ح. آذری
اسماعیل اکبردربوتۀ نقد
اسماعیل اکبردربوتۀ نقد
(بخش چهارم)
برگرفته از سایت فراتر از مرزها
برگرفته از سایت فراتر از مرزها
هرچند درشروع این مقاله بگونۀ مختصراشاره نمودم، که هدف نویسنده دراینجا نقد هیچ جریان چپ وراست نبوده ونمیخواهم درمقام داور، ازدید امروزی گذشته را مورد ارزیابی قراردهم. همچنان تذکردادم، که اکثریت رهبران جریانات دیروزی(راست وچپ)، هم اکنون درقید حیات بوده، این درواقع مسئولیت آنها است، که با دید مسئولانه به گذشته نگاه نموده، تجربۀ تلخ گذشته را درخدمت نسل امروزوفردای کشورقراردهند، تاجوانان دلسوزکشورمان درپرتو یک نگرش علمی- سیاسی به جامعۀ بحران زده وخونین خود نگریسته، راه گذارازاین گسستگی را بسوی ثبات وساختن یک جامعۀ انسانی بدورازهرگونه تعصب وحذف اندیشی پیدا نموده، دیگرشاهد کینه توزی ودشمنی های بی موردی که بهرۀ آنرا دشمنان ملت عزیزافغانستان جسته اند، نباشند. هدف نگارنده، طوری که درسایت پنداربه آن اشاره نموده اند، هرگزاین نیست، که درپی منزه جلوه دادن خود ویا دیگران باشم ویا درمقام مسئول جریانی به این مسئله بنگرم.اعمالنامۀ ما آئینۀ تمام نمای معرفی هویت حقیقی هریکی ازما درروند مبارزات سیاسی کشورمان است. همانگونه که خودشما معترف پیوندهای گذشتۀ خودهستید وبدون هیچگونه اغماض ودگردیسی آنراناشی ازباورهای آنروزی پنداشته و بحیث یک اصل اساسی درعملکرد اشتباه آمیزخود ازدید امروزی میپذیرید،همینگونه جریا نات راست کشور مان که دراعتقادات مذهبی خویش، هیچگونه حد ومرزی را درقلمرو فکری- عقیدتی خودنمی شناختند وبرخی ازین رهبران درپی ایجاد کنفدراسیون ودرحد پیشرفتۀ آن درتلاش احیای مرکزخلافت مسلمین بوده وهنوزدرباوربسیاری ازپیروان این مکتب به قوت خود باقیست. اما این گذشت زمان است، که درستی ونادرستی این باورها را به اثبات رسانیده، پیروان همه مکتبهای سیاسی را بدین واداشته است که درجانبداری ازاولویت جایگاه منافع ملی، یکی ازدیگرپیشی بگیرند.
روی سخن من متوجه ریاکارانی است، که بجزاصل خود فرو ختگی، ریاکاری، نفاق افکنی وضربه زدن برپیکرجنبش راستین کشورنیات دیگری نداشته، فقط درمقام یک عامل نفوذی دشمن فعالیت نموده، به همه جریانات بگونه ای ضربه وارد نموده اند، که آقای اکبریکی ازین نمونه های زنده است. من فقط ازیک موضع اخلاقی خواستم به این مسئله بنگرم ودرمقام یک مدافع ازهویت وخون پاک ریخته شدۀ شهدای مظلومی است، که جزانسان سالاری، هیچ نیت دیگری نداشتند. قبلاً نیزاشاره نمودم، که کسانی ازجنس وتباراکبردرهردوبخش(سازا وسفزا)آگاهانه، یکی با شعارهای تند انقلابی ودیگران با شعارهای کُند ومحافظ کارانۀ خویش سنگرگرفته آنچه را که میخواستند، درجهت خوشنودی ارباب بیرونی به انجام رسانیدند. رهروان هردوبخش بیاد دارند ودیگران نیزازاین امرآگاه هستند، که چند تن خاصی محیلانه خودرا به شهید بدخشی نزدیک نموده، طی نشستی درچهلستون کابل حتی اورا به بهانۀ ریاست تألف وترجمه شدنش، که هرگزخواست اونبود، ورهبران حزب برای اینکه واکنش بدخشی را درقبال خود بدانند، به این مقام گماریدند؛ پیش ازدستگیری وزندانی شدنش ازمحفل انتظاربرای شش ماه اخراج نمودند، که متأ سفانه دیگرزنده برنگشت. اما مسند نشینان اوبویژه آقای کوشانی ازهیچ معاملۀ با حزب حاکم دریغ نورزیده تا سطح قوماندانان کندک تنزل نمودند. چنانکه همین حالا روشنفکران افغانستان شاهد هستند، آقای کوشانی مسند نشین بدخشی، که سالهای متمادی زیرشعارهای واهی ودروغین«فاشیسم» احساسات کاذب فرزندان معصوم مردم را تحریک نموده به کشتارگاه های نا خواسته کشانیده، پیش ازسقوط نظام طالبی درکنفرانس برگزارشده دردانشگاه آخن آلمان با گردانندگی آقای دکتررنگین دادفراسپنتا، درسخنرانی مبسوطی منشأ وخاستگاه « حزب افغان ملت » را ازناسیسم آلمان تا افغانستان به بررسی گرفته، بزرگترین عامل دشمنی، نفاق وبدبختی درافغانستان ارزیابی نموده است(این سخنرانی درماهنامۀ انیس مهاجرنشریۀ اتحادیۀ افغانهای مقیم ناروی درسه شمارۀ پیهم به نشررسیده است)، اما درتحول دیگری بدون درنگ درکابل سرازگریبان افغان ملت بیرون نموده پیمان مشترکی بنام« پیمان کابل» امضا نموده وجریده ای را با گردانندگی مشترک زیرنام«پیمان عدالت» با حزب افغان ملت به راه می اندازند وبه سلامتی سرشهدای چهارهزارنفری بادۀ شادی سرمیکنند. آیا هیچوجه مشترکی دراین دوشیوۀ رفتاربدخشی وکوشانی میبینید؟ بازهم شاید مرا دربرابراین پرسش قراردهید که گذشته را نمیشود ازدید امروزی ارزیابی نمود. من صمیمانه وبا اخلاص میگویم که اصلاً این ائتلافها برای من قابل پرسش نیست وشاید ایجاب امروزی همین باشد. بازحرف من دراین رابطه این است که هرکاری که میکنند ازدید وتحلیل امروزی خود انجام دهند، دیگرنباید روح کسانی را که قربانی باورهای فاشیستی به گفتۀ آنها است، بیش ازین میازارند وازآنها دیگرپیراهن حضرت عثمان درست نکنند.
اگربیش ازاین باعث ملالت خاطرخوانندگان عزیزنگردد، کارنامه های آقای اکبررا درزمان نظام مجاهدین وتلاشهای مکررش درراه یابی به جمعیت اسلامی، شورای نظار، جنبش ملی- اسلامی، همکاریهایش با ملاعزت پغمانی برای ساختن شورای عربهای افغانستان، رفتن به پاکستان، رایزنیهایش بین پاکستان وکابل دردوران حاکمیت طالبان وبعد ازترورشهید مسعود با عجله خانوادۀ خودرا درپاکستان گذاشتن وازراه چترال خودرا به بدخشان رسانیدن،آغازبه همکاری با اشرف غنی احمد زی وقیوم کرزی درمجلۀ « طلوع افغان» وساختن کانون دمکراتها درکابل که این سفردرکتابی بنام«آخرین فصل» ازاکبربشکل جعلنامه به چاپ رسیده است وهمین اکنون همراه با آقای طنین واحمد رشید خبرنگارپاکستانی دریک خط عمل نمودن وهدف ازنویشتن « چپ اندیشان دربوتۀ نقد »، که درآن ببرک کارمل ولینعمت خودرا زیرسوال برده ودکترنجیب را به ستایش میگیرد(آنهم درشرایطی که میان فرکسیونهای حزب سابق خلق برای نزدیک شدن به هم رایزنی جریان دارد ورابطۀ آنها با جبهۀ ملی به ریاست آقای ربانی چگونه است؟)، به بررسی خواهیم گرفت. درغیرآن پروندۀ آقای اکبررا بسته حواله اش را بخدا مینمائیم.
آنچه را که میخواهم بعنوان حسن ختام ونتیجه گیری آخیربمثابۀ شاخصیت پیشکسوتان محفل انتظاربخصوص بدخشی وباعث با همتایان سیاسی شان طی دهۀ چهل وپنجاه درسه مسئله بطورفشرده بیان نمایم، عبارت اند از:
1- شهید محمد طاهربدخشی وشهید مولانا باعث ازیک موضعگیری مستقل سیاسی- عقید تی پیروی نموده با هرگونه گرایاشت ترندیستی معمول آن زمان مبرا بوده وتا اخیربه این اصل باورمند بودند.
2- با نفی هرگونه برتری جویی قومی وتباری، پا بپای مبارزات عادلانۀ طبقاتی، به امرمهمی تأکید نمودند، که زهرتلخ کم توجهی به آنرا امروزملت بخون خفتۀ افغانستان بطورمشترک میچشد. یعنی دردستورمبارزه قراردادن حل عادلانۀ مسئلۀ ملی درافغانستان میباشد.
3- داشتن زندگی شفاف وبری ازهرگونه پیوند های مشکوک وبراندازنده درحیات سیاسی- اجتماعی افغانستان عزیزاست.
اسماعیل اکبردربوتۀ نقد( بخش اول)
اسماعیل اکبردربوتۀ نقد( بخش دوم)
اسماعیل اکبردربوتۀ نقد( بخش سوم)
روی سخن من متوجه ریاکارانی است، که بجزاصل خود فرو ختگی، ریاکاری، نفاق افکنی وضربه زدن برپیکرجنبش راستین کشورنیات دیگری نداشته، فقط درمقام یک عامل نفوذی دشمن فعالیت نموده، به همه جریانات بگونه ای ضربه وارد نموده اند، که آقای اکبریکی ازین نمونه های زنده است. من فقط ازیک موضع اخلاقی خواستم به این مسئله بنگرم ودرمقام یک مدافع ازهویت وخون پاک ریخته شدۀ شهدای مظلومی است، که جزانسان سالاری، هیچ نیت دیگری نداشتند. قبلاً نیزاشاره نمودم، که کسانی ازجنس وتباراکبردرهردوبخش(سازا وسفزا)آگاهانه، یکی با شعارهای تند انقلابی ودیگران با شعارهای کُند ومحافظ کارانۀ خویش سنگرگرفته آنچه را که میخواستند، درجهت خوشنودی ارباب بیرونی به انجام رسانیدند. رهروان هردوبخش بیاد دارند ودیگران نیزازاین امرآگاه هستند، که چند تن خاصی محیلانه خودرا به شهید بدخشی نزدیک نموده، طی نشستی درچهلستون کابل حتی اورا به بهانۀ ریاست تألف وترجمه شدنش، که هرگزخواست اونبود، ورهبران حزب برای اینکه واکنش بدخشی را درقبال خود بدانند، به این مقام گماریدند؛ پیش ازدستگیری وزندانی شدنش ازمحفل انتظاربرای شش ماه اخراج نمودند، که متأ سفانه دیگرزنده برنگشت. اما مسند نشینان اوبویژه آقای کوشانی ازهیچ معاملۀ با حزب حاکم دریغ نورزیده تا سطح قوماندانان کندک تنزل نمودند. چنانکه همین حالا روشنفکران افغانستان شاهد هستند، آقای کوشانی مسند نشین بدخشی، که سالهای متمادی زیرشعارهای واهی ودروغین«فاشیسم» احساسات کاذب فرزندان معصوم مردم را تحریک نموده به کشتارگاه های نا خواسته کشانیده، پیش ازسقوط نظام طالبی درکنفرانس برگزارشده دردانشگاه آخن آلمان با گردانندگی آقای دکتررنگین دادفراسپنتا، درسخنرانی مبسوطی منشأ وخاستگاه « حزب افغان ملت » را ازناسیسم آلمان تا افغانستان به بررسی گرفته، بزرگترین عامل دشمنی، نفاق وبدبختی درافغانستان ارزیابی نموده است(این سخنرانی درماهنامۀ انیس مهاجرنشریۀ اتحادیۀ افغانهای مقیم ناروی درسه شمارۀ پیهم به نشررسیده است)، اما درتحول دیگری بدون درنگ درکابل سرازگریبان افغان ملت بیرون نموده پیمان مشترکی بنام« پیمان کابل» امضا نموده وجریده ای را با گردانندگی مشترک زیرنام«پیمان عدالت» با حزب افغان ملت به راه می اندازند وبه سلامتی سرشهدای چهارهزارنفری بادۀ شادی سرمیکنند. آیا هیچوجه مشترکی دراین دوشیوۀ رفتاربدخشی وکوشانی میبینید؟ بازهم شاید مرا دربرابراین پرسش قراردهید که گذشته را نمیشود ازدید امروزی ارزیابی نمود. من صمیمانه وبا اخلاص میگویم که اصلاً این ائتلافها برای من قابل پرسش نیست وشاید ایجاب امروزی همین باشد. بازحرف من دراین رابطه این است که هرکاری که میکنند ازدید وتحلیل امروزی خود انجام دهند، دیگرنباید روح کسانی را که قربانی باورهای فاشیستی به گفتۀ آنها است، بیش ازین میازارند وازآنها دیگرپیراهن حضرت عثمان درست نکنند.
اگربیش ازاین باعث ملالت خاطرخوانندگان عزیزنگردد، کارنامه های آقای اکبررا درزمان نظام مجاهدین وتلاشهای مکررش درراه یابی به جمعیت اسلامی، شورای نظار، جنبش ملی- اسلامی، همکاریهایش با ملاعزت پغمانی برای ساختن شورای عربهای افغانستان، رفتن به پاکستان، رایزنیهایش بین پاکستان وکابل دردوران حاکمیت طالبان وبعد ازترورشهید مسعود با عجله خانوادۀ خودرا درپاکستان گذاشتن وازراه چترال خودرا به بدخشان رسانیدن،آغازبه همکاری با اشرف غنی احمد زی وقیوم کرزی درمجلۀ « طلوع افغان» وساختن کانون دمکراتها درکابل که این سفردرکتابی بنام«آخرین فصل» ازاکبربشکل جعلنامه به چاپ رسیده است وهمین اکنون همراه با آقای طنین واحمد رشید خبرنگارپاکستانی دریک خط عمل نمودن وهدف ازنویشتن « چپ اندیشان دربوتۀ نقد »، که درآن ببرک کارمل ولینعمت خودرا زیرسوال برده ودکترنجیب را به ستایش میگیرد(آنهم درشرایطی که میان فرکسیونهای حزب سابق خلق برای نزدیک شدن به هم رایزنی جریان دارد ورابطۀ آنها با جبهۀ ملی به ریاست آقای ربانی چگونه است؟)، به بررسی خواهیم گرفت. درغیرآن پروندۀ آقای اکبررا بسته حواله اش را بخدا مینمائیم.
آنچه را که میخواهم بعنوان حسن ختام ونتیجه گیری آخیربمثابۀ شاخصیت پیشکسوتان محفل انتظاربخصوص بدخشی وباعث با همتایان سیاسی شان طی دهۀ چهل وپنجاه درسه مسئله بطورفشرده بیان نمایم، عبارت اند از:
1- شهید محمد طاهربدخشی وشهید مولانا باعث ازیک موضعگیری مستقل سیاسی- عقید تی پیروی نموده با هرگونه گرایاشت ترندیستی معمول آن زمان مبرا بوده وتا اخیربه این اصل باورمند بودند.
2- با نفی هرگونه برتری جویی قومی وتباری، پا بپای مبارزات عادلانۀ طبقاتی، به امرمهمی تأکید نمودند، که زهرتلخ کم توجهی به آنرا امروزملت بخون خفتۀ افغانستان بطورمشترک میچشد. یعنی دردستورمبارزه قراردادن حل عادلانۀ مسئلۀ ملی درافغانستان میباشد.
3- داشتن زندگی شفاف وبری ازهرگونه پیوند های مشکوک وبراندازنده درحیات سیاسی- اجتماعی افغانستان عزیزاست.
اسماعیل اکبردربوتۀ نقد( بخش اول)
اسماعیل اکبردربوتۀ نقد( بخش دوم)
اسماعیل اکبردربوتۀ نقد( بخش سوم)