروف تشکیلات سا زی و اتحاد بازی آنهم اعلبا در بیرون از مرزهای افغانستان است در حالیکه با سردادن شعارهای میان تهی آنهم از بیرون هیچ چیزی تغیر نمیخورد، با وجود ثبت و راجستر شدن چندین سازمان و حزب از بدنه چپ دیروز ، یک مورد پرکتیک مشخص در تقا بل با عملکرد اشغالگرانه و سرکوبگرانه امریکا و پیمان نظامی ناتو و جود ندارد.
بر گردیم به اصل مسآله
با ید پذیرفت ، که افغانستان کشور اقلیت های قومی است و هیچ قوم واتنی بیشتر از ثلث نفوس کشور نیست. هرگونه تلاش سیاسی در مسیر تغیر هویت فرهنگی ، تاریخی و اتنیکی اقوام مختلف افغانستان ، نه اینکه ما را بطرف ملت شدن و وحدت ملی میکشا ند ، بل بحران موجود سیاسی وبحران در رابطه بین اتنی ها و اقوام افغانستان ر اعمیقتر میسازد و تا سرحد تجزیه ، کشور را به پیش خواهد برد. ملت تنها یک اجتماع طبیعی نیست. بلکه ملت یک اجتماع سیاسی است ، که در آن باید نیل به استقلال سیاسی ، استقلال اقتصادی ، انسجام فرهنگی ، عدالت اجتماعی و ملی مطمح نظر اساسی قرار گیرد.
برای تحقق پروسه (( ملت شدن)) و برپا یی (( وحدت ملی )) ما با ید در کنار ملی گرایی قبا یل افغان به ملیگرایی هزاره گی ، ملی گرایی تاجیکی ، ملی گرایی ازبکی ، ملیگرایی ترکمنی ،ملیگرایی بلوچی و . . . ، که خواهان حق کامل شهروندی در محدوده سرزمین مشترک شان اند ، تمکین کنیم.
سنگ پا یه اساسی هر (( ملت )) و (( وحدت ملی )) و ملی های دیگر قبل از همه به اتحاد سیاسی و بعدآ به اتحاد فرهنگی ، اجتماعی ،تاریخی و . . . ، ضرورت دارد.
اتحاد کامل سیاسی اقوام و اتنی های مختلف جامعه افغانستان مربوط میشود ، به مشارکت عادلانه در قدرت سیاسی واداره امور جامعه و این بدون بر پا یی یک نظام دموکراتیک فدرال ممکن و میسر نمی گردد . اتحاد اجتماعی ، اتحاد فرهنگی و تو زیع عمودی قدرت سیاسی بر مبنای حاکمیت مشترک ، بعوض ارایه یک مشت اراجیف ، که تحویل جامعه میگردد ، ما را بطرف ثبات سیاسی خواهد برد و موجبات ایجاد ملت - دولت ووحدت ملی را فراهم خواهد ساخت.
بدون یک ملی گرایی سیاسی متمدن ، اتحاد سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و تاریخی اقوام مختلف افغانستان امریست محال و خیال پردازانه .
نیروهای چپ بدون پا بندی به چنین امری و تلفیق کامل آن با آزادی، عدالت اجتماعی ، برادری و عدالت ملی نمیتوانند بطور طبیعی با هم متحد شوند.
توافق بروی موارد آتی که قبلا نیز پیش کش گردیده بود ، میتواند موانع جدی را از سر راه اتحاد سیاسی و تشکل یک نیروی سراسری ملی پاسدار آزادی ، استقلال ، عدالت اجتماعی و تقسیم متوازن قدرت سیاسی بردارد:
- ایجاد یک نظام دموکراتیک فدرال ، که قدرت سیاسی رابطور عمودی و افقی بین اتنی های مختلف جامعه افغانستان بطور عادلانه تقسیم کند و مشارکت کامل سیاسی را تمثیل نماید. - مبارزه در جهت آزادی کامل افغانستان از سلطه نیروهای نظامی خارجی مبتنی بر میکانیزمی ، که اولا این نیرو ها تحت قیادت سازمان ملل متحد در آورده شوند . در ثانی قوتهای امریکایی و انگلیسی از ترکیب این نیروها خارج ساخته شوند و بجای نیرو های انگلیسی و امریکایی از کشورهای دیگری نیرو جلب گردد ، که در فضایا ی معاصر سیاسی افغانستان ذیدخل نبوده باشند.
ثالثآ تعیین جدول زمان بندی شده خروج همه نیروهای خارجی از کشور .
- فرا خوان یک مجمع دموکراتیک ملی برای اصلاح و تغیر در قانون اساسی .
- استفاده موثر از خورده فرهنگ ها ، سنت ها ، ارزشها ، آداب و رسوم همه اتنی ها در تبلور فرهنگ ملی و ایجاد فرهنگ ملی متبنی بر آن .
- در صورتیکه برابری کامل دو زبان رسمی دولتی مورد توافق نباشد . با ید یک زبان رسمی از طریق ریفراندوم آزاد و دموکراتیک در یک همه پرسی سراسری ملی انتخاب گردد.
- وقتی از تاریخ مشترک سخن میگوییم با ییست بعوض افسانه پردازی های بی پایه تاریخی و موهوم ، از ارزشهای تاریخی ، هویت اتنیکی و ملی همه اقوام افغانستان به عنوان ارزش های مشترک تاریخی در تشکل هویت ملی وتاریخی کشور استفاده همه جانبه بعمل آید و بعنوان تاریخ مشترک احترام شود.
- نام کشور ، نام قومی است ، برای بازتاب فرهنگ پربار گذشته ، ارزشهای تاریخی و مدنی رابطه سرزمین ما با گذ شته پربار آن ، انعکاس هویت قومی و اتنیکی همه در یک نام با مسما ، که همه گیر و بیانگر هویت همه گروهای قومی باشد ضرورت احساس میگردد.
خراسان اسم با مسمای است ، که علاوه برینکه هویت تاریخی ، ملی همه گروهای قومی و اتنیکی را می تاباند ، کشور را به داشته های پر ارج تاریخی ، فرهنگی و تمدن طلایی آن پیوند میدهد برای حاصل شدن اجماع عمومی در مورد نام کشور ،
ما باید هردو نام افغانستان و خراسان را در معرض یک همه پرسی آزاد ، عادلانه و دموکراتیک به اشتراک همه ای ساکنین کشور قرار دهیم ، تا بتواند اراده آزاد همه با شنده گان این سرزمین در انتخاب نام کشور تمثیل گردد.
- مسآله نشان دولتی ، سرود ملی ، القاب لشکری و کشوری ، رتب علمی ، اسمای ادارات ، موسسات تحصیلی ، فرهنگی و اداری مصطلحات علمی و اداری ملی به هر دو زبان رسمی با حقوق مساوی ، حل و فصل شود.
- حدود جغرافیه وی سرزمین ما با حل و فصل کامل خط دیورند با جانب پاکستان مشخص گردد. و بیش ازین ، ازین دخمه خونین علیه مردم افغانستان ، منافع ملی ، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی ، استقلال ، آزادی ، رفاه اجتماعی و پیشرفت اقتصادی ، استفاده ابزاری و سیاسی نگردد.
- هر نوع مداخله از آنسوی دیورند در تبانی با حلقه های قومگرا و ضد وحدت ملی بمثابه تجاوز به حاکمیت ملی ما محکوم گردد و عاملین آن بیک محکمه عادلاانه ملی کشانده شوند.
چند مسآله درمورد برگذاری انتخابات عادلانه ریاست جمهوری و پارلمانی ؛
الف - سرشماری دقیق برای تثبیت احصاییه نفوس کشور، تفکیک نفوس واجد شرایط برای رای دهی کلی کشور و هر واحد اداری.
ب - اعضای کمیسیون انتخابات طوری تعویض گردند ، که از هر اتنی و قوم در یک پروسه دموکراتیک ، بترکیب مساوی ، کمیسیون انتخابات بوجود بیاید .
ج - دست افزارهای سیاسی و استخبارااتی امریکا ، زیر نام بخش کمیسیون خارجی انتخابات ، شعبات سازما ن ملل و سایر نهاد های غیر لازمی قطع شود و به مداخله خارجی در مو رد انتخابات نقطه پایان گذاشته شود.
ح - شرکت در انتخابات صرف به اساس شناسنامه شهروندی صورت گیرد و هیچ ملحوظ غیر دموکراتیک باید روند شفاف ودموکراتیک را برهم نزند.
خ - زمینه شرکت در انتخابات برای تمام شهروندان افغانستان به اساس حوزه محل زیست فراهم شود، برای هیچکس مجال داده نشود تا با استفاده از کارتهای متعدد در چندین حوزه انتخاباتی شرکت کنند.
د - تا زمانیکه تثبیت نشود کدام بخش کوچنده ها ، شهروندان افغانستان اند، از ایجاد حوزه های جداگانه زیر نام کوچی ها و تثبیت سهمیه آنها در ولایات مختلف احتراز بعمل آید .
جنوری 2009
نیروهای ملی وچپ
بعد از اشغال افغانستان تو سط نیروهای نظامی امریکا و بعد ا الحاق پیمان ناتو به آن تب و تاب سیاسی برای ایجاد نهاد های مختلف و از جمله احزاب سیاسی بالا آمد. شبکه های استخباراتی غرب و در قدم نخست امریکا وانگلیس هر کدام پروسه حزب سازی را تسریع کردند . در ظاهر امر ، امریکا و دنیای سرمایه سالاری برای نمایش ، تفنن و نمایاندن چهره دموکراتیک خود در دفاع از آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر!؟ این پروسه را سازمان دهی کردند، اما در پشت این درامه دموکراتیک جامعه بین المللی «امریکا ، انگلیس واسراییل » شبکه های گسترده جاسوسی را در قالب احزاب سیاسی و نهاد های مختلف مدنی ، فرهنگی و حقوق بشر!؟ایجاد کردند و برای شناساندن چهره های گماشته خود در افغانستان دست به ایجاد ، ده ها رسانه ای تصویری ،صوتی و . . . زدند
از رسانه معتبر دنیای سرمایه داری ، بی بی سی ، گرفته تا صدای المان ، امریکا و شبکه های تلویزیونی داخلی و چه آنهاییکه در بیرون فعالیت نشراتی دارند همه برای جا گذاری این چهره های ساخته شده سیاسی در اذهان مردم افغانستان آغاز به فعالیت کردند . روزی نبوده و نیست که صدای این نخبه گان سیاسی !؟ زیر نام کارشناس امور سیاسی ، محقق ، مورخ، سیاست پوه و ...با القاب و عناوین مختلف ازین رسانه هایی وابسته به دنیای سرمایه ، شبکه های استخباراتی و افزار های سیاسی آن که زیر نام موسسات گوناگون در افغانستان ایجاد گردیده است ، شنیده نشود.
ترفند دیگر سیاسی این بوده و است ، تا با افتراق لجام گسیخته سیاسی و تشکیلاتی ، جلو تشکل هر نهاد ، جریان ، سازمان و حزب سیاسی مدافع منافع ملی ، استقلال ، آزادی، عدالت اجتماعی و برابری ملی را سد کنند. بدین وسیله دنیای سرمایه داری و شبکه ها یی استخباراتی مربوط به آنها عملآ قادر شدند از پایه گذاری و ایجادسازمانهای ملی سراسری جلوگیری نمایند. فعالیت دستگاه های استخبارات غرب عملآ در دو محور متمرکز گردیده است ؛
پاشاندن کامل نیروهای چپ از جمله ح،د،خ ، ا که از مدتها قبل در دوران مصالحه ملی و زمامداری مرحوم نجیب الله ، امریکا وغرب در میان لایه های مختلف رهبری آن عناصرنفوذی خود را بخاطر افتراق درونی آن گماشته بود . جناح دیگر حزب قبلآ ذریعه شبکه های استخباراتی پاکستان ، آی ، آس ، آی ، به شبکه جاسوسی امریکا پیوند زده شده بود، که آمریکا امکانات نظامی این جناح را در لشکر قومی حزب اسلامی حکمتیارو طالبان مورد استفاده قرار داد.
حضور نظامی امریکا و سبز شدن همزمان چند شاخه از ح،د،خ ، ا در کابل و اظهارات اخیر جناب لایق یکی از معاونین حزب وطن پرده از نفوذ و فعالیت گسترده شبکه های جاسوسی غرب بویژه شبکه جاسوسی امریکا در درون ح، د، خ و حزب وطن برمیدارد . با تقسیم کردن و پراگنده ساختن چپ به سازمانهای متعدد ، ا مریکا عملآ از حضور یک سازمان سراسری مخالف رژیم دست نشانده خود ، جلوگیری کرد. بخش دیگر چپ ، که مخالف قدرت سیاسی ح،د،خ ،ا و حضور نظامی شوروی بود در نتیجه نفوذ گسترده شبکه های جاسوسی غرب و از جمله نفوذ وسیع آی ، اس ، آی در آن عملآ نتوانست بیک سازمان جدی اپوزسیون مبدل گردد . شامل شدن چهره هایی از تشکیلات مختلف ان در دولت وابسته امریکا و ادغام بخش های از آن در افزار های سیاسی امریکا و غرب ، مانند موسسات ملل متحد ، حقوق بشر !؟ و... وجهه و شخصیت سیاسی آنرا تا سطح یگ گروه وابسته به غرب کاهش داد .
سرنوشت جبهه ضد طالبان ، که در آغاز از نیروی بزرگ نظامی برخوردار بو د و درهمه پروسه های سیاسی حضور بالنسبه فعال داشت ، ابتدا با برپایی شبه کودتا علیه دولت ربانی توسط یاران فرمانده مسعود ، جمعیت اسلامی را متلاشی ساخت و اکثر فرماندهان جمعیت اسلامی ازان فاصله گرفتند بعد از تقسیم قدرت بین جریانهای سر هم بندی شده توسط امریکا در بن ، روند تقسیم قدرت ، طوری صورت گرفت که پست های مهم دولتی در اختیار یاران فرمانده مسعود و تیم تکنوکرات جانب دار امریکا قرار داده شد و این مسآله موجبات نارضایتی و بعداً اضمحلال جبهه ضد طالبان را بوجود آورد و جبهه دو باره در خطوط قومی تجزیه شد . محل گرایی منحط هم سنگران دیروز فرمانده مسعود، زد وبندهای پشت پرده و معاملات پولی آنها ، علاوه ازینکه استقلال سیاسی افغانستان را به حراج گذاشت ، قبل از همه به فرو پاشی جمعیت اسلامی و فرماندهان عمده تاجیک انجامید و بیشترین پراگنده گی را در میان تاجیکان کشور بوجود آورد،که تا کنون ادامه دارد.
بعد از ین ،افتراقات دیگر تشکیلاتی و سازمانی را شبکه های جاسوسی غرب بر هر یک از اعضای سابق جبهه ضد طالبان تحمیل کرد و مطابق طرح و برنامه اساسی بریتانیای کبیر همه اعضای جبهه ضد طالبان از متن قدرت سیاسی بحاشیه رانده شدند و پروسه انحصار قدرت سیاسی از طریق جابجایی چهره هایی از افغان ملت ، گروه طالبان ، حزب اسلامی حکمتیار و تعدادی از حلقات سیاسی تمامیت خواه تکمیل شد.
بدینسان مرجعیت سیاسی بطور کامل در انحصار یک قوم قرار داده شد و دلقک های سیاسی از اتنی ها و اقوام گماشته شدند،تا تمثیل حضور اقوام و اتنی های دیگر را در مرجعیت سیاسی نمایندگی کنند.
شکار جدا گانه اعضای جبهه ضد طالبان توسط شبکه های غرب به شدت به پیش برده شد و این نیروها هر کدام برای در یافت پادا ش ازغرب ، معاملات جداگانه سیاسی را در پیش گرفتند . رژیم تحت الحمایه امریکا در همان خط ، با نی دولت مرکزی افغانستان امیر عبدالرحمن مبتنی به ارث، قوم و روحانیت وابسته در زیر حمایت « جامعه بین المللی » تنابهای انحصار قدرت سیاسی را هر روز نسبت به روز قبل محکمتر می بندد و لشکر قومی نیز در کمین نشسته است تا بار دیگر انطباق کامل سرزمین با قوم را جامه عمل بپوشاند.
وضعیتی که ما در آن قرار داریم ، کشور اشغال شده ،فاقد استقلال سیاسی ،حا کمیت ملی،تمامیت ارضی،تداوم بحران روبه گسترش سیاسی ، تشدید بحران قومی و اتنیکی ، وخامت شدید بحران اقتصادی ،که ملیونها هموطن ما را هر روز بزیر خط فقر میبرد.
تسلط کامل مافیای مواد مخدر و مافیای اقتصادی بر همه شئون و ارکان زنده گی اجتماعی و قدرت دولتی که هر روز ثروت جامعه را می چا پند و مردم را فقیر و فقیر تر میسازند.
با تداوم وضع موجود ،بمجرد سست شدن تناب های اشغال پیمان ناتو و قوتهای نظامی سرمایه سالاری ،کشور را در چنبره یگ جنگ داخلی دیگر نزدیک تر ساخته است .
در چنین وضعیتی فضای بحران اعتماد میان نیروهای سیاسی ملی، جانبدار رشد مستقل و آزاد ملی ، عدالت اجتماعی ، برابری و مشارکت ملی ، عملا جلو هر گونه تشکل ملی و سراسری را سد کرده است، که بتواند بحیث اپوزیسیون جدی ، در جهت اعاده حاکمیت ملی ، استقلال،ازادی ،تمامیت ارضی ،عدالت اجتماعی و ملی گام بردارد. تفنن های وحدت خوا ها نه ،اتحاد بازی های سیاسی بر محورچپ ، صرف میتواند شعارهای دلخوش کننده و مصروف کننده باشند . زیرا بسیاری از پارچه های مجزا شده از حزب فروپاشیده دموکراتیک خلق و برخی حلقه ها و سازمانهای چپ دیروز در وابسته گی کامل با سازمانها و شبکه های سرمایه سالاری قرار دارند و بطور کامل بمثابه افزازهای تحقق اهداف « جامعه بین المللی » عمل میکنند. خطر و ریسک اتحاد با آنها برای نیرو های چپ ، بیشتر از هر نیروی ارتجاعی دیگر است. زیرا آنها با استفاده از روابط گذشته و شناخت خود ، میتوانند نقب گذاریها و خرابکاریهای کلانتر ی را بسودقدرت کمپنی های فرا ملیتی انجام دهند.
در زمانی ، که وطن در اشغال نیروهای بیگانه است، کشور به ساختار سیاسی وسیع ملی، وطنپرست و سراسری نیازمند است، که بیتواند تمام کتله های قومی - اتنیکی، لایه ها ،اقشار ،طبقات و طیف های متنوع جامعه افغانستان را بحرکت در آورد و انها را برای یک مبارزه سیاسی به میدان بکشاند.
طوری که تجارب گذشته نشان داد ،در مجموع همه سازمانهای برخاسته از چپ دارای چنان پایگاه نیرومند توده یی نیستند که بتوانند عهده دار چنین ماموریت بزرگ ملی گردند . بنابرین اگر چپ دیروز ابتدا حزب خود را میسازد و بعدآ دنبال اتحادهای سیاسی با نیروهای دیگر است، این مسآله نیز با سازمانهای جدا شده از بدنه چپ امکان پذیر نیست ، طوری که خطوط پروگرامی این ساز مانها نشان میدهد به هیچ صورت این سازمانها با تعریف متعارف چپ جور در نمی آیند . جامعه افغانستان بزرگتر از این حلقات است و توده های ملیونی نیز دران زنده گی میکنند، باید به توده ها و مردم اعتماد کرد وبا صداقت و ایثار گری در صف مبارزه ایستاد. بنظر میرسد مانع کلی و اساسی برای اتحاد سیاسی در یک جبهه سراسری ملی افغانستان شمول ، تجزیه همه ساختارهای سیاسی افغانستان در خطوط قومی و اتنیکی است، که با شهامت باید به آن اعتراف کرد و آنرا پذیرفت. چپ افغانستان در روزهای وا پسین حاکمیت سیاسی حزب وطن در خطوط قومی تجزیه شد و این امر با اضافه برخی دلایل دیگر موجبات سقوط آنرا فراهم آورد و تاکنون حلقات و نهاد های سر بلند کرده از آن به استثای برخی از آنها درین منجلاب دست و پا میزنند.
فکتور دین که همواره وحدت دهنده اجتماعی و ملی درین سرزمین بوده است ضعف خود را در جلوگیری از تجزیه سازمانهای جهادی و طالبان در خطوط قومی نشانداد. البته مسآله ای که فکتور دینی را در اتحاد اجتماعی و ملی کم اثر ساخت ، نفوذ و رسوخ اسلام سیاسی بود ،که کاملآ در پیوند با کشور های غربی مبارزه سیاسی را آغاز کرد و با به گروگانگیری دین و استفاده ابزاری ازان برای مقاصد سیاسی، وجهه واعتبار اتحاد دهنده اجتماعی و ملی دین تضعیف شد . بعد از فروپاشی قدرت سیاسی مجاهدین و طالبان هنوز تجزیه به خطوط قومی درین سازمانها عمیقتر شده است.
مردم افغانستان در دوران سه دهه جنگ های خونین انتظار نیرویی بود ، که بتواند از بیرون بمدد آنها بشتابد ،با تخصص و کفایت کاری امور اداره غیر ایدیولوژیک و سیاسی را سامان دهد و از منازعات سیاسی ،قومی و اتنیکی بر کنار باشد و با مدیریت قوی ، اداره بیطرف و خدمتگذار مردم را ایجاد کند.
طوری که تجربه تکنوکراتها پیشروی ما قرار دارد ، اداره ای ، که آنها ایجاد کردند، بدترین اداره ، در نوع خود ، نه تنها در افغانستان ، بلکه در جهان است . حکومت تکنوکراتهای باز گشته از غرب در ایجاد اداره و مرجعیت سیاسی چنان قومگرایانه عمل کردند ، که دستهای امیر عبدالرحمن ،نادر خان ، ها شم خان و . . . را از پشت بستند . با ورود آنها نه تنها مرجعیت سیاسی قومی شد ، بلکه با تلاش سبعا نه میکوشند آنچه رنگ و بوی افغانی ندارد از فرهنگ ، تاریخ و ارزشهای ملی زدوده شود.
یک نگاه گذرا به تشکلات و احزاب سیاسی میرساند ، که تمام تشکیلات سیاسی در افغانستان، تشکیلات ( قومی - سیاسی ) اند. بر جبین سازمانها و احزاب تاثیر گذار که در صحنه سیا سی کشور حضور و نقش دارند ، مهر ( قومی – سیاسی ) حک شده است ، بنابرین در هر طرح و پلاتفرم سیاسی ، باید راه حلهایی مشخص و نمایا نده شود، که زمینه اشتراک وسیع همه اقوام و اتنی ها را در قدرت و مرجعیت سیاسی ، حفظ ارزشهای مشترک فرهنگی ، تاریخی، ارزشهای ملی و اشتراک در مقدرات ملی و تاریخی گره بزند ، تا بتواند جلو تفکیک اتباع درجه یک ، درجه دوم و درجه سوم و . . . را بگیرد. درین میان به چند مسآله ضروری اشاره باید کرد، که تا کنون برداشت از آنها برای روشنفکران هر یک از اقوام و اتنی های جامعه افغانستان مفهوم و معنی جداگانه دارد. یک مسآله را باید پذیرفت که قدرت سیاسی در افغانستان بعد از ایجاد اولین دولت متمرکز در زمان امیر عبدا لرحمن ،قومی و قبیله ای بوده است و با مرگ عدالت سیاسی و ملی مشخص گردیده است. از زمانی که مقوله « ملت افغان » در ادبیات سیاسی ما ظهور کرد ،نگاه ان دقیقآ قومی بوده است ،ملی های دیگر مانند وحدت ملی ، منافع ملی ،سرود ملی ،فرهنگ ملی، تاریخ سیاسی ، مصطلحات ملی ، ارزش های ملی و... از آن منشآ میگیرند و صرف به یک قوم و اتنی نظر دارند.
اصطلا حات ((ملت افغان)) و ((وحدت ملی )) را چنان در هاله ای از تقدس پیچانیده اند ، که رعایت آن بر هر باشنده این سرزمین امر لازمی پنداشته میشود . ا ین « تابوی های مقدس » افزاری های سرکوب گرانه ای اند در دست قبیله گرایان،که با آن بر فرق هر مخالف انحصار قدرت سیاسی میکوبند .
طرح هرگونه مسآله ملی و نام بردن از تبار و قوم ،برابری ملی ،تقسیم متوازن قدرت سیاسی و . . . حریم ممنوعه است و مرتکبین آن مستوجب مجازات و نفرین و وابسته بخارج .
از صبح تا شام همه روزه ((تلویزیون ملی )) ، « رادیوی ملی » ، « جراید ملی » ، « سینمای ملی)) و . . . داد و فریاد وحدت ملی سرمیدهند و در هیچ بیانیه زعمای دولت افغانستان نیست که آنها خود را مکلف به تامین وحدت ملی نسازند .ولی وضع ((وحدت ملی )) و ((ملت افغان)) زار و زار تر میشود. شعا ر، ده ها حزب سیاسی ، نهاد های مدنی ، مجامع فرهنگی و سازمانهای اجتماعی ، حفظ « وحدت ملی » است.
ولی متا سفانه هرروز در عمل اتحاد اجتماعی و سیاسی اقوام و اتنی های جامعه افغانستان بحرانی تر گردیده و مسآله بجا های باریکی کشیده شده است . اگر نیم نگاهی به این تا بو های مقدس افگنیم و پس منظر و پیامد های عملی آنرا شناسایی کنیم ، میبینیم ، که در عقب این تابوی مقدس صرف منافع یک قوم و قبیله پنهان است ((وحدت ملی)) یعنی احترام به سنت منسوخ انحصار قدرت سیاسی . بدینسان هر حرفی در جهت مشارکت در قدرت ، رگه هایی باریکی را بحرکت در می اورد ، که انحصار گران قدرت سیاسی آنرا توهین به منافع قومی و مقام مورثی و سنتی خود می پندارند.
پرسشی پیش می آید که این چگونه وحدت ملی است ، که در بر هه های مختلف تاریخ معاصر افغانستان ، اقوام و اتنی های مختلف جامعه ،بنام قوم ، مذهب ، تبار و نژاد قتل عام شده اند ، زمین ،کاشانه ، باغ ، هستی تاریخی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی شانرا به نفع ((وحدت ملی)) ، بیک اتنی و قوم واگذار کرده اند؟
لابد یک تصور ازین ((وحدت ملی )) میتواند در اذهان عمومی جاگیرد، که این (( وحدت ملی)) « تیپ افغانی » است. اگر بپذیریم ،که ملت مقوله ای است ،که از درون نظام سرمایه داری سر بر آورد و تعاریف گوناگون به آن داده شده ، که از شرایط یک کشور تا کشور دیگر فرق میکند . اگر بر مشخصات عام ،که تعدادی از جامعه شناسان و دانشمندان علوم سیاسی برای ملت داده ا ند ،تکیه کنیم از قبیل اشتراک در سرزمین ، فرهنگ مشترک ، تاریخ مشترک ، ارزش ها و سنت های مشترک ، بازار داخلی ،قدرت سیاسی و ... طوری ، که می بینیم فکتور های مختلف در کشور های مختلف برای مقوله ملت از اهمیت بالایی برخوردار اند ،در برخی از کشور ها احترام به قانون و مرجعیت سیاسی و در برخی دیگر بالترتیب ،نژاد،دین،تاریخ مشترک ، اشتراک در سرزمین بازار داخلی و . . . بدرجات متفاوتی حایز اهمیت اند . اما سنگپایه ((ملت افغان)) از همان آوان تاسیس دولت مرکزی توسط امیر آهنین ، غلام حلقه بگوش انگلیس عبدالرحمن خان به اصول قومی گذاشته شد.امیر و ا خلافش در تلاش بوده و اند ، تا یک قوم را در جغرافیه سیاسی کشور ی بنام افغانستان بگنجانند و با حذف دیگران (( ملت افغان)) تجسم یابد. مبتنی برین باور مقوله ملت با انطباق یک قوم با سرزمین ، اساس تشکیل« ملت افغان » را میسازد برای خلق و تثبیت (( ملت افغان)) امیر زیر حمایه سخاوتمندانه دولت انگلیس و استفاده از لشکر قو می خارج از سرحدات کشور تلاش بخرج داد تا مرز توافق شده بین دولت روسیه تزاری و دولت استعماری انگلیس را با جابجایی گسترده قبایل مختلف افغان در جنوب، مناطق مرکزی ، غرب ، شمالغرب و شمال شرق باانطباق قوم با سرزمین تحقق بخشد.
این حرکت ، که در جهت تشکیل ((ملت افغان)) با تطبیق کامل جغرافیه با قوم صورت گرفت ، هزاره های افغانستان با دادن قربانی های بزرگ انسانی ، همه دار وندار شانرا درین روند بنفع قبایل مختلف افغان از دست دادند. به درجات متفاوت ایماق ها ، تاجیکها ، ازبکها ، بلوچ ها ، ترکمن ها ، .پشه یی ها ، نورستانی ها و . . . از محل دایمی سکونت شان اجبارآ رانده شدند . نادر خان ، هاشم خان ، محمد ظاهر خان ، محمد داود خان ... تا امیرالمو منین به حمایت گسترده خارجی ، این پروسه را با جدیت خاص به پیش بردند و نقشه ای باقیمانده تکمیل ((ملت افغان)) سهم حامد کرزی است ، که در زیر حمایت (( جامعه بین المللی )) در تفاهم کامل با افغان ملت ، طالبان ، حزب اسلامی حکمتیار ، گروه های قومگرا ی چپ و سایر حلقه های تمامیت خواه باید بطور کامل به انجام برسد. بنابرین ((ملت افغان)) یعنی حذف کامل اقوام و اتنی های دیگر از جغرافیه سیاسی افغانستان .
بدینترتیب ((وحدت ملی)) یعنی احترام به ارثی بودن،قومی بودن و سنتی بودن انحصار قدرت سیاسی .
وقتی از تاریخ پنجهزار ساله ای مشترک سخن بمیان آید و با گزافه گویی ها و لافزنی هایی سیاسی از ان دم زده میشود، همه را متعجب میسازد ، که چگو نه بعد از گذشت.پنجهزار سال تاریخ طولانی، جامعه ای افغانستان درین جایی از تاریخ قرار دارد؟ واقعیت مسلم اینست ، که قبایل متعدد افغان بعد از استیلای خونین چنگیز خان به سرزمین خراسان سرازیر شدند ، زیرا اکثریت شهر ها خراب و نفوس آنها قتل عام گردیده بود ، متباقی ساکنین بی دفاع آن بعدآ در اثر هجوم قبایل افغان ، خانه ، کاشانه و زنده گی شانرا از دست دادند .
بنابرین تاریخ مشترک ما بعد از تمرکز خشن قدرت سیاسی بدست امیرعبدرالرحمن آغاز میشود. که آنهم محو دیگران مطمح نظر اساسی بوده است. وقتی از تاریخ مشترک حرف زده میشود ، منظور از همان تاریخ است ، که از احمد شاه بابا به بعد آغاز میگردد . گویی این سرزمین در زمان احمد شاه بوجود امده باشد و قبلآ وجود نداشته است . ارزش های تاریخی!؟ هم همین هایی اند ، که بعد ازین با معا ملات گوناگون !؟ بوجود آمده و قبلا کدام تاریخی وجود نداشته است . مسآله اساسی که باید تذکر داده شود ، اینست ، که تاریخ سرزمینی بنام افغانستان بطور قطع جدا از تاریخ اسیای میانه ، شمال هند و ایران وجود ندارد به دلیل اینکه قدرتهای سیاسی اغلبآ درین محدوده جغرافیاوی مشترک بوده است.
و ما نباید برای کمبود ها ، فقر فرهنگی و ارزش های تاریخی متوسل به افسانه پردازی هایی تاریخی و قهرمان پردازیهایی خیالی شویم. تاریخ آنچه که وجود داشته است ، همین است.
منظور از شخصیتهای تاریخی، انهایی اند ، که به استثنای برهه هایی محدود ی ، در وابسته گی کامل با استعمار انگلیس ، روس ویا هردوبر اریکه قدرت تکیه زده اند.
این خود بطور کامل حذف ارزش های تاریخی دیگران است و ما از کدام سرنوشت مشترک تاریخی سخن میگوییم ؟
آنچه تا کنون از فرهنگ ملی برای ما تلقین شده است ( توره ، جگه شمله ، ننگ ، غیرت افغانی ، بدل ، جرگه ، معارکه ، پشتونوالی ، بابا ، انتقام، باتور ، سلاح ، تفنگ ، اتن ملی و لباس کوچی ها و . . . و این سنت های قبیله ای بطور اجبار بمثابه فرهنگ ملی بالای دیگران تحمیل میگردد . برای جا گزینی این مفاهیم بعنوان فرهنگ ملی ، یورشهای فرهنگ ستیزانه انجام داده شده و میشود ، که نتیجتآ گنجینه های پربار خراسان اسلامی و یادبودهای ماقبل آن آگاهانه و عمدی تخریب شد.
نابودی کامل آثار تاریخی کابل ، بامیان ، کاپیسا ، پروان ، بغلان ، سمنگان ، قندز ، بلخ ، جوز جان ، هرات ، غور ، بادغیس و اخیرآ شاه کار های هنری، فرهنگی و تاریخی بامیان بخاطری انجام شد ،که به برادران افغان تعلق نداشتند .
محمد گل خان مهمند لوحه های قبور ونام محلات را در شماال تغیر داد تا مردم این سرزمین با گذشته های پربار تاریخی وفرهنگی شان پیوند نداشته باشند .
سرنوشت مشترک فرهنگی و حفظ ارزشهای تاریخی چنین غم انگیز است . آ نچه به دین مشترک برای پیدایی ملت استنباط میگردد ، ما شاهد ضعف باورهای دینی درقبال پشتونوالی بودیم واستیم .
مساله جغرافیه و سرزمین مشترک بیش از دو قرن در بین ما عمر ندارد، افغانستان همیشه تا زمان امیر عبدالرحمن قلمرو مشخصی نبوده است.
اشتراک در سرزمین زمانی ارزش دارد ، که همه در آن احترام شوند.اگر پرو ژه کامل سازی انطباق قوم با سرزمین پیش برده شود ، دیگران درین سرزمین از چی ضمانت های حقوقی و قانونی برخوردار خواهند بود؟ استعمار به گونه ای جغرافیه سیاسی افغانستان را بوجود آورد ، که بدنه اساسی تمام اقوام واتنی های افغانستان در بیرون از مرز های آن قرار گرفت . مانند افغانها ، ازبکها ، بلوچ ها ، تاجکها نورستانیها ، پشه یی ها و...
داشتن رابطه عنعنوی ، تاریخی ، فرهنگی برای اقوام و اتنی های غیر افغان با هم تباران شان در بیرون از مرزهای افغانستان امروزی جرم و خلاف مصالح ملی ارزیابی میگردد و تا سرحد وابسته گی بخارج و اجانب محکوم میگردد ، اما پشتونستانخواهی گرم است و (( لرو بر پشتانه یو دی.)) زمزمه همیشگی رسانه های صوتی و تصویری و زیب هر بیانیه سیاسی دولتمردان ما . در حالیکه داشتن رابطه فرهنگی اتنی ها و اقوام غیر افغان در بیرون با هم تباران شان تا کنون هیچ خطری را متوجه امنیت داخلی ، ثبات سیاسی و وخامت اقتصادی کشور نساخته است. اما از بابت این پشتونستان خواهی مردم افغانستان زیانهای متعدد سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و امنیتی آتی را نصیب شده اند؛
- همواره جنگهای سازمانیافته علیه مردم افغانستان در زیر حمایت خارجی ازین مناطق و با اشتراک همین قبایل سازمان دهی شده است.
- بخش بزرگ از سرمایه ملی مردم افغانستان از زمانهای گذشته حتی در زمان رژیم هایی ، که خود را داعیه دار مبارزه طبقاتی میدانستند به آنطرف دیورند سرازیر گردیده و میگردد و دست رنج زحمتکشان کشور به مفت و رایگان نصیب زالوهای سران قبیله میگردد.
- با پیش کشیدن پشتونستان خواهی افغانستان فاقد مرز مشخص جغرافیه وی گردیده و نداشتن سرحد مشترک تا کنون معضلات گوناگون را برای مردم افغانستان ببار آورده است.
- در جنگ های داخلی افغانستان از قبایل انطرف دیورند برای سرکوب اقوام و اتنی های غیر افغان بحیث نیرو های سرکوب گر و ذخیره جنگی بطور متناوب استفاده شده و میشود.
- بخش بزرگ قبایل آنطرف دیورند توسط دولت های قومی افغانستان به مناطق و محلات زیست سایر گروه های قومی کوچانیده شده و بدون هیچگونه حق قانونی دارایی و جایداد هایی غیر منقول آنها را غصب کرده اند.
- در اکثریت جلوه دادن اتنی برادر افغان همواره از ترکیب نفوس هردو طرف دیورند استفاده میشود و بدینسان همواره از نقش و حضور قبایل آنطرف دیورند استفاده نا جایز سیاسی میگردد.
- انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی بخوبی نشان داد که بخشهای و سیعی از اقوام افغان انطرف دیورند به نفع کاندید های قومی شان درین طرف مرز رای دادند. تا زمانیکه این معضله حل نگردد اقوام و قبایل انطرف دیورند در تمام کارزارهای سیاسی بنفع اقوام شان برای تداوم انحصار قدرت درین سوی مرز شرکت خواهند کرد و با این ترفند ها از اشتراک سایر اتنی ها و اقوام در مرجعیت سیاسی واداره امور جامعه جلوگیری میگردد.
- مشکل دیگر، امتیاز گیری سیاسی و استفاده ابزاری از مسآله کوچنده های انطرف دیورند است. در تمام سطوح و ابعاد قدرت و حاکمیت سیاسی سهم انها تثبیت گردیده ومیگردد بدون اینکه مساله شهروندی آنها در افغانستان و کمیت نفوس انها تثبیت باشد.
- طوری که تعیین سهمیه کوچی ها در ارگانهای دولتی و پارلمان افغانستان نشان میدهد انها بلا منازع میتواند از سهمیه هر ولایت استفاده کنند و سهم قانونی و عادلانه محلات را بخود اختصاص دهند.
- مشکل دیگر، برا ی رشد وشگوفایی اقتصاد ملی افغانستان ازین ناحیه بوجود آمده است ، سالانه به ارزش ملیاردها دالراموال بداخل افغانستان قاچاق میگردد ، که بطور مستقیم عواید داخلی کشور را از ناحیه تکس تجارتی ، عواید گمرکی و . . . کاهش داده و ضربه مهلکی بر اقتصاد ملی وارد مینماید .
- تمام آثار تاریخی ، هنری ، باستانی و آنچه به هویت ملی ، تاریخی و فرهنگی مردم افغانستان بستگی داشته ودارد ، از طریق قبایل آنطرف دیورند به بازارهای پاکستان و ازان طریق به بازار های جهانی سرازیر گردیده ومیگردد .
- تمام هست وبود مردم از تسلیحات نظامی گرفته تا ماشین وآلات موسسات تولیدی توسط همین گروه های تبهکار با استفاده از باز بودن همین سرحد انتقال و به نرخ آهن پاره های کهنه به دلالان و قاچاقچیان اسلحه بفروش رسید .
- قبایل آنطرف دیورند همین اکنون به پادگان نظامی- سیاسی ، علیه مردم افغانستان ، امنیت ملی ، بازسازی اقتصادی و اجتماعی ، منافع ملی ، اتحاد اجتماعی وسیاسی ، پیشرفت وترقی اجتماعی مبدل شده اند .
نیروهای ملی ، وطنپرست و آنهاییکه دعوای چپ بودن را دارند ، بدون حب وبغض تعلقات قبیله ای شان ، نگرش میهنپرستانه وملی گرایانه خویش را درین مورد ، دوباره بازبینی کنند، تا باشد ما ازین قبرستان تجدد گرایی ترقی خواهی و نو گرایی رهایی حاصل نماییم .
با آنکه در افغانستان زبان مادری در حدود 70% دری است اما تیکه داران « ملت افغان » و پیام آوران « وحدت ملی » بطور قطع خواهان رسمی بودن و ملی بودن یک زبان اند و درین راستا از هیچ اقدامی برای تشکل ملی بر محور زبان افغانی (پشتو) روگردان نیستند . مصطلحات علمی و اداری ملی همه بزبان افغانی برگردانده شده است. یک زبان مصطلحات علمی ، اداری و ملی دارد و زبان رسمی دیگر محروم ازان وگوینده گان آن برای بکار گیری واژه های ناب زبان شان باید پذیرای اخراج از کار ، مجازات و توهین و وابسته بودن بخارج باشند. وقتی سرنوشت زبان پارسی ( دری ) ، که زبان علمی ، تحقیقی ، تاریخی و رابطه بین اقوام مختلف است با چنین فارسی ستیزی و بی مهری روبرو باشد ، سرنوشت زبانهای دیگر مانند ازبکی ، بلوچی ، ترکمنی نورستانی ، پشه یی و ... در زیر سلطه فرهنگی و سیاسی (( ملت افغان )) از قبل معلوم است !
سرود ملی ، درفش ملی ، سمبولهای لشکری وکشوری ، رتب علمی ، القاب لشکری و کشوری و . . . همه به مهر و نشان «ملت افغان » حک شده و بزبان افغانی (پشتو) اند و دیگران اصلآ درآن سهمی ندارند .
اینست نمونه هایی از تاریخ مشترک ، فرهنگ مشترک ، ارزشها و سنت های مشترک ، سرزمین مشترک و قدرت سیاسی مشترک ، که مبتنی برآن ( ملت ، دولت،) ملی بوجود بیاید!؟
با این گرایش های قومگرایانه و قبیله گرایانه و انحصار قدرت سیاسی در دست یک قوم و قبیله چگونه ملت بوجود خواهد آمد ؟ و ارزش های مشترک تاریخی ، فرهنگی و وحدت ملی تشکل خواهد یافت ؟
تعبیر ما از میهن پرست بودن و ملی بودن با در نظر داشت و ضع ، که ما در آن قرار داریم نیز تعریف کوته بینانه است. این تنها نیرو های چپ نیستند ، که در مواضع ملیگرایی و میهن پرستانه قرار دارند .
در دهه های اخیر بسیاری از معادلات ملی گرایی و میهن پرستی تغیر پذیرفته اند ، نمیتوان مبارزه پرشور حزب الله لبنان زیر رهبری حسن نصرالله ، شیعان عراق زیر رهبری مقتدا صدر و حماس زیر رهبری خالد مشعل را بالاترین تهورملی گرایی و میهن پرستی بحساب نیاورد. این جنبش های ملی - اسلامی تا پای جان در دفاع از آزادی ، استقلال ، شرف ملی و باور های دینی شان در برابر پادگان نظامی جاسوسی (اسراییل) سرمایه سالاری قرار دارند.
چپ افغانستان اگر بخواهد در قاموس یک ساختار ملی ، متعهد ، پابند به منافع ملی ، ارمانهای ملی و عدالت اجتماعی ، که زحمتکشان ، اقوام و اتنی های غیر افغان ستم مضاعف ( طبقا تی - ملی ) را بر گردۀ شان حمل میکنند ، تبارز کند. باید بت شکنی کند و ازین عوضی گرفتن مقوله هایی « ملت » ، « وحدت ملی » ، (( منافع ملی)) که در تمام برهه های تاریخ معاصر کشور در تبانی کامل با دنیای سرمایه سالاری استعمار ی گره خورده است، خود را برهاند و گامهای جدی و لازمی را برای احترام و پاسداری از همه ارزش های تاریخی ، ملی ، فرهنگی سنتها و ارزش های اجتماعی همه اقوام و اتنی های برادر و برابر جامعه افغانستان بر دارد و در پیشگاه مردم افغانستان صادقانه عمل کند.
مبارزه سیاسی پرکتیک و عمل آگاهانه اجتماعی است ، قضاوت و جانبداری مردم افغانستان در مورد هر جریان و نهاد سیاسی نه بالای تدوین برنامه های (( علمآ تنظیم شده)) صورت میگیرد ، بل مردم میبینند ، که سازمانها و جریانهای سیاسی در کدام صف مبارزه سیاسی استاده اند و چی عمل میکنند. تاریخ افغانستان همین گونه تبلور یافته است .
طوریکه دیده میشود چپ افغانستان مصروف تشکیلات سا زی و اتحاد بازی آنهم اعلبا در بیرون از مرزهای افغانستان است در حالیکه با سردادن شعارهای میان تهی آنهم از بیرون هیچ چیزی تغیر نمیخورد، با وجود ثبت و راجستر شدن چندین سازمان و حزب از بدنه چپ دیروز ، یک مورد پرکتیک مشخص در تقا بل با عملکرد اشغالگرانه و سرکوبگرانه امریکا و پیمان نظامی ناتو و جود ندارد.
بر گردیم به اصل مسآله
با ید پذیرفت ، که افغانستان کشور اقلیت های قومی است و هیچ قوم واتنی بیشتر از ثلث نفوس کشور نیست. هرگونه تلاش سیاسی در مسیر تغیر هویت فرهنگی ، تاریخی و اتنیکی اقوام مختلف افغانستان ، نه اینکه ما را بطرف ملت شدن و وحدت ملی میکشا ند ، بل بحران موجود سیاسی وبحران در رابطه بین اتنی ها و اقوام افغانستان ر اعمیقتر میسازد و تا سرحد تجزیه ، کشور را به پیش خواهد برد. ملت تنها یک اجتماع طبیعی نیست. بلکه ملت یک اجتماع سیاسی است ، که در آن باید نیل به استقلال سیاسی ، استقلال اقتصادی ، انسجام فرهنگی ، عدالت اجتماعی و ملی مطمح نظر اساسی قرار گیرد.
برای تحقق پروسه (( ملت شدن)) و برپا یی (( وحدت ملی )) ما با ید در کنار ملی گرایی قبا یل افغان به ملیگرایی هزاره گی ، ملی گرایی تاجیکی ، ملی گرایی ازبکی ، ملیگرایی ترکمنی ،ملیگرایی بلوچی و . . . ، که خواهان حق کامل شهروندی در محدوده سرزمین مشترک شان اند ، تمکین کنیم.
سنگ پا یه اساسی هر (( ملت )) و (( وحدت ملی )) و ملی های دیگر قبل از همه به اتحاد سیاسی و بعدآ به اتحاد فرهنگی ، اجتماعی ،تاریخی و . . . ، ضرورت دارد.
اتحاد کامل سیاسی اقوام و اتنی های مختلف جامعه افغانستان مربوط میشود ، به مشارکت عادلانه در قدرت سیاسی واداره امور جامعه و این بدون بر پا یی یک نظام دموکراتیک فدرال ممکن و میسر نمی گردد . اتحاد اجتماعی ، اتحاد فرهنگی و تو زیع عمودی قدرت سیاسی بر مبنای حاکمیت مشترک ، بعوض ارایه یک مشت اراجیف ، که تحویل جامعه میگردد ، ما را بطرف ثبات سیاسی خواهد برد و موجبات ایجاد ملت - دولت ووحدت ملی را فراهم خواهد ساخت.
بدون یک ملی گرایی سیاسی متمدن ، اتحاد سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و تاریخی اقوام مختلف افغانستان امریست محال و خیال پردازانه .
نیروهای چپ بدون پا بندی به چنین امری و تلفیق کامل آن با آزادی، عدالت اجتماعی ، برادری و عدالت ملی نمیتوانند بطور طبیعی با هم متحد شوند.
توافق بروی موارد آتی که قبلا نیز پیش کش گردیده بود ، میتواند موانع جدی را از سر راه اتحاد سیاسی و تشکل یک نیروی سراسری ملی پاسدار آزادی ، استقلال ، عدالت اجتماعی و تقسیم متوازن قدرت سیاسی بردارد:
- ایجاد یک نظام دموکراتیک فدرال ، که قدرت سیاسی رابطور عمودی و افقی بین اتنی های مختلف جامعه افغانستان بطور عادلانه تقسیم کند و مشارکت کامل سیاسی را تمثیل نماید. - مبارزه در جهت آزادی کامل افغانستان از سلطه نیروهای نظامی خارجی مبتنی بر میکانیزمی ، که اولا این نیرو ها تحت قیادت سازمان ملل متحد در آورده شوند . در ثانی قوتهای امریکایی و انگلیسی از ترکیب این نیروها خارج ساخته شوند و بجای نیرو های انگلیسی و امریکایی از کشورهای دیگری نیرو جلب گردد ، که در فضایا ی معاصر سیاسی افغانستان ذیدخل نبوده باشند.
ثالثآ تعیین جدول زمان بندی شده خروج همه نیروهای خارجی از کشور .
- فرا خوان یک مجمع دموکراتیک ملی برای اصلاح و تغیر در قانون اساسی .
- استفاده موثر از خورده فرهنگ ها ، سنت ها ، ارزشها ، آداب و رسوم همه اتنی ها در تبلور فرهنگ ملی و ایجاد فرهنگ ملی متبنی بر آن .
- در صورتیکه برابری کامل دو زبان رسمی دولتی مورد توافق نباشد . با ید یک زبان رسمی از طریق ریفراندوم آزاد و دموکراتیک در یک همه پرسی سراسری ملی انتخاب گردد.
- وقتی از تاریخ مشترک سخن میگوییم با ییست بعوض افسانه پردازی های بی پایه تاریخی و موهوم ، از ارزشهای تاریخی ، هویت اتنیکی و ملی همه اقوام افغانستان به عنوان ارزش های مشترک تاریخی در تشکل هویت ملی وتاریخی کشور استفاده همه جانبه بعمل آید و بعنوان تاریخ مشترک احترام شود.
- نام کشور ، نام قومی است ، برای بازتاب فرهنگ پربار گذشته ، ارزشهای تاریخی و مدنی رابطه سرزمین ما با گذ شته پربار آن ، انعکاس هویت قومی و اتنیکی همه در یک نام با مسما ، که همه گیر و بیانگر هویت همه گروهای قومی باشد ضرورت احساس میگردد.
خراسان اسم با مسمای است ، که علاوه برینکه هویت تاریخی ، ملی همه گروهای قومی و اتنیکی را می تاباند ، کشور را به داشته های پر ارج تاریخی ، فرهنگی و تمدن طلایی آن پیوند میدهد برای حاصل شدن اجماع عمومی در مورد نام کشور ،
ما باید هردو نام افغانستان و خراسان را در معرض یک همه پرسی آزاد ، عادلانه و دموکراتیک به اشتراک همه ای ساکنین کشور قرار دهیم ، تا بتواند اراده آزاد همه با شنده گان این سرزمین در انتخاب نام کشور تمثیل گردد.
- مسآله نشان دولتی ، سرود ملی ، القاب لشکری و کشوری ، رتب علمی ، اسمای ادارات ، موسسات تحصیلی ، فرهنگی و اداری مصطلحات علمی و اداری ملی به هر دو زبان رسمی با حقوق مساوی ، حل و فصل شود.
- حدود جغرافیه وی سرزمین ما با حل و فصل کامل خط دیورند با جانب پاکستان مشخص گردد. و بیش ازین ، ازین دخمه خونین علیه مردم افغانستان ، منافع ملی ، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی ، استقلال ، آزادی ، رفاه اجتماعی و پیشرفت اقتصادی ، استفاده ابزاری و سیاسی نگردد.
- هر نوع مداخله از آنسوی دیورند در تبانی با حلقه های قومگرا و ضد وحدت ملی بمثابه تجاوز به حاکمیت ملی ما محکوم گردد و عاملین آن بیک محکمه عادلاانه ملی کشانده شوند.
چند مسآله درمورد برگذاری انتخابات عادلانه ریاست جمهوری و پارلمانی ؛
الف - سرشماری دقیق برای تثبیت احصاییه نفوس کشور، تفکیک نفوس واجد شرایط برای رای دهی کلی کشور و هر واحد اداری.
ب - اعضای کمیسیون انتخابات طوری تعویض گردند ، که از هر اتنی و قوم در یک پروسه دموکراتیک ، بترکیب مساوی ، کمیسیون انتخابات بوجود بیاید .
ج - دست افزارهای سیاسی و استخبارااتی امریکا ، زیر نام بخش کمیسیون خارجی انتخابات ، شعبات سازما ن ملل و سایر نهاد های غیر لازمی قطع شود و به مداخله خارجی در مو رد انتخابات نقطه پایان گذاشته شود.
ح - شرکت در انتخابات صرف به اساس شناسنامه شهروندی صورت گیرد و هیچ ملحوظ غیر دموکراتیک باید روند شفاف ودموکراتیک را برهم نزند.
خ - زمینه شرکت در انتخابات برای تمام شهروندان افغانستان به اساس حوزه محل زیست فراهم شود، برای هیچکس مجال داده نشود تا با استفاده از کارتهای متعدد در چندین حوزه انتخاباتی شرکت کنند.
د - تا زمانیکه تثبیت نشود کدام بخش کوچنده ها ، شهروندان افغانستان اند، از ایجاد حوزه های جداگانه زیر نام کوچی ها و تثبیت سهمیه آنها در ولایات مختلف احتراز بعمل آید .
جنوری 2009
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر