جمعه، دی ۰۸، ۱۳۹۶

سه یار دبستانی


سه یار دبستانی؛
سه همسنگر، سه شهید!



دیریست که میخواهم در مورد سه روشنفکر پیشتاز دروازی چیزی بنویسم و یاد و خاطره شان را در ذهن دوستان تازه کنم، ولی با همه کوشش هایم نتوانستم عکس شهید انجنیر بشیر را بیابم.
این سه تن مورد نظر نوشتهء کنونی من عبارت اند از:
- شهیدانجنیر محمدخان ندیری دروازی
- شهید انجنیر محمد بشیر دروازی  
- شهید انجنیرعبدالرشید دروازی
اکنون که در روزهای سقوط حاکمیت خونبار حفیظ الله امین و باند خونخوارش قرار دارم لازم دیدم تا این نوشته را با همه کم و کاستی آن که واقعا لیاقت آن سه شهید بزگوار را ندارد؛ همگانی سازم.
انها اولین نسل دانشگاهی (اگر از مرحومین قاضی صاحب سیدجان و آقای شیفته بگذریم که  قبلا دارالعلوم و شرعیات خوانده بودند) در میان روشنفکران دروازی اند. دورهء دهاتی (تا صنف سوم) را در مکاتب محلی درواز خواندند و دورهء ابتدائیه را در لیلیهء فیض آباد و دورهء لیسه را هم در انستیتوت هواشناسی کابل بسر رسانیدند.
 هر سه در سال 1352 از رشته مترولوزی (هواشناسی) دانشکدهء ساینس دانشگاه کابل با نمرات عالی ( بالترتیب نمره اول، دوم و سوم) به درجه لیسانس فارغ گردیدند.
آنها از اولین کادرهای سیاسی دروازی بودند که در آغاز عضویت شاخهء پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان را داشتند و بعدش هم در سالهای 1351 به محفل انتظار پیوستند و از جمله کادرهای رهبری کننده آن سازمان بودند.هرسه در اواخر ماه سنبله 1358 در زمان حاکمیت حفیظ الله امین بدون هیچ دلیل و الزامیتی از محل کارشان توسط جلادان"خلقی" دستگیرو بدون محاکمه به شهادت رسیدند.
 آنها،باهم به مدرسه و دبستان و دانشگاه رفتند وهمراه با همدیگر دریک روز دستگیر و در یک شب تیر باران شدند.
یاد این هرسه مرد مبارز و دانشور دروازی جاودانه باد!
متاسفانه در نوشته ها و یادنامه هاییکه تا حال نشر شده است، بنابر هر دلیلی که هست من کمتر شاهد آن بوده ام که دوستان و رفقای سازمانی شان از آنها نام گرفته باشند. البته من شخصا در یکی دو نوشتهء خود قبلا از آنها نام برده ام.
برای من این سه تن نه تنها برادر بزرگ و رفیق بودند، بلکه من آز انها چیزهای زیادی آموختم بخصوص انجنیر محمد خان که هردو از قریهء نسی مرکز ولسوالی درواز وخویشاوند بودیم برایم واقعا نقش یک برادر بزرگ و معلم را داشتند. چهرهء مهربانش هنوز در پیش چشمانم است.
درواز در طول تاریخ شحصیت های ادبی، سیاسی و اجتماعی فروانی را در خود پروریده است و این سه تن شهید از جمله آن شخصیتهای ماندگار دروازی اند.
این رسالت جوانان و نسل صاحب فکر و اندیشهء امروزین دروازی است که یاد بزرگان و گذشتگان مبارز و نامور خود را زنده نگه دارند.
******

پ.ن: بیش از یک سال است که میکوشم تا فوتویی از انجنیر صاحب محمد بشیر دروازی را بیابم، که متاسفانه هنوز نیافتم. اگر دوست ی یا کسی از اعضای خانوادهء آن شهید این نوشته را می خوانند و فوتویی از ایشان را دارند؛ لطف نموده و برایم بفرستند تا اینجا بگذارم.



پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۶

از دفترجهء خاطرات یک زندانی


ع.م. اسکندری


از دفترچهء خاطرات یک زندانی
=================
امروز مصادف با ششم جدی سی و هشتمین سالگرد سقوط رژیم فاشیستی حفیظ لله امین و هجوم قظعات شوروی به افغانستان است.
 با آنکه از زمان تا اکنون زمان زیادی سپری شده وشاید دیدگاه های من هم با قضایای دیروزی متفاوت تر باشد؛ ولی به چند مسئله مثل آنزمان باور دارم که: حفیظ الله امین سفاک ترین زمامدار در تاریخ "کشور خداداد" افغانستان بوده است. در زمان حاکمیت کوتاه مدت او به ده ها هزار از بهترین فرزندان این وطن اعدام شدند.
امین و باند جنایت کارش کشور را از یک نسل روشنفکر و متخصص که طی چندین نسل شکل گرفته بود و صلاحیت ادارهء سیاسی و فنی کشور را داشتند محروم ساخت. چنین جفایی را با این وسعت نه عبدالرحمن خان انجام داده بود و نه طالبان در زمان حاکمیت شان.
 شاید در جریان جنگهای داخلی به صدها هزار کشته شده باشند، ولی جنایت امین در آن است که او بزرگان قوم، علما، دانشمندان، منورین، روشنفکران و متخصصین کشور را طور گلچین از دفتر و خانه های شان برد و بدون هیچ گناه یا خطایی به جوخه های اعدام سپرد و وطن را از یک ثروت بزرگ معنوی محروم ساخت.
اگر حدود چهل سال قبل امین جلاد به قتل عام روشنفکران و متخصصین آنزمان چنین بی رحمانه نمی پرداخت؛ شاید سرنوشت کشور به گونهء دیگری رقم میخورد.
من شخصا از ماه اسد سال 1357 تا 16 جدی سال 1358 یعنی تمام دورهء زمامداری ترکی-امین در زندان پلچرخی بودم و مهمتر از همه اینکه در جمع اعدام شده گان نیز بودم که در ذیل جریان را خواهید خواند.
من در رابطه به تهاجم شوروی در ششم جدی و اینکه ان تهاجم کشور را بمیدان رقابتهای بین المللی تبدیل کرد، منحیث شاگرد روابط بین المللی و نظم جهانی وافقم، ولی یک مسئله راباید منحیث یک فرد صادقانه بگویم که:
 من این چهل سال اخیر زندگی خود را مرهون تغییرات در ششم جدی سال 1358 هستم.
************
در ذیل یادداشتی را که درین مورد یک ونیم دهه قبل با نام دیگری نوشته بودم با کمی تغییرات بادوستان خود شریک می سازم.

 يـادِ َرفتَگان، گـرامی بـاد!
(از دفترچه ی خاطرات يک زندانی)
 چندی قبل، بعد از سالها دوری و بيخبری از همديگر، اخيرا با دوستم انجنیر عتیق.کیوان تماس ايميلی ما با ابتکار او برقرار گرديد، چند روز قبل باز نامه ی  ايميلی گرفتم از آن دوست عزيز و هم سلول زندان پلچرخی ام محترم انجنير صاحب عتیق.کیوان از داخل کشور، که از خاطرات زندان حکايت داشت. راستش درين دنيای آوارگی از يادم رفته بود که روزهای فتـنه ساز هفتم و هشتم ثور نزديک اند.
نامه ی اين دوست عزيز، هم زنجير و هم سرنوشت روزهای دشوار پلچرخی را با اندک تصرف، اينجا نقل مي کنم:
"... ما در خانه همواره از شما و ازان روزهای بد زندان یاد می کنیم. باید بگویم که یاد یاران صرف منوط به روزهای زندان نیست چونکه افغانستان خودش سالهاست یک زندان دیگر است. ما از یارانی که درتلاش اند این زندان را نیزعوض کنند به تقدیر یاد کرده ایم و خواهیم کرد. ما از یاران رفته با تاثر و ماتم داری ورودباراشک (بیاد رفتگان و دوست داران     موافق گرد با ابر بهاران) ولی از یاران موجود با شادمانی یاد می کنیم.
وقتی که از زندان پلچرخی یاد کردید این یاد آوری از یک دوزخ در روی زمین است. همین لحظه بیاد آن... جوان که نامش میرافغان یا چیزی مشابه به آن بود، افتادم که با خوشی نزد ما آمد ،از من 50 افغانی کرایه موترخواست که اورا تا کابل برساند چون در لیست خلاص شد گان است. هرچند کسی به او گفته بود که این شما نیستید نام پدرتان کمی فرق دارد، او اصرار کرده بود که منم، منم که نامم در لیست خلاص شد گان آمده است.
او از ما باشادمانی خداحافظی کرد و در جمع خلاص شوند گان رفت اما رفت که رفت. وقتیکه از زندان رهایی یافتیم ازو اثری نبود، دیگر هیچکسی هیچ جايی او را ندید. نه تنها او نبود بلکه آن جمعی که دران لیست سیاه آمده بودند دیگر در هیچ جايی دیده نشدند، حتا کسی شعری هم به آن ها نسرود و منار گمنامی هم نیافراشت.
مجید جان، یادت است که روز ها و شب هایی پا فشاری داشتی برویم به نزد هيات تحقیق تا تحقیقات مارا به پایان برساند چون ما که گناهی نداریم ، تحقیقات مان تکمیل شود، خلاص می شویم. خودت هم ملامت نبودی ازینکه هجوم زندانیان بیگناه برای رسیدن به هيات  تحقیق به امید رهایی را می دیدی باورت بود که ما هم از شمار همان زندانیان بیگناه استیم.  اگر به هيات تحقیق برسیم گره از بند مان گشوده میشود. سر انجام رفتیم. تو و شمس که دلش بیشتر از من برای آزادی می تپید خود را به هيات رساندید اما من بهت زده و حیران درمیان آن همه زندانیان داد خواه ماندم تا ببینم شما از هيات تحقیق چه نتیجه می گیرید. چند لحظه پسانتر با رنگ پریده و حالت نا خوب برگشتی وقتی پرسیدم چه گپی شد ؟ دست مرا گرفتی و از میان جمعیت بیرون شدیم و بعد گفتی: همینکه یکی از کارمندان آن هيات دوسیه ی مرا از میان دوسیه (پرونده) ها بیرون کشید در بالای آن با خط سرخ نوشته بود: اعدام شد.
آنکس به دلیلی که معلوم نیست دران لحظه برایت گفت : برگرد به درون زندان. شاید بخاطر آنکه عنقریب بروی به اعدامگاه .
تو اعدام شد گی در میان ما زنده می گشتی اما میرافغان (یا میر دولت- شاید نامش دقیق تر بیاد شما باشد)،آن ... دیگر که خلاص شده بود (رهایی یافته بود) اعدام شد.
پس معلوم است  آن لت و کوب شحنه که از اثرش من شنوایی یک گوش خود را تا ابد از دست دادم و تو از سم پا تا گردن زخمی بودی مجازات چندانی نبود. آخر تو هم از همان ديار بودی باید اعدام می شدی آنطوری که صدها ی دیگر شدند.
آری! مجید عزیز تا هنوز هم مردمان آن ديار را کسی تسلیم نمی گیرد اما دیدی که شحنه گان و شکنجه گران دوباره به کرسی ها نشستند. آنهاکه باری رفقای خلقی بودند ، برادران حزبی شدند ، راه ها و شاهراه ها را مسدود می کردند، حتی گذرند گان را سگوار دندان می گرفتند تا باج بستانند، سپس ازطلبه های کرام سر در آوردند و ازانکه ماندند دموکرات شدند بار دیگر که ازین هم پران شوند، آنچه اندر وهم ناید آن شوند.
انجنیر گرامی ام- امیدوارم نامه هایت را ادامه بدهی. به امید دیدار.
به دوستان پیام سرودی فرست        به یاران رفته درودی فرست  "           م.ع. کیوان  
******
زندان پلچرخی محبس وحشتناک و عجيبی بود. هم از نقطه نظر آنکه حد اقل وسايل و امکانات زندگی وجود نداشت و هم از آن نگاه که هيچ زندانی يی محاکمه نگرديده بود و سرنوشت خود را نميدانست. هر زندانی منتظر آن بود که چه وقت نوبتش ميرسد تا او را روانه ی اعدام گاه در پوليگونهای قوای چهار يا پانزده ی زرهدار يا اعدام گاه های ديگر مي نمايند. شايد در تاريخ کمتر سراغ داشت که زندانيان از حق گپ زدن با همديگر نيز محروم گرديده باشند و يا برای مستراح رفتن حتا در حالت مريضی و اسهال هم در بيست وچهار ساعت صرف يکبار  حق داشته باشند. انسان ها و آنهم بافهم ترين، منورترين و با اعتبار ترين شخصيتهای کشور مجبور ساخته شوند تا مدفوعات طبيعی خود را در اتاق خود در خريطه ی پلاستيکی برای يک شبانه روز نگه دارند تا در نوبت ديگر آنرا روز آينده با دستان خود به کناراب ببرند و به بدررفت بريزند.فقط برای يک لحظه به چنين حالت و مجبوريت بانديشيد که چه قدر اهانت بار و غير انسانی است!
لعنت بر آناني که نخبه گان  و انسان های  شريف وطن را چنين مجبور ساخته بودند!
نامه ی دوست عزيزم ع.ک چند خاطره را در من زنده کرد که در ذيل مي آيد:
تسبـيح:
در زندان پلچرخی، زندانيان دانه های تسبيح و شطرنج را از خميره ی نان سيلو يا برنج مي ساختند و بخاطر آنکه دانه ها رنگ سياه را بخود بگيرند کمی ذغال را ساييده و با خميره مخلوط مي کردند. من تصادفآ هنگام دستگيری يک تسبيح کوچک سی وسه دانه يی که دارای مهره های کوچک به رنگ های سياه و سرخ بود، با خود داشتم.
يک ماه قبل از زندانی شدن دو دوست دوران کودکی و نوجوانی ام، تازه از ايران بعد از چند سال برگشته بودند و برای مدتی در سراچه ی کرايی من و پسر مامايم "خالد"در شهرنو کابل مهمان ما بودند. در آن شب به اصطلاح دستگيری ما تصادفا "دولت نظر" جای ديگری بود يا خانه ی کدام دوستش به مهمانی رفته بود. من و پسر مامايم و مهمان دوم ما "عمر" را در نيمه ی شب به وزارت داخله بردند، چند روز بعد در زندان ديديم که" دولت نظر" را نيز زندانی کرده اند.
بعد از يک سال و چند ماه، يک روز که به اصطلاح نام زندانيان"آزاد شده" را ميخواندند، او با خوشحالی از اتاقش که در بخش عمومی بلاک دوم بود، نزد من در کوته قلفيها آمد و با خوشحالی برايم گفت که:" نام من در لست آزادشدگان است و بخير خانه ميروم." من برايش گفتم: "من نيز نامت را شنيدم، ولی نام پدرت درست نبود، بهتر است نگويی که تو هستی و نه روی." ولی او اصرار داشت که حتمآ او است و آزاد شده است. چون هيچ گناه و خطايی نداشت و مطمئن بود که آزاد شده است. دوست هم سلول من انجنير صاحب ع.کیوان مبلغ پنجاه افغانی برايش داد که تا مرکز شهر خرچ راه کند. من که در بساط جز همان تسبيح چيزی نداشتم، تسبيح را برايش دادم و از او خواهش نمودم که بخاطر اطمينان من در" پايوازی" بعدی همان تسبيح را با دو قرص نان گرم و يکی دو کيلو انگور برايم بفرستد. بعدآ او را در آغوش گرفتيم و خدا حافظی کرديم. چندين نوبت پايوازی منتظر ماندم ولی از دوستم دَرَکی نشد. بر او خيلی عصبی شده بودم و در دل مي گفتم که چه دنيای بی مهری است که دوست ات حاضر نمي شود،تا پشت دروازه ی زندان بيايد و احوال سلامتی خويش را برايت بفرستد. غافل از آنکه او را "آزاد" کرده بودند و هرگز به خانه نرسيد. يادش گرامی باد!
اعدام شد:
بعد از قتل "ترکی" و بارکردن همه جنايات بر گردن او، هيئتی مؤظف به بررسی زندان ها و تحقيق بر دوسيه های زندانيان شده بود. يک هيات پنج نفری طی يکی دوماه همه روزه در بلاک دوم مي آمدند ( شايد هيات ديگری در ديگر بلاک ها هم توظيف شده بودند.) و مطابق به دوسيه هايی که شايد از طريق وزارت داخله در اختيار شان گذاشته شده بود، زندانيان را به نوبت نزد خود ميخواستند و به اصطلاح به دوسيه هايشان رسيدگی ميکردند. ولی طی حدود دوماه از برخی زندانيان از جمله من نامی برده نشد. من بسيار عصبی شده بودم که چرا مرا به تحقيق نميخواهند. فکر ميکردم شايد کساني راکه به تحقيق خواسته اند، زودتر در مورد شان فيصله صورت خواهد گرفت و آزاد خواهند شد. باوجود آنکه دوست هم سلولم انجنير ع.ک مخالف بود، من در صف زندانيانيکه نام شان در لست برای تحقيق خوانده نشده بود، ايستادم تا ثبت نام کنم. چنين کردم و بالاخره بعد از چند روز مرا نيز به تحقيق خواستند.
چند ميز کوچک، پهلوی هم در يکی از اتاقهای منزل اول بلاک دوم گذاشته شده بود و چند نفر پشت سرآن نشسته بودند. قرار معلوم هر يکی ازين اعضای هيات همزمان يک نفر را مي خواستند؛ چون زماني که مرا خواستند، دو زندانی ديگر نيز در ميز سمت راست و ميز وسطی نشسته بودند. سلام دادم و بجانب ميز طرف چپ راهنمايی شدم. در پشت ميز يک مرد جوان چهل تا چهل و پنج ساله نشسته بود. مرد خوش سيما بود و مهربان معلوم مي شد. دوسيه را ورق زد و برايم يک صفحه ی آنرا بدون آنکه حرفی زده باشد، بگونه ی که ساير اعضای هيات متوجه نشوند، نشان داد. در ان صفحه به قلم سرخ نوشته شده بود که «اعدام شد». بعدآ به آرامی برايم گفت :"بعدآ شما را دوباره ميخواهيم." از طرز ادای کلمات و حرکات اش معلوم مي شد که با من دلسوزی دارد و شايد مي خواهد مرا کمک کند. من که خيلی وارخطا شده بودم و رنگم پريده بود، کوشيدم تا برخود مسلط شوم و بعدآ با گفتن خدا حافظ ، آهسته اتاق را ترک کردم. در دهليز علاوه بر ساير زندانيان منتظر تحقيق که شمار شان زياد بود و دهليز را شلوغ کرده بودند؛ دوست همسلولم انجنير ع.کیوان نيز حاضر بود. او بخاطر من در آنجا آمده و منتظر بود. او از سيمای من دانسته بود که چيز بدی شنيده ام. پرسيد که: چه گپ است؟ دستش را گرفتم و از جمع ديگران بگوشه ی بردم و قصه را برايش گفتم. او برايم دلداری مي داد و مي گفت که حتمآهمان محقق کمک ات خواهد کرد. خوشبختانه  پنج تا ده روز بعد تر حکومت"امين" پايان يافت.
دوماه بعد از آزادی از پلچرخی روزی به وزارت امور داخله جهت اخذ تصديق شهادت يک دوست خود، محمد. خان بخاطر اجرای حقوق تقاعدش رفتم، تا آن تصديق را گرفته و به محل وظيفه اش بسپارم تا حقوق تقاعدش اجرا و اطفال يتيمش از گرسنگی نجات يابند. مسئول بخش مربوطه ی شعبه ی محبوسين چند کتاب را پيش رويم گذاشت و گفت:"برادر خودت نام را پيداکن تا بعدآ من تصديق کنم؛ چون من زياد مصروف هستم." من کتاب را ورق زدم و پاليدم. قبل از آنکه نام دوستم م.خان را در لست اعدام شدگان بيابم؛ به نام خودم برخوردم. شايد کدام بيچاره ی ديگری بنام من اعدام شده باشد و منِ "اعدام شده" هنوز هم زنده ام.
خنده ی قهقهه:
مي گويند خنده نمک زندگی است. ولی در زندان وحشتناک پلچرخی نه از زندگی به مفهوم اصلی آن درکی بود و نه از نمک آن. قبلآ عرض کردم که در زندان زمان ترکی- امين گپ زدن با همديگر برای زندانيان منع بود و جرم تلقی ميشد و همچنان گفتم که ما را صرف روزی يک بار بخاطر رفع حاجت بيرون مي کشيدند و مدت آن نيز حد اعظمی تا 30 دقيقه بود. درين مدتِ نيم ساعت زندانيان مي کوشيدند بعد از رفع حاجت، شستن روی و برس کردن دندانها، کمی هم در هوای آزاد در صحن زندان قدم بزنند و يا در گوشه ی مي نشستند تا کمی آفتاب بگيرند.
در جمع زندانيان بخش کوته قلفيهای منزل دوم شخصی بود بنام انجنير کامران که مي گفتند قبل از هفت ثور رئيس تخنيکی راديو افغانستان بوده است. مرد قد بلند، خوش سيما،صميمی و بذله گويی بود و فکاهيات فراوانی از ياد داشت. باری يک فکاهی را در داخل دهليز کوته قلفيها گفته بود که همه خنديده بوديم. ( اصل فکاهی را نابر دلیلی اینجا نمی آرم)
روزی جمعی از زندانيان در گوشه ی يی از صحن زندان نشسته بوديم تا از نور و گرمی آفتاب لذت ببريم. انجنير صاحب کامران نيز در جمع ما بود و با نفر پهلويش اهسته صحبت مي کرد، پهره دار( نگهبان) ما که آن روز تصادفآ همان "گل آغا"ی مشهور بود، متوجه شد و با غضب فرياد زد:"چرا گپ ميزنی؟ نگفته بودم که گپ زدن منع است؟ شما انسان هستيد يا...؟ انجنير کامران با بسيار آرامی گفت:" صاحب من گپ نزده ام." گل آقا با خشونت هرچه تمامتر چيغ زد:" من ديدم که لبانت شور مي خورد" انجنير کامران باز با ملايمت گفت:" صاحب من گپ نزدم، ولی من که شما را مي بينم لبانم سربخود به پريدن شروع مي کنند." با شنيدن اين کلمات همه ی ما خود را کنترول کردن نتوانستيم و قاه قاه خنديديم. مورد غصب قرار گرفتيم؛ با حواله ی سوته و سيلی و لگد، ما را دوان دوان دوباره به سلولهايمان بردند و از حق نشستن در آفتاب در آنروز محروم گرديديم.
 انجنير صاحب کامران را بعدآ به بلاک اول بردند، من ديگر هرگز او را نديدم. اگر زنده باشند، برايشان طول عمر و سرفرازی مي خواهم و اگر خدای نخواسته  درآ ن زمان شهيد شده باشند و يا بعدآ وفات کرده باشند، برايشان دعا مي کنم و جای شان را بهشت برين مي خواهم.
یاد همه شهدا و رفتگان گرامی باد!



دوشنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۶

بازی سیاسی را باید آموخت


عبدالمجید اسکندری


     
بازی سیاسی را باید آموخت!
***************************

سیاست گرانِ حاظر در صحنهء ما اکثرآ نادرست بازی سیاسی کرده اند. آنها با همه امکانات بالقوه وبالفعلی که داشته اند؛ ولی همیشه چون"فرصت طلبان" عمل کرده اند. غافل ازین ضرب المثل وطنی بوده اند که:" برای رهگذر فقط خربوزهء کَجَک میسر" است.
یعنی: فرصت طلب ها در بازیهای کلان سیاسی هرگز برنده نیستند. بلکه فقط به همان چیزهایی میرسند که میخواهند. یعنی نان و نام موقتی و کذایی.
زمانیکه شما طرح بدیل برای نظام ندارید، ایا ممکن است با جابجایی چند مهره به خواستهای خود برسید؟ مگر در رژیمهای قبلی از زمانهای گذشته و بخصوص از زمان شیرعلی خان تا اکنون چنین نبوده؟
توافقنامهء سیاسی یکی از دست آوردهای بزرگی بود که بعد از قرنها بدست آمد. این توافقنامه آغازی برای تغییر نظام و تقسیم عمودی قدرت و سپردن صلاحیتها به ارگان های محلی و مردم در محلات شان بود. تکرار میکنم که این توافقنامه دست آورد بزرگی بود! ولی ما نه تنها در جهت تحقق آن تلاش نکردیم بلکه با معاملات فردی، شخصی و بعضا تنظیمی ویا با کم کاریها و بی توجهی آنرا به تاق نسیان سپردیم. آیا گناه از تمامیت خواهان است یا از خود ما؟ آیا گناه از خارجیان است؛ یا از خود ما؟!
باور دارم که اکثر مدعییان رهبری کنونی کشور شاید همین توافقنامه را هم بدرستی و با دقت نخوانده، باشند.
آنهائیکه به انقلابهای قهری باور دارند؛ شاید استدلال کنند که جامعه به یک تغییر رادیکال ضرورت دارد، ولی ما کمتر شاهد بوده ایم که چنین انقلابهایی ماندگار بوده باشند. برعکس جوامع بشری در اثر یک تکامل آرام (ایولوشن) به ترقی و تعالی رسیده اند؛ که این موافقتنامه زمینه ساز چنین حرکتی بود.
اگر میخواهید در افغانستان نظام مردم محور و دموکراسی را بسازید؛ این با تعویض چند مهره ( حتی مهره های مرکزی) میسر نیست بلکه به تغییر قانونمند نظامیکه کار آمد نیست، باید اندیشید. استراتیژی و تاکتیک خود را درین رابطه بیان دارید و بعدش به سوی همگرایی همه آنانیکه معتقد به چنین نظامی اند، بروید.
کما اینکه بر روی همدیگر تیغ کشیدن و جبهه مقاومتگران و عدالتخواهان را پارچه ساختن (از هر جانبی که باشد) نیز منفعتی درپی ندارد.
...و آنانیکه "سیاست حذف" را در پیش گرفته اند، باید بدانند که به سوی "نا کجا آباد" در حرکت اند.
نه از خارجیان کسی را بترسانید و نه گناه خود را برگردن خارجی ها باندازید. خارجیها نه خویشاوند فرد یا قومی اند و نه دشمن فرد، مجمع سیاسی و یا قوم دیگری. انها به دنبال منافع خود اند! با انها باید در راستای منافع مشترک بازی و تفاهم کرد.
قرن بیست و یکم را نمیتوان با افکار و پرسونل قرن نزدهم و بیستم اداره و رهبری کرد. نظام فرد محور و ساختار سیاسی ناکار آمد کنونی را فقط با همگرایی همه نیروهای ترقی پسند، ملی ومومن به دموکراسی و حق شهروندی میتوان متحول ساخت.
امروز و چند سال بعد هم "پایان تاریخ" نیست. باید اشتباهات دیروزی و امروزی را اصلاح کرد!

 من باور دارم که نسل نو راه خود را بالاخره خواهند یافت. این نسل به سیاست های فرد محور و قبیله محور و همچنان به سیاست وابستگی به خارجیها و ازآن طریق خود را برگردهء مردم بالاجبار تحمیل کردن، نه خواهند گفت و یک سرزمین آزاد، آباد، مستقل و متحد را خواهند ساخت.
به امید چنین روزی!
پ.ن: امیدوارم این نوشته من را برله یا علیه هیچ فردی تعبیر نکنید.
من قبلا نیز نوشته یی داشتم درین رابطه تحت نام "چرا حکومت وحدت ملی؟ ( نیم نگاهی به دولت سازی در افغانستانِ پسا طالبان)".
 درینجا لینک آن را برای دوستان می گذارم. اگر لازم میدانستید به آن سری بزنید!


                                      

پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۶

ع.م.اسکندری

 بی حافظه گی یا عوام فریبی؟!

به مناسبت سومین سالگرد حکومت "وحدت ملی"
=============

چند روز است که بخاطر یک کار نیمه تحقیقی مصروفم. برای پیش برد این کار نیاز داشتم تا به منشور انتخاباتی تیم های انتخاباتی "تحول و تداوم" و " اصلاحات و همگرایی" و هم چنان توافق نامهء سیاسی میان این دو تیم سری بزنم.

فضاحت اخیر از نام آقای مخکش مراواداشت تا این یاداشت را بنویسم؛ با ذکر این حقیقت که اوشان وسیلهء اند در دست سیاستگران تمامیت خواه و هژمونیست وحتی ضرور است تا ما بعوض معلول ها، علل را مورد توجه و بررسی قرار دهیم و آن سیستم ناکار آمد دیکتاتور پرور کنونی مسلط شدهء بالاجبار بر کشور است.

بگذریم از اینکه به توافقنامهء سیاسی اصلا ارزشی داده نشده و حتی یک بند از مفاد آن اجرایی نشده بلکه بیشتربرعکس آن عمل شده است؛ برایم قابل تعجب نبود. برای من تعجب بر انگیز این مسئله است که آیا آقای اشرف غنی احمدزی به منشور انتخاباتی خود باور داشت؟ آنرا خوانده بود؟ و یا اینکه دیگران برایش نوشته بودند و اوشان اصلا آنرا نخوانده بودند.
این برنامه در متن خود دموکراتیک و برضد یک حکومت خود کامه است؛ ولی تمام عملکردهای آقای اشرف غنی نه تنها برضد دموکراسی و حکومت مردم سالار بلکه برضد منشورتدوین شده از جانب خودش نیزهست.
حکومت آقای عنی نه تنها مشارکت ملی را برنمیتابد، بلکه در تاریخ حکومت داری در افغانستان، فردمحور ترین،  خودکامه ترین و نامشروع ترین حکومت بشمار میرود.
جالب تر اینکه در همین منشور 288 بار کلمهء "شهروند" آمده است؛ در حالیکه خود ایشان در یکی از بیانات احساساتی اخیر خود میگویند که با اصطلاح "شهروند" مشکل دارند؛ ولی در منشور انتخاباتی شان 288 بار کلمات "حق شهروندی" ،"شهروند" و "شهروندان" را بکار برده اند.
سیاستهای تمامیت خواهانه، قبیله سالارانه، فرد محور و دیکتاتور منشانهء این آقا دیر یا زود کشور را بسوی بی ثباتی غیر قابل کنترل و ازهم پاشیدگی جبران ناپذیرسوق خواهد داد.
لطفآ صرف مقدمهء منشور تیم تحول و تداوم را بخوانید. مسلمآ به این نتیجه خواهید رسید که: یا این آقا حافظه ندارد و یا یک عوام فریب حرفوی است.
این هم مقدمهء منشور تیم تحول و تداوم:

((در طول تاریخ افغانستان، عامل اصلی بحران ها و چالش ها، حکومت هایی بوده که با منطق خود کامگی عمل می کرده اند .حکومت خودکامه دارای شاخصه هایی است:
 1 - در حکومت خودکامه، حاکمیت ناشی از اراده ی مردم نیست و به همین جهت از مشروعیت به معنای امروزین آن برخوردار نمی باشد.
 2- حکومت خودکامه، هیچ نوع مشارکتی را برنمی تابد و سیاست اصلی آن مبتنی بر انحصار قدرت و حذف دیگران است .
3- در این نوع حکومت، به قدرت سیاسی به عنوان یک "هدف" نگریسته می شود، نه یک ابزار و وسیله برای تأمین خدمات عمومی و لذا برای رسیدن به آن و یا حفظ آن از هر وسیله ای هرچند نامشروع استفاده می شود.
4- در این نوع حکومت ها، فرهنگ، عقیده، دین، اخلاق، اقتصاد و تجارت، همگی در خدمت "قدرت" قرار میگیرند و از همه ی آن ها استفاده ابزاری می شود.
اما نتیجه ی خودکامگی، قبل از هر چیز دیگر "بی ثباتی سیاسی"  در کشور است .زیرا خودکامگی با هویت انسان  به عنوان یک موجود آزاد و انتخابگر، ناسازگار است و از همین رو نمی تواند دیرپا باشد و بسیار زود عکس العمل ایجاد می کند .این عکس العمل گاهی به صورت مقاومت های مردمی بروز می کند و منجر به سقوط حکومت های خودکامه می گردد. برای نجات از بحران، باید حکومت مردم سالار تأسیس شود .حکومت مردم سالار، برعکس حکومت خودکامه، مبتنی بر اراده و رأی مردم است و به جای سیاست حذف، از سیاست مشارکت استفاده می کند و هدف اصلی آن حفظ قدرت نیست، بلکه هدف عمده آن حفظ نظم عمومی و ارائه خدمات عمومی است .همچنین این حکومت در مقابل شهروندان خود، غیر جانبدار بوده و هیچ گونه موقف قومی، لسانی، نژادی و مذهبی نداشته و حقوق برابر شهروندی را مبنا و اساس حکومتداری خود قرار می دهد. تیم تحول و تداوم به منظور تشکیل یک حکومت واقعاً مردم سالار و پاسخگو، وارد میدان رقابت انتخاباتی شده است .ما قبل از هر چیزی می خواهیم در منطق و فلسفه حکومتداری در افغانستان، یک دگرگونی اساسی ایجاد کنیم و دولتی را بر اساس مفاهیم و اصول مدرن، بنیان نهیم و سپس با تداوم ساختارها و ارزش های اسلامی و ملی خود که در وثیقه ی ملی ما (قانون اساسی) درج شده، در عرصه های مختلف مدیریت، حکومتداری، حقوق مردم، فرهنگ، اقتصاد و روابط بین المللی افغانستان، در شیوه ها، ابزارها و سازوکارها، تحول پدید آوریم و با این تحول، ثبات پایدار سیاسی را در کشور خود تأمین نماییم و زمینه را برای تأسیس یک جامعه ی مرفه و مترقی بر مبنای دموکراسی، عدالت اجتماعی، کرامت انسانی، حقوق بشر، وحدت ملی، برابری بین همه ی اقوام و انکشاف متوازن در همه ی مناطق کشور فراهم کنیم.))
 آیا عمل کرد آقای غنی که فکر می شد یک آدم اکادمیک است و بیشترین زندگی خود را درایالات متحده گذشتانده، طی بیش تراز سه سال حکومت گری اش با این منشور که از نام تیم مربوطهء ایشان در کارزار انتخاباتی به نشر رسیده است همخوانی دارد؟
به چنین آدمی چه میتوان خطاب کرد؟: عوام فریب یا بی حافظه؟ و یا هردو! 






پنجشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۶

استقلال و برخی حرفهایی در رابطه به آن

استقلال و برخی حرفهایی در رابطه به آن
استقلال مال همهء مردم افغانستان است!
=====================

درین یک هفتهء اخیر که گفته میشود 28 اسد سالروز استقلال افغانستان از بریتانیا هست، نوشته های زیادی را در رابطه به استقلال کشور خواندم. از زاویه های گونگون و با بینش های متفاوت. ولی اکثرآ دیده میشود که در تجلیل و تحلیل ازین روز هم همان "انقطابهای قومی" مبنای نوشته ها اند.
 بگذریم از اینکه درین مورد نیز اجماع وجود ندارد. زمانی این روز درنهم حوت تجلیل میشد، زمانی در ششم جوزا و زمانی هم در هفته اول ماه سنبله و در دو سه دههء اخیر هم در بیست و هشتم اسد. برخی ها هم بیست و چهارم حمل را روز استقلال می دانند، زمانیکه شاه امان الله خان با تشریفات رسمی و دپلوماتیک معمول، استقلال کشور را در حضور سفرا بخصوص سفیر بریتانیا رسمآ اعلام کرد.
ولی کمتر کسی به مسایل اساسی ذیل اشاره کرده:
- آیا گاهی افغانستان مستعمره (آنچنانیکه هند و برخی کشورهای آسیایی، افریقایی و امریکایی) بوده اند؛ بوده است؟
- آیا استقلال سیاسی، بدون استقلال اقتصادی ممکن است؟
افغانستان از روز تشکیل اش در زمان امیر عبدالرحمن خان ( به استثنای سالهای اولین زمامداری امان الله خان و قسمآ سالهای اخیر حکومت محمد ظاهر خان ) تا اکنون همیشه یک کشور رانتی ووابسطه به کمکهای خارجی بوده است. کما اینکه از نقطه نظر سیاسی نیز به استثنای زمان شاه امان الله و دوران مقاومت و شاید هم دوران نه ماهه یی  امیر حبیب الله کلکانی هرگزسیاست خارجی مستقل نداشته است.
- آیا ما امروز یک کشور مستقل هستیم؟ اگر هستیم چگونه؟ و اگر نیستیم چرا؟
- آیا در زمان کنونی که جهان بسوی "جهانی شدن " در حرکت است، میشود از استقلال به مفهوم دیروزی آن
 سخن گفت؟
... و اما"استقلال"ما در آنزمان نیز ثمره مبارزات و مجاهدتهای همه مردمان، مناطق و اقوام افغانستان است که در رآس همه شهزاده یی جوانی بنام امان الله خان قرار داشت.
رژیم امانی از نگاه سیاسی مستقل ترین و از نگاه قومی فراگیر ترین رژیم سلطنتی در تاریخ افغانستان است. شاید از نگاه فراگیری قومی آنرا بتوان با رژیم ببرک کارمل مقایسه کرد؛ ولی فرموش نکنیم که رژیم امانی یک رژیم سلطنتی بود و رژیم زمان کارمل یک رژیم حزبی و جمهوری.
اگر ازبرخی اشتباهات امان الله خان که آنهم شاید قسمآ ناشی از کم تجربه گی و جوانی اش بوده باشد و قسما هم از سیاست گزاریهای نادرست نزدیکان "قوم گرا" یش، آن رژیم از دموکراتیک ترین و مترقی ترین رژیمهای شاهی در تاریخ افغانستان است.
آنچنانیکه نمیتوان ظاهر شاه را با پدر دیکتاتورش نادرخان مقایسه کرد، شاه امان الله را نیز نمیتوان با گذشتگانش و اقارب نزدیکش در زمان پادشاهی اش، عوضی گرفت.
یاد همه آنانیکه در راه راستقلال، آزادی، رفاه، ترقی و بهروزی کشور و مردم آن مبارزه، مجاهدت و تلاش نموده (چه دار فانی را ترک گفته اند و چه هنوز در قید حیات اند) گرامی باد!
و افتخار به جوانانیکه امروز داعیه داران دموکراسی، استقلال و ترقی کشور اند.

 ع.م.اسکندری
21 اگست 2017







چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۶

خروج آبرومندانه یگانه گزینه!


عبدالمجید اسکندری

کارشناس ارشد روابط بین المللی و نظم جهانی

!خروج آبرومندانه؛ یگانه گزینه


(ترامپ و افغانستان)






خروج آبرومندانه؛ بهترین گزینه!

 

(ترامپ و افغانستان)

 

 


بالاخره ترامپ موضع خود را در رابطه به افغانستان با اگرو مگرهای فروان اعلام داشت.

 

من درین چند روزیکه از اعلام موضع "جدید" امریکا در رابطه به قضایای افغانستان می گذرد؛ کوشیدم تا تبصره های گونگون مطبوعات افغانستان (بخصوص دوستانیکه در فیسبوک فعال اند)؛ قسمآ مطبوعات جهان و بخصوص بخشی ازمطبوعات امریکایی را که آنلاین موجود است؛ بخوانم.

 

برخی ها این موضع گیری ترامپ را شکست امریکا میدانند و برخی ها هم موفقیت و آنهم "موفقیت بزرگ!"

 

در علوم اجتماعی بصورت کل و در سیاست و روابط بین المللی بصورت خاص حقیقت مطلق وجود ندارد.

 در نوشته ها و تبصره های هریکی از دوستان مسلمآ حقایقی هست و شاید ضد حقایق هم باشد.

                                   

من قبلآ نظریات خود را دررابطه به پیمان استراتیژیک و پایگاه سازی نظامی و سیاست های ایالات متحده درقبال افغانستان در مقالاتی تحت عنوان: همبستگی استراتیژیک یا وابستگی دایمی؟ (درسال 2005)، چند حرفی پیرامون پیمان امنیتی افغانستان با ایالات متحده وعواقب آن(سال 2013) و مقالهء "افغانستان باید به سیاست عنعنوی، بیطرفی وغیرانسلاکیت خود برگردد!"(22 ماه می سالجاری 2017) توضیح داده ام که از قضا تغییرات چندانی در بینش من درین رابطه رُخ نداده است. دوستان میتوانند این نوشته ها را در سایتهای آریایی، خراسان زمین و ویب بلاگ رستاخیزوبرخی را هم در مطبوعات چاپی داخل کشور، از جمله روزنامهء آرمان ملی بخوانند.

 

و اما در مورد موضع گیری رئیس جمهور ترامپ:

 

با انکه آقای ترامپ در تبلیغات انتخاباتی خود چنان روحیه ای را ایجاد کرده بود، که شاید با پیروزی او درانتخابات انقلابی در سیاستهای خارجی و داخلی امریکا رخ خواهد داد؛ ولی آنانیکه به سیاستهای بین المللی وقوف داشتند، میدانستند که آن تبلیغات شعارهای انتخاباتی یی بیش نخواهند بود و ترامپ یا کس دیگری نمیتواند سیاست خارجی ایالات متحده را بدانگونه متحول سازد.

اگر از سالهای 2001 تا 2004 که در آن سالها لشکر کشی ایلات متحده با اجماع بین المللی و خوش بینی نسبی کشورهای منطقه و مردم افغانستان بخاطر مبارزه با تروریزم و شکست قطعی طالبان همراه بود، بگذریم؛ بعدِ آن سالها وقتی امریکایی ها دانستند که پیروزی سهل الوصول در دسترس آنها نیست، همیشه سه گزینه مورد توجه شان بوده است:

 

1- گزینهء جنگ با نیروی بیشتر و پیروزی قطعی نظامی

 

2- گزینهء صفر یا خروج آنی، کامل و دایمی

 

3- گزینهء خروج تدریجی

 

از آخرین سالهای حکومت بوش پسر واوایل حکومت اوباما اکثرا برای مقامات رهبری درواشنگتن بیش از دو گزینهء اولی گزینهء سوم مورد توجه بوده است. ولی ترامپ در زمان انتخابات بیشتر از گزینهء دومی میگفت و بعد از پیروزی نیز قرار معلوم بیشتر به گزینهء اولی متمایل گردید. ولی رهبران نظامی ایالات متحده بخصوص نظامیان ایالات متحده که در افغانستان اجرای وظیفه نموده اند یا هم اکنون موظف اند و از حقایق جنگ در افغانستان بیشتر و بهتر از ترامپ میدانند؛ ترامپ را وادار به تغییرموضع گیری اش نمودند. استرتیژی کنونی ترامپ نیز برحفظ وضعیت جنگی کنونی و خروج تدریجی و آبرومندانه متکی است.

 

با آنکه در سیاست امریکا در رابطه به افغانستان، شرق میانه و شرق دور تفاوت چندانی را در کوتاه مدت نمیتوان دید ولی برجسته ساختن چند مسئله در صحبت آخرین آقای ترامپ در رابطه به افغانستان قابل توجه است:

 

1- تقسیم اوقاتی برای خروج قطعات امریکایی تعیین نمیگردد و تعداد انها نیز افشا نمیشود. گذشته از این صلاحیت تصمیم گیری در جنگ در حیطهء صلاحیت قومندانان حاظر در صحنهء جنگ خواهد بود.

 

2- پاکستان با آنکه از هم پیمانان قدیمی و استراتیژیک امریکا است، باوجود کمکهای ملیارد دالری آمریکا و با آنکه بیشترین زیان را از تروریزم دیده است؛ همکاری لازم را در مبارزه با تروریزم با امریکا و شرکای بین المللی اش نداشته وهمین اکنون بیش از بیست سازمان بنیادگرای تروریستی، بخصوص طالبان در پاکستان لانه دارند و فعال اند. لذا امریکا باید درین مورد تجدید نظر کند.

3- امریکا هند را منحیث بزرگترین دموکراسی جهان می شناسد و بر آن است که هند میتواند درتامین صلح و بازسازی افغانستان منحیث یک شریک مطمئن برای ایالات متحده، نقش اساسی یی داشته باشد.

 

4- امریکا برای ملت- دولت سازی در افغانستان نرفته بلکه استراتیيژی امریکا امنیت محوراست. امریکا با گروه های تروریستی بشمول القاعده و داعش میجنگد. رهبران و تفنگ داران آنها را "میکُشد" و اجازه نمیدهد تا دوباره طالبان بر افغانستان مسلط شوند...و برخی مسایل دیگر.

 

بآ آنکه نقد بیانیهء آخیر( یا بقول معمول استراتیژی ترامپ در رابطه به افغانستان) دونالد ترامپ بحث مفصل، دقیق و تحقیقی میخواهد که باید آنرا به آینده موکول کرد. من درین نوشته کوتاه میخواهم به سیاست ترامپ در رابطه به نقش هند و پاکستان در جنگ افغانستان و اینکه امریکا نحوه حکومت داری و دولت- ملت سازی را بر افغانستان تحمیل نمیکند؛ نگاه گذرایی داشته باشم.

 

از آخر شروع میکنم: ایالات متحده نه بر اساس یک  استراتیژی و پلان از قبل تنظیم شده بلکه زیر تاثیر جو روانی 9/11 به افغانستان لشکر کشی نمود. در آنزمان که همه دنیا بشمول اکثریت مطلق مردم افغانستان از رژیم بدوی طالبان و متحدین تروریست شان (القاعده) بتنگ آمده بودند؛ ازین لشکر کشی که جواز شورای امنیت سازمان ملل را نیز با خود داشت، حمایت کردند.

 

 ایالات متحده با همکاری جبههء داخلی ضد طالبان و حمایت مردم افغانستان توانست در مدت کمتر از سه ماه طالبان را شکست داده و تارومار نماید. ولی ازهمان آغاز حلقات متحد طالبان در سازمان امنیتی پاکستان و نمایندگان و سخنگویان امریکایی افغان تبارشان در واشنگتن کوشیدند تا از شکست قطعی و نابودی کامل طالبان و تفکر طالبانی جلوگیری کنند. اگر اجازه مقامات امریکایی نمیبود، در آنزمان پاکستان هرگز جرئت نمیکرد تا به فراریان طالب در خاک خود پناه بدهد.

 

با آنکه بوش وحتی اوباما و وزرای خارجه ایشان بارها گفتند که ایالات متحده بخاطر مبارزه با دهشت افگنی و تروریزم به افغانستان امده، نه بخاطر تحمیل دموکراسی یا شیوهء حکومت داری نوع امریکایی؛ ولی ما در عمل دیدم که از روز اول و از کنفرانس بن تا اکنون تحت تاثیر مشورتهای افغانهای امریکایی (بخصوص آقای خلیلزاد که خود در کتاب شان تحت نام "فرستاده" مستقیم یا غیر مستقیم به آن اعتراف دارند)، هم رهبران دست نشاندهء خود را بر افغانستان تحمیل کردند و هم نوعیت نظام را.

 چه کسی نمیداند که در کانفرانس بن، این خلیل زاد و تیم امریکایی بود که نمایندهء شاه آقای سیرت را کنار زدند و کرزی یک آدم کاملا گمنام در آنزمان را بر مسند قدرت نشاندند. و یا چه کسی نمیداند که اشرف غنی احمدزی یک تبعهء امریکایی است و با آنکه در انتخابات قطعآ باخته بود، منحیث رئیس جمهور کشور انتصاب شد.

 

تحریف در قانون اساسی کشور و تحمیل نظام ریاستی که در سیستم حکومت داری افغانستان هرگز سابقه نداشت یکی دیگر از شاهکارهای این تیم تمامیت خواه امریکایی است.

 

از قراین چنین معلوم میشود که تیم رهبری کنندهء کاخ سفید در گذشته در مورد افغانستان معلومات درست از ساختار اجتماعی افغانستان نداشته اند وهمه تصامیم رابرمبنای مشورتهای نادرست مشاورین افغان تبار و تمامیت خواه خود گرفته اند. طرفه اینکه حتی ادبیاتی را که سفارت امریکا در کابل طی اعلامیهء آن سفارت در رابطه به مظاهره چیان جنبش رستاخیز استفاده میکند و در آن کلماتی چون یک عده "عناصر تنگ نظر" را بکار میبرد، نیز ادبیات معمول همین تمامیت خواهان است که از زمان حفیظ الله امین شروع و تا حال آنرا بکار میبرند.

 

قرار معلوم هنوز آقای ترامپ نیز در مورد اینکه طالبان دوست اند یا دشمن به نتیجهء قطعی نرسیده است.

 

آنجاییکه میگوید: "شاید پس از تلاشهای موثر نظامی ممکن باشد در افغانستان نظام سیاسی روی کار بیاید که عناصری از گروه طالبان نیز در آن سهم داشته باشد؛ اما هیچ کس نمیداند که این کار آیا انجام خواهد شد و چه زمانی اتفاق خواهد افتاد؟".
اگر آقای ترامپ واقعا به شکست قطعی تروریستان در افغانستان مصمم اند؛ بهتر است تروریستان را به خوب و بد تقسیم نکنند و بدانند که والِد همه تروریستان ( چه القاعده باشد، چه داعش، چه تروریستان چیچینی، ازبیکستانی یا تاجیکستانی وچه هر گروه دیگر دهشت افگن) در افغانستان گروه طالبان اند. هیچ گروه خارجی بدون همکاری ایشان در افغانستان ریشه نخواهد گرفت. لذا باید آنها را (طالبان را) شامل لست گروهای تروریستی نمایند. آنوقت است که میتوانند از پاکستان  هم بخواهند تا برای انها (طالبان) مطابق به فیصله سازمان ملل پناه ندهند.   

 

اصرار آقای ترامپ مبنی بر اینکه بیش از هشت ماه در مورد افغانستان، وضع داخلی، ساختاراجتماعی، موقعیت استراتیژیک افغانستان و منطقه مطالعه نموده و با مشاورین سیاسی و نظامیان رهبری کنندء قوتهای امریکا در افغانستان مشورت نموده و به این نتایج رسیده اند که خروج فوری صلاح نیست و خلا قدرت بار می آرد و هکذا تنها جنگ راه رسیدن به صلح نیست و مردم افغانستان باید خود نحوهء حکومت داری و نظام خود را تعیین کنند؛ اگر به حرفهای خود صادق بمانند؛ مایهء امیدواری است.

 

باوردارم که با آنکه جنگ افغانستان ریشه در مداخلات بیرونی دارد و بیشتر جنگ نیابتی است ولی عوامل داخلی زمینه ساز این مداخلات بیرونی و جنگهای نیابتی اند.

اگر امریکایی ها بگذارند و کمک کنند؛ تا مردم افغانستان خود نمایندگان انتخابی و رهبری کنندهء خود را برگزینند و خود نوع رژیم خودرا انتخاب کنند؛ زمینهء کمتری برای مداخلات همسایگان و قدرتهای بیرونی باقی خواهد ماند.

 

و اما سخنان آقای ترامپ در مورد همکاری هند و پاکستان:

 

ترامپ اولین رئیس جمهور امریکا است که با این صراحت میگوید که پاکستان به  پناه گاه طالبان و سایرتروریستان تبدیل شده است و صریحتر از آن میگوید که امریکا به ملیاردها دالر را بکشوری کمک کرده، که تروریستان ایکه در آن کشور پایگاه دارند؛ همه روزه سربازان امریکایی را میکشند.

 

موضع گیری ترامپ در رابطه به نقش هند در ختم جنگ و بازسازی افغانستان با آنکه جدید نیست ولی صریح تر از گذشتگانش است. این موضع گیریها ازهمان دقایق اولی به واکنش مخالفانهء پاکستان، چین و روسیه مواجه گردید.

 

ضرورت به گفتن نیست که امریکا بخاطر منافع خود و حفظ هژمونی اش در منطقه به افغانستان لشکر کشی کرد. سیاستهای تبه کارانهء طالبان و متحد ایشان القاعده به این لشکر کشی مشروعیت بین المللی داد. ولی این زمانی بود که با فروپاشی اتحاد شوروی جهان یک قطبی شده بود.

با گذشت قریب به دو دهه نظم جهانی متحول شده است: چین دارد برای ابر قدرت شدن آمادگی میگیرد، روسیه دوباره سرپاهای خود می ایستد، ایران وهند نیز در همین مسیر روان اند، اتحادیه اروپا و پیمان ناتو نیز هر روز درز بیشتر برمیدارند.

 

با آنهم مشکل است باورکرد که امریکا به متحد دایمی اش پاکستان پِشت میکند و هند را جایگزین آن می سازد.
پاکستان برای امریکا و غرب نه تنها منحیث متحد با ثبات دایمی مطرح است بلکه منحیث یک کشور اسلامی و دارندهء سلاح اتمی همیشه مورد توجه مراجع استراتیک غرب و ایالات متحده بوده است و خواهد بود.

یکی از دلایل پایگاه سازی امریکا و غرب در افغانستان نیز داشتن کنترل بر سلاح های اتمی پاکستان است.امریکا و غرب بخوبی میدانند که اگر روزی این سلاح های مرگبار بدست بنیادگرایان اسلامی و تروریستان بیافتند؛ جه فاجعهء عظیمی منطقه و جهان را تهدید خواهد کرد؟

 

 حتی اگر امریکایی ها مصمم به خروج از افغانستان هم شوند به همکاری پاکستان نیازمندند.

 

با آنکه هیچ کسی شاید نتواند پیش بینی کند که نظم جهان در دو دههء آینده چگونه خواهد بود؟ وآیا این اتحاد کنونی میان روسیه، ایران، هند وچین و پاکستان پایدار خواهد ماند یا خیر؟ چون ما در گذشته ها شاهد مخالفتهای مرزی، ارضی و سیاسی میان شوروی سابق (که میراث اش بیشتر به روسیه کنونی تعلق میگیرد) وچین و همچنان هند و چین بوده ایم که بخشی ازین اختلافات هنوز هم بحال خود باقیست. اختلافات جدی یی پاکستان و هند را بگذاریم سرجایش. ولی شاید مسلم باشد که در آینده چین در راس اتحاد ضد امریکایی خواهد بود.

 

 ولی در هر صورتی رویاروی ساختن هند و پاکستان در قضیهء افغانستان نه تنها به نفع افغانستان نیست بلکه قطعا به زیان صلح در افغانستان است. هر سیاستی که همسایگان افغانستان ( بخصوص ایران و پاکستان) را تحریک به مداخله کند؛ قطعآ به زیان کشور ماست. صلح در افغانستان بدون همکاری همسایگان افغانستان بخصوص پاکستان اصلآ قابل تصور نیست.

 

احتمالآ سیاست ترامپ بر حفظ وضع موجود و زمینه سازی برای خروج آبرومندانه! امریکا از باتلاق افغانستان، استوار باشد؛ که سیاست معقول و منطبق با واقعیت کنونی منطقه و جهان نیز هست. معلوم است که برخی حلقات امریکایی و متحدین ایشان در افغانستان و منطقه شاید به طولانی کردن جنگ و بردن آن به آسیای میانه در تلاش اند؛ ولی از قبل معلوم است که چنین سیاستی یک سیاست ناکام است.

 

امریکا چه بخواهد، چه نخواهد این جنگ را که همه همسایگان قدرتمند افغانستان در آن ذینفع اند، به نفع خود به پایان رسانیده نخواهد توانست؛ چون امریکای کنونی نه امکانات نظامی انچنانی دارد و نه امکانات اقتصادی برای جنگ دراز مدت. ایلات متحده، دیر یا زود به همان نتیجه یی خواهد رسید که شوروی در زمان خود رسیده، بود.
اگر ما به پس منظر جنگها و اشغالگریها در افغانستان نظر اندازیم؛ به وضوح می بینیم که هر زمانیکه یکی از ابر قدرتها در افغانستان دست برتر داشته، جانب مقابل پیشنهاد بی طرف ساختن افغانستان را نموده است. مثلآ:

 

1- در سال ۱۹۸۰ حین حضور قطعات شوروی لارد کرینگتون وزیر خارجه وقت بریتانیا به موافقه امریکا به جانب شوروی پیشنهاد بیطرفی کامل افغانستان و خروج قطعات شوروی را داد. ولی از جانب شوروی و رژیم وقت کابل به شدت رد شد و انرا توطیه امپریالیزم خواندند.

 

2- در زمان دکتور نجیب الله، شوروی (بعد از خروج قطعات شان) درسال۱۹۸۹ از طریق حکومت کابل به سرمنشی سازمان ملل پیشهناد بیطرفی کامل و حتی غیر نظامی ساختن افغانستان را داد و این مسله در لویه جرگه وقانون اساسی وقت نیز تسجیل گردید؛ ولی امریکا ومحدینش چون در موضع برترقرار داشتند؛ بشمول مجاهدین انرا رد نمودند.

 

حرف آخر اینکه: امریکا دیر یا زود از افغانستان خارج خواهد شد و خروج تدریجی و آبرومندانه بهترین گزینه برای ایالات متحده است. بسیاربه نفع ایالت متحده امریکا خواهد بود که بعد از خروج خود، یک افغانستان آرام و آباد، دارای حکومت با ثبات و مردم پذیر ودوست و متحد خود را بجا بگذارد، نه یک افغانستان ویرانه و دشمن خود را!

 

 

 

ع.م. اسکندری

 

27/08/ 2017