دوشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۴


دكتور همت فاریابی اكتوبر ۲۰۰۵ م
طرح حصار یا ادامه بحران خط دیورند

قسمیكه دیده میشود درین اواخر با بحرانی تر شدن اوضاع امنیتی وشدت گرفتن بحران اداری در حكومت رئیس جمهور كرزی و در گرما گرم این بحبوحه موضوع پایان بخشیدن یكجانبه به ماجرای خط دیورند بار دیگر(ولی اینبار غیرمستقیم و با یك شیوه جدید تر نسبت به گذشته ها) از طرف مقامات پاكستانی مطرح گردیده است .بتاریخ سیزدهم سپتمبر جنرال مشرف رئیس جمهور پاكستان در ملاقاتش با كاندولیزا رایس وزیرخارجه ایالات متحده امریكا طرح پیشنهادی حكومت پاكستان را مبنی بر اعمار حصار در امتداد مرز های افغانستان و پاكستان ارائه نمود . پاكستان درحالیكه بیش از هفتاد هزار نیروی نظامی خود را به بهانه مبارزه علیه تروریسم در چهره طالبان و القاعده و جلوگیری از قاچاق مواد مخدر در منطقه سرحدات قبائلی مستقر گردانیده است ، به مقامات امریكائی و در عین حال با گوشزد به مقامات افغانستان پیشنهاد نمود كه بخاطر جلوگیری از ورود عناصر ضد دولتی در قلمرو افغانستان و قلع و قمع بقایای طالبان و القاعده در داخل خاك پاكستان ضروری میداند تا سرحد تقریبآ دوهزار كیلومتری بین دولتین را در بنای خط استعماری دیورند با كشیدن سیم خاردار بمثابه حصار مسدود نماید .این طرح پیشنهادی پاكستان ، سرجنبانك رضائیت بخش مقامات امریکائی را به حیث فرمانفرمای منطقه و بادار كُل در قبال داشته و خانم كاندولیزا رایس وزیر خارجه و بعضی مقامات دیگر امریكائی این طرح را بخاطر مبارزه موفقانه علیه تروریسم مؤثر و جالب دریافتند .این پیشنهاد مقامات پاكستانی عكس العمل های متعدد و مختلف را در جامعه افغانستان چه در داخل و خارج كشور اعم از ارگانها و مقامات سیاسی ـ دولتی و غیر دولتی و همچنان در حلقات روشنفكری و اكادمیك در قبال داشته است .طرح پاكستان در زمینه اعمار حصار كه پشتیبانی مستقیم و آشكارای محافل رسمی ایالات متحده امریكا را همچون گرداننده امور سیاسی و نظامی در منطقه با خود دربر دارد ، مضمون نارضائیتی بخشی از جامعه افغانستان از جمله رئیس جمهور كرزی را تشكیل داده است . آقای كرزی منحیث رئیس جمهور كشور با درنظرداشت نبض قسمتی از جامعه افغانستان كه موضوع پشتونستان را سمبول پاتریاتیسم و حتیٰ غیرت افغانی تلقی میكنند ابراز ناخشنودی نموده گفت كه در مبارزه علیه تروریسم قاطع و مصمم بوده ولی اختیار حل موضوع خط دیورند مربوط به مردم افغانستان است . طبیعی است كه رئیس جمهور كرزی با وجود همه امریكائی پسندی اش نمیتوانست خواست پاكستان و امریكا را تآئید نماید . پاكستان چه میخواهد ؟در ظاهر امر بنظر میرسد كه گویا موضوع ایجاد حصار بخاطر جلوگیری عناصر تخریبكار یعنی دشمنان دولت حامد كرزی از آنطرف سرحد بداخل خاك افغانستان مطرح شده است ولی حقیقت قضیه درخور كدام تحلیل و مداقه بخصوص نیست مسلم است كه پاكستان با این فیر خود دو هدف را نشان قرار داده است یعنی در صورت ممكن تآیید غیرمستقیم خط دیورند را كمایی مینماید و در صورت غیرعملی بودن این خواسته ( كه بیشتر به واقعیت نزدیك است ) پاكستان میخواهد به متحدین ضد تروریسم خود در رآس ایلات متحده امریكا كه نسبت عدم جلوگیری از ورود عناصر ضد دولتی در خاك افغانستان زیر فشار میباشد ، استناد نماید كه بدون بستن سرحد طولانی بین دو كشور ، جلوگیری از ورود عناصر تخریبكار ناممكن است و ایجاد حصار هم به زعم پاكستان در بنای خط دیورند میباشد .پاكستان در ازمنه های مختلف تلاش نموده است تا از بحبوحه بحران داخلی افغانستان استفاده اغظمی نماید و این بحران را عملآ آگاهانه و مصمم تشدید میبخشد تا به هدف خود نایل آید .به بهانه تعقیب طالبان و القاعده پیشروی نه چندان قبل نیروهای نظامی پاكستان بداخل خاك افغانستان و تهانه زدن به مسافه پنجاه كیلومتری داخل مرز كشور دسیسه ئی بود كه هدف آن مقامات دولتی افغانستان را وادار به عكس العمل نماید تا آنها بگوید كه مرز پاكستان در كدام قسمت قرار دارد . به این ترتیب پاكستان مهیلانه سعی نمود تا تآیید غیر اختیاری مقامات افغانی را كسب نماید . حالا نیز ادامه همان هیله گری بخاطر تصیح مرز بین دو كشور بر اساس خط دیورند است ولی با تاكتیك جدید . این نیرنگ مقامات پاكستانی علی الرغم اعلان اتحاد در جنگ علیه تروریسم تلاشی است كه راه گریز را بخاطر شعله ور نگاه داشتن مناطق مرزی بین دو كشور و استفاده اعظمی از آن هموار نماید ، مادامیكه مسله اختلافات مرزی بین دولتین قطع و فصل نشده باشد . حكومت پاكستان با این پیشنهاد خود بار دیگر گوشزد مینماید كه اگر شما مردم افغانستان بخواهید كه یك دولت با ثبات و زندگی صلح آمیز داشته باشید ، باید خط دیورند را صحه بگذارید . درغیر اینصورت القاعده ، طالبان ، مجاهد وغیره این قماش عناصر در هر دوره تاریخی در پاكستان میتواند موجود باشد تا زندگی صلح آمیز شما را برهم و درهم نماید . از قیاس پاكستان چنین برمیآید كه اگر معضله این خط جنجال برانگیز از بین نرود مردم افغانستان نفس راحت نخواهد كشید .حالا كه كشور های ایتلاف در رآس ایالات متحده امریكا یكجا با دولت های پاكستان و افغانستان متحد جنگ علیه تروریسم در چهره طالبان و القاعده هستند ولی متآسفانه اوضاع امنیتی در افغانستان روزبروز پیچیده تر گردیده و همین القاعده و طالبان و دیگر بنیادگرا های اسلامی فعالیت های تخریبی خود را توسعه میبخشند .در حالیكه بعد از یازدهم سپتمبر پاكستان در اثر فشار های ایالات متحده امریكا از گروه طالبان دستبردار شده و آنها را در بدل چندین ملیارد دالر برای امریكا فروخت ولی بازهم به سیاست دو وجهی خود در قبال مبارزه علیه تروریسم ادامه میدهد . این سوال مطرح میگردد كه پاكستان كدام هدف را دنبال مینماید ؟ گمان نمی رود كه اشغال مجدد افغانستان به دستور كار پاكستان باشد زیراكه شرایط سیاسی و نظامی در منطقه و جهان دگرگون شده و این خیال باطل است . ولی از گزارش حوادث چنین میتوان نتیجه گرفت ، تا زمانیكه موضوع خط دیورند حل و فصل نگردد پاكستان به انواع مختلف اوضاع را در منطقه متشنج حفظ نموده و شعله های آنرا به عمق ساختار های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و نظامی افغانستان حواله نموده ، مینماید و در آینده نیز خواهد نمود .
عملكرد حكومات افغانستان از ۱۹۱۹ تا امروز در آیینه این بحرانامیرعبدالرحمن خان كه بخاطر وسعت و تعمیل سیاست دكتاتورمنشانه خود از یكطرف درگیر جنگ داخلی و سركوبی نافرمانی های اقوام مختلف ضد استبداد بخصوص مردم با شهامت هزاره بود و گاهی هم درین جبهه خود را ناتوان حس مینمود و از جانب دیگر فشار های توسعه طلبانه هند برتانوی و عدم تثبیت كامل سرحدات كشور از طرف شمال و شمالغرب با روسیه تزاری و ایران باعث تشدید ضعف آن در برابر قیامهای مردم میگردید .بعداز حل و فصل مشكلات سرحدی با روسیه تزاری و ایران متوجه تعیین سرحدات جنوب كشور گردید . امیر درین بحبوحه بخاطر فایق آمدن به چالش های دولت اش سازش را با دشمن خارجی نسبت به سازش با دشمن داخلی ترجیح داده خود را منقاد به امضای قرارداد ننگین خط دیورند نمود كه باعث از دست رفتن قسمتی از خاك افغانستان گردید . و این قرارداد در واقعیت امر از معاهده گندمك چهارم جوزای ۱۲۵۷ هجری شمسی امیر محمد یعقوب خان كه بتاریخ بنام معاهده ننگین گندمك یاد شده است كدام تفاوتی از لحاظ حمایت از منافع انگلیس و از دست رفتن خاك های افغانستان ندارد .در ماه اگست ۱۹۱۹ میلادی استقلال كامل افغانستان در بدل شناسائی دوباره خط دیورند از طرف حكومت نو بنیاد شاه امان الله خان توسط معاهده پنج ماده ئی صلح راولپندی از طرف انگلیس برسمیت شناخته شد .شاه امان الله خان كه در بین تمام حكمرانان دوصد و پنجاه سال اخیر تاریخ افغانستان با نام نیك آزادی پسندی و رعیت پروری معروف است ، با اعتقاد به آرمان های مردم افغانستان و مصلحت تام وطن لازم دید تا حكومت و مردمش را در باطلاق خط دیورند فرو نبرد . به این اساس شناسائی خط دیورند را در بدل برسمیت شناختن كامل استقلال دولت نو بنیادش از طرف انگلیس ها به نفع مردم و وطن اش پسندیده و آنرا عملی نمود .محتوای مفاد این معاهده بدینقرار است :۱ ـ ازین تاریخ به بعد صلح و مصالحت خواهد بود .۲ ـ رعایت انتقال سلاح از خارج از طریق خاك هند ممنوع و سلب شد .۳ ـ عطیه كه به امرای سابقه داده میشد برای دولت جدید داده نمیشود .۴ ـ دولت بریتانیا آماده است بعداز شش ماه سفیر جدیدی به كابل غرض تگمین دوستی مجدد بفرستد به شرط اینكه دولت افغانستان دوستی خود را در عمل ثابت كند .۵ ـ دولت افغانستان سرحد بین افغانستان و هند را كه امیر مرحوم ( عبدالرحمن خان ) قبول نموده بود بپذیرد و آن قسمت هائیكه تحدید نشده از طرف كمسیون انگلیسی تعیین شود و عسكر انگلیس تا آن مدت در جاهای خود باقی خواهند ماند .اگرچندیكه در معاهده راولپندی علی احمد خان رئیس هیآت جانب افغانی ازدستورالعملیكه از كابل با خود داشت تا حدی مستقلانه و خودسرانه عمل نمود ازین سبب از طرف شاه امان الله مورد سرزنش و عتاب قرار گرفت ولی این معاهده بطور كُل غیر مترقبه و تصادفی برای رژیم شاه امان الله نبود زیراكه تلاش ها و چانه زنی های طولانی در مذاكرات با انگلیس بیش ازین حاصل دیگری در پی نداشت . لازم به تذكر است كه عدول رئیس هیآت افغانی از دستورالعمل نمیتواند صبغه حقوقی معاهده را مخدوش نماید .بعداز فروپاشی رژیم سیاسی شاه امان الله و بقدرت رسیدن نادرشاه ، انگلیس از ناحیه قبایل سرحدی نفس راحت كشید . چونكه نادرشاه زاده سیاست مكارانه خود انگلیس ها بود .در موضوع پشتونهای آنطرف خط دیورند آزادی نیم قاره هند از استعار انگلیس و تقسیم آن به دو كشور هند و پاكستان كه مصادف با حكومت شاه محمود خان بود ، روح تازه دمید . درین دوره بود كه موضوع قبایل سرحد در پارلمان مورخ ۲۶ جولای ۱۹۴۹ كشانیده شده و شورای ملی افغانستان در اثر خواست و فشار حلقات بر سر اقتدار قبیله گرا بطور یكجانبه و سمبولیك قرارداد را ملغی اعلان نمود . درحالیكه نظر به تعاملات مناسبات بین الدول ملغای یكجانبه و خودسرانه میثاقهای دو جانبه ویا چند جانبه اثرات حقوقی را در پی ندارد . از آن زمان به بعد جنگ سرد میان پاكستان و افغانستان در سر موضوع خط دیورند به پیمانه های مختلف ادامه دارد یعنی گاه به غلیان میآید گاه به سردی میگراید .در عصر محمدظاهر شاه ، سردار محمد داود منحیث صدراعظم كشور مسئله مرزی را با پاكستان به دستور كار خود قرار داده بحران آفرینی نمود . تنش میان دو كشور همسایه به غلیان خود رسیده حتیٰ احضارات نظامی گرفته شد ولی این تنش بغیر از خسارات اقتصادی برای كشور حاصل دیگری در پی نداشت . در زمان ریاست جمهوری سردار داوًد صدای دهل ( دا پشتونستان زمونژ ) بعداز یك وقفه سردی بار دیگر در فضا پیچید . بعداز آنكه مذاكرات با مقامات پاكستانی به ارتباط خط دیورند به بنبست رسید كه در آن زمان نیز بنام جهاد عناصر ضد رژیم داوًد به آغوش پاكستان جای گرفتند . عواقب آن منجر به ایجاد اوچاق های جنگ در بعضی از مناطق كشور گردید . بستن راه های تجارتی و تحریم های مناسبات اقتصادی و تجارتی پیامد های ناگوار دیگری را بالای شانه های مردم كشور تحمیل نمود .زمانیكه نیروهای چپی در نتیجه واقعه هفتم ثور به قدرت رسیدند ، از قرار تحریر واقعه نگاران جنرال ضیآالحق رئیس جمهور پاكستان با نورمحمد تره كی اولین رئیس جمهور رژیم چپی ها در حاشیه اجلاس كشور های عضو جنبش عدم انسلاك منعقده هاوانا در باره خط دیورند مذاكره نموده قرار گذاشتند تا ادامه مذاكره در بین هردو رهبر به ارتباط خط دیورند در كابل صورت گیرد . جنرال ضیاالحق پس از بازدید از ایران و مذاكره با مقامات ایرانی مسلمآ در خصوص دولت تازه بنیاد چپی ها در افغانستان ، وارد كابل گردید . این سفر رئیس جمهور پاكستان از طرف نورمحمد تره كی استقبال گردیده و ضیافتی به افتخار ضیاالحق در پغمان ترتیب داده شد . در مذاكراتی كه طی این دیدار رسمی در بین رهبران دو كشور پاكستان و افغانستان صورت گرفت ، جنرال ضیآالحق با اظهار نظر نیك در قبال تحولات افغانستان كه این مربوط به امور داخلی خود افغانستان است ، پیشنهاد نمود كه درصورت حل موضوع خط دیورند ( كه هدفش صحه گذاشتن به این خط است ) با رژیم كابل همكاری همه جانبه مینماید و مخالفت با امور داخلی دولت تازه بنیاد ندارد . همانقسمیكه امریكا نیز در آن زمان افغانستان را ساحه نفوذ شوروی میدانست و در اوایل علاقه بخصوصی به چگونگی انكشاف اوضاع در منطقه نداشت .درین ملاقات نورمحمد تره كی موضوع حق تعیین سرنوشت پشتونهای آنطرف مرز را مطرح نمود . واضح است كه حق تعیین سرنوشت مردم سوبا سرحد از نظر حكام افغانستان و پاكستان دو توجیه جداگانه و مخالف هم دارد . به همه حال مذاكرات پغمان بین دو رهبر به ارتباط خط دیورند و تنظیم مناسبات آینده دولتین به اساس صلح و همكاری به كدام نتیجه ئی نرسید . اما بعدآ مداخله كشور های ذینفع از یكطرف و بی علاقه گی كابل در بازگشت به مسئله بحران خط دیورند از جانب دیگر باعث گردید تا دشمنی ها در بین اسلام آباد و كابل روزبروز به وخامت گرائید و پاكستان با تربیه و مسلح ساختن مخالفین دولت به مداخله سریع و آشكارا مبادرت ورزید .روئسای جمهور بعدی نیرو های چپی كه یكی پی دیگری در بنای مبارزه بدست آوردن قدرت سیاسی در بستر حمایه كاخ كرملین در اریكه قدرت ظاهر شدند نیز نسبت وابستگی های خود نتوانستند باب مذاكره را با پاكستان در موضوع خط دیورند باز نموده و مناسبات سیاسی ـ دیپلوماسی را بهبود بخشند . همان قسمیكه دیده شد انكشاف بعدی اوضاع پیچیده سیاسی و نظامی باعث تباهی افغانستان گردید . بعداز رویكار آمدن دولت مجاهدین نیز پاكستان نقش تعیین كننده را در سیاست داخلی و خارجی كشور بازی نموده و بمثابه حامی و ارباب كُل سیاست افغانستان را سمت و سو میداد .در زمان مجاهدین به علت ادامه درگیری های داخلی در بنای تقسیم قدرت و فقدان یك دولت حقوق بنیاد از یكطرف و وابستگی رهبران مجاهدین با پاكستان و خوف آنها نسبت از دست دادن مبالغ اندوخته شان در صورت تخطی از اصول بازی سیاسی پاكستان از جانب دیگر ، موضوع خط دیورند مسكوت گذاشته شد تا كه پاكستان دست به ایجاد الترناتیف مجاهدین در چهره طالبان است یازید .گروه افراطی طالبان كه ستون فقرات این شبكه را اعضای استخبارات آی اس آی پاكستان تشكیل مینمود بعداز اشغال افغانستان دیر زمانی نگذشته بود كه به موضوع ایجاد به اصطلاح كانفدریشن افغانستان ـ پاكستان دامن زده و بازار این مرموزه را با تبلیغات وسیع گرم نگه داشتند . البته كانفدریشنی كه از موقعیت های دولتین قابل برداشت است ، افغانستان منحیث برادر خورد در ساختار پاكستان منحیث برادر بزرگ پیوست میابد . بالآخره اوضاع پیچیده مناسبات افغانستان و پاكستان مبتنی به خط دیورند منتج به آن گردیده است كه گاهی پاكستان خود را مدافعین پشتون های افغانستان قلمداد میكند . واقعه یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ كه مناسبات سیاسی و نظامی را در جهان و منطقه دگرگون نموده و مهور حوادث بار دیگر افغانستان قرار گرفت . رژیم قرون وسطی ئی طالبان سقوط داده شد و مرغ شاهی بطرف حامد كرزی به پرواز آمد. آقای كرزی با وجود فقدان پایگاه وسیع اجتماعی ولی به دستورامریكا در مسند قدرت قرار گرفت. دولت آقای كرزی یك ضلع اتحاد مثلث مبارزه علیه تروریسم است و لانه های مخالفین دولت امریكا در مناطق سرحدی آنطرف خط دیورند جابجا شده و از همدردی و همسوئی حلقات بنیادگرای مذهبی دو طرف مرز بر خوردار هستند .این بافت و موقعیت باعث میگردد تا پاكستان خود را حق به جانب شمرده به این ویا به آن شكل مسئله خط دیورند را مطرح كرده و از این موضوع استفاده قابل ملاحظه نماید . باوجود آنكه افغانستان كشور تحت الحمایه امریكا است ولی پاكستان پارتنیار ( شریك ) ستراتیژیكی معتبر امریكا در منطقه نسبت به افغانستان است بنابرین پاكستان با غنیمت شمردن موقع تلاش میكند تا از اعتبار خود به نزد امریكا ، بمثابه آله فشار بالای افغانستان در خصوص اختلافات اش با افغانستان استفاده نماید . و این موضوع رئیس جمهور كرزی را در حالت دشوار قرار داده است ، بخصوص كه از طرح ایجاد حصار امریكائی ها حمایت كردند . كمال ساده گی خواهد بود اگر فكر شود در شرائط فعلی كه هردو دولت وابسته به امریكا است نقش دولت های پاكستان و افغانستان در قبال موضوع خط دیورند تعیین كننده باشد بدون آنكه آخرین حرف را امریكا بزند . در حضور امریكا در منطقه و تسلط آن بالای افغانستان و پاكستان هر تغییراتیكه در باب خط دیورند بوجود آید ، قبل از همه منافع امریكا درنظر خواهد بود . رئیس جمهور كرزی با وجود تمام عكس العمل و حساسیت هایش همان را خواهد كرد كه امریكا گوید .آیا خط دیورند یگانه خط است ؟نظر به استناد تاریخ خط دیورند یگانه خطی نیست كه در پیكر ارضی و اتنیكی افغانستان كشیده شده است بلكه خط های دیگری نیز وجود دارد كه اقوام دیگر افغانستان را با زبان و فرهنگ مشترك از هم جدا نموده است . ولی هیچگاهی از طرف حاكمان وقت كه معضله خط دیورند را با همه آب و تاب صیقل دادند ، گاهی در باره خط های دیگر سخنی گفته نشده است و قرارداد های مربوط این سرحدبندی ها را با اختیار سكوت ، حق به جانب و مصلحانه تلقی نمودند .تاریخ مرحوم غلام محمد غبار كه منشآ معتبر بیان حقایق دوران معاصر افغانستان میباشد به ارتباط از دست رفتن خاك های افغانستان در مراحل مختلف چنین آمده است : ( ......... گاهی به علت تغلب اجانب از حدود افغانستان كاسته میشد ویا تجزیه میگردید.......... آخرین دولت در افغانستان كه حدود سیاست مملكت را با حدود طبیعی منطبق ساخت دولت ابدالی در قرن هژدهم بود . ولی در قرن نزدهم با انحطاط دولت ابدالی و استقرار دولت محمدزائی ، حدود كشور افغانستان از هر طرف ، مخصوصآ از جبهه شرق و جنوب ، قیچی شده رفت ، تا شكل كنونی اختیار نمود و از سواحل بحر و رود سند عقب زده شده و محاط به خشكه گردید .بدین ترتیب : در دوره شاه محمود ابدالی :ولایت خراسان در شمال مغرب افغانستان در سال ۱۸۰۳ بدست حكومت قاجاری ایران ( فارس ) افتاد .قلعه اتك در كناره سند در سال ۱۸۱۲ بحكومت سك پنجاب گذاشته شد .ولایت ملتان در سال ۱۸۱۸ بدست حكومت سك افتاد .در دوره محمدزائی : ولایت كشمیر در سال ۱۸۱۹ بدولت پنجاب ملحق شد .ولایت دیره غازی خان در سال ۱۸۲۱ به پنجاب گذاشته شد .ولایت دیره اسمعیل خان در ۱۸۲۱ بدست سك افتاد .ولایت پشاور را در سال ۱۸۲۳ سك اشغال نمود .ولایت سند را در سال ۱۸۴۳ دولت انگلیس گرفت .ولایت بلوچستان را در سالهای ۱۸۵۴ ـ ۱۸۷۶ حكومت انگلیس تصرف نمود .ولایت مرو را در سال ۱۸۸۴ دولت روسیه زاری ( تزاری ) گرفت .علاقه های شال ، فوشنج تا كوژك ، كورم و لندی كوتل در سال ۱۸۷۸ طبق معاهده گندمك از طرف امیر محمد یعقوب خان به حكومت انگلیس داده شد .ولایات سوات ، باجور ، چترال و علاقه های ارنوی ، وزیری ، داور چاگی و چمن در سال ۱۸۹۳ طبق معاهده دیورند از طرف امیر عبدالرحمن خان به انگلیس ها داده شد .علاقه پنجده ۱۸۸۵ بدست دولت روسیه زاری ( تزاری ) افتاد .ولایت سیستان ( قسمآ ) در سال ۱۸۷۲ ـ از طرف هیئت حكم انگلیسی به ایران ( فارس ) گذاشته شد . ( گرفته شده از صفحات ششم و هفتم جلد اول تاریخ میرمحمد غبار ) . درین برهه ، موضوعات میتواند بشكل ذیل برجسته گردد :قسمیكه دیده میشود از سال ۱۸۰۳ تا سال ۱۸۹۳ در مدت ۹۰ سال كه در سیر تاریخی دوره اندك است ، افغانستان چهارده بار مجبور به از دست دادن قسمی اراضی خود شده است . و در فهرست فوق الذكر از دست رفتن اراضی افغانستان در اثر قرارداد دیورند با كدام ویژه گی فوق العاده نسبت به سایر معاملات دیده نمیشود .موضوع دیگریكه درین فهرست قابل توجه است و برای عده ئی قابل درك هم باید باشد اینست كه در اثر قرارداد های تحمیلی ولایت خراسان در سال ۱۸۰۳ و ولایت سیستان ( ولو قسمآ ) در سال ۱۸۷۲ به ایران ملحق شدند . ولایت بلوچستان در سالهای ۱۸۵۴ و ۱۸۷۶ از بدنه خاك افغانستان جدا گردید . همچنان به نتیجه توافقات ۱۸۸۴ و ۱۸۸۵ ولایات شمالی مرو و پنجده به روسیه تزاری پیوست .عواقب این قرارداد های نابرابر مانند خط دیورند از یكطرف منجر به تقسیم ایتنیكی مردم شمال و شمالغرب كشور گردید و از جانب دیگر افغانستان از منابع سرشار طبیعی محروم گردید .در تمام این تحمیل ها نقش تعیین كننده را انگلیس در منطقه بازی كرده است . از لحاظ زمانی در بین معامله خط دیورند و معامله هاییكه مرو و پنجده به روسیه تزاری داده شد كدام تفاوتی دیده نمیشود . علاوه بر آن هرسه قرارداد توسط امیرعبدالرحمن خان صورت گرفته است . پس سوال مطرح میگردد كه چرا خط دیورند به داعیه تبدیل شده است ؟ در حالیكه چندین قرارداد از فهرست مذكور از هر لحاظ باهم مشابه هستند . مسلمآ عواقب خط دیورند همچون خط های دیگر مرزی كه اقوام بومی شمال افغانستان را از هم جدا نمود ، قوم برادر پشتون نیز در اثر این معامله حكام وقت متقبل صدمه جبران ناپذیر گردیدند . به گواهی تاریخ در نتیجه معامله خط دیورند تقریبآ شش ملیون نفوس از پیكر اصلی خود جدا گردیده و مردم افغانستان از سرحد طبیعی خود به عقب رانده شد . ولی سیاست بازان عوامفریب داخلی یكجا با دول مغرض منطقه با سوً استفاده از احساسات پاك مردم پشتون این موضوع را به داعیه شعار گونه تبدیل نموده ، خواستند كه از آن استفاده اعظمی نمایند درحالیكه خود بازی گران به بیهوده بودن این شعار ها به خوبی آگاه بودند و هستند . وقتیكه مسئله خط دیورند جدا از واقعیت های تاریخی مورد بحث و مداقه قرار میگیرد درآن زمان موضوع به انحراف كشانیده شده و اذهان در بحث ها و صحبت ها حاكم میگردد و هركس مطابق خواست و میل خود مسئله را توجیه و تفسیر مینماید .حتیٰ مباحثات منجر به تخریب همدیگر ، توسعه بدبینی ها و خصومت ها در بین اقوام و فرهنگ های مختلف میگردد . برداشت درست و قضاوت عینی در مورد خط دیورند مستلزم آنست تا به واقعیت های تاریخی رجوع شده و به استناد آن لب به سخن گشوده شود كه این استناد بیانگر موقعیت های حقوقی قضیه نیز میباشد .
استدلال داعيه داران الحاق و سطح اهميت تاريخی و حقوقی آن
استدلال هائيكه داعيه داران ( پشتونستان ) ويا الحاق طلبان اراضی آنطرف خط ديورند تا بحال ارايه نموده و به آن متمسك شده اند ، راميتوان به كتگوری های ذيل منقسم نمود :1 ـ عبدالرحمن خان در پای معاهده امضآ نكرده بود !؟2 ـ معياد اين قرارداد صد سال بود و با گذشت اين مدت ، قرارداد خود بخود ملغا ميگردد !؟3 ـ رئيس هيآت جانب افغانستان علی احمد خان در معاهده راولپندی در سال 1919 از دستورالعمل كابل عدول نمود !؟4 ـ قرارداد در بين هند برتانوی و افغانستان صورت گرفته بود ، بعداز فروپاشی استعمار انگليس در هند و ايجاد دو دولت هند و پاكستان ، يكجانب قرار داد از بين رفته كه اين باعث ملغای اتوماتيك قرارداد ميگردد !؟ 5 ـ معاهده ديورند بتاريخ 26 جولای 1949 توسط شورآ ملغا اعلام گرديد !؟طرفداران اينگونه دلايل هيچگونه اسناد و شواهدی بخاطر تثبيت ادعای خود ارايه نكرده اند كه مُقنع خاطر همگان باشد و بنظر من اينگونه استدلال ها مبتنی بر احساسات ذهنی بوده تا بيان عينی قضيه .حالا لازم است بالای هريك از دلايل پنجگانه فوق دقت صورت گيرد تا ديده شود اهميت تاريخی و حقوقی اين دلايل تا كدام حد معتبر است .
1 ـ عبدالرحمن خان در پای معاهده امضآ نكرده بود !؟ گذشته از آنكه دواستدلال اول و دوم در صف متحد قرار گرفته ولی همديگر را نفی ميكند . به اين مفهوم كه مدعی دليل اول امضآ كردن سند را توسط اميرعبدالحمن خان تآييد ميكند اما قرارداد را موًقتی ميداند . مدعی دليل دوم غيرموقتی بودن سند را تآييد ميكند ولی امضای كردن اميرعبدالرحمن را در پای سند تآييد نميكند ، اين يك پارادوكس است كه از لحاظ منطق مردود ميباشد . علاوه بر آن اين ادعا ها در هيچ شواهد ، اسناد و مدارك ديده نشده است و تمام اسناد معتبر به ارتباط اين موضوع صراحت كامل داشته و انگيزه های آن نيز يكايك در تاريخ كشور تسجيل گرديده است . بخاطر روشنی بيشتر موضوع ضروری ميدانم تا سخنان امير عبدالرحمن خان را در باب مسئله كه در ( حقيقت التواريخ ) موًلف حضرت علامه عبدالحق مجددی ذكر شده است ، نقل قول نمايم :امير ميگوید : بعد از اينكه سرحدات خود را با سائر همسايگان خود تحديد نمودم لازم دانستم كه سرحدات بين مملكت من و هندوستان را هم معين نمايم تا خطوط سرحدی اطراف مملكت من بطور قطعی محدود شده مثل ديوار محكمی به جهت محافظت مملكت من برقرار بوده باشد .......... خواهش نمودم كه سر مارتيمور ديوراند وزير امور خارجه هندوستان به رياست سفارت مذكور تعيين شود ......... من بايد مناقشاتی كه بين دولت من و هندوستان فراهم آمده است قطع و فصل نمایم . ( حقيقت التواريخ صفحه 301 ) .در جای ديگر اميرعبدالرحمن ميگويد ( ......... در نقشه يی كه فرمانفرما به جهت من فرستاده بود ولايات وزيری ، چمن نو ، ايستگاه راه آهن آنجا ، بلند خيل ، ميغلی ، مومند ، اسمار ، چترال و تمام ولاياتی كه بين آنها واقع است همه را جزً هندوستان مشخص نموده بودند . لذا مراسله متولی به فرمانفرما ( گورنر جنرال هند ) نوشته در باب طوايف سرحدی مآل انديش شدم كه خلص آن طور ذيل است : .......... من ميتوانم آنها را وادارم به مخالفت دشمن انگلستان و افغانستان به اسم جهاد در تحت بيرق حكمرانی كه مرد مسلمان و هم دين آنها باشد ( يعنی خودم ) بجنگند ..... من به تدريج آنها را رعايای آرام و مطيعی و دوست دولت انگليس خواهم ساخت وليكن هرگاه شما آنها را از مملكت من منقطع نمائيد به جهت شمايان آنها هيچ فايده نخواهد داشت و شما بايد هميشه با آنها مشغول جنگ و اشكالات بوده باشيد .......... اگر يك وقتی دشمن خارجی در سرحدات هندوستان حاضر بشود این طوايف سرحدی بدترين دشمنان شما خواهد بود .......... از مقطوع نمودن این طوايف سرحدی ..... شما شآن مرا در انظار مردم و رعايای خودم كسر مينمائید ..... ولی نصيحت مرا نپذيرفتند ..... چون نمی خواستم با دولت انگليس بجنگم و دشمن شوم به تمام مآمورين خود دستور العمل داده بودم كه بعداز وصول اين اطلاع ..... فوری از محل حركت نمايند ......در باب خط سرحدی قرار داده شد كه خط مذكور را از چترال و گردنهً بروغيل تا پشاور كشيده مشخص نمايند و از آنجا تا كوه ملك سياه معين نمايند و به اين قسم كه واخان و كافرستان و اسمار و طايفه مومند ، لعل پوره ، قدری از وزيری جزً مملكن ( مملكت ) من گرديد و ادعای حقوق خود را در باب ايستگاه راه آهن چمن نو و باقی ، بلند خيل ، كرم ، آفريدی ، باجور، سوات ، بُنير ، دير ، چيلاس و چترال ترك نمودم . هردو طغرا قرارداد نامه را در باب سرحداتی كه معين شده بود خودم و اجزاً سفارت مُهر و امضآ نموديم . ) حقيقت التواريخ صفحات 302 -303 305 ( . از سخنان صريح و روشن اميرعبدالرحمن خان و پروسه به نتيجه رسيدن توافقات كه با چانه زدن ها روی تعيين خط همراه بوده كه فوقآ ذكر شد چنين برميآید كه امير عبدالرحمن ، موضوع تعيين سرحد بين افغانستان و هند برتانوی را به رضآ وتمايل خود بخاطر رسيدن به ديگر اهداف سياسی و نظامی بشكل قطعی و برای هميشه مطرح نموده است وبه اين سخنان امير اجمالاتی ديده نميشود كه از آن توجيهات ديگری صورت گيرد . و همچنان قسميكه امير به زبان خود اقرار مينماید و اين مسًله به اسناد و شواهد بيشمار ديگر نيز تسجيل گرديده است ، دو نقل از معاهده را خود اميرعبدالرحمن خان و اجزای سفارت مهر و امضآ نمودند و در امضآ نمودن امير در پای سند شك و ترديدی نميتواند وجود داشته باشد .
2 ـ معياد اين قرارداد صد سال بود و با گذشت اين مدت ، قرارداد خود بخود ملغا ميگردد !؟ در ارتباط به موًقتی شمردن معاهده خط ديورند بايد اذعان نمود كه در تاريخ حقوق و مناسبات بين الدول معاهدات طويل المدت و موًقتی به ارتباط انتقال حق استفاده از مالكیت های غير منقول دولتی اعم در خشكه و بحر با درنظرداشت اهميت اقتصادی ، نظامی و ستراتيژيكی آن مشاهده گرديده است كه معمولآ اين چنين معاهدات نيز ماهيت استعماری را داشته است . بطور مثال در اخير قرن هژدهم قسمتی از خاك چين بنام تايوان طی یك معاهده طويل المدت استعماری در بين چين و انگلستان در اختيار انگليس قرار گرفت كه معياد اين معاهده در سال 1919 ميلادی ختم گرديد كه الحاق دوباره آن ، موضوع ( يك دولت و دو سيستم اقتصادی ) را در برابر دولت چين مطرح نموده است ، البته جزئيات این مسئله خارج از بحث مربوط ميباشد .مثال ديگر ـ معاهده موًقتی در بين ايالات متحده امريكا و دولت پاناما به ارتباط اجاره كانال پاناما توسط امريكائی ها بود كه در دهه هشتاد در زمان حكمرانی جنرال نورييگا ميعياد صد ساله اين قرارداد به پايان رسيد . امريكا خواستار تمديد اين معاهده به صد سال ديگر شد و جنرال نورييگا رئيس دولت آنوقت پاناما با تمديد مجدد مخالفت ورزيده ، خواستار استرداد اين كانال به دولت پاناما گرديد . اين مخالفت جنرال نورييگا باعث شد تا دولت رئیس جمهور ريگن جنرال موصوف را متهم به سازماندهی و قاچاق مواد مخدر نموده و با يك حمله كوماندوئی از طرف امريكا گرفتار و به زندان افگنده شد و رژیم حقوقی كانال پاناما كما فی السابق بلاتغيير باقی ماند . مثالهای ديگری نيز وجود دارد كه ملكيت ها بنابر معاهدات مووقتی طرف استفاده اين ويا آن دولت قرار گرفته است . اما تعيين سرحدات موضوعی است كه هيچگاه موقتی بوده نميتواند و چنين مثالی در تاريخ مناسبات دولت ها ديده نشده است ، بلكه تشخيص سرحدات بطور معمول در اثر جنگ ها ، پيروزی ها و شكست ها ، قوت و ضعف دولت ها معمولآ بر اساس معاهدات تحميلی صورت گرفته است . اقتباس قرارداد هفت ماده ئی خط ديورند درين مقاله خالی از دلچسپی نخواهد بود و ميتواند در موضوع زير نظر روشنائی بيشتر انداخته پرده از روی تمام برخورد های ذهنی و تعصبگرانه كه در طول تاريخ بيش از نيم قرنه بخاطر تحريف و مخدوش ساختن اذهان عامه مردم افغانستان بخاطر ادامه ماجرآ و سود جوئی از آن صورت گرفته است ، بردارد .
خلص معاهده : 1 ـ حد شرقی و جنوبی مملكت جناب امير صاحب از واخان تا سرحد ايرانی به درازی خط كه از نقشه كشيده شده و آن نقشه همراه عهدنامه ملحق است . 2 ـ دولت عاليه هند در ملك هائيكه آنطرف اين خط به جانب افغانستان واقع ميباشد هيچ وقت مداخله و دست اندازی نخواهند كرد . جناب اميرصاحب نيز در ملك هائيكه بيرون اين خط بطرف هندوستان واقع ميباشد هيچ وقت مداخله و دست اندازی نخواهند كرد . 3 ـ پس دولت بهيمه ً برتانيه متعحد ميشود كه جناب اميرصاحب اسمار و وادی بالای آنرا تا منگ در قبضهً خود بدارند . از طرف ديگر جناب اميرصاحب متعهد ميشوند كه هيچ وقت در سوات ، باجور و چترال معهً وادی درنوی بابا شكل مداخلت و دست اندازی نخواهند كرد . دولت بهيمهً برتانيه نيز متعهد ميشود كه ملك برمل را چنانكه در نقشه مفصك كه به جناب اميرصاحب از قبل داده شده و نوشته شده است به جناب اميرصاحب واگذار نموده و جناب اميرصاحب دست بردار از ادعای خود به باقی ملك وزيری و داور ميباشند و نيز دست بردار از ادعای خود به چاگی ميباشد . 4 ـ خط سرحد بندی بعداز اين به تفصيل نهاده و نشان كاری آن هرجا كه ممكن و مطلوب باشد توسط كمشنر های افغان و انگليس كرده خواهد شد . مراد و مقصد كمشنران مذكور اين خواهد بود كه به اتفاق يكديگر به يك سرحد موافقت نمايند و آن سرحد حتی الامكان به عينيه مطابق حدبندی كه در نقشه كه همراه اين معاهده ملحق است بايد بشود . ليكن محاسبه حقوق موجوده دهات كه به قريب سرحد ميباشند در مدنظر داشته شود . 5 ـ به نسبت مسئله چمن جناب اميرصاحب از اغراض خود بر چهاونی جديد انگريزی دست بردار شود و حقوق خود را كه در آب سركی تاری به ذريعه خريد حاصل نموده اند به دولت برتانيه تسليم مينمايند . بر اين حصهً سرحد خط حدبندی به حسب ذيل كشيده خواهد شد .خط سرحدبندی از سر كوه سلسله خواجه عمران نزديك پشاكوتل كه در حد ملك انگريزی ميباشد . اين طور ميرود كه مرغه چمن و چشمهً شيراوبه را به افغانستان ميگذارد . چشمه شيراوبه به عدل مابين قلعه چمن نو و تهانه افغانی مشهور در آنجا بنام لشكر دند ميگذرد . بعداز اين ، اين خط حد عدل مابين ريلوی ستيشن و كوهچه به ميان بلاك ميرود به طرف جنوب گشته شامل سلسله كوه خواجه عمران ميشود و تهانهً گواژ را از ملك انگريزی ميگذارد و راه را كه بطرف شوراوك از جانب مغرب و جنوب گواشه ميرود به تعلق افغانستان ميگذارد . دولت بهيمهً برتانيه هيچ مداخلات به فاصله نصف از راه مذبور نخواهند نمود . 6 ـ شرايط مذبور به عهدنامه را دولت عاليه هند و جناب امير صاحب افغانستان اينطور تصور ميكنند كه اين يك كامل و خاطر خواه فيصله جميع اصل اختلاف و رای و خيال كه در بين ايشان به نسبت سرحد مذكور بوده اند ميباشد و هم دولت عاليه هند و هم جناب امير صاحب بر ذمه خود ميگيرند كه انفصال اختلافات فقرات جزئی به مثال آن نوع اختلافات كه بر آن در آينده افسر های مقرره جهت علامت نهی خط حصه بندی غور و فكر خواهند نمود و به طريق دوستانه غور خواهد شد تا كه برای آينده حتی الامكان جميع اسباب شك و شبهه و غلط فهمی مابين دو دولت برداشته و دور كرده شود . 7 ـ چونكه دولت عاليه هند از نيك نياتی جناب امیر صاحب به نسبت دولت بهيمه برتانيه تشفی و اطمینان كامل خاطر دارند و خواهش دارند كه افغانستان را در حالت خودمختاری و استقلال و قوت ببينند ، لهذا دولت مومی اليه هيچ ايراد و اعتراض بر امير صاحب در باب خريدن و آوردن اسباب جنگ در ملك خود نخواهند كرد و خود دولت موصوف چيزی معاونت و امداد به عطيهً اسباب جنگ خواهند نمود . علاوه بر اين جهت اظهار و اعتراف شان نسبت به طريقه ً دوستانه كه جناب امير صاحب درين گفتگو و معامله ظاهر ساخته اند . دولت عاليه هند قرار ميدهند كه بر آن وجه عطيهً سالانه دوازده لك روپيه كه الآن به جناب ممدوح داده ميشود . شش لك روپيه سالانه مزيد نموده شود . المرقوم 12 ماه نوامبر 1893 مطابق 22 عقرب 1271 شمسی . ( حقيقت التواريخ صفحات 307 - 308 ) .قسميكه از صراحت مفادات مندرج و وضاحت عبارات آن ديده ميشود ، اين معاهده حاوی مجهوليت و رمز نبوده و تمام محتويات آن مشرح و مقاصد آن مبيين و مستدل ميباشد . هيچ يك از مواد هفت گانه مندرج اين عهدنامه دربرگيرنده ويا نمايانگر موًقتی بودن قرارداد نيست ، طوريكه بعضی ها بنابر برخورد ذهنی آنرا بنای استدلال خود قرار ميدهند . بلكه در ماده ششم اين معاهده ، بروی قطعی ، فصلی و كامل بودن اين فيصله تآكيد صورت گرفته است . در ماده هفتم اين معاهده قبل از همه سه مسئله مهم به نفع دولت امير عبدالرحمن خان در بدل واگذار شدن اراضی ذكر شده مربوط افغانستان به هند برتانوی ، درنظر گرفته شده است :1 ـ خودمختاری دولت امير ،2 ـ لغو قيودات در وارد كردن مهمات نظامی ،3 ـ افزايش جيره اميرازطرف انگليسها از دوازده لك روپيه به هژده لك روپيه . اين سه امتياز خود بيانگر صبغه اعتباری معاهده است . واضح است كه در نتيجه معاملات چيزی از دست داده ميشود و چيزی هم در بدل آن بدست آورده ميشود . با توجه به وضاحت معاهده نبايد بر پايه برخورد های ذهنی قومی و قبيلوی و منفعت جويانه آنرا به شكل مرموز و معما گونه تحت مطالعه قرار داد .
3 ـ رئيس هيآت جانب افغانستان در معاهده راولپندی در سال ۱۹۱۹ از دستورالعمل كابل عدول نمود !؟ استدلال ديگر الحاق طلبان اراضی از دست رفته ويا به عباره ديگر داعيه داران پشتونستان ، عدول علی احمد خان رئيس هيآت جانب افغانی از دستورالعمل كابل در معاده راولپندی 1919 عنوان ميگردد !!!خلاصهً دستورالعمل مركز برای علی احمد خان به صفت رئيس هيآت ازينقرار است :1 ـ در موارد مهم نظر تمام هيآت شرط است .2 ـ هيآت در حدود صلاحيت داده شده حرف بزند و متباقی مربوط مركز كابل است .3 ـ چيزيكه از آن صرفنظر شده نميتواند آزادی افغانستان و بعضی آزادی ها در باب مملكت ها و ولايات سرحد است . و صلح ما با بريتانیه با شروط ذيل است :اول : آزادی افغانستان دوم : محافظه حقوق مردمان سرحد سوم : تاديهً غرامات حربيه به هرناميكه باشد در مقابل افغانستان به عقد قرارداد هائيكه صدمه به استقلال آن وارد نميكند حاضر است . ( حقيقت التواريخ . افغانستان از امير كبير تا رهبر كبير . موًلف : حضرت علامه عبدالحق مجددی صفحه 370 ) .مقدم بر همه بايد عرض نمود كه اين دستورالعمل برای تنظيم برخورد و روش ديپلوماسی با جانب مقابل در هنگام بررسی مواد قابل بحث در ملاقات ، كاملآ مربوط جانب افغانی اين ملاقات است و مسئوليت هيآت افغانی در برابر دولت خود است كه آنرا رعايت كند و هيچ ربطی با روش جانب مقابل معاهده ندارد ، بنآ هيچ تآثيری در صبغه حقوقی معاهده نميداشته باشد . معمولآ در ملاقات های سياسی و ديپلوماسی كه منافع مستقيم طرف ها مورد بحث است ، هر طرف تلاش ميكند تا از ضعف و خلاهای جانب مقابل استفاده نمايد . به اين سبب گفته ميشود كه ديپلوماسی نه تنها علم سياسی است بلكه هنر سياسی نيز ميباشد . اما بعد ! قرار گزارش تاريخ ، علی احمد خان از دستورالعمل مركز تخطی نموده تا حدودی خودسرانه عمل نمود و به اين سبب بعداز بازگشت به كابل مورد سرزنش شاه امان الله قرار گرفته و مدتی زيرنظر حكومت خانه نشين گرديد . ولی بعداز مدتی مورد عفو قرار گرفته با خواهر شاه ازدواج نمود و بعد در پست های مهم نيز مقرر گرديد .تاريخ اشاره ميكند علی احمد خان از دستورالعمل لغزيد و قرارداد را به نفع انگليس امضا كرد با وجوديكه لغزش علی احمد خان اعتبار حقوقی معاهده را مخدوش نميسازد ، علاوه بر آن تاريخ واضح و روشن و دقيق نشان نميدهد كه علی احمد خان كدام لغزش را مرتكب شد و اين لغزش مخالف كدام بند دستورالعمل واقع گرديد . قسميكه محتوای دستورالعمل نشان ميدهد كه هيچكدام از مفاد آن حاوی مشروطيت ويا ترديد برسميت شناختن خط ديورند نيست .در ماده سوم دستورالعمل درحاليكه بالای آزادی افغانستان تآكيد گرديده ، آمده است ( بعضی آزادی ها در باب مملكت ها و ولايات سرحد ) . اين تذكار خود شكل مجمل را داشته و متردد برسميت شناختن خط ديورند نيست كه تآثيرات عملكرد هيآت جانب افغانی موضوع را منقلب نمايد و شايد هم ارتجاعی بودن مطلب دستورالعمل باعث لغزش علی احمد خان شده باشد .در شروط سه گانه ايكه در ماده سوم دستورالعمل آمده است نيز يكبار ديگر بالای آزادی افغانستان تآكيد گرديده است و به ارتباط سرحد گفته شده ( محافظه حقوق مردمان سرحد ) . اين مطلب نيز به مفهوم دستور اباح ورزيدن از شناسائی خط ديورند نيست . محافظه حقوق مردمان سرحد ، آن قسميكه به دستورالعمل گفته شده همچنان يك مطلب عام بوده ، امر عدم شناسائی خط ديورند را افاده نميكند . بناً” اين استدلال داعيه داران پشتونستان كاملآ ضعيف و فاقد هرگونه اساسات حقوقی ميباشد .
4 ـ قرارداد در بين هند برتانوی و افغانستان صورت گرفته بود ..........!؟ استدلال ديگر مدعيان الحاق دوباره سرزمينهای آنطرف مرز اينست كه ميگويند : قرارداد در بين هند برتانوی و افغانستان صورت گرفته بود ، بعداز فروپاشی استعمار انگليس در هند و ايجاد دو دولت هند و پاكستان ، يكجانب قرار داد از بين رفته كه اين باعث ملغای اتوماتيك يعنی خودبخودی قرارداد ميگردد !؟با تفاوت از گذشته ها شيوه زورگوئی ، تجاوز و اشغال كشور های ضغيف توسط ابرقدرت ها بخاطر استثمار و ارضای آزمندی های اقتصادی رنگ ديگری بخود گرفته است . امروز دولت های متجاوز قبل از همه تلاش ميكنند تا موازين حقوق بين الدول را با توجيه و تفسير مغرضانه روپوش اعمال تجاوزكارانه خود قرار داده و بهره برداری را با ايجاد حكومت های دست نشانده تحت شعار های دموكراسی ، حقوق بشر ، حقوق زن ، حقوق كودك وغيره تعميل مينمايند بدون آنكه سرحدات جغرافيائی كشور تحت تجاوز متضرر گردد .اما در گذشته های تاريخی خواص جنگها و مداخلات نظامی قدرتمندان در حريم دولت های ضعيف بشكل ديگری بوده و عواقب اينگونه جنگها و تجاوزات نظامی منجر به اشغال مستقيم و از آن خود كردن اراضی كشور های ضعيف ميگرديد و معاملات استعماری نيز بيشتر در بنای قبض و بسط ساحه خاك صورت ميگرفت . به همين اساس مرز های دول ، فاقد ثبات دوامدار بوده و هر آن لحظه ميتوانست در اثر جنگ های نابرابر تغيير نمايد . زیراكه آن زمان قوانين بين المللی كه متضمن خلل ناپذيری سرحدات دولت ها باشد وجود نداشت . بنابرين كشور هائيكه در گذشته زير استعمار ابرقدرت ها چون انگليس ، فرانسه ، روسيه تزاری ، هالند ، هسپانيا و بعضی ممالك زورمند ديگر قرار داشته اند ، سرحدات آنها از همان دوره استعماری ( قانون جنگل ) به ميراث مانده است .باوجوديكه بعداز جنگ جهانی اول پيمان ( اتحاد ملت ها ) تآسيس شد كه عدم تجاوز به حريم دولت های ديگر يكی از اصول اين نهاد شمرده ميشد ولی بسياری دولت های ضعيف در قبض دولت های قدرتمند منحيث مستعمره منقسم گرديده و قلمرو آنها محسوب ميگرديد . تجاوز يك دولت به مستعمره دولت ديگر به مفهوم تجاوز به خاك دولت استعمارگر تلقی ميگرديد . اينگونه تعامل و تعادل تا مشتعل شدن جنگ جهانی دوم كه عامل آن آلمان هيتلری بود ادامه يافت .بعداز پايان جنگ جهانی دوم ( اتحاد ملت ها ) بمثابه نهاد ناكام در تآمين صلح بين المللی ، از طرف كشور های فاتح ملغا اعلام گرديده و در جای آن ( سازمان ملل متحد ) تآسيس گرديد كه خلل ناپذيری سرحدات موجوده را بخاطر جلوگيری از جنگ و تشنج و تآمين صلح پايدار يكی از اصول همزيستی مسالمت آميز ملل تلقی نمود . همانطوريكه در عمل ديده شد ، تجاوز در بنای دعوای الحاق دوباره اراضی زمان استعماری را منشور سازمان ملل متحد غيرمشروع ميشمارد كه مثال زنده آن تجاوز نظامی عراق عليه دولت كويت است كه در سال 1990 بوقوع پيوست اما بعداز فيصله شورای امنيت سازمان ملل متحد در سال 1991 توسط حمله نظامی ايالات متحده امريكا با پشتيبانی جوامع بين المللی به عقب زده شد .اگر به استدلال فوق الذكر اعتبار حقوقی قايل شويم ، پس بخاطر بدست آوردن ولايات از دست رفته شمالی مرو و پنجده كه در عين شرايط قرار دارد اقامه دعوا نمائيم . به اين معنی كه : اميرعبدالرحمن خان معاهده واگذارشدن اين دو ولايت را با روسيه تزاری امضآ نموده بود ، نه با تركمنستان !؟ قسميكه در آنزمان آسيای ميانه به شمول تركمنستان مستعمره و تحت اشغال روسيه تزاری قرار داشت و در زمان شوروی نيز تركمنستان دولت مستقل نبود . اما حالا نه روسيه تزاری وجود دارد كه با او قرارداد امضآ شده بود ونه هم شوروی ، بلكه تركمنستان منحيث دولت مستقل و دو ولايتيكه در گذشته جزً خاك افغانستان بوده مربوط قلمرو اين كشور است .آيا ممكن است كه اين دو ولايت از دست رفته را افغانستان بار ديگر بدست آورد ؟؟؟ به ارتباط موضوع همچنان قابل يادآوری است كه در تعاملات حقوق و مناسبات بين الدول بخاطر جلوگيری از ايجاد تشنج ، اصول ( انتقال حق ميراث ) از دورانهای طولانی مروج است . بر اساس اين پرنسيپ وقتيكه يك دولت در اثر جنگها ، انقلابات ، جنبش های آزاديبخش ويا ديگر عوامل زايل ميگردد يا سلطه استعماری خود را در يك كشور از دست ميدهد ، درينصورت دولت جانشين يك سلسله حقوق و وجايب را با درنظرداشت سطح وابستگی اين حقوق و وجايب و اهميت حياتی آن بدولت جانشين بر اساس اصول ( انتقال حق ميراث ) متقبل ميشود .مثلآ اتحاد شوروی سابق كه عضو دايمی شورای امنيت ملل متحد بود ، بعداز زوال آن اين حق به روسيه فدراسيون يكجا با مسئوليت پرداخت وام های اتحاد شوروی سابق به كشور های غربی از جمله به كلوپ پاريس انتقال نمود . مثال برازنده ديگر بازهم ولايات مرو و پنجده است كه روسيه تزاری تساحب شده بود ، بعداز سقوط رژيم تزاری به دولت شورا ها و بعداز فروپاشی شوروی به دولت مستقل تركمنستان منحيث انتقال حق ميراث تعلق گرفت . مثالهای زیادی در باب وجود دارد كه ذكر همه آنها باعث تطويل كلام خواهد شد .
5 ـ معاهده ديورند بتاريخ 26 جولای1949 توسط شورآ ملغا اعلام گرديد !؟اين استدلال ديگريست كه الحاق طلبان به آن متكی ميشوند .بلی ! معاهده ديورند بتاريخ فوق الذكر زير احساسات پاترياتيسم از يكطرف و فشار حكومت شاه محمود خان از جانب ديگر از طرف شورای ملی يكجانبه و احتجاج گونه ملغا اعلام گرديد . حالا ميبينيم كه آيا قرارداد بين الدول ميتواند يكجانبه طرف ملغا قرار گيرد و آيا با الغای يكطرفه صبغه حقوقی قرارداد متضرر ميگردد !؟گذشته از نامهائيكه نسبت به وفق جانبين ويا جوانب ، به عباره ديگر طرفين ويا اطراف ، به اصطلاحات ادبی ما معمول است مانند قرارداد ، معاهده ، پيمان ، عهدنامه ، توافقات و امثالهم كه بعضآ تعريف هايی نيز با تفاوت هايی به آنها قايل شده اند اما قرارداد های بين الدول را از لحاظ ماهيت و عواقب حقوقی آن ميتوان بطور كُل به دو بخش تقسيم نمود : 1 ـ قرارداد مشروط ( نسبی ) 2 ـ قرارداد مطلق ( قطعی ) . و از همينجاست كه اصطلاحات و تعاريف مختلف از قرارداد های بين الدول ناشی ميگردد .قرارداد نسبی ويا مشروط عبارت است از قبول وجايب بخاطر پيشبرد ويا انجام يك هدف مشترك و واحد ستراتيژيك . و اين نوع قرارداد ها خاصيت رضاكارانه ويا داوطلبانه را ميداشته باشد . و عواقب حقوقی آن مستلزم ايفای وجيبه يی است كه دولت عضو تا زمان بقای عضويت اش عهده دار اجرای آن شده است . و اين نوع قرارداد ها بشكل پيمان ها، پاكت ها ، اتحاديه ها و امثالهم ظهور مينمايد . شرايط عضويت داوطلبانه و خروج داوطلبانه از عضويت در همچون قرارداد ها از قبل پيشبينی ميگردد . اما قرارداد مطلق ويا قطعی عبارت است از معامله دو جانبه ويا چند جانبه يی است كه عواقب حقوقی آن منجر به تعيين و تشخيص مرز منافع دول عضو قرارداد ، ميشود . و اينگونه قرارداد ها اغلب اوقات شكل تحميلی را بخود داشته و به وسعت نفوذ و اختيارات بيشتر كشور های پرقدرت می انجامد . ازآنجائيكه معاملات در بنای تقسيم مستقيم منافع صورت ميگيرد بناً مفادات اين نوع معاملات حاوی شرايط خروج داوطلبانه ويا الغای يكطرفه نميباشد . سقوط اعتبار حقوقی و الغای يكطرفه آن وقتی برحق تلقی ميگردد كه يكی از جوانب قرارداد از اجرای مواد مندرج قرارداد برخلاف منافع جانب مقابل سرپيچی نمايد . مثلآ در خصوص معاهده ديورند دولت هند برتانوی بطور آعم سه امتياز را به نفع دولت عبدالرحمن خان عهده دار گرديد :
1 ـ خودمختاری ، 2 ـ لغو قيودات در وارد كردن مهمات نظامی 3 ـ افزايش جيره ، در صورت عدم اجرای اين تعهدات ويا يكی از آنها ، دولت اميرعبدالرحمن خان مستحق بود تا قرارداد ديورند را يكجانبه فسخ نمايد .قرارداد های گندمك و ديورند با انگليس ، قرارداد های ولايات مرو و پنجده با روسيه تزاری و بعضی قرارداد های ديگر كه باعث از دست رفتن بخشی از سرزمين افغانستان گرديده ، همه قرارداد هائيست كه مرز منافع دولت ها را مشخص نموده است . اين معاهدات را نميتوان با فسخ ويا ملغای يكجانبه اعتبار حقوقی آنرا ساقط نمود . اعلام الغای يكجانبهً همچون توافقات از لحاظ حقوق بين الدول هيچ مفهومی ندارد ، بنابرين منشور ملل متحد به مثابه عاليترين نهاد حقوقی سازمان ملل متحد كه حافظ و متضمن خلل ناپذيری مرز های جغرافيائی دولت ها است ، مخالف ايجاد تشنج در بنای استرداد اراضی دورانهای استعماری ميباشد .
موضع قبايل پشتون و بلوچ آنطرف خط ديورند در قضايا

به نسبت بي كفايتي و وابستگي حكام دوران مختلف دولت افغانستان از يكطرف ، حرص و آزمندي دول استعمارگر بخصوص استعمار لجام گسيخته انگليس از جانب ديگر ، آغاز تالان شدن اراضي كشور به دوره شاه محمود ابدالي با از دست رفتن ولايت خراسان در شمال غرب افغانستان در سال 1803 ميلادي تعلق ميگيرد كه سلسله مراتب آن تا معاهده خط ديورند سال 1893 در بخش اول اين مقاله بالترتيب بيان شده است . از همان زمان به بعد ولايات از دست رفته جنوبي و شرقي را بنام مناطق آزاد و به حكومت هاي بين افغانستان و هندوستان مسمي نموده و به مرور زمان حكومت هند برتانوي با اعطاي خلعت و انعام به سران قبايل ، نفوذ خود را به اين مناطق توسعه بخشيد .
تاريخ گواهي ميدهد ، هر زمانيكه جنگ و مناقشات در بين افغانستان و هند برتانوي بر سر اراضي از دست رفته شعله ور گرديده به مرحله تعيين كننده و نهايي رسيده است ، درين حالت حساس به نسبت معاملات خوانين قبايل با جانب مقابل ، اين تلاشها به شكست مواجه گرديده است . قسميكه در زمان امير دوست محمد خان در سالهاي 1836 و1837 بار ها تلاش بخاطر الحاق پشاور و مناطق ديگر قبايلي صورت گرفت اما نتيجه آن باعث تضعيف ، شكست و بالآخره از بين رفتن خود امير و جانشيني شاه شجاع بنابر توطئه انگليس گرديد .
تراژيدي جدا شدن اين خاك ها از پيكر كشور و قرار گرفتن آن زير فرمان استعمار و بيگانگان ، براي مردمانيكه باشندگان اين سرزمين ها بودند غير قابل تحمل و به منزله آن بود كه گويا طفل معصوم را از آغوش مادرش جدا كرده باشند . در آن زمانها تا وقتيكه سران قبايل به (( دوشيدن دو گاو شيري )) هنوز عادت نكرده بودند درد مردم خود را به نسبت جدايي از مادر وطن بخوبي احساس مينودند . به اين سبب تلاش هايي بخاطر الحاق دوباره اراضي از دست رفته انجام ميدادند ولي متآسفانه نسبت وابستگي حكام وقت با دولت استعماري انگليس به خواست برحق آنها جواب قناعت بخش داده نميشد .
توجه خوانندگان به يك مثال از تاريخ جلب ميگردد : .......... درحاليكه مردم كرم در سال 1888 توسط سردار شيريندل والي پكتيا به امير عبدالرحمن خان پيشنهاد نموده بود كه ما اتباع افغانستان بوديم و هستيم ، پس شما ما را از قلمرو انگليس جدا و به افغانستان منظم نمائيد . اما امير جواب داده بود كه امير محمد يعقوب خان علاقه كرم را بدولت انگليس گذاشته است و من درين مورد نميتوانم با انگليس طرف شوم ، شما خود جدائي خود را از انگليس بدست آوريد . همچنين در 1890 نمايندگان افريدي ها به نزد امير آمده و بغرض حمله به قشله هاي سرحدي انگليس رهنموني خواستند ولي امير امتناع ورزيد . مردم بلوچ تا اواخر ارتباط خود را با افغانستان نگه داشتند و حتي نوروز خان رئيس بلوچهاي خاران تا 1893 همه ساله اشتران مهاري و دوشاب و خرما به علامت وابستگي به افغانستان در دربار كابل ميفرستاد . اما امير هنوز رسمآ به همراهي به تقاضاهاي اين مردم خودداري ميكرد . امير اين روش را در مورد استدعاي تمام مردم باجور ، تيرا ، وزيري ، مسعود وغيره معمول داشته بود . تا اين حركات طوري فراهم ميشد كه بايستي مردمان سرحدات آزاد از امير عبدالرحمن خان توسط خود او مآيوس گردند و بالآخره تن به اطاعت دولت انگليس دهند .( غبار ، افغانستان در مسير تاريخ ، جلد اول صفحات 686 و 687 ) .
از وضاحت تذكرات فوق ميتوان نتيجه گرفت كه قبايلي هاي پشتون و بلوچ تا امضاي قرارداد ننگين ديورند ، اميدواري خود را بخاطر پيوند مجدد در وطن مادر از دست نداده بودند با وجوديكه عده يي از سران قبايل به اين مسئله همچون منبع عوايد مينگريستند . اما با امضاي خط ديورند ، گُل اميد مردم مظلوم قبايل به خزان پيوست و بالآخره مردم قبايل تن به تقدير دادند و سران قبايل به بهره برداري از مسئله ادامه دادند .
اميرعبدالرحمن خان درين باره ميگويد : عادت روًساي طوايف سرحدي اين بود كه در تابستان وقتيكه هواي ولايات خود شان گرم ميشد نزد حكمران هاي افغانستان ميآمدند و به امراي افغانستان ميگفتند كه ما دوست شما ميباشيم و از آنها وجه نقد و خلعتي ميگرفتند . زمستان نزد حكام هندوستان ميرفتند و از آنها وجه نقد و خلعتي ميگرفتند . ازين جهت هردو دولت آنها را تحت محافظت خود ميدانستند .( حقيقت التواريخ صفحه 300 )
در جاي ديگري امير عبدالرحمن خان در مكتوب خود به انگليس مينويسد : .......... اين طوايف سرحدي كه به اسم ياغستان معروف اند ..... آنها هميشه مشغول تاخت و تاراج خواهند بود . تا زمانيكه دولت شما قوي و آسوده ميباشد ميتوانيد آنها را با زور ويا زر آرام نگهداريد .......... بايد خوب بدانيد كه اينها مانند دشمن ضعيفي ميباشند كه آنها را شخص قوي تا زمانيكه خود او قوتي دارد ميتواند آنها را مطيع نگهدارد ..... ( حقيقت التواريخ صفحه 302 ).
در زمانهاي استعمار انگليس در هند ، تلاش عده از سركردگان قبايل بخاطر الحاق دوباره با مادروطن داراي انگيزه هاي معيين و مشخصي بود ميباييست اين تلاش ها از جانب حكومات وقت همكاري و پشتيباني ميگرديد . زيرا كه مردم جدا شده از پيكر افغانستان ، گذشته از مشتركات زباني ، قومي و قبيلوي كه با اينطرف مرز داشتند ، از لحاظ عقيدتي اين مردم از يك دولت كاملآ اسلامي بسوي يك دولت تقريبآ غير اسلامي در حال پيوست بودند و از لحاظ حس پاترياتيسم و آزادي خواهي نيز انگيزه بسيار قوي مسبب الحاق دوباره وجود داشت ، يعني جدا شدن از يك كشور آزاد و پيوستن به اسارت انگليس . به مرور زمان آرمان الحاق دوباره مردم مظلوم قبايل آزاد با منافع مادي سران قبايل گره خورده و مسله قبايل آنطرف مرز به منبع درآمد و بدست آوردن پول و امتياز تبديل گرديد .
هر قدريكه زمان ويا دوران دولتداري ها از بالاي خط ديورند عبور نموده به همان اندازه از عينيت موضوع الحاق دوباره كاسته شده و بالآخره ترجيح برسميت شناختن خط ديورند در بدل استقلال كامل افغانستان از جانب دولت اماني و بعدآ شكست استعمار انگليس در هند و تقسيم نيم قاره هند به دو دولت ، مسئله الحاق دوباره را به يك خيال باطل تبديل نمود .
با تقسيم نيم قاره هند به دولت هاي هند و پاكستان ، درحاليكه دو انگيزه مهم و اساسي بخاطر الحاق دوباره يعني آزادي از قيد استعمار انگليس و متعلق بودن به يك دولت اسلامي ، براي مردم قبايل از بين رفته بود ، اما بازار مسله قبايل به اثر هياهوي حكومت شاه محمود خان كه اين دوره مصادف با شكست استعمار انگليس و تقسيم نيم قاره هند بود گرمتر گرديد . تبليغات وسيع و با آب و تاب به وسايل اطلاعات جمعي افغانستان براه انداخته شد ، مراكز كمك به آزادي خواهان پشتون در كابل و بعضي نقاط ديگر باز گرديد ، نامگذاري ها به افتخار پشتونستان صورت گرفت ، نهم سنبله بنام « روز پشتونستان » اعلان شد كه همه ساله با مصرف گزاف ازين روز تجليل ميگرديد ، خلاصه احساسات مردمان پشتون افغانستان به حد كافي تحريك گرديد . در آنسوي مرز نيز جنبش آزادي خواهي مردم پشتون و بلوچ به تحركاتي دست يازيدند .
غلام محمد غبار درين باره چنين مينويسد : بعداز آنكه دولت انگليس در 3 جون 1947 اعلاميه تخليه هند را نشر نمود ، در 21 همين ماه جرگه عظيم بنو در پشتونستان محكوم تشكيل شد . و نمايندگان تمام « پشتونستان » آزاد و محكوم و بلوچستان ، و احزاب بزرگ از قبيل : خدائي خدمتگاران ، جمعيت العلماي سرحد و زلمي پشتون در آن شركت و فيصله كردند كه : « پشتونها نه هند ميخواهند و نه پاكستان ، بلكه ميخواهند درين كشور يك حكومت آزاد پشتون براساس جمهوريت اسلامي تشكيل شود . » .......... درينوقت عبدالغفار خان مشهور در « پشتونستان » به پيروي مهاتماگاندي به جمعيت رضاكاران زلمي پشتون امر كرد كه از عدم تشدد كار گيرند .( غبار ، افغانستان در مسير تاريخ ، جلد دوم ، صفحه 234 ) .
بعداز ايجاد پاكستان و بعداز آنكه تمام اراضي مناطق سرحدي و قبايل شامل تشكيلات جديد اداري ـ ارضي پاكستان گرديد ، مردم قبايل پشتون و بلوچ آنسوي سرحد دوبار اراده خود را براي پيوستن به پاكستان رسمآ اظهار نمودند .
1 ـ در زمان ايجاد پاكستان به ريفراندم اشتراك نموده اراده پيوست با پاكستان را گزيدند . اگر چنديكه تاريخ به غيرعادلانه بودن برگزاري ريفراندم يعني توطئه پاكستان و سوً استفاده آن از احساسات مذهبي مردم با گذاشتن قرآن شريف و كتاب هندو ها در محل رآي گيري اشاره كرده است ، ولي انجام ريفراندم با همه نيرنگ پاكستان و اظهار اراده مردم يك واقعيت است كه نميتوان از آن چشم پوشي نمود .
2 ـ بار دوم مردم قبايل پشتون و بلوچ در همه پرسي تصويب قانون اساسي سال 1973 اشتراك نمودند . اين مطلب نيز گوياي آن حقيقت است كه مردم خود را شهروندان اين جامعه دانسته و اراده خود را در تصويب وثيقه ملي كشورشان اظهار نمودند .
طوريكه تاريخ گواهي ميدهد بعداز معاهده خط ديورند و بخصوص بعداز ايجاد پاكستان ، در آنطرف سرحد هيچگاهي موضوع الحاق دوباره به افغانستان مطرح بحث نبوده است بلكه گاه و بيگاهي حركت هاي نمايشي استقلال طلبانه تحت شعار ايجاد « پشتونستان مستقل » از طرف خوانين قبايل بخاطر گرم نگه داشتن بازار « پشتونستان » و استفاده مادي از آن ، براه انداخته ميشد . به دليل اينكه :
1 ـ قبايل آزاد از لحاظ سياسي زير سلطه هيچكسي قرار نداشته و ايالت سرحدي « پشتونستان » و « بلوچستان » عضو كامل الحقوق فدراسيون پاكستان است . همانطوريكه حكومات افغانستان نيز در طول ماجرآ ، چه در ملاقاتهاي رسمي ويا غيررسمي ? در اعلاميه ها ، جلسات، شعار ها وغيره ، داد و فرياد نموده و به اين نقطه تآكيد كرده اند كه خودمختاري براي قبايل داده شود . ظفرالله خان وزير خارجه وقت پاكستان در نامه ارسالي اول جنوري 1948 خود عنواني نجيب الله خان « نماينده فوق العاده و ممثل مخصوص اعليحضرت » در مذاكرات سياسي 1947 بين كابل و اسلام آباد منعقده پاكستان مينويسد : « تا جائيكه موضوع به پتانهاي( پشتونها ) ولايت سرحد مربوط است من هيچ ترديدي ندارم كه آنها ، در پاكستان براي ترقي موئسسات اجتماعي و عرفاني و سياسي خويش ، از آزادي كاملي بهره مند خواهند بود ، و آنها همان حكومت اختياري را دارا خواهند بود كه ساير ولايات پاكستان آنرا دارا باشد . حصول پاكستان مرهون زحمات مشتركه تمام ولايات ميباشد و ازينرو سياست حكومت پاكستان به نسبت هريكي از ولايات همان صورت واحدي را خواهد داشت .» ( غبار افغانستان در مسير تاريخ جلد 2 صفحه232 ).
2ـ از لحاظ مذهبي نيز مردم قبايل مرزي نه تنها بخشي از جامعه اسلامي پاكستان را تشكيل ميدهند ، بلكه « ابتكار عمل » فعاليت هاي اسلامي چون ايجاد مدارس اسلامي بيشمار ، تربيه كادر هاي اسلامي ، صدور فتواي جهاد در منطقه وغيره را در دست دارند
3 ـ از لحاظ اقتصادي ، علاوه بر آنكه اين مردم كُلآ به سيستم اقتصادي پاكستان وابسته هستند ? در عين حال افغانستان را يك كشور غريب ? تهي دست و گشنه « همان قسميكه است » ميشناسند . از قرار واقعه نگاران ? عبدالولي خان پسر خان عبدالغفار خان در سال 1963 به كابل سفر نموده و در بازگشت خود به پاكستان ? طي يك مقاله عقب ماندگي افغانستان را بيان ميكند و ترجيح ميدهد كه « پشتونستان » بايد جزً قلمرو پاكستان باقي بماند نه با افغانستان وصل شود .
براي امروز يگانه جذابيت براي قبايلي هاي پاكستان كه زبان مشترك با مردم پشتون افغانستان دارند ، آنها را وادار نخواهد ساخت تا زندگي بيغم خود را گرفتار غم افغانستان نمايند . از جانب ديگر پاكستان را فراموش نبايد كرد كه در مقابل هرگونه تغييرات در موقعيت سياسي ، جغرافيائي و اتنيكي در منطقه با تمام نيرو و توان خود مذبوحانه مقاومت خواهد كرد . زيراكه موضوع قبايل براي پاكستان حياتي تر نسبت به افغانستان است ، به دليل اينكه دولت پاكستان از اراضي ئي تشكيل گرديده است كه بيشتر اين اراضي در گذشته جزً خاك افغانستان بوده است . يعني از جملهً پنج ايالتيكه دولت فدرالي پاكستان را تشكيل ميدهد ، در صورت عملي شدن خواست جانب افغانستان حداقل سه ايالت آن به نفع افغانستان بايد تجزيه شود ، بنظر من اين كار مطلقآ ناممكن است . اما سرجنبانيدن سران قبايل به غوغاي حكومات افغانستان فقط يك هدف را دنبال ميكند كه او عبارت است از » دوشيدن گاو شيري « است و بس . خان عبدالغفار خان زعيم « پشتونستان » در لحظات اخير زندگي خود وصيت كرد كه او را بعداز مرگش در جلال آباد دفن كنند . مگر او نگفت كه مرا به آخرين نقطه خاك هاي از دست رفته افغانستان دفن كنيد و در آنجا مناره يادبود اعمار كنيد تا تاريخ بداند كه اين خاك ها مطعلق به افغانستان است . ويا اينكه خان وصيت نكرد كه مرا در وسط خط استعماري ديورند دفن كنيد تا نسل آينده بداند كه مردم دو طرف خط يكي بوده و خان عبدالغفار خان اين خط را حتي بعداز مرگ خود قبول ندارد . ولي خان وصيت كرد كه تا به جلالآباد دفن شود . خان با اين وصيت خود به اولاد و احفاد خود يك ميراث با ارزش را براي آنها بجاي گذاشت كه تا اين جنجال مرزي خاتمه نيابد و دوشيدن گاو شيري ادامه پيدا كند .
به هرحال در پلان سران قبايل نه الحاق به افغانستان مطرح است ونه هم جدا شدن از پيكر پاكستان ، بلكه بدست آوردن مفاد مادي و امتياز از دولت هاي پاكستان و افغانستان ، و طبق ميراث و وصيت خان عبدالغفار خان ، سران قبايل نميخواهند كه موضوع به يكبارگي و براي هميشه خاتمه يابد . منابع خبري ضم گزارش سفر اخير حامد كرزي به پاكستان بتاريخ 24 اكتوبر 2005 مينويسد : « احزاب قومگراي پشتون پاكستان حق تجديد موافقه ديورند را ندارند و آنها معتقد اند كه پشتونهاي افغانستان و مناطق سرحدي شمالي پاكستان با هم يك نژاد هستند ، لذا خط تقسيم بين آنها لازم نيست » . اين اظهارات ويا بهتر گفته شود اين چرنديات ، هر شخصي را كه حتي معلومات ابتدايي در باره مسايل سياسي دارد ، شگفت زده و حيرت انگيز خواهد نمود . اگر دولت ها مطابق مرزهاي اتنيكي يا نژادي ايجاد و تنظيم شده بتوانند ، بشريت شاهد يك طوفان نابخردانه خواهد شد كه هركس به يخن هركس بچسپد بخاطريكه مرز جغرافيايي خود را با مرز اتنيكي مطابق نمايد . در كره ارض مملكتي وجود ندارد كه مرز جغرافيائي آن با مرز اتنيكي تطابقت داشته باشد . به اساس گفته آنها كه مرز بين هم نژاد نبايد وجود داشته باشد ، پس تمام جهان بايد در چهار دولت هم نژاد يعني نژاد سفيد ، نژاد زرد ، نژاد سياه و نژاد سرخ منقسم ميگرديد . اين يك برداشت جاهلانه ، كور و قرون وسطي ئي است كه در چوكات علوم سياسي و اجتماعي اصلآ و مطلقآ مطرح شده نميتواند . با وجود مضحك بودن اين عقيده ، اما اين يك اظهار نظر است كه بناي آنرا وصيت خان عبدالغفار خان تشكيل ميدهد ، به مفهوم اينكه ( سرحد لازم نيست ، نه صلح ونه جنگ ، نه آنطرف و نه اينطرف ) .
سقوط اتحاد جماهير شوروي به مثابه صيقل گر جهت خارجي مسئله خط ديورند و متعاقبآ ايجاد دولت مجاهدين و ظهور طالبان كه مجموعآ يك دهه را دربر گرفت ، قضيه خط ديورند را به خواب وقفه ئي فرو برد .
سقوط شوروي و بلاك سوسياليزم و واقعه يازدهم سپتمبر 2001 دو پديده ئي است كه به دگرگوني موقعيت هاي سياسي و نظامي دولت ها در سطح جهان و منطقه انجاميده و نگرش جديد در حقوق و مناسبات بين الدول را در قبال داشت ، افغانستان همچون مهور حوادث در هردو واقعه ، جنگها ، ويراني ها و قرباني هاي بيشمار را متحمل گرديد كه مرحله نوبتي دگرگوني ها درين ملك بدبخت عبارت از سرنگوني حكومت طالبان و ايجاد دولت حامد كرزي بود . پاكستان كه با از دست دادن طالبان ظاهرآ خود را متضرر ازين بحبوحه ميداند ، در حال تجديد تاكتيك هاي خود درقبال افغانستان زير شعاع هياهوي مبارزه با تروريسم ميباشد .
احتمالآ موقعيت جديد پاكستان باعث احياي مجدد جنبش هاي قومي كه اتحاد پشتونهاي افغانستان و پاكستان و ايجاد يك دولت « پشتونستان » را شعار خود قرار داده است ، شده باشد . در 29 اكتوبر 2004 ميلادي منبع خبري « آسيا تايمز » درين باره چنين نوشت : ( گزارشهاي رسيده از ايالات سرحد شمالغربي پاكستان و ايالت بلوچستان حاكي از احياي مجدد جنبش هاي قومي پشتونها و فعاليت آنها روي منطقه حساس « خط ديورند » است . ) اين مطلب بار ديگر حواس انسان را بسوي پلانهاي ستراتيژي امريكا و انگليس در منطقه ميكشاند . با موجوديت نيروهاي امريكا و انگليس و تآثيرات آنها در حل موضوعات منطقوي ، مسئله مناسبات پاكستان و افغانستان بطور كُل و موضوع خط ديورند بطور خاص پيچيده تر گرديده است ، درحاليكه جزئيات سياست اين دو ابرقدرت در قبال موضوع هنوز مرموز است و گذشته از اهداف ستراتيژيكي امريكا و انگليس تعيين سياست تاكتيكي آنها بستگي به چگونگي انكشاف اوضاع سياسي و نظامي در منطقه دارد . انكشاف اوضاع در عراق نيز داراي تآثيرات مستقيم در سياستگذاري امريكا در افغانستان ميباشد . ولي به همه حال پاكستان تلاش دارد تا از اعتبار خود در نزد امريكا به مثابه آله فشار بالاي افغانستان در حل موضوعات في مابين استفاده نمايد .

مردم افغانستان و خط ديورند
بعداز برپا شدن غوغاي پشتونستان ، حكام ماجراجو و قبيله گرا خواستند تا مسئله « پشتونستان » به سمبول عشق به وطن و وطنپرستي براي مردم افغانستان تبديل شود ، از نام مردم و ملت سخن گفتند و تصور ايجاد كردند ، هركسيكه با موضوع « پشتونستان » هرقدر لجوجانه تر و بي منطق تر برخورد نموده فرياد ميكشد ، آنشخص به همان اندازه وطنپرست تر از ديگران جلوه مينمايد . به تبليغ و ترويج اينگونه طرز نگرش ، در ساحات خارج از حيطه مناطق جنوبي كشور ، حضرات شوربازار ، « روشنفكران » بلي گو و « منورين » گرد دسترخوان زمامداران با استفاده از وسايل اطلاعات جمعي كشور و با نوشتن كتابها و مقالات ، نقش عمده را بازي كردند . ولي بازهم موضوع و اهميت قضيه خط ديورند در تمام افغانستان توسعه و دلچسپي نيافته و به چوكات روشنفكري چند ولايت جنوبي و شرقي منحصر ماند كه گاه و بيگاهي دست به تجمعات و مظاهرات ميزدند .
طوريكه ديده شد از جمله حكمروايان افغانستان سردار داوًد با موضوع پشتونستان تند تر از ديگران برخورد نمود و مناقشات در بين دولتين پاكستان و افغانستان به احضارات نظامي كشيد كه بعدآ با ميانجگري شاه ايران و عربستان سعودي از وقوع جنگ جلوگيري بعمل آمد . به اين سبب داود خان را وطنپرست تر از ديگران تلقي مينمايند . درحاليكه مسلم است داود خان بيشتر از ديگران متعصب تر و قبيله گرا تر بود . متآسفانه چنين طرز ديد در نوشته هاي روشنفكران و حتي در تاريخ نيز جاي گرفته است .
اگر قضاوت همين باشد كه داود خان وطنپرست تر از ديگران بود و به اين سبب موضوع پشتونستان را با تند گوئي و تندخوئي مطرح نمود ، پس اينگونه قضاوت منطقآ حكم ميكند كه شاه امان الله و وزير خارجه آن محمود بيگ طرزي كه در بدل استقلال افغانستان خط ديورند را برسميت شناختند ، بايد خائنين ملي شناخته شوند ! در حاليكه شاه امان الله با درنظرداشت منافع ملي كشور متوصل به امضاي قرارداد راولپندي گرديد . او منافع عموم مردم افغانستان را نسبت به وابستگي هاي زباني و قبيلوي ترجيح داد و نخواست كه پاي افغانستان در باطلاق مهلك خط ديورند فرو رود . بزرگان گفته اند : « دو تربوز به يك دست جاي نميشود » . يا بپذيريم كه هياهوي « پشتونستان » يك غوغاي احساسات ذهني تمايلات قبيلوي است و هيچگاه سمبول پاترياتيسم شده نميتواند ، ويا بپذيريم كه پشتونستان سمبول پاترياتيسم و علامه عشق و علاقه به وطن است ، به اين سبب داود خان وطنپرست تر از ديگران بود ، شاه امان الله خان و محمود بيگ طرزي خائنين به وطن هستند .
نواختن نغاره » دا پشتونستان زمونژ « به سبك آركيستر مسكو و دهلي و گوش دادن به اين آواز دلخراش براي اكثريت مطلق مردم افغانستان چه در شمال و چه در جنوب مصنوعي و تحميلي بود ، اين كار بخاطر ارضاي خاطر تمايلات قومي زمامداران خانداني صورت ميگرفت كه از آن سران منفعت جوي قبايل آنطرف ديورند سود ميبرد . بنابر اين داد و فرياد هاي پشتونستان خواهي صرف به حلقات روشنفكري چند ولايت جنوبي چون قندهار و مشرقي منحصر گرديد . اما خبر اين همه هنگامه ها از نام به اصطلاح » ملت به پا خاسته « افغانستان انلارج داده ميشد . در تمام جريان اين بحبوحه قندهار ، جلال آباد و كابل منحيث پايتخت مراكز اظهار احساسات حلقات روشنفكري در قبال موضوع بوده است . در حاليكه افغانستان داراي 34 ولايت كه در آن زمان 28 ولايت بود و مردم ولايات ديگر بغيراز دغدغه پر مصرف جشن قبيله پسندي نهم سنبله بنام « روز پشتونستان » كه شاهد آن ميبودند ولي با متباقي هياهو و احساسات قومگرايانه زمامداران امور نه كاري و نه خبري داشتند . و اين را هم نميتوانستند درك كنند كه اين همه دغدغه با مصرف كمرشكن براي بودجه ناتوان از ماليه ايشان رونق ميآبد . اين مردميكه از نام آنها صحبت ميشد حق نداشتند كه فكر كنند ، حزينه مليونها دالري كه صدقه سر سران قبايل ميگرديد اين همان پولهايي است كه بنام ماليه از جيب مردم با زندگي بخور نميرشان كشيده ميشود . غبار درين باره مينويسد : حكومت شاه محمود خان بعداز شكست در قضيه پشتونستان ، براي حفظ ظواهر دست به يكنوع نمايش و صحنه سازي بيسود و پر مصرف زد ، مثلآ هر ساله روزي را بنام « روز پشتونستان » جشن ميگرفت ، ميداني را در كابل بنام « پشتونستان » مسمي كرد ، و بيرقي را به همين نام معلق در هوا افراشته نگهداشت ، در حاليكه رياستي بنام « قبايل » در كابل ، و شعب آن در بعضي ولايات افغانستان معنآ بشكل « مهمانخانه مجاني مسافرين از هر دستي » درآمده بود كه بودجه گزاف و بي فايده آن از ماليات مردم تمويل ميگرديد . هدف اين رياست بي مسئوليت ، بيشتر معتاد ساختن واردين پشتونستاني به استراحت رايگان و يكنوع تجارت سياسي بود . بعضآ بدون آنكه كاري انجام دهند مسكن و معاش ميگرفتند . و برخي هم به انتفاع از هر دو طرف ميپرداختند . ( غبار ، ج 2 ، ص 234 ) .
در سالهاي 1345 تا1350 هجري شمسي كه بحران قحطي ، خشك سالي و زمستان فوق العاده شديد پيهم باعث تباهي انسانها و مواشي ولايات شمال ، شمالغربي ، ولايات مركزي و جمله مناطق كوهستاني كشور گرديد . در آن زمان نيز تنش در بين پاكستان و افغانستان در بناي خط ديورند ادامه داشت . راه هاي مواصلاتي مال التجاره از طريق خاك پاكستان به اثر تنش ميان دو كشور مسدود بود . به اثر تقاضاي افغانستان از جامعه جهاني ، امريكا و كانادا حاضر شدند تا گندم و ديگر مواد ارتزاقي بخاطر نجات مردم قحطي زده تا بندر كراچي پاكستان برسانند . در حاليكه امريكا و كانادا مي فهميدند پاكستان از خاك خود اجازه نخواهد داد . ولي از راه شوروي آنها نميخواستند اين كمك ها را ارسال نمايند زيرا كه مناسبات شرق و غرب در اثر شدت جنگ سرد ، به دشمني گرويده بود و در مسئله خط ديورند نيز موضع امريكا و شوروي متخالف بود . قرار حكايات بعضي از ناظرين ، كشتي غول پيكر امريكا حامل هزاران تن گندم در بندر كراچي لنگر انداخت . اما پاكستان اجازه نداد تا اين مواد به گرسنگان برسد و از تلفات سنگين انساني و حيواني جلوگيري شود . پاكستان با اين عمل وحشيانه و دور از انساني خود به زمامداران امور افغانستان ، براي داعيه داران « پشتونستان » و الحاق طلبان سرزمين هاي از دست رفته فهماند كه بايد شما حكام افغانستان با پاكستان از مدارا كار بگيريد ، ورنه ما پاكستاني ها ميتوانيم باعث تباهي شما افغانها باشيم . و چنين سياست پاكستان هنوز ادامه دارد .
علاوه بر آنكه كمك هاي جهاني براي مردم در حال تباهي نرسيد و هزارها انسان كه مربوط آن « ملت » است كه از نام آنها زمامداران امور صحبت ميكنند ، با خوردن گياه هاي وحشي سر به نيستي نهادند ، حكام زمان كوچكترين تآثيراتي در بهبود اوضاع فاجعه بار نداشته ، با صرف مليونها دالر از جيب همين « ملت » براي رضائيت خاطر سران قبايل و فرو نشاندن غليان احساسات پوچ و بي مفهوم قبيله پرستي ، به نواختن دهل « دا پشتونستان زمونژ » ادامه دادند . اين يك گوشه ئي از مظالم زمامداران وقت است كه در حق تمام مردم بلا استثنآ اعم از اوزبيك ، هزاره ، پشتون ، تاجيك ، تركمن ، ايماق وغيره اقوام ساكن در كشور روا داشته شد كه بطور نمونه بيان گرديد .

ادامه دارد
آدرس ايميل نويسنده
E_mai akbarhemat4@hotmail.com





هیچ نظری موجود نیست: