سه‌شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۴

دکتور جمال سينا دليری


نقش استقلال
درحفظ وماندگاری هویت ملی

بـدون هیـچ شـک وتردیدی، هویـت ملی واستقلال واقعی دریـک جامعه، دوروی یک سکه ای اند که درما ندگاری وبازتاب چهرهء راستین یک ملت نقش اساسی وتعین کنـند ه را با زی نمود ه وحفظ وماندگاری هویت ملی درتداوم تاریـخ،نیزدرگـرو پـیوند متناسب هویت واستقلال است.
به بیان دیگر، فلسفهء وجـودی هستی ومانـدگاری هویـت راستین ملی درجغرافیای معیـن سـیاسـی مـادامـی فـعلیـت یـافــته وبـه زمـانـه هـا پـیوستــه اسـت کــه جامـــعهء مزبورازاستقلال واقعی درهمه ابعاد آن بهره مند گردیده باشد.
برای درک بهتـراهمـیت پیـوند هویـت واستـقلال وارزش اسـاسـی این دومقولهء مهم جـامـعه شناسـی درشـکل گیـری حیـات اجـتماعی دریک قلمـروویژه، ناگزیریم بگونهء اجمال به بررسی این دومقوله وتقدیرتاریخی آن درسرزمین آریانا ویا ایران قدیم وفرهنگی بپردازیم.
مسلماً برای فهم هویت ملی، شناخت ملت ازمنظرسیاسی وتاریخی یک امرضروری ولازمی پنداشته میشود، که این پدیده در ذات خود درگرو فهم عمیق هویت تاریخی، دینی وفرهنگی نیز میباشد. درباورشرقی- باوجود رایج گردیدن مقولات ومفاهیم هویت ملی وغیره که وابسته به اواخیر سدهء نزده میباشد- ریشهء هویت وملت را دردل دین وفرهنگ جستجو مینمایند، که ازتاریخ به مراتب دیرینه ای برخوردار میباشد.
اما این مسأله ازدید دانشمندان علوم سیاسی اروپایی فراتر ازسدهء هجده نبوده وآنرا پدیدهء زادهء انقلاب صنعتی وتسلط بورژوازی ملی وایجاد دولت- ملت های جدید میدانند. اندیشهء شکل گیری مقوله هایی ازگونهء وحدت ملی، منافع ومصالح ملی، ارادهء ملی، اقتداروحاکمیت ملی، فرهنگ ملی، تاریخ ملی، خصایل ومشخصات ملی وزنجیرهء گسترده ای ازین مقولات ومفاهم که ریشه درنفس مقولهء هویت ملی دارند، ازدید نظریه پردازان غربی، برمیگردد به دهه های پسین سدهء هجده واوایل سدهء نزده، که درحقیقت امربستر زایش وظهورآن اروپا بوده وثمره ونتیجهء انقلاب صنعتی ورویداد های ناشی ازآنست، که به حاکمیت بلا منازع بورژوازی ملی انجامید.
پیروزی انقلاب صنعتی، تسلط بورژوازی ملی، نه تنها باعث دگرگونی های نوین درعرصه های مختلف زندگی اجتماعی گردید، که درعین زمان مایهء شکل گیری وپیدایش اندیشه های جدید گردید، که می بایست قرائت ویژه ای درزمینه های زندگی مادی ومعنوی ازمنظرسیاسی میداشتند.

زدایش فاصله ها بین مراکزشهروروستاها، تأمین روابط انتقالاتی ورفع موانع وسنتهای دست وپاگیراجتماعی، که بیشتر ازپیش سبب فشردگی هرچه بیشتر کتله های اجتماعی درحوزه های مشخص ومعین جغرافیای- سیاسی گردید، ازیکسو وازجانب دیگرشکل گیری وپیدایش دولت- ملت های جدید بمثابهء عمده ترین پیامد انقلاب صنعتی وحاکمیت بورژوازی ملی، مایهء باروری وگسترش بیشتراندیشه های جانبدار ملت، هویت ملی وسایر مفاهیمی ازین دست گردیده وآنرا درمحوربینش دانشمندان علوم سیاسی وجامعه شناسی قرار داد. زیرا سرنخ سایرمقولات دیگردرخود مقولهء ملت نهفته بوده وبدون تعریف ملت نمی توان به تعریف اساسی هویت ملی وهویتهای دیگرفرهنگی وتاریخی پرداخت.
به سخن دیگر، پیدایش نظامهای سیاسی- اجتماعی نوین با ساختاراقتصادی ویژه وقانونمند، نیازمند تعریف ویژه ای ازملت- وسایرمؤلفه های دیگریکه دریکه سازی ویگانگی ساختاراجتماعی عمل مینمود- بود.
ازینرو، متکای بینش تحلیلگران سیاسی را مفاهیمی تشکیل میداد که نقش یگانه گر در ساختارملت داشتند. مانند: زبان، فرهنگ، تاریخ، نژاد، سرزمین مشترک، "حافظهء جمعی" ویا " عواطف ودرد مشترک تاریخی".
البته، درتعریف ملت و مؤلفه های سازندهء آن دیدگاه های مختلفی وجود دارد، که عمده ترین تصنیف بندی ازدیدگاهای مزبورپیرامون ملت و مؤلفه های مربوطه، اینها میتوانند باشند:
ملت درتعریف امروزی ومعادل سازی که برابربا نیشن انگلیسی وبرخاسته ازریشهء لاتینی نسیو،است، بیانگرخون ونسب مشترک است.
- برخی ازرشته های علوم سیاسی بجای مقولهء ملت، به اقتدارسیاسی وجامعهء مدنی می اندیشند.
- فلاسفه، تاریخ مشترک ویگانگی فرهنگی را عامل وحدت ملی وسنگ بینای شکل گیری ملت میدانند.
- جانبداران جغرافیایی- سیاسی، جغرافیا وسرزمین مشترک را اساس تشکل ملت میدانند.
- برخی جامعه شناسان وروان شناسان " آگاهی جمعی" را معیارتشکل ملت قرار میدهند.
- عدهء دیگری ازاندیشه ورزان امورسیاسی وجامعه شناسی، درجنب مشترکات بالا درد ورنج مشترک وعواطف جمعی را نیزدر امرتشکل ملت دخیل دانسته، آنرا جزیی ازمؤلفه ها میپندارند.
ازمیان این مؤلفه ها، برخی زبان مشترک، دین مشترک وسرزمین مشترک را مهمترین شاخصهء تعریف ملت میدانند، ولی بخش عمدهء دانشمندان امورسیاسی، زبان، فرهنگ وسرزمین مشترک را اساس وملاک تشکل ملت پذیرفته اند.
لیکن، برخی ازدانشمندان معاصرهردو اصل بالا را نه پذیرفته، بدین باوراند که اصل زبان، فرهنگ، تاریخ، دین ونژاد مشترک، ویژهء اقوام است نه از ملتها. زیرا درتاریخ چنین ملتی که اصول یگانه گربالارا درخود نهفته داشته باشد، به جزدربرخی کشورهای بسیارکوچک، هرگزسراغ نداریم. بناءً ازدید این تحلیلگران سیاسی، " ملتها مجموعه های انسانی ای هستند که درقلمروجغرافیایی معین درزیرفرمانفرمایی یا حاکمیت یک دولت به سر میبرند. به همین دلیل، سه مفهوم کشور، ملت، دولت میتوانند به جای یکدیگربه کارروند." ازهمین سبب باوردارند که: « ملتهای مدرن پدید آمده ازدل فرایند " ملت سازی" دردوران مدرن اند، نه پدیده های ازلی تاریخی. هویت یکپارچهء جمعی را درمیان قومیتها باید جست. قومها اغلب دارای زبان ومذهب وحافظهء جمعی یگانه وچه بسا نژاد واحد اند. اما ملتها معمولاً ترکیبی ازقومیتها هستند».
اما برخی ازبینش وران امورسیاسی وجامعه شناسی، درشرایط کنونی نیزبدین باورهستند که پیش ازانقلاب صنعتی دراروپا، همچنان پیش ازتسلط حاکمیت بورژوازی ملی وایجاد دولت- ملت های مدرن هم ما مجموعه های انسانی ای را سراغ داریم، که ازگذشته های بسیار دور تاریخ، اصلها ومؤلفه های یگانه گرملت را درخود داشته اند ومیتوانند مظهروتجلیگاه ملت یگانه باشند. بگونهء مثال بدین باور اند که با فرارسیدن مدنیت اوستایی ومسکن گزین شدن آریایی ها- که شاخصهء مهم مدنیت اوستایی شهرنشینی ویکتا پرستی را میدانند- تشکل ملت بمیان آمده است که این نمونه را تا فروپاشی سرزمین خراسان بزرگ وتسلط حاکمیتهای استبدادی قبیلوی صائب میدانند. بگونهء مثال دردوران آریایی ها، چون سرزمین مشترک(آریانا)، دین مشترک( زردشتی) وزبان مشتر( آریایی یا اریک) وجود داشته است. بناءً میتوان ملت آریایی گفت. همچنان درعصرخراسان بزرگ، سرزمین مشترک( خراسان)، دین مشترک( اسلام) وزبان مشترک( فارسی- دری) وجود داشته، لذا میتواند مظهربیان ملت خراسانی باشد.
پس آنانیکه ملت وهویت ملی را پدیدهء منحصربه سدهء هجده نمیدانند وهویت را درامتداد تاریخ وشاخصهء تمایزملتهای کوناگون میدانند، بدین باوراند که: هویت عبارت است ازحقیقت شی یا شخص ویا چگونه بودن شی ویا شخص که مبتنی بر صفات جوهری باشد. صفاتی که سازنده شخصیت حقیقی یک فرد یا خانواده، قوم ویا ملت است. درحقیقت صفت وشخصیتی که اساسی ترین وجه تمایزافراد، خانواده ها، اقوام وملتها پنداشته میشود، که این امرمسلماً نتیجهء تأثیرات متقابل فرد وجامعهء ویژه میتواند باشد.
وازینجاست که هویتهای فردی، جمعی ویاقومی وملی بوجود می آید.
پس هویت ملی درحقیقت امـر، مجـموعهءارزشـهای متعالـی است کـه یـک مـلت درطـی رونـد تاریـخ وجودی خویـش دریـک جغرافیای معین ومشخص ازخود بودیعه گذاشته است، که حضوروبودن آن ملت را درتاریخ معرفی واثبات مینماید.
بعبـارت دیگر، هویـت ملـی بیان چـهرهء راستین یک ملت است، که چگونه بودن، چـگونه زیستن وچـگونه ماندن آن ملـت را درقلمروویژه ودایرهء معین تاریخی معرفی وبـیان مـیدارد. وبرمبـنای همـین ویژگـی هـای بـودن، زیستن ومانـدن اسـت که ملـــتها ازهمدیگرمتمایزمیگردند.
اما، تنــها دلایلـی که برشمردیم به تنـهایی برای توجیه هویت ملی در پیویهء تاریخ کافــی نیست. زیــرا تمام ملل د نیا بگــونه ای بودند وزیستند وماندند، ولـی ازمیان این مجــموعــه، صرفـاً مللــی حضـورتـاریــخی خــویـش را تسـجـیل نــمودنــد، کـــه بـا ابــتکاروخلاقیت آغازنموده وبا میراث گذاشتن عالی ترین ارزشهای مدنی وفرهنـگی ماندگاری خویش را بیمه نمودند.
لــذا، ارزشــهای ملــی ای که درشکل گــیری هویت ملی یک ملــت درطول زمان وجــودی آن اثرگــذار بــوده وبگونه ای درثبات، تشخص ومانـدگاری هویـت ملی نقش خویش را بجای گــذاشته اند، مهمترین آن عبارت اند از: ارزشهای تاریخی، فرهنگی، د ینی، زبانی، مدنی، سیاسی، اسطورهء وگاهی هم شخصیتهای شاخص ملی، که بی هیچ تردیدی مفصلهای بزرگ تاریخ را تشکیل میدهند.
اما درمیان این مؤلــفه ها و ارزشهای نامبرده آنچه که مهمترازهمه درتعین هویـت ملــی میتواند نقش اساســی وتعین کننده ای را ایـفا نماید، همانا" فرهنگ ملی"،"زبان ملی" و"تاریــخ ملی" میباشد. زیــرا هویــت ملی بدون فرهنگ مـلی وفرهنگ ملی، بدون زبان ملی، وزبان ملی، بدون تاریخ ملی، هرگز نمیتواند تفسیر وبازبینی گردد.
فــرهنـگ ملــی، کـه درحقـیقـت نُـماد شخصیت یــک ملـت اسـت، تجـــسم عـینـی خـویـش را مرهــون زبان ملی پـنداشته، بوسـیلهء آن معرفـی گـردیده، درپویهء تاریخ، بگونهء مدونات ویژهء آن زبان، هویـت معینی بخود کسب مینماید.ازینجاست که زبا ن ملی، حیثیت شناسنامهء یک ملت را بخود گـرفته یک ملت را ازگمنامی تاریخی نجات میبخشد، که تاریـخ آریانای بزرگ ودربُعد زمانیِ دیگری خـراسان زمین، بهترین نماد وگــواه راستین این مدعا دربرابرمداخـلات متکرری است که بساازکشورها را درکـام خود فروبُرده چیزی جزاسم ازخود برجای نگذاشتند. اما درین سرزمین مداخله گـران به انـحای مخـتلف مضمهل گـردیده، زبان وفرهـنگ خویش را به نـفع زبان وفرهنـگ بومی خـراسانـی ازدسـت دادند.
بدیـن مبـنابـوده است که نیـاکان بزرگ وخردمـند ما، برای رهایـی ازگمنامی وبـی هویـتی درروند تاریـخ، بیش ازهرعنصری به عنصرفرهنــگ وزبان، بـهای بـزرگـی بخشیده، درین راستا ازهیچگونه فداکاری، فروگذاشت نه نموده اند.
ولـی نه هرفرهنگ ، چون مفهوم فرهنگ درقلمروآریانای بزرگ، برخلاف جوامع امریکایـی واروپایـی - که برای اولـین باردرقـرن هـجده بیشترمورد توجـه وبررســی قـرارگـرفت- ازژرفــای بیشتروگذشـتهء تاریــخی دور ودرازی، برخورداربوده است. فرهنـگی که درمحوربینش خردمـندان وآفرینش گـران ما قـرارداشـته، درحقیقت امــر، فرهنــگ خلاق وهدفداربوده است. زیرا عامل عمدهء محرک اینگونه فرهنگ، واقعات مستمرطبیعت وابـعاد اصیل انسانـی، وهدف آن آرمانهای نسبی است که آدمی را برای دسترسی به قلهء شامخ اصالت زندگی، به تکاپو وجنبش وامیدارد.
یکی ازویژگی هایی که فرهنگ حوزهء آریانای بزرگ را بافرهنگ غربی متمایز میسازد، مایه گـرفـتن ازروح بـرتـروروان متـعالــی انـسان اسـت، یعـنی اتـکا برپـایهء معنویت است، که این امردرغرب بیشترناشی ازجنبه های مادی زندگی میباشد.
پیش کسوتان دانش وخرد ما، سده ها پیش به اهمیت فرهنــگ توجـه بزرگی مبذول داشته، نه تنـها حیات ومانـدگاری یک ملت را وابسته به خلاقیتهای فرهنگی میدانستند، کـه روان سالـم وشـکوفای آنرا درگـروفرهنـگ می پـنداشتند. چنانکه فردوسـی بزرگ دراثـرجـاودان خویـش که هرواژهء آن با ژرف اندیـشی هرچه بیشتربـیان گــردیده است، این مهم را بگونهء ذیل به تصویرمی کشد:
... دلت دارزنده به فرهنگ وهوش به بـد درجـهان تـا توانـی مکوش
کسی کَـش بُـوَد مایـه وسنـگ آن دهــد کـودکان را بـه فـرهنگیـان
زفـرهنـگ وازدانـش آمــوختــن سِـزَد گـردلــش بایــد افــروختــن
چنـین داد پاســخ بــد و رهنــمون کـه فرهنـگ بـاشد زگـوهـرفزون
کـه فـرهنــگ آرایـش جــان بــُوَد زگــوهـرسـخن گفــتن آسـان بـود
گهربی هنرزاروخواراست وسست به فـرهنـگ باشد روان تـندرست...
آری! جستجوی رستـگاری انـسان درمعـنویـت متعالـی، اززمـرهء مـظاهـری اند که درتشکل فرهنگ ملی ما نقش اساسی وتعین کننده داشته ویگانه روش تشخص فرهنگ ملی ما نسبت به سایرفرهنگها درپهنهء هستی نیزدرهمین رمزنهفته است.
مـؤلـفهء د یگری که هویـت ملـی د رآن شـکل میـگیرد،وبـمرورایام نضج وقـوام پـیدا مینمایـد، هـما نا تاریـخ ملـی اسـت.انـسان ایـن مـوجـود پـر راز و رمـزوآفــریدهء بـر تر، موجـودی است که هم بگذشـته مینگرد و آنرا مـورد بررسـی وپـژوهش قرار داده ازآن بهره مـند میگردد وهـم به آیـنده نگریسته درفکرچاره بینی فردای خویش است، که این گذشـته نگری وآینده بینی،یکی ازویژگیهای منحصربه فرد انسان میباشد. زیرا انسان مادامـی به آیـندهء خود باورمـند وبدورازاضطراب میتواند باشـد، که ازگذشـتهء خویش شناخـت علمـی ومنطقـی داشـته باشد. گــذ شتهء او، تـکیه گاه امروزوفردایـش پنـداشته میشود. درک وشناخـت این روند پرفراز وفرود با همهء خلاقیتهای ماندگارش رسالـت علمی است که به آن تاریخ میتوان نام نهاد.
بـناءً بررسـی ایـن آفرینشها، خلاقیـتها وارزشـهای مانـدگارانـسانی دررونـد تـکامـل اجـتماعی دریک جـغرافـیای ویـژه( که گاهــی حـدود آن دچاردگرگونی گردیده)، بـنام تاریـخ ملـی نامـیده میشود. لذا تاریخ ملی هرملتی، یکی ازشاخصه هـای بارزآن ملــت با ملتهای دیگراست.
بدین مبنا، تاریخ ملـی، که همانا درک وشناخـت آفریـنش هـا وارزشهای گرانقدریک ملت درروند زمان ودرحدود مـرزهــای نسبتاً مشـخص است، مبیین زبان و فــرهنـگ غنامند ملی ودرکلیت آن، هویت ملی میباشد.
واما، بحث کنونی ما پیرامون اهمیت استــقلال درحفظ وماندگاری هویت ملی است. اسـتقلال که درحــقیقـت دارای معانــی وتـعابیرگــوناگــون بـوده وبمعنی « بـرداشــتن، برآمدن، ازفرازی نظاره کردن، اندک شمردن، آزادی داشـتن وبـدون مـداخــلهء کسـی کارخود را اداره کردن» (دکترمحمـد معین) نیزبیان گـردیده اسـت، بدون هـیچ تردیدی مظهرراستین حفظ هویت است.
تجربه تاریخی مبیین وموئید این حقیقت درخشان است که هرطـایفه وقوم وملتی که ازاســتقلال وآزادی عمل برخـوردارنبوده، راه زوال درپیش گـرفته آرام آرام ازصحنه هستی بیرون گـردیده، جزخاطـرات سینه به سینه ویاد دهانی چیزد یگری ازخود بجای نگـذاشـته است واگرچیزی هـم باقـی مانده است، درحقـیقـت چـهره ای است کـه بـاذات وریـشهء اصلی خود هـیچ پیونـدی ندارد.
مسلماً اگراسـتـقلال سیاسی به بیمهء اسـتقلال وآزادی فرهنگی وهویت ملی نینجامد، هرگزمبیین مفهوم راستین استقلال بوده نمیتواند.
با انـدک تأمل برروند تاریـخی وسرنوشـت دردناک بـعدی که گـریبان گـیرحـوزهء تاریخی آریا نا ی بزرگ دربُعد زمانی ایکه خراسان نامیده میشد، گـردید وفـلات آریانا ازهـجوم بادیه نشینان عـرب درامان نمانده ومادامیکه عربیت وبرتری جـویی قبیله یـی جانشین اســلامیت راستین گردیده، استـــقلال سیاسـی ما درهـم پیچیده شـد، با گـذاشـتن مهرسکوت برزبان خراسانیان ونابود سازی آثاروارزشـهای گران سنگ فرهنگی ما، متأ سـفانه اقـتدارمعـنوی، فرهنگی وهویتی مارا درکلیت آن، دچارسرنوشت دردناکـی ساختند. اما بـه همت فرزنـدان راستین خراسـان زمین به ویـژه دوران پـرافتخاریعقوب لـیث صفاری وخلف صدیق او سامانیان، پرچـم آستـقلال وآزادی برافـراشـته شـده، بار دیگرنه تـنها ازگمنامـی رهایـی یافتیم، که با آفـرینش ارزشـهای نویـن علمی وفرهنگـی سهم بزرگـی را درفـرهنگ جـهانـی نصیب گردیدیم. هـرچند درقـلمروجـدیـدیـکه بعداً منجربه هویــت نوینی بـنام افــغانستان گـردیـد، درعـصرحـاکمیت احـمـدخـان درانــی مـوسـوم به احمـد شـاه بابا، خـراسـان شرقی ازاقـتدار سیـاسـی بزرگـی برخـوردار گردیده، به قلمروخویـش تا کرانه های بحرهند افزود. اماتفکرزراندوزی وکسب غنایم درپوشش وبهانه های مذهبی چنان بالاگرفت که نه تنها ارزشهای معنوی وفرهنگی- که همیشه بیمه کنندهء هویت وماندگاری ما درتاریخ بوده- بدست فراموشی سپرده شد که ازخراسانیان که مظهرفرهنگ ومدنیت بودند، یک چهرهء خشن وتجاوزگربرجای گذاشت. ولی بادریغ که ازروزگاربعد ازاحمدشاه بابا چنان دچارافول سیاسی، اجتماعی وفرهنگی گردیدیم که تـا کـنون، افغانستان در نتیجه ی دسـایـس ومــداخــلات ملــی وبـین المللـی گسترده، هـرگـزفـرصت انـدیـشهء احـیای اقـتدارسـیاسـی، فرهنگی وملی خویش را پیدا نه نمود ودریــن فــرصت گــذرا، اگــرافـتخاری داشـتیم، به باورمـن هـمان دوران کـوتاه مـدت اعلیحضرت امـان الله خـان غــازی بـوده است. زیـرا درهمـین مـرحـله ای ازتـاریـــخ کشورمان است که به همـت وطــن پـرسـتان وروشـنفکران ملـی، بنیاد یک دولـت ملی گذاشته شده، استــقلال سیاسـی افغانستان بدست آمده ما صاحب اقـتداروعـزت راسـتین خویـش بودیم. با انـدوه فـراوان بایـد اذعان نمود که با فروپاشی نظـام امانـی، تاهـنوز، نه تنـها نتوانـسته ایـم کـه خـودرا وجایگاه خودرا دردایرهء تمدن وفـــرهـنگ جـهانــی دریابـیم، کـه با گـذشـت زمان بیشترازپیـش سیرقهـقرایـی پیموده، به بیگانگـی خویش ازهـمد یگرافــزوده ایـم.
وحال برهمهء اهل خرد واصحاب رأی وسیاست نیک معلوم است که افغانستان درحساسترین مرحله ای ازتاریخ سیاسی خویش قرارداشته با اند کترین فروگذاشت، نه تنها استقلال سیاسی ای که همین حالا مورد سؤال جدی اهل دانش حقوق وعلوم سیاسی قراردارد وجود نخواهد داشت، که هویت ملی وتاریخی ما که ضمانت ماندگاری ما درتاریخ بوده است درمعرض نابودی خواهد بود. زیرا دلایل متعددی را میتوان بگونهء شاهد عنوان نمود که موقعیت وجایگاه تاریخی ما نسبت بگذشتهایی که درعین موضع مشابه ( ازنظرمداخلات خارجی) قرارداشتیم به مراتب حساس، درد ناک وخطرآفرین است
با یک نگاه تند وشتابان به پس منظروسیرتاریخی رویدادهای دلخراش وجانکاهی که دشمنان این مرزوبوم بر این مردم خرد دوست وفرهنگ پرورتحمیل نموده اند، به وضاحت دیده میشود، که این میهن اگردربرهه های ویژهء زمانی، چه درهیئت کنونی وچه درچارچوب مرزهای معین خراسان بزرگ، مورد تهاجم وتجاوز تجاوزگران رنگارنگ قرار گرفته، عوامل مهم وبیمه کننده ای وجود داشته است، که این سرزمین را ازگمنامی تاریخی رهایی بخشیده است.
ازدید نگارنده، درمیان عوامل متعددی که مایهء ماندگاری ملی ما درجغرافیایی چندگانه گردیده است، مهمترین وکلیدی ترین آن زبان علمی، فرهنگ پرباروباورهای دینی وتاریخی این سرزمین اهورایی بوده است. استعماریون وتجاوزگران بی آزرم، بادریافتهایی که ازین اصلهای اساسی ماندگاری ملی مردم ما داشته اند، همیشه آماج تهاجم شان دردوران اشغالگری، زدایش همین ارزشها وعوامل ماندگاری بوده است. بگونهء مثال، وقتی قبایل بادیه نشین عرب با سؤ استفاده ازدین گرایی مردمان این مرزوبوم- که اولین پیام آوران دین توحیدی بودند- مرزهای خراسان بزرگ را درنوردیده وارد این سرزمین شدند، نخستین خیانتی را که مرتکب گردیدند- ضمن کشتاربیرحمانه خراسانیان به بهانه های مختلف- همانا نابودی میراثهای گرانسنگ فرهنگی بود.
داستان کتاب سوزیها ونابودی هرآنچه که به زبان فارسی باستان نگاشته شده بود، تا تخریب آثارارزشمند فرهنگی وتاریخی که نُماد هویت راستین این مردم بود وبیرون راندن زبان فارسی ازدفترودیوان خراسانیان، وجلوگیری قطعی ازنگارش به رسم الخط وزبان فارسی؛ اززمرهء عملکرد سیاهی است که اعراب قبیله سالاردرزیر پوشش اسلام ( که هیچگونه پیوندی با اسلام نداشت) برای نابودی هویت این مردم وتداوم وماندگاری خویش، ازخود برجای گذاشتند. اما درفرجام جزشرم ساری تاریخی چیزی باقی نماندند.
همینگونه نیروهای ویرانگر چنگیزومُغُل ومنغیت وانگلیس وروس وپاکستانی، اولین برنامه ای را که درین کشوردرروزگارپیشینیان ودوران ما بکارگرفتند، زبان زدایی، کتاب سوزی ونابودی آثارارزشمند فرهنگی وتاریخی بود.
تجربهء ناکام وبی اساسی زیرپوشش تربیت انسان نوین، ایجاد فرهنگ مترقی کارگری، ترویج آموزش وگسترش زبان روسی بمثابهء زبان انسان وفرهنگ نوین ازطریق مراکزفراگیرآموزشی وبطوررایگان، سرازیرشدن کتب ورسالات ومجله هایی که دیگرارزش وماهیت خودرا درزادگاه خویش ازدست داده بودند، بحیث آثار نوین علمی ومترقی؛ همه اززمرهء ترفند هایی بود که با شیوهء کاردیگران درماهیت امرتفاوتی نداشت. منتها بگونهء جدید وباظاهرفریبنده ترازگذشته.
هم چنان، باردیگربدنبال تجربهء بیهوده وشکست خوردهء روسی، استعماریون قدیم وجدید ( انگلیس،ایالات متحدهء امریکا، عربستان سعودی، پاکستان وسایرهمپالکی های منطقوی شان باحمایت مالی کمپنی های فراملتی نفتی) دریک برنامهء هماهنگ وزیرپوشش مذهب آنهم با کهنه ترین شیوه ای که تاریخ کمترچنین روشی را بیاد دارد؛ همان اصلهای اساسی را مورد یورش قرارداده، ضمن به آتش کشیدن آثارعلمی وتاریخی به بهانهء اینکه درکجاها چاپ شده اند، تاریخی ترین آثارفرهنگی وتمدنی مارا مورد تهام قرارداده، یا ازکشوربیرون کشیده به یغما بردند ویا به بهانهء ضد دینی بودن منفجرساختند.
البته، درمحورنگرش همهء این متجاوزین یک حقیقت پنهان است. یعنی زدایش هرآنچه که در ماندگاری هویت وفرهنگ ما یاری میرساند. چون صریحاً درطی تجاوزهای مکررخویش دریافتند که تا این فرهنگ وزبان وشناخت ملی وتاریخی است، ترفند های آنان کاری واقع نشده، این همه جان کنی وسرمایه گذاریهای سرسام آورشان به هدر خواهد رفت.
درین برههء حساس تاریخی نیزملت افغانستان بازدربرابر همان سناریووهمان بازیگران وهمان برنامه های دیروزی قراردارد. فقط زمان وچهره ها تعویض گردیده است. این بارنیزاز همان زاویه وارد گردیده اند. اما خطری که درین مقطع تاریخی مردم وملت مارا تهدید میکند به باورنگارنده دارای عوامل چند گانه است که درینجا به اهم آن میپردازیم.

1- یکی ازدلایل اساسی ای که درگذشته به عنصرمقاومت خراسانیان ودرهیئت نوین یعنی مردم افغانستان می افزود وآنان را دربرابر دشمانان خارجی تشجیع مینمود، در حقیقت باورهای دینی مردم ما بود. درگذشته دین بومی ودرسده های بعدی آیین مقدس اسلامی بمثابهء یک ابزارنیرومند مقاومت دربرابرتعدیات بیگانگان عمل مینمود. چون عنصراساسی دین بویژه دین اسلام وطن پرستی ودفاع ازحریم پاک میهن است در برابر متجاوزین، زیرهرپوششی که باشند. اما با دریغ وحسرت درین دهه های پسین، تکه داران دروغین دین وآیین مردم ما درزیرنام دین جانایات، آدم کشی، چوروچپاول وارزش زدایی های هولناکی را سبب گردیدند، که به باوردینی مردم صدمه وارد نموده، آنان را دریک بلاتکلیفی محض قرارداده اند.
وقتی مردم شریف ومتدین افغانستان می بینند که حضرات رهبران اسلامی وجهادی با پسوند های طویل وعریض شیخ الحدیث وحجت دین ودنیا، درپذیرایی سفرای کشورهایی که بطورمستقیم درتخریب بنیادهای مادی ومعنوی کشوربه خون خفتهء ما دست داشتند، یکی ازدیگرپیشی میگیرد وآنانرا درخانهء های شخصی خویش پذیرایی مینمایند؛ چه تصوری جزوسیله قرار دادن دین برای سؤ استفاده میتواند درذهن مردم ایجاد گردد وچه انگیزهء دیگری درجلوگیری ازچپاول دارایی های فرهنگی، تاریخی ومادی افغانستان- که همین اکنون آشاکارا به آنسوی اقیانوس انتقال مییابد- درمردم باقی خواهد ماند؟
وقتی دین را مدعیان ومتولیان دینی علناً به باد اهانت میگیرند، آیا مردم جزسکوت دردناک چه راه دیگری خواهند داشت؟

2- همینگونه تجربهء تلخ ودردناک ارزش زدایی، کشتارهای جمعی وبیگانه گرایی درپوشش اندیشهء خدمتگذاری، تأمین رفاهیت دنیوی، ترقی اجتماعی وایجاد وساختار یک نظام دمکراتیک وروشنفکرانه(!)، ازروشنفکرجزمعنی ویرانگری وخراب کاری درذهن مردم چیزدیگری تداعی نگردیده، دریک انتخاب عمومی وبیخطر، بازهم به امید اینکه شاید انتخاب یک ویرا نگردینی نزد خدا افضیلت بیشترازیک ویرانگرغیر دینی داشته باشد، ترجیح میدهند که رأی خویش را درصندوق کسی بگذارند که جز جفا هیچ چیزدیگری را برای مردم به ارمغان نیاورده است. این به هیچوجه به معنی تأیید کسی که باگذاشتن رأی خود سرنوشت مقدرخویش را رقم میزند، نیست. بلکه ابراز ناخوشنودی وبیزاری ازکسی است که به بهانهء اعماریک جامعهء آیده آل، حد اقل همان آلونک محقری هم که داشت، ازاو گرفت.
دریک جمله چنین میتوان استنباط نمود که بحران اعتماد نسبت به روشنفکرازدردناک ترین عنصری است که درجامعهء افغانستان فراگیرگردیده، مردم به دیدهء شک وتردید به روشنفکرمینگرند. لذا روشنفکران که عمده ترین رسالت شان دردوران گسست وبحران، یافتن راه حل ورهایی مردم ازبحران وگذاربه یک مرحلهء ثبات وامنیت عادالانه وصلح پایداراست؛ بنابرتسلط روحیهء شک وتردید نسبت به روشنفکران، آنها نمیتوانند کارایی خود را درین زمینه به انجام برسانند.
3- عنصرملی ووطن پرستی ازجملهء کاری ترین عنصرمقاومت دربرابر دشمنان ومتجاوزین است، که این امر نقش کارا وتعین کنندهء خویش را همیشه درکشورما به نمایش گذاشته است. خاصتاً پیروزی جنگ سوم مردم افغانستان دربرابر امپراطوری انگلیس وکسب استقلال نتیجه ومحصول قطعی تفکرواندیشهء ملی است. ولی امروز ملت افغانستان وبویژه توده های محروم وخاموش با سادگی معصومانه بدون اینکه لب به شکوه بگشایند، با چشمان سرخویش میبینند که منادیان تفکرملی( البته روی سخنم به هیچوجه متوجه آنانیکه پیروباورهای خود عمل میکنند ومی اندیشند، نمیباشد) یا سکوت مرگبارپیشه نموده، چشمان خویش را بروی آنچه که پیرامون شان میگذرد بسته اند ویا پیرومعاملات پیشین ووسوسهء قدرت، که به خصلت ویژهء رهبران ومسؤلین این طیف نگرش مبدل گردیده است، به امید واهی رسیدن به آستان کذایی قدرت، صد وهشتاد درجه تغیرجهت داده برای زدایش راه های طویل وعریض گذشتهء خود پیمانها ومیثاقهای دیگری را با مخالفین آشتی ناپذیرشان( که ازدید دیروزی این آقایون هژمونیست ودربسا موارد فاشیست پنداشته میشدند) امضا نمودند. وهمینگونه طیف مقابل که خودرا وارث بی چون وچرای این آب وخاک وازداعیه داران تفکرملی (که درعمل هیچگاهی نتوانستند ازدایرهء تفکرقومی وحتی دربسا موارد تفکرقبیلوی بیرون شوند) می پنداشتند، درپیشاپیش لشکرفاتح چنان مغروراز بادهء بیگانه گرایی گردیده اند، که هیچ جایی برای امید مردم خسته وجنگ زده باقی نمیگذارند.
همچنان بجای گذارازنگرشهای قومی وقبیلوی، به نگرش فراگیرملی که ضامن اساسی منافع ومصالح میهن درکلیت آن بوده وعمده ترین عنصرمقاومت دربرابرهرگونه تعدیات بیرونی میتواند باشد، وهمینگونه بجای پذیرش اصل شهروندی وقبول اینکه افغانستان بی هیچ امتیازی به همه شهروندان آن متعلق بوده واصل برتری را برمبنای شایستگی بگذاریم تا بتوانیم ازین شبهای دشوارخونین بگذریم، هنوزهم درپی تسجیل تابعیت ومتبوعیت بسربرده فاصله های "خودی ونخودی" میکشیم. بلی، محوری که همیشه دشمن روی آن سرمایه گذاری نموده، ازین زاویه وارد گردیده و مارا همیشه درهم میکوبد.

4- دربسا موارد سنت بمثابهء عنصرمقاومت توانسته است که کارایی خویش را به نمایش بگذارد ودرتقویت عناصردفاعی ومقاومت ممد ومفید واقع گردد. اما، متأسفانه بحران خونین افغانستان که طی دهه های اخیردرهمه عرصه ها اثرات منفی خویش را گذاشته است، مایهء ازهم گسیختگی درهمه زمینه ها ومنجمله فروپاشی سنت مقاومت نیزگردیده است.
درجنب عواملی که برشمردیم دلایل دیگری ازگونهء فروپاشی نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، آموزش وپرورش، بحران روانی ناشی ازصدمات فراگیروجبران ناپذیرجنگ طولانی داخلی، پذیرش فرهنگهای گوناگون ومتضاد ناشی ازمهاجرتهای اجباری درسراسرجهان وآنهم فرهنگ بیمارومنفعل، پیرواین فروپاشی ها، باروری حس بی مسؤلیتی وندانم کاری بجای وظیفه شناسی، تبدیل اصل رشوه ستانی- که عامل عمدهء انحراف سیرطبیعی روند اموراجتماعی میباشد- به یک روند پذیرفته شده ازسوی مقامات مسؤل به بهانهء عدم پرداخت حقوق کافی مرفوع کنندهء سطح نیازمندی زندگی روزمره، گسترش فساد اخلاقی ناشی ازفقردرازمدت ودرکلیت تسلط فراگیر بحران هویت وارزش زدایی؛ اززمرهء موارد مهمی اند که برروان عمومی جامعهء افغانستان وبخصوص عوامل وعناصرمثبت وفعال، سایهء منفی خویش را گسرانیده وجامعه را بطورکل بسوی انفعال وتسلیم طلبی سمت وسو میبخشد.
همچنان، ترویج هرزه گری وآزادیهای لجام گسیخته ومنفی بجای ارزش گرایی وآزادی های مثبت وسازنده درزیرپوشش دمکراسی وجامعهء مدنی ومسخ چهرهء راستین واژه ها ومقولات پذیرفته شدهء جهانی که هرکدام حمل کنندهء بارمثبت ونماد حقیقی ترقی وپیشرفت اجتماعی هستند، ارایهء تعاریف غلط، مغشوش کننده وزنند برای مردم ازمفاهیم علمی وده ها تبعات منفی دیگری که هرکدام به نحوی، بنیاد های ارزشمداری را تخریب ودگرگون مینماید، بگونه های مختلف درجامعهء افغانستان آگاهانه ویا عقده مندانه پخش میگردد، که اینها همه درذات خود خطرسازبوده، درضمن تخریب عنصرمقاومت ملی، خود بخود زمینه را برای پیاده نمودن اهداف سؤونامقدس پشت پرده که برمحورهویت زدایی میچرخد، مساعد میگرداند.
ازینرو، رسالت روشنفکران ومیهن پرستان راستین ملت افغانستان بیش ازپیش عمده ومهم جلوه نموده، ازهمهء هوش ورزان، خبرگان واهل خرد ورأی میطلبد که با درک وقبول هرچه بیشترمسؤلیت خویش دربرابر مردم، میهن وتاریخ؛ ازهرآنچه که درذهن وتوان خویش دارند( که حقیقتاً توان آنان بالاترازهر نیروی دیگراست) کارگرفته، ضمن افشای دسایس خطرناک پشت پرده؛ عنصرآزادی، استقلال، هویت، تاریخ وفرهنگ ملی خویش را که ضامن ماندگاری همیشگی ماست، پاس داشته، درجهت درخشش هرچه بیشترآن همت بگمارند. زیرا اساسی ترین عنصرشاخصهء انسان ازسایرپدیده های هستی همانا" آگاهی ازآزادی است". وتجارب غنامند تاریخ درسیر روند قانونمند خویش مؤید همین حقیقت آزمون شده است که موجودیت واقعی یک جامعه وتداوم آبرومند وسرافرازانهء آن درپویهء تاریخ همیش درگروداشتن آستقلال، هویت ملی، فرهنگ ملی وتاریخ ملی است. ومعنی فلسفهء زندگی انسانی هم به مفهوم راستینش درهمین حقایق درخشان نهفته خواهد بود.
پـس استـقلال سیاسـی وهویت ملـی اززمرهء مـقولات مهم جامـعه شناسی هستند که قطـعاً لازم وملـزوم یکدیگر بـوده واین یکـی بدون آن د یگری نمیتواند بازتا ب دهندهء مـفهـوم راستین خـود باشـد. وازیـن منظـراسـت کـه اهمـیت اســــتقلال بـیــشترازپیــش
متبارزگردیده، نقش خویش را درحفظ وماندگاری هویت ملی به انجام میرساند.


********

هیچ نظری موجود نیست: